جمعه ۱۰ فروردین (حمل) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 پرسش جدید: مسلمانان درباره‌ی اینکه شب قدر کدام شب است اختلاف دارند. نظر علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله در این باره چیست؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: شعر «آوار خویشتن» سروده‌ی «زینب شریعتی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر که بر این دلالت دارند؛ حدیث ۱۸. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: در روایتی از امام محمّد باقر عليه‌ السلام آمده است که فرمود: «گویا من گروهی را می‌بینم که در مشرق خروج کرده‌اند و حق را می‌طلبند... کشتگانشان شهیدند. آگاه باشید که من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم». لطفاً بفرمایید که آیا این حدیث معتبر است؟ برخی از کسانی که یاری خراسانی موعود را واجب نمی‌دانند، به این فراز استناد می‌کنند. برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
پرسش و پاسخ
 

می‌خواهم نظر مبارک حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی را درباره‌ی منشأ و اعتبار حروف ابجد بدانم. کسانی هستند که خیلی به حساب این حروف توجّه دارند، تا جایی که حتّی برای اثبات حقّانیت چیزهایی که حق می‌دانند به آن احتجاج می‌کنند.

حروف ابجد (أبو جاد)، خاستگاه اسلامی ندارد، بل از الفبای عبری و آرامی نشأت گرفته است که ریشه در زبان و فرهنگ فنیقی‌ها دارد[۱] و فنیقی‌ها مردمی بت‌پرست بودند[۲]. شاید به همین دلیل، برخی عالمان مسلمان در قرن دوم هجری باور داشتند که این حروف، نام‌های شیاطین بوده و در زمان جاهلیّت وارد زبان و فرهنگ عرب شده است[۳]؛ همچنانکه بسیاری از زبان‌شناسان و مفسّران مسلمان تصریح کرده‌اند که این حروف عربی نیست[۴] و عرب با حساب جمّل آشنایی نداشته است[۵]، در حالی که چنین حسابی تحت عنوان «جماتریا»، میان کاهنان و ساحران یهودی رواج داشته و شواهد گویای آن است که از طریق آنان به میان مسلمانان راه یافته است؛ چنانکه مقاتل (د.۱۵۰ق)، ابن هشام (د.۲۱۳ق)، طبری (د.۳۱۰ق) و دیگران روایت کرده‌اند که گروهی از یهودیان مدینه پس از نزول آیه‌ی ﴿الم، به نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و گفتند: «يَا مُحَمَّدُ، يُذْكَرُ لَنَا أَنَّكَ تَتْلُو فِيمَا أُنْزِلَ عَلَيْكَ: ﴿ألم، وَقَدْ بَعَثَ اللَّهُ قَبْلَكَ أَنْبِيَاءَ، مَا نَعْلَمُهُ بَيَّنَ لِنَبِيٍّ مِنْهُمْ مَا مُدَّةُ مُلْكِهِ وَمَا أَكْلُ أُمَّتِهِ! أَفَتَدْخُلُونَ فِي دِينٍ إِنَّمَا مُدَّةُ مُلْكِهِ وَأَجَلُ أُمَّتِهِ إِحْدَى وَسَبْعُونَ سَنَةً؟!»؛ «ای محمّد! شنیده‌ایم یکی از چیزهایی که می‌گویی بر تو نازل شده، الف لام میم است، در حالی که خداوند پیش از تو پیامبرانی را فرستاده است و ما سراغ نداریم که برای کسی از آنان مدّت حکومت و بقاء امّتش را بیان کرده باشد! آیا پس شما به دینی وارد می‌شوید که مدّت حکومت و بقاء امّتش تنها ۷۱ سال است؟!» پس اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم متعجّب شدند و از آنان پرسیدند که چگونه آن را حساب کرده‌اند، پس آنان گفتند: «أَخَذْنَاهَا مِنْ حِسَابِ الْجُمَّلِ، الْأَلِفُ وَاحِدَةٌ، وَاللَّامُ ثَلَاثُونَ، وَالْمِيمُ أَرْبَعُونَ، فَهَذَا إِحْدَى وَسَبْعُونَ سَنَةً، فَضَحِكَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ»؛ «آن را از حساب جمّل گرفته‌ایم! الف ۱ است و لام ۳۰ است و میم ۴۰ است که مجموع آن‌ها می‌شود ۷۱ سال! پس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خندید»[۶] و روشن است که خنده‌ی آن حضرت، به جهل آنان بود؛ چراکه رابطه‌ی میان این حروف و اعداد، رابطه‌ای طبیعی یا عقلی نیست تا امری ثابت و واقعی باشد، بل رابطه‌ای وضعی و اعتباری است که توسّط برخی اقوام بت‌پرست در فنیقیه برقرار شده است و با این وصف، جز گروهی جاهل، آن را مبنای شناخت یا پیشگویی قرار نمی‌دهند؛ چنانکه ابن بابویه (د.۳۸۱ق) در «معاني الأخبار» به دنبال این روایت آورده است: «فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَكِتَابٌ مِنْ كُتُبِ اللَّهِ نَطَقَ بِهَا، أَمْ آرَاؤُكُمْ دَلَّتْكُمْ عَلَيْهِ؟ قَالَ بَعْضُهُمْ: كِتَابُ اللَّهِ نَطَقَ بِهِ، وَقَالَ آخَرُونَ مِنْهُمْ: بَلْ آرَاؤُنَا دَلَّتْ عَلَيْهِ، فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَنْطِقُ بِمَا تَقُولُونَ! فَعَجَزُوا عَنْ إِيرَادِ ذَلِكَ، وَقَالَ لِلْـآخَرِينَ: فَدُلُّونَا عَلَى صَوَابِ هَذَا الرَّأْيِ! فَقَالُوا: دَلِيلُهُ أَنَّ هَذَا حِسَابُ الْجُمَّلِ! فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: كَيْفَ دَلَّ عَلَى مَا تَقُولُونَ؟! وَلَيْسَ فِي هَذِهِ الْحُرُوفِ إِلَّا مَا اقْتَرَحْتُمْ بِلَا بَيَانٍ! أَرَأَيْتُمْ إِنْ قِيلَ لَكُمْ: إِنَّ هَذِهِ الْحُرُوفَ لَيْسَتْ دَالَّةً عَلَى هَذِهِ الْمُدَّةِ لِمُلْكِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ، وَلَكِنَّهَا دَالَّةٌ عَلَى أَنَّ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ قَدْ لُعِنَ بِعَدَدِ هَذَا الْحِسَابِ، أَوْ أَنَّ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ وَمِنَّا بِعَدَدِ هَذَا الْحِسَابِ دَرَاهِمَ أَوْ دَنَانِيرَ؟! قَالُوا: يَا أَبَا الْحَسَنِ، لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا ذَكَرْتَهُ مَنْصُوصًا عَلَيْهِ فِي ﴿ألم! فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: وَلَا شَيْءٌ مِمَّا ذَكَرْتُمُوهُ مَنْصُوصٌ عَلَيْهِ فِي ﴿ألم! فَإِنْ بَطَلَ قَوْلُنَا لِمَا قُلْنَا، بَطَلَ قَوْلُكُمْ لِمَا قُلْتُمْ! فَقَالَ خَطِيبُهُمْ وَمِنْطِيقُهُمْ: لَا تَفْرَحْ يَا عَلِيُّ بِأَنَّا عَجَزْنَا عَنْ إِقَامَةِ حُجَّةٍ عَلَى دَعْوَانَا! فَأَيُّ حُجَّةٍ لَكَ فِي دَعْوَاكَ؟ إِلَّا أَنْ تَجْعَلَ عَجْزَنَا حُجَّتَكَ! فَإِذَا مَا لَنَا حُجَّةٌ فِيمَا نَقُولُ، وَلَا لَكُمْ حُجَّةٌ فِيمَا تَقُولُونَ! قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: لَا سَوَاءٌ، إِنَّ لَنَا حُجَّةً، وَهِيَ الْمُعْجِزَةُ الْبَاهِرَةُ»[۷]؛ «پس علی علیه السلام به آنان فرمود: آیا کتابی از کتاب‌های خداوند این حساب شما را تأیید کرده یا آراء خودتان دلیل بر آن بوده است؟ پس برخی‌شان مدّعی شدند که کتاب خداوند آن را تأیید کرده و برخی‌شان اعتراف کردند که آراء خودشان دلیل بر آن بوده است. پس به گروه نخست فرمود: کتابی از نزد خداوند را بیاورید که آن را تأیید کرده است! پس نتوانستند چیزی بیاورند و به گروه دیگر فرمود: دلیل‌تان بر درستی رأی‌تان چیست؟ پس گفتند: دلیل‌مان آن است که این حساب جمّل است! پس علی علیه السلام فرمود: این چه دلیلی است؟! در حالی که شما صرفاً چیزی را به دلخواه خود و بدون حجّت بر این حروف بار کرده‌اید! چه می‌گویید اگر به شما گفته شود: این حروف بر مدّت بقاء این امّت دلالتی ندارد، بل دلیل بر آن است که هر یک از شما به عدد این حساب لعنت شده است، یا هر یک از ما و شما به عدد این حساب درهم و دینار خواهد داشت؟! پس گفتند: ای ابا الحسن! برای این چیزها که گفتی نصّی در الف لام میم وجود ندارد! پس علی علیه السلام فرمود: همین طور برای چیزی که شما گفتید هم نصّی در الف لام میم وجود ندارد! پس اگر سخن من به این دلیل باطل است، سخن شما هم به این دلیل باطل است! پس خطیب و متکلّم آنان گفت: ای علی! از اینکه ما نمی‌توانیم حجّتی بر ادّعای خود اقامه کنیم شاد نشو. تو خودت چه حجّتی بر ادّعایت (یعنی حقانیّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم) داری؟! مگر اینکه ناتوانی ما از اقامه‌ی حجّت را حجّت خود قرار دهی! در حالی که ممکن است نه ما حجّتی بر سخن خود داشته باشیم و نه شما حجّتی بر سخن خود داشته باشید! پس علی علیه السلام فرمود: ما و شما یکسان نیستیم. ما برای سخن خود حجّت داریم و آن معجزه‌ای آشکار است». پس بدین گونه تصریح فرمود که حساب جمّل، دلالتی بر درستی عقیده‌ی کسی یا سرنوشت او در آینده ندارد؛ چراکه چیزی جز تحکّم و تخمین بی‌اساس نیست و آنچه حقانیّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را اثبات کرده، معجزه‌ای آشکار است.

این روایت نشان می‌دهد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و یارانش، هیچ اعتباری برای حساب جمّل قائل نبودند، تا حدّی که از آن تعجّب می‌کردند و به آن می‌خندیدند و یهودیان را به سبب داوری و پیشگویی بر اساس آن نکوهش می‌کردند، ولی متأسفانه چیزی که برای آنان عجیب و مضحک بود، به زودی مانند مرضی مسری از یهودیان به مسلمانان سرایت کرد و به یکی از خرافات رایج در میان آنان تبدیل شد؛ چنانکه در گفتاری از علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آمده است:

«لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ، فَإِنَّهُمْ عَلَّمُوا الْمُسْلِمِينَ السِّحْرَ وَحِسَابَ الْجُمَّلِ، وَلَمْ يَكُنْ يَتَعَاطَاهُمَا مُسْلِمٌ»؛ «خداوند یهودیان را لعنت کند؛ چراکه آنان سحر و حساب جمّل را به مسلمانان آموختند، در حالی که مسلمانان را با آن دو کاری نبود».

به طور کلّی، اسلام با «کهانت» سازگار نیست و کهانت، هر گونه تلاش برای آگاهی از غیب است، خواه با استخدام جن باشد و خواه با استفاده از رمل و خواه با نگریستن به نجوم و خواه با شمارش اعداد و حروف و خواه با هر شیوه و وسیله‌ی دیگر و این قاعده‌ی مهمّی است که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آن را تبیین فرموده است؛ چنانکه یکی از یارانش ما را خبر داد، گفت:

«سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: مَنْ تَكَلَّفَ عِلْمَ الْغَيْبِ فَهُوَ كَاهِنٌ، وَالْكَاهِنُ طَاغُوتٌ، قُلْتُ: وَمَا تَكَلُّفُ عِلْمِ الْغَيْبِ؟ قَالَ: طَلَبُهُ بِشَيْطَانٍ، أَوْ نَجْمٍ، أَوْ سَهْمٍ، أَوْ خَطٍّ، أَوْ حَرْفٍ، أَوْ عَدَدٍ، أَوْ قَدَحٍ، أَوْ كِتَابٍ، أَوْ مِرْآةٍ، أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ، قُلْتُ: فَمَنْ طَلَبَهُ بِسَبَبٍ مِنَ الْأَسْبَابِ فَهُوَ كَاهِنٌ؟ قَالَ: نَعَمْ وَاللَّهِ كَافِرٌ»؛ «شنیدم منصور می‌فرماید: هر کس برای آگاهی از غیب تلاش کند، کاهن است و کاهن، طاغوت است، گفتم: منظور از تلاش برای آگاهی از غیب چیست؟ فرمود: طلب آن با شیطانی، یا ستاره‌ای، یا تیری، یا خطّی، یا حرفی، یا عددی، یا فنجانی، یا کتابی، یا آینه‌ای، یا چیزی دیگر، گفتم: پس هر کس آن را با هر ابزاری طلب کند، کاهن است؟ فرمود: آری به خدا، کافر است».

همچنانکه در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَكَهَّنَ أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ»[۸]؛ «از ما نیست کسی که کهانت کند، یا برایش کهانت کنند» و در روایت دیگری آمده است: «إِنَّ قَوْمًا يَحْسِبُونَ أَبَا جَادٍ، وَيَنْظُرُونَ فِي النُّجُومِ، وَلَا أَرَى لِمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ خَلَاقٍ»[۹]؛ «گروهی هستند که حروف ابجد را حساب می‌کنند و (برای پیشگویی) به ستارگان می‌نگرند، در حالی که هر کس چنین کاری انجام دهد، نزد خداوند بهره‌ای ندارد». بی‌علّت نیست که بیشترین اعتنا به این کار خرافی، در میان غالیان و مدّعیان دروغین شیعه وجود داشته است؛ چراکه آنان جاهل‌ترین و گمراه‌ترین گروه در میان مسلمانان بوده‌اند؛ مانند فارس بن حاتم قزوينی که کتابی با نام «عَدَدُ الْأَئِمَّةِ مِنْ حِسَابِ الْجُمَّلِ»؛ «تعداد ائمّه به حساب جمّل» دارد، در حالی که امام علیّ بن محمّد هادی او را لعنت کرده و خونش را حلال دانسته و فرموده است: «هُوَ كَاذِبٌ فِي جَمِيعِ مَا يَدَّعِي وَيَصِفُ»[۱۰]؛ «او در همه‌ی آنچه ادّعا و بیان می‌کند، دروغگوست» و مانند فضل الله نعیمی استرآبادی که اساساً فرقه‌ای با نام «حروفیّه» بنیان نهاده است؛ فرقه‌ای که آیات و روایات را با حساب جمّل تفسیر می‌کنند و با این شیوه‌ی جاهلانه، معانی عجیب و غریبی را از آن‌ها استخراج می‌کنند و مانند علی محمّد باب، مدّعی دروغین مشهور، که پیروان نخستین خود را «حيّ»؛ «زنده» می‌نامید؛ چراکه آنان ۱۸ نفر بودند و عدد این کلمه به حساب جمّل، ۱۸ می‌شود[۱۱] و مانند دجّال خبیثی از اهل عراق که خود را «یمانی» می‌نامد و با کنار هم گذاشتن اعداد و حروف دلخواه، به اثبات دعاوی بی‌اساس خود می‌پردازد، در حالی که با این کار تنها حماقت خود را اثبات می‌کند و نمی‌فهمد![۱۲] گویا برخی از این دست جاهلان و گمراهان شیعه مدّعی شده‌اند که ترکیب حروف مقطّعه‌ی قرآن با حذف حروف مکرّر این عبارت را تشکیل می‌دهد: «صِرَاطُ عَلِيٍّ حَقٌّ نُمْسِكُهُ»؛ «راه علی حقّ است، به آن تمسّک می‌جوییم»! برخی از مفسّران اهل سنّت نیز این سخن آنان را به سخره گرفته‌اند و در پاسخشان نوشته‌اند که ترکیب حروف مقطّعه‌ی قرآن با حذف حروف مکرّر این عبارت را تشکیل می‌دهد: «صِحَّ طَرِيقَكَ مَعَ السُّنَّةِ»؛ «راه خودت را با همراه شدن با اهل سنّت تصحیح کن»![۱۳] واضح است که این قبیل جمله‌سازی‌ها با حروف و کلمات دلخواه، صرفاً یک بازی محسوب می‌شود و ارزش علمی یا عملی ندارد، تا حدّی که یکی از مثل‌های رایج در میان مسلمانان این بوده است: «وَقَعَ الْقَوْمُ فِي أَبِي جَادٍ»؛ «مردم به ابو جاد افتادند»، یعنی به کاری لغو و بیهوده![۱۴]

آری، احادیثی چند از پیامبر و اهل بیت او روایت شده‌اند که ممکن است دستاویز برخی جاهلان و گمراهان قرار گرفته باشند یا قرار بگیرند و آن‌ها بر دو دسته‌اند:

دسته‌ای که هر یک از حروف را دارای معنایی در رابطه با خداوند می‌دانند، یا به عبارت دقیق‌تر، هر حرف را اشاره به یکی از نام‌های خداوند یا کارهای او می‌شمارند که با آن آغاز می‌شود؛ به این ترتیب که مثلاً می‌گویند: الف آلاء خداوند است و باء بهاء خداوند است و جیم جلال خداوند است و دال دین خداوند است[۱۵]. روشن است که این دسته از احادیث، صرف نظر از آنکه غالباً ساختگی یا ضعیف هستند، با حساب جمّل ارتباطی ندارند؛ چراکه نه از وجود اعدادی خاص برای حروف سخنی به میان می‌آورند و نه دلالت آن‌ها بر حوادث آینده و درستی یا نادرستی عقاید را تأیید می‌کنند، بل صرفاً در مقام بیان این نکته‌اند که خداوند حروف را برای ذکر نام‌ها و کارهایش خلق کرده؛ به این ترتیب که مثلاً الف را خلق کرده است تا به وسیله‌ی آن از آلاء او یاد شود و باء را خلق کرده است تا به وسیله‌ی آن از بهاء او یاد شود و جیم را خلق کرده است تا به وسیله‌ی آن از جلال او یاد شود و به همین ترتیب؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:

«سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَمَّا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ مِنْ أَنَّ الْحُرُوفَ مَفَاتِيحُ أَسْمَاءِ اللَّهِ، الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ، وَالسِّينُ سَنَاءُ اللَّهِ، وَالْمِيمُ مُلْكُ اللَّهِ، إِلَى آخِرِ الْحُرُوفِ، فَقَالَ: إِنَّمَا مَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهَا خُلِقَتْ لِلدَّلَالَةِ عَلَى أَسْمَاءِ اللَّهِ، فَلَا تَخُوضُوا فِيهَا خَوْضَ الْكُهَّانِ، وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»؛ «از منصور درباره‌ی چیزی پرسیدم که در حدیث آمده است حاکی از اینکه حروف، کلیدهای اسماء خداوند هستند، باء بهاء خداوند است و سین سناء خداوند است و میم مُلک خداوند است، تا آخر حروف، پس فرمود: معنای آن تنها این است که آن‌ها برای دلالت بر اسماء خداوند خلق شده‌اند، پس در آن‌ها فرو نروید مانند فرو رفتن کاهنان و درباره‌ی خداوند چیزی نگویید که به آن علم ندارید».

دسته‌ی دیگر، احادیثی هستند که از حساب جمّل سخن می‌گویند و به نظر می‌رسد که آن را معتبر یا حتّی خبردهنده از آینده می‌شمارند و آن‌ها تنها چهار حدیثند که در زیر به بررسی آن‌ها می‌پردازیم:

۱ . حدیث ابو لبید بحرانی از امام ابو جعفر باقر علیه السلام که در آن آمده است: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِمَكَّةَ، فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ، فَأَجَابَهُ فِيهَا، ثُمَّ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ: أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا مَعْرُوفٌ؟ قَالَ: لَيْسَ هَكَذَا قُلْتُ، وَلَكِنْ لَيْسَ شَيْءٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا عَلَيْهِ دَلِيلٌ نَاطِقٌ عَنِ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ مِمَّا لَا يَعْلَمُهُ النَّاسُ، قَالَ: فَأَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا وَالنَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَلَا حَرْفٌ وَاحِدٌ، فَقَالَ لَهُ: فَمَا ﴿المص؟ قَالَ أَبُو لَبِيدٍ: فَأَجَابَهُ بِجَوَابٍ نَسِيتُهُ، فَخَرَجَ الرَّجُلُ، فَقَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: هَذَا تَفْسِيرُهَا فِي ظَهْرِ الْقُرْآنِ، أَفَلَا أُخْبِرُكَ بِتَفْسِيرِهَا فِي بَطْنِ الْقُرْآنِ؟ قُلْتُ: وَلِلْقُرْآنِ بَطْنٌ وَظَهْرٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، إِنَّ لِكِتَابِ اللَّهِ ظَاهِرًا وَبَاطِنًا ... فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ كِتَابَ اللَّهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَكَ وَأَهْلَكَ، ثُمَّ قَالَ: أَمْسِكْ: الْأَلِفُ وَاحِدٌ، وَاللَّامُ ثَلَاثُونَ، وَالْمِيمُ أَرْبَعُونَ، وَالصَّادُ تِسْعُونَ، فَقُلْتُ: فَهَذِهِ مِائَةٌ وَإِحْدَى وَسِتُّونَ، فَقَالَ: أَبَا لَبِيدٍ، إِذَا دَخَلَتْ سَنَةُ إِحْدَى وَسِتِّينَ وَمِائَةٍ سَلَبَ اللَّهُ قَوْمًا سُلْطَانَهُمْ»[۱۶]؛ «مردی در مکّه به نزد امام ابو جعفر باقر علیه السلام آمد و از او درباره‌ی چیزهایی سؤال کرد و پاسخ گرفت، سپس به او گفت: آیا تو کسی هستی که می‌پنداری هیچ چیز در کتاب خداوند نیست مگر اینکه شناخته شده است؟ فرمود: من این طور نگفته‌ام، بلکه گفته‌ام: هیچ چیز در کتاب خداوند نیست مگر اینکه برای آن دلیل ناطقی از جانب خداوند در کتابش وجود دارد که مردم آن را نمی‌شناسند، گفت: آیا تو کسی هستی که می‌پنداری هیچ چیز در کتاب خداوند نیست مگر اینکه مردم به آن نیاز دارند؟ فرمود: آری، حتّی یک حرف، مرد گفت: به ﴿المص چه نیازی دارند؟ ابو لبید می‌گوید: پس به او پاسخی داد که فراموش کردم، پس چون او بیرون رفت به من فرمود: این تفسیر آن در ظاهر قرآن بود، پس آیا به تو از تفسیر آن در باطن قرآن خبر بدهم؟ گفتم: مگر قرآن باطن و ظاهر دارد؟ فرمود: آری، قرآن باطن و ظاهر دارد... و هر کس گمان کند که کتاب خداوند مبهم است هلاک شده و هلاک کرده است! سپس فرمود: بشمار: الف ۱ است و لام ۳۰ است و میم ۴۰ است و صاد ۹۰ است، گفتم: می‌شود ۱۶۱، فرمود: ای ابو لبید! هنگامی که سال ۱۶۱ فرا رسد، خداوند حکومت قومی (یعنی بنی امیّه) را از بین می‌برد»! شکّی نیست که این حدیث، ساختگی است؛ چراکه از یک سو راوی آن ابو لبید مجهول است و در سندش ابو إسماعیل سرّاج وجود دارد که او نیز شناخته نیست و از سوی دیگر متن آن متناقض و غلط است؛ با توجّه به اینکه اعتقاد به وجود ابهام در قرآن را هلاکت دانسته، ولی خود بزرگ‌ترین ابهام را به آن نسبت داده است و کدام ابهام بزرگ‌تر از دلالت ﴿المص بر سقوط حکومت بنی امیّه در سال ۱۶۱؟! و با توجّه به اینکه حکومت بنی امیّه در سال ۱۶۱ سقوط نکرد، بلکه در سال ۱۳۲ سقوط کرد و با این وصف، پیداست که جاعل حدیث با تاریخ آشنایی نداشته است! به علاوه، عیّاشی (د.۳۲۰ق) در تفسیر خود عبارات دیگری را نیز به حدیث افزوده است که ساختگی بودن آن را آشکارتر می‌کنند؛ مانند اینکه آورده است: «قَامَ قَائِمُ وُلْدِ الْعَبَّاسِ عِنْدَ ﴿المص، وَيَقُومُ قَائِمُنَا عِنْدَ انْقِضَائِهَا بِـ﴿الر»[۱۷]؛ «قائم فرزندان عبّاس نزد ﴿المص (یعنی سال ۱۶۱) قیام می‌کند و پس از آن قائم ما نزد ﴿الر قیام می‌کند» و ﴿الر یعنی سال ۲۳۱، در حالی که معلوم است قائم اهل بیت امام مهدی علیه السلام است و او در این سال قیام نکرد و اساساً تعیین وقت برای قیام او دروغ محسوب می‌شود؛ چنانکه خود فرموده‌اند: «كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ»[۱۸]؛ «تعیین‌کنندگان وقت دروغگو هستند» و فرموده‌اند: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ»[۱۹]؛ «ما اهل بیتی هستیم که وقت تعیین نمی‌کنیم» و فرموده‌اند: «مَا وَقَّتْنَا فِيمَا مَضَى، وَلَا نُوَقِّتُ فِيمَا يُسْتَقْبَلُ»[۲۰]؛ «در گذشته وقتی تعیین نکرده‌ایم و در آینده هم وقتی تعیین نخواهیم کرد» و فرموده‌اند: «مَنْ أَخْبَرَكَ عَنَّا تَوْقِيتًا فَلَا تَهَابَنَّ أَنْ تُكَذِّبَهُ، فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتًا»[۲۱]؛ «هر کس از ما تعیین وقتی را برایت روایت کرد، نترس از اینکه او را دروغگو شماری؛ چراکه ما برای کسی وقتی تعیین نمی‌کنیم»!

۲ . حدیث ابو جمعة رحمة بن صدقة از امام جعفر صادق علیه السلام که در آن آمده است: «أَتَى رَجُلٌ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ -وَكَانَ زِنْدِيقًا- جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، فَقَالَ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي كِتَابِهِ: ﴿المص، أَيُّ شَيْءٍ أَرَادَ بِهَذَا؟ وَأَيُّ شَيْءٍ فِيهِ مِنَ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ؟ وَأَيُّ شَيْءٍ فِيهِ مِمَّا يَنْتَفِعُ بِهِ النَّاسُ؟ قَالَ: فَاغْتَاظَ مِنْ ذَلِكَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، فَقَالَ: أَمْسِكْ وَيْحَكَ: الْأَلِفُ وَاحِدٌ، وَاللَّامُ ثَلَاثُونَ، وَالْمِيمُ أَرْبَعُونَ، وَالصَّادُ تِسْعُونَ، كَمْ مَعَكَ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: أَحَدٌ وَثَلَاثُونَ وَمِائَةٌ، فَقَالَ لَهُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ: إِذَا انْقَضَتْ سَنَةُ إِحْدَى وَثَلَاثِينَ وَمِائَةٍ انْقَضَى مُلْكُ أَصْحَابِكَ، قَالَ: فَنَظَرْنَا، فَلَمَّا انْقَضَتْ سَنَةُ إِحْدَى وَثَلَاثِينَ وَمِائَةٍ يَوْمَ عَاشُورَا دَخَلَ الْمُسَوَّدَةُ الْكُوفَةَ وَذَهَبَ مُلْكُهُمْ»[۲۲]؛ «مردی از بنی امیّه که زندیق بود به نزد امام جعفر صادق علیه السلام آمد و گفت: سخن خداوند که فرموده است: ﴿المص چه معنایی دارد و کدام حلال یا حرامی یا چیزی که برای مردم مفید باشد در آن است؟ پس امام جعفر صادق علیه السلام به خشم آمد و فرمود: وای بر تو، حساب کن: الف ۱ است و لام ۳۰ است و میم ۴۰ است و صاد ۹۰ است، چقدر می‌شود؟ گفت: ۱۳۱! فرمود: هرگاه سال ۱۳۱ بگذرد، حکومت دوستانت ساقط می‌شود، می‌گوید: پس دیدیم که وقتی سال ۱۳۱ گذشت، در روز عاشورا، سیاه‌جامگان به کوفه وارد شدند و حکومت بنی امیّه ساقط شد»! این حدیث نیز مانند حدیث قبل است، جز اینکه گویا جاعل آن (احتمالاً سلیمان بن خصیب یا ابو جمعة رحمة بن صدقة) -بر خلاف جاعل حدیث قبل- با تاریخ آشنایی داشته، ولی با حساب آشنایی نداشته است؛ چراکه جمع ۱، ۳۰، ۴۰ و ۹۰، ۱۶۱ می‌شود، نه ۱۳۱! وجود چنین احادیثی در کتب حدیث نشان می‌دهد که اهل حدیث چه اندازه در بررسی و ذکر احادیث، کم‌دقّت و سهل‌انگار بوده‌اند!

۳ . حدیث مروی از امام جعفر صادق علیه السلام که در آن آمده است: «أَسْلَمَ أَبُو طَالِبٍ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ، وَعَقَدَ بِيَدِهِ ثَلَاثًا وَسِتِّينَ»[۲۳]؛ «ابو طالب به حساب جمّل مسلمان شد و با دست عدد شصت و سه را نشان داد». این روایتی است که از طرق مختلفی رسیده است، ولی معنای آن روشن نیست؛ همچنانکه میان الفاظ آن اختلاف است و از برخی طرق آن دانسته می‌شود که سخن امام جعفر صادق علیه السلام نبوده، بل سخن کس دیگری با او بوده و او در پاسخ فرموده است: «بِكُلِّ لِسَانٍ»؛ «به هر زبانی»[۲۴]، یعنی به هر زبانی که می‌بایست مسلمان شد، نه به حساب جمّل و در طریق دیگری آمده که این سخن عبّاس بن عبد المطّلب به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده و منظورش آن بوده که ابو طالب با اشاره‌ی دست مسلمان شده است[۲۵]، در حالی که این درست نیست؛ چراکه اشعار ابو طالب در اعتقاد به خداوند و پیامبرش صریح است و با وجود آن‌ها، نمی‌توان گفت که او با اشاره‌ی دست مسلمان شده؛ چنانکه در روایت مشهوری از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است: «قِيلَ لَهُ: إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ كَانَ كَافِرًا، فَقَالَ: كَذَبُوا، كَيْفَ يَكُونُ كَافِرًا؟! وَهُوَ يَقُولُ: أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّدًا ... نَبِيًّا كَمُوسَى خُطَّ فِي أَوَّلِ الْكُتُبِ»[۲۶]؛ «به او گفته شد: آنان می‌گویند که ابو طالب کافر بوده است! پس فرمود: دروغ می‌گویند، چگونه کافر بوده است؟! در حالی که می‌گوید: آیا نمی‌دانید که ما محمّد را پیامبری مانند موسی یافته‌ایم که در کتب گذشته وعده داده شده است؟!» آری، ممکن است لفظی که در اصل حدیث بوده، نه «بِحِسَابِ الْجُمَّلِ»، بلکه «بِکَلَامٍ مُجْمَلٍ» بوده و دچار تصحیف و تحریف شده؛ چنانکه فخّار بن معد (د.۶۳۰ق) در کتاب «إیمان أبي طالب» از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است: «إِنَّا لَنَرَى أَنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسْلَمَ بِكَلَامِ الْجُمَلِ»[۲۷]؛ «ما برآنیم که ابو طالب با کلام جمل مسلمان شد»، یعنی با کلام مجمل و مراد از آن این است که نصّ شهادتین را بر زبان نیاورد، ولی معنای آن را اظهار کرد و همین برای مسلمان شدن او کافی بود. این احتمالی است که علامه منصور هاشمی خراسانی أیّده الله تعالی در یکی از درس‌های خود بیان فرموده است و بر طبق آن، حدیث هیچ ارتباطی با حساب جمّل ندارد.

۴ . حدیث سماعة از امام جعفر صادق علیه السلام که در آن آمده است: «قُلْتُ لَهُ: رَجُلٌ طَرَقَ بِغُلَامٍ طَرْقَةً، فَقُطِعَ بَعْضُ لِسَانِهِ، فَأَفْصَحَ بِبَعْضٍ، وَلَمْ يُفْصِحْ بِبَعْضٍ، قَالَ: يَقْرَأُ الْمُعْجَمَ، فَمَا أَفْصَحَ بِهِ طُرِحَ مِنَ الدِّيَةِ، وَمَا لَمْ يُفْصِحْ بِهِ أُلْزِمَ الدِّيَةَ، قُلْتُ: فَكَيْفَ هُوَ؟ قَالَ: عَلَى حِسَابِ الْجُمَّلِ، أَلِفٌ دِيَتُهُ وَاحِدٌ، وَالْبَاءُ دِيَتُهَا اثْنَانِ، وَالْجِيمُ ثَلَاثَةٌ، وَالدَّالُ أَرْبَعَةٌ، وَالْهَاءُ خَمْسَةٌ، وَالْوَاوُ سِتَّةٌ، وَالزَّاءُ سَبْعَةٌ، وَالْحَاءُ ثَمَانِيَةٌ، وَالطَّاءُ تِسْعَةٌ، وَالْيَاءُ عَشَرَةٌ، وَالْكَافُ عِشْرُونَ، وَاللَّامُ ثَلَاثُونَ، وَالْمِيمُ أَرْبَعُونَ، وَالنُّونُ خَمْسُونَ، وَالسِّينُ سِتُّونَ، وَالْعَيْنُ سَبْعُونَ، وَالْفَاءُ ثَمَانُونَ، وَالصَّادُ تِسْعُونَ، وَالْقَافُ مِائَةٌ، وَالرَّاءُ مِائَتَانِ، وَالشِّينُ ثَلَاثُمِائَةٍ، وَالتَّاءُ أَرْبَعُمِائَةٍ، وَكُلُّ حَرْفٍ يَزِيدُ بَعْدَ هَذَا مِنْ ا ب ت ث لَهُ مِائَةُ دِرْهَمٍ»[۲۸]؛ «به او گفتم: مردی کودکی را ترسانده، پس بخشی از زبان او بند آمده است، به نحوی که برخی حروف را می‌گوید و برخی را نمی‌تواند، فرمود: حروف الفبا را می‌خواند، پس هر کدام که درست گفت، از دیه ساقط می‌شود و هر کدام که درست نگفت، مشمول دیه می‌شود، گفتم: چطور؟ فرمود: به حساب جمّل، دیه‌ی الف یک درهم، دیه‌ی باء دو درهم، دیه‌ی جیم سه درهم، دیه‌ی دال چهار درهم، دیه‌ی هاء پنج درهم، دیه‌ی واو شش درهم، دیه‌ی زاء هفت درهم، دیه‌ی حاء هشت درهم، دیه‌ی طاء نه درهم، دیه‌ی یاء ده درهم، دیه‌ی کاف بیست درهم، دیه‌ی لام سی درهم، دیه‌ی میم چهل درهم، دیه‌ی نون پنجاه درهم، دیه‌ی سین شصت درهم، دیه‌ی عین هفتاد درهم، دیه‌ی فاء هشتاد درهم، دیه‌ی صاد نود درهم، دیه‌ی قاف صد درهم، دیه‌ی راء دویست درهم، دیه‌ی شین سیصد درهم، دیه‌ی تاء چهارصد درهم و دیه‌ی هر حرفی بعد از این‌ها از ا ب ت ث هر کدام صد درهم». روشن است که این حدیث صحیح نیست؛ چراکه از یک سو راوی آن عثمان بن عیسی است و او از جمله‌ی کسانی است که مرگ امام موسی بن جعفر علیه السلام را انکار کردند تا اموالی که از او در اختیار داشتند را به وارثش امام رضا علیه السلام ندهند[۲۹] و روشن است که چنین کسی از تقوا و صداقت بهره‌ای ندارد و تبعاً قابل اعتماد نیست و از سوی دیگر بر خلاف روایات فراوان رسیده از اهل بیت و حتّی بر خلاف روایت دیگری از سماعة است که دیه‌ی همه‌ی حروف را یکسان دانسته‌اند[۳۰]. از این رو، شیخ طوسی (د.۴۶۰ق) به درستی استنباط کرده که تفصیل مذکور در این روایت، توسّط برخی راویان اضافه شده و در اصل روایت وجود نداشته است؛ خصوصاً با توجّه به اینکه بنا بر این تفصیل، اگر به درهم حساب کنیم، دیه‌ی همه‌ی حروف به یک دیه‌ی کامل نمی‌رسد و اگر به دینار حساب کنیم، دیه‌ی همه‌ی حروف چند برابر دیه‌ی کامل می‌شود و هیچ یک قابل قبول نیست[۳۱].

این‌ها همه‌ی احادیثی است که درباره‌ی حروف ابجد و حساب جمّل رسیده است و از آنچه گفتیم روشن شد که هیچ یک از آن‌ها مربوط و معتبر نیست. بنابراین، کسانی که در این وادی ظلمانی فرو رفته‌اند باید از خداوند بترسند و دست از خرافه‌گرایی بردارند و از کاهنانی که به آن اعتقاد و اشتغال دارند حذر کنند؛ چراکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «مَنْ أَتَى كَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ فَقَدْ بَرِئَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَمَنْ أَتَاهُ غَيْرَ مُصَدِّقٍ لَهُ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»[۳۲]؛ «هر کس به نزد کاهنی برود و چیزی که می‌گوید را باور کند، از چیزی که خداوند بر محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل کرده، بیزاری جسته است و هر کس به نزد او برود و چیزی که می‌گوید را باور نکند، تا چهل شب نماز او پذیرفته نمی‌شود» و این یعنی گوش دادن به سخنان و خواندن کتاب‌های آنان نیز جایز نیست، اگرچه با اعتقاد نباشد.

↑[۱] . بنگرید به: المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام لجواد علي، ج۱۵، ص۱۸۰؛ تاريخ الأدب العربي لشوقي ضيف، ج۱، ص۲۴.
↑[۲] . بنگرید به: قصة الحضارة لويل دورانت، ج۲، ص۳۱۵.
↑[۳] . بنگرید به: المختصر الفقهي لابن عرفة، ج۸، ص۲۱۰؛ تاج العروس من جواهر القاموس للزبيدي، ج۷، ص۴۰۱.
↑[۴] . بنگرید به: شرح كتاب سيبويه للسيرافي، ج۴، ص۳۸؛ المحكم والمحيط الأعظم لابن سيده، ج۷، ص۴۵۱؛ تاج العروس من جواهر القاموس للزبيدي، ج۷، ص۴۰۳.
↑[۵] . بنگرید به: غرائب التفسير وعجائب التأويل لأبي القاسم الكرماني، ج۱، ص۱۱۰.
↑[۶] . برای این روایت، بنگرید به: تفسير مقاتل بن سليمان، ج۱، ص۸۵؛ سيرة ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹؛ تفسير الطبري، ج۱، ص۲۱۷؛ تفسير العياشي، ج۱، ص۲۶؛ تفسير عليّ بن إبراهيم القمّي، ج۱، ص۲۲۳؛ معاني الأخبار لابن بابويه، ص۲۳؛ تفسير السمرقندي، ج۱، ص۲۱؛ البيان في عد آي القرآن لأبي عمر الداني، ص۳۳۰؛ تفسير الماوردي، ج۱، ص۶۵؛ غرائب التفسير وعجائب التأويل لأبي القاسم الكرماني، ج۱، ص۱۱۱؛ التيسير في التفسير للنسفي، ج۱، ص۲۰۱.
↑[۷] . معاني الأخبار لابن بابويه، ص۲۶ و ۲۷
↑[۸] . الزهد لأحمد بن حنبل، ص۴۶؛ العقوبات لابن أبي الدنيا، ص۵۳؛ مسند البزار، ج۹، ص۵۲؛ الكنى والأسماء للدولابي، ج۳، ص۱۱۸۸؛ المعجم الكبير للطبراني، ج۱۸، ص۱۶۲؛ حلية الأولياء وطبقات الأصفياء لأبي نعيم الأصبهاني، ج۴، ص۱۹۴
↑[۹] . الجامع لمعمر بن راشد، ج۱۱، ص۲۶؛ الجامع لابن وهب، ص۷۶۹؛ مصنف ابن أبي شيبة، ج۵، ص۲۴۰؛ مساوئ الأخلاق للخرائطي، ص۳۵۰؛ معجم ابن الأعرابي، ج۲، ص۸۳۹؛ المعجم الكبير للطبراني، ج۱۱، ص۴۱؛ السنن الكبرى للبيهقي، ج۸، ص۲۳۹
↑[۱۰] . رجال الكشي، ج۲، ص۸۰۶ و ۸۱۰
↑[۱۱] . برای آگاهی بیشتر درباره‌ی او، بنگرید به: مقاله‌ی آشنایی با مدّعیان دروغین (۲).
↑[۱۲] . برای آگاهی بیشتر درباره‌ی او، بنگرید به: مقاله‌ی آشنایی با مدّعیان دروغین (۴).
↑[۱۳] . بنگرید به: تفسير الألوسي، ج۱، ص۱۰۷؛ بيان المعاني لملا حويش، ج۵، ص۴؛ مباحث في علوم القرآن لصبحي الصالح، ص۲۳۷.
↑[۱۴] . بنگرید به: تهذيب اللغة للأزهري، ج۱۱، ص۱۰۹؛ المحيط في اللغة للصاحب بن عبّاد، ج۷، ص۵۴؛ التكملة والذيل والصلة للصغاني، ج۲، ص۲۱۷؛ لسان العرب لابن منظور، ج۳، ص۱۳۸.
↑[۱۵] . برای این احادیث، بنگرید به: فتوح الشام للواقدي، ج۲، ص۲۰۱؛ مسند الحارث، ج۲، ص۹۴۶؛ تاريخ واسط لبحشل، ص۲۰۶؛ تفسير الطبري، ج۱، ص۱۲۱؛ المجروحين لابن حبان، ج۱، ص۱۲۶؛ التوحيد لابن بابويه، ص۲۳۶ و ۲۳۷؛ معرفة الصحابة لأبي نعيم الأصبهاني، ج۴، ص۱۹۵۲؛ زهر الفردوس لابن حجر، ج۳، ص۴۹۰.
↑[۱۶] . المحاسن للبرقي، ج۱، ص۲۷۰
↑[۱۷] . تفسير العياشي، ج۲، ص۳ و ۲۰۳
↑[۱۸] . الإمامة والتبصرة لعليّ بن بابويه، ص۹۵؛ الكافي للكليني، ج۱، ص۳۶۸؛ كمال الدين وتمام النعمة لابن بابويه، ص۴۸۳؛ الغيبة للنعماني، ص۳۰۱ و ۳۰۵؛ الغيبة للطوسي، ص۴۲۶
↑[۱۹] . الكافي للكليني، ج۱، ص۳۶۸؛ الغيبة للنعماني، ص۳۰۱ و ۳۰۴
↑[۲۰] . الغيبة للطوسي، ص۴۲۶
↑[۲۱] . الغيبة للنعماني، ص۳۰۱؛ الغيبة للطوسي، ص۴۲۶
↑[۲۲] . معاني الأخبار لابن بابويه، ص۲۸
↑[۲۳] . الكافي للكليني، ج۱، ص۴۴۹؛ معاني الأخبار لابن بابويه، ص۲۸۵
↑[۲۴] . بنگرید به: الكافي للكليني، ج۱، ص۴۴۹؛ مجمع البحرين للطريحي، ج۵، ص۳۴۴.
↑[۲۵] . بنگرید به: معاني الأخبار لابن بابويه، ص۲۸۶.
↑[۲۶] . الكافي للكليني، ج۱، ص۴۴۸
↑[۲۷] . إيمان أبي طالب لابن معد، ص۱۰۹
↑[۲۸] . تهذيب الأحكام للطوسي، ج۱۰، ص۲۶۴
↑[۲۹] . بنگرید به: رجال الكشي، ج۲، ص۸۶۰؛ الإمامة والتبصرة لعليّ بن بابويه، ص۷۵؛ عيون أخبار الرضا لابن بابويه، ج۱، ص۱۰۴؛ رجال النجاشي، ص۳۰۰.
↑[۳۰] . برای این روایات، بنگرید به: الكافي للكليني، ج۷، ص۳۲۱ و ۳۲۲؛ من لا يحضره الفقيه لابن بابويه، ج۴، ص۱۱۲؛ تهذيب الأحكام للطوسي، ج۱۰، ص۲۶۲ و ۲۶۳.
↑[۳۱] . بنگرید به: الإستبصار للطوسي، ج۴، ص۲۹۳؛ تهذيب الأحكام للطوسي، ج۱۰، ص۲۶۴.
↑[۳۲] . المعجم الأوسط للطبراني، ج۶، ص۳۷۸؛ الكامل لابن عدي، ج۴، ص۸۳؛ الترغيب والترهيب للمنذري، ج۴، ص۱۸
پایگاه اطّلاع‌رسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی بخش پاسخگویی به پرسش‌ها
هم‌رسانی
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک گذارید، تا به گسترش علم و معرفت دینی کمک کنید. شکرانه‌ی یاد گرفتن یک نکته‌ی جدید، یاد دادن آن به دیگران است‌.
رایانامه
تلگرام
فیسبوک
توییتر
اگر با زبان دیگری آشنایی دارید، می‌توانید این مطلب را به آن ترجمه کنید. [فرم ترجمه]
نوشتن پرسش
کاربر گرامی! شما می‌توانید پرسش‌های خود درباره‌ی آثار و اندیشه‌های علامه منصور هاشمی خراسانی را در فرم زیر بنویسید و برای ما ارسال کنید تا در این بخش پاسخ داده شود.
توجّه: ممکن است که نام شما به عنوان نویسنده‌ی پرسش، در پایگاه نمایش داده شود.
توجّه: از آنجا که پاسخ ما به پست الکترونیک شما ارسال می‌شود و لزوماً بر روی پایگاه قرار نمی‌گیرد، لازم است که آدرس خود را به درستی وارد کنید.
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . ممکن است که به پرسش شما در پایگاه پاسخ داده شده باشد. از این رو، بهتر است که پیش از نوشتن پرسش خود، پرسش‌ها و پاسخ‌های مرتبط را مرور یا از امکان جستجو در پایگاه استفاده کنید.
۲ . از ثبت و ارسال پرسش جدید پیش از دریافت پاسخ پرسش قبلی، خودداری کنید.
۳ . از ثبت و ارسال بیش از یک پرسش در هر نوبت، خودداری کنید.
۴ . اولویّت ما، پاسخگویی به پرسش‌های مرتبط با امام مهدی علیه السلام و زمینه‌سازی برای ظهور اوست؛ چراکه در حال حاضر، از هر چیزی مهم‌تر است.