آیا سیادت از مادر نیز میرسد؟ یعنی آیا کسی که مادرش سید است، خودش نیز سید و از نسل پیامبر اسلام (ص) محسوب میشود؟
«سیّد» به معنای سرور و بزرگ مردم، لقبی است که در عرف از باب احترام بر آل هاشم اطلاق میشود و آنان کسانی هستند که از طرف پدر به هاشم بن عبد مناف جدّ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میرسند و صدقات مردم برای آنان حلال نیست و آنان آل علیّ بن أبی طالب، آل جعفر بن أبی طالب، آل عقیل بن أبی طالب، آل عبّاس بن عبد المطّلب و آل حارث بن عبد المطّلب هستند، هر چند امروزه بیشتر به آل علیّ بن أبی طالب شامل آل محمّد بن علیّ بن أبی طالب و آل عبّاس بن علیّ بن أبی طالب و آل عمر بن علیّ بن أبی طالب و خصوصاً آل حسن بن علیّ بن أبی طالب و آل حسین بن علیّ بن أبی طالب انصراف دارد؛ با توجّه به سخن خداوند که فرموده است: ﴿ادْعُوهُمْ لِـآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ﴾[۱]؛ «آنان را به پدرانشان منتسب کنید، آن نزد خداوند درستتر است».
با این حال، کسانی که از طرف مادر به هاشم میرسند نیز میتوانند هاشمی محسوب شوند؛ به دلیل آنکه خداوند آفرینش انسان را تنها ناشی از پدر ندانسته، بلکه ناشی از پدر و مادر هر دو دانسته و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى﴾[۲]؛ «هان ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم» و در آیهی ۸۵ سورهی أنعام، عیسی علیه السلام را از ذرّیهی ابراهیم علیه السلام محسوب کرده، در حالی که او تنها از طریق مادر ابراهیمی بوده و این حجّتی است که اهل بیت علیهم السلام همواره برای اثبات فرزند پیامبر بودن خود به آن احتجاج کردهاند؛ چنانکه به عنوان نمونه، از جعفر بن محمّد صادق علیهما السلام روایت شده است که در ضمن سخنی فرمود: «وَاللَّهِ لَقَدْ نَسَبَ اللَّهُ عِيسَى بْنَ مَرْيَمَ فِي الْقُرْآنِ إِلَى إِبْرَاهِيمَ مِنْ قِبَلِ النِّسَاءِ، ثُمَّ قَالَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ﴾ إِلَى قَوْلِهِ: ﴿وَيَحْيَى وَعِيسَى﴾»[۳]؛ «به خدا سوگند خداوند در قرآن عیسی بن مریم را از طرف زنان به ابراهیم منسوب کرده است، سپس تلاوت فرمود: <و از ذرّیّهی او داوود و سلیمان> تا سخن خداوند: <و یحیی و عیسی>» و از موسی بن جعفر علیهما السلام روایت شده است که در ضمن حکایتی فرمود: «ثُمَّ قَالَ [لِي هَارُونُ]: كَيْفَ قُلْتُمْ: إِنَّا ذُرِّيَّةُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَالنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ لَمْ يُعَقِّبْ وَإِنَّمَا الْعَقِبُ لِلذَّكَرِ لَا لِلْأُنْثَى وَأَنْتُمْ وُلْدُ الْبِنْتِ وَلَا يَكُونُ لَهَا عَقِبٌ؟! فَقُلْتُ: أَسْأَلُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ بِحَقِّ الْقَرَابَةِ وَالْقَبْرِ وَمَنْ فِيهِ إِلَّا مَا أَعْفَانِي عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ، فَقَالَ: لَا أَوْ تُخْبِرُنِي بِحُجَّتِكُمْ فِيهِ يَا وُلْدَ عَلِيٍّ وَأَنْتَ يَا مُوسَى يَعْسُوبُهُمْ وَإِمَامُ زَمَانِهِمْ كَذَا أُنْهِيَ إِلَيَّ وَلَسْتُ أُعْفِيكَ فِي كُلِّ مَا أَسْأَلُكَ عَنْهُ حَتَّى تَأْتِيَنِي فِيهِ بِحُجَّةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَأَنْتُمْ تَدَّعُونَ مَعْشَرَ وُلْدِ عَلِيٍّ أَنَّهُ لَا يَسْقُطُ عَنْكُمْ مِنْهُ بِشَيْءٍ أَلِفٌ وَلَا وَاوٌ إِلَّا وَتَأْوِيلُهُ عِنْدَكُمْ وَاحْتَجَجْتُمْ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾ [۴] وَقَدِ اسْتَغْنَيْتُمْ عَنْ رَأْيِ الْعُلَمَاءِ وَقِيَاسِهِمْ فَقُلْتُ: تَأْذَنُ لِي فِي الْجَوَابِ؟ قَالَ: هَاتِ، قُلْتُ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ ۚ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ﴾ مَنْ أَبُو عِيسَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: لَيْسَ لِعِيسَى أَبٌ، فَقُلْتُ: إِنَّمَا أَلْحَقْنَاهُ بِذَرَارِي الْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مِنْ طَرِيقِ مَرْيَمَ عَلَيْهَا السَّلَامُ وَكَذَلِكَ أُلْحِقْنَا بِذَرَارِي النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ قِبَلِ أُمِّنَا فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ»[۵]؛ «سپس [هارون الرشید به من] گفت: چطور میگویید که ما فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستیم؟! در حالی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نسلی از خود بر جای نگذاشت و نسل از طرف پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر هستید و نسل از طرف او نیست، پس گفتم: ای امیر المؤمنین! به حقّ خویشاوندی و قبر و کسی که در آن است، من را از این سؤال معاف کن، پس گفت: نه، مگر اینکه حجّت خودتان در این باره را به من بگویی ای فرزندان علی و تو ای موسی! پیشوای آنان و امام زمانشان هستی، این طور به من رساندهاند و من تو را از هیچ چیزی که پرسیدم معاف نمیکنم تا آن گاه که برای من دربارهی آن حجّتی از کتاب خداوند متعال بیاوری و شما فرزندان علی ادّعا میکنید که الف یا واوی از آن از چشمتان دور نمیماند مگر اینکه تأویل آن نزد شماست و به سخن خداوند احتجاج میکنید که فرموده است: <هیچ چیز را در کتاب فرو نگذاشتهایم> و خود را از رأی علما و قیاسشان بینیاز میپندارید، پس گفتم: به من اذن میدهی که پاسخ گویم؟ گفت: بگو، گفتم: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم <و از فرزندان او داوود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هارون بودند و بدین سان نیکوکاران را پاداش میدهیم و زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس> پدر عیسی چه کسی بود ای امیر المؤمنین؟ گفت: عیسی پدری نداشت! پس گفتم: او را تنها از طریق مریم علیها السلام به فرزندان انبیاء ملحق میکنیم و همین طور ما هم از طریق مادرمان فاطمه علیها السلام به فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ملحق میشویم»، بلکه این حجّتی مشهور در میان مسلمانان بوده؛ چنانکه به عنوان نمونه، از ابو جارود روایت شده است که گفت: «قَالَ [لِي] أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا أَبَا الْجَارُودِ! مَا يَقُولُونَ لَكُمْ فِي الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ؟ قُلْتُ: يُنْكِرُونَ عَلَيْنَا أَنَّهُمَا ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَأَيَّ شَيْءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ؟ قُلْتُ: احْتَجَجْنَا عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ ۚ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى﴾ فَجَعَلَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ مِنْ ذُرِّيَّةِ نُوحٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ ...»[۶]؛ «ابو جعفر (باقر) علیه السلام به من فرمود: ای ابا جارود! دربارهی حسن و حسین علیهما السلام به شما چه میگویند؟ گفتم: بر ما انکار میکنند که آن دو پسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم باشند، فرمود: شما با چه چیزی بر آنان احتجاج میکنید؟ گفتم: با سخن خداوند عزّ وجلّ دربارهی عیسی بن مریم علیه السلام بر آنان احتجاج میکنیم که فرموده است: <و از فرزندان او داوود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هارون بودند و بدین سان نیکوکاران را پاداش میدهیم و زکریّا و یحیی و عیسی> پس عیسی بن مریم را از فرزندان نوح علیه السلام دانسته است...» و از عاصم بن بهدلة و عبد الملک بن عمیر روایت شده است که گفتند: «إِجْتَمَعُوا عِنْدَ الْحَجَّاجِ، فَذُكِرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ، فَقَالَ الْحَجَّاجُ: لَمْ يَكُنْ مِنْ ذُرِّيَّةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعِنْدَهُ يَحْيَى بْنُ يَعْمُرَ فَقَالَ لَهُ: كَذَبْتَ أَيُّهَا الْأَمِيرُ! فَقَالَ: لَتَأْتِيَنِّي عَلَى مَا قُلْتَ بَيِّنَةٌ وَمِصْدَاقٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَوْ لَأَقْتُلَنَّكَ قَتْلًا، فَقَالَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى﴾ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ﴾ فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنَّ عِيسَى مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ بِأُمِّهِ وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ مِنْ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بِأُمِّهِ، قَالَ: صَدَقْتَ فَمَا حَمَلَكَ عَلَى تَكْذِيبِي فِي مَجْلِسِي؟! قَالَ: مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ لَيُبَيِّنَنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا يَكْتُمُونَهُ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا﴾[۷] قَالَ: فَنَفَاهُ إِلَى خُرَاسَانَ»[۸]؛ «نزد حجّاج گرد آمدند، پس حسین بن علی یاد شد، پس حجّاج گفت: او از فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نبود و یحیی بن یعمر نزد او بود، پس به او گفت: دروغ گفتی ای امیر! حجّاج گفت: باید بر چیزی که گفتی بیّنه و شاهدی از کتاب خداوند عزّ وجلّ بیاوری وگرنه تو را خواهم کشت، پس گفت: <و از فرزندان او داوود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی> تا سخن خداوند عزّ وجلّ: <و زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس> پس خداوند عزّ وجلّ خبر داده است که عیسی به واسطهی مادرش از فرزندان آدم بود و حسین بن علی هم به واسطهی مادرش از فرزندان محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، حجّاج گفت: راست گفتی، ولی چه چیزی تو را واداشت که من را در مجلسم تکذیب کنی؟! گفت: پیمانی که خداوند از پیامبران گرفت که آن را برای مردم تبیین کنند و کتمان نکنند، خداوند عزّ وجلّ فرموده است: <پس آن را به پشت سر خود انداختند و به بهایی اندک فروختند> پس حجّاج او را به خراسان تبعید کرد».
البته برخی در این استدلال اشکال کردهاند، با این تقریر که خداوند در ادامه از لوط علیه السلام نیز در میان فرزندان ابراهیم علیه السلام یاد کرده و فرموده است: ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا ۚ وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۹]؛ «و اسماعیل و یسع و یونس و لوط و همه را بر جهانیان برتری دادیم»، در حالی که لوط علیه السلام قطعاً از فرزندان ابراهیم علیه السلام نبوده و با این وصف، یاد کردن از او و عیسی علیهما السلام در میان فرزندان ابراهیم علیه السلام، از باب مجاز بوده است، ولی تردیدی نیست که اصل بر حقیقت است و جز به ضرورت از آن دست برداشته نمیشود و در اینجا ضرورتی وجود ندارد؛ چراکه مرجع ضمیر در ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ﴾ میتواند ابراهیم علیه السلام نباشد، بلکه نوح علیه السلام باشد؛ با توجّه به اینکه فرموده است: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ۚ كُلًّا هَدَيْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ ...﴾[۱۰]؛ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، همه را هدایت کردیم و نوح را از پیش هدایت کردیم و از فرزندان او ...» و مرجع نزدیکتر به «او» نوح علیه السلام است و ضمیر همواره به مرجع نزدیکتر باز میگردد، مگر اینکه بازگشتش به آن غیر ممکن یا بر خلاف قرینه باشد و روشن است که این نتیجهی استدلال را تغییر نمیدهد؛ چراکه عیسی علیه السلام پدری نداشت و تنها از طریق مادر به نوح علیه السلام میرسید و با این وصف، کسانی که از طریق مادر به هاشم میرسند نیز هاشمی محسوب میشوند و بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن صدقات مردم اجتناب کنند.