آیا در نبود الگوی پیامبر، احادیث متواتر حجّت است؟ یعنی با احادیث متواتر میشود نحوه اعمال دینی را برداشت کرد مانند نحوه نماز خواندن؟
خداوند در آیات فراوانی از کتاب خود، بر ضرورت اطاعت از اوامر پیامبرش تأکید کرده و به عنوان مثال فرموده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۱]؛ «و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند اطاعت شود» و فرموده است: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ۖ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا﴾[۲]؛ «هر کس از پیامبر اطاعت کند، از خداوند اطاعت کرده است و هر کس روی بگیرد تو را به عنوان نگهبانی بر آنان نفرستادیم» و فرموده است: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۳]؛ «و از خداوند و پیامبرش اطاعت کنید اگر مؤمن هستید» و فرموده است: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[۴]؛ «و از خداوند و پیامبر اطاعت کنید، باشد که مورد رحمت قرار بگیرید» و فرموده است: ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[۵]؛ «و از پیامبر اطاعت کنید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید» و فرموده است: ﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۶]؛ «پس باید کسانی که از امر او سرپیچی میکنند بترسند که آنان را فتنهای برسد یا عذابی دردناک برسد» و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ﴾[۷]؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و اعمال خود را باطل نسازید» و فرموده است: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۸]؛ «و هر چه پیامبر به شما داد آن را اخذ کنید و هر چه شما را از آن نهی کرد خودداری کنید و از خدا بترسید؛ چراکه عقاب خدا شدید است» و فرموده است: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْـآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۹]؛ «هرآینه برای شما در پیامبر خدا الگویی نیکو برای کسی است که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را بسیار یاد میکند» و فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۱۰]؛ «و هیچ مرد مؤمن یا زن مؤمنی را نمیرسد که چون خداوند و پیامبرش امری را صادر کردند برایشان در کارشان اختیاری باشد و هر کس خداوند و پیامبرش را نافرمانی کند هرآینه به گمراهی آشکاری دچار آمده است». با این وصف، واضح است که عمل به چیزی که پیامبر به آن امر کرده و ترک چیزی که پیامبر از آن نهی کرده، واجب است و وجوب آن از ضروریّات اسلام شمرده میشود، صرف نظر از اینکه عیناً در کتاب خداوند آمده باشد یا نیامده باشد؛ چراکه امر و نهی آن حضرت، قطعاً با کتاب خداوند منافاتی ندارد، بلکه تبیین کنندهی آن به اذن خداوند است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۱]؛ «و قرآن را به سوی تو نازل کردیم تا برای مردم چیزی که به سویشان نازل شد را تبیین کنی و باشد که آنان اندیشه کنند»؛ مانند اینکه خداوند امر به نماز خواندن را به صورت عام در قرآن نازل کرده است تا پیامبرش چگونگی آن را به صورت جزئی برای مردم تبیین کند.
آری، آن حضرت علاوه بر اینکه تلاوت کنندهی کتاب خداوند بر مردم است، تعلیم دهندهی آن به آنان و تعلیم دهندهی حکمت به آنان و تزکیه کنندهی آنان نیز شمرده میشود که ناگزیر از طریق سنّت او صورت میپذیرد؛ چنانکه خداوند در این باره فرموده است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱۲]؛ «هرآینه خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که پیامبری از خودشان را در میانشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را تزکیه کند و کتاب و حکمت بیاموزد اگرچه پیشتر در گمراهی آشکاری بودند»؛ با توجّه به اینکه «حکمت» بعد از «کتاب» و «تزکیهی مردم و تعلیم کتاب به آنان» بعد از «خواندن آیات خداوند بر آنان» ذکر شده که ظاهر در تفاوت و مغایرت آن دو با یکدیگر است و مفهوم «قرآن» و «سنّت» را تبیین میکند. از اینجا دانسته میشود که قرآن آشکارا به سوی سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرا میخواند و بر حجّیّت آن دلالت میکند و با این وصف، کسانی که قرآن را حجّت میدانند، ناگزیر باید به حجّیّت سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گردن نهند؛ چراکه عدم اعتقاد به حجّیّت سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، تمرّد در برابر قرآن است.
اما طبیعی است که وجوب اطاعت از امر و نهی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، مبتنی بر یقین به آن است؛ با توجّه به اینکه ظنّ به آن بنا بر قاعدهی ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾[۱۳] کافی شمرده نمیشود و یقین به آن ذاتاً و طبیعتاً حجّت است و با این وصف، هر کس یقین به امر و نهی آن حضرت پیدا کند، واجب است که از آن اطاعت کند و یقین به آن از دو طریق حاصل میشود: شنیدن آن از خود آن حضرت برای کسی که در نزد او حاضر است یا شنیدن خبر آن از عدّهی کثیری که تبانیشان بر کذب و اجتماعشان بر خطا عقلاً ممکن نیست و این مراد از سخن خداوند است که فرموده است: ﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾[۱۴]؛ «هرآینه در آن مایهی تذکّری برای کسی است که برای او عقلی هست یا گوش فرا میدارد در حالی که حاضر است»؛ با توجّه به اینکه حجّیّت خبر متواتر از آن حضرت عقلی است و حجّیّت شنیدن از آن حضرت تنها برای کسی است که به او گوش فرا میدارد در حالی که حاضر است. با این حال، باید توجّه داشت که این سخن خداوند، ارشاد به یک حکم عقلی است؛ چراکه حجّیّت خبر متواتر، ماهیّت عقلی دارد؛ به این معنا که عقل، با لحاظ کثرت و هماهنگی راویان آن، احتمال کذب بودن یا خطا بودن آن را نمیدهد و به صحّت آن قطع پیدا میکند؛ همچنانکه دربارهی الفاظ قرآن این کار را انجام میدهد و اصالت آنها را با لحاظ روایت آنها به صورت متواتر از پیامبر، میپذیرد و قطعی میداند.
حاصل آنکه سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هرگاه قطع به صدور آن از طریق حسّی یا عقلی وجود داشته باشد، حجّت است و تبعاً میتواند به عنوان تبیین کنندهی عمومات قرآن، مبنای عقاید و اعمال مسلمانان واقع شود؛ چنانکه به عنوان نمونه، تعداد رکعات نماز و ارکان آن، به صورت جزئی در قرآن نیامده، ولی به صورت متواتر از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده و از این رو، عمل بر طبق آن بر مسلمانان واجب است و در عین حال، عمل بر طبق قرآن شمرده میشود؛ چراکه قرآن عمل بر طبق سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در صورت یقین به آن واجب کرده و این حدّ اعتدالی است که هر کس از آن پیش افتاده یا پس مانده، گمراه شده است و پیش افتادن از آن، اعتقاد به حجّیّت اخبار واحد و غیر یقینی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و پس ماندن از آن، اعتقاد به عدم حجّیّت اخبار متواتر و یقینی از آن حضرت است که مصداق افراط و تفریط شمرده میشود و در هر دو سو، توالی فاسد و خطرناکی دارد.