سلام خدا بر عبد صالح او، منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی و یاران مقاوم و خستگیناپذیر ایشان. یکی از شبهاتی که دشمنان خدا و دین در بین بیخبران رواج دادهاند و با سوء استفاده از آن، سعی در تخریب وجههی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم و علیّ بن ابیطالب علیه السلام دارند، جنگ مسلمانان با طایفهی بنی قریظه است. متأسفانه در تفاسیر موجود هم ذیل آیات ۲۶ و ۲۷ سورهی احزاب، مطالبی ذکر شده است که بیش از مفید بودن، به رواج شایعه کمک میکند. از آنجا که پاسخهای دفتر محترم همواره در نهایت اتقان و استحکام و مستند و مستدل میباشد، استدعا دارم در این مورد ارشاد بفرمایید. خداوند با رفع موانع، زمینهی نشر آموزههای نهضت مبارک بازگشت به اسلام و فراهم شدن زمینهی حاکمیّت امام مهدی علیه السلام را فراهم فرماید ان شاء الله.
سلام بر شما برادر مؤمن!
بنی قُریظه یکی از قبایل یهودی ساکن مدینه بودند که با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پیمان بسته بودند تا بر ضدّ مسلمانان توطئه و اقدامی نکنند و در برابر، مسلمانان نیز متعرّض جان و مال آنان نشوند، ولی آنان در سال پنجم هجری، در بحبوحهی جنگ احزاب که مدینه تحت محاصرهی شدید مشرکان قرار داشت و مسلمانان بیش از هر زمانی به وفاداری همپیمانان خود نیازمند بودند، از بحران پیشآمده سوء استفاده کردند و بیهیچ عذر و بهانهای به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم خیانت نمودند و پیمان خود با او را شکستند و به همکاری با مشرکان برای از بین بردن اسلام روی آوردند. با این حال، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در برخورد با آنان شتابزده عمل نکرد، بلکه گروهی از یاران خود را به نزد آنان فرستاد تا آنان را نصیحت کنند و از عاقبت خیانت و پیمانشکنی بیم دهند و از ادامهی همکاری با مشرکان بازدارند، ولی آنان نه تنها نصیحت دلسوزانه و مؤدّبانهی فرستادگان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را نپذیرفتند که با گستاخی و بیشرمی عجیبی، به آنها و به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فحّاشی کردند[۱]. واقدی (د.۲۰۷ق) پیامد این اقدام شرورانهی بنی قریظه را چنین وصف کرده است: «نَجَمَ النِّفَاقُ وَفَشِلَ النَّاسُ وَعَظُمَ الْبَلَاءُ وَاشْتَدَّ الْخَوْفُ وَخِيفَ عَلَى الذَّرَارِيِّ وَالنِّسَاءِ»[۲]؛ «نفاق سر برآورد و مردم سست شدند و گرفتاری شدّت یافت و وحشت فرا گرفت و نگرانی از بابت کودکان و زنان مسلمان پدید آمد»؛ چنانکه از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است که میگفت: «كَانَ خَوْفُنَا عَلَى الذَّرَارِيِّ بِالْمَدِينَةِ مِنْ بَنِي قُرَيْظَةَ أَشَدَّ مِنْ خَوْفِنَا مِنْ قُرَيْشٍ»[۳]؛ «ترس ما بر کودکانمان در مدینه از بنی قریظه بیشتر بود تا از قریش (که مدینه را محاصره کرده بودند)». نظیر این سخن از ابو بکر نیز نقل شده است[۴]. این ترس هنگامی به اوج خود رسید که خبر آمد بنی قریظه تصمیم گرفتهاند از پشت سر به مدینه شبیخون زنند. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با وجود کمبود نیرو در نزدیک خندق، ناگزیر ۵۰۰ تن از مسلمانان را برای محافظت از زنان و کودکان در برابر هجوم بنی قریظه فرستاد[۵]. در واقع بنی قریظه سبب شده بودند که مسلمانان از پشت سر خود نیز ایمن نباشند و این، خیانت آنان را به خیانتی بسیار بزرگ تبدیل کرده بود. به همین دلیل، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از شکست احزاب که با امدادهای غیبی خداوند تحقّق یافت، بیدرنگ به سوی بنی قریظه حرکت کرد و دژ آنان را به محاصره درآورد، ولی عجیب این بود که آنان باز هم دست از شرارت برنداشتند و به جای طلب بخشش از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، با صدای بلند به آن حضرت و همسرانش توهین کردند، تا حدّی که علی علیه السلام سعی کرد آن حضرت را از دژ آنان دور نگاه دارد تا توهینهای آنان را نشنود[۶]. تا آن گاه که محاصره طولانی شد و آنان که به دژ مستحکم خود مغرور بودند، مجبور شدند سلاح را بر زمین بگذارند و به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیایند تا دربارهی آنان قضاوت کند. با این حال، آنان به قدری نادان بودند که به عدالت و فضل پیامبر رحمت که پیشتر از جان بنی نضیر -قبیلهی پیمانشکن دیگری از یهود- گذشته بود، اعتمادی نداشتند. از این رو، از او خواستند که قضاوت دربارهی آنان را به سعد بن معاذ -یکی از یاران خود- واگذارد که پیش از اسلام همپیمان آنان بود. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درخواست آنان را پذیرفت و از سعد بن معاذ خواست که دربارهی آنان قضاوت کند[۷]. پس او به آنان گفت: «عَلَيْكُمْ عَهْدَ اللَّهِ وَمِيثَاقَهُ أَنَّ الْحُكْمَ فِيكُمْ مَا حَكَمْتُ؟»[۸]؛ «آیا عهد و میثاق خداوند بر شما باشد که هر حکمی دربارهی شما بدهم همان باشد؟» آنان پذیرفتند. پس او حکم داد که مردان آنان کشته شوند و زنان و کودکانشان به اسیری گرفته شوند و اموال آنان تقسیم شود و بنا بر روایت مشهور، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حکم او را مطابق با حکم خداوند دانست و اجرا کرد. از این رو، سعید بن مسیّب (د.۹۳ق) گفته است: «نَزَلُوا عَلَى حُكْمِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ، وَأَبَوْا أَنْ يَنْزِلُوا عَلَى حُكْمِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَنَزَلُوا عَلَى دَاءٍ»[۹]؛ «به حکم سعد بن معاذ راضی شدند و نخواستند که به حکم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم راضی شوند، پس به بدبختی راضی شدند»!
این چیزی است که دشمنان اسلام آن را نشانهای از خشونت و بیرحمی در اسلام پنداشتهاند و دستمایهی تبلیغ بر ضدّ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار دادهاند، ولی باید توجّه داشت که اولاً همهی جزئیات مذکور در روایت مشهور به حدّ تواتر نمیرسد و این یعنی ممکن است برخی از حوادثی که در آن ذکر شده است واقع نشده باشد، بلکه توسّط برخی راویان نخستین تحریف و بزرگنمایی شده باشد؛ چنانکه ظاهر از آیهی ۲۶ سورهی احزاب که به جنگ با بنی قریظه اشاره دارد این است که مسلمانان همهی مردان آنان را نکشتند، بلکه گروهی از آنان را کشتند و گروهی دیگر را اسیر کردند[۱۰] و این بر خلاف روایت مشهور است؛ ثانیاً حکم اسلام به اعدام قاتلان و مفسدان در زمین، با توجّه به شرایط دقیق آن و اجرایش توسّط خلیفهی معصوم خداوند، مصداق خشونت و بیرحمی نیست، بلکه مصداق عدالت و مقابله با ظلم است، اگرچه بر خلاف اهواء کافران ریاکار باشد که خود هر جا منافعشان در خطر افتاده است، به بدترین انواع خشونت و بیرحمی متوسّل شدهاند و زمین را از خون زنان و کودکان بسیاری در جهان -خصوصاً کشورهای اسلامی- رنگین کردهاند؛ ثالثاً برخوردی که بنا بر روایت مشهور با یهودیان بنی قریظه صورت گرفته، مطابق با احکام خود یهودیان بوده است، نه صرفاً مطابق با احکام مسلمانان؛ چنانکه به روشنی در تورات آمده است: «هرگاه به شهری نزدیک شوید تا با آن بجنگید، بدان پیشنهاد صلح بدهید. اگر به شما پاسخ صلحآمیز داد و دروازههای خود را بر شما گشود، آن گاه مردمانی که در آن یافت شوند، جملگی به کار اجباری برای شما گماشته شوند و شما را خدمت کنند. ولی اگر با شما از در صلح درنیایند، بلکه به جنگ داخل شوند، پس آن را محاصره کنید. و چون یهوه خدایتان آن را به دست شما تسلیم کرد، تمامی مردانش را به دَمِ شمشیر بکشید. اما زنان و کودکان و چارپایان و هرآنچه در شهر باشد، یعنی جمله غنیمتش را برای خود به تاراج برید و از غنائمِ دشمنان خود که یهوه خدایتان به شما بخشیده است، بهرهمند شوید»[۱۱]. این یعنی برخوردی که بنا بر روایت مشهور با یهودیان بنی قریظه انجام شده، دقیقاً همان برخوردی بوده است که یهودیان در موارد مشابه با اقوام دیگر انجام دادهاند و تبعاً برخوردی عادلانه بوده، بل حق آن است که به مراتب از برخورد آنان نرمتر بوده؛ زیرا حکم مذکور در تورات، مربوط به اقوام بسیار دور بوده است که در مجاورت یهودیان ساکن نبودهاند، وگرنه دربارهی اقوام نزدیک که در مجاورت آنان ساکن بودهاند، حکم شدیدتری ذکر شده؛ چنانکه پس از حکم مذکور آمده است: «با همهی شهرهایی که از شما بسیار دورند و از شهرهای اقوام اینجا نیستند، چنین عمل کنید. اما از شهرهای اقوام اینجا که یهوه خدایتان به شما به ملکیت میدهد، هیچ ذینَفَسی را زنده مگذارید. بلکه ایشان را، یعنی حیتّیان و اَموریان و کنعانیان و فِرِزّیان و حِویان و یِبوسیان را، بنا بر آنچه یهوه خدایتان به شما فرمان داده است، به نابودی کامل بسپارید، تا نتوانند به شما بیاموزند که بر طبق همهی کارهای کراهتآوری که ایشان برای خدایان خویش انجام میدهند، عمل کنید و به یهوه خدای خود گناه ورزید»[۱۲]. این به معنای وجوب کشتن همهی جانداران موجود در این شهرها اعم از مردان و زنان و کودکان و حتّی حیوانات بوده که بنا بر روایت خود یهودیان، بارها توسّط آنان به انجام رسیده است؛ چنانکه به عنوان نمونه، روایت کردهاند: «پس یهوه خدایمان، عوج، شاهِ باشان را نیز با تمامی قومش به دست ما تسلیم کرد، و او را چنان شکست دادیم که اَحَدی برای او باقی نماند. در آن وقت، همهی شهرهای او را گرفتیم، و شهری نماند که از ایشان نگرفته باشیم؛ شصت شهر یعنی سراسر ناحیهی اَرجوب را که مملکت عوج در باشان بود. تمامیِ اینها شهرهای حصاردار، با دیوارهای بلند و دروازهها و پشتبندها بود، سوای شمار بسیار از روستاهای بیحصار. و آنها را به نابودی کامل سپردیم، چنانکه با سیحون، شاه حِشبون کرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و کودکانش به نابودی کامل سپردیم. اما تمامی اَحشام و غنیمت شهرها را برای خود به یغما بردیم»[۱۳] و روایت کردهاند: «پس قوم به شهر برآمدند، هر یک مستقیمْ پیش روی خویش، و شهر را تسخیر کردند. آن گاه هر آنچه را در شهر بود، از زن و مرد و پیر و جوان تا گاو و گوسفند و الاغ، همه را به دم شمشیر به نابودی کامل سپردند»[۱۴]. این در حالی است که بنا بر روایت مشهور، مسلمانان با آنان مانند خودشان رفتار نکردند، بلکه زنان و کودکان و حیواناتشان را زنده گذاشتند و تنها مردان بالغی را کشتند که به اقتضای بلوغ خود و عدم مخالفت با قومشان، در دشمنی با اسلام مشارکت داشتند. بنابراین، میتوان برخورد مسلمانان با بنی قریظه را -در صورت صحّت روایت مشهور- مجازاتی عادلانه همراه با تخفیف دانست.