در زمان عزیزی یوسف علیه السلام، آیا حاکم زمان او اذن حکومت داشت؟
ظاهر این است که حاکم زمان یوسف علیه السلام کافر بود و با این وصف، نمیتوانست از جانب خداوند و پیامبرش اذنی برای حکومت داشته باشد. کسی که اذنی برای حکومت داشت، یوسف علیه السلام بود و از این رو، جزئی از حکومت را قبول کرد؛ زیرا کسی که کلّ حکومت برای اوست، به طریق اولی حقّ قبول جزئی از آن را دارد؛ خصوصاً هرگاه ضرورت یا مصلحت خاصّی در میان باشد. به همین دلیل، علیّ بن موسی الرضا علیه السلام ولایت عهدی مأمون را قبول کرد، در حالی که مأمون اذنی برای حکومت نداشت؛ چنانکه وقتی با اعتراض برخی از شیعیان مواجه شد فرمود: «وَيْحَهُمْ، أَمَا عَلِمُوا أَنَّ يُوسُفَ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ نَبِيًّا رَسُولًا، فَلَمَّا دَفَعَتْهُ الضَّرُورَةُ إِلَى تَوَلِّي خَزَائِنِ الْعَزِيزِ قَالَ لَهُ: ﴿اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[۱]، وَدَفَعَتْنِي الضَّرُورَةُ إِلَى قَبُولِ ذَلِكَ عَلَى إِكْرَاهٍ وَإِجْبَارٍ بَعْدَ الْإِشْرَافِ عَلَى الْهَلَاكِ، عَلَى أَنِّي مَا دَخَلْتُ فِي هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا دُخُولَ خَارِجٍ مِنْهُ، فَإِلَى اللَّهِ الْمُشْتَكَى وَهُوَ الْمُسْتَعَانُ»[۲]؛ «وای بر آنان! آیا نمیدانند که یوسف علیه السلام پیامبری فرستاده شده (از جانب خداوند) بود و با این حال، هنگامی که ضرورت او را به عهدهدار شدن خزائن عزیز واداشت به او گفت: <من را بر خزائن زمین بگمار؛ چراکه من نگاهدارندهای دانا هستم>. من را نیز ضرورت به قبول این کار واداشت، از روی اکراه و اجبار، پس از اینکه نزدیک شد کشته شوم. با این حال، به قصد خارج شدن از آن به آن داخل شدم. پس به خداوند شکایت میکنم و از او یاری میخواهم».