اگر مهدی موعود همان فرزند حسن عسکری باشد، تا کنون شاهد هیچ خدمتی از او به جامعهی انسانی نبودهایم. سایر راهنمایان وقت، مانند مولانا علی، مولانا حسن، مولانا حسین و ... با وجود در اختیار نداشتن حکومت جهانی، در طول عمر کوتاه خود، خدمات علمی، دینی، سیاسی و اجتماعی به جامعهی انسانی نمودهاند، اما زمانی که مسؤولیت راهنمای وقت بودن به فرزند حسن عسکری میرسد، شاهد هیچ خدمتی به جامعهی انسانی توسّط او با وجود عمر طویلش نیستیم. لطفاً در این زمینه توضیح دهید.
اگر مهدی موعود همان پسر حسن بن علی عسکری بوده باشد، اشکال شما به او وارد نیست؛ چراکه غیبت و اختفاء او به ارادهی خودش نبوده، بلکه توسّط ظالمان به او تحمیل شده و از این رو، عدم خدمت او به جامعه، تقصیر او نبوده، بل تقصیر ظالمان بوده است که جامعه را از حضور او محروم کردهاند. آیا اگر ظالمان شما را تحت تعقیب قرار دهند تا به قتل برسانند، تا حدّی که مجبور شوید برای حفظ جان خود فرار کنید و در کوه و بیابان مخفی شوید، میتوان شما را ملامت کرد که چرا خدمت آشکاری به جامعه نمیرسانید؟! واضح است که نمیتوان، بل باید ظالمانی را ملامت کرد که شما را در این وضعیّت قرار دادهاند. مهدی اگر همان پسر حسن عسکری بوده باشد، بیش از پدرانش در معرض قتل بوده و یارانی کمتر از یاران آنان برای حفاظت از خود داشته، در حالی که آخرین خلیفهی پیامبر یعنی آخرین سرمایهی اسلام و امید مستضعفان جهان بوده و از این رو، بقاء او ضرورت داشته و این چارهای جز غیبت و اختفاء برای او باقی نگذاشته است. هر یک از پدران او میدانست که اگر توسّط ظالمان کشته شود، خلیفهی دیگری هست که راهش را ادامه دهد و برای پر شدن زمین از عدالت تلاش کند و این حضور او در جامعه با وجود خطر مرگ را موجّه میساخت، ولی اگر مهدی توسّط ظالمان کشته شود، خلیفهی دیگری نیست که راه او را ادامه دهد و برای پر شدن زمین از عدالت تلاش کند؛ چراکه او واپسین خلیفه است. از این رو، ناگزیر باید در غیبت و اختفاء بماند تا آن گاه که خطر کشته شدنش توسّط ظالمان از بین برود. پس هرگاه خطر کشته شدنش توسّط ظالمان از بین رفت، ظهور میکند و زمین را از عدالت پر میسازد و این از همهی خدمات پدرانش بزرگتر خواهد بود و به همین دلیل، از امام جعفر صادق روایت شده است: «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي»[۱]؛ «اگر او را درک میکردم، همهی عمرم را صرف خدمت به او میکردم». تا آن زمان، مسؤولیت همهی خسارات ناشی از عدم حضور او، بر عهدهی ظالمان است و نیز بر عهدهی مردمی که او را در برابر ظالمان تنها گذاشتهاند، بلکه ظالمان را در برابر او یاری کردهاند و هنوز با وجود انذارهای منصور هاشمی خراسانی، دست از این کار بر نمیدارند! باری این مصداق سخن خداوند است که فرموده است: ﴿ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ﴾[۲]؛ «آن به سبب چیزی است که دستان خودتان پیش فرستاده است و خداوند ظلم کنندهی به بندگان نیست» و فرموده است: ﴿وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ﴾[۳]؛ «و ما به آنان ظلم نکردیم، بلکه آنان خودشان ظالم بودند».
در نقد و بررسی فوق آمده که امام به دلیل غیبت نتوانسته است به مردم خدمت کند، اما اصلاً این طور نیست؛ چراکه او مانند خورشید پشت ابر است و تمام امت اسلام از نور او بهرهمند میشوند.
خبر رسیده در تشبیه امام غایب به خورشید پشت ابر، خبر واحد و ضعیفی است، ولی امام غایب برای مردم نفعی دارد و آن بقاء آنان بر زمین به برکت وجود اوست؛ زیرا در روایات فراوانی از اهل بیت رسیده است که اگر امامی از جانب خداوند بر زمین وجود نداشته باشد، زمین اهل خود را فرو میبرد[۱]. بنابراین، وجود او برای مردم لازم است، ولی کافی نیست؛ چراکه صرف بقاء برای مردم کفایت نمیکند و کیفیّت بقاء آنان نیز مهم است و چیزی که کیفیّت بقاء آنان را اصلاح میکند، ظهور و حکومت امام است، نه صرف وجود او؛ با توجّه به اینکه اصلاح کیفیّت بقاء آنان، به آموزش و مدیریت او نیاز دارد. مقصود از خدمت امام به مردم در نقد و بررسی فوق نیز آموزش و مدیریت اوست که متأسفانه مردم از آن بیبهرهاند و به همین دلیل، در وضعیت بسیار بد و ناگواری به سر میبرند.
برداشت من از رابطهی امام و پیرو او این است که امام فرمان میدهد و هدایت میکند و پیرو او فرمان میبرد و هدایت میشود. شما که امّت و همهی مردم را به پذیرفتن امامت فرزند حسن عسکری دعوت میکنید، دربارهی فایدهی آن ابهامات ذیل را روشن سازید:
۱ . حتّی کسانی که به امامت او باور دارند، برای یک لحظه در زندگی خود او را فرمان نبردهاند؛ چراکه او امری نکرده است. حال آیا کسی که تازه به امامت او اقرار کند نیز همین طور نخواهد بود؟ اقرار به امامت کسی که به هر دلیل نمیتوان از او اطاعت کرد، معقول به نظر نمیرسد.
۲ . آیا اقرار به امامت او شکلی از فریب خوردن نیست؟ چون باید او یا شخصی از جانب او فرمان دهد و پیرو اطاعت کند، ولی تا جایی که در تاریخ معتقدین به امامت فرزند حسن عسکری دیده میشود، علاوه بر اینکه خودش هدایتی نکرده است، بزرگانی که این گروه را رهبری کردهاند هم از جانب او نبودهاند. پس رابطهی امام و پیرو به معنای واقعی در این گروه وجود نداشته است. فرزند حسن عسکری صرفاً به نام امام بوده، ولی امامان آنان در عمل کسانی بودهاند که هیچ ربطی به فرزند حسن عسکری نداشتهاند؛ زیرا هر کس را فرمان بردی، امامت همان است.
از قبل سپاس.
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . امام به معنای عام، کسی است که پیروی میشود، صرف نظر از اینکه شرعاً سزاوار پیروی باشد یا نباشد و به این معنا بر آل فرعون اطلاق شده؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾[۱]؛ «و آنان را امامانی قرار دادیم که به سوی آتش فرا میخوانند و روز قیامت یاری نمیشوند»، ولی امام به معنای خاص، کسی است که شرعاً سزاوار پیروی است، صرف نظر از اینکه عملاً از او پیروی شود یا نشود و به این معنا بر آل ابراهیم علیه السلام اطلاق شده؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۲]؛ «و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکنند». به عبارت دیگر، امامت بر دو گونه است: امامت از جانب خداوند که در قرآن «امامت به امر» نامیده شده؛ چنانکه فرموده است: ﴿أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ و آن امامت کسی است که خداوند به پیروی از او امر کرده است، اگرچه مردم از او پیروی نکنند و امامت از جانب مردم که در قرآن «امامت بدون امر» نامیده شده؛ چنانکه فرموده است: ﴿أَئِمَّةً يَدْعُونَ﴾ بدون قید ﴿بِأَمْرِنَا﴾ و آن امامت کسی است که مردم از او پیروی میکنند، اگرچه خداوند به پیروی از او امر نکرده باشد. به نظر میرسد که اشتباه شما از خلط میان این دو برخاسته است و با التفات شما به تمایزی که میان آن دو وجود دارد، برطرف میشود.
۲ . علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی مردم را به «پذیرفتن امامت فرزند حسن عسکری» دعوت نمیکند، بلکه به پذیرفتن امامت مهدی دعوت میکند، قطع نظر از اینکه همان فرزند حسن عسکری باشد یا فردی دیگر و روشن است که مقصودش از امامت مهدی، امامت او به معنای خاص و از جانب خداوند است که با پیروی مردم از او ملازمهای ندارد و پذیرفتن آن، مبتنی بر خبر متواتر و مشهوری است که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رسیده و پذیرفتنش، مانند پذیرفتن هر چیز دیگری که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ثابت است، واجب محسوب میشود و روشن است که عمل به واجبات، بیفایده نیست؛ چراکه موجب خشنودی خداوند و رهایی از آتش دوزخ میشود، اگرچه هیچ فایدهای در زندگی دنیا نداشته باشد.
۳ . اعتقاد به امامت مهدی، در زندگی دنیا بیفایده نیست؛ چراکه به معنای اعتقاد به وجوب پیروی از او به جای پیروی از دیگران است و این اعتقاد، هرگاه به قدر کافی در میان مردم گسترده و نهادینه شود، زمینه را برای ظهور و حاکمیّت او فراهم میکند و ظهور و حاکمیّت او، بنا بر وعدهی قطعی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، به تحقّق عدالت مطلق جهانی میانجامد و تحقّق عدالت مطلق جهانی، بیشترین فایدهای است که ممکن است در زندگی دنیا حاصل شود. چیزی که تاکنون مانع از ظهور و حاکمیّت مهدی شده، همین عدم اعتقاد به وجوب پیروی از او و حرمت پیروی از دیگران بوده که در میان مردم گسترده و نهادینه شده و با این وصف، تلاش علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی برای اصلاح آن، بهترین کاری است که ممکن است انجام شود.
۴ . علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی نفرموده که «فرزند حسن عسکری» زنده و مخفی است، بل فرموده که مهدی زنده و مخفی است، قطع نظر از اینکه همان فرزند حسن عسکری باشد یا فردی دیگر و دلیلش برای این سخن، حکم عقل سلیم و نصّ قرآن کریم به وجود خلیفهای برای خداوند در زمین است تا همواره علم و عملِ بینقص به احکام خداوند ممکن باشد، در حالی که هیچ خبر ثابتی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای وجود خلیفهای برای خداوند در زمین پس از سلف صالح جز مهدی نرسیده و با این وصف، مهدی تنها خلیفهی خداوند در زمین پس از سلف صالح بوده که میتوانسته است وجود داشته باشد و با وجود خود، علم و عمل بینقص به احکام خداوند را ممکن کند، اگرچه به سبب ناامنی شدید، خود را معرّفی نکرده باشد؛ چراکه خودداری او از معرّفی خود در طول این مدّت مدید، از سر غفلت یا کوتاهی نبوده، بل از ترس کشته شدن بدون هیچ فایدهای برای دین یا دنیا بوده که نه معقول است و نه مشروع. از این رو، عذری برای مردم در عدم پیروی از او محسوب نمیشود؛ زیرا آنان خود، شرایط را به گونهای رقم زدهاند که او بترسد و نتواند خود را معرّفی کند و طبیعتاً اگر شرایط را اصلاح کنند، پیروی از او برایشان میسّر خواهد شد. با این اوصاف، اگر پیروی از او در حال مخفی بودن برایشان امکان ندارد، به این معنا نیست که باید امامی جز او اختیار کنند، بل به این معناست که باید او را از مخفی بودن خارج کنند تا پیروی از او برایشان ممکن شود. اینکه خود، با غفلت و طغیانشان، امامی از جانب خداوند را مجبور به مخفی شدن کنند و سپس بگویند که او نمیتواند امام باشد؛ چراکه مخفی است، مصداق وقاحت است!
۵ . حکومت کسی جز مهدی، مشروع نیست و به عدالت مطلق جهانی نمیانجامد و تبعاً نمیتواند از حکومت او بینیاز کند؛ همچنانکه تاکنون تنها سبب گسترش ظلم و جور در جهان شده است. بنابراین، از اینکه تاکنون کسانی جز مهدی حاکم بودهاند، بیفایده بودن حکومت مهدی لازم نمیآید، بلکه ضروری بودن حکومت او لازم میآید؛ چراکه تاکنون عدالت مطلق جهانی محقّق نشده، بلکه ظلم و جور جهان را برداشته است و علّت آن همین عدم حکومت او و حکومت دیگران بوده است!