جمعه ۵ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۴ هجری شمسی برابر با ۲۶ شوال ۱۴۴۶ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 مقاله‌ی جدید: مقاله‌ی «حکومت بهتان» نوشته‌ی «حسن میرزایی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: آیا استفاده از طرح‌ها و لوگوهایی که بخشی از اعضا و جوارح انسانی نظیر دست و پا را نمایش می‌دهند، یا نمایان‌گر حالتی از حالات انسانی نظیر سجده کردن، دعا کردن، یا غیره هستند، اشکال دارد؟ همچنین، استفاده از ایموجی‌هایی که نشانگر حالتی از چهره‌ی انسانی مانند خنده یا خشم یا تعجّب هستند، چه حکمی دارد؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: چهار گفتار از آن جناب در بیان احکام سجده‌ی سهو. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
پرسش و پاسخ
 

منظور از «کعبین» در آیه‌ی وضو چیست؟ مسح پا تا کدام قسمت از پا واجب است؟

بیشتر مسلمانان، مراد از «کعبین» در آیه‌ی وضو را دو برآمدگی می‌دانند که در طرف راست و چپ مچ پا قرار دارد، ولی شیعه، آن را یک برآمدگی می‌داند که در وسط پا، بین مچ و انگشتان، قرار دارد و به نظر می‌رسد که حق با بیشتر مسلمانان است؛ به شش دلیل که در زیر بیان می‌کنیم:

یکم اینکه «کعب» در لغت، به معنای برآمدگی است و تبعاً «کعبین» در آیه‌ی وضو، به معنای دو برآمدگی در پاهاست که قاعدتاً آشکار هستند؛ چراکه اگر آشکار نبودند، خداوند حکیم، حکمی همگانی و روزمرّه مانند وضو را به آن دو مقیّد نمی‌ساخت و اگر مقیّد می‌ساخت، درباره‌ی آن دو توضیح می‌داد، تا بر بیشتر مسلمانان پوشیده نمانند؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ[۱]؛ «هرآینه قرآن را برای پند گرفتن آسان کرده‌ایم» و فرموده است: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ[۲]؛ «تا هر کس هلاک می‌شود با آگاهی هلاک شود و هر کس نجات می‌یابد با آگاهی نجات یابد» و روایت شده است: «مَا كَانَ اللَّهُ لِيُخَاطِبَ خَلْقَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُونَ»[۳]؛ «خداوند هرگز خلقش را با چیزی که نمی‌دانند خطاب نمی‌کند». بنابراین، مراد او از «کعبین» در آیه‌ی وضو، دو برآمدگی آشکار در پاهاست و شکّی نیست که آشکارترین دو برآمدگی در پاها، دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ است که به آسانی دیده می‌شوند، نه یک برآمدگی موجود در وسط پا که برجستگی کمتری دارد، تا حدّی که گاه دیده نمی‌شود و محدوده‌ی آن مشخّص نیست. این به معنای ارتکاز یا تبادر دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ به عنوان «کعبین» است که معیار مهمّی برای تشخیص مراد محسوب می‌شود، بلکه با توجّه به اصالت ظهور، حجّتی کافی است و این نکته‌ی بدیعی است که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به آن توجّه داده است؛ چنانکه یکی از یارانش ما را خبر داد، گفت:

«دَخَلْتُ عَلَى الْمَنْصُورِ وَمَعِيَ صَبِيٌّ لِي، فَسَأَلْتُهُ عَنِ الْكَعْبَيْنِ، فَأَقْبَلَ عَلَى الصَّبِيِّ وَقَالَ: يَا بُنَيَّ، أَرِنِي كَعْبَيْنِ فِي قَدَمَيْكَ! فَنَظَرَ الصَّبِيُّ إِلَى قَدَمَيْهِ يَبْحَثُ عَنْهُمَا، فَوَضَعَ يَدَهَ عَلَى الْعَظْمَيْنِ النَّاشِزَيْنِ فِي طَرَفَيِ الْمَفْصِلِ، فَأَقْبَلَ الْمَنْصُورُ عَلَيَّ وَقَالَ: تَسْأَلُنِي عَنْ شَيْءٍ يَعْلَمُهُ صَبِيُّكَ؟! قُلْتُ: مَا قُلْتُ لَهُ هَذَا، جُعِلْتُ فِدَاكَ! قَالَ: صَدَقْتَ، الْكَعْبَانِ ظَاهِرَانِ، يَجِدُهُمَا الصَّبِيُّ وَالْأَعْمَى، وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُحِيلَكُمْ إِلَى مَا بِهِ خَفَاءٌ، قُلْتُ: فَلِمَ اخْتَلَفَ النَّاسُ؟! قَالَ: لِأَخْبَارِ الْـآحَادِ، وَلَوْ تُرِكُوا وَكِتَابُ اللَّهِ لَمْ يَخْتَلِفُوا»؛ «بر منصور وارد شدم در حالی که کودکی به همراهم بود، پس از او درباره‌ی کعبین (دو برآمدگی در پاها) پرسیدم، پس به کودک روی نمود و فرمود: پسرم، دو برآمدگی را در پاهایت به من نشان بده! پس کودک به پاهایش نگریست و به دنبال برآمدگی می‌گشت، پس دستش را بر دو برآمدگی در دو طرف مفصل گذاشت، پس منصور به من روی نمود و فرمود: از من درباره‌ی چیزی می‌پرسی که کودکت آن را می‌داند؟! گفتم: من به او نگفتم، فدایت شوم! فرمود: راست گفتی، دو برآمدگی در پاها آشکار هستند، به نحوی که کودک و نابینا آن دو را پیدا می‌کنند و خداوند هرگز شما را به چیزی که پوشیدگی دارد ارجاع نمی‌دهد، گفتم: پس مردم به خاطر چه اختلاف کردند؟! فرمود: به خاطر اخبار آحاد و اگر با کتاب خداوند تنها گذاشته می‌شدند، اختلاف نمی‌کردند».

دوم اینکه قرآن به زبان عربیِ گویا نازل شده؛ چنانکه فرموده است: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۴]؛ «ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که شما فهم کنید» و فرموده است: ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ[۵]؛ «با زبان عربی گویا». بنابراین، برای فهم معانی الفاظ قرآن، باید به عالمان زبان عربی مراجعه کرد و بزرگ‌ترین عالمان زبان عربی مانند خلیل بن احمد (د.۱۷۰ق)[۶]، ابو زید انصاری (د.۲۱۵ق)[۷]، كراع النمل (د.بعد۳۰۹ق)[۸]، زجّاج (د.۳۱۱ق)[۹]، نحّاس (د.۳۳۸ق)[۱۰]، ازهری (د.۳۷۰ق)[۱۱]، جوهری (د.۳۹۳ق)[۱۲]، ابو هلال عسکری (د.حدود۳۹۵ق)[۱۳]، ابن فارس (د.۳۹۵ق)[۱۴]، ابن سیّده (د.۴۵۸ق)[۱۵]، صحاري (د.۵۱۱ق)[۱۶]، ابن اثیر (د.۶۰۶ق)[۱۷] و بسیاری دیگر، گفته‌اند که «کعبین» در پاها، دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ است و برخی از آنان مانند اصمعی (د.۲۱۶ق) تصریح کرده‌اند که به برآمدگی موجود در وسط پا، کعب گفته نمی‌شود[۱۸] و این نکته‌ی مهمّی است که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی با استناد به شعری کهن که در زمان نزول قرآن سروده شده، به آن توجّه داده است؛ چنانکه یکی از یارانش ما را خبر داد، گفت:

«سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنِ الْكَعْبِ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى عَظْمِ طَرَفَيِ السَّاقِ، وَقَالَ: هَذَا هُوَ الْكَعْبُ، أَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ أَبِي كَبِيرٍ: وَإِذَا يَهُبُّ مِنَ الْمَنَامِ رَأَيْتَهُ ... كَرُتُوبِ كَعْبِ السَّاقِ لَيْسَ بِزُمَّلِ[۱۹]؟ قُلْتُ: فَمَا هَذَا الَّذِي فِي ظَهْرِ الْقَدَمِ؟ قَالَ: هَذَا هُوَ الْعَيْرُ، وَلَيْسَ بِالْكَعْبِ»؛ «از منصور درباره‌ی کعب پرسیدم، پس دست خود را بر استخوان دو طرف ساق گذاشت و فرمود: این کعب است، آیا سخن ابو کبیر [د.حدود۱۰ق] را نشنیده‌ای که می‌گوید: و چون از خواب بر می‌خیزد او را می‌بینی که چون کعب ساق راست و استوار است و سست نیست؟ گفتم: پس این چیزی که روی پا قرار دارد چیست؟ فرمود: این عَیر است و کعب نیست».

گواه دیگر این معنا، تعبیر رایج و قدیمی در میان عرب است که از باب دعای خیر می‌گویند: «أَعْلَى اللَّهُ كَعْبَهُ»؛ «خداوند کعب او را بالا قرار دهد»؛ یعنی او را زنده و سالم نگاه دارد؛ زیرا شخص هنگامی که می‌میرد یا در بستر بیماری می‌افتد، استخوان پایین ساقش به زمین می‌چسبد یا نزدیک می‌شود، در حالی که استخوان روی پایش از زمین جدا می‌شود و بالا قرار می‌گیرد و با این وصف، مراد از کعب، نمی‌تواند استخوان روی پا باشد، بلکه می‌تواند استخوان پایین ساق باشد و گواه دیگر این معنا، تعبیر «به کعبِ افتاده زدن» است که در جنگ برای آگاهی از زنده بودن یا مرده بودن او انجام می‌شده؛ چنانکه در کتب سیره و مغازی آمده است: «وَقَعَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ جَرِيحًا، فَضُرِبَ كَعْبُهُ، فَلَا يَتَحَرَّكُ»[۲۰]؛ «محمّد بن مسلمة مجروح بر زمین افتاد، پس به کعبش زدند و تکان نخورد» و آمده است: «قَاتَلَ بَشِيرٌ قِتَالًا شَدِيدًا حَتَّى ضُرِبَ كَعْبُهُ، وَقِيلَ: قَدْ مَاتَ»[۲۱]؛ «بشیر به سختی جنگید، تا اینکه به کعبش زدند و گفتند که مرده است»؛ با توجّه به اینکه مراد، زدن به برآمدگی بیرونی ساق پا بوده که بر زمین قرار داشته، نه زدن به برآمدگی روی پا که در هوا معلّق بوده است و کسی به آن نمی‌زند!

سوم اینکه از سخن خداوند که «کعب» را به صورت مثنی آورده است، دانسته می‌شود که در هر پا دو کعب وجود دارد، نه یک کعب؛ چراکه اگر در هر پا یک کعب وجود داشت، آن را به صورت جمع می‌آورد؛ مانند «مِرفَق» به معنای آرنج که در هر دست یکی وجود دارد و خداوند آن را به صورت جمع آورده و فرموده است: «مَرَافِقِ»؛ با توجّه به اینکه او حکیم است و تعبیر خود را بدون دلیل تغییر نمی‌دهد و دلیل دیگری جز این برای تغییر مذکور یافت نمی‌شود.

چهارم اینکه از نظر طب، برآمدگی‌های موجود در طرف راست و چپ مچ، واقعاً دو برآمدگی هستند که «قوزک داخلی و خارجی» نامیده می‌شوند و از این رو، می‌توانند مصداق «کعبین» باشند، ولی برآمدگی موجود در وسط پا، واقعاً نه یک برآمدگی است تا بتواند مصداق «کعب» باشد و نه دو برآمدگی تا بتواند مصداق «کعبین»، بلکه سه برآمدگی با نام‌های «میخی داخلی»، «میخی میانی» و «میخی خارجی» است که در کنار هم قرار گرفته‌اند و با این وصف، از نظر کسی که عالم به خلقت است، نمی‌توانند مصداق «کعب» یا «کعبین» باشند.

پنجم اینکه روایات متواتر و مشهوری از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسیده که نشان می‌دهد مراد از «کعبین»، دو برآمدگی پایین ساق است، نه یک برآمدگی روی پا؛ مانند روایت متواتری که در آن آمده است: «مَا تَحْتَ الْكَعْبَيْنِ مِنَ الْإِزَارِ فَفِي النَّارِ»؛ «هر مقداری از شلوار که پایین‌تر از کعبین باشد، در آتش است»؛ با توجّه به اینکه هیچ کس، هر اندازه هم متکبّر باشد، شلوار خود را پایین‌تر از روی پا قرار نمی‌دهد؛ چراکه در این صورت، شلوارش به زمین می‌مالد و آلوده می‌شود، بلکه نمی‌تواند راه برود و بر زمین می‌افتد؛ چنانکه در روایت ابو سعید خدری آمده است: «إِزْرَةُ الْمُؤْمِنِ إِلَى نِصْفِ السَّاقِ، فَمَا كَانَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ فَلَا بَأْسَ، وَمَا تَحْتَ الْكَعْبَيْنِ فَفِي النَّارِ»[۲۲]؛ «شلوار مؤمن تا وسط ساق است، پس اگر تا کعبین برسد، اشکالی ندارد و هر چه پایین‌تر از کعبین باشد، در آتش است» و در روایت ابو هریرة آمده است: «إِزْرَةُ الْمُؤْمِنِ إِلَى عَضَلَةِ سَاقِهِ، ثُمَّ إِلَى نِصْفِ سَاقِهِ، ثُمَّ إِلَى كَعْبِهِ، وَمَا تَحْتَ الْكَعْبَيْنِ مِنَ الْإِزَارِ فِي النَّارِ»[۲۳]؛ «شلوار مؤمن تا عضله‌ی ساق اوست، سپس تا وسط ساق او، سپس تا کعب او و هر چیزی از شلوار که پایین‌تر از کعبین باشد، در آتش است»؛ با توجّه به اینکه در هر دو روایت، «کعبین» را پایین‌تر از وسط ساق دانسته و چیزی که پایین‌تر از وسط ساق است، پایین ساق است، نه روی پا و در روایت براء بن عازب آمده است: «أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بِعَضَلَةِ سَاقِي وَقَالَ: ائْتَزِرْ إِلَى هَاهُنَا أَسْفَلَ مِنَ الْعَضَلَةِ، وَلَا حَقَّ لِلْإِزَارِ فِي الْكَعْبَيْنِ»[۲۴]؛ «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عضله‌ی ساقم را گرفت و فرمود: شلوارت تا اینجا باشد پایین‌تر از عضله و برای شلوار حقّی در کعبین نیست» و در روایت حذیفه آمده است: «أَخَذَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بِعَضَلَةِ سَاقِي، فَقَالَ: هَذَا مَوْضِعُ الْإِزَارِ، فَإِنْ أَبَيْتَ فَهَذَا، وَطَأْطَأَ قَبْضَةً، فَإِنْ أَبَيْتَ فَلَا حَقَّ لِلْإِزَارِ فِي الْكَعْبَيْنِ»[۲۵]؛ «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عضله‌ی ساقم را گرفت و فرمود: جای شلوار اینجاست، پس اگر سر باز زدی، اینجا -و یک مشت پایین‌تر آمد- پس اگر سر باز زدی، شلوار را حقّی در کعبین نیست» و در روایت عبیدة بن خلف آمده است: «فَنَظَرْتُ إِلَى إِزَارِهِ، فَإِذَا فَوْقَ الْكَعْبَيْنِ وَتَحْتَ الْعَضَلَةِ»[۲۶]؛ «به شلوار پیامبر نگاه کردم، پس دیدم که بالای کعبین و زیر عضله است»؛ با توجّه به اینکه در هر سه روایت، «کعبین» را زیر عضله و پایین ساق دانسته و چیزی که زیر عضله و پایین ساق است، دو برآمدگی مچ است، نه یک برآمدگی روی پا و مانند روایت مشهوری که در آن آمده است: «إِذَا لَمْ يَجِدِ الْمُحْرِمُ النَّعْلَيْنِ، فَلْيَلْبَسِ الْخُفَّيْنِ، وَلْيَقْطَعْهُمَا أَسْفَلَ مِنَ الْكَعْبَيْنِ»[۲۷]؛ «هرگاه محرم نعلین پیدا نکرد، باید خفّین به پا کند و آن را از زیر کعبین ببُرد»؛ با توجّه به اینکه «نعلین» پای‌پوشی مانند دمپایی (چپلق) است که کم یا زیاد روی پا را می‌پوشاند، ولی دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ را نمی‌پوشاند و «خفّین» پای‌پوشی مانند کفش است که روی پا و دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ را می‌پوشاند و از این رو، امر به بریدن «خفّین» از زیر «کعبین» برای آن است که مانند «نعلین» شود و این دالّ بر آن است که مراد از «کعبین» دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ است، نه یک برآمدگی موجود در وسط پا که اگر خفّین از زیر آن بریده شود، دیگر قابل استفاده نیست! به علاوه، در روایت طارق محاربی آمده است: «رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَرَّ فِي سُوقِ ذِي الْمَجَازِ، وَهُوَ يَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا، وَأَبُو لَهَبٍ يَتْبَعُهُ يَرْمِيهِ بِالْحِجَارَةِ، قَدْ أَدْمَى كَعْبَيْهِ وَعُرْقُوبَيْهِ»[۲۸]؛ «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را دیدم که از بازار ذي المجاز می‌گذشت و می‌فرمود: ای مردم، بگویید که خدایی جز الله نیست تا رستگار شوید و ابو لهب در پشت سرش می‌آمد و او را سنگ می‌زد، به نحوی که کعبین و پاشنه‌های پای او خونی شده بود» و این دالّ بر آن است که «کعبین» در زمان پیامبر، بر دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ اطلاق می‌شد، نه بر یک برآمدگی موجود در وسط پا؛ چراکه ابو لهب از پشت سر به پیامبر سنگ می‌زد و سنگ در این حالت نمی‌توانست به روی پای او بخورد، بلکه می‌توانست به طرف راست و چپ مچ او بخورد؛ خصوصاً با توجّه به اینکه نعلین کمابیش روی پا را می‌پوشاند و دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ را بیرون می‌گذارد. همچنین، در روایت نعمان بن بشیر آمده است: «أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ، وَاللَّهِ لَتُقِيمُنَّ صُفُوفَكُمْ، أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ، فَرَأَيْتُ الرَّجُلَ يُلْزِقُ كَعْبَهُ بِكَعْبِ صَاحِبِهِ، وَمَنْكِبَهُ بِمَنْكِبِهِ»[۲۹]؛ «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم (پیش از نماز جماعت) به مردم روی نمود و فرمود: صف‌های خود را مرتّب کنید، به خدا سوگند یا صف‌های خود را مرتّب می‌کنید، یا خداوند میان دل‌های‌تان اختلاف می‌اندازد، پس دیدم که هر کس کعب خود را به کعب نفر کناری و شانه‌ی خود را به شانه‌ی او می‌چسباند» و در روایت سلمان فارسی آمده است: «لَمَّا سَأَلَ الْحَوَارِيُّونَ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُمُ الْمَائِدَةَ، قَامَ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَصَفَّ بَيْنَ قَدَمَيْهِ، وَأَلْزَقَ الْكَعْبَ بِالْكَعْبِ، وَخَفَضَ بِرَأْسِهِ خَاشِعًا، وَقَالَ: اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ»[۳۰]؛ «هنگامی که حواریّون از عیسی علیه السلام خواستند که خداوند برایشان مائده‌ای نازل کند، عیسی علیه السلام برخاست و دو پایش را جفت کرد و کعب را به کعب چسباند و سرش را با خشوع به زیر انداخت و فرمود: خدایا! برای ما مائده‌ای از آسمان نازل کن» و این دو روایت نیز دالّ بر آنند که «کعبین» در زمان پیامبر و اصحابش، بر دو برآمدگی موجود در طرف راست و چپ مچ اطلاق می‌شد، نه یک برآمدگی موجود بر روی پا.

آری، در روایت میسرة از ابو جعفر باقر علیه السلام آمده که کعب، روی پاست[۳۱] و شیعه با استناد به همین روایت، کعب را برآمدگی روی پا دانسته است، در حالی که این روایت از یک سو ثابت نیست؛ چراکه خبر واحد است و از سوی دیگر صراحتی در دیدگاه شیعه ندارد؛ چراکه در آن از «روی پا» یاد شده، نه «برآمدگی روی پا» و «روی پا» شامل مفصل هم می‌شود و از روایات دیگر دانسته می‌شود که مراد از آن مفصل بوده؛ چنانکه در روایت زرارة و بُکیر از ابو جعفر باقر علیه السلام آمده است: «قُلْنَا: أَيْنَ الْكَعْبَانِ؟ قَالَ: هَاهُنَا، يَعْنِي الْمَفْصِلَ دُونَ عَظْمِ السَّاقِ، فَقُلْنَا: هَذَا مَا هُوَ؟ فَقَالَ: هَذَا مِنْ عَظْمِ السَّاقِ»[۳۲]؛ «گفتیم: دو کعب کجا هستند؟ فرمود: اینجا، یعنی مفصل در پایین استخوان ساق، گفتیم: این (دو برآمدگی در راست و چپ مچ) چیست؟ فرمود: این از استخوان ساق است» و در روایت قاسم بن فضل حدّانی آمده است: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: أَيْنَ الْكَعْبَيْنِ؟ فَقَالَ الْقَوْمُ: هَاهُنَا، فَقَالَ: هَذَا رَأْسُ السَّاقِ، وَلَكِنَّ الْكَعْبَيْنِ هُمَا عِنْدَ الْمَفْصِلِ»[۳۳]؛ «ابو جعفر باقر فرمود: کعبین کجاست؟ پس مردم گفتند: اینجا (یعنی دو برآمدگی در راست و چپ مچ)، فرمود: این سر ساق است و کعبین نزد مفصل است». این دو روایت آشکار می‌کنند که منظور ابو جعفر باقر علیه السلام در روایت میسرة، مفصل بوده است، نه برآمدگی روی پا، بلکه به نظر می‌رسد که هر سه روایت، یک قضیّه را حکایت کرده‌اند و تفاوت‌شان تنها در تعبیر است و این نکته‌ی مهمّی است که شماری از عالمان شیعه مانند ابن مطهّر حلّی (د.۷۲۶ق)[۳۴]، شیخ بهائی (د.۱۰۳۱ق)[۳۵] و فیض کاشانی (د.۱۰۹۱ق)[۳۶] متوجّه آن شده‌اند و کوشیده‌اند که سایر عالمان شیعه را متوجّه آن کنند، ولی با مخالفت شدید آن‌ها مواجه شده‌اند؛ چراکه به زعم آن‌ها، روایت میسرة صراحت دارد و علاوه بر آن، در روایت احمد بن محمّد بن ابی نصر از امام رضا علیه السلام نیز آمده است: «سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَسْحِ عَلَى الْقَدَمَيْنِ، كَيْفَ هُوَ؟ فَوَضَعَ كَفَّهُ عَلَى الْأَصَابِعِ، فَمَسَحَهَا إِلَى الْكَعْبَيْنِ إِلَى ظَهْرِ الْقَدَمِ»[۳۷]؛ «از او درباره‌ی مسح بر پاها پرسیدم که چگونه است؟ پس کف دستش را بر روی انگشتانش گذاشت، پس پایش را تا کعبین به روی پا مسح کرد» و این صریح در آن است که کعبین روی پاست، در حالی که چنین نیست؛ چراکه از یک سو این روایت در منبعی قدیمی‌تر، بدون «إِلَى ظَهْرِ الْقَدَمِ»؛ «به روی پا» آمده[۳۸]، چنانکه گویی عبارت مذکور به آن اضافه شده است و از سوی دیگر، «إِلَى ظَهْرِ الْقَدَمِ»؛ «به روی پا» می‌تواند در مقام بیان این نکته باشد که مسح تا کعبین، از روی پا انجام می‌شود، نه از زیر پا و با این وصف، صراحتی در آن وجود ندارد. تنها روایتی که می‌توان آن را صریح دانست، روایت غالب بن هذیل از ابو جعفر باقر علیه السلام است که در آن آمده: «الْكَعْبُ وَسَطُ الْقَدَمِ»[۳۹]؛ «کعب، وسط پاست»، در حالی که عالمان شیعه به آن استناد نکرده‌اند؛ چراکه با وجود اهتمامشان به نقل آراء و اقوال اهل بیت، در هیچ یک از کتب آنان نیامده و تنها در کتاب مسائل حرب كرمانی (د.۲۸۰ق) وارد شده که از عالمان اهل سنّت است و از این رو، به احتمال زیاد تحریف است و به همان روایت شیعه از ابو جعفر باقر علیه السلام باز می‌گردد که کعب را روی پا یعنی مفصل دانسته است؛ خصوصاً با توجّه به اینکه غالب بن هذیل، با وجود تشیّع، نزد شیعه مجهول الحال است و ثقه محسوب نمی‌شود و با این وصف، بعید نیست که در نقل روایت، دچار اشتباه شده باشد.

از اینجا دانسته می‌شود که روایات شیعه، با دیدگاه شیعه سازگار نیستند، در حالی که با دیدگاه مشهور قابل جمعند؛ چراکه ممکن است مراد آن‌ها، آنجا که از مفصل سخن گفته‌اند، عدم وجوب مسح «کعبین» باشد؛ خواه از این جهت که ﴿إِلَى الْكَعْبَیْنِ؛ «تا دو برآمدگی» در آیه‌ی وضو، شامل خود دو برآمدگی نمی‌شود؛ چنانکه در آیه‌ی ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ[۴۰]؛ «سپس روزه را تا شب ادامه دهید»، خودِ شب داخل در روزه نیست و با این وصف، مسح پا تا قبل از دو برآمدگی، یعنی تا مفصل، کفایت می‌کند و خواه از این جهت که ﴿أَرْجُلَكُمْ؛ «پاهای‌تان»، عطف به ﴿بِرُؤُوسِكُمْ؛ «بر سرهای‌تان» است و با توجّه به حرف «باء»، مسح بخشی از پا بین سرانگشتان تا دو برآمدگی کافی است و مسح خودِ دو برآمدگی واجب نیست؛ چنانکه در روایت زرارة و بُکیر از ابو جعفر باقر علیه السلام به این نکته تصریح شده و آمده است: «إِذَا مَسَحَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مَا بَيْنَ الْكَعْبَيْنِ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ فَقَدْ أَجْزَأَهُ»[۴۱]؛ «هرگاه مقداری از سرش یا مقداری از جایی که بین دو برآمدگی تا سرانگشتان پاست را مسح کند، کافی است» و در روایت زرارة آمده است: «قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَلَا تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَقُلْتَ: إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَبَعْضِ الرِّجْلَيْنِ؟ فَضَحِكَ، ثُمَّ قَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ، فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ، ثُمَّ قَالَ: ﴿وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ، ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ فَقَالَ: ﴿وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ، فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ: ﴿بِرُؤُوسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ، ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ فَقَالَ: ﴿وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ، فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهَا»[۴۲]؛ «به ابو جعفر باقر علیه السلام گفتم: آیا به من نمی‌گویی که از کجا دانستی و گفتی که مسح بخشی از سر و بخشی از پاها کافی است؟ پس خندید و فرمود: برای اینکه خداوند می‌فرماید: روی‌های خود را بشویید، پس دانستیم که همه‌ی روی باید شسته شود، سپس فرمود: و دست‌های‌تان را تا آرنج‌ها، سپس تعبیر خود را تغییر داد و فرمود: و به سرهای‌تان مسح کنید؛ از اینکه فرمود: به سرهای‌تان دانستیم که مسح به بخشی از سر است، به خاطر به، سپس پاها را به سر عطف کرد، همان طور که دست‌ها را به روی عطف کرد، پس فرمود: و به پاهای‌تان تا دو برآمدگی، پس چون پاها را به سر عطف کرد، دانستیم که مسح به بخشی از آن‌هاست». از اینجا دانسته می‌شود که ذکر مفصل در روایات اهل بیت، می‌توانسته از این باب باشد که مسح پا تا آن کافی است، نه از این باب که آن همان کعب است و اگر به آن کعب گفته شده، توسّعاً و مجازاً به اعتبار مجاورت آن با کعب بوده است؛ مانند سخن خداوند که فرموده است: ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا[۴۳]؛ «از شهری که در آن بودیم سؤال کن»، در حالی که مراد، خود شهر نیست، بل اهل شهر است که به اعتبار سکونت‌شان در آن، شهر نامیده شده‌اند. گواه این، روایات دیگری از اهل بیت است که به وضوح دلالت دارند بر اینکه کعب، برآمدگی روی پا نیست، بلکه برآمدگی موجود در دو طرف مچ است؛ مانند روایت لیث بن أبي سلیم که در آن آمده است: «حَدَّثَنِي الْخَيَّاطُ الَّذِي قَطَعَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ قَمِيصًا، قَالَ: قُلْتُ: أَجْعَلُهُ عَلَى ظَهْرِ الْقَدَمِ؟ قَالَ: لَا، قُلْتُ: فَأَجْعَلُهُ أَسْفَلَ مِنَ الْكَعْبَيْنِ؟ فَقَالَ: مَا أَسْفَلَ مِنَ الْكَعْبَيْنِ فِي النَّارِ»[۴۴]؛ «خیّاطی که برای حسین بن علی پیراهنی دوخته بود من را حدیث کرد، گفت: به او گفتم: آیا بلندی آن را تا روی پا قرار دهم؟ فرمود: نه، گفتم: پس تا زیر کعبین قرار دهم؟ فرمود: چیزی که زیر کعبین باشد، در آتش است»؛ زیرا صریح در آن است که کعبین بر روی پا نیست، بلکه بالاتر از آن و بالاتر از مفصل قرار دارد، یعنی در مچ و مانند روایت غیاث بن ابراهیم از ابو عبد الله صادق علیه السلام که در آن آمده است: «قَضَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فِي سَيْلِ وَادِي مَهْزُورٍ أَنْ يَحْبَسَ الْأَعْلَى عَلَى الْأَسْفَلِ، لِلنَّخْلِ إِلَى الْكَعْبَيْنِ، وَلِلزَّرْعِ إِلَى الشِّرَاكَيْنِ، ثُمَّ يُرْسِلَ الْمَاءَ إِلَى أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ، لِلزَّرْعِ إِلَى الشِّرَاكِ، وَلِلنَّخْلِ إِلَى الْكَعْبِ»[۴۵]؛ «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در زمان سیل وادی مهزور حکم داد که صاحب زمین بالادست، آب را برای نخل تا کعبین و برای زراعت تا جای بند کفش نگاه دارد و سپس برای صاحب زمین پایین‌دست رها کند، برای زراعت تا جای بند کفش و برای نخل تا کعب»؛ زیرا صریح در آن است که «کعب»، چیزی غیر از جای بند کفش است و جای بند کفش، همان برآمدگی روی پاست و با این وصف، «کعبین» چیزی غیر از برآمدگی روی پاست که در جایی بالاتر از آن قرار دارد، یعنی در مچ. عجیب است که شیعه، این روایات صریح را ندیده یا نادیده گرفته است!

ششم اینکه مقتضای احتیاط، مسح پا تا دو برآمدگی موجود در مچ است؛ چراکه هر کس این کار را انجام دهد، قطعاً امر خداوند را اطاعت کرده است، چه مراد از «کعبین» دو برآمدگی موجود در مچ باشد و چه یک برآمدگی موجود بر روی پا؛ با توجّه به آنکه با این کار، هر دو را مسح کرده است، ولی هر کس تا یک برآمدگی موجود بر روی پا مسح کند، ممکن است که امر خداوند را اطاعت نکرده باشد و این خطر بزرگی است که عقل به دوری از آن حکم می‌کند؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:

«سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنِ الْمَسْحِ بِالرِّجْلِ، أَهُوَ إِلَى وَسَطِ الْقَدَمِ، أَمْ إِلَى قُبَّتَيِ السَّاقِ؟ فَقَالَ: امْسَحْ إِلَى قُبَّتَيِ السَّاقِ، أَتُرِيدُ أَنْ تَدْخُلَ النَّارَ لِأَرْبَعَةِ أَصَابِعَ؟!»؛ «از منصور درباره‌ی مسح بر پا پرسیدم که آیا تا وسط پاست، یا تا دو برآمدگی ساق؟ پس فرمود: تا دو برآمدگی ساق مسح کن، آیا می‌خواهی که به خاطر چهار انگشت به دوزخ بروی؟!»

بنا بر این دلایل روشن عقلی و شرعی، مسح پاها تا دو برآمدگی موجود در راست و چپ مچ واجب است و آن به این صورت قابل انجام است که کف دست، بر روی انگشتان پا گذاشته و تا مفصل کشیده شود و سپس بدون اینکه از روی پا برداشته شود، با انگشت شصت، برآمدگی داخلی مچ و با چهار انگشت دیگر، برآمدگی بیرونی مچ مسح شود؛ چنانکه در روایت احمد بن محمّد بن ابی نصر از امام رضا علیه السلام آمده است: «سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَسْحِ عَلَى الْقَدَمَيْنِ، كَيْفَ هُوَ؟ فَوَضَعَ كَفَّهُ عَلَى الْأَصَابِعِ، فَمَسَحَهَا إِلَى الْكَعْبَيْنِ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَالَ بِإِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِهِ هَكَذَا، قَالَ: لَا، إِلَّا بِكَفِّهِ»[۴۶]؛ «از او درباره‌ی مسح بر پاها پرسیدم که چگونه انجام می‌شود؟ پس کف دستش را بر روی انگشتانش گذاشت و آن را تا دو برآمدگی کشید، پس گفتم: فدایت شوم، اگر کسی با دو انگشت خود این کار را انجام دهد، درست است؟ فرمود: نه، مگر با همه‌ی کف دستش».

*برای آگاهی بیشتر، به تعلیقات بنگرید.
↑[۱] . القمر/ ۱۷
↑[۲] . الأنفال/ ۴۲
↑[۳] . تفسير العيّاشي، ج۱، ص۳۴۱؛ رجال الكشي، ج۲، ص۵۷۸
↑[۴] . یوسف/ ۲
↑[۵] . الشّعراء/ ۱۹۵
↑[۶] . العين للخليل بن أحمد الفراهيدي، ج۱، ص۲۰۷
↑[۷] . مشارق الأنوار على صحاح الآثار للقاضي عیاض، ج۱، ص۶۷۸
↑[۸] . المنتخب من كلام العرب لکراع النمل، ص۷۱؛ المنجد في اللغة لکراع النمل، ص۵۷
↑[۹] . معاني القرآن وإعرابه للزجاج، ج۲، ص۱۵۳
↑[۱۰] . معاني القرآن للنحاس، ج۲، ص۲۷۴
↑[۱۱] . تهذيب اللغة للأزهري، ج۱، ص۲۱۱
↑[۱۲] . الصحاح للجوهري، ج۱، ص۲۱۳
↑[۱۳] . التلخيص في معرفة أسماء الأشياء لأبي هلال العسكري، ص۷۲
↑[۱۴] . مجمل اللغة لابن فارس، ص۷۸۷؛ مقاييس اللغة لابن فارس، ج۵، ص۱۸۶
↑[۱۵] . المخصص ابن سيده، ج۵، ص۸۳؛ المحكم والمحيط الأعظم لابن سيده، ج۱، ص۲۸۵
↑[۱۶] . الإبانة في اللغة العربية للصحاري، ج۴، ص۱۲۸
↑[۱۷] . النهاية في غريب الحديث والأثر لابن الأثیر، ج۴، ص۱۷۸
↑[۱۸] . بنگرید به: تهذيب اللغة للأزهري، ج۱، ص۲۱۱؛ الصحاح للجوهري، ج۱، ص۲۱۳؛ التفسير البسيط للواحدي، ج۷، ص۲۷۴؛ تهذيب الأسماء واللغات للنووي، ج۴، ص۱۱۵.
↑[۱۹] . الشعر والشعراء لابن قتيبة،ج۲، ص۶۶۱؛ جمهرة اللغة لابن دريد، ج۱، ص۲۵۳؛ نقد الشعر لقدامة بن جعفر، ص۲۹؛ تهذيب اللغة للأزهري، ج۱۴، ص۱۹۸؛ الغريبين في القرآن والحديث لأبي عبيد الهروي، ج۳، ص۷۱۰؛ شرح ديوان الحماسة للمرزوقي، ص۶۸؛ المخصص لابن سيده، ج۱، ص۱۷۶
↑[۲۰] . مغازي الواقدي، ج۲، ص۵۵۱؛ الطبقات الكبرى لابن سعد، ج۲، ص۸۲
↑[۲۱] . مغازي الواقدي، ج۲، ص۷۲۳؛ الطبقات الكبرى لابن سعد، ج۳، ص۴۹۳
↑[۲۲] . أحاديث يزيد بن أبي حبيب المصري، ص۹؛ موطأ مالك (رواية يحيى)، ج۲، ص۹۱۴؛ حديث علي بن حجر عن إسماعيل بن جعفر، ص۳۶۱؛ مسند أبي داود الطيالسي، ج۳، ص۶۷۴؛ مسند الحميدي، ج۲، ص۸؛ مسند أحمد، ج۱۷، ص۴۸۶؛ سنن أبي داود، ج۴، ص۵۹؛ السنن الكبرى للنسائي، ج۸، ص۴۳۹؛ مستخرج أبي عوانة، ج۱۶، ص۶۳۵؛ معجم ابن المقرئ، ص۱۲۷
↑[۲۳] . حديث علي بن حجر عن إسماعيل بن جعفر، ص۳۰۷؛ السنن الكبرى للنسائي، ج۸، ص۴۳۷؛ فوائد ابن دحيم، الحدیث ۴۵
↑[۲۴] . السنن الكبرى للنسائي، ج۸، ص۴۲۹؛ معجم شيوخ ابن الأعرابي، ج۱، ص۲۵۳؛ السادس من مشيخة ابن حيويه، ص۱۳
↑[۲۵] . مسند ابن الجعد، ص۳۷۲؛ شرح السنة للبغوي، ج۱۲، ص۱۰
↑[۲۶] . مسند أحمد، ج۳۸، ص۱۷۸
↑[۲۷] . مسند أبي حنيفة (رواية الحصكفي)، الحدیث ۶؛ مسند الشافعي، ص۱۱۷؛ مسند أبي داود الطيالسي، ج۳، ص۳۴۹؛ مصنف ابن أبي شيبة، ج۳، ص۳۲۵؛ مسند أحمد، ج۸، ص۲۲؛ مسند الدارمي، ج۲، ص۱۱۳۳؛ صحيح البخاري، ج۱، ص۳۹؛ صحيح مسلم، ج۴، ص۲؛ سنن أبي داود، ج۲، ص۱۶۵؛ سنن الترمذي، ج۲، ص۱۸۳؛ سنن النسائي، ج۵، ص۱۳۲
↑[۲۸] . مصنف ابن أبي شيبة، ج۷، ص۳۳۲؛ صحيح ابن خزيمة، ج۱، ص۸۲؛ السيرة النبوية وأخبار الخلفاء من الثقات لابن حبان، ج۱، ص۸۳؛ سنن الدارقطني، ج۳، ص۴۶۲؛ المستدرك على الصحيحين للحاکم، ج۵، ص۱۸۴
↑[۲۹] . مسند أحمد، ج۳۰، ص۳۷۸؛ صحيح ابن خزيمة، ج۱، ص۸۲؛ صحيح ابن حبان، ج۲، ص۴۰۱؛ سنن الدارقطني، ج۲، ص۲۸؛ السنن الكبرى للبيهقي، ج۱، ص۲۲۸
↑[۳۰] . تفسير ابن أبي حاتم، ج۴، ص۱۲۴۵؛ الفوائد الشهير بالغيلانيات لأبي بكر الشافعي، ج۲، ص۸۲۲؛ العظمة لأبي الشيخ الأصبهاني، ج۵، ص۱۵۳۴؛ فنون العجائب لأبي سعيد النقاش، ص۹۹
↑[۳۱] . بنگرید به: الکافي للکلیني، ج۳، ص۲۷؛ تهذیب الأحکام للطوسي، ج۱، ص۷۵.
↑[۳۲] . تفسیر العیاشي، ج۱، ص۲۹۹؛ الکافي للکلیني، ج۳، ص۲۶؛ تهذیب الأحکام للطوسي، ج۱، ص۷۶
↑[۳۳] . تفسير الطبري، ج۱۰، ص۸۰
↑[۳۴] . بنگرید به: مختلف الشیعة لابن مطهّر الحلّي، ج۱، ص۲۹۳.
↑[۳۵] . بنگرید به: مشرق الشمسين وإكسير السعادتين للبهائي، ص۲۸۴.
↑[۳۶] . بنگرید به: مفاتیح الشرائع للفیض الکاشاني، ج۱، ص۴۶.
↑[۳۷] . الکافي للکلیني، ج۳، ص۳۰؛ الإستبصار للطوسي، ج۱، ص۶۲
↑[۳۸] . بنگرید به: قرب الإسناد للحمیري، ص۳۶۸.
↑[۳۹] . مسائل حرب الكرماني (كتاب الطهارة)، ص۳۷۵
↑[۴۰] . البقرة/ ۱۸۷
↑[۴۱] . الکافي للکلیني، ج۳، ص۲۶؛ تهذیب الأحکام للطوسي، ج۱، ص۷۶
↑[۴۲] . تفسیر العیاشي، ج۱، ص۲۹۹؛ الکافي للکلیني، ج۳، ص۳۰؛ دعائم الإسلام لابن حیّون، ج۱، ص۱۰۹؛ من لا یحضره الفقیه لابن بابویه، ج۱، ص۱۰۳؛ تهذیب الأحکام للطوسي، ج۱، ص۶۱
↑[۴۳] . یوسف/ ۸۲
↑[۴۴] . المعجم الكبير للطبراني، ج۳، ص۱۰۰
↑[۴۵] . الکافي للکلیني، ج۵، ص۲۷۸؛ من لا یحضره الفقیه لابن بابویه، ج۳، ص۹۹؛ تهذیب الأحکام للطوسي، ج۷، ص۱۴۰
↑[۴۶] . قرب الإسناد للحمیري، ص۳۶۸
پایگاه اطّلاع‌رسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی بخش پاسخگویی به پرسش‌ها
تعلیقات
پرسش‌ها و پاسخ‌های فرعی
پرسش فرعی ۱
نویسنده: علی

با توجّه به توضیحات فوق، آیا مسح مقداری از پا از سر انگشتان تا مفصل یا یکی از دو برآمدگی کافی است، یا حتماً باید از سر انگشتان تا هر دو برآمدگی مسح شود؟

پاسخ به پرسش فرعی ۱
تاریخ: ۱۴۰۳/۱۱/۲۵

شکّی نیست که مسح پا از سر انگشتان تا هر دو برآمدگی به طور کامل بهتر است و بهتر است که دو برآمدگی هم مسح شوند، ولی با توجّه به حرف «باء» در ﴿بِرُءُوسِكُمْ و احتمال مجرور بودن ﴿أَرْجُلَكُمْ در آیه‌ی وضو، یقین به وجوب این کار حاصل نمی‌شود و اصل هم عدم وجوب است، تا آن گاه که یقین به وجوب حاصل شود و از این رو، اگر کسی از سر برخی انگشتان پا تا یکی از دو برآمدگی یا تا مفصل که بین دو برآمدگی است را مسح کند، گناهی بر او نیست ان شاء الله؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:

«سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: الْكَعْبَانِ النَّاتِئَانِ فِي أَصْلِ السَّاقِ، قُلْتُ: إِنَّهُمْ يَمْسَحُونَ إِلَى الْمَفْصِلِ، قَالَ: أَلَيْسَ الْمَفْصِلُ بَيْنَهُمَا؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: فَقَدْ تَمَلَّصُوا، وَلَوْلَا أَنَّ اللَّهَ رَضِيَ بِالْمَسْحِ عَلَى بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ لَكَانُوا مِنَ الْهَالِكِينَ، قُلْتُ: لِمَكَانِ الْبَاءِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: مَا الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّهُ يُفِيدُ التَّبْعِيضَ؟ قَالَ: قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ[۱]، وَإِنَّمَا أَخَذَ مُقَدَّمَ رَأْسِهِ»؛ «شنیدم منصور می‌فرماید: کعبین دو برآمدگی در پایین ساق هستند، گفتم: آن‌ها (یعنی بسیاری از شیعیان) تا مفصل مسح می‌کنند، فرمود: مگر نه اینکه مفصل بین آن دو است؟ گفتم: چرا، فرمود: پس جان به در برده‌اند و اگر نه این بود که خداوند به مسح مقداری از پا رضایت داده است، هلاک شده بودند، گفتم: به خاطر حرف باء؟ فرمود: آری، گفتم: چه دلیلی هست بر اینکه دلالت بر یک مقدار می‌کند؟ فرمود: سخن خداوند که فرموده است: (موسی) سر برادرش را گرفت و او را به سوی خود کشید (با حرف باء)، در حالی که تنها جلوی سر او را گرفت».

↑[۱] . الأعراف/ ۱۵۰
پایگاه اطّلاع‌رسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی بخش پاسخگویی به پرسش‌ها
هم‌رسانی
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک گذارید، تا به گسترش علم و معرفت دینی کمک کنید. شکرانه‌ی یاد گرفتن یک نکته‌ی جدید، یاد دادن آن به دیگران است‌.
رایانامه
تلگرام
فیسبوک
توییتر
اگر به زبان دیگری تسلّط دارید، می‌توانید این مطلب را به آن ترجمه کنید و ترجمه‌ی خود را برای ما بفرستید تا در پایگاه منتشر شود. [فرم ترجمه]
نوشتن پرسش
کاربر گرامی! شما می‌توانید پرسش‌های خود درباره‌ی آثار و اندیشه‌های علامه منصور هاشمی خراسانی را در فرم زیر بنویسید و برای ما ارسال کنید تا در این بخش پاسخ داده شود.
توجّه: ممکن است که نام شما به عنوان نویسنده‌ی پرسش، در پایگاه نمایش داده شود.
توجّه: از آنجا که پاسخ ما به پست الکترونیک شما ارسال می‌شود و لزوماً بر روی پایگاه قرار نمی‌گیرد، لازم است که آدرس خود را به درستی وارد کنید.
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . ممکن است که به پرسش شما در پایگاه پاسخ داده شده باشد. از این رو، بهتر است که پیش از نوشتن پرسش خود، پرسش‌ها و پاسخ‌های مرتبط را مرور یا از امکان جستجو در پایگاه استفاده کنید.
۲ . از ثبت و ارسال پرسش جدید پیش از دریافت پاسخ پرسش قبلی، خودداری کنید.
۳ . از ثبت و ارسال بیش از یک پرسش در هر نوبت، خودداری کنید.
۴ . اولویّت ما، پاسخگویی به پرسش‌های مرتبط با امام مهدی علیه السلام و زمینه‌سازی برای ظهور اوست؛ چراکه در حال حاضر، از هر چیزی مهم‌تر است.