کسانی که چنین اعتقادی دارند، بسیار جاهل هستند؛ چراکه حدیث اول اصلی ندارد و حدیث دوم ربطی!
توضیح آنکه منبع حدیث اول، کتاب «بحار الأنوار» نوشتهی محمّد باقر مجلسی (د.۱۱۱۱ق) است که یک منبع متأخّر و غیر معتبر محسوب میشود و آن را از کتاب «تاریخ قم» نوشتهی حسن بن محمّد بن حسن قمی (د.قرن۴ق) نقل کرده است که اصل آن موجود نیست و تنها ترجمهای فارسی از آن موجود است که توسّط شخصی به نام حسن بن على بن حسن بن عبد الملك قمى در سال ۸۶۵ قمری نوشته شده؛ چنانکه مجلسی خود در مقدّمهی «بحار الأنوار» به این نکته اذعان کرده و نوشته است: «لَمْ يَتَيَسَّرْ لَنَا أَصْلُ الْكِتَابِ، وَإِنَّمَا وَصَلَ إِلَيْنَا تَرْجَمَتُهُ»؛ «اصل کتاب به دست ما نرسیده و تنها ترجمهی آن به ما رسیده» و این یعنی حدیثی که ذکر کرده، ترجمهی عربی او از ترجمهی فارسی حدیثی است که منبع اصلی آن موجود نیست تا بتوان صحّت ترجمهی فارسی آن، بلکه اصل وجود آن را تأیید کرد؛ با توجّه به اینکه غلط، حذف و اضافه در ترجمهی احادیث، شایع است؛ چنانکه مجلسی خود در ترجمهی ترجمه، مرتکب حذف شده؛ چراکه ترجمهی حدیث در کتاب حسن بن على بن حسن بن عبد الملك قمى این است:
ديگر على بن عيسى حديث كند، از ايوب بن يحيى بن جندل، از ابو حسن اوّل عليه السّلام كه او فرمود كه خوانندهء مردم را با حقّ از اهل قم، حقّ عزّ و جلّ بر دست او طايفهء از مردم جمع كند، همچو پارههاى آهن باشند و ياران او در آن وقت و در آن روز فرزندان مالك بن عامر باشند، دلهاى ايشان همچون پارههاى آهن بود، بادهاى جهنده ايشان را بنلغزاند و از حرب و جنگ نكول نكنند و باز نه ايستند و بد دل نشوند و بر پروردگار خود توكّل نمايند ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾.
این ترجمهی فارسی حدیث در کتاب حسن بن على بن حسن بن عبد الملك قمى است، ولی مجلسی فراز مهمّ «ياران او در آن وقت و در آن روز فرزندان مالک بن عامر باشند» را حذف کرده و نوشته است:
وَعَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى بْنِ الْجَنْدَلِ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُوا النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ، يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ، لَا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ، وَلَا يَمِلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ، وَلَا يَجْبُنُونَ، وَعَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ، ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾.
بدون شک این حذف، خیانت محسوب میشود؛ چراکه از یک سو معنای حدیث را تغییر داده و از سوی دیگر ردّ پای جاعل آن را پوشانده است؛ با توجّه به اینکه بنا بر فراز حذفشده، از یک سو کسی مانند روح الله خمینی که هیچ ارتباطی با مالک بن عامر اشعری یا فرزندان او نداشته است نمیتواند مصداق حدیث باشد و از سوی دیگر میتوان دریافت که حدیث توسّط علیّ بن عیسی اشعری یا وابستگان او جعل شده که از فرزندان مالک بن عامر اشعری و در عین حال، حاکم قم بوده و به اقتضای حاکمیّت، یارانی از قوم خود و جنگهایی با دشمنانش داشته است و متملّقان در مدحش شعرهایی سرودهاند و بعید نیست که حدیثی نیز جعل کرده باشند! خصوصاً با توجّه به اینکه در سند حدیث، از کسی جز او و «أيوب بن يحيى بن الجندل» یاد نشده است و در میان راویان حدیث، کسی با نام «أيوب بن يحيى بن الجندل» وجود ندارد!
این چیزی است که میدانیم مجلسی از ترجمهی حدیث حذف کرده است، ولی نمیدانیم که حسن بن على بن حسن بن عبد الملك قمى چه چیزی را از متن حدیث حذف کرده است! کافی است که او نیز چیزی را ترجمه نکرده یا غلط ترجمه کرده باشد، تا معنای حدیث از این هم دورتر باشد!
عجیب است که برخی عالمان، تا این اندازه بیتقوا هستند که دست به تقطیع و تحریف حدیث میزنند، ولی عجیبتر آن است که کسانی بدون مراجعه و بررسی، ترجمهی حدیثی جعلی که تقطیع و تحریف شده است را بر روح الله خمینی حمل میکنند! آنان به راستی که جاهل هستند؛ خصوصاً با توجّه به اینکه حدیث مذکور، حتّی بدون فراز حذفشده نیز، قابل تطبیق بر این شخص نیست؛ زیرا او -بر خلاف وصفی که در آن آمده- مردم را به سوی حق دعوت نکرد، بل به سوی «ولایت مطلقهی فقیه» (یعنی خودش و امثال خودش) دعوت کرد که از بدیهیترین مصادیق باطل است؛ همچنانکه از جنگ نکول کرد و باز ایستاد؛ چراکه صلح را پذیرفت و با این وصف، نمیتوان او را به صرف آنکه مدّتی در قم تحصیل و اقامت داشت و نسبت به مخالفانش بیرحم بود، مصداق این حدیث پنداشت!
اما ربط دادن حدیث دیگر به او، از این هم جاهلانهتر است؛ زیرا از یک سو به نظر میرسد که مجلسی در نقل آن هم رعایت امانت را نکرده و دست به تحریف زده؛ با توجّه به اینکه منبع او، کتاب «بشارة المصطفی» نوشتهی محمّد بن أبي القاسم طبری (د.حدود۵۲۵ق) است و در این کتاب، عبارت «رُوحُ اللَّهِ» نیامده، بلکه عبارت «نُورُ اللَّهِ» آمده است و از سوی دیگر عبارت «رُوحُ اللَّهِ» در احادیثی که به توصیف مؤمنان پرداختهاند، برگرفته از آیهی ۲۲ سورهی مجادله است که در وصف مؤمنان فرموده است: ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾؛ «(خداوند) ایمان را در دلهای آنان نوشته و آنان را با روحی از جانب خود تأیید کرده» و روحی از جانب او، «روح القدس» است که مؤیّد مؤمنان است و در برخی احادیث وارد شده که مراد از آن، «روح ایمان» است و در هر حال، واضح است که ربطی به روح الله خمینی ندارد!
از اینجا دانسته میشود که دوستداران حکومت ایران، تا چه اندازه جاهل هستند و تا چه اندازه برای مشروعیّت بخشیدن به حاکمان منافق خود، بر پیامبر و اهل بیت او دروغ میبندند؛ چنانکه گویی به خداوند و روز حساب باور ندارند، یا میپندارند که دروغ بستن بر پیامبر و اهل بیت او حلال است! هر چند بیشترشان، مانند گلّهی گوسفندانند و تنها چیزی را تکرار میکنند که از شیوخ و سخنرانان حکومتی شنیدهاند، در حالی که شیوخ و سخنرانان حکومتی، همان شیاطین انسی هستند که خداوند دربارهیشان فرموده است: ﴿يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا﴾؛ «سخنان آراسته را برای فریب به یکدیگر إلقا میکنند». بدون شک، برای آنان عذاب عظیمی است؛ «روزی که ندا داده میشوند: <کجایند ستمکارترینها؟! کجایند کسانی که شیطان را میپرستیدند و میگفتند که خدا را میپرستیم؟! کجایند کسانی که در زمین إفساد میکردند و میگفتند که اصلاح میکنیم؟!> پس از درون گورها و چکاد کوهها و بستر دریاها و شکم درندگان و چینهدان پرندگان گرد میآیند و بر میخیزند، در حالی که پوششی بر آنان نیست و رویهایشان سیاه است و مانند گلّهی بزها به سوی محشر رانده میشوند، تا به حسابشان رسیدگی شود، چونان که به حساب احدی رسیدگی نشده باشد! آن گاه آنان را به زنجیر میکشند و دسته دسته به سَقَر میافکنند و آن درّهای در بُن جهنّم است که شیاطین در آن افکنده میشوند، پس در آن پوست کنده میشوند، مانند مرغ برای بریانی! آن گاه ندا داده میشود: <کجایند یاران اینان؟! کجایند کسانی که اینان را در کذبشان تصدیق کردند و فرمان بردند؟! کجایند دوستداران اینان و دوستداران دوستداران اینان؟!> پس مانند موران از هر سوراخی بیرون میآیند، در حالی که زشتروی و بدبویند و دل در گلو و جان بر لب دارند، پس به سوی محشر رانده میشوند، تا به حسابشان رسیدگی شود؛ نه عذری از آنان شنفته میشود و نه شفاعتی برایشان پذیرفته؛ تا آن گاه که به دروازههای جهنّم میرسند و غریو آن را میشنوند که گویی بانگ انفجار است و لهیبش را حس میکنند که گویی کورهی آجرپزان است، پس گریان میشوند و نعره سر میدهند... پس در میان دود و آتش به آنان میپیوندند، در حالی که بر آنان خشمگینند و لعنتشان میکنند و میگویند: <شما ما را به اینجا رساندید، هنگامی که ما را فریفتید و گفتید که از ما پیروی کنید تا خداوند از شما خشنود باشد>. پاسخ میدهند: <آیا ما مجبورتان کردیم؟! بلکه با خواست خود از ما پیروی کردید، تا از قدرت و ثروتمان برخوردار شوید و در ستم ما شریک بودید>. پس آتش در میانشان زبانه میکشد و گفتگویشان را قطع میکند و آوازی بر میخیزد که <لعنت خداوند بر ستمکارترینها؛ همانها که بدون اذن خداوند بر کرسیّ او نشستند و به غیر چیزی که نازل کرده بود، حکم راندند و لعنت خداوند بر پیروان آنها...>».
پایگاه اطّلاعرسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی
بخش پاسخگویی به پرسشها