حضرت علامه در نامهی شمارهی ۶ فرمودهاند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». میخواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟
منظور علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی از «هر چیزی غیر خدا»، هر چیزی است که خدا به آن امر نکرده و در آن اجری قرار نداده است. بنابراین، شامل کسب روزی حلال به قدر ضرورت با هدف بینیاز شدن از مردم و یافتن توان لازم برای علم و عمل به دین نمیشود؛ چراکه این کار، از مصادیق عبادت است؛ چنانکه روایت شده است: «إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْمُنْكَدِرِ كَانَ يَقُولُ مَا كُنْتُ أَرَى أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَدَعُ خَلَفًا أَفْضَلَ مِنْهُ حَتَّى رَأَيْتُ ابْنَهُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِظَهُ فَوَعَظَنِي، فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ: بِأَيِّ شَيْءٍ وَعَظَكَ؟ قَالَ: خَرَجْتُ إِلَى بَعْضِ نَوَاحِي الْمَدِينَةِ فِي سَاعَةٍ حَارَّةٍ، فَلَقِيَنِي أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَكَانَ رَجُلًا بَادِنًا ثَقِيلًا وَهُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى غُلَامَيْنِ أَسْوَدَيْنِ أَوْ مَوْلَيَيْنِ، فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: سُبْحَانَ اللَّهِ، شَيْخٌ مِنْ أَشْيَاخِ قُرَيْشٍ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا، أَمَا لَأَعِظَنَّهُ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ بِنَهْرٍ وَهُوَ يَتَصَابُّ عَرَقًا، فَقُلْتُ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ، شَيْخٌ مِنْ أَشْيَاخِ قُرَيْشٍ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا، أَرَأَيْتَ لَوْ جَاءَ أَجَلُكَ وَأَنْتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ مَا كُنْتَ تَصْنَعُ؟ فَقَالَ: لَوْ جَاءَنِي الْمَوْتُ وَأَنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ، جَاءَنِي وَأَنَا فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، أَكُفُّ بِهَا نَفْسِي وَعِيَالِي عَنْكَ وَعَنِ النَّاسِ، وَإِنَّمَا كُنْتُ أَخَافُ أَنْ لَوْ جَاءَنِي الْمَوْتُ وَأَنَا عَلَى مَعْصِيَةٍ مِنْ مَعَاصِي اللَّهِ، فَقُلْتُ: صَدَقْتَ، يَرْحَمُكَ اللَّهُ، أَرَدْتُ أَنْ أَعِظَكَ فَوَعَظْتَنِي»[۱]؛ «محمّد بن منکدر میگفت: هیچ گاه گمان نمیکردم که علی بن حسین علیه السلام فرزندی بهتر از خود داشته باشد تا آن گاه که فرزندش محمّد بن علی علیه السلام را دیدم، پس خواستم که او را موعظه کنم، ولی او مرا موعظه کرد، پس اصحابش به او گفتند: تو را به چه چیز موعظه کرد؟ گفت: در ساعت گرمی به یکی از نواحی مدینه رفتم که ابو جعفر محمّد بن علی را ملاقات کردم و او مردی فربه و سنگین بود که بر دو غلام سیاه تکیه کرده بود، پس با خود گفتم: سبحان الله! شیخی از شیوخ قریش در این ساعت با این حال در طلب دنیاست! باید او را موعظه کنم! پس به او نزدیک شدم و سلام کردم، پس در حالی که از خستگی نفس نفس میزد و عرق از او سرازیر بود، سلام مرا پاسخ داد، پس گفتم: خداوند کارت را سامان دهد! شیخی از شیوخ قریش در این ساعت با این حال در طلب دنیا (چه میکند)! اگر در این حالی که داری عمرت به پایان برسد، چه میکنی؟! پس فرمود: اگر مرگ در این حالم به سراغم بیاید، در حالی به سراغم آمده است که خداوند عزّ و جلّ را اطاعت میکنم و خودم و خانوادهام را از تو و مردم بینیاز میسازم و من تنها میترسم که مرگ در حالی به سراغم بیاید که در حال ارتکاب معصیتی از معصیتهای خداوند باشم، پس گفتم: راست گفتی، خداوند تو را رحمت کند، خواستم تو را موعظه کنم، ولی تو مرا موعظه کردی» و روایت شده است: «مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِيَعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَعِيَالِهِ كَانَ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[۲]؛ «هر کس این روزی را از راه حلال کسب کند تا با آن مخارج خود و خانوادهاش را تأمین نماید، مانند مجاهد در راه خداست».
آری، این کار، نباید به بهانهای برای سستی در کسب علم یا عمل به دین تبدیل شود؛ چراکه هدف، کسب علم و عمل به دین است و این کار، وسیلهای برای آن محسوب میشود و تبعاً تا زمانی پذیرفته و پسندیده است که مانع از رسیدن به آن نشود. از این رو، در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است: «طَلَبُ الْحَلَالِ فَرِيضَةٌ بَعْدَ الْفَرَائِضِ»[۳]؛ «کسب حلال، واجبی پس از واجبات است». بنابراین، هرگاه مانع از کسب علم یا عمل به دین شود، «چیزی غیر خدا» محسوب میشود که منشأ و ماهیّتی شیطانی دارد؛ چراکه انسان برای خوردن و خوابیدن آفریده نشده، بل برای عبادت خدا آفریده شده است که در کسب علم و عمل به دین مصداق مییابد و با این وصف، همهی کارهای او باید در راستای کسب علم و عمل به دین باشد و به آن کمک کند و هر کاری که این ویژگی را ندارد، ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾[۴]؛ «از کارهای شیطان» است و دیر یا زود موجب خسارت و ندامت او میشود. چنین کاری همان «دنیاگرایی» است که شیوع بسیاری میان مردم دارد و از مهمترین عوامل غفلت و معصیت در آنان به شمار میرود. از این رو، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی بارها آنان را از آن برحذر داشته و به عنوان نمونه فرموده است:
ای بندگان خدا که به گرد آوردن اموال سرگرم شدهاید و برای تحصیل قدرت مسابقه گذاشتهاید! بدانید که زندگی شما ناپایدار و مرگ شما نزدیک است. گورها را برای شما کندهاند و کفنها را برای شما بریدهاند. به زودی دنیایی که برای آن رنجها کشیدهاید و ستمها کردهاید و دروغها گفتهاید و آبروها بردهاید، به شما پشت میکند و شما را وا میگذارد. نه از سکون شما بعد از حرکت متأسّف میشود و نه از سردی شما بعد از حرارت اندوهگین. بر یتیمی کودکانتان غصّه نمیخورد و بر بیوهگی همسرانتان دریغ نمیورزد؛ چراکه در جبلّت آن رحمی نهاده نشده و در سرشت آن عطوفتی نیست. کودکان شیرخوار را پا بر گلو فشرده و نوعروسان ناکام را خاک بر سر کرده و از جوانان آرزومند و پیران نیازمند در نگذشته است. چه بسیار مظلومانی که دادشان را نستانده و افتادگانی که دستشان را نگرفته است! آه از فریادهایی که از آن به آسمان است و آه از اشکهایی که از آن بر زمین! شما میراثخوار گذشتگانید و آیندگان میراثخوار شما خواهند بود. در خانههای کسانی ساکن شدهاید که اکنون ساکنان گورها هستند و به مناصب کسانی نائل شدهاید که اکنون گوشت بر استخوانشان نیست. چه صورتهای زیبایی که باد کرد و منفجر شد و چه بدنهای ورزیدهای که پوسید و مضمحل شد! پس به چه چیز این دنیا دل بستهاید و به کجای آن چشم دوختهاید؟! در حالی که آنچه گرد آوردهاید، پراکنده خواهد شد و آنچه ساختهاید، ویران. بدنهای خود را برای کرمها فربه کردهاید و اموال خود را برای موریانهها هزینه نمودهاید. جانهای شما به جرعهای آویخته و نفَسهاتان به لقمهای وابسته است. اندام شما ناتوان و آفات دنیا در کمین است. هر جایی که بروید گریبان شما در دست مرگ است و شما را از آن گریزی نیست. نه در قلّههای کوهها از آن در امان خواهید بود و نه در زوایای درّهها از آن پنهان. اکنون که فرصتی دارید و میتوانید، برای آخرت توشهای برگیرید و خود را به کاری وادارید که برایتان سودمند است.[۵]
کاری که سودمند است، همان کاری است که به کسب علم یا عمل به دین کمک میکند و از این رو، خداوند به آن امر کرده و در آن اجری قرار داده است. بنابراین، هر مؤمنی باید به کارهایی که انجام میدهد بنگرد و هر یک از آنها که چنین حالتی ندارد را ترک کند، تا زیانکار نباشد و دیر یا زود پشیمان نشود. مؤمن نیست کسی که علم و عمل به دین برای او در اولویّت نیست و دغدغه و مشغلهی اصلی او محسوب نمیشود. فرق میان مؤمن و سایر مردم در همین است که او علم و عمل به دین را در متن زندگی و سایر کارها را در حاشیهی آن قرار داده است، در حالی که آنان عکس این کار را کردهاند و از این رو، یا به علم و عمل به دین اعتنایی ندارند و یا فرصتی برای آن نمییابند؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْـآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ ۖ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْـآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ﴾[۶]؛ «هر کس کشت آخرت را میخواهد، برای او در کشتش فزونی میدهیم و هر کس کشت دنیا را میخواهد، چیزی از آن به او میدهیم و برای او در آخرت بهرهای نیست» و در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است: «مَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ فَقْرَهُ فِي قَلْبِهِ، وَشَتَّتَ عَلَيْهِ أَمْرَهُ، وَلَمْ يَأْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا كُتِبَ لَهُ، وَمَنْ كَانَتِ الْـآخِرَةُ أَكْبَرَ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ، وَجَمَعَ لَهُ شَمْلَهُ، وَأَتَتْهُ الدُّنْيَا وَهِيَ رَاغِمَةٌ»[۷]؛ «هر کس بزرگترین دغدغه و مشغلهاش دنیا باشد، خداوند فقر را در دلش قرار میدهد و کارهایش را پریشان میکند و از دنیا جز همان چیزی که برایش نوشته شده است به او نمیرسد و هر کس بزرگترین دغدغه و مشغلهاش آخرت باشد، خداوند بینیازی را در دلش قرار میدهد و کارهایش را سامان میدهد و دنیا اگرچه نخواهد به او میرسد»!