جمعه ۲۶ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۴ هجری شمسی برابر با ۱۸ ذی القعده ۱۴۴۶ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 مقاله‌ی جدید: مقاله‌ی « آیا حکومت انسان کامل، آرمان‌شهری دست‌نایافتنی است؟» نوشته‌ی «عبد الله محمّدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: آیا استفاده از طرح‌ها و لوگوهایی که بخشی از اعضا و جوارح انسانی نظیر دست و پا را نمایش می‌دهند، یا نمایان‌گر حالتی از حالات انسانی نظیر سجده کردن، دعا کردن، یا غیره هستند، اشکال دارد؟ همچنین، استفاده از ایموجی‌هایی که نشانگر حالتی از چهره‌ی انسانی مانند خنده یا خشم یا تعجّب هستند، چه حکمی دارد؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: چهار گفتار از آن جناب در بیان احکام سجده‌ی سهو. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
مبنای حسن و قبح

نزاع هزار ساله‌ی اشاعره و عدلیه درباره‌ی مبنای حسن و قبح، وجهی نداشته، بلکه نزاعی لفظی بوده است؛ چراکه بنا بر نظر اشاعره، مبنای خوبی و بدی، امر و نهی خداوند است و پیش از امر و نهی خداوند، خوبی و بدی وجود ندارد؛ به این معنا که هر چه خداوند آن را خوب شمرده، خوب است و هر چه خداوند آن را بد شمرده، بد است و این مبنایی است که آن را «حسن و قبح شرعی» نامیده‌اند و بنا بر نظر عدلیه، مبنای خوبی و بدی، امر و نهی خداوند نیست، بلکه مبنای امر و نهی خداوند، خوبی و بدی است و مبنای خوبی و بدی، عقل است نه شرع؛ به این معنا که خداوند به چیزی امر کرده که خوب است و از چیزی نهی کرده که بد است و خوبی و بدی، عناوینی حقیقی هستند که به اعتبار شرع پدید نیامده‌اند و این مبنایی است که آن را «حسن و قبح عقلی» نامیده‌اند. در حالی که بنا بر آنچه گفتیم، عقل و شرع از یک مبدأ جوشیده‌اند و به یک مرجع باز می‌گردند و آن همانا خداوند است که در افعال تکوینی و تشریعی او اختلافی نیست. بر این اساس، مبنای حسن و قبح، امر و نهی خداوند است؛ جز آنکه امر و نهی خداوند به دو صورت واقع شده است: یکی امر و نهی تشریعی که در شرع تجلّی یافته و دیگری امر و نهی تکوینی که در عقل تجلّی یافته و از آنجا که اجتماع امر و نهی او در موضوع واحد محال است، تعارض شرع و عقل ممکن نیست. حاصل آنکه مبنای حسن و قبح، خداوند است. [بازگشت به اسلام، ص۳۴]

مقدّمه‌ی دوم؛ موانع شناخت

نظر کردن به چیزی که قابلیت شناخت را دارد، هرگاه در روشنایی عقل صورت پذیرد، مقتضی شناخت آن چیز است؛ مانند نظر کردن به چیزی که قابلیت دیده شدن را دارد و هرگاه در روشنایی نور انجام شود، مقتضی دیده شدن آن چیز است. با این حال، بسیار پیش می‌آید که انسانی به چیزی نظر می‌کند تا خوبی یا بدی آن را بشناسد، ولی به غرض خود دست نمی‌یابد و گاهی به ضدّ غرض خود دست می‌یابد، به این معنا که خوب را بد و بد را خوب می‌شناسد... علّت این ناکامی و اشتباه بزرگ، وجود عواملی در نفس آدمی است که مانع از تحقّق شناخت برای او با وجود نظر کردن می‌شوند؛ مانند پرده‌هایی که پیش چشم او قرار گیرند و او را از دیدن چیزها باز دارند... بنابراین، عقل اگرچه مقتضی شناخت است، هنگامی به شناخت دست می‌یابد که مانعی بر سر راه آن قرار نداشته باشد و هرگاه مانعی بر سر راه آن قرار داشته باشد، قادر به شناخت نیست. با این وصف، شناخت موانع شناخت و رفع آن‌ها، مقدّمه‌ی شناخت محسوب می‌شود و به تبع آن، ضروری است. [بازگشت به اسلام، ص۳۴-۳۵]

جهل؛ منشأ مشکلات مسلمانان

هیچ شکّی نیست که مشکلات مسلمانان، پیش از هر چیز به سبب جهلی است که آنان را فرا گرفته است؛ چراکه آنان از سه جهت، در محاصره‌ی جهالت‌اند:

[جهل به اسلام]

[جهل به اهل اسلام]

[جهل به دشمنان اسلام] [بازگشت به اسلام، ص۳۷]

جهل به اسلام

آنان اسلام را نمی‌شناسند و برای شناخت آن کوشش نمی‌ورزند؛ بلکه کوشش آنان مصروف به دنیاست و شناخت آنان مبتنی بر تقلید است... حتی کسانی از آنان که برای اسلام در کوشش‌اند و نیّتی جز خدمت به آن ندارند، غالباً آن را از روی عقل نمی‌شناسند و جز عواطف، مبنایی ندارند؛ تا جایی که بیشتر آنان به منزله‌ی گوسفندانند که به هر سو رانده می‌شوند، می‌روند! در حالی که ناآگاهی‌شان، ناقض غرض‌شان است و بی‌خبری‌شان، به ضدّ مقصودشان می‌انجامد؛ با توجه به اینکه حبّ اسلام پیش از شناخت آن، سودمند نیست و عمل برای آن پیش از علم به آن، خطرناک است؛ چراکه محبّ جاهل، می‌خواهد به آن سود رساند، ولی زیان می‌رساند و عامل غافل، می‌خواهد به آن خدمت کند، ولی خیانت می‌کند. از این رو، شناخت اسلام بر حبّ آن تقدّم دارد و علم به آن پیش از عمل برای آن، ضروری است. [بازگشت به اسلام، ص۳۷]

اسباب جهل به اسلام

ناآشنایی آنان با اسلام، میراث گذشتگان آنان است که از اسباب گوناگونی برخاسته است؛ مانند آنکه آنان به شناخت اسلام اهتمام کافی ندارند و از وجوب آن بر هر یک از آنان غافل‌اند و مانند آنکه آنان عقل را معیار شناخت نمی‌دانند و به مطابقت برداشت‌های خود از اسلام با آن، اهمّیتی نمی‌دهند... و مانند آنکه آنان برای شناخت عقاید اسلام، با آنکه یقینی بودن آن‌ها ضروری است، به روایات ظنّی استناد می‌کنند... و مانند آنکه آنان برای شناخت احکام اسلام، به منابع اصلی آن رجوع نمی‌کنند، بل از مذاهب فقهایی تقلید می‌کنند که دلیلی برای تقلید از آن‌ها نیست... و مانند آنکه آنان برای شناخت عقاید و احکام اسلام، به قرآن کمتر از روایات توجّه دارند، بل به مخالفت یک عقیده یا حکم با قرآن، در صورتی که روایتی برای آن وجود داشته باشد، اعتنایی نمی‌کنند... و مانند آنکه آنان جز به کتب خود، مراجعه‌ای ندارند و به کتب مسلمانان مخالف خود، نظری نمی‌اندازند، بلکه از شنیدن اقوال مخالفان می‌پرهیزند و از دانستن دلایل‌شان می‌هراسند، تا مبادا با آگاهی از آن، گمراه شوند یا از گمراهی خود، آگاهی یابند و این به دلیل شکّی است که در آن فرو رفته‌اند. [بازگشت به اسلام، ص۳۷-۳۸]

نامه‌ای از آن جناب که در آغاز حرکت خود نوشت و در آن مقصود خود را برای جهانیان تبیین کرد.

بی‌گمان آنچه وعده داده شده‌اید راست است و آنچه انتظار می‌برید واقع می‌شود، هنگامی که شماری کافی از شما برای آن قیام کنند و برخی‌شان به برخی دیگر بپیوندند، تا کسی که بر جان خود بیمناک است ایمن شود و کسی که خود را ناتوان می‌یابد توانا. مقصود من از این حرکت، زمینه‌سازی برای حکومت مهدی است. مقصود من، امر به معروف و نهی از منکر است. پس من را برای رسیدن به مقصودم یاری کنید، باشد که خداوند از شما خشنود شود و گناهانی که دست‌هاتان پیش فرستاده است را بیامرزد، هنگامی که دعوت من به سوی او را اجابت می‌کنید و از دور و نزدیک به نزدم می‌شتابید، تا دین همه‌اش برای او باشد و ملکوتش بر زمین آید و نامش تا ابد تقدیس شود. [نامه‌ی دهم]

نامه‌ای از آن جناب در توصیف عدالت و دعوت به سوی عترت و اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

پیامبران را فرستاد تا با ظلم درآویزند و به عدالت برانگیزند و آهن را فرستاد تا آن را در دست گیرند و با کسانی که می‌کوشند عدالت در جهان نباشد، بستیزند... چراکه جهان بر پایه‌ی عدالت آفریده شده است و جز با عدالت سامان نمی‌پذیرد. هرآینه ظلم جهان را نابود می‌کند و نظامِ آفرینش را بر هم می‌زند و زمین را به تباهی می‌کشاند و هرگز خداوند آن را برای جهانیان نخواسته است... او از روز نخست برای هر چیزی «قدری» قرار داده است و «جایی» متناسب با قدر او، تا در آن قرار بگیرد و از آن بیرون نرود که فساد پیش می‌آورد... و قدر هر چیز استعدادی است که خداوند برای آن قرار داده است و با این وصف، عدل آن است که هر چیز قدر خود را بداند و در جایی که خداوند برای او قرار داده است قرار گیرد و ظلم آن است که چیزی قدر خود را نداند و از جای خود بیرون آید و جای دیگری که خداوند برای او قرار نداده است را بگیرد و فساد فرزند ظلم است. [نامه‌ی یازدهم]

نامه‌ای از آن جناب در توصیف عدالت و دعوت به سوی عترت و اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

هرآینه خلفاء خداوند در زمین کسانی هستند که به قدر هر چیز در آن و جایش هدایت شده و از هر ظلمی پاکیزه گردیده‌اند، تا هر چیز در آن را به پشتوانه‌ی پاکیزگی‌شان، در جایی که خداوند برای آن قرار داده است قرار دهند، تا بدین سان عدالت ورزند و ظلم را از میان بردارند؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛ «و از کسانی که آفریده‌ایم شماری هستند که به حق هدایت می‌کنند و با آن عدالت می‌ورزند» و آنان همانا عترت پیامبر اهل بیتش هستند که مردم را از قدر آنان آگاه ساخته و به جایشان دلالت نموده... امّا ای دریغ که چون به سوی خداوند فرا خوانده شد و اجابت کرد، بیشتر آنان به آن دو تمسّک نجُستند؛ چراکه پنداشتند کتاب خداوند برای آنان کافی است و آنان را به عترت و اهل بیت پیامبرش حاجتی نیست! پس قدر عترت و اهل بیت او را از یاد بردند و جای آنان را گرفتند و این‌جا بود که گمراهی امّت آغاز شد و سیل بدبختی‌شان به راه افتاد! آیا خداوند در کتاب خود، با آنان عهد نکرده بود که از هدایت او پیروی کنند تا بدبخت نشوند؟! و پیامبرش در سنّت خود، با آنان عهد نکرده بود که به کتاب خدا و عترت و اهل بیتش در آویزند، تا گمراه نگردند؟! پس چه شد که عهد خدا را از یاد بردند و عهد پیامبرش را زیر پا نهادند؟! هرآینه بی‌گمان آنان خطاکاران بودند. [نامه‌ی یازدهم]

نامه‌ای از آن جناب در توصیف عدالت و دعوت به سوی عترت و اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

تا آن گاه که نوبت به مهدی رسید و قیامت نزدیک شد و دل‌ها سخت گردید. پس خداوند بنده‌ای از بندگانش را از جایی که آفتاب می‌دمد برانگیخت، با حکمت و اندرز نیکو تا عهد او را به یاد آنان آورد و آنان را به سوی خلیفه‌اش در زمین از عترت و اهل بیت پیامبرش دعوت کند، باشد که آنان بازگردند و آن بنده من هستم. پس دعوتم را اجابت کنید و به سوی مهدی بازگردید، تا گناهانتان آمرزیده شود و کارهاتان سامان یابد، پیش از آنکه روزی بر شما برسد که بر عاد و ثمود و قوم نوح رسید. [نامه‌ی یازدهم]

فرازهایی از نامه‌ی آن جناب در نکوهش حاکمان ظالم و عالمان وابسته به آنان

خداوند را چنانکه سزاوار است نشناختند، هنگامی که حاکمانی جز او اختیار کردند و به احکامی جز احکام او گردن نهادند و درباره‌اش چیزی گفتند که به آن دانشی نداشتند، هنگامی که گفتند: خداوند ما را به این فرمان داده است، در حالی که خداوند به شرک فرمان نمی‌دهد، ولی آنان بر او دروغ بسته‌اند... راهزنانِ راه خدا مردم را از کتاب خدا و خلیفه‌ی او بازداشتند و به خود مشغول کردند، چونانکه کودک را از پستان مادر باز می‌دارند و به پستانک مشغول می‌کنند! سپس پی‌آمد این راهزنی آن شد که مردم به تقلید از آنان معتاد شدند و دیری نگذشت که از چاله‌ی تقلید در فروع، به چاه تقلید در اصول درافتادند و آنان را بر آخرت و دنیای خویش مسلّط ساختند و ولایت‌شان بر خویش را چونان ولایت خداوند گردن نهادند و آنان را خداوندگارانی جز خداوند گرفتند؛ مانند یهودیان که با کاهنان خویش چنین کردند و آنان را در فترتِ پیامبرانشان به خداوندگاری گرفتند و چون پیامبری برای آنان ظهور می‌کرد، به اشاره‌ی آنان او را تکذیب می‌کردند یا به فتوای آنان او را می‌کشتند؛ زیرا هیچ پیامبری برای آنان ظهور نمی‌کرد، مگر اینکه بر ضدّ کاهنان‌شان سخن می‌گفت و از روی ریاکاری‌ها و خیانت‌هایشان پرده بر می‌گرفت... [نامه‌ی دوازدهم]

درباره‌ی اینکه ولایت تنها برای مهدی است و گرفتن اولیائی جز او جایز نیست، بلکه شرک شمرده می‌شود.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور می‌فرماید: مردم به شناخت مهدی و ارجاع به او و واگذاردن به او امر شده‌اند، پس اگر نماز بگزارند و روزه بگیرند ولی بنا را بر این نگذارند که به مهدی واگذار کنند، با این کار مشرک می‌شوند! سپس سکوت نمود تا اینکه من از نزد او برخاستم، پس من را آواز داد: ای فلانی! هرآینه این سخن راست آمد که هر کس این گفتمان من را بشنود و آن را اجابت نکند، خداوند او را با بینی‌اش به آتش می‌اندازد، هر کس که می‌خواهد باشد! [فقره‌ی ۸ از گفتار بیست و دوم]

درباره‌ی اینکه بهترین حدیث، کتاب خداوند است و هر حدیثی که با کتاب خداوند منافات دارد، مزخرف است.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: به منصور گفتم: مردم می‌گویند چرا منصور بسیار به قرآن تمسّک می‌جوید و بسیار به حدیث تمسّک نمی‌جوید؟! فرمود: چرا آنان بسیار به حدیث تمسّک می‌جویند و بسیار به قرآن تمسّک نمی‌جویند؟! آیا سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان نرسیده است که فرمود: «یکی از آن دو (یعنی قرآن) بزرگ‌تر از دیگری است»؟! آگاه باشید که بهترین حدیث قرآن است و هر حدیثی که با قرآن سازگار نیست همانا مزخرف است «تا دل‌های کسانی که به آخرت باور ندارند به آن گرایش یابد و تا به آن راضی شوند و تا هر چه انجام دهنده‌اند را انجام دهند»! سپس مصحفی را به دست گرفت و فرمود: هرآینه این قرآن با شما به حق سخن می‌گوید پس از او سخن بخواهید! گفتم: آیا به راستی سخن می‌گوید فدایت شوم؟! فرمود: آری، خدایی که هر چیزی را به سخن می‌آورد آن را به سخن می‌آورد! گفتم: چگونه آن را به سخن می‌آورد؟! فرمود: آن را بر زبان خلیفه‌اش به سخن می‌آورد! آیا سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به شما نرسیده است که فرمود: «هرآینه آن دو از هم جدایی نمی‌پذیرند تا آن گاه که نزد حوض بر من وارد شوند»؟! گفتم: پس من را از خلیفه‌ی او خبر بده که چه هنگام با قرآن سخن می‌گوید؟! فرمود: هنگامی که کف دستانتان و میوه‌ی دل‌هاتان را به او بدهید! [فقره‌ی ۱ از گفتار بیست و سوم]

درباره‌ی اینکه معیار شناخت، عقل است و کتاب و سنّت با آن شناخته می‌شوند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور هاشمی خراسانی می‌فرماید: عقل بازگشت‌گاه معرفت است و هر معرفتی که به عقل باز نمی‌گردد، جهلی بر روی جهلی دیگر است. گفتم: نزد ما کسانی هستند که از عقل بیزاری می‌جویند! فرمود: و آیا از عقل جز دیوانه بیزاری می‌جوید؟! گفتم: آن‌ها می‌گویند که بازگشت‌گاه معرفت، کتاب و سنّت است! فرمود: و آیا کتاب و سنّت جز با عقل شناخته می‌شوند؟! عقل ریشه‌ی معرفت و کتاب و سنّت ساقه‌ی آن و خلفاء در زمین شاخه‌های آن هستند؛ پس هر کس عقل را وانهد، ریشه‌ی معرفت را بریده و هر کس کتاب و سنّت را وانهد، ساقه‌ی آن را بریده و هر کس خلفاء در زمین را وانهد، شاخه‌های آن را بریده است و همگی از حاصل و میوه‌ی آن محروم هستند. [گفتار بیست و پنجم]

خطبه‌ای از آن جناب که مردم را در آن پند می‌دهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر می‌دارد.

ای بندگان خدا که به گرد آوردن اموال سرگرم شده‌اید و برای تحصیل قدرت مسابقه گذاشته‌اید! بدانید که زندگی شما ناپایدار و مرگ‌ شما نزدیک است. گورها را برای شما کنده‌اند و کفن‌ها را برای شما بریده‌اند. به زودی دنیایی که برای آن رنج‌ها کشیده‌اید و ستم‌ها کرده‌اید و دروغ‌ها گفته‌اید و آبروها برده‌اید، به شما پشت می‌کند و شما را وا می‌گذارد. نه از سکون شما بعد از حرکت متأسّف می‌شود و نه از سردی شما بعد از حرارت اندوهگین. بر یتیمی کودکانتان غصّه نمی‌خورد و بر بیوه‌گی همسرانتان دریغ نمی‌ورزد؛ چراکه در جبلّت آن رحمی نهاده نشده و در سرشت آن عطوفتی نیست. کودکان شیرخوار را پا بر گلو فشرده و نوعروسان ناکام را خاک بر سر کرده و از جوانان آرزومند و پیران نیازمند در نگذشته است. چه بسیار مظلومانی که دادشان را نستانده و افتادگانی که دستشان را نگرفته است! آه از فریادهایی که از آن به آسمان است و آه از اشک‌هایی که از آن بر زمین! [گفتار بیست و ششم]

خطبه‌ای از آن جناب که مردم را در آن پند می‌دهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر می‌دارد.

شما میراث‌خوار گذشتگانید و آیندگان میراث‌خوار شما خواهند بود. در خانه‌های کسانی ساکن شده‌اید که اکنون ساکنان گورها هستند و به مناصب کسانی نائل شده‌اید که اکنون گوشت بر استخوانشان نیست. چه صورت‌های زیبایی که باد کرد و منفجر شد و چه بدن‌های ورزیده‌ای که پوسید و مضمحل شد! پس به چه چیز این دنیا دل بسته‌اید و به کجای آن چشم دوخته‌اید؟! در حالی که آنچه گرد آورده‌اید، پراکنده خواهد شد و آنچه ساخته‌اید، ویران. بدن‌های خود را برای کرم‌ها فربه کرده‌اید و اموال خود را برای موریانه‌ها هزینه نموده‌اید. جان‌های شما به جرعه‌ای آویخته و نفَس‌هاتان به لقمه‌ای وابسته است. اندام شما ناتوان و آفات دنیا در کمین است. هر جایی که بروید گریبان شما در دست مرگ است و شما را از آن گریزی نیست. نه در قلّه‌های کوه‌ها از آن در امان خواهید بود و نه در زوایای درّه‌ها از آن پنهان. اکنون که فرصتی دارید و می‌توانید، برای آخرت توشه‌ای برگیرید و خود را به کاری وادارید که برایتان سودمند است. [گفتار بیست و ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

هر درس، درباره‌ی یک مسأله‌ی اعتقادی یا فقهی یا اخلاقی است و از سه باب تشکیل شده است:

• باب یکم بیان آیاتی از قرآن که به مسأله مربوط می‌شوند و در آن تفاسیر ارزشمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده که از میان گفتارهای نورانی او استخراج شده است و معانی آیات را به گونه‌ای که دل‌ها را شفا می‌دهد و مردم را از تاریکی به نور می‌برد، تبیین می‌نماید.

• باب دوم بیان احادیث صحیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نکات دقیق و توضیحات سودمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده است که معنای احادیث، حال راویان و نظر عالمان را تبیین می‌کند.

• باب سوم بیان احادیث صحیحی از اهل بیت علیهم السلام که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نظیر چیزهایی است که در باب دوم آمده است. [درس یکم، مقدّمه]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

قاعده نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی، حجّیّت خبر متواتر و عدم حجّیّت خبر واحد است و خبر متواتر نزد او چیزی است که در هر طبقه بیش از چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، به شرط اینکه قرین یکدیگر نباشند و درباره‌ی معنا اختلاف نکرده باشند و چیزی که روایت کرده‌اند با کتاب خداوند یا سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا عقل سلیم تعارض نداشته باشد. همچنین، چیزی که در هر طبقه چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، در حکم خبر متواتر است، به شرط اینکه عادل باشند، علاوه بر سه شرط پیشین و این چیزی است که بررسی حال راویان هرگاه بیش از چهار مرد نباشند را ضروری می‌سازد. اما بررسی حال آنان هرگاه کمتر یا بیشتر از این تعداد باشند، کاری است که حضرت علامه حفظه الله تعالی از باب إلزام انجام می‌دهد؛ چراکه اکثر مسلمانان قائل به حجّیّت خبر واحدِ ثقه یا صدوق هستند و چه بسا چیزی که توسّط پنج مرد روایت شده است را متواتر نمی‌دانند. از این رو، حضرت علامه حفظه الله تعالی چیزی که راویان ثقه یا صدوق نزد آنان روایت کرده‌اند را اختیار می‌کند تا حجّتی بر آنان باشد و باشد که آنان هدایت یابند. [درس یکم، مقدّمه]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

شرط حضرت علامه حفظه الله تعالی برای اختیار احادیث، پس از سازگاری معنای آن‌ها با کتاب خداوند و سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و عقل سلیم، شهرت راویان آن‌ها به وثاقت یا صداقت نزد کسانی است که اهل مذهب آن‌ها هستند، نه مخالفان آن‌ها؛ چنانکه در شرح حال جابر بن یزید جعفی آن را تبیین کرده و فرموده است: «ملاک، حال فرد نزد اصحاب اوست (یعنی اهل مذهب او)؛ چراکه آنان به حال او آگاه‌ترند و نظر سایر مردم هرگاه با نظر اصحاب او منافات داشته باشد، حجّت نیست؛ چراکه آنان از او دورترند و چه بسا به خاطر دوست نداشتن مذهبش، درباره‌ی او بد می‌گویند و گواه آن، کار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که به یهودیان فرمود: <عبد الله بن سلام در میان شما چگونه مردی است؟> پس گفتند: <خوب ما و پسر خوب ما و سرور ما و پسر سرور ما و عالم ما و پسر عالم ماست>، پس سخنشان درباره‌ی او را پذیرفت؛ چراکه آنان اصحاب او بودند و سپس به آنان خبر داد که او مسلمان شده است، پس شروع به بدگویی درباره‌ی او کردند و گفتند: <بدترین ما و پسر بدترین ماست>، ولی سخن آنان درباره‌ی او را پس از اینکه مخالفان او در مذهبش شدند نپذیرفت و اگر سخن مخالفان در مذهب پذیرفته شود، چیزی از حدیث باقی نمی‌ماند؛ چراکه هر طائفه‌ای درباره‌ی طائفه‌ی دیگر بد می‌گویند؛ چنانکه می‌بینی شیعیان به چیزی که اهل سنّت روایت می‌کنند وقعی نمی‌نهند مگر چیزی که آن را حجّتی بر ضدّ آنان قرار می‌دهند و می‌بینی اهل سنّت به چیزی که شیعیان روایت می‌کنند نمی‌نگرند مگر با تعجّب و استهزاء و هر دو میانه‌ی راه را گم کرده‌اند، ولی ما هر چیزی که مسلمانان در مطابقت با کتاب خداوند روایت می‌کنند را می‌پذیریم هرگاه نزد اصحاب خود به راستگویی معروف باشند بدون اینکه برای هیچ یک از مذاهب تعصّب بورزیم». [درس یکم، مقدّمه]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

چیزی که نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی ملاک است، اسلام و شهرت راوی به وثاقت یا صداقت نزد طایفه‌ی اوست، نه مذهب او یا تضعیفات مخالفانش بدون دلیلی قابل قبول. پس اگر راوی از اهل سنّت است، ملاک حال او نزد اهل سنّت است و حالش نزد شیعه ملاک نیست و اگر راوی از شیعه است، ملاک حال او نزد شیعه است و حالش نزد اهل سنّت ملاک نیست و فرقی میان روایات شیعه و روایات اهل سنّت وجود ندارد هرگاه با سه اصل پیش‌گفته سازگار باشند و راویانشان معروف به وثاقت یا صداقت نزد اهل مذهب خود باشند. به همین دلیل است که حضرت علامه حفظه الله تعالی روایاتی از اهل سنّت را مانند روایاتی از شیعه اختیار می‌کند و روایت کسی را به خاطر مذهبش ترک نمی‌کند مادامی که مذهبش بر خلاف ضروری دین نباشد، به نحوی که او را از اسلام خارج سازد؛ چراکه در آن صورت او منافق است و منافق در هیچ زمینه‌ای قابل اعتماد نیست، اگرچه همه‌ی مردم او را ثقه بدانند. [درس یکم، مقدّمه]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن عیسی ترمذی [د.۲۷۹ق] در سنن خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ‌قُتیبة بن سعید ما را حدیث کرد، گفت: ‌حمّاد بن زید ما را حدیث کرد، از ‌ایّوب، از ‌ابو قِلابة، از ‌ابو اسماء رَحَبی، از ‌ثوبان که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «من بر امّتم از امامان گمراه‌کننده می‌ترسم» و فرمود: «همواره شماری از امّتم بر حق استوار خواهند بود و کسی که آنان را یاری نمی‌کند به آنان زیانی نمی‌رساند، تا آن گاه که کار خداوند فرا رسد». منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیثی متواتر از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ چراکه آن را بیست تن از او روایت کرده‌اند و آنان ثوبان، جابر بن عبد الله، عمران بن حُصین، سعد بن أبي وقّاص، عمر بن خطاب، عقبة بن عامر، أنس بن مالك، عبد الله بن عمر، جابر بن سَمُرة، زید بن أرقم، مغیرة بن شعبة، نُعمان بن بشیر، ابو هریرة، ابو اُمامة، ابو درداء، معاویة، قُرّة بن إیاس مُزَنی، شُرَحبیل بن سِمط کِندی، کعب بن مُرّة بَهزی و سلمة بن نُفیل حَضرمی هستند و کسانی که نمی‌فهمند گفته‌اند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل شام هستند و برخی از آنان این را در حدیث نیز داخل کرده‌اند و من نمی‌دانم که اهل شام کِی بر حق بوده‌اند؟! آیا زمانی که بر علی خروج کردند و یارانش را به فتنه انداختند، یا زمانی که حسین را کشتند و سرش را در شهرها گرداندند، یا زمانی که به مدینه هجوم آوردند و مهاجرین و انصار را از لب تیغ گذراندند؟! چنین نیست، بلکه آنان تا بوده‌اند بر باطل بوده‌اند و در آخر الزمان نیز یاران سفیانی خواهند بود و هر حدیثی در فضیلت آنان ساختگی است و اصلی ندارد و پیروان بنی امیّه در زمان معاویه و مروان و خاندانشان آن را ساخته‌اند؛ چراکه آن دروغ است و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دروغی نمی‌گوید. [درس یکم، ص۲۰]

رمز استفاده‌ی منصور هاشمی خراسانی از پرچم سیاه چهار چیز است: یکم اینکه استفاده از پرچم سیاه، سنّت است؛ چراکه پرچم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سیاه بود؛ چنانکه ابن عباس و بریدة و جابر و عائشه و دیگران این را روایت کرده‌اند... به علاوه، پرچم علي بن أبي طالب در جنگ‌هایش نیز سیاه بود... برخی علما احتمال داده‌‌اند که علاقه‌ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به پرچم سیاه از باب تفأل یعنی به فال نیک گرفتن بوده است... و این بعید نیست؛ چراکه «سُؤْدُد» به معنای عظمت و مجد و شرف است و «مُسَوَّد» به معنای سیّد یعنی سرور و سالار است... و روایت شده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تفأل را خوش می‌داشت و نام‌های نیکو را به فال نیک می‌گرفت... بنابراین، استفاده‌ی منصور هاشمی خراسانی از پرچم‌های سیاه، پیروی از سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و سنّت خلیفه‌ی راشدش عليّ بن أبي طالب علیه السلام است و این چیز عجیبی نیست؛ چراکه او در هر چیزی از سنّت آن دو پیروی می‌کند... دوم اینکه استفاده از پرچم سیاه، برای مؤمنان در روزی که جمع می‌شوند و در راه خداوند جهاد می‌کنند، سودمندتر است... سوم اینکه استفاده از پرچم سیاه، رسمی رایج و متعارف میان کسانی است که به مصیبت عظیمی دچار شده‌اند... و محتمل است که این، یکی از چیزهایی باشد که منصور هاشمی خراسانی را به استفاده از پرچم‌های سیاه ترغیب کرده است؛ زیرا او به مصیبت عظیمی دچار شده... و آن غیبت خلیفه‌ی خداوند در زمین است... چهارم آنکه استفاده از پرچم سیاه، مقابله‌ای آشکار با فرقه‌ی ظالم و فاسدی است که «داعش» نام دارد؛ چراکه این فرقه... پرچم‌های سیاهی را برای دعوت به سوی حکومت مردی گمراه و گمراه‌کننده استفاده کرد. پس چون منصور هاشمی خراسانی آن را دید، پرچم‌های سیاهی را برای دعوت به سوی حکومت مهدی استفاده کرد تا با این شیوه، در برابر این انحراف بزرگ و خطرناک از مسیر اسلام بایستد... این رمز استفاده‌ی منصور هاشمی خراسانی از پرچم‌های سیاه است. [پرسش و پاسخ ۱۰]

منصور هاشمی خراسانی همه‌ی اعضای مسلمان داعش، طالبان، القاعده و گروه‌های دیگر را مانند سایر مسلمانان جهان، به سوی بیعت با خداوند و ترک بیعت با غیر او فرا می‌خواند و از آنان می‌خواهد که دست از فتنه‌انگیزی و إفساد در زمین بردارند و جان و مال و ناموس مسلمانان را بیش از این قربانی جاه‌طلبی و حکومت‌خواهی خود نکنند؛ زیرا خداوند سرای آخرت را برای کسانی قرار داده است که در زمین برتری نمی‌جویند و فساد نمی‌انگیزند و عاقبت برای پرهیزکاران است... تردیدی نیست که مهدی برای مسلمانان جهان، از ابو بکر بغدادی، محمّد عمر و ایمن ظواهری بهتر است؛ چراکه امثال این‌ها چه بسا خود در آرزوی او هستند و شایستگی آن را ندارند که کفش‌هایش را پیش پایش جفت کنند؛ با توجّه به اینکه مهدی بنا بر کتاب خداوند و سنّت متواتر پیامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم خلیفه‌ی خداوند در زمین است، ولی این‌ها بنا بر کتاب خداوند و سنّت متواتر پیامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم کسی نیستند. با این وصف، برای این‌ها و پیروانشان بهتر است که دعوت منصور را لبّیک گویند و به سوی مهدی بازگردند، اگر به راستی مسلمانند و در پی اقامه‌ی اسلام هستند. [پرسش و پاسخ ۱۴]

امام مهدی علیه السلام، امام همه‌ی مسلمانان است و اختصاصی به یک مذهب خاص ندارد، ولی ممکن است برخی مذاهب اسلامی معرفت بیشتری به آن حضرت داشته باشند. در هر حال، نسبت آن حضرت به مسلمانان، نسبت امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب به آنان است که همه‌ی آنان او را به عنوان خلیفه قبول دارند، ولی برخی‌شان او را خلیفه‌ی چهارم و برخی‌شان او را خلیفه‌ی اول می‌شمارند. اگرچه درباره‌ی امام مهدی علیه السلام، اختلاف کمتری میانشان وجود دارد؛ چراکه همه‌ی آنان او را خلیفه‌ی دوازدهم و از اهل بیت پیامبر و منصوب از جانب خداوند می‌دانند و تنها درباره‌ی پدر او و زمان ولادتش اختلاف دارند و این اختلافی است که به وجوب زمینه‌سازی‌شان برای ظهور او زیانی نمی‌رساند. [پرسش و پاسخ ۳۳]

توسّل به کسی، به معنای وسیله قرار دادن او برای تحصیل چیزی است و با این وصف، توسّل به امام مهدی علیه السلام، پیش از هر چیز وسیله قرار دادن او برای تحقّق حکومت خداوند و اقامه‌ی دین خالص در جهان است که بر همه‌ی مسلمانان واجب است؛ چراکه آن حضرت بنا بر خبر متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، خلیفه‌ی خداوند در زمین است و از این رو، تنها وسیله‌ی موجود برای تحقّق حکومت خداوند و اقامه‌ی دین خالص در جهان شمرده می‌شود و جایگزینی برای او موجود نیست تا از او بی‌نیاز کند و با این وصف، وسیله قرار دادن او بر همه‌ی مسلمانان واجب است، اگرچه مستلزم زمینه‌سازی برای ظهورش باشد و این نکته‌ای است که جناب منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، در مبحث «وجوب ظاهر کردن مهدی بر مردم» از کتاب شریف «بازگشت به اسلام»، به تفصیل تبیین فرموده است. [پرسش و پاسخ ۳۷]

توسّل به امام مهدی علیه السلام به معنای وسیله قرار دادن آن حضرت برای آمرزش گناهان در درگاه خداوند نیز از آن حیث که خلیفه‌ی خداوند در زمین است، کاری مستحب و مندوب است، بلکه وجوب آن بر مسلمانان بعید نیست؛ چراکه وسیله قرار دادن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای آمرزش گناهان در درگاه خداوند به عنوان خلیفه‌ی او در زمین، مستحب و مندوب، بلکه چه بسا واجب بوده است... البته منظور از این توسّل -چنانکه پیداست- آن است که مسلمانان به نزد خلیفه‌ی خداوند در زمین بیایند و از او بخواهند که برایشان از درگاه خداوند آمرزش بخواهد، نه اینکه در گوشه‌ای دور از او بنشینند و او را زیر لب یا با آواز بلند بخوانند تا حاجات‌شان را در درگاه خداوند برآورده سازد؛ چراکه این کار، با وجود شیوع آن در میان عامّه، اصلی در شرع ندارد و بر خلاف سیرت عاقلان است؛ با توجّه به اینکه شرع، علم به غیب و برآورده کردن حاجات نهان را از خصوصیّات خداوند شمرده و برای خلیفه‌ی او در زمین ضروری ندانسته... و عاقلان نیز یکدیگر را در غیاب نمی‌خوانند، بلکه به نزد یکدیگر می‌روند و نیاز خود را حضوراً اظهار می‌دارند. از این رو، بر مسلمانان واجب است که به نزد مهدی علیه السلام بروند و از او بخواهند که برایشان دعا و استغفار کند و اگر این کار هم‌اکنون برایشان مقدور نیست، به سبب تقصیر خودشان در تأمین مقدّمات آن است و با این وصف، بر آنان واجب است که فوراً مقدّمات آن را تأمین کنند، نه اینکه به نشستن در گوشه‌ای و خواندن مهدی علیه السلام از دور بسنده کنند و تأمین مقدّمات آن با اجتماع شماری کافی از آنان برای حفاظت و حمایت از آن حضرت ممکن است که جناب منصور هاشمی خراسانی پرچم آن را برافراشته است و به سوی آن دعوت می‌کند. [پرسش و پاسخ ۳۷]

اتّخاذ القاب نیکو برای پیشوایان و عالمان دین، کاری معمول است، بل سنّتی اسلامی به شمار می‌رود... چنانکه لقب «مصطفی» برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و لقب «احمد» که در انجیل با آن معرّفی شده... و لقب «مرتضی» برای علی از این قبیل بوده... سایر پیشوایان اهل بیت نیز القاب مختلفی مانند «باقر»، «صادق»، «کاظم» و «رضا» داشتند که امروز به آن‌ها شناخته‌تر هستند تا به نام‌های خودشان، بل مهدی که منصور به سوی او دعوت می‌کند نیز نام دیگری دارد و «مهدی» لقب و شهرت اوست... با توجّه به این شواهد، ممکن است که «منصور» نیز لقب و شهرت نویسنده‌ی کتاب «بازگشت به اسلام» و زمینه‌ساز ظهور مهدی باشد، ولی بدون شک این چیز مهمّی نیست که فکر برخی کوته‌فکران را به خود مشغول کرده و به دست‌آویز سست‌شان برای تبلیغ بر ضدّ این عالم بزرگ و مظلوم تبدیل شده است؛ چراکه مسلّماً از نظر عاقلان، تنها اندیشه‌ها و آموزه‌های اسلامی و اصلاح‌گرانه‌ی او اهمّیت دارد و نام و لقب و شهرت او تعیین کننده نیست؛ با توجّه به آنکه این اندیشه‌ها و آموزه‌ها متّکی بر نام و لقب و شهرت او نیست تا با تغییر آن تغییر یابد، بل متّکی بر کتاب خدا و سنّت متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و احکام قطعی عقل است که در هر حال ثابت و قابل پیروی است. بنابراین، شما می‌توانید تصوّر کنید که نام منصور هاشمی خراسانی، محمّد، یا علی، یا عمر، یا سعید، یا هاشم، یا جعفر، یا قاسم، یا قنبر، یا محمّد علی، یا محمّد جعفر، یا عبد الله، یا چیز دیگری از این قبیل است؛ چراکه او هر نامی داشته باشد، نویسنده‌ی کتاب «بازگشت به اسلام» و رهبر نهضت مبارکی است که به کوری چشم منافقان و بیماردلان، برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در جهان و تحقّق حاکمیّت مهدی ظهور کرده است و با وجود همه‌ی عداوت‌ها و جوسازی‌ها به حرکت خود تا رسیدن به آرمان متعالی و مقدّسش ادامه می‌دهد ان شاء الله. [نقد و بررسی ۸]

بارها گفته‌ایم که نام، تصویر و سوابق علمی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، موضوعیّت و اهمّیّت ندارد؛ زیرا چیزی که معرّف و مبیّن حقّانیّت اوست، مبانی، دیدگاه‌ها و اهداف معقول و مشروع اوست، نه نام، تصویر و سوابق علمی‌اش و با این وصف، مجادله درباره‌ی نام، تصویر و سوابق علمی‌اش، کار بیهوده‌ای است و تنها به کمرنگ شدن مبانی، دیدگاه‌ها و اهداف او از یک سو و به خطر افتادن امنیّتش از سوی دیگر می‌انجامد و این هر دو مفسده‌ای آشکار است که هر مؤمن عاقل، بصیر و خیرخواهی را از همراهی با مجادله‌کنندگان باز می‌دارد. فرض کنید که این عالم بزرگ، چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی در دهی بالای کوه است که مردم او را با نام «غضنفر ده بالا» می‌شناسند! این موضوع کدام واقعیّت را بر روی زمین تغییر می‌دهد؟! آیا دعوت او به سوی حق را باطل می‌کند، یا استدلال درستش به قرآن و سنّت و عقل را غلط می‌گرداند، یا از ارزش آموزه‌های ارزشمند علمی و اخلاقی‌اش می‌کاهد، یا شأن والای معنوی‌اش را نفی می‌نماید؟! آیا ممکن نیست که خداوند چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی را مورد عنایت خویش قرار دهد و به وسیله‌ای برای هدایت بندگانش تبدیل کند؟! آیا پیامبر خاتم، چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی نبود که خداوند او را بر نام‌آوران زمانش ترجیح داد و به وسیله‌ای برای هدایت جهانیان تبدیل کرد؟! آیا «غضنفر ده بالا» نمی‌تواند ایمان و تقوایی بیشتر از «آیت الله فلانی» داشته باشد و در پیشگاه خداوند مقرّب‌تر و آبرومندتر باشد؟! در حالی که خداوند خود فرموده است: ﴿يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ؛ «هر کس را بخواهد به رحمت خود مخصوص می‌گرداند و خداوند دارای فضل عظیم است» و فرموده است: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛ «خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را در کجا قرار دهد». [نقد و بررسی ۸]

یک بار دیگر به کسانی که نمی‌خواهند به فتنه بیفتند می‌گوییم که دست از کنجکاوی درباره‌ی نام، تصویر و سوابق علمی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی بردارید و بدون پیش‌ذهنیّت‌های القاء شده توسّط دشمنان او، به بررسی مبانی، آراء و اهدافش بر بنیاد عقل و شرع بپردازید؛ چراکه این کنجکاوی بیهوده، دیر یا زود به فتنه‌ای برای شما و دستاویزی برای شبهه‌افکنان تبدیل خواهد شد؛ همان شیاطین انسی و جنّی که می‌کوشند شما را از متن به حاشیه و از محکمات به متشابهات مشغول سازند تا بدین حیله، ذهن‌تان را مغشوش و قلب‌تان را بیمار گردانند تا در هجوم بدبینی‌ها و بدگمانی‌ها، سپر عقلانیّت را بر زمین بیندازید. آنان می‌دانند که در مصاف حجّت‌ها و براهین قاطع علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مانند طفلی عاجز و درمانده‌اند. از این رو، برای مقابله با او، چاره‌ای جز جوسازی و حاشیه‌پردازی ندارند و چیزی که به آنان مجال این شرارت و شیطنت را می‌دهد، حسّاسیّت و اهتمام شما به نام، تصویر و سوابق علمی این بزرگوار است؛ زیرا اگر شما به این قبیل حواشی و فروع، اهمّیّت چندانی نمی‌دادید، اینان تا این اندازه بر روی آن تأکید نمی‌کردند، ولی واقع آن است که شما به این قبیل حواشی و فروع، اهمّیت فراوانی می‌دهید و این فرصتی برای این دشمنان خدا و دشمنان خلیفه‌ی او در زمین محسوب می‌شود. اینان مانند سایر شیاطین انسی و جنّی، از نقطه‌ی ضعف شما سوء استفاده می‌کنند و نقطه‌ی ضعف شما، اهمّیّت دادن به ظواهر اشخاص به جای اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های آنان است. [نقد و بررسی ۸]

برخی توقّع دارند که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دارای ظاهری خاص و فوق العاده باشد و از این رو، هنگامی که او را بشری مانند خود می‌یابند، اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های او را فراموش می‌کنند و از او روی بر می‌گردانند؛ غافل از آنکه پیامبران نیز بشری مانند آنان بودند، جز آنکه خداوند با توفیق علم و عمل صالح، بر آنان منّت نهاده بود... این است که اغواگرانِ شیطان‌صفت می‌کوشند که چونان کشفی مهم یا افشای گناهی بزرگ، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی را از حیث نام، تصویر و سوابق علمی، مانند دیگران معرّفی کنند تا به زعم خود، عدم حقّانیّت او را به اثبات رسانند؛ غافل از آنکه حقّانیّت این بزرگوار، به نام، تصویر و سوابق علمی او نیست، بلکه به اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های خالص و کامل اوست و همین‌هاست که او را از دیگران متمایز می‌سازد؛ وگرنه این بزرگوار مدّعی نیست که فرشته است و مدّعی نیست که با دیگران تفاوت دارد، بلکه تنها دعوت‌کننده‌ای به سوی آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام است و اگر کسی از او پیروی می‌کند باید با نظر به این واقعیّت باشد، نه با نظر به نام، تصویر و سوابق علمی او. [نقد و بررسی ۸]

اگر شما منصور هاشمی خراسانی را نمی‌بینید، مهدی علیه السلام را نیز نمی‌بینید، ولی این شما را از «هم‌نوا شدن» با آن حضرت باز نمی‌دارد؛ همچنانکه پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم را نیز نمی‌بینید، ولی با این حال بر دین او زندگی می‌کنید و ان شاء الله بر دین او می‌میرید؛ چراکه کتاب او در دسترس شماست و آموزه‌های او به شما رسیده است و همین برای پیروی شما از او کفایت می‌کند. آگاه باشید که اختفای منصور هاشمی خراسانی، نتیجه‌ی شرایط نامساعدی است که در حال حاضر وجود دارد و با تغییر این شرایط قابل تغییر است إن شاء الله. [نقد و بررسی ۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۴ . آیا علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، نام مستعار «ع. ب» است که دانشجوی دکترای یکی از دانشگاه‌های ایران بوده و بعد از دستگیری توسط دستگاه اطلاعاتی ایران، به افغانستان مهاجرت کرده است؟

این ادّعا که توسّط برخی عناصر مرتبط با دستگاه اطلاعاتی ایران منتشر شده است، صحّت ندارد و از اشتباه این دستگاه و هوشیاری یاران علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی نشأت گرفته است. شخصی که از او نام برده شده، نماینده‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در ایران بوده که بعد از دستگیری توسط دستگاه اطلاعاتی این کشور، خود را علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی معرّفی کرده است، تا مجبور به افشای مکان آن بزرگوار نشود و دشمنان او را از تعقیبش باز دارد؛ مانند علی علیه السلام که در شب هجوم مشرکان، بر بستر پیامبر خوابید و وانمود کرد که پیامبر است، تا آن حضرت فرصت فرار و دور شدن از چنگ آنان را داشته باشد. این یکی از اقدامات آموزش‌داده‌شده به نمایندگان آن بزرگوار برای حفظ امنیّت او و فریب دشمنانش بوده که به نظر می‌رسد کاملاً مؤثر ونتیجه‌بخش بوده است![۴] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۵ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مدّعی مهدویّت یا ارتباط با امام مهدی علیه السلام است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، نه ادّعای مهدویّت دارد و نه ادّعای ارتباط با امام مهدی علیه السلام. این تهمتِ گروهی از دشمنان بی‌وجدان و بی‌اخلاق اوست که برای تخریب او و بازداشتن مردم از خواندن آثارش، خطّ قرمزی نمی‌شناسند و از هیچ دروغ و شیطنتی فروگذار نمی‌‌کنند. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، صرفاً مردم را به زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام دعوت و ترغیب می‌کند و این هرگز به معنای ادّعای مهدویّت یا ارتباط با امام مهدی علیه السلام نیست. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دشمن مدّعیان دروغین مهدویّت و ارتباط با امام مهدی علیه السلام است و بهتر از هر کسی، به افشا و ابطال اکاذیب آنان پرداخته است.[۵] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۶ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مدّعی است که سیّد خراسانی موعود است؟

هر چند ممکن است که این عالم بزرگوار، با توجّه به ظهورش در خراسان بزرگ و دعوت خالص و متینش به سوی امام مهدی علیه السلام، همان خراسانی موعود باشد که در روایات فریقین به عنوان زمینه‌ساز ظهور امام مهدی علیه السلام یاد شده است، ولی او چنین ادّعایی ندارد و از هر گونه مجادله درباره‌ی آن می‌پرهیزد و نهی می‌کند.[۶] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۷ . آیا منصور هاشمی خراسانی، با شخص احمد الحسن یمانی یا جریان او ارتباطی دارد؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، با این شخص یا جریان او هیچ ارتباطی ندارد. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، این شخص را یک مدّعی دروغین و جریان او را یک جریان انحرافی می‌داند که مشغول تلویث و تخریب گفتمان مهدویّت هستند.[۷] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۸ . آیا منصور هاشمی خراسانی، به وهابیّت گرایش دارد؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی از اساس با وهابیّت مخالف است؛ چراکه وهابیّت مبتنی بر «سلفی‌گری» و «اخباری‌گری» است و او با هر دو مخالف است.[۸] مخالفت او با وهّابیان تا حدّی است که آنان را به ترویج شرک با نام توحید متّهم کرده و به خاطر ترویج عقل‌گریزی، در خدمت شیطان دانسته است. مخالفت او با وهّابیان تا حدّی است که آنان را به ترویج شرک با نام توحید متّهم کرده و به خاطر ترویج عقل‌گریزی، در خدمت شیطان دانسته است.[۹] [مقاله‌ی ۱۱۷]

یادداشت روز
آشنایی با مدّعیان دروغین (4)؛ احمد الحسن بصری
آشنایی با مدّعیان دروغین (۱)؛ روش‌شناسی
محمّد امیر خلیلی

مقدّمه

«آخر الزمان» در نگاه عموم موحّدان و علی الخصوص مسلمانان به عنوان مفهومی دینی و در عین حال آینده‌نگرانه، همواره از حسّاسیت و جذّابیت ویژه‌ای برخوردار بوده است؛ چراکه در نگاه آنان، آخر الزمان برهه‌ای خطیر، پر التهاب و سرنوشت‌ساز است که با تحوّلات بی‌سابقه و رویدادهای شگرفی چون رویارویی آشکار خیر و شر و صف‌آرایی جنود خدا در مقابل جنود شیطان همراه است و با گذاری نفس‌گیر از فتنه‌ها و فراز و نشیب‌ها و بحران‌های گوناگون، نهایتاً به روشن شدن عاقبت امور و پیروزی حق بر باطل می‌انجامد. روشن است که در میان این تقابل برهنه میان حق و باطل، هر موحّد و مسلمانی دوست می‌دارد که در حزب خدا و همراه با حق باشد و در بحبوحه‌ی بحران‌ها و فتنه‌های آخر الزمان به هلاکت نرسد. همین امر است که گروهی از آنان را به هوشیاری در مورد رویدادها و رصد تحوّلات آخر الزمانی واداشته است، اگرچه متأسفانه بسیاری از آنان نیز در غفلتند!

واژه‌ی «آخر الزمان» -خواسته یا ناخواسته- دو رویداد مهم را در ذهن مسلمانان تداعی می‌کند که یکی مثبت و دیگری منفی است: اوّلی ظهور منجی آخر الزمان حضرت مهدی علیه السلام و برقراری حاکمیّت عدالت‌گستر او و دیگری ظهور مدّعیان دروغین، دجّالان لعین و راهزنان دین. بی‌تردید ظهور امام مهدی علیه السلام و به دست گرفتن قدرت سیاسی توسّط ایشان، استراتژی الهی برای انتشار پیام توحید در اقصی نقاط جهان و برقراری عدالت مطلقه است. اما در نقطه‌ی مقابل، جبهه‌ی شیطان و ایادی او بیکار ننشسته‌اند و با گونه‌ای مهندسی معکوس، راهبرد خطرناکی اتّخاذ نموده‌اند و آن همانا تربیت، تجهیز و ارسال دجّالان دین‌فروش و مدّعیان کذّاب به عنوان نسخه‌هایی بدلی و تقلّبی است. به عبارت دیگر، شیطان و حزب او به دنبال آن هستند که از طریق جعل، تزویر و تدلیس، گفتمان وزین مهدویت را لوث نمایند و آن را تحت تأثیر گزافه‌گویی‌ها و مهملات مدّعیان دروغین قرار دهند تا از این طریق، در صفوف مسلمانان راستین و معتقدان به مهدی رخنه کنند و اعتقاد آنان به گفتمان مهدویت و حتی اصل اسلام را سست سازند و اذهان آنان را مشوّش و مغشوش یا آکنده از انحراف و شبهه و بدبینی نمایند. این نقشه‌ی شرورانه، از پیش طرّاحی شده است تا از یک سو، یاوری بصیر و خردمند برای مهدی باقی نماند و در چنین خلأی دست او از رسیدن به حکومت کوتاه شود و از سوی دیگر، زمینه برای ظهور دجّال و حاکمیّت جهانی شیطان فراهم گردد.

به وضوح می‌بینیم که در دوران ما، این نقشه‌ی موذیانه با جدّیت تمام در حال پیگیری است؛ چراکه هر از چند گاهی در گوشه‌ای از جهان اسلام، کذّابی سر بر می‌آورد و با استناد به وهمیّات و ترّهات احمقانه، خود را مهدی یا سفیر و فرستاده‌ی او می‌شمارد و با جزمیّت و جاه‌طلبی فراوان، گروهی را به گرد خود جمع می‌کند و به بیراهه‌ی ضلالت و ارتداد می‌کشاند و از همراهی با مهدی علیه السلام و زمینه‌سازان واقعی ظهورش باز می‌دارد.

نهضت «بازگشت به اسلام»

در چنین هنگامه‌ی پر فتنه‌ای که شیاطین جولان می‌دهند و فرزندان شوم خویش را به جان مردم انداخته‌اند، نهضت مقدّس «بازگشت به اسلام» به رهبری مدبّرانه‌ی عالم ربّانی، حضرت منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی ظهور کرده است و با عقلانیت و متانت تمام و با رویکردی علمی، مستدل و متّکی بر یقینیّات و مسلّمات مورد توافق مسلمانان جهان به سوی اسلام نخستین و گفتمان اصیل مهدویت فرا می‌خواند؛ نهضتی انقلابی و تاریخ‌ساز که وارسته از هر گونه حاشیه‌سازی، ادّعاپردازی و خرافه‌گرایی، با شفّافیت کامل به سوی امام مهدی علیه السلام فرا می‌خواند و به صورت عینی و مشهود، زمینه را برای ظهور و برقراری حاکمیّت آن حضرت فراهم می‌کند و عرصه را بر مدّعیان دروغین تنگ می‌سازد.

این رویداد فرخنده، مژده‌ای امیدبخش برای منتظران واقعی و مؤمنان با بصیرتی است که از یک سو، خواهان مهدی و برقراری حاکمیّت او هستند و از سوی دیگر به جریان‌های ادّعامحور اعتمادی ندارند؛ چراکه نهضت مبارک «بازگشت به اسلام» از یک سو با روشنگری‌ها، فعالیت‌های تبلیغی مؤثّر و تزریق عقلانیت و واقع‌گرایی به عرصه‌ی مهدویت و دوری جستن از هر گونه ادّعای خرافی و وهم‌آلود، رفته رفته ذهنیّت‌های بی‌پایه و تصوّرات غلط درباره‌ی امام مهدی را کنار می‌زند و زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی لازم برای ظهور آن حضرت را فراهم می‌کند و از سوی دیگر با «برهان قاطع و نور ساطع»[۱] خویش، بازار مدّعیان فریبکار و دجّال صفت را کساد می‌کند و با حجّت‌های آشکار عقلی و شرعی، طومار اکاذیب آنان را در هم می‌پیچد تا آنان که عقلی در سر دارند و جویای هدایت هستند، فریفته‌ی راهزنان راه خدا نشوند و به سوی جبهه‌ی مهدی و زمینه‌سازان واقعی ظهورش بشتابند.

رهبر فرزانه و معلّم وارسته‌‌ی ما حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، با بصیرت و فراست خدادادی خویش، مدّعیان دروغین را به خوبی شناخته و رسوا نموده است؛ چنانکه در یکی از گفتارهای خویش آنان را معرّفی کرده و فرموده است:

از بالای آسمان هفتم و زیر زمین چهارم خبر می‌دهند، ولی از عقاید اسلام آگاهی درستی ندارند و از حلال و حرام آن چیز درخوری نمی‌دانند و کلمات قصارشان چون غار غار کلاغان بی‌معنا و نامفهوم است! نه در زمین علم ریشه‌ای دارند و نه در آسمان تقوا ستاره‌ای! یکی را با خوابی نادیده از راه به در می‌کنند، دیگری را با ندایی ناشنیده! یکی را با آیتی نازل‌نشده در چاه می‌اندازند، دیگری را با روایتی نارسیده! یکی را با گفتاری بیهوده می‌فریبند، دیگری را با طلسمی پیچیده! پس بدین سان هیچ درِ گشوده‌ای را به سوی مهدی نمی‌گذارند مگر آنکه می‌بندند و هیچ راه کوتاهی را به روی یارانش نمی‌گذارند مگر آنکه سد می‌کنند و هیچ منزل‌گاه بکر و پاکیزه‌ای را برای دوستدارانش نمی‌گذارند مگر آنکه به گند می‌کشند! هر روز به رنگی در می‌آیند و درباره‌ی خود ادّعای جدیدی می‌کنند و به کشف تازه‌ای نائل می‌شوند؛ چراکه جاه‌طلبی‌ها و گزافه‌گویی‌هاشان را پایانی نیست. حق را به باطل می‌آمیزند و راست را به دروغ می‌آلایند، تا جایی که نه برای حقّ حرمتی می‌ماند و نه برای راست قیمتی! هنگامی که پرچم حق برافراشته می‌شود کیست که آن را بشناسد و هنگامی که سخن راست گفته می‌شود کیست که آن را بپذیرد؟! چشم‌ها کور و گوش‌ها کر و دست‌ها خسته شده است و دیگر حوصله‌ای برای سنجش و بررسی نیست؛ چراکه مدّعیان، تخم بدگمانی را در هر جا پاشیده‌اند و غبار بدبینی را در زمین و زمان برانگیخته‌اند و جان را به گلو و کارد را به استخوان رسانده‌اند.[۲]

روش‌های رایج میان مدّعیان دروغین

برای مبارزه با مدّعیان دروغین و افشای انحرافات آنان، پیش از هر چیز باید با نگرشی آسیب‌شناسانه، روحیات، رویکردها و شگردهای آنان برای گمراه نمودن مردم را بشناسیم. برای این منظور باید بدانیم که مدّعیان دروغین به لحاظ متدولوژی (روش‌شناسی) وجوه تمایز و مشخّصاتی دارند که با آن‌ها شناخته می‌شوند و آگاهی از این مشخّصات برای شناخت آن‌ها بسیار مفید و ضروری است. از این رو، رهبر فرزانه‌ی ما حضرت منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی با آگاهی کامل از ترفندها و بازیگری‌های این دجّالان، این مشخّصات را در یکی از گفتارهای نورانی خویش بیان فرموده‌اند که ترجمه‌ی فارسی آن به قرار زیر است:

محمّد بن عبد الرّحمن هروی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور هاشمی خراسانی می‌فرماید: کذّاب با شش ویژگی شناخته می‌شود: [۱] چیزی را ادّعا می‌کند که نمی‌تواند آن را اثبات کند [۲] و ادّعای خود را تغییر می‌دهد [۳] و از آسمان خبر می‌دهد در حالی که از آنچه در زمین است خبر ندارد [۴] و به مردم چیزهایی (عجیب و غریب) می‌گوید که برایشان شناخته نیست [۵] و قرآن را به رأی خود تفسیر می‌کند، با این ادّعا که باطن آن است [۶] و به خبر واحد استناد می‌کند.[۳]

بر این اساس و در راستای شرح گفتار نورانی این عالم صدّیق، مشخّصات بارز مدّعیان دروغین را می‌توان در چند عنوان احصاء نمود:

۱ . طرح ادّعاهایی که قابل اثبات نیستند.

یکی از لوازم عقلی ادّعا در نگاه خردمندان، اثبات‌پذیری و قابلیت ارزیابی برای تصدیق یا تکذیب است، اما مدّعیان دروغین که از عقل سلیم بی‌بهره‌اند و التزامی به سیره‌ی عقلا ندارند، ادّعاهایی را مطرح می‌کنند که اثبات‌پذیر نیستند و قابلیّت راستی‌آزمایی ندارند تا با این شیوه، افراد کم‌عقل و ساده لوح را فریفته و مجذوب سازند و به پذیرش سخن خویش وادارند. اما واضح است که طرح چنین ادّعاهایی نه تنها حقّانیت آنان را اثبات نمی‌کند، بلکه دروغ‌بافی و فریبکاری آنان را آشکارتر می‌سازد؛ چنانکه به عنوان نمونه، یکی از این مدّعیان دروغین برای اثبات ادّعای خود ادّعا می‌کند که مکان واقعی دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌داند یا ظاهری شبیه به ظاهر حضرت عیسی علیه السلام دارد، در حالی که هیچ یک از این دو ادّعا قابل اثبات نیستند و به همین دلیل، از درجه‌ی اعتبار ساقطند و تنها سفاهت ادّعا کننده را به اثبات می‌رسانند.

۲ . انفعال و عدم ثبات در ادّعاپردازی

یکی دیگر از ویژگی‌های مدّعیان دروغین، دگردیسی یا تغییر شکل مداوم در کمّیت و کیفیّت ادّعاهاست؛ چراکه آنان از یک سو بسیار متکبّر، جاه‌طلب و دوستدار القاب و عناوین مختلف هستند و از سوی دیگر برای جذب هر یک از اقشار و گروه‌های مردم، به رنگ آن در می‌آیند و مانند موم تغییر شکل می‌دهند. به عبارت دیگر، مدّعیان دروغین تنها تابع اهواء و سلایق مخاطبان خود هستند و چون اهواء مردم متغیّر است، تبعاً ادّعاهای آنان نیز تغییر می‌کند. این از آن روست که مدّعیان دروغین، ریشه‌ای در علم و بنیادی بر تقوا ندارند و شدیداً دچار فقر دلیل برای اثبات ادّعاهای گزافشان هستند، لذا برای کتمان این رسوایی و تحت الشعاع قرار دادن آن، «هر روز به رنگی در می‌آیند و درباره‌ی خود ادّعای جدیدی می‌کنند و به کشف تازه‌ای نائل می‌شوند»‌[۴] و با این ترفند، هر روز موضوع بحث را عوض می‌کنند و بازی را به سمت دیگری می‌کشانند! لذا می‌بینیم که ادّعاهای این کذّابان، به صورت پلّکانی افزایش می‌یابد و هر چه می‌گذرد مقامات دینی و آخر الزمانی بیشتر و متنوّع‌تری را شامل می‌شود، تا جایی که برخی از آنان مقامات ذکر شده در اسلام را برای خود کافی نمی‌یابند و پس از ادّعای همه‌ی آن‌ها یکی بعد از دیگری، به سراغ کتاب‌های یهودیان و مسیحیان می‌روند و می‌کوشند که پیشگویی‌های آن‌ها را نیز با خود تطبیق دهند و خود را همان شخصیت‌های موعودی معرّفی کنند که یهودیان و مسیحیان منتظر آنان هستند!

۳ . ادّعای علم غیب در عین ابتلا به خطاهای فاحش علمی

مدّعیان دروغین، عموماً مدّعی علم به غیب هستند و به گمان باطل خویش از اسرار و رموز پنهان در گذشته و حال و آینده خبر می‌دهند و این در حالی است که بسیاری از امور آشکار و واضحات عقلی را در نمی‌یابند و از همه مهم‌تر، عقاید و احکام اسلام را نمی‌شناسند و به حلال و حرام خداوند -آن طور که از شخصیت‌های موعود انتظار می‌رود- واقف نیستند. همچنانکه برخی از آن‌ها سواد و معلومات ابتدایی برای گفتن و نوشتن ندارند و قواعد مقدّماتی دستور زبان را نمی‌دانند و در نوشتن یا سخن گفتن اغلاط فضاحت‌بار دارند یا مانند برخی دیگر از آنان که قادر به تلاوت صحیح قرآن نیستند و در صدور فتاوای فقهی دچار تناقضات و انحرافات فاحش هستند یا ضروریّات اسلام مانند ختم نبوّت را زیر پا می‌گذارند.

۴ . طرح مهملات بی‌پایه و سخنان نامتعارف و علم شمردن آن‌ها

مدّعیان دروغین به دنبال جلب توجّه و ایجاد شگفتی در مخاطب خود هستند و معمولاً این کار را از طریق یاوه‌سرایی، طرح سخنان غیر متعارف و تشبّث به اموری انجام می‌دهند که برای عوام کم‌سواد و خرافاتی جذّابیت دارد، اگرچه در نظر خردمندان و اهل علم، مضحک و بی‌ارزش است. از همین رو، مخاطبان اصلی مدّعیان دروغین، قشر ناآگاه، کم‌سواد و احساساتی هستند که به راحتی فریفته‌ی اباطیل آنان می‌شوند. غرض اصلی مدّعیان کذّاب از این روش حیله‌گرانه آن است که خود را عالم‌تر از دیگران معرّفی کنند و القا نمایند که به اسرار خفیه و حقایق مکتومی دسترسی دارند که دیگران ندارند! به عنوان نمونه، تشبّث به علوم غریبه و خصوصاً محاسبات جفری، ابجدی و نجومی در میان آن‌ها رواج بسیاری دارد. همچنانکه اغلب آنان کلمات قصاری (!) بر زبان می‌رانند که مغشوش و نامفهوم است و بیش از هر چیز، مایه‌ی خنده‌ی عاقلان می‌شود؛ مانند یکی از آنان که می‌گفت: «من غرق کننده‌ی قوم نوح و هلاک کننده‌ی قوم عاد و ثمود هستم» و یکی دیگر از آنان که می‌گوید: «من همان سنگی در دستان علی بن أبی طالب هستم که آن را انداخت تا کشتی نوح را با آن نجات دهد»!

۵ . ارائه‌ی تفاسیر باطنی و تأویلات بی‌پایه از آیات قرآن کریم

مدّعیان دروغین از آنجا که برای اثبات دعاوی گزافه و جاه‌طلبانه‌ی خویش دلیلی در قرآن و روایات نمی‌یابند، عموماً التزامی به ظواهر شریعت ندارند، بل ناگزیر تلاش می‌کنند که با تفسیر به رأی، تحریف عبارات و بازگرداندن آن به مقصود خویش، مستنداتی برای خود دست و پا کنند و با این روش، عوام کم سوادی که دین را نمی‌شناسند و ضرورت پایبندی به ظواهر قرآن و سنّت را نمی‌دانند، بفریبند. توجیه سخیف و عوام فریبانه‌ی مدّعیان دروغین برای این کار، آن است که بطن قرآن و روایات را بهتر از دیگران می‌دانند و تبعاً بهتر از دیگران قادر به تأویل آن هستند. از همین رو، به جرأت می‌توان گفت که باطنی‌گری، تأویل‌گرایی و بازی با الفاظ قرآن و روایات، ویژگی مشترک همه‌‌ی دجّال‌ها و مدّعیان دروغین است.

۶ . تشبّث به اخبار ضعیف، جعلی و نامربوط یا تحریف و تقطیع روایات صحیح

یکی دیگر از شگردهای رایج مدّعیان دروغین، چنگ انداختن به اخبار واحد، ضعیف و ساختگی یا حتّی روایات پرت و نامربوط با مدّعای آنان است؛ چنانکه اگر نیک بنگریم، هر یک از آنان روایتی غریب و منکر را از زیر سنگ پیدا می‌کند و برای تأیید خویش عَلم می‌نماید! در حالی که روایات مورد نظر آنان یا ضعف جدّی و فاحش سندی دارند و چه بسا جعلی هستند و یا کمترین ارتباطی به آنان و ادّعایشان ندارند! در حالی که عوام بی‌خبر و ساده اندیش نام همه‌ی این موارد را «حدیث» می‌گذارند و از صحت و سقم و میزان اعتبار آن آگاهی چندانی ندارند و به خاطر همین ناآگاهی و فقدان قوّه‌ی تحلیل، فریب جعلیّات و مغالطات مدّعیان دروغین را می‌خورند. همین جهل مخاطب است که مدّعیان دروغین را به طمع می‌اندازد و آنان را به حدّی از وقاحت و گستاخی می‌رساند که گاه برای اغوای مردم، روایات صحیح و معتبر را دستکاری می‌کنند و بخشی از عبارات آن را حذف می‌نمایند یا به سود خود تغییر می‌دهند تا با خودشان مطابقت کند!

۷ . تحکّم، تلقین و جوسازی

علاوه بر ویژگی‌های شش‌گانه‌ی فوق که در کلام نورانی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی از باب نمونه ذکر شده است، از مجموع گفته‌ها و نوشته‌های مدّعیان دروغین دانسته می‌شود که آنان اهل اقامه‌ی دلیل قانع‌کننده و اثبات عقلی و شرعی ادّعای خود نیستند، بلکه با تحکّم و گردن‌فرازی، مخاطب را موظّف به تصدیق بی‌چون و چرای ادّعای خود می‌شمارند و چنان طلبکارانه و از موضع بالا سخن می‌گویند که مخاطب ضعیف را به انفعال می‌کشانند. آنان با انواع مغالطه و خصوصاً مصادره به مطلوب، صحّت ادّعای خود را فرض می‌گیرند و با گرفتن دست پیش، خود را بی‌نیاز از ارائه‌ی دلیل، بلکه مخاطب را موظّف به ارائه‌ی دلیل می‌شمارند! به علاوه، مدّعیان دروغین، فقدان دلیل و خلأ جدّی آن در گفتمان خویش را با تحریک احساسات مذهبی مخاطب و ترساندن او از تبعات انکار خود پر می‌کنند و به راهکارهایی چون رجزخوانی و خودستایی و تحقیر منکران و بی‌اهمّیّت جلوه دادن نقدهای آنان و دست و پا کردن معجزه و کرامت برای خود و ارجاع مردم به استخاره و خواب دیدن و دعوت به مباهله در پاسخ به درخواست دلیل و ... تشبّث می‌جویند، تا حدّی که می‌توان گفت آنان، ید طولایی در جوسازی، شلوغ‌کاری و مظلوم‌نمایی دارند و در حالی که آشکارا یاوه می‌سرایند، چنان جزمیّت و اعتماد به نفسی از خود نشان می‌دهند که افراد ضعیف النّفس، عامّی و کم سواد را به شک می‌اندازند و تحت تأثیر قرار می‌دهند!

این در حالی است که صدّیقان و ابرار، فارغ از هیاهو و تحمیل خویش به مخاطب، با روشی متین، عقلانی و عالمانه به تبیین حق و اقامه‌ی دلیل می‌پردازند و هیچ گاه برای اثبات نظر خود، به این روش‌های رندانه و سخیف متوسّل نمی‌شوند و از این رو، تفاوت و تمایز آشکاری با مدّعیان دروغین دارند و با اندکی توجّه و انصاف می‌توان آنان را از دجّالان یاوه‌گو تشخیص داد.

در قسمت بعد، به معرّفی برخی از مدّعیان دروغین در دوران اخیر می‌پردازیم و مصداق آنچه تا کنون به صورت کلّی گفتیم را مشاهده و بررسی می‌کنیم ان شاء الله.

با ما همراه باشید.

↑[۱] . برگرفته از حکمت‌های حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
↑[۴] . فرازی از گفتار ۱۸ علامه منصور هاشمی خراسانی درباره‌ی مدّعیان دروغین.