سه شنبه ۲۹ اسفند (حوت) ۱۴۰۲ هجری شمسی برابر با ۸ رمضان ۱۴۴۵ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 مقاله‌ی جدید: مقاله‌ی «ولایت فقیه؛ آخرین حربه‌ی شیطان» نوشته‌ی «فرهاد گلستان» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً درباره‌ی سفیانی توضیحات کامل و مستندی ارائه فرمایید. در روایات اسلامی، چه ویژگی‌ها و اطلاعاتی درباره‌ی او وارد شده است؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر که بر این دلالت دارند؛ حدیث ۱۸. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: در روایتی از امام محمّد باقر عليه‌ السلام آمده است که فرمود: «گویا من گروهی را می‌بینم که در مشرق خروج کرده‌اند و حق را می‌طلبند... کشتگانشان شهیدند. آگاه باشید که من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم». لطفاً بفرمایید که آیا این حدیث معتبر است؟ برخی از کسانی که یاری خراسانی موعود را واجب نمی‌دانند، به این فراز استناد می‌کنند. برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
تبعات دنیاگرایی

شکّی نیست که دنیاگرایی، پی‌آمدهای مصیبت‌باری دارد، ولی به طور حتم، مهم‌ترین پی‌آمد آن، کاهش توان دنیاگرایان برای شناخت حق است؛ چراکه از یک سو، مایه‌ی اشتغال آنان به کارهای دنیوی و تبعاً باز ماندن از تحصیل علم می‌شود و از سوی دیگر، باعث نگرانی بابت زوال داشته‌های دنیوی در صورت شناخت حق و پیروی از آن می‌شود که تبعاً از شناخت حق و پیروی از آن، باز می‌دارد؛ زیرا دنیاگرایان، هنگامی که چیزی لازم برای زندگی دنیا، به اقتضای تعارض دنیا و آخرت، با چیزی لازم برای زندگی آخرت، تعارض می‌یابد، تحصیل آن را بر تحصیل دیگری ترجیح می‌دهند و این بر شناخت آن‌ها از حق، تأثیر می‌گذارد... به بیان دیگر، اولویّت دادن به زندگی دنیا، هنگامی که شناخت حق، مستلزم از دست دادن چیزی در زندگی دنیاست، آدمی را از شناخت حق باز می‌دارد و به انکار آن وا می‌دارد؛ چراکه حق، به مقتضای کمال خود و نقصان آدمی، غالباً بر خلاف امیال آدمی ظهور می‌کند، به نحوی که قبول آن، داشته‌های دنیوی او را به خطر می‌اندازد و این عاملی بازدارنده برای قبول آن است. [بازگشت به اسلام، ص۷۶-۷۷]

تبعات دنیاگرایی

تعلّق‌های به دنیا، هر چه بیشتر باشند، شناخت حق را دشوارتر و هر چه کمتر باشند، شناخت آن را آسان‌تر می‌کنند و این واقعیّتی محسوس و مجرّب است؛ زیرا هنگامی که حق ظهور می‌کند، عادتاً ثروت‌مندان برای ثروت خود و قدرت‌مندان برای قدرت خود و قوم‌مندان برای قوم خود و شهیران برای شهرت خود و وابستگان برای ارباب خود نگران می‌شوند و بدین سان، هر یک با تعلّقی، از شناخت حق، باز می‌مانند... از این رو، غالباً فقیران، ضعیفان، بی‌کسان، گمنامان و آزادگان هستند که حق را می‌شناسند و از آن پیروی می‌کنند؛ زیرا آنان را ثروت یا قدرت یا قوم یا شهرت یا اربابی نیست که نگرانشان کند و از این جهات، طبقات پایین جامعه شمرده می‌شوند... با این وصف، عجیب نیست که وقتی اسلام ظهور کرد، فقیران مکّه آن را پذیرفتند و ثروت‌مندان مکّه آن را انکار نمودند، ضعیفان مکّه آن را یاری کردند و قدرت‌مندان مکّه با آن دشمنی ورزیدند، غریبان مکّه به آن پیوستند و قبیله‌داران مکّه در برابرش ایستادند، گمنامان مکّه به آن روی آوردند و مشاهیر مکّه از آن روی گرفتند، آزادگان مکّه از آن پیروی کردند و وابستگان مکّه از بزرگانشان پیروی نمودند. [بازگشت به اسلام، ص۷۷-۷۸]

تبعات دنیاگرایی

آنان به دنبال سلطه یافتن امویان، قرائتی از اسلام را به رسمیت شناختند که تأمین‌کننده‌ی منافع قدرت‌مندان بود و قرائتی دیگر از آن که تأمین‌کننده‌ی منافع مستضعفان بود را بدعت شمردند. قرائت آنان از اسلام که به زودی عقیده‌ی اهل سنّت و جماعت اعلام شد، بیش از هر چیز مبتنی بر عقل‌گریزی، خبر‌محوری، جبرگرایی، اهل‌بیت‌ستیزی و ظلم‌پذیری بود که از هر لحاظ، مورد حمایت طبقه‌ی حاکم قرار داشت و حقوق طبقات محروم را به خطر می‌انداخت. پی‌آمد این رویکرد در قرن‌های نخستین اسلامی، انحرافی بزرگ در مسیر حرکت مسلمانان بود که تا به امروز ادامه یافته و آنان را از اسلام دور ساخته است؛ تا جایی که امروز بیشتر آنان، خصوصاً در کشورهای عربی، به مصرف‌کنندگان بزرگی تبدیل شده‌اند که تولیدکنندگان کافر را به ثروت‌های عظیم رسانده‌اند؛ ثروت‌های عظیمی که مستقیم یا از طریق مالیات، در خدمت قدرت‌مندان کافر قرار می‌گیرد، تا به پشتوانه‌ی آن، با اسلام بجنگند و کفر را بر جهان مستولی سازند. [بازگشت به اسلام، ص۷۸]

تبعات دنیاگرایی

هیچ شکّی نیست که امروز، مهم‌ترین منابع درآمد کافران برای جنگ با مسلمانان، خود مسلمانانند؛ چراکه مهم‌ترین بازار فروش تولیدات کافران، کشورهای اسلامی است و اگر مسلمانان، از خرید تولیدات کافران، خودداری کنند، چرخ اقتصاد آنان به سرعت از حرکت باز می‌ایستد. ولی واقعیّت آن است که مسلمانان، از خرید تولیدات کافران خودداری نخواهند کرد؛ چراکه قوّت تبلیغات کافران برای فروش تولیدات‌شان از یک سو و ضعف تبلیغات مسلمانان برای تعلّق به آخرت از سوی دیگر، علاوه بر فقدان استقلال اقتصادی در کشورهای اسلامی، زمینه‌ای برای این کار، باقی نگذاشته است. در نتیجه، دنیاگرایی مانند سمّی مهلک، در گوشت و استخوان مسلمانان نفوذ کرده و عقل آنان را به سوی مرگ کشانده است. [بازگشت به اسلام، ص۷۸-۷۹]

منشأ و تبعات تعصّب

به نظر می‌رسد که تعصّب، ترکیبی از جهل و اهواء نفسانی است؛ چراکه متعصّب از یک سو، به قوم یا مذهب یا گروه خود جاهل است، به این معنا که بدی‌های آن را نمی‌شناسد و از سوی دیگر، به آن تعلّق خاطر دارد، تا حدّی که مایل به شناخت بدی‌های آن نیست، بلکه با جزمیّتی بی‌پایه، بدی‌های آن را محتمل نمی‌داند. از این رو، هنگامی که بدی‌های آن به او شناسانده می‌شود، آزرده می‌گردد و واکنشی احساسی نشان می‌دهد. شکّی نیست که این حالت، مانع از شناخت حق است، ولی با این وصف، در میان مسلمانان، رایج و مشهود است؛ چراکه بسیاری از آنان، به دلیل ناآشنایی با ضعف‌های عقاید خود و دلبستگی به آن‌ها، آماده‌ی بازنگری در آن‌ها بر مبنای عقل نیستند و هر گونه بازنگری در آن‌ها ولو بر مبنای عقل را خصمانه و با سوء نیّت می‌پندارند و به همین سبب، بر نمی‌تابند و پیشاپیش، مردود می‌شمارند و بدتر آنکه این خودفریبی و واقعیّت‌گریزی را دفاع از عقاید خود می‌انگارند، در حالی که آن چیزی جز ابراز احساسات نیست و ابراز احساسات، عقاید آنان را اثبات نمی‌کند، بلکه اثبات آن‌ها مبتنی بر عقل است. [بازگشت به اسلام، ص۸۰]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

یاران مهدی به اخلاق انبیاء خدا متخلّق و به آداب اولیاء او مؤدّب‌اند. حق را چون برایشان آشکار شد می‌پذیرند و باطل را چون برایشان رسوا گشت وا می‌گذارند. نه متعصّب و لجوج‌اند و نه بدزبان و یاوه‌گو. بر خداوند دروغ نمی‌بندند و از کسانی که بر او دروغ می‌بندند کناره می‌گیرند. نماز را در وقت فضیلتش برپا می‌دارند و از مال خود به نیازمندان می‌بخشایند. خشم خود را فرو می‌خورند و از جفای مردم در می‌گذرند. پدر و مادر خویش را گرامی می‌دارند و بر بد خُلقی آن‌ دو صبر می‌نمایند. به دوستان خود با بهانه‌ی دوستی بی‌احترامی نمی‌کنند و به دشمنان خود با بهانه‌ی دشمنی ستم نمی‌ورزند. با جاهلان مدارا می‌نمایند و با سفیهان دهان به دهان نمی‌گذارند. نه پرگوی و پرخنده‌اند و نه پرخواب و پرخور. مهار شهوت را در دست دارند و جانب عفّت را فرو نمی‌گذارند. نه چشم‌چران و بی‌حیایند و نه خودنمای و هرزه‌گوی. با فاسقان دوستی نمی‌کنند و با ظالمان مجالست نمی‌نمایند. به کارهای سودمند می‌پردازند و وقت خود را هدر نمی‌دهند. با کتاب خداوند مأنوسند و با حلال و حرام آشنایند. تعالیم عالم را منکر نمی‌شوند و از دشمنی با او می‌پرهیزند، بلکه دعوتش را اجابت می‌کنند و به یاری‌اش می‌شتابند؛ هنگامی که آنان را به سوی مهدی دعوت می‌کند تا برای یاری او گرد هم آورد. [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

آیا می‌پنداری کسانی که دعوت من را اجابت می‌کنند و به یاری من می‌شتابند امیدوارند که به بهره‌ای در زندگی دنیا دست یابند؟! چنین نیست؛ چراکه آنان می‌دانند من دنیایی ندارم تا به آنان بدهم و به همراه من جز بیداری شب و دوندگی روز نخواهند داشت، ولی آنان بهشت‌هایی را می‌جویند که از زیر آن‌ها نهرها جاری است و از آتشی می‌گریزند که هیزم آن مردم و سنگ گوگرد است؛ یا می‌پنداری کسانی که با من می‌ستیزند و به دشمنانم یاری می‌رسانند امیدوارند که به بهره‌ای در آخرت دست یابند؟! چنین نیست؛ چراکه آنان می‌دانند از ارباب دنیا جانب‌داری می‌کنند و در خدمت زورمندان و زردارانند و نصیب آنان در آخرت جز آتش نیست. پس مردم را واگذار تا راه خویش را انتخاب کنند؛ چراکه آنان را گزیری از انتخاب نخواهد بود. [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

ما امروز به راه افتاده‌ایم تا دَین خود به آل محمّد را ادا کنیم و به خدا سوگند در این راه استقامت می‌ورزیم و از ملامت ملامت‌گری نمی‌هراسیم. مقصود ما از این حرکت، زمینه‌سازی برای ظهور مهدی است. مقصود ما ایجاد امکان برای حاکمیّت اوست. پس هر که امروز با ما باشد، فردا نیز در کنار ما خواهد بود و ما فردا در کنار کسی خواهیم بود که امروز به سویش در حرکتیم. پس پیشی بگیرید از یکدیگر -خدا شما را رحمت کند-؛ چراکه بندگان شایسته‌ی خدا هستید؛ همان‌ها که در زمین ضعیف شمرده می‌شوند و خدا نمی‌خواهد جز اینکه بر آنان منّت نهد و جهان را میراث‌شان قرار دهد. پیشی بگیرید از یکدیگر در یاری مردی که شما را به بهترین راه‌ها رهنمون می‌شود و به بهترین روش‌ها دلالت می‌کند و به بهترین مقاصد فرا می‌خواند، بی‌آنکه از شما مزدی بطلبد یا درباره‌ی خود ادّعایی بنماید. [نامه‌ی دوم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن مسلمانان را از ناآگاهی بر حذر می‌دارد و به سوی کسب علم و شناخت حقّ و باطل فرا می‌خواند.

بدانید که جهان به پایان خود نزدیک شده و آخر الزّمان فرا رسیده و سپیده‌ی وعده‌ها بر دمیده است. اکنون ما و شما در روزگاری زندگی می‌کنیم که فتنه و آشوب همه جا را فرا گرفته و ظلم و فساد گسترش یافته و شبهه فراوان شده است. شبهه را از آن رو «شبهه» می‌گویند که انسان را به «اشتباه» می‌اندازد و حقّ و باطل را به هم «مشتبه» می‌سازد. بی‌گمان اگر حق آشکار بود بر کسی پوشیده نمی‌ماند و اگر باطل بی‌حجاب بود نزد همگان رسوا می‌شد، امّا واقع آن است که حق در پسِ ابرهای باطل فرو می‌رود و باطل نقاب حق بر چهره می‌زند و این‌جاست که شناخت آن دو از هم سخت می‌گردد. شیطان می‌داند که اگر شما را آشکارا به سوی باطل فرا خواند و به گمراهی فرمان دهد شما دعوت‌اش را اجابت نمی‌کنید و از فرمانش سر می‌پیچید؛ از این رو، شما را از یک سو به حق فرا می‌خواند و به هدایت فرمان می‌دهد و از سوی دیگر باطل را در نظر شما حق می‌آراید و گمراهی را برایتان هدایت جلوه می‌دهد! این‌جاست که شما دعوت او را اجابت و فرمان او را اطاعت می‌کنید و به شوق حق گرفتار باطل و به نام هدایت دچار گمراهی می‌شوید! [نامه‌ی سوم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن مسلمانان را از ناآگاهی بر حذر می‌دارد و به سوی کسب علم و شناخت حقّ و باطل فرا می‌خواند.

ای مردمی که در زندگی‌هایِ خود روزمره شده‌اید و به روزمرگی‌های خود عادت کرده‌اید و در عادت‌های خود فرو رفته‌اید و در فرو رفتگی‌های خود محکم گشته‌اید و نمی‌دانید کدام از کدام است! ای برادران و خواهران خفته‌ی من! به خود آیید و بیدار شوید و برخیزید! به خدا سوگند، شما را از «شناختن» گزیری نیست و کار شما جز با «دانستن» راست نمی‌آید... برای شناخت حق از باطل به پا خیزید و برای دانستن درست از غلط اهتمام ورزید! و چرا چنین و چنان نکنید؟! در حالی که شناخت حقّ و باطل، قوامِ انسانیّت شما و دانستنِ درست و غلط، مایه‌ی شخصیّت شماست. چگونه نام خود را انسان می‌نهد کسی که از «معرفت» بیزار است؟! و چرا نام خود را اسب نمی‌نهد کسی که با «علم» بیگانه است؟! داناییِ انسان، پایه‌ی شرفِ او و آگاهی او، مایه‌ی عزّت اوست. مقصودم از آگاهی، ریاضی و هندسه و مانند آن نیست و منظورم از دانایی، فقه و اصول و منطق و فلسفه نیست! این‌ها همه فضلی است که امروز فتنه شده است و قوام انسانیّت شما به این‌ها نیست! مقصودم از دانایی، شناختِ حق از باطل و منظورم از آگاهی، تشخیصِ هدایت از گمراهی است. چه بسیار فقیه و فیلسوفی که به دوزخ رفته و چه بسیار دکتر و مهندسی که رستگاری نیافته است؛ چراکه حق را از باطل نشناخته و هدایت را از گمراهی در نیافته است! [نامه‌ی سوم]

درباره‌ی اینکه رأی و روایت، کسی را از خلیفه‌ی خداوند در زمین بی‌نیاز نمی‌کند، اگرچه به او دسترسی نداشته باشد.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: منصور هاشمی خراسانی فرمود: خداوند نه رأیی قرار داده است و نه روایتی، بلکه خلیفه‌ای در زمین قرار داده است تا میان مردم حکم کند! گفتم: با این وصف، اگر کسی به خلیفه‌ی خداوند در زمین دسترسی پیدا نکند، چه چیزی او را از وی بی‌نیاز خواهد کرد؟ فرمود: جز این نیست که خداوند در زمین خلیفه‌ای قرار داده است تا به او دسترسی پیدا شود و هر کس به او دسترسی پیدا نکند مانند کسی است که به عطش دچار آمده و به آب دسترسی پیدا نکرده است؛ آیا می‌پنداری که ریگ و شن او را از آب بی‌نیاز خواهد کرد؟! نه به خدا سوگند، بلکه از عطش خواهد مرد و دو قوچ هم به خاطر او به هم شاخ نخواهند زد! [فقره‌ی ۱ از گفتار نهم]

درباره‌ی اینکه رأی و روایت، کسی را از خلیفه‌ی خداوند در زمین بی‌نیاز نمی‌کند، اگرچه به او دسترسی نداشته باشد.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: به منصور گفتم: کسی که خلیفه‌ی خداوند در زمین را نمی‌شناسد یا به او دسترسی ندارد، آیا برای او چاره‌ای یا راه گریزی وجود دارد مادامی که او را نمی‌شناسد و به او دسترسی ندارد؟ پس سر خود را مدّتی به زیر انداخت، چنانکه گویی فکر می‌کند، سپس سر خود را بالا آورد و فرمود: نه! گفتم: به خدا سوگند در این صورت هلاک می‌شود! فرمود: آری، در حالی که بی‌ارزش است! [فقره‌ی ۲ از گفتار نهم]

درباره‌ی اینکه رأی و روایت، کسی را از خلیفه‌ی خداوند در زمین بی‌نیاز نمی‌کند، اگرچه به او دسترسی نداشته باشد.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: هر کس بمیرد در حالی که خلیفه‌ی خداوند در زمین را نشناخته، به مرگ جاهلیّت مرده و هر کس بمیرد در حالی که به او دسترسی نیافته، بدبخت شده است! گفتم: اگرچه در رأی خود اجتهاد کند؟! فرمود: اگرچه در رأی خود اجتهاد کند! گفتم: اگرچه به روایت عمل کند؟! فرمود: اگرچه به روایت عمل کند! [فقره‌ی ۴ از گفتار نهم]

حاکی از اینکه درباره‌ی خود ادّعایی نمی‌کند، هر چند از فضل خداوند درباره‌ی خود ناامید نیست.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: بر منصور هاشمی خراسانی وارد شدم، در حالی که نزد او مردانی بودند، پس درنگ کردم تا مردان بیرون رفتند، پس به من روی نمود و فرمود: آیا با من کاری داری؟ گفتم: آری، سؤالی دارم و از هیبت او شروع به لرزیدن کردم، فرمود: بپرس و بر خودت سخت مگیر! گفتم: آیا تو خراسانی هستی؟ فرمود: من مردی از اهل خراسان هستم! گفتم: مقصودم این نیست، مقصودم کسی است که برای حکومت مهدی زمینه‌سازی می‌کند! فرمود: من برای حکومت مهدی زمینه‌سازی می‌کنم! گفتم: مقصودم این نیست، مقصودم کسی است که پرچم را به مهدی می‌رساند! فرمود: ان شاء الله، ان شاء الله، چه چیزی شما را باز می‌دارد از اینکه بگویید ان شاء الله؟! در این هنگام دو مرد وارد شدند و سخن را بر او قطع کردند، پس حاجت آن دو را برآورده کرد، سپس به من روی نمود و فرمود: به من رسیده است که به علی علیه السلام کتابی از کتب گذشتگان داده شد، پس در آن نگریست و نام خود و صفت خود را در آن یافت، پس گریست و فرمود: خدای را سپاس که نزد او فراموش‌شده نبوده‌ام، خدای را سپاس که من را نزد خود در صحیفه‌ی نیکان یاد کرده است! پس کاری جز سپاس خدای انجام نداد و درباره‌ی آن با احدی مجادله نکرد! [فقره‌ی ۱ از گفتار دهم]

حاکی از اینکه درباره‌ی خود ادّعایی نمی‌کند، هر چند از فضل خداوند درباره‌ی خود ناامید نیست.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: نزد منصور در مسجدی بودیم و از ایشان درباره‌ی عقاید و احکام سؤال می‌کردیم و ایشان پاسخ می‌داد. در این هنگام مردانی داخل شدند که آن‌ها را نمی‌شناختیم، پس گفتند: آیا در میان شما مردی است که به او منصور گفته می‌شود؟! پس ما سکوت کردیم و به آن‌ها پاسخی ندادیم، تا اینکه منصور خود به آن‌ها فرمود: آری، من او هستم! پس به او روی کردند و گفتند: آیا تو خلیفه‌ی مهدی هستی؟! آن جناب فرمود: مگر مهدی آمده است تا برای او خلیفه‌ای باشد؟! گفتند: نمی‌دانیم، ولی فلانی و فلانی و فلانی از اصحاب تو ما را خبر دادند که تو خلیفه‌ی مهدی هستی! آن جناب فرمود: من آن‌ها را به این امر نکردم! گفتند: آیا آن‌ها از اصحاب تو نیستند و صبح و شام بر تو وارد نمی‌شوند؟! پس آثار غضب در روی منصور پدیدار شد و فرمود: آن‌ها از اصحاب من نیستند، اگر از اصحاب من بودند از من پیروی می‌کردند! پس آن‌ها چون دیدند که آن جناب را به غضب آورده‌اند از نزد او خارج شدند. در این هنگام منصور روی به ما کرد و فرمود: گروهی را چه می‌شود که مردم را بر شانه‌های ما سوار می‌کنند؟! آیا از روزی که دل‌ها و دیده‌ها در آن باژگون می‌گردد نمی‌ترسند؟! چیزی را به مردم بگویید که می‌شناسند و چیزی را به آنان نگویید که نمی‌شناسند، پس آنان را بر ما می‌شورانید! [فقره‌ی ۷ از گفتار دهم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن عیسی ترمذی [د.۲۷۹ق] در سنن خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ‌قُتیبة بن سعید ما را حدیث کرد، گفت: ‌حمّاد بن زید ما را حدیث کرد، از ‌ایّوب، از ‌ابو قِلابة، از ‌ابو اسماء رَحَبی، از ‌ثوبان که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «من بر امّتم از امامان گمراه‌کننده می‌ترسم» و فرمود: «همواره شماری از امّتم بر حق استوار خواهند بود و کسی که آنان را یاری نمی‌کند به آنان زیانی نمی‌رساند، تا آن گاه که کار خداوند فرا رسد». منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیثی متواتر از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ چراکه آن را بیست تن از او روایت کرده‌اند و آنان ثوبان، جابر بن عبد الله، عمران بن حُصین، سعد بن أبي وقّاص، عمر بن خطاب، عقبة بن عامر، أنس بن مالك، عبد الله بن عمر، جابر بن سَمُرة، زید بن أرقم، مغیرة بن شعبة، نُعمان بن بشیر، ابو هریرة، ابو اُمامة، ابو درداء، معاویة، قُرّة بن إیاس مُزَنی، شُرَحبیل بن سِمط کِندی، کعب بن مُرّة بَهزی و سلمة بن نُفیل حَضرمی هستند و کسانی که نمی‌فهمند گفته‌اند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل شام هستند و برخی از آنان این را در حدیث نیز داخل کرده‌اند و من نمی‌دانم که اهل شام کِی بر حق بوده‌اند؟! آیا زمانی که بر علی خروج کردند و یارانش را به فتنه انداختند، یا زمانی که حسین را کشتند و سرش را در شهرها گرداندند، یا زمانی که به مدینه هجوم آوردند و مهاجرین و انصار را از لب تیغ گذراندند؟! چنین نیست، بلکه آنان تا بوده‌اند بر باطل بوده‌اند و در آخر الزمان نیز یاران سفیانی خواهند بود و هر حدیثی در فضیلت آنان ساختگی است و اصلی ندارد و پیروان بنی امیّه در زمان معاویه و مروان و خاندانشان آن را ساخته‌اند؛ چراکه آن دروغ است و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دروغی نمی‌گوید. [درس یکم، ص۲۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: کسانی از اهل حدیث گفته‌اند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل حدیث هستند، «هر گروهی به چیزی که دارد، دلخوش است» و گفته شده است که مراد از آنان، اهل غرب هستند؛ به دلیل روایت سعد بن ابی وقّاص از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که در آن آمده است: «اهل غرب همواره بر حق استوار خواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد» و شاید آن تصحیف باشد؛ چراکه در برخی نسخه‌ها آمده است: «عرب همواره بر حق استوار خواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد» یعنی شماری از عرب و گفته شده: مراد از غرب دلو بزرگی است که از پوست گاو ساخته می‌شود و آن از اثاث عرب است و گفته شده: مراد از آن، اهل مقاومت و جنگ هستند و غرب هر چیز، لبه‌ی تیز آن است و درست این است که شماری که همواره بر حق خواهند بود، امامان هدایت هستند. آیا نمی‌بینی که آنان را پس از بیم دادن از امامان گمراه‌کننده ذکر فرموده است؟ و این بر آن دلالت دارد که امّت هیچ گاه از امامی هدایت‌کننده خالی نخواهد بود، تا آن گاه که قیامت فرا رسد. [درس یکم، ص۲۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: مسلم بن حجّاج [د.۲۶۱ق] در «صحیح» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ولید بن شجاع، ‌هارون بن عبد الله ‌و حجّاج بن شاعر ما را حدیث کردند، گفتند: ‌حجّاج یعنی ابن محمّد ما را حدیث کرد، از ‌ابن جُریج که گفت: ‌ابو زبیر من را خبر داد که شنید ‌جابر بن عبد الله می‌گوید: شنیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «همواره شماری از امّتم با استواری بر حق جهاد خواهند کرد تا روز قیامت»، فرمود: «پس عیسی بن مریم صلّی الله علیه و سلّم نازل می‌شود، پس امیرشان (به او) می‌گوید: بیا ما را نماز بده، پس او می‌گوید: نه، برخی از شما امیر برخی دیگر هستید، گرامی‌داشتی از خداوند برای این امّت». همچنین، ابو عَوانة [د.۳۱۶ق] در «مستخرج» خود روایت کرده، گفته است: مُضَر بن محمّد من را حدیث کرد، گفت: عبد الرّحمن بن عمرو حرّانی ما را حدیث کرد، گفت: بر مَعقِل قرائت کردیم، از ابو زبیر، از جابر، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانند این حدیث را. منصور حفظه الله تعالی فرمود: ابو زبیر محمّد بن مسلم قرشی، نزد آنان صدوق است. با این حال، در روایت آن تنها نیست، بلکه عبد الله بن عُبیدة و طُفاوی با او همراهی کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۱]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ابو کامل و عفّان ما را حدیث کردند، گفتند: حمّاد بن سلمة ما را حدیث کرد، از قتادة، از مطرّف بن عبد الله بن شِخّیر، از عمران بن حُصین که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند جنگید و بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود تا آن گاه که آخرینِ آنان با مسیح دجّال بجنگد. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شماری که همواره بر حق خواهند بود، امامان هدایت از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، به دلیل سخن او در حدیث ثقلین که آنان از قرآن جدا نخواهند شد تا آن گاه که در حوض بر او وارد شوند و آخرینِ آنان که با مسیح دجّال می‌جنگد، مهدی است که عیسی بن مریم بر او نازل می‌شود؛ چنانکه در حدیث جابر گذشت. [درس یکم، ص۲۲]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: سخن او که «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» یعنی با حجّت بر آنان غالب خواهند بود، اگرچه مغلوب زور آنان باشند و دلیل (این تأویل) آن است که اهل حق اکثراً مستضعفین در زمین بوده‌اند و راست نیست اگر گفته شود که آنان همواره بر کسانی که با آنان دشمنی کرده‌اند غالب بوده‌اند، مگر اینکه مقصود غالب بودنشان با حجّت باشد و این مانند سخن خداوند است که فرموده است: «خداوند مقرّر داشته است که من و پیامبرانم حتماً غالب می‌شویم»، با اینکه بسیاری از پیامبرانش به ناحق کشته شدند و سخن او که فرموده است: «پس بی‌گمان حزب خداوند آنان هستند که غالبند»، با اینکه گاهی در دنیا مغلوب بوده‌اند؛ چنانکه نوح علیه السلام فرمود: «من مغلوب هستم، پس انتقام بگیر» و بر این حمل شده سخن خداوند که فرموده است: «خداوند هیچ گاه برای کافران سلطه‌ای بر مؤمنان قرار نخواهد داد» و بعید نیست که عبارت «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود»، غلط یا تحریفی از جانب راویان باشد؛ چراکه در برخی روایات آمده است: «بر حق استوار خواهند بود» و نیامده است: «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» و در برخی روایات آمده است که آنان «بر حق جهاد -یا جنگ- خواهند کرد» و نیامده است که آنان همیشه چیره خواهند بود و در برخی روایات تنها آمده است که آنان «بر حق خواهند بود» و این قدر متیقّنی است که با لفظ یا معنا در همه‌ی روایات وارد شده است. [درس یکم، ص۲۲]

آنان که بانگ طبل ادّعاهاشان گوش فلک را کر کرده است، در عمل برای ظهور آن حضرت زمینه‌ای نمی‌سازند و تنها معرکه‌گیران دوره‌گردی هستند که گروهی بی‌دانش و خرافاتی را به گرد خود فراهم می‌آورند و عمر و مال و آبروی آنان را صرف هیچ و پوچ خود می‌سازند؛ بلکه آنان با دعاوی بی‌پایه و القاب عجیب و کرامات موهوم و خواب‌های تلقین‌شده و روایات ساختگی‌شان، کمر مهدی علیه السلام را شکسته‌اند و روز منصور هاشمی خراسانی را به شبی سرد و تاریک تبدیل کرده‌اند... در این میان، منصور هاشمی خراسانی برکنار از ادّعاها و مدّعیان، راه خود را در پیش گرفته است و می‌پیماید و وظیفه‌ی عقلی و شرعی خود را انجام می‌دهد و با تکیه بر کتاب خداوند و سنّت متواتر پیامبرش و مقتضیات روشن عقلی، برای ظهور مهدی علیه السلام زمینه‌سازی می‌کند و این کار را در عمل و بدون هیچ ادّعایی انجام می‌دهد؛ چراکه با وجود عمل، نیازی به ادّعا ندارد و ادّعا را برای بی‌عملان می‌گذارد، هر چند به فضل خداوند درباره‌ی خویش امیدوار است و از اینکه مورد رحمت او قرار گرفته باشد ناامید نیست؛ چراکه او فضلی عظیم دارد و هر کس از بندگانش را که بخواهد مشمول رحمتش می‌گرداند و جز گمراهان و ناسپاسان از درگاهش ناامید نیستند. [پرسش و پاسخ ۱۲]

حقّانیت جناب منصور برای کسانی از آفتاب روشن‌تر است که به معیار شناخت ملتزم‌اند و از موانع شناخت رهایی یافته‌اند و تعلّقی به دنیا ندارند؛ وگرنه کسانی که سر در آخور قدرت یا ثروت یا شهرت فرو برده‌اند و به هزار جهل و تعصّب و تکبّر مبتلایند، حقّانیت این بزرگوار را با همه‌ی روشنی‌اش نمی‌بینند، بل نمی‌خواهند که ببینند. آنان کسانی هستند که اولیائی جز خداوند گرفته‌اند و از اولیاء خود راضی‌ شده‌اند؛ پس اولیائشان آنان را از نور به ظلمات بیرون آورده‌اند و از آنان شیاطینی در جامه‌ی انسان ساخته‌اند. پس آنان برای خشنودی اولیائشان، توهین می‌کنند و تهمت می‌زنند و دروغ می‌گویند و مردم را از راه خداوند باز می‌دارند و با این تبه‌کاری، خود را نیکوکار می‌پندارند! ناگزیر عاقبت آنان، عاقبت کسانی خواهد بود که پیش از آنان با دوستان خدا جنگیدند و بر ضدّشان با حاکمان زمانشان هم‌پیمان شدند و عاقبت آنان جز نفرین ابدی در دنیا و عذاب ابدی در آخرت نبود. بی‌گمان اگر آنان نبودند که در برابر دعوت پیامبران و فرزندان پیامبران ایستادند و مردم را از اجابت آن باز داشتند، زمین تا این اندازه از ظلم پر نمی‌شد، بلکه چه بسا پیش‌تر و آسان‌تر، از عدالت لبریز می‌شد، ولی دریغا که این اشقیا در برابر حق قد علَم کردند و با همه‌ی قوا به دشمنی با آن پرداختند. هر چند کوتاهی مؤمنان در پاسداری از حق نیز نقش برجسته‌ای در استیلاء باطل داشت؛ چراکه بسیاری از مؤمنان، پاسداری از حق را وظیفه‌ی خود ندانستند و برای این کار ضروری وارد میدان نشدند و با این شیوه، عرصه را برای جولان اشقیا خالی گذاشتند و زمینه‌ی یکّه‌تازی‌های آنان را بیش از پیش فراهم ساختند، در حالی که اگر مسؤولیت خود در قبال حق را احساس می‌کردند و برای دفاع از آن در برابر باطل اقدام می‌نمودند، مسلّماً موازنه به سود آن تغییر می‌کرد و زمینه برای تحقّق آرمان پیامبران و فرزندان پیامبران فراهم می‌شد. [پرسش و پاسخ ۲۱]

خبر حاکی از خروج مردی از فرارود -یعنی فرا سوی رود جیحون در خراسان بزرگ- که به او «منصور» گفته می‌شود در پیش روی مردی که به او «حارث بن حرّاث» گفته می‌شود به منظور زمینه‌سازی برای حکومت آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم... می‌تواند بر یکی بودن منصور و حارث حمل شود... و آنچه این احتمال را تقویت می‌کند آن است که از این «حارث» هیچ یادی در روایات دیگر نیست، بلکه در آن‌ها تنها از «منصور» یاد شده است، در حالی که اگر «منصور» پیشرو لشکر «حارث» بود، «حارث» از «منصور» به یاد کردن سزاوارتر بود؛ چراکه امیر و رهبر او بود؛ مگر اینکه مراد از «حارث» همان مهدی باشد؛ زیرا او تنها کسی است که در روایات دیگر، بیش از منصور از او یاد شده است و چیزی که بر این دلالت می‌کند روایت ابن حیّون (د.۳۶۳ق) از طریق عبد الرزاق، از علی، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که فرمود: «يَقُومُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي، عَلَى مُقَدَّمَتِهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ الْمَنْصُورُ، يُوَطِّئُ لَهُ -أَوْ قَالَ: يُمَكِّنُ لَهُ- وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ نُصْرَتُهُ -أَوْ قَالَ: إِجَابَتُهُ»؛ «مردی از فرزندانم قیام می‌کند، پیشرو لشکر او مردی است که به او منصور گفته می‌شود، برای او زمینه‌سازی می‌کند -یا فرمود: برای او تمکّن ایجاد می‌کند- بر هر مؤمنی واجب است که او را یاری دهد -یا فرمود: اجابت کند»؛ زیرا شکّی نیست که این همان خبر است، جز اینکه از طریقی دیگر روایت شده و در آن ذکری از حارث نیامده و ظاهر در این است که منصور پیشرو لشکر مهدی است و پیشرو لشکر کسی دیگر نیست. [پرسش و پاسخ ۱۵]

اخبار حاکی از خروج مردی از خراسان بزرگ با پرچم‌های سیاه که به او «منصور» گفته می‌شود و به سوی مهدی دعوت می‌کند و زمینه‌ی حکومت او را فراهم می‌سازد، محدود به این یک خبر نیست، ولی منصور هاشمی خراسانی، با آنکه از خراسان بزرگ با پرچم‌های سیاه خارج شده است و به سوی مهدی دعوت می‌کند و زمینه‌ی حکومت او را فراهم می‌سازد، مدّعی نیست که همان مرد موعود است، و اگر باشد، نیازی به چنین ادّعایی ندارد؛ چراکه نهضت او نهضتی وهم‌آلود و ساختگی نیست تا بر چنین ادّعاهایی متّکی باشد، بلکه نهضتی متّکی بر حقایقی عینی و محسوس است؛ چنانکه خروج او از خراسان بزرگ، حقیقتی عینی و محسوس است و پرچم‌های سیاه او، حقیقتی عینی و محسوس است و دعوت او به سوی مهدی و زمینه‌سازی‌اش برای حکومت آن حضرت، حقیقتی عینی و محسوس است و کتاب بزرگ او «بازگشت به اسلام»، مهندسی فرهنگی و ایدئولوژیک برای انقلاب جهانی است. بنابراین، چه کوته‌فکرند کسانی که می‌خواهند پای ادّعاها را به ساحت این نهضت واقع‌گرا باز نمایند تا با این شیوه‌ی کوته‌فکرانه، به متانت و وزانت آن لطمه بزنند و بندگان مارگزیده‌ی خدا را درباره‌ی آن به شبهه بیندازند و دهان یاوه‌گویان و بهانه‌جویان را بر ضدّ آن بگشایند، در حالی که اگر به دنبال حقیقت بودند، آن را با چشم خود می‌دیدند و اگر به دنبال واقعیّت بودند، آن را با گوش خود می‌شنیدند و آن هنگام، محکمات را به سبب متشابهات وا نمی‌نهادند! [پرسش و پاسخ ۱۵]

به باور جناب منصور، عقل و شرع از یک مبدأ پدید آمده و هر دو خلقت خداوند حکیم است و از این رو، منافاتی میان آن دو نیست؛ چنانکه خداوند خود فرموده است: ﴿مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ؛ یعنی: «در خلقت خداوند منافاتی نمی‌بینی» و با این وصف، تبعیّت از عقل به معنای عدم تبعیّت از شرع و مقدّم دانستنش بر آن نیست، بلکه بالعکس به معنای تبعیّت از شرع نیز است؛ چراکه شرع به اقتضای وحدت مبدأ و سازگاری کاملی که با عقل دارد، به تبعیّت از عقل فرمان داده و به سوی آن فراخوانده است؛ چنانکه به عنوان مثال فرموده است: ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ «امید می‌رود که شما عقل را به کار برید» و فرموده است: ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ «آیا پس شما عقل را به کار نمی‌برید؟!». بنابراین، جناب منصور عقل را بر شرع مقدّم نمی‌داند و معتقد نیست که شما باید به جای شرع از عقل تبعیّت کنید، بلکه عقل را با شرع هماهنگ و موافق می‌داند و معتقد است که شما باید از هر دو تبعیّت کنید. [پرسش و پاسخ ۲]

برخی توقّع دارند که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دارای ظاهری خاص و فوق العاده باشد و از این رو، هنگامی که او را بشری مانند خود می‌یابند، اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های او را فراموش می‌کنند و از او روی بر می‌گردانند؛ غافل از آنکه پیامبران نیز بشری مانند آنان بودند، جز آنکه خداوند با توفیق علم و عمل صالح، بر آنان منّت نهاده بود... این است که اغواگرانِ شیطان‌صفت می‌کوشند که چونان کشفی مهم یا افشای گناهی بزرگ، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی را از حیث نام، تصویر و سوابق علمی، مانند دیگران معرّفی کنند تا به زعم خود، عدم حقّانیّت او را به اثبات رسانند؛ غافل از آنکه حقّانیّت این بزرگوار، به نام، تصویر و سوابق علمی او نیست، بلکه به اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های خالص و کامل اوست و همین‌هاست که او را از دیگران متمایز می‌سازد؛ وگرنه این بزرگوار مدّعی نیست که فرشته است و مدّعی نیست که با دیگران تفاوت دارد، بلکه تنها دعوت‌کننده‌ای به سوی آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام است و اگر کسی از او پیروی می‌کند باید با نظر به این واقعیّت باشد، نه با نظر به نام، تصویر و سوابق علمی او. [نقد و بررسی ۸]

اگر شما منصور هاشمی خراسانی را نمی‌بینید، مهدی علیه السلام را نیز نمی‌بینید، ولی این شما را از «هم‌نوا شدن» با آن حضرت باز نمی‌دارد؛ همچنانکه پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم را نیز نمی‌بینید، ولی با این حال بر دین او زندگی می‌کنید و ان شاء الله بر دین او می‌میرید؛ چراکه کتاب او در دسترس شماست و آموزه‌های او به شما رسیده است و همین برای پیروی شما از او کفایت می‌کند. آگاه باشید که اختفای منصور هاشمی خراسانی، نتیجه‌ی شرایط نامساعدی است که در حال حاضر وجود دارد و با تغییر این شرایط قابل تغییر است إن شاء الله. [نقد و بررسی ۱۷]

منصور هاشمی خراسانی صرفاً عالمی مسلمان است که با هدف ظاهر ساختن مهدی علیه السلام و رساندن او به قدرت، قیام کرده است و مسلمانان را به بیعت با آن حضرت به جای بیعت با این و آن فرا می‌خواند و بدین سان برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در جهان زمینه‌سازی می‌کند و به همین جهت، حمایت از ایشان بر هر مسلمانی واجب است. حال اگر برای جناب‌عالی و برخی دیگر از مسلمانان، به هر دلیل معلوم شده که ایشان علاوه بر این ماهیّت عینی و مشهود، موعود نیز است، حمایت از ایشان بر شما واجب‌تر خواهد بود؛ همچنانکه حمایت از ایشان بر مسلمانانی که چنین چیزی برایشان معلوم نشده نیز واجب است؛ چراکه این عالم مسلمان به صورت عینی و مشهود، به سوی مهدی علیه السلام فرا می‌خواند و برای ظهور آن حضرت زمینه‌سازی می‌کند و همین برای حمایت از ایشان توسّط هر مسلمانی کافی است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى؛ «و به یکدیگر در نیکی و پرهیزکاری یاری رسانید». [نقد و بررسی ۲۴]

هر چند برخی مسلمانان اهل علم، ایشان را زمینه‌ساز موعود ظهور مهدی علیه السلام می‌دانند و معتقدند که این با توجّه به خصوصیّات فکری، عملی‌ و ظاهری‌ ایشان، واضح است و نیازی به تردید و مجادله‌ ندارد، ولی ایشان همّ خود را معطوف به چنین ادّعایی نمی‌فرماید و تنها به زمینه‌سازی عینی و واقعی برای ظهور مهدی علیه السلام می‌پردازد و معتقد است که لزوم عقلی و شرعی همراهی با ایشان در این راستا، تابعی از همین زمینه‌سازی عینی و واقعی است، نه تابعی از ادّعای موعود بودن؛ چراکه مدّعیان موعود بودن بسیارند، ولی یک زمینه‌ساز عینی و واقعی برای ظهور آن حضرت یافت نمی‌شود! با توجّه به اینکه عموم مدّعیان، همّی جز اثبات ادّعای خود ندارند و به کاری جز مجادله درباره‌ی اینکه چه کسی هستند و چه کسی نیستند، نمی‌پردازند، در حالی که روشن است شأن منصور هاشمی خراسانی اجلّ از این قبیل کارهاست و کار مهم‌تری ایشان را به خود مشغول کرده و آن همانا تعلیم اسلام خالص و کامل به مسلمانان جهان و تربیت شماری کافی از آنان برای یاری مهدی علیه السلام است؛ کاری که اگر توسّط ایشان انجام شود، ظهور آن حضرت تحقّق می‌یابد، هر چند کسی ایشان را زمینه‌ساز موعود آن به شمار نیاورده باشد. [نقد و بررسی ۱۵]

منصور هاشمی خراسانی از هیچ مسلمانی برای خود بیعت نمی‌گیرد؛ چراکه بیعت را تنها برای خداوند می‌داند و مرادش از آن، بیعت با کسی است که خداوند به بیعت با او فرمان داده و او کسی جز مهدی نیست که بیعت با او بر هر مسلمانی واجب است. بر این اساس، منصور هاشمی خراسانی از مسلمانان جهان برای مهدی بیعت می‌گیرد؛ به این معنا که از آنان عهد و میثاق می‌گیرد بر اینکه اگر مهدی برایشان ظاهر شد، او را حفاظت، اعانت و اطاعت کنند و مانند کسانی که پیش از آنان بودند، تنهایش نگذارند. این مضمون پیمانی است که منصور هاشمی خراسانی از هر مسلمانی می‌گیرد و اگر شماری کافی از مسلمانان، چنین پیمانی را با او بسته کنند، زمینه برای ظهور مهدی فراهم می‌شود. [نقد و بررسی ۲۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

گروهی از مردم از انتشار کتاب شریف «بازگشت به اسلام» بی‌خبرند و از آن اطلاعی ندارند. این خلأی است که باید با همت مسلمانان در راستای اطلاع‌رسانی هرچه بیشتر از این کتاب شریف پر شود، تا حدی که روزی برسد که مسلمانی نباشد که از کتاب «بازگشت به اسلام» بی‌اطلاع باشد و آن را نخوانده و نفهمیده باشد... گروهی از مردم که کتاب را دریافت کرده و خوانده‌اند اما مشکل آن‌ها عدم فهم کامل و صحیح تمام یا بخش‌هایی از آن است، از این رو نسبت به آن بی‌اعتنایی می‌کنند. روشن است که این مساله راه حل ساده‌ای دارد. آنان می‌توانند با مراجعه به پایگاه اطلاع رسانی دفتر علامه منصور هاشمی خراسانی و مراجعه به بخش شرح آثار و یا بخش پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ضمن مطالعه شرح‌های این کتاب شریف و مطالعه سوالات مسلمانان درباره کتاب و پاسخ‌های پایگاه به ایشان، هرگونه ابهام خود را برطرف نمایند. [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

گروهی از مردم کسانی هستند که ممکن است کتاب را به هر طریقی دریافت کرده باشند ولی به اهمیت آن پی نبرده باشند و یا به دلیل مشغله‌های روزمره فرصت خواندن کتاب و تمرکز بر روی آن را پیدا نکرده باشند لذا آن را در اولویت‌های بعدی گذاشته یا اساساً به کناری دور و مهجور نهاده‌اند. متأسفانه روزمرگی‌ها و مشکلات جاری زندگی درد همه‌گیری است که از توجه به حقیقت باز می‌دارد. اما به راستی اگر مردم بدانند که راه حل همین مشکلات روزمره‌شان مانند بالا رفتن قیمت اجناس، کرایه خانه، مشکلات تحصیلی و تربیتی فرزندان، مشکلات خانوادگی و مانند آن، در کتاب بازگشت به اسلام نوشته شده است، شاید در همان بحبوحه روزمرگی‌ها و مشکلات، جایی برای خواندن و تأمل درباره این کتاب باز کنند و نگاهشان نسبت به آن به کلی تغییر یابد و با کنجکاوی و تیزبینی فراوانی آن را بخوانند. [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

گروهی از مردم کسانی هستند که ممکن است کتاب را بخوانند و به حقایق موجود در آن پی ببرند ولی به دلیل اختناق و فشار حاکم بر فضای سیاسی کشور بترسند و درباره کتاب چیزی نگویند یا اجازه بیان آن را نیابند! چیزی که به این عده باید یادآور شد، ترس از خدا و روز قیامت و ترس از مواخذه الهی است. چراکه محتوای این کتاب چیزی جز اسلام خالص و کامل بر پایه یقینیات یعنی آیات قرآن و سنت متواتر و براهین محکم عقلی نیست و این‌ها مصداق بارز معروف هستند. بنابراین دعوت به سوی آن مصداق بارز امر به معروف و لذا واجب است. بنابراین کسی که از مواخذه حکومت‌ها بیشتر از مواخذه خداوند می‌ترسد فرد باهوش و عاقلی نیست و اشتباه می‌کند و زیان خواهد کرد و پشیمان خواهد شد. [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

گروهی دیگر برخی از علما و مشاهیر هستند که خبر کتاب را دریافت می‌کنند ولی چون خود را دانای کل و بی‌عیب و نقص و بی‌نیاز از پرسیدن و دانستن می‌دانند، ممکن است به سراغ کتاب نروند یا اینکه کتاب را بخوانند اما غرورشان اجازه ندهد که در برابر حقایق آن سر خم کنند و درباره آن سخنی بگویند. البته این افراد از جهات متعدد در محاسبات خود دچار اشتباه شده‌اند. چراکه از یک سو پذیرش اشتباه و اعتراف به یک جهل نه تنها مقام یک نفر ولو جلیل المنزله را پایین نمی‌آورد بلکه اتفاقاً بیشتر بالا می‌برد. از سوی دیگر، بزرگ حقیقی کسی است که در پیشگاه خداوند بزرگ باشد نه در پیشگاه مردم و مشهور حقیقی کسی است که در آسمان مشهور باشد نه در زمین! و تنها کسانی نزد خداوند بزرگ و در آسمان مطهر او مشهورند که از او بترسند و اهل تقوا باشند و حق را ببینند و بشنوند و به زبان آورند و از آن تبعیت نمایند و به سوی آن دعوت کنند. ولی متاسفانه عده کمی این حقیقت بزرگ را در می‌یابند. وانگهی بالاخره چه این به اصطلاح بزرگان و مشاهیر بخواهند و چه نخواهند، حق راه خود را طی می‌کند و به سر منزل مقصود می‌رسد و در آن روز چیزی جز رسوایی برای این گروه باقی نمی‌ماند! لذا عقل حکم می‌کند که امروز، فکر فردا را بکنند و امروز پا بر غرور خود بگذارند تا فردا پا بر همه چیزشان گذاشته نشود! [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

عده‌ای نیز با پیش ذهنیت‌های خود به کتاب می‌نگرند. هنوز آن را ندیده و نخوانده‌اند تکذیب می‌کنند و باطل می‌شمرند و برچسب های متعددی بر آن می‌زنند. اینان کسانی هستند که از قبل تصمیم خود را گرفته‌اند و اگر کتاب را می‌خوانند، نه برای فهمیدن و رشد و هدایت بلکه برای عیب‌جویی و انکار و بهانه‌تراشی و استهزاء می‌خوانند و به دنبال حکمت و هدایت نیستند. این عده تنها در آن روز حسرت که چشم‌ها از حدقه بیرون می‌زند، خواهند فهمید که چه زود تصمیم گرفتند و فریب شیطان را خوردند و معرکه را باختند... گروهی نیز آن قدر متعصب‌اند که به محض دیدن کوچکترین تفاوتی در کتاب با چیزها و کسانی که آن‌ها را قبول دارند، بدون کوچکترین تأملی اختیار از دست می‌دهند و زبان به هتاکی و فحاشی و توهین و تهمت می‌گشایند. این گروه نیز تنها روزی حق را می‌فهمند که به همراه محبوب‌ها و معبودهایشان یک جا وارد آتش دوزخ شوند. آتشی که تعصب کورکورانه و حمیّت جاهلی‌شان آن را بر افروخته است. آن روز، روز حسرتی عظیم است و از آن روز باید به خداوند پناه برد... برخی نیز آن قدر مقلّدند که بی‌اجازه مرجع تقلید و مقتدایشان حتی آب نمی‌خورند، چه رسد به خواندن و درک و التزام به کتاب گرانسنگی چون «بازگشت به اسلام»! اینان نیز به مجرد مواجه شدن با این کتاب چشم می‌بندند و هر آن چه مرجع تقلید و مقتدایشان گفت همان می‌کنند. اینان نیز در روزی سخت که مرجع تقلید و مقتدایشان از آن‌ها دستگیری نخواهند کرد با حسرتی بزرگ رو به رو خواهند شد. [مقاله‌ی ۴]

یادداشت روز
ولایت فقیه؛ آخرین حربه‌ی شیطان
ولایت فقیه؛ آخرین حربه‌ی شیطان
فرهاد گلستان

ولایت فقیه را می‌توان یکی از دستاوردهای شیطان در فریب بخشی از مسلمانان دانست که حیله‌های دیگرش بر آنان کارساز نبود. شیطان با این نیرنگ، شیعیانی که در قرون متمادی حکومت را در انحصار اهل بیت می‌دانستند و حاضر به پذیرش ولایت کسی جز اهل بیت نبودند را تبدیل کرد به غاصبان حکومت اهل بیت و پذیرندگان ولایت کسانی که از اهل‌ بیت نبودند، ولی ولایت‌شان را با ولایت اهل بیت برابر می‌دانستند[۱]. شیعیان آخرین صنفی بودند که تن به حاکمیت غیر خلیفه‌‌ی خدا نداده بودند و بدعت ولایت فقیه، آخرین نیرنگ شیطان برای فریب این گروهِ باقی‌مانده بود. شیطان -‌این پیر کارکشته و باتجربه‌ای چندهزارساله‌- با فتنه‌ی ولایت فقیه توانست آخرین قشر باقی‌مانده از مردم را نیز معتقد و ملتزم به حاکمیت کسی جز خلیفه‌ی خدا کند.

ولایت فقیه اصلی در اسلام ندارد و ردّی از آن را نمی‌توان در منابع اصیل اسلامی یعنی قرآن و سخنان پیامبر و اهل بیت یافت[۲]. حتی به نظر می‌رسد در زمان حکومت صفویان که عالمان شیعه به دربار راه پیدا کردند، برای خود مطالبه‌ی حکومت نداشتند و در کنار شاهان انجام وظیفه می‌کردند[۳]. اما چرا این نظریه‌ی شاذّ فقهی، با حمایت گسترده و حیرت‌انگیز شیعیان ایران در عصر حاضر مواجه شد؟

مقبولیت ولایت فقیه در عصر حاضر به لوازمی نیاز داشت که بدون آن، امکان‌پذیر نبود. تدارک این لوازم به زمان نیاز داشت؛ چرا که این نظریه، فاقد پشتوانه‌ی علمی و برخلاف اصول عقلی و دینی است و می‌بایست پشتوانه‌هایی برای آن ساخته می‌شد. ولایت فقیه حاصلِ حدّی از انحراف بود که در ادوار گذشته وجود نداشت و لذا امکان طرح و پذیرش آن در ادوار گذشته به صورت کنونی نیز وجود نداشت. برخی از این لوازم عبارتند از: (۱) تبدیل شدن عالمان از راویان حدیث به مجتهدینی که بنا بر رأی و نظر خود در دین فتوا می‌دهند، (۲) مقبولیت و گسترش تقلید از عالمان بین مردم[۴]، (۳) پذیرش نیابت عالمان از جانب امام مهدی توسط مردم[۵]، (۴) پرداخت وجوهات شرعی مانند سهم امام از خمس به عالمان توسط مردم[۶] و (۵) در نهایت قائل شدن به عصمت برای ولی فقیه تا توجیه‌کننده‌ی حکومت او به جای حکومت امام معصوم باشد[۷]...

↑[۱] . «ولایت فقیه ... همان ولایت رسول الله هست» (صحیفه‌ی امام، جلد ۱۰، صفحه‌ی ۳۰۸).
↑[۲] . به گونه‌ای که مُبدع متأخر این نظریه نیز «ضعف اخبار وارده» را برای آن متذکر می‌شود (نراقی، ملا احمد، عوائد الأیام، ناشر: مكتبة‌ بصيرتي، صفحه‌ی ۱۸۹). برای آگاهی تفصیلی از دلایل مردود بودن «ولایت فقیه»، به پرسش و پاسخ ۱۹۶ مراجعه کنید.
↑[۳] . با وجود این که شاهان صفوی، فقیهان را نایبان امام و خود را امرای آنان می‌‌دانستند، ولی باز هم عالمان در رأس حکومت قرار نگرفتند؛ به عنوان نمونه، خطاب مشهور «شما به حكومت و تدبیر امور مملكت سزاوارتر از من مى‏باشید؛ زیرا شما نایب امام زمان (عج) هستید و من یكى از حكّام شما هستم و به امر و نهى شما عمل مى‏كنم» از شاه طهماسب صفوی به محقق کرکی، شاهدی بر همین مطلب است.
↑[۴] . قاطبه‌ی عالمان مسلمان در قرن‌های نخستین با تقلید مردم از خود مخالف بودند. دستگاه «مقلّد-مرجع‌ تقلید» به‌مرور قوام پیدا کرد؛ به طوری که از قرن دهم به بعد بود که بابی مستقل تحت عنوان «الإجتهاد والتقليد» در کتب فقهی باز شد (به عنوان نمونه نگاه کنید به: آقابزرگ تهرانی، الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة، ناشر: دار الأضواء، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۷۰) و باب توضیح‌المسائل‌‌نویسی به شیوه‌ی کنونی از قرن ۱۳ به بعد باز شد (مهریزی، مهدی، فقه‌پژوهی، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۷۲). برای آگاهی از مخالفت عالمان متقدّم با تقلید، به درس نوزدهم از شرح شیخ صالح سبزواری بر کتاب شریف «بازگشت به اسلام» مراجعه کنید.
↑[۵] . از قرن پنجم در کلام عالمان اشاراتی به تفویض یا نیابت عام شده است (مفید، المقنعة، جلد ۱، صفحه‌ی ۸۱۰)، اگرچه این اشارات تنها ناظر به موضوعاتی خاص مانند داوری فقهای عادل در اختلافات میان مؤمنان یا اجرای حدود بوده است. این مفهوم به‌مرور مقبولیت و گسترش پیدا کرد تا آن که نیابت عام به اختیار تامّ عالمان در قضاوت تسرّی یافت (حلی، مختلف الشيعة، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي، جلد ۴، صفحه‌‌ی ۴۶۴) و در قرن دهم ادعا شد که نیابت عام عالمان، مورد اتفاق همه‌ی عالمان است؛ اگرچه نیابت عام تا آن زمان هنوز به «چیزهای قابل نیابت» مقید بوده است (محقق کرکی، رسائل، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۴۲)، ولی در قرن حاضر، نیابت عام از هر قیدی آزاد شد و تمام شئون امام معصوم را در بر گرفت. برای توضیح راجع به مفهوم «نیابت عام»، پرسش و پاسخ ۱۱۸ را مطالعه نمایید.
↑[۶] . همواره میان عالمان شیعه راجع به اخذ خمس اختلاف بوده است؛ مانند برخی که قائل به حفظ اموال تا زمان ظهور و تحویل آن به امام بودند (المقنعة، مفید، صفحه‌ی ۲۸۶؛ طوسي، ‌تهذیب الأحکام، جلد ۴، صفحه‌ی ۱۴۷) و برخی که قائل به دفن اموال تا زمان ظهور بودند (طوسی، النهایة، صفحه‌ی ۲۰۱). از این رو، گروهی از عالمان مانند محمّد بن حسن بن ولید قمی (د.۳۴۳ق) از دریافت وجوهات امتناع می‌کردند (طوسي، الغیبة، ناشر: دار المعارف الإسلامية، صفحه‌ی ۴۱۲). در هر حال، اختلاف نظر در این باب به‌مرور و با تقویت و تثبیت عقیده‌ی نیابت عام کمتر شد و به نظر می‌رسد که اتفاق نظر بر اخذ خمس توسط فقیهان تا قرن هفتم به وجود نیامده بود (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، جاسم، حسین، ترجمه‌ی آیت‌اللهی، محمدتقی، صفحه‌ی ۲۲۸).
↑[۷] . مساله‌ی عدم عصمت ولی فقیه، مانع از قبول ولایت مطلقه‌‌ی او می‌شد. لذا مؤسس معاصر این نظریه، عصمت را نیز برای ولی فقیه مدعی شد تا هر گونه تردیدی در پذیرش ولایت فقیه از بین برود: «فقیه اگر ... یک گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط است» (صحیفه‌ی امام، جلد ۱۱، صفحه‌ی ۳۰۶).