چهار شنبه ۹ فروردین (حمل) ۱۴۰۲ هجری شمسی برابر با ۷ رمضان ۱۴۴۴ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 پرسش جدید: حکومت بنی عباس در روایات مربوط به آخر الزمان، به کدام یک از حکومت‌های فعلی اشاره دارد؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: گفتاری مهم از آن جناب در بیان اینکه نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم، جز جاهایی که در وضو می‌شوید یا مسح می‌کند، حرام است، مانند نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم، جز روی و کف دست او. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. مقاله‌ی جدید: مقاله‌ی «نگاهی به وضعیّت ایران و عربستان پیش از ظهور امام مهدی علیه السلام» نوشته‌ی «فرهاد گلستان» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: ممنون می‌شوم اگر اشکال استدلال زیر را بفرمایید: کبری: کشتن موجودات بی‌گناه، ظلم به آن‌هاست. صغری: خداوند، کشتن و خوردن برخی موجودات زنده را برای انسان حلال کرده است. نتیجه: خداوند، ظلم را حلال کرده است! برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ آیاتی از قرآن که بر این دلالت دارند؛ آیه‌ی ۱۶. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی دوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» با ویرایش و صفحه‌آرایی جدید منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی <إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً>» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تصوّف

بیشتر مسلمانان اهل تصوّف، برای بسیاری از باورهای دینی خود، مبنایی جز ذوق ندارند و دقیقاً به همین دلیل، برای عقل نقش چندانی در شناخت قائل نیستند و مانند سلفیان، آن را حجّت نمی‌دانند و در مذمّت آن، شعرها می‌سرایند... عقل استوارترین مبنای شناخت است و مبانی دیگر سست‌تر از آنند و شهود که مبنای اهل تصوّف برای شناخت حق شمرده می‌شود، اگر به معنای مشاهده‌ی حق در ورای طبیعت باشد، منافی با عقل نیست، بل یکی از ابزارهای عقل است که مانند حسّ بینایی در خدمت آن قرار می‌گیرد و تلاش اهل تصوّف برای متعارض نشان دادن آن با عقل، مانند تلاش اهل حدیث برای متعارض نشان دادن شرع با عقل است که واقعیّت ندارد و توهّمی بیش نیست. مگر آنکه منظور از شهود، ذوق ناقص و متغیّر بشری باشد که به اقتضای نقصان و تغیّرش در ذات خود، می‌تواند با عقل منافات داشته باشد و دقیقاً به همین دلیل، نمی‌تواند معیار شناخت باشد؛ خصوصاً با توجه به اینکه ذوق انسان‌ها هرگاه بنیادی بر عقل آنان نداشته باشد، به تعداد آنان متعدّد است و تبعیّت از آن، فارغ از آنکه مبنایی ندارد، به اختلاف آنان می‌انجامد که مطلوب نیست. بل می‌توان گفت که ذوق با این معنا، همان اهواء نفسانی است که به إحصا در نمی‌آید و از موانع شناخت شمرده می‌شود. [بازگشت به اسلام، ص۸۹-۹۰]

نقش مسلمانان اهل تصوّف در گسترش عقل‌گریزی

اهل تصوّف مسلمان در کنار اهل حدیث مسلمان، نقش برجسته‌ای در گسترش عقل‌گریزی میان مسلمانان داشته‌اند؛ با این تفاوت که اهل حدیث مسلمان، مروّج دین‌داری خبرگرایانه بوده‌اند و اهل تصوّف مسلمان، مروّج دین‌داری شاعرانه! در حالی که شعر به مراتب بی‌اعتبارتر از خبر ظنّی است؛ بل بیشتر آن چیزی جز مغالطه و بازی با الفاظ نیست که به سبب آهنگ خود، عقل را ساکت می‌سازد، بی‌آنکه قانع سازد؛ زیرا روشن است که هر سخن موزونی، درست نیست و حق را نمی‌توان با امثال این مزخرفات شناخت؛ چنانکه خداوند این قبیل سخنان آراسته و نادرست را «زخرف القول» نامیده و پرداخته‌ی شیاطین برای فریب یکدیگر در راستای دشمنی با پیامبران شمرده و فرموده است: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ؛ «و بدین سان برای هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که برخی‌شان سخنان آراسته را به برخی دیگر می‌رسانند برای فریب، در حالی که اگر پروردگارت می‌خواست این کار را نمی‌کردند، پس آنان را با آنچه می‌بافند واگذار»! بل این قبیل زبان‌بازی‌های فریبنده را «لهو الحدیث» نامیده و موجب گمراهی نادانسته از راه خدا و استهزاء آن شمرده و فرموده است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛ «و از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را بر می‌گزینند تا نادانسته از راه خدا گمراه سازند و آن را به سخره بگیرند؛ آنان را عذابی خوارساز خواهد بود»! [بازگشت به اسلام، ص۹۲]

نقش مسلمانان اهل تصوّف در گسترش عقل‌گریزی

گزاف نیست که گفته شود، شاعران مانند ساحران، رقیبان پیامبرانند و دانسته یا نادانسته، به معارضه‌ی با آنان برخاسته‌اند؛ چراکه با کلمات شیرین و آهنگین خود، خواسته یا ناخواسته تعلیم مردمان را بر عهده گرفته‌اند، در حالی که تعلیم مردمان شأن آنان نیست، بلکه شأن پیامبران است و شاعران حق ندارند که تعالیم آنان را با اوهام خود بپوشانند... شاعران، آموزه‌هایی نادرست را در پوشش عباراتی موزون و دلپسند، به ذهن مسلمانان تزریق می‌کنند و با نیروی لفّاظی و طنّازی خود، اوهامی بی‌پایه و سخیف را به عنوان نکاتی حکیمانه و ظریف، به آنان می‌قبولانند، در حالی که اصل گفتارشان، هرگاه به نثر درآید و از آرایه‌های رنگارنگ برهنه گردد، به هذیانی بیش نمی‌ماند که معنایی برای آن نیست! از این رو، مسلمانانی که حاضر به ترک عقل نیستند و در عین حال، شعر را دوست می‌دارند و برای شاعران تعصّب می‌ورزند، ناگزیر به تأویل اشعار آنان می‌پردازند و برای سخیف‌ترین سروده‌های آنان، مفاهیمی معقول و قابل قبول می‌بافند! [بازگشت به اسلام، ص۹۳]

خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تشیّع

بیشتر اهل تصوّف، خصوصاً با بهره‌گیری از حربه‌ی شعر، دوشادوش سلفیان، به جنگ با عقلانیت برخاسته‌اند و زمینه‌ی خرافه‌گرایی و دین‌ورزی خیال‌پردازانه را در میان مسلمانان فراهم ساخته‌اند و تصویری غیر واقعی از اسلام ارائه داده‌اند که سخت گمراه کننده است؛ تا جایی که تأثیر آنان بر بسیاری از گروه‌های اسلامی، مانند زخمی بر پیکر آن‌ها، آشکار است و ردّ پای آنان در بسیاری از مذاهب مسلمانان، قابل پی‌گیری است؛ چنانکه به عنوان نمونه، بسیاری از مسلمانان اهل تشیّع، تحت تأثیر حاکمیّت اهل تصوّف در قرن دهم هجری، با فاصله گرفتن از عقلانیت و واقع‌گرایی اسلامی، عواطف را مبنای دین‌ورزی خویش ساختند و تصاویری خیالی از پیشوایان مسلمان به دست دادند که از حقیقت به دور بود. در واقع آنان که از آغاز، در استقلال از طبقه‌ی حاکم شکل گرفتند و به همین سبب، خلوص بیشتری نسبت به گروه‌های وابسته به طبقه‌ی حاکم پیدا کردند، همواره با پیروی از پیشوایان عقل‌گرای خود به عقل‌گرایی اسلامی زبان‌زد بودند، تا آن‌گاه که گروهی از اهل تصوّف با گرایش‌های شیعی، بر آنان تسلّط یافتند و باورهای صوفیانه‌ی خود را با باورهای عقل‌گرایانه‌ی آنان درآمیختند و بدین سان، تشیّع را به تصوّف آلودند. [بازگشت به اسلام، ص۹۵]

خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تشیّع

باور به خلافت پیشوایان اهل بیت، تاریخی به بلندای تاریخ اسلام دارد و از سلطنت اهل تصوّف ناشی نشده است، ولی نوع نگرش اهل تشیّع به آنان که مشحون از خرافه‌گرایی و واقعیت‌گریزی است، بدون شک از سلطنت اهل تصوّف تأثیر پذیرفته است؛ زیرا این اهل تصوّف بوده‌اند که مرشدان خویش را در جایگاهی فرابشری قرار داده‌اند و برای آنان حالاتی غیر عادی توصیف کرده‌اند که عقل از تصورّش متحیّر می‌شود! هیچ شکّی نیست که اهل تشیّع، تحت تأثیر اوهام آنان، پیشوایان خود را نیمه‌خدایانی تصوّر کرده‌اند که هاله‌ای از نور به گرد سرهای آنان است و مردگان را زنده می‌کنند و بیماران را شفا می‌دهند و حوائج را برآورده می‌سازند و از هر چه در دل‌هاست آگاهی دارند و با این وصف، روشن است که آنان را چنان دور می‌یابند که به پیروی آنان نمی‌اندیشند و به یاری آنان التفاتی ندارند و مانند کودکان یا پیرزنان، به ذکر مصائب آنان و گریستن برایشان بسنده می‌کنند و اگر یکی از آنان را چنانکه هست بیابند، نمی‌شناسند؛ چراکه به زعم آن‌ها، پیشوایان اهل بیت، در ظاهر خویش از دیگران متمایزند و علاوه بر این، مانند خداوند ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ و ﴿عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ هستند. [بازگشت به اسلام، ص۹۶]

فرازی از نامه‌ی آن جناب درباره‌ی اینکه با اندیشه‌ها و آموزه‌هایش شناخته می‌شود، نه با نام و نشانش.

من می‌دانم کسانی که پیش از من بوده‌اند، سخن، بسیار گفته‌اند و شما را رنجانده‌اند؛ چراکه بسیاری از سخنان آنان دروغ بوده است و چیزهایی گفته‌اند که به آن دانشی نداشته‌اند و گروهی از آنان کسانی هستند که شما را نمی‌خواهند مگر برای خودهایشان و سخن نمی‌گویند مگر برای فریب. شما را به سوی حقّی فرا می‌خوانند که خود از آن بیگانه‌اند و برای شما خیری می‌خواهند که خود از آن بی‌بهره‌اند! اینان دین را تکیه‌گاهی برای قدرت و آخرت را دست‌آویزی برای دنیا کرده‌اند؛ و گرنه، نه دین را چنانکه باید می‌شناسند و نه آخرت را چنانکه شاید می‌خواهند. اکنون من برای شما سخن می‌گویم، در حالی که نه امید قدرتی و نه طمع دنیایی دارم. یکی هستم از میان شما که مانند شما در زمین ضعیف شمرده می‌شوم و در پیِ برتری یافتن بر شما یا تباهی انگیختن در زمین نیستم. جز این نمی‌خواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم، تا خداوند هر که را خواهد بشنواند و هر که را خواهد کر نماید و شما چه می‌دانید؟! شاید چیزهایی را دگرگون سازد و از روی چیزهایی پرده برگیرد؛ چراکه او بر هر کاری توانا و به هر چیزی داناست. [نامه‌ی یکم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

بدان که رستگاری، عاقبت پرهیزکاران است و پرهیزکاری عنوان عبادت خداوند و عبادت خداوند، همان اطاعت اوست و اطاعت او، عمل به واجبات و پرهیز از محرّماتی است که در کتاب خود و سنّت پیامبرش بیان فرموده است. پس بندگان خداوند، پرهیزکارانی هستند که نیکوکارانی راست‌گفتار و پارسایانی خویشتن‌دارند؛ آن‌ها که دل‌هاشان از بیم خداوند لرزیده و به امید او در جای خود قرار یافته؛ آن‌ها که لب‌هاشان از ذکر بسیار خشکیده و شکم‌هاشان از روزه‌ی پیاپی لاغر گردیده؛‌‌ آن‌ها که نفس‌هاشان از دام هوس گسسته و بر رخسارشان غبار فروتنی نشسته؛ آن‌ها که یاد مرگ دل‌هاشان را پرداخته و آخرت دنیا را از چشمشان انداخته؛ دغدغه‌ی تکالیف، خواب را از آن‌ها ربوده و پروای حقوق، خوراک را از آن‌ها گرفته است. با آن‌چه مردم گریزانند، مأنوسند و از آن‌چه مردم مأنوسند، گریزانند. می‌دانند که به زودی رهسپار دیار دیگری هستند و باید برای این سفر توشه‌ای برگیرند. می‌دانند که راه درازی در پیش دارند و باید از گردنه‌های صعب العبوری بگذرند؛ راهی که روندگانش هرگز باز نگشتند و گردنه‌هایی که گویی مسافرانش را بلعید. آه که چه امروز به فردا نزدیک است! پس آن‌ها در اندیشه‌ی این سفر می‌گریند و خود را برای آن مهیّا می‌سازند؛ چنانکه گویی نفَس‌های آخر را می‌کشند یا پیش از آنکه بمیرند، مرده‌اند. [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

دنیا را بشناس؛ زیرا کسی که چاه را می‌شناسد خود را در آن نمی‌اندازد و کسی که از زهر آگاه است آن را نمی‌نوشد... دنیا چون زنی است که کابین او مرگ است یا روسپی بی‌آبرویی است که اجرت او ننگ است. زنهار! او را به همسری نگیر و با او همبستر نشو؛ چرا که این بی‌وفا، شوهرانش را کشته و میراث‌شان را به تاراج برده و عاشقانش را خواب کرده و دارایی‌شان را به سرقت برده است. زنهار! با آرایش خود دلت را نرباید و با عشوه‌هایش تو را نفریبد... دنیا چون چاهی است خشکیده یا به انواع نجاسات آلوده؛ پس دلو خود را در آن نینداز و آن را آبشخور خود قرار نده... دنیا نردبانی است فرسوده که بر آن اعتمادی نیست؛ یا سوراخ مار را ماند که هر کس در آن دست برده، گَزیده؛ یا مرداری که کفتار را می‌خواند و مگس را گرد می‌آورد، ولی شیر را می‌راند و آدمی را نفرت می‌افزاید... دنیا زنی است که نمی‌زاید و درختی است که میوه نمی‌دهد و ابری است که نمی‌بارد و سایه‌ای است که نمی‌پاید. زنهار! آن را تکیه‌گاه خود مگیر؛ چراکه تکیه بر دنیا، تکیه بر باد است و دوستی با آن دوستی با گرگ است و با گرگ چه کسی دوستی تواند کرد؟! [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

دنیا را دوست ندار؛ زیرا دنیا آن را که بیش از همه دوستش داشته، وا گذاشته است. اگر باورت نمی‌آید به گذشتگانت بنگر؛ آن‌هایی که روزگاری در کنارت بودند و امروز اثری از آن‌ها نیست. پس سرگذشت آن‌ها را مرور کن و از عواقب آن‌ها عبرت بگیر؛ زیرا آن‌ها انسان‌هایی چون تو بودند که مرگ گلوشان را گرفت و قبر، اجسادشان را بلعید و زمان، آثارشان را محو کرد. آیا می‌پنداری که آنچه بر سر آن‌ها آمد بر سر تو نخواهد آمد؟! چگونه؟! در حالی که بسیاری از آن‌ها قدرتمندتر از تو و بسیاری دیگر ثروتمندتر از تو بودند و با این حال، قدرت و ثروت‌شان به آن‌ها سودی نرساند و سرانجام به درون درّه‌ی مرگ سرنگون گردیدند. زنهار! معاشرت با زندگان تو را از مردگان غافل نکند، تا با آن‌ها در تحصیل مال مسابقه دهی و در ساختن خانه‌ها و خریدن ابزارها و گرفتن زن‌ها و فرو رفتن در لذّت‌ها؛ چراکه زندگان، مردگان آینده هستند؛ همچنانکه مردگان، زندگان گذشته‌اند. [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

چه بسیار خفتگانی که برنخاستند و روندگانی که باز نگشتند و بیمارانی که بهبود نیافتند. همانا هر که زنده است می‌میرد و هر که می‌خورد، خوراک خاک می‌شود... از مرگ غافل نباش؛ چراکه مرگ از تو غافل نیست و خود را برای آن مهیّا کن؛ چراکه نمی‌دانی در کدامین لحظه سر می‌رسد. آرزوهای دراز را رها کن و در پی خواهش‌های نفس نرو. نه به إقبال دنیا شاد شو و نه از إدبار آن غمگین. [نامه‌ی دوم]

در یاد نیکان گذشته و نکوهش این زمان و اهلش و تأکید بر ضرورت رساندن حکومت به مهدی

به خداوند شکایت می‌برم از غربتم و ضعف توانم و ناچیزی‌ام در نظر مردم! کجا هستند برادران من؟ کجا هستند یاران من به سوی خدا؟ کجا هستند کسانی که از اهل و اولاد خود گسستند و از وطن دور شدند؟ کجا هستند مجاهدان در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف؟ کجا هستند کسانی که کسب و کار خود را رها کردند و به درآمدهای خود زیان رساندند و از محافل خود ناپدید شدند بی‌آنکه از شهرهاشان غایب باشند و با بیگانه‌ای که آنان را در کارشان کمک رساند هم‌پیمان شدند و به آشنایی که آنان را از هدف‌شان باز دارد پشت کردند و پس از پراکندگی و جدایی در روزگارشان به یکدیگر پیوستند و رشته‌های پیوند خود به داشته‌های بی‌ارج دنیا را بریدند؟ کجا هستند بندگان خدای رحمان؟ کجا هستند راهبان شب و شیران روز؟ کجا هستند خدایی‌هایی که نه سست شدند و نه کم آوردند تا آن گاه که یاری خدا به آن‌ها رسید؟ کجا هستند کسانی که خدا آن‌‌ها را دوست می‌دارد و آن‌ها خدا را دوست می‌دارند، در راه خدا جهاد می‌کنند و از ملامت ملامت‌گری نمی‌هراسند؟ من را چه می‌شود، چرا آن‌ها را در پیرامونم نمی‌بینم؟! آری، آن‌ها به سوی پروردگارشان شتافتند و من را در میان مردمی تنها گذاشتند که نه می‌دانند و نه فرا می‌گیرند و نه عقل را به کار می‌اندازند و نه گوش می‌سپارند، گمراهی را به هدایت می‌خرند و آخرت را به دنیا می‌فروشند، از اسلام به جز نام آن و از قرآن به جز خطّ آن را نمی‌شناسند! [گفتار بیستم]

در یاد نیکان گذشته و نکوهش این زمان و اهلش و تأکید بر ضرورت رساندن حکومت به مهدی

پس گویا حق مرده و از یادها رفته و ستم همه‌ی سرزمین‌ها را فرا گرفته است و اهل باطل آشکارند و اهل حق از بیم فرعون‌ها و بزرگانشان پنهانند که مبادا آن‌ها را به فتنه بیندازند و در میان مردم به حکم جاهلیّت حکومت می‌‌شود ولی انکار نمی‌کنند و بر خدا و پیامبرش دروغ می‌بندند در حالی که آگاهی دارند و در زمین آشکارا فساد می‌انگیزند و بر آن‌ها رد نمی‌شود و در ملأ عام فسق ورزیده می‌شود و از آن نهی نمی‌شود و به عصبیّت و تقلید افتخار می‌کنند و دین خدا را به بازی می‌گیرند و به آیات او استخفاف می‌نمایند و در دیدگاه‌ها فرو می‌روند و مسلمانان به مسلمانان خیانت می‌کنند تا به کافران نزدیک شوند و خیر یکدیگر را نمی‌خواهند و به معروف امر نمی‌کنند و از منکر باز نمی‌دارند، بلکه منکر را معروف می‌بینند و به آن امر می‌کنند و معروف را منکر می‌بینند و از آن باز می‌دارند و حرام را حلال و حلال را حرام می‌گردانند و احکام را دگرگون می‌سازند و حدود را تعطیل می‌نمایند و درباره‌ی آن‌ها به اهواء عمل می‌کنند و رشوت می‌گیرند و با نرخ‌های بالا ربا می‌خورند و به بیت المال مسلمانان دست می‌برند و گناهان بزرگ مرتکب می‌شوند و حیا نمی‌کنند و نمازها را ضایع و از شهوت‌ها پیروی می‌نمایند و مال را در میان ثروتمندان خود دست به دست می‌گردانند و خانه‌هاشان را مانند قصرها قرار می‌دهند و برج‌ها را با ارتفاع بسیار می‌سازند و بر سر هر بلندی نشانی به بازی بنا می‌کنند و دژهای استواری برمی‌گیرند تا شاید جاودان بمانند! [گفتار بیستم]

در یاد نیکان گذشته و نکوهش این زمان و اهلش و تأکید بر ضرورت رساندن حکومت به مهدی

آیا کثرت خشکسالی‌ها و زلزله‌ها را نمی‌بینند؟! آیا افزایش قیمت‌ها و کاهش دارایی‌ها با کساد شدن کسب و کارها و کاستی سود در آن‌ها و کاهش عمرها با مرگ‌های ناگهانی و کاهش محصولات با کندی رویش کِشت و کاستی برکت میوه‌ها را نمی‌بینند؟! آیا جنگ‌ها را نمی‌بینند که چگونه بر آن‌ها فرود آمده و امنیت از سرزمین‌هاشان رخت بربسته است؟! آیا ذلّت و بی‌چارگی را نمی‌بینند که چگونه به آنان برخورد کرده است در هر جایی که یافت می‌شوند؟! آیا کافران را نمی‌بینند که چگونه در زمین‌هاشان گردش می‌کنند و در خانه‌هاشان ساکن می‌شوند و فرزندانشان را می‌کشند و به زنانشان تجاوز می‌کنند؟! ... و هرآینه من چنین ذلّتی را جز ثمره‌ی حکومت‌هایی که دست‌های مردم آن‌ را نشانده است نمی‌بینم و <هرآینه آن درختی است که در اصل جهنم می‌روید؛ ثمره‌ی آن گویا سرهای شیاطین است> و آن‌ها را به آن راضی می‌بینم <چه اینکه آن‌ها از آن خورندگانند و شکم‌های خود را از آن پر کنندگانند!>. می‌پندارند که برایشان بر روی آن امنیّتی است و بازگشت‌شان به سوی فرج خواهد بود <در حالی که برایشان بر روی آن شربتی از آب سوزان است و سپس بازگشت‌شان به سوی جهنّم خواهد بود!>. نه به خدا سوگند، نه امنیّتی برای آن‌ها هست و نه فرجی تا آن گاه که حکومت را به مهدی برسانند و امنیّت و فرج‌شان در اوست و او پناه‌گاه این امّت است! [گفتار بیستم]

در وصف بهشت و اهل آن

نمی‌بینید آنانی را که شب‌ها از بیم مرگ نمی‌خوابند و از واهمه‌ی آتش می‌گریند؟ باور آنان به آخرت چنان است که گویی آن را می‌بینند. اشتیاق‌شان به بهشت اشتیاق کسانی است که میان دشت‌های سرسبز آن گام می‌نهند و در کنار جویباران زیبای آن می‌نشینند و در سایه‌ی درختان پرمیوه‌اش که همواره برقرار است استراحت می‌کنند، در حالی که می‌دانند پس از مرگِ نخستین دیگر نخواهند مرد و در همسایگی خدا جاودان خواهند زیست. هر یک از آنان دل از دنیای دون گسسته و به سرای جاودانگی پیوسته است. وقتی به پیش روی خود می‌نگرند خانه‌هایی را می‌بینند که به نور خدا بلندی یافته و پیرامون آن باغ‌هایی است که تا چشم سود می‌دهد گسترده است؛ بهشت‌هایی که وسعت آن‌ها چون وسعت آسمانِ پهناور بی‌کران و شگفت‌انگیز است. آنان در این هنگام به پشت سر خود که دنیای نازیباست برنمی‌نگرند؛ زیرا آن‌چه در پیش روی خود می‌بینند آنان را از پشت سرشان مشغول ساخته است. خداوند جلّ جلاله پرده را از پیش چشمانشان برمی‌گیرد و آن‌چه را که برایشان مهیّا ساخته است نشانشان می‌دهد؛ پس آنان از شوق آن بی‌قرار می‌شوند و از بیم نارسیدنش خویشتن‌دار می‌گردند. آنان در بهشت همسایه‌ی پیامبران و همنشین صدّیقان و شهیدان و صالحان خواهند بود، پس اینان به دیدار آنان می‌روند و آنان به دیدار اینان می‌آیند و این از برترین نعمت‌های بهشت است. [گفتار بیست و یکم]

در وصف بهشت و اهل آن

اگر نعمت‌های بی‌پایان بهشت را آن‌گونه که هست می‌دیدی و از زیبایی‌های اسرارآمیز آن آگاهی می‌یافتی، چیزی در چشم تو از دنیا و زینت‌های آن بی‌ارزش‌تر نمی‌بود. اگر درختان سرسبز بهشت را می‌دیدی که شاخسارانش در وزش نسیم‌هایی که از زیر عرش می‌آیند می‌لرزد و ریشه‌هایش در تپّه‌هایی که از مُشک و زعفران است فرورفته و در زیر آن چشمه‌های گلاب جوشان است، همانا نسبت به شهوات دنیا بی‌رغبت می‌گشتی و آن را برای اهلش وا می‌گذاشتی. آیا نمی‌دانی که بر ساقه‌ی درختان بهشت کهربا آویخته و بوته‌های یاس و نیلوفر بنفش پیچیده و آن درختان در میان دشت‌هایی روییده‌اند که از گل‌های هزار رنگ و سبزه‌زاران چشم‌نواز پوشیده شده است؟ آیا نمی‌دانی که در میان آن دشت‌های خرّم و پیرامون آن درختان پرمیوه، نهرهایی از آب زلال و نهرهایی از شیر تازه و نهرهایی از عسل باصفا و نهرهایی از شراب پاک جاری است؟ و در میان آن‌ها نهری است که به آن تسنیم می‌گویند و نهر دیگری است که به آن سلسبیل می‌گویند و طعم آن مزه‌ی زنجبیل است. آیا نمی‌دانی که از سقف خانه‌های بهشت و دیواره‌ی غارهای آن قندیل‌های الماس آویزان است و سنگریزه‌های آن از مروارید و یاقوت و خاشاک آن از عقیق و فیروزه و خاک آن از مشک و زعفران است؟ [گفتار بیست و یکم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: ابن جوزی [د.۵۹۷ق] گفته است: «بی‌گمان خداوند زمین را از قیام‌کننده‌ای به حجّت خالی نمی‌گذارد که جامع میان علم و عمل و عارف به حق خداوند متعال و ترسان از او باشد و او محور دنیاست و هرگاه بمیرد، خداوند جانشینی برایش قرار می‌دهد و چه بسا از دنیا نمی‌رود تا آن گاه که کسی را که شایسته‌ی جانشینی او در هر پیش‌آمدی است را ببیند و زمین هیچ گاه از چنین کسی خالی نمی‌شود و او به منزله‌ی پیامبر در میان امّت است»... سخن او پایان یافت و این همان سخنی است که ما می‌گوییم و تعجّب از کسانی است که آن را از ما بر نمی‌تابند، در حالی که آن را در کتاب خداوند می‌یابند و بسیاری از عالمانشان از قدیم و جدید آن را گفته‌اند! پس آیا بر ما جز این عیبی می‌گیرند که می‌گوییم آنان از اهل بیت پیامبرمان هستند؟! در حالی که این را بدان سبب نمی‌گوییم که آنان پدرانمان هستند، بل به سبب فضیلتی می‌گوییم که برای آنان در قرآن و سنّت می‌یابیم و فضیلت دیگرانی که با پیامبرمان مصاحبت کردند را انکار نمی‌کنیم، ولی کسی با اهل بیت پیامبرمان مقایسه نمی‌شود؛ چنانکه از عبد الله بن عمر روایت شده است که گفت: «ما هرگاه اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را می‌شمردیم می‌گفتیم: ابو بکر، عمر و عثمان، پس مردی گفت: ای ابا عبد الرّحمن! پس علی چه؟! گفت: وای بر تو! علی از اهل بیت است، کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و این سخن مشهوری از احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] است و او امام اهل سنّت است و تشیّع به او نسبت داده نشده است. [درس یکم، ص۳۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: عبد اللّه بن احمد بن حنبل روایت کرده، گفته است: «از پدرم پرسیدم: افضل مردم پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بود؟ گفت: ابو بکر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عمر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عثمان، گفتم: پدر! علی چطور؟ گفت: پسرم! علی از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و در روایت دیگری آمده است: «گفتم: پدر! در باب تفضیل چه می‌گویی؟ گفت: در خلافت، ابو بکر و عمر و عثمان، گفتم: پس علی بن ابی طالب چطور؟ گفت: پسرم! علی بن ابی طالب از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و این حقیقتی است که هر عالمی آن را می‌گوید و احمد بن حنبل نیز آن را گفته است، ولی هنگامی که ما آن را می‌گوییم کسانی که عالم نیستند می‌گویند: این‌ها از رافضه هستند! «این گونه خداوند بر دل‌های کسانی که عالم نیستند مهر می‌زند»! [درس یکم، ص۳۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: عبد الله بن احمد بن حنبل [د.۲۹۰ق] در آنچه بر «مسند» افزوده روایت کرده، گفته است: عثمان بن ابی شیبة من را حدیث کرد، گفت: مطّلب بن زیاد ما را حدیث کرد، از سُدّی، از عبد خیر، از علی که درباره‌ی سخن خداوند: «تو تنها بیم‌دهنده هستی و برای هر قومی راهنمایی است» فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیم‌دهنده است و راهنما مردی از بنی هاشم است. منصور حفظه الله تعالی فرمود: گفته شده که مراد او از این مرد خودش بوده، ولی ظاهر آن است که او به اطلاق سخن گفته و مرادش این بوده که برای هر قومی (یعنی هر قرنی) پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، راهنمایی از بنی هاشم است. [درس یکم، ص۳۱]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

درس‌های حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، هدف‌شان تزکیه‌ی مردم و تعلیم کتاب و حکمت به آنان و محور و مبنای‌شان قرآن و سنّت و موضوعشان عقاید، احکام و اخلاق اسلامی است و ما از میانشان چیزی که به مسائل مهم‌تر و مورد ابتلاتر مربوط می‌شود را انتخاب کرده‌ایم و آن را به گونه‌ای که برای اهل تحقیق و مطالعه آسان‌تر باشد مرتّب ساخته‌ایم و برای آن تعلیقاتی مشتمل بر ذکر منابع و برخی توضیحات ضروری نوشته‌ایم. [درس یکم، مقدّمه]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

هر درس، درباره‌ی یک مسأله‌ی اعتقادی یا فقهی یا اخلاقی است و از سه باب تشکیل شده است:

• باب یکم بیان آیاتی از قرآن که به مسأله مربوط می‌شوند و در آن تفاسیر ارزشمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده که از میان گفتارهای نورانی او استخراج شده است و معانی آیات را به گونه‌ای که دل‌ها را شفا می‌دهد و مردم را از تاریکی به نور می‌برد، تبیین می‌نماید.

• باب دوم بیان احادیث صحیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نکات دقیق و توضیحات سودمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده است که معنای احادیث، حال راویان و نظر عالمان را تبیین می‌کند.

• باب سوم بیان احادیث صحیحی از اهل بیت علیهم السلام که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نظیر چیزهایی است که در باب دوم آمده است. [درس یکم، مقدّمه]

توقیع منسوب به مهدی علیه السّلام برای علیّ بن محمّد سمری تنها توسّط یک راوی مجهول به نام «أبو محمّد الحسن بن أحمد المکتب» روایت شده و تبعاً خبری قطعی و قابل اعتقاد محسوب نمی‌شود، مگر اینکه مراد از «مشاهده» در آن، ظهور مهدی علیه السّلام باشد؛ زیرا در این صورت، موافق با اخبار متواتری است که تأکید می‌کنند مهدی علیه السّلام پس از خروج سفیانی و صیحه‌ی آسمانی ظهور خواهد کرد و با این وصف، هر کسی که پیش از آن دو مدّعی ظهور او شود، دروغگو و افترا زننده است و همچنین، هر کسی که مدّعی ارتباط مستمر با او شود؛ زیرا آن، ظهور مهدی علیه السّلام نسبت به او محسوب می‌شود که پیش از خروج سفیانی و صیحه‌ی آسمانی ممکن نیست، مگر برای کسی که مدّعی آن نمی‌شود؛ مانند خادمان و همراهان مهدی علیه السلام در غیبتش، اگر وجود داشته باشند و بر این اساس، می‌توان معنای این فقره از خبر را صحیح دانست. [پرسش و پاسخ ۱۷]

امام مهدی علیه السلام بنا بر قاعده‌ی ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ از حیث جسمانی بشری مانند سایر مردم است و تبعاً معروض عوارض طبیعی واقع می‌شود؛ همان طور که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و پیامبران پیش از او معروض این عوارض واقع می‌شدند، تا جایی که همسر ابراهیم علیه السلام گفت: «ای وای بر من! آیا فرزند آورم در حالی که پیرزنی هستم و این شوهرم پیرمردی است؟! این بی‌گمان چیز عجیبی است» و برادران یوسف علیه السلام گفتند: «ای عزیز! او پدری پیر و سالخورده دارد» و زکریا علیه السلام گفت: «پروردگارا! هر آینه استخوانم سست گردیده و سرم از پیری سپید گشته است»... آری، ناگزیر باید امام مهدی علیه السلام در هنگام ظهورش، توانایی قیام به شؤون امامت را داشته باشد. روایاتی از اهل بیت نیز رسیده است که از ظهور او به صورت جوان با وجود کهولت سن خبر می‌دهند؛ چنانکه از حسن بن علي علیهما السلام روایت شده است که فرمود: «خداوند در غیبتش عمر او را طولانی می‌کند، سپس او را با قدرت خود به صورت جوانی که کمتر از چهل سال دارد ظاهر می‌کند. آن برای این است که دانسته شود خداوند بر هر چیزی تواناست»... ولی این روایات در صورت صحّت، تعارضی با اینکه آن حضرت بشری مانند سایر مردم است، ندارد؛ چراکه افراد کهنسال نیز هرگاه طبعی سالم و مزاجی معتدل و جسمی قوی و رزقی پاکیزه داشته باشند، جوان به نظر می‌رسند. وانگهی ممکن است که این کرامتی برای آن حضرت و نشانه‌ای از جانب خداوند باشد... به هر حال، قدر مسلّم این است که امام مهدی علیه السلام به هنگام ظهورش، قدرت بدنی کافی برای قیام به شؤون امامت را خواهد داشت، خواه به صورت جوانی باشد و خواه به صورت پیرمردی. [پرسش و پاسخ ۳۲]

روش مهدی در معرّفی اسلام به جهانیان، روش جدّش رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است و روش جدّش رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، دعوت آنان به یکی از سه چیز است: پذیرش اسلام راستین و ترک ادیان باطل، پذیرش حاکمیّت اسلام راستین با وجود بقاء بر ادیان خود و در نهایت جنگ. البته روشن است که آن حضرت به اقتضای عالم بودنش به کلّ اسلام و مطهّر بودنش از هر رجسی، همه‌ی احکام خداوند درباره‌ی جنگ، صلح، جزیه، امان، اسرا و غنائم را رعایت می‌کند و در هیچ یک از آن‌ها ظلمی را روا نمی‌دارد. [پرسش و پاسخ ۷۶]

وجود نایب یا فرستاده یا فرزند برای امام مهدی علیه السلام، عقلاً یا شرعاً محال نیست؛ چراکه امام مهدی علیه السلام، بنا بر قول به وجودش در حال حاضر، بشری مانند سایر مردم است و تبعاً می‌تواند مانند هر یک از آنان، برای انجام برخی کارهای خود، نایبی بگیرد یا کسی را بفرستد یا همسری اختیار کند که برایش فرزندی بیاورد، ولی با توجّه به اینکه نایب بودن یا فرستاده بودن یا فرزند بودن کسی برای دیگری، بر خلاف اصل است، مدّعی آن باید آن را با دلیل معتبر شرعی اثبات کند و روشن است که خواب یا خبر واحد، دلیل معتبر شرعی محسوب نمی‌شود؛ زیرا در قرآن و سنّت، چیزی دالّ بر جواز اخذ به خواب برای قبول دعاوی مردم هنگامی که بیّنه‌ای ندارند یا بیّنه علیه آنان است، وجود ندارد و از قاضی پذیرفته نمی‌شود که بدون بیّنه یا بر خلاف آن حکم کند، با این عذر که خواب دیده است. بدین سان کسی نمی‌تواند به چیزی که حجّتی از عقل و شرع برای آن وجود ندارد معتقد شود یا عمل کند با این استدلال که در خواب چیزی دالّ بر آن دیده است و این چیزی است که به صراحت در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده است؛ چنانکه فرموده‌اند: «هرآینه دین خداوند استوارتر از این است که در خواب دیده شود». تنها مستثنا برای آن، چیزی است که معصوم می‌بیند؛ مانند چیزی که ابراهیم علیه السلام دید... و چیزی که غیر معصوم می‌بیند ولی معصوم تعبیر می‌کند؛ مانند چیزی که فرعون دید و یوسف علیه السلام تعبیر کرد... بنابراین، خواب‌های دیگر که مردم می‌بینند یا تعبیر می‌کنند اعتباری ندارند و حداکثر موجب ظن می‌شوند؛ همچنانکه اخبار واحد نیز ظنّيّ الصدورند و از این رو، اخذ به آن‌ها در چیزی که به دین مربوط می‌شود، جایز نیست؛ به دلیل سخن خداوند که فرموده است: «هرآینه ظن چیزی را از حق بی‌نیاز نمی‌کند». [پرسش و پاسخ ۴]

مدّعیانی که در حال حاضر، خود را با استناد به برخی خواب‌ها و اخبار واحد، فرزند، نایب و فرستاده‌ی امام مهدی علیه السلام می‌شمارند، ادّعایی می‌کنند که تصدیق آن شرعاً ممکن نیست. این در صورتی است که سایر سخنان و کارهاشان مشتمل بر چیزی نباشد که بطلان آن عقلاً و شرعاً معلوم است، ولی اگر سایر سخنان و کارهاشان مشتمل بر چیزی باشد که بطلان آن عقلاً و شرعاً معلوم است، جایی برای بحث درباره‌ی وجوب تکذیب آنان نیست؛ زیرا محال است که امام مهدی علیه السلام چنین گمراهانی را نایب یا فرستاده‌ی خود قرار دهد تا مردم را با سخنان و کارهای باطل خود گمراه کنند و اگر آنان به راستی فرزند او بودند، مانند فرزند نوح علیه السلام بودند که خداوند درباره‌اش فرموده است: ﴿يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ؛ «ای نوح! او از خانواده‌ی تو نیست؛ چراکه کاری ناشایست کرده است». [پرسش و پاسخ ۴]

برخی توقّع دارند که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دارای ظاهری خاص و فوق العاده باشد و از این رو، هنگامی که او را بشری مانند خود می‌یابند، اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های او را فراموش می‌کنند و از او روی بر می‌گردانند؛ غافل از آنکه پیامبران نیز بشری مانند آنان بودند، جز آنکه خداوند با توفیق علم و عمل صالح، بر آنان منّت نهاده بود... این است که اغواگرانِ شیطان‌صفت می‌کوشند که چونان کشفی مهم یا افشای گناهی بزرگ، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی را از حیث نام، تصویر و سوابق علمی، مانند دیگران معرّفی کنند تا به زعم خود، عدم حقّانیّت او را به اثبات رسانند؛ غافل از آنکه حقّانیّت این بزرگوار، به نام، تصویر و سوابق علمی او نیست، بلکه به اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های خالص و کامل اوست و همین‌هاست که او را از دیگران متمایز می‌سازد؛ وگرنه این بزرگوار مدّعی نیست که فرشته است و مدّعی نیست که با دیگران تفاوت دارد، بلکه تنها دعوت‌کننده‌ای به سوی آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام است و اگر کسی از او پیروی می‌کند باید با نظر به این واقعیّت باشد، نه با نظر به نام، تصویر و سوابق علمی او. [نقد و بررسی ۱۰]

اگر شما منصور هاشمی خراسانی را نمی‌بینید، مهدی علیه السلام را نیز نمی‌بینید، ولی این شما را از «هم‌نوا شدن» با آن حضرت باز نمی‌دارد؛ همچنانکه پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم را نیز نمی‌بینید، ولی با این حال بر دین او زندگی می‌کنید و ان شاء الله بر دین او می‌میرید؛ چراکه کتاب او در دسترس شماست و آموزه‌های او به شما رسیده است و همین برای پیروی شما از او کفایت می‌کند. آگاه باشید که اختفای منصور هاشمی خراسانی، نتیجه‌ی شرایط نامساعدی است که در حال حاضر وجود دارد و با تغییر این شرایط قابل تغییر است إن شاء الله. [نقد و بررسی ۱۹]

منصور هاشمی خراسانی صرفاً عالمی مسلمان است که با هدف ظاهر ساختن مهدی علیه السلام و رساندن او به قدرت، قیام کرده است و مسلمانان را به بیعت با آن حضرت به جای بیعت با این و آن فرا می‌خواند و بدین سان برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در جهان زمینه‌سازی می‌کند و به همین جهت، حمایت از ایشان بر هر مسلمانی واجب است. حال اگر برای جناب‌عالی و برخی دیگر از مسلمانان، به هر دلیل معلوم شده که ایشان علاوه بر این ماهیّت عینی و مشهود، موعود نیز است، حمایت از ایشان بر شما واجب‌تر خواهد بود؛ همچنانکه حمایت از ایشان بر مسلمانانی که چنین چیزی برایشان معلوم نشده نیز واجب است؛ چراکه این عالم مسلمان به صورت عینی و مشهود، به سوی مهدی علیه السلام فرا می‌خواند و برای ظهور آن حضرت زمینه‌سازی می‌کند و همین برای حمایت از ایشان توسّط هر مسلمانی کافی است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى؛ «و به یکدیگر در نیکی و پرهیزکاری یاری رسانید». [نقد و بررسی ۲۶]

هر چند برخی مسلمانان اهل علم، ایشان را زمینه‌ساز موعود ظهور مهدی علیه السلام می‌دانند و معتقدند که این با توجّه به خصوصیّات فکری، عملی‌ و ظاهری‌ ایشان، واضح است و نیازی به تردید و مجادله‌ ندارد، ولی ایشان همّ خود را معطوف به چنین ادّعایی نمی‌فرماید و تنها به زمینه‌سازی عینی و واقعی برای ظهور مهدی علیه السلام می‌پردازد و معتقد است که لزوم عقلی و شرعی همراهی با ایشان در این راستا، تابعی از همین زمینه‌سازی عینی و واقعی است، نه تابعی از ادّعای موعود بودن؛ چراکه مدّعیان موعود بودن بسیارند، ولی یک زمینه‌ساز عینی و واقعی برای ظهور آن حضرت یافت نمی‌شود! با توجّه به اینکه عموم مدّعیان، همّی جز اثبات ادّعای خود ندارند و به کاری جز مجادله درباره‌ی اینکه چه کسی هستند و چه کسی نیستند، نمی‌پردازند، در حالی که روشن است شأن منصور هاشمی خراسانی اجلّ از این قبیل کارهاست و کار مهم‌تری ایشان را به خود مشغول کرده و آن همانا تعلیم اسلام خالص و کامل به مسلمانان جهان و تربیت شماری کافی از آنان برای یاری مهدی علیه السلام است؛ کاری که اگر توسّط ایشان انجام شود، ظهور آن حضرت تحقّق می‌یابد، هر چند کسی ایشان را زمینه‌ساز موعود آن به شمار نیاورده باشد. [نقد و بررسی ۱۷]

منصور هاشمی خراسانی از هیچ مسلمانی برای خود بیعت نمی‌گیرد؛ چراکه بیعت را تنها برای خداوند می‌داند و مرادش از آن، بیعت با کسی است که خداوند به بیعت با او فرمان داده و او کسی جز مهدی نیست که بیعت با او بر هر مسلمانی واجب است. بر این اساس، منصور هاشمی خراسانی از مسلمانان جهان برای مهدی بیعت می‌گیرد؛ به این معنا که از آنان عهد و میثاق می‌گیرد بر اینکه اگر مهدی برایشان ظاهر شد، او را حفاظت، اعانت و اطاعت کنند و مانند کسانی که پیش از آنان بودند، تنهایش نگذارند. این مضمون پیمانی است که منصور هاشمی خراسانی از هر مسلمانی می‌گیرد و اگر شماری کافی از مسلمانان، چنین پیمانی را با او بسته کنند، زمینه برای ظهور مهدی فراهم می‌شود. [نقد و بررسی ۲۶]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۲ . چرا هیچ یک از علمای معروف، منصور هاشمی خراسانی را تأیید نکرده است؟

علمای معروف، معصوم نیستند و از این رو، تأیید یا عدم تأییدشان دلیل محسوب نمی‌شود؛ خصوصاً هرگاه تحت نظارت و سیطره‌ی حاکمان ظالم باشند و در صورت تأیید کسی که مخالف آنان است، با مؤاخذه و آزار آنان مواجه شوند؛ چراکه در این صورت، ممکن است عدم تأییدشان، به دلیل ترس از آنان باشد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۳ . آیا منصور هاشمی خراسانی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام ندانسته، بلکه عدم حمایت از دعوتش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته؛ چراکه دعوتش به سوی امام مهدی علیه السلام است و طبیعتاً عدم حمایت از دعوت به سوی امام مهدی علیه السلام، ظهور امام مهدی علیه السلام را به تأخیر می‌اندازد؛ همچنانکه هر گناه و کار نادرست دیگری به اندازه‌ی خود، ظهور آن حضرت را به تأخیر می‌اندازد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۴ . آیا منصور هاشمی خراسانی، از مردم می‌خواهد که مال و سلاح کافی به او بدهند تا امام مهدی علیه السلام ظهور کند؟!

این سوء ظن و تهمتی نارواست که از گناهان بزرگ محسوب می‌شود. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، هیچ گاه از کسی برای خود مال و سلاح طلب نکرده است. او از مردم خواسته است که به جای فراهم کردن مال و سلاح برای ظالمان، برای امام مهدی علیه السلام مال و سلاح فراهم کنند تا او بتواند قیام و حکومت کند؛ چراکه قیام و حکومت او، مانند قیام و حکومت هر شخص دیگری، بدون مال و سلاح کافی عملی نیست. این صرفاً بیانِ یک حکم عقلی و شرعی است؛ مانند بیانِ حکم خمس و زکات توسّط عالمان که از آن برداشت نمی‌شود آنان خمس و زکات را برای خود می‌خواهند! [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۵ . آیا منصور هاشمی خراسانی، طرفدار آنارشیسم است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، طرفدار آنارشیسم نیست؛ زیرا آنارشیسم به معنای خواستن جامعه‌ای بدون حاکم است، در حالی که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، حاکم را برای جامعه ضروری می‌داند و صرفاً معتقد است که خداوند حاکم مناسب برای جامعه را انتخاب و معرّفی کرده و وظیفه‌ی مردم این است که او را بشناسند و به حکومت برسانند و او در زمان ما، امام مهدی علیه السلام است که وجود دارد و در میان مردم زندگی می‌کند و به محض مطالبه و حمایت کافی آنان، ظهور می‌کند و حکومت را به دست می‌گیرد و با این وصف، نیازی به حکومتی دیگر نیست تا بهانه و دستاویزی برای طالبان قدرت باشد.[۲۵] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۶ . آیا منصور هاشمی خراسانی، حرف انجمن حجّتیّه را تکرار می‌کند؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، حرف انجمن حجّتیّه را تکرار نمی‌کند. حرف انجمن حجّتیّه، لزوم صبر بر حکومت‌های فعلی و خودداری از مبارزه با آنان و رها کردن مردم به حال خود است، تا هنگامی که جهان از ظلم پر شود و امام مهدی علیه السلام ظهور کند، در حالی که حرف علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، لزوم مبارزه با حکومت‌های فعلی و تلاش برای اصلاح و تربیت مردم است، تا هنگامی که شماری شایسته و کافی برای حمایت از امام مهدی علیه السلام گرد آیند و زمینه برای ظهور آن حضرت فراهم شود. بنابراین، حرف علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دقیقاً بر خلاف حرف انجمن حجّتیّه است.[۲۶] [مقاله‌ی ۱۱۷]

یادداشت روز

پرسش:

آیا جناب منصور هاشمی خراسانی عقل را بر شرع مقدّم می‌داند و معتقد است که ما باید به جای شرع از عقل تبعیّت کنیم؟

پاسخ:

این پرسش شما از این انگاره‌ی نادرست برخاسته است که میان عقل و شرع منافاتی وجود دارد، به نحوی که تبعیّت از یکی به معنای عدم تبعیّت از دیگری است و ناگزیر باید یکی از آن دو را بر دیگری مقدّم دانست، در حالی که به باور جناب منصور، عقل و شرع از یک مبدأ پدید آمده و هر دو خلقت خداوند حکیم است و از این رو، منافاتی میان آن دو نیست؛ چنانکه خداوند خود فرموده است: ﴿مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ[۱]؛ یعنی: «در خلقت خداوند منافاتی نمی‌بینی» و با این وصف، تبعیّت از عقل به معنای عدم تبعیّت از شرع و مقدّم دانستنش بر آن نیست، بلکه بالعکس به معنای تبعیّت از شرع نیز است؛ چراکه شرع به اقتضای وحدت مبدأ و سازگاری کاملی که با عقل دارد، به تبعیّت از عقل فرمان داده و به سوی آن فراخوانده است؛ چنانکه به عنوان مثال فرموده است: ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۲]؛ «امید می‌رود که شما عقل را به کار برید» و فرموده است: ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۳]؛ «آیا پس شما عقل را به کار نمی‌برید؟!». بنابراین، جناب منصور عقل را بر شرع مقدّم نمی‌داند و معتقد نیست که شما باید به جای شرع از عقل تبعیّت کنید، بلکه عقل را با شرع هماهنگ و موافق می‌داند و معتقد است که شما باید از هر دو تبعیّت کنید؛ چنانکه خداوند به تبعیّت از هر دو فرمان داده و فرموده است: ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ[۴]؛ «یا می‌پنداری که بیشتر آنان (شرع را) می‌شنوند یا عقل را به کار می‌برند؟!» و فرموده است: ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ[۵]؛ «و (دوزخیان) گویند که اگر (شرع را) می‌شنیدیم یا عقل را به کار می‌بستیم در میان اهل دوزخ نبودیم»، در حالی که بسیاری از مسلمانان بر خلاف این سخن خداوند می‌پندارند که با وجود شرع نیازی به تبعیّت از عقل نیست و شرع آنان را از عقل بی‌نیاز می‌کند، بلکه می‌پندارند که تبعیّت از عقل با وجود شرع نارواست و کسی که با وجود شرع به عقل استناد می‌کند، در بدعت و گمراهی است...

↑[۱] . الملک/ ۳
↑[۲] . البقرة/ ۷۳
↑[۳] . البقرة/ ۴۴
↑[۴] . الفرقان/ ۴۴
↑[۵] . الملک/ ۱۰