جمعه ۱۲ خرداد (جوزا) ۱۴۰۲ هجری شمسی برابر با ۱۳ ذی القعده ۱۴۴۴ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 پرسش جدید: تفاوت اوّل وقت با وقت فضیلت چیست؟ گاهی ممکن است کسی از بانوان، بعد از داخل شدن وقت نماز صبر کند تا وقت فضیلت برسد و در این حین عذر شرعی برایش پیش بیاید و نتواند نماز را به جای آورد، در صورتی که اگر اول وقت می خواند، قضا نمی‌شد. در چنین مواردی با فرض عدم امکان پیش‌بینی‌شان چه باید کرد؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: در روایتی از امام محمّد باقر عليه‌ السلام آمده است که فرمود: «گویا من گروهی را می‌بینم که در مشرق خروج کرده‌اند و حق را می‌طلبند... کشتگانشان شهیدند. آگاه باشید که من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم». لطفاً بفرمایید که آیا این حدیث معتبر است؟ برخی از کسانی که یاری خراسانی موعود را واجب نمی‌دانند، به این فراز استناد می‌کنند. برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: پنج گفتار از آن جناب درباره‌ی اوقات نمازهای یومیّه. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. مقاله‌ی جدید: مقاله‌ی « از حرف تا عمل؛ کارنامه‌ی نظام جمهوری اسلامی ایران» نوشته‌ی «طاها رضوی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ آیاتی از قرآن که بر این دلالت دارند؛ آیه‌ی ۱۶. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی <إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً>» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
اقامه‌ی کلّ اسلام

افزون بر اقامه‌ی عین اسلام به صورت خالص و بر کنار از عقاید و احکام غیر حقیقی، اقامه‌ی کلّ اسلام به صورت کامل و بر کنار از تجزیه و تبعیض، ضروری است؛ زیرا اسلام، یک مجموعه‌ی مرتبط و به هم‌پیوسته، مانند یک نظام دقیق و زنجیره‌ی حلقه در حلقه است که هر جزء آن با نظر به جزء دیگرش، تشریع شده، به نحوی که قطع نظر از آن، قابل تشریع نبوده و چه بسا تشریع آن، ناقض غرض بوده است؛ مانند دانه‌های تسبیح که هر یک به اعتبار جزئی از کل ساخته شده است و هیچ یک به تنهایی ارزشی ندارد و جز در قالب کل سودمند نیست و با این وصف، وجود اجزاء آن، در ضمن وجود کلّ آن است و با زوال کلّ آن، اجزاء آن نیز از بین می‌رود. به همین ترتیب، اجزاء اسلام نیز به اعتبار کلّ آن، تشریع شده است و جز در صورت اقامه‌ی کلّ آن، سودمند نیست، بلکه چه بسا در صورت عدم اقامه‌ی کلّ آن، اقامه‌ی اجزائی از آن به تنهایی، زیانبار است؛ مانند داروهایی که طبیب، با نظر به ترکیب‌شان با یکدیگر تجویز کرده و استعمال برخی از آن‌ها جدا از برخی دیگر، خطرناک است. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۳-۱۰۴]

اقامه‌ی کلّ اسلام

اقامه‌ی اسلام، هنگامی موجب نیل به سعادت و رهایی از مشکلات است که همه‌ی آن به منزله‌ی حکمی واحد، اقامه شود؛ با توجه به اینکه اسلام حقیقتاً نیز حکمی واحد است و اجزاء موجود در آن، مانند اجزاء موجود در یک دستگاهند که به رغم تعدّد، دستگاهی واحد را به وجود می‌آورند و عدم کارکرد هر یک از آن‌ها، بر کارکرد سایر اجزاء تأثیر می‌گذارد و کلّ دستگاه را از حرکت باز می‌دارد. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۶]

امکان اقامه‌ی کلّ اسلام

تنها وجهی که می‌توان برای عدم امکان عمل به کلّ اسلام یاد کرد، عدم امکان علم به کلّ آن است؛ با توجه به اینکه علم به کلّ اسلام، برای عمل به کلّ آن ضروری است و البته تنها برای کسی ممکن است که آن را تشریع کرده است و با این وصف، علم مسلمانان به کلّ آن و تبعاً عملشان به کلّ آن، ممکن نیست. اما حق آن است که این وجه نیز مردود است؛ چراکه مسلّماً خداوند، عمل به کلّ اسلام را بر مسلمانان واجب ساخته است و با این وصف، از توقّف آن بر علم به کلّ اسلام، تنها لزوم تعلیم کلّ اسلام بر خداوند لازم می‌آید، نه رفع وجوب عمل به کلّ آن؛ به این معنا که با توجه به لزوم عمل به کلّ اسلام و توقّفش بر علم به کلّ آن و انحصار ذاتی این علم به خداوند، بر خداوند لازم است که به نحوی از انحاء، علم به کلّ آن را برای مسلمانان ممکن کند تا عذری در برابر او برای عمل نکردن به کلّ اسلام و تبعاً وقوع در شقاوت و مشکلات، نداشته باشند. روشن است که این تعلیم، اجتناب‌ناپذیر و قطعی است و با این وصف، به دو صورت ممکن است: یا خداوند همه‌ی مسلمانان را مستقیماً به کلّ اسلام عالم می‌سازد و یا برخی از آنان را برای این امر بر می‌گزیند تا دیگران به نحو غیر مستقیم، علم به کلّ اسلام را از آنان فرا گیرند. از آنجا که مسلّم است خداوند همه‌ی مسلمانان را مستقیماً به کلّ اسلام عالم نساخته، معلوم می‌شود که برخی از آنان را به کلّ اسلام عالم ساخته و تبعاً بر دیگران واجب است که آنان را بشناسند و از آنان تعلیم پذیرند... چنین کسانی، به اعتبار نیابتشان از خداوند در تعلیم کلّ اسلام، خلیفه‌ی خداوند در میان مسلمانان شمرده می‌شوند. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۷]

امکان اقامه‌ی کلّ اسلام

إقامه‌ی کلّ اسلام به همان اندازه که ضروری است، ممکن است؛ جز آنکه در گرو علم به کلّ آن است و علم به کلّ آن، برای شارع آن ممکن است و ناگزیر از او اخذ می‌شود و او یا آن را به همه‌ی اهل اسلام داده که نداده است و یا آن را به برخی از آنان بخشیده است تا دیگران از آن‌ها اخذ کنند و قهراً همین کار را کرده، چراکه کار دیگر را نکرده است و با این وصف، شناخت آن‌ها برای علم به کلّ اسلام، ضروری است و به همین دلیل نیز ممکن است؛ به این معنا که ناگزیر، اسباب لازم برای شناخت آن‌ها از خداوند صادر شده و قابل تتبّع است؛ همچنانکه طرق لازم برای دسترسی به آن‌ها توسّط خداوند جعل شده و قابل پیگیری است و این چیزی است که درباره‌ی آن سخن گفته خواهد شد إن شاء الله. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۸]

مشروط بودن اقامه‌ی برخی اجزاء اسلام به اقامه‌ی کلّ آن

اقامه‌ی جزئی از اسلام به تنهایی، در حالی که سایر اجزاء آن اقامه نمی‌شود، محلّ اشکال است؛ چراکه هر جزء اسلام، به اعتبار اقامه‌ی کلّ آن و متناسب با اجزاء دیگرش تشریع شده و تبعاً هنگامی سودمند و قابل اقامه است که اجزاء مرتبط با آن اقامه شده باشد؛ با توجه به اینکه اجزاء اسلام، لازم و ملزوم یکدیگرند و بر هم اثر می‌گذارند و از هم اثر می‌پذیرند و هرگاه برخی اقامه نشوند، اقامه‌ی برخی دیگر بی‌فایده، بلکه احیاناً زیانبار خواهد بود. چنانکه به عنوان مثال، احکام جزایی اسلام، به اعتبار تحقّق کامل اسلام و متناسب با زمان و مکانی جعل شده‌اند که سایر احکام اسلام، به عنوان عواملی بازدارنده، جریان یافته‌اند و با جریان آن‌ها، موجبی برای ارتکاب جرایم نیست و تبعاً ارتکاب آن‌ها در این وضعیت، غیر طبیعی و مستلزم جزای مقرّر است. چنانکه مثلاً حکم قطع دست سارق، به اعتبار تحقّق کامل اسلام و متناسب با زمان و مکانی جعل شده که احکام اقتصادی اسلام و اقدامات پیشگیرانه‌ی آن از قبیل توزیع عادلانه‌ی ثروت و مالیاتی چون زکات و خمس، اقامه شده است؛ نه زمان و مکانی که احکام اقتصادی اسلام اقامه نشده و توزیع ثروت ظالمانه است و مالیاتی مانند زکات و خمس، چنانکه باید پرداخته نمی‌شود و تبعاً مقتضی برای سرقت وجود دارد و مانع آن مفقود است. این به آن معناست که اگر کسی در زمان حاکمیّت غیر اسلام و مکانی که احکام عینی و عمومی آن اجرا نمی‌شود، مرتکب سرقت شود، مستحقّ جزای مقرّر برای سرقت نیست و إعمال آن در حقّ او، غیر عادلانه و مخالف با مقصود شارع است. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۹]

فرازی از نامه‌ی آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از همنشین بد برحذر می‌دارد.

از همنشین بد گریزان باش؛ چراکه تو را بدبخت خواهد کرد. از دهانش آتش می‌جهد و قدم‌هایش به سوی هاویه است. زشتی را می‌آراید و گناه را سهل می‌نماید. از نیکی باز می‌دارد و بر پرهیزکاری می‌خندد. او را از خویش بران، چونانکه سگ ولگرد را می‌رانی. آیا او را وا بگذاری تا تو را بگزد؟! برای خویش همنشین خوبی پیدا کن که تو را به نیکی امر کند و از بدی باز دارد؛ وگرنه بر تنهایی صبر کن؛ چراکه از همنشین بد داشتن بهتر است. خوشا به حال کسی که پند برای او سودمند است؛ چراکه او نجات خواهد یافت، اگرچه از درّه‌ی ژرف آویخته باشد و بدا به حال کسی که از پند رویگردان است؛ چراکه او هلاک خواهد شد، اگرچه بر زمین هموار ایستاده باشد. [نامه‌ی بیست و پنجم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند.

جهان در آتش بلا می‌سوزد و مردم در غفلت خود بازی می‌کنند! می‌گویند: علّت این بیماری همه‌گیر چیست؟! و این خشکسالی و گرمای مهلک؟! و این سیل‌ها و زلزله‌های پی در پی؟! و این تنگدستی و گرانی ارزاق؟! و این ترس و ناآرامی عمومی؟! آیا سهوی از کسی سر زده، یا مکری در کار بوده، یا رویدادی طبیعی است؟! ای جاهلان! آن چیزی است که دست‌های خودتان پیش فرستاده و از باورها و کارهای خودتان نشأت گرفته است! آیا پنداشته‌اید که اگر کافر شوید و به خداوند و خلیفه‌اش در زمین پشت کنید و حاکمانی دیگر اختیار نمایید، به شما آسیبی نخواهد رسید؟! یا پنداشته‌اید که اگر ظلم کنید و خون مردم را به ناحق بریزید و اموال آنان را به باطل بخورید و در رباخواری و شهوت‌رانی غرق شوید و گناه بر گناه بیفزایید، پی‌آمدی نخواهد داشت؟! چنین نیست! می‌بینید که چنین نیست! بلکه کفر شما آتشی خواهد شد و شما را خواهد سوخت و گناهانتان گردبادی و شما را خواهد برد، تا آن گاه که از شما جز اندکی در غارها و شکاف صخره‌ها و جاهای دورافتاده باقی نمانند! [نامه‌ی بیست و ششم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند.

کفر شما آتشی خواهد شد و شما را خواهد سوخت و گناهانتان گردبادی و شما را خواهد برد، تا آن گاه که از شما جز اندکی در غارها و شکاف صخره‌ها و جاهای دورافتاده باقی نمانند! آیا این را بعید می‌دانید یا می‌پندارید که ممکن نیست؟! مانند اقوامی در گذشته که انذارهای پیامبران را باور نکردند و جدّی نگرفتند و گفتند: ...«ما هرگز عذاب نخواهیم شد»، تا آن گاه که عذاب بر آنان فرود آمد و همه‌ی‌شان را هلاک کرد؛ پس از برخی نشانی نماند و از برخی ویرانه‌ای ماند که خانه‌ی بوم و دد است! بی‌گمان هنگامی که برقش را دیدند و رعدش را شنیدند دریافتند که انذارهای پیامبران راست بود، ولی چه سود که دیگر فرصتی برای توبه و اصلاح نبود؟! اینک شما به جای آنان آمده‌اید و بر زمین‌هایی که روزگاری مسکن آنان بود، سکونت گزیده‌اید، در حالی که هنوز فرصتی برای توبه و اصلاح دارید، ولی پیداست که عاقبت آنان را از یاد برده‌اید؛ زیرا کارهایی را انجام می‌دهید که آنان انجام می‌دادند و چون شما را انذار می‌دهم، چونانکه پیامبران آنان را انذار می‌دادند، انذارم را باور نمی‌کنید و جدّی نمی‌گیرید، چونانکه آنان انذار پیامبران را باور نمی‌کردند و جدّی نمی‌گرفتند و می‌گویید: ...«ما هرگز عذاب نخواهیم شد»، چونانکه آنان می‌گفتند! پس با این حال، آیا توقّع چیزی جز عاقبت آنان را دارید؟! از چه رو؟! آیا می‌پندارید که سنّت خداوند تغییر کرده یا قدرتش زایل شده است؟! یا به شما امان‌نامه‌ای بی‌قید و شرط داده است؟! یا با شما خویشاوندی دارد؟! یا از کارهایی که انجام می‌دهید، بی‌خبر است؟! یا حریف ابزارها و سلاح‌های جدیدتان نمی‌شود؟! یا از کثرت جمعیّت و وسعت شهرهاتان اندیشناک است؟! چنین نیست، بل او همان است که پیش‌تر بود و شما هر چند ذرّه را بشکافید و به آسمان بالا روید و برج‌هایی بس بلند بسازید، برای او با گذشتگان یکسانید! [نامه‌ی بیست و ششم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند.

آیا پوست و گوشت و استخوان نیستید و تنها یک جان ندارید؟! پس از او بترسید و بر او جرأت نورزید و حلم او را بر بی‌خبری یا ناتوانی یا خشنودی او حمل نکنید و او را با باورهای نادرست و کارهای زشت به خشم نیاورید! آیا می‌خواهید که از آسمان بر سرتان سنگی نازل کند یا آتشی که شما را بسوزاند؟! یا گرما را چنان بیفزاید که بپزید یا سرما را که یخ بزنید؟! یا سطح دریاها را بالا آورد تا شهرهاتان را فراگیرند؟! یا گرد و غبار غلیظ را برانگیزد تا نتوانید تنفّس کنید؟! یا قحطی را به جایی رساند که سگ و گربه را بخورید؟! یا بیماری‌های مرگبارتری در میانتان شایع سازد تا اجساد یکدیگر را از معابر جمع کنید؟! یا یأجوج و مأجوج را بر شما مسلّط کند تا مردانتان را سر بُرند و زنانتان را به کنیزی برند؟! یا بلایی دیگر بر سرتان آورد که نمی‌توانید تصوّر کنید؟! [نامه‌ی بیست و ششم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند.

وای بر شما! چه اندازه بی‌پروا شده‌اید! آیا چیزی نیست که شما را بترساند و به سوی پروردگارتان بازگرداند؟! گیرم از انسانیّت برائت جسته‌اید و حیوانیّت اختیار کرده‌اید؛ آیا حیوان از صاحب خود نمی‌ترسد و راه طویله‌اش را نمی‌شناسد؟! مگر سنگ شده‌اید و دیگر احساسی ندارید؟! اگر اهمّیتی نمی‌دهید که چه بلایی بر سرتان می‌آید، پس بر فرزندانتان و فرزندان فرزندانتان تا هفت نسل رحم کنید که ناگزیر خواهند بود تاوان باورها و کارهای شما را بپردازند! آیا اهمّیتی نمی‌دهید که چه بلایی بر سر آنان خواهد آمد؟! در حالی که شما را نفرین خواهند کرد و خواهند گفت: «خداوند آنان را نیامرزد! چراکه با حماقت خود ما را بدبخت کردند!» و البته نفرین آنان مستجاب خواهد شد؛ زیرا آنان را در مهلکه‌ای انداخته‌اید که تا هفت نسل از آن بیرون نتوانند آمد! [نامه‌ی بیست و ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

[ترجمه‌ی گفتار] ...سپس با ابو بکر بیعت کردند، در حالی که می‌دانستند خداوند آنان را به بیعت با او امر نکرده است، پس عمر هنگامی که کار از کار گذشت گفت: «بیعت با ابو بکر کاری عجولانه و نسنجیده بود که خداوند از شرّ آن حفظ کرد، پس هر کس مانند آن را تکرار کند، بیعتی برای او نیست»، ولی هر تکرار کننده‌ای مانند آن را تکرار کرد و آنان با او بیعت کردند و گفتند: «بیعت با ابو بکر همین طور بود»! پس از عمر در خطایش پیروی کردند و در چیزی که به درستی گفت پیروی نکردند! پس چون این را به آنان یادآوری می‌کنم تا توبه و اصلاح کنند، تعصّب جاهلی آنان را فرا می‌گیرد، می‌گویند: «ای وای! آیا می‌گویی که ابو بکر و عمر خطا کردند؟!»، در حالی که می‌دانند آن دو خدایانی جز خداوند یا پیامبرانی پس از محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم نبودند، بل دو مرد صالح بودند که در برخی چیزها درست عمل کردند و در برخی چیزها خطا و هیچ مؤمنی را نمی‌رسد که از آن دو در خطایشان پیروی کند؛ چنانکه صحابه در بسیاری از امور، با آن دو مخالفت کردند و فقها در مسائل بسیاری بر خلاف فتوای آن دو فتوا دادند و اینان نیز بر آنان عیب نگرفتند و نگفتند: «ای وای! ابو بکر و عمر را در خطا دانستند»! تا آن گاه که من آنچه آنان برایشان پراکنده گفتند را برایشان یک‌جا کردم و آن را روشن و بی‌پیرایه برایشان آوردم، پس بر آنان گران آمد و گفتند: «این دین جدیدی است»! در حالی که آن دین جدیدی نیست، بلکه همان دین نخستین است، مگر اینکه منظورشان از جدید چیزی باشد که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت می‌کنند که خداوند در میانشان مردانی را بر می‌انگیزد که دینشان را برایشان تازه کنند؛ زیرا من دینشان را پس از اینکه مندرس شده بود، برایشان تازه کردم و برایشان در برابر خداوند اختیار چیزی را ندارم و نگهبان آنان نیستم. [فقره‌ی ۱۹ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور می‌فرماید: هرآینه زمین از مردی عادل از ذرّیّه‌ی ابراهیم علیه السلام که خداوند او را امامی برای مردم قرار داده باشد خالی نمی‌ماند و این عهدی است که خداوند با ابراهیم علیه السلام کرد، هنگامی که او را با کلماتی آزمود، پس آن‌ها را به انجام رساند، پس «فرمود: من تو را امامی برای مردم قرار می‌دهم، گفت: و از ذرّیّه‌ام نیز؟ فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد»، پس این جاهلان منحرف و مفتون چه چیزی را انکار می‌کنند؟! آیا انکار می‌کنند که اکثر مسلمانان گمراه شده باشند؟! «در حالی که پیش از آنان اکثر گذشتگان گمراه شدند» و آنان از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت می‌کنند که به آنان فرمود: «شما وجب به وجب و قدم به قدم به راه‌های گذشتگان خواهید رفت»! پس با وجود سخن خداوند و سخن پیامبرش، چه چیزی را انکار می‌کنند؟! آیا انکار می‌کنند که اکثر صحابه خطا کرده باشند؟! در حالی که اکثرشان در روز اُحد خطا کردند، هنگامی که به سوی کوه می‌گریختند و به احدی نگاه نمی‌کردند و پیامبر در پشت سرشان آنان را می‌خواند، پس آنان را با اندوهی بر روی اندوهی کیفر داد و فرمود: «بی‌گمان کسانی از شما که در روز رویارویی دو گروه پا به فرار گذاشتند، شیطان آنان را به سبب برخی از آنچه کسب کرده بودند به لغزش انداخت» و در روز حُنین، هنگامی که کثرت‌شان آنان را مغرور ساخت، پس آنان را بی‌نیاز نکرد و زمین با همه‌ی وسعتش بر آنان تنگ شد، سپس پا به فرار گذاشتند و خود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت می‌کنند که فرمود: «هرآینه گروهی از اصحابم (در روز قیامت) به سوی من می‌آیند، پس از اطراف حوض رانده می‌شوند، پس می‌گویم: پروردگارا! اصحابم! پس می‌فرماید: تو نمی‌دانی که بعد از تو چه کار کردند! آنان به پشت سر خود باز گشتند»! پس با وجود سخن خداوند و سخن پیامبرش، چه چیزی را انکار می‌کنند؟! آیا صحابه و تابعین را خدایانی جز خداوند گرفته‌اند، چنانکه یهودیان عالمان و راهبانشان را گرفتند؟! «در حالی که امر نشده‌اند مگر اینکه خدایی واحد را بپرستند، خدایی جز او نیست، او از چیزی که شریکش قرار می‌دهند منزّه است»! [فقره‌ی ۲۰ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که می‌فرماید: «و کسانی که کافر شدند می‌گویند که تو پیامبر نیستی، بگو خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست به عنوان شاهد میان من و شما کافی هستند»، پس فرمود: شهادت خداوند کتاب اوست و هرآینه میان پیامبر و امّتش دو شاهد وجود دارد: کتاب خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست و او خلیفه‌ی خداوند در میان آنان پس از پیامبر است و امّتش هیچ گاه بدون آن دو نخواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد، گفتم: خداوند من را فدای تو گرداند؛ زیرا چیزی از کتاب خداوند که پنهان می‌دارند را برایم آشکار کردی! فرمود: آن را پنهان نمی‌دارند، ولی در آن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دل‌ها قفل‌هایی است! در این هنگام گریه‌ام گرفت، پس فرمود: تو را چه می‌شود؟! گفتم: برای مردم تأسّف می‌خورم؛ چراکه آنان سخن تو را نشنیده‌اند، در حالی که آن حکمت و فصل الخطاب است و اگر آن را می‌شنیدند، هدایت می‌یافتند، پس فرمود: بر آنان تأسّف نخور؛ «اگر خداوند در آنان خیری می‌یافت حتماً به آنان می‌شنواند و اگر به آنان می‌شنواند پشت می‌کردند، در حالی که رویگردان بودند»! [فقره‌ی ۲۱ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: شماری از یارانمان ما را خبر دادند، گفتند: ما جماعتی نزد منصور بودیم، پس به ما روی نمود و فرمود: هرآینه برای خداوند بر مردم دو شاهد است: کتاب خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست و هیچ یک از آن دو آنان را از دیگری بی‌نیاز نمی‌کند و این سخن خداوند است که فرموده است: «بگو خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست به عنوان شاهد میان من و شما کافی هستند»، سپس به آسمان نگریست و فرمود: خداوندا! آیا تبیین کردم؟! پس از ترس خداوند چیزی به ما وارد شد که خداوند می‌داند هنگامی که این را فرمود، سپس به سوی ما بازگشت و فرمود: هرآینه زمین از کتاب خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست خالی نمی‌ماند، تا دو شاهد میان پیامبر و امّتش تا روز قیامت باشند و کسی که علم کتاب نزد اوست مردی از عترت و اهل بیت پیامبر است و این سخن اوست که فرموده است: «هرآینه من در میان شما دو چیز گران‌مایه را به جا می‌گذارم: کتاب خداوند و عترتم اهل بیتم، اگر به آن دو متمسّک شوید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد و آن دو هیچ گاه از هم جدا نمی‌شوند تا آن گاه که نزد حوض بر من وارد شوند»، سپس بار دیگر به آسمان نگریست و فرمود: خداوندا! آیا به طور کامل ادا کردم؟! پس از هیبت او شروع به لرزیدن کردیم هنگامی که این را فرمود، انگار که در این دنیا نبود! [فقره‌ی ۲۲ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که می‌فرماید: «آیا کسی که بر بیّنه‌ای از پروردگارش است و شاهدی از او در پی‌اش می‌آید»، پس فرمود: کسی که بر بیّنه‌ای از پروردگارش است، محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است و پس از او در هر قرنی شاهدی از اهلش می‌آید و در پی‌اش می‌آید یعنی پس از او می‌آید، آیا سخن خداوند بلندمرتبه را نمی‌بینی که فرموده است: «قسم به خورشید و پرتو آن و به ماه هنگامی که در پی آن می‌آید» یعنی پس از آن می‌آید؟! پس هر کس می‌خواهد از آتش رهایی یابد و به بهشت درآید، باید به چیزی که خداوند نازل کرده است ایمان آورد و از محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم پیروی کند و به همراه شاهدِ از اهل او باشد، همان طور که حواریّون گفتند: «پروردگارا! ما به چیزی که نازل کردی ایمان آوردیم و از پیامبر پیروی کردیم، پس ما را به همراه شاهدان بنویس». [فقره‌ی ۲۳ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: ابو داوود طیالسی [د.۲۰۴ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: همّام ما را حدیث کرد، از قتادة، از عبد الله بن بُریدة، از سلیمان بن ربیع عَدَوی که گفت: با عمر دیدار کردیم، پس به او گفتیم که عبد الله بن عمرو به ما این طور گفت، پس عمر گفت: عبد الله بن عمرو به چیزی که می‌گوید داناتر است، سه بار این را گفت، سپس برای نماز ندا داده شد، پس مردم نزد او گرد آمدند، پس عمر برایشان خطبه خواند، پس گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند بود تا آن گاه که امر خداوند عزّ و جلّ بیاید. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شاید حدیث همین بود تا آن گاه که اهل شام چیره شدند، پس بر آن افزودند: «بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود» یا «بر مردم چیره خواهند بود» و اگر این از حدیث بوده باشد نیز معنای آن چیزی است که گفتیم مبنی بر چیرگی آنان با حجّت و امّا سخن عبد الله بن عمرو را ابو داوود برای اختصار حذف کرده است و دیگران آن را ذکر کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۴]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: ... عبد الله بن عمرو بن عاص مردم را به چیزهایی حدیث می‌کرد که نمی‌شناختند؛ پس شایسته است که از هر چه او به تنهایی روایت کرده است اعراض شود، خصوصاً هرگاه آن را به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت نداده باشد و سخن او که قیامت بر بدترینِ مردم بر پا می‌شود، از چیزهایی نیست که تنها او گفته است و «جنگیدن برای امر خداوند» در حدیث پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، جنگیدن برای آن است که امر تنها برای خداوند باشد و این گونه نخواهد بود مگر هنگامی که امیر، خلیفه‌ی او در زمین باشد، نه سایر مردم و گروه حق را نمی‌یابی مگر در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ و هر کس در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ نباشد، از آنان نیست و کسی که برای جنگ آماده می‌شود، مانند کسی است که می‌جنگد. [درس یکم، ص۲۵]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] در «مسند» خود روایت کرده، ... از معاویة بن قُرّة، از پدرش، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: هرگاه اهل شام فاسد شوند، خیری در شما نیست و همواره شماری از امّتم منصور خواهند بود، کسی که آنان را یاری نکند به آنان زیانی نخواهد رساند، تا آن گاه که قیامت بر پا شود. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این سخن که «هرگاه اهل شام فاسد شوند، خیری در شما نیست»، زیادتی است که ابن جعد آن را ذکر نکرده و همین طور سعید بن منصور و ابن ماجه و آن زیادتی نادرست است؛ چراکه اهل شام در زمان معاویة فاسد شدند، در حالی که همه‌ی خیر در مدینه و کوفه بود به خاطر وجود علی و پیروانش در آن دو، بل آن در تناقض با حدیث است؛ چراکه بقاء طائفه‌ی منصوره در امّت تا روز قیامت، به معنای بقاء خیر در آنان است، اگرچه همه‌ی اهل زمین فاسد شوند و خداوند می‌داند که چه کسی آن را به حدیث افزوده؛ چراکه بزار گفته است: «کسی را نمی‌شناسیم که این حدیث را با این لفظ از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده باشد مگر قرّة بن إیاس» و او مردی است که اکثر (اهل علم) او را از صحابه دانسته‌اند... ولی شعبة گفته است: «به معاویة بن قرّة گفتم: آیا پدرت با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مصاحبت کرد؟ گفت: نه، ولی در زمان او شیر می‌دوشید و نگاه می‌داشت»، یعنی پسر کوچکی بود که به اهل خانه‌اش خدمت می‌کرد، پس شاید به خاطر کمی سنّش در حدیث اشتباه کرده باشد. [درس یکم، ص۲۶]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن علیّ بن بابویه [د.۳۸۱ق] در کتاب «عیون أخبار الرضا» روایت کرده... از رضا علیّ بن موسى عليهما السلام... فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی سخن خداوند عزّ و جلّ که فرموده است: «روزی که هر مردمی را با امامشان فرا می‌خوانیم» فرمود: هر قومی با امام زمانشان و کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان فرا خوانده می‌شوند. منصور حفظه الله تعالی فرمود: آن حدیث مشهوری است که ثعلبی [د.۴۲۷ق]، دیلمی [د.۵۰۹ق]، قرطبی [د.۶۷۱ق]، سیوطی [د.۹۱۱ق] و دیگران آن را ذکر کرده‌اند و همه‌ی حجّت‌های خداوند بر بندگانش را گرد آورده است: کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان و امام زمانشان و از این رو امام زمانشان را مقدّم ساخت که به وسیله‌ی او کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان چنانکه باید شناخته می‌شود و از این رو با این سه فرا خوانده می‌شوند که هدایتشان در هر زمان به وسیله‌ی این سه است. پس هر کس همه‌ی آن‌ها را بشناسد، او از هدایت‌یافتگان است و هر کس همه‌ی آن‌ها را نشناسد، او از گمراهان است و بدین سان مردم در روز قیامت از هم تمایز می‌یابند. [درس یکم، ص۲۸]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: یعقوبی [د.۲۸۴ق] در «تاریخ» خود، به صورت مرسل از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است که روزی خطبه‌ای خواند و در آن فرمود: هرآینه گام‌های بنده در روز قیامت برداشته نمی‌شود تا آن گاه که از او پرسیده شود درباره‌ی عمرش که آن را در چه سپری کرده و درباره‌ی جوانی‌اش که آن را در چه گذرانده و درباره‌ی مالش که آن را از کجا به دست آورده و در چه مصرف نموده و درباره‌ی امامش که او چه کسی بوده است؟ خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «روزی که هر مردمی را با امامشان فرا می‌خوانیم» تا آخر آیه. منصور حفظه الله تعالی فرمود: او آن را به همین صورت روایت کرده و در (روایت) مُسند (به جای فقره‌ی آخر) آمده است: «درباره‌ی حبّ ما اهل بیت» و آن مانند تأویل است و داود بن سلیمان [د.۲۰۳ق] در «مسند الرضا»، حسین بن سعید [د.‌قرن۳ق] در «الزهد»، علیّ بن ابراهیم [د.حدود۳۲۹ق] در «تفسیر» خود، طبرانی [د.۳۶۰ق] در «المعجم الکبیر»، محمّد بن علیّ بن بابویه [د.۳۸ق] در «الخصال»، محمّد بن محمّد بن نعمان [د.۴۱۳ق] در «أمالی» خود، ابو سعید نقّاش [د.۴۱۴ق] در «فوائد العراقيّين»، ثعلبی [د.۴۲۷ق] در «الكشف والبيان»، طوسی [د.۴۶۰ق] در «أمالی» خود، ابن مغازلی [د.۴۸۳ق] در «مناقب عليّ»، ابن عساکر [د.۵۷۱ق] در «تاریخ دمشق» و دیگران، آن را با اسناد مختلف، از علی، ابن عبّاس، ابو ذر، ابو بَرزة، ابو بُردة، ابو سعید خدری و عبد الله بن مسعود، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۸]

رسم و نصب تمثالی که به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه‌ی اهل بیت نسبت داده می‌شود، جایز نیست و این به چند دلیل است: یکم آنکه تصویرگری از جانداران است که در قرآن و سنت جایز دانسته نشده است. دوم آنکه همانندی با مسیحیان است؛ چراکه آنان به رسم و نصب تمثال مسیح علیه السلام، حواریون و قدّیسان می‌پردازند، در حالی که همانندی با آنان جایز نیست؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! همانند کسانی که کافر شدند نباشید» و روایت شده است که امّ حبیبة و امّ سلمة برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حکایت کردند که وقتی در حبشه بودند، کلیسایی را دیدند که در آن تصاویری بود، پس آن حضرت فرمود: «إِنَّ أُولَئِكَ قَوْمٌ إِذَا كَانَ فِيهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِكَ شِرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ «آنان قومی هستند که هرگاه مرد صالحی در میانشان باشد، پس از دنیا برود، بر روی قبرش مسجدی بنا می‌کنند و این تصاویر را در آن می‌کشند، پس آنان بدترین مردمان نزد خداوند در روز قیامت هستند». سوم اینکه از مصادیق دروغ است؛ چراکه چهره و بدن آنان دقیقاً معلوم نیست. [پرسش و پاسخ ۴۶]

تردیدی نیست که علیّ بن أبی طالب ولیّ خداوند است، ولی اذان عبادت خاصّی است که خداوند و پیامبرش آن را تشریع کرده‌اند و برای کسی جایز نیست که چیزی را بر آن بیفزاید، اگرچه آن چیز في حدّ نفسه حق باشد... بنابراین، گفتن «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيًّا وَلِيُّ اللَّهِ» در اذان با اعتقاد به اینکه جزئی از اذان است، جایز نیست و اگر کسی آن را بدون اعتقاد به اینکه جزئی از اذان است بگوید، در بین اذان سخن گفته و این کاری است که در همه‌ی مذاهب مکروه شمرده شده و شافعی اعاده‌ی اذان پس از آن را مستحب دانسته است و اگر این کار را در اقامه انجام دهد، باید اقامه را از سر بگیرد؛ چراکه آن به منزله‌ی جزئی از نماز است؛ چنانکه عمرو بن أبي نصر روایت کرده است: «به ابو عبد الله (صادق) علیه السلام گفتم: آیا انسان می‌تواند در اذان سخن بگوید؟ فرمود: اشکالی ندارد، گفتم: در اقامه چطور؟ فرمود: نه» و محمّد بن مسلم روایت کرده است: «ابو عبد الله (صادق) علیه السلام فرمود: هرگاه برای نماز اقامه گفتی، دیگر سخن نگو؛ چراکه اگر سخن گفتی، باید اقامه را اعاده کنی». عجیب است که شیعیان، اهل سنّت را بابت گفتن «الصّلاة خير من النوم» به دلیل عدم ورود آن در اذان از طریقی ثابت، نکوهش می‌کنند، اما خودشان چیزی را می‌گویند که مشابه آن، بلکه بی‌بنیادتر از آن است! ﴿كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ «این گونه برای اسراف‌کنندگان کاری که انجام می‌دهند زینت داده شده» و این حقیقتی است که بر عالمان متقدّم شیعه پوشیده نبوده است؛ چنانکه محمّد بن علیّ بن بابویه (د.۳۸۱ق) معروف به شیخ صدوق، در کتاب «من لا یحضره الفقیه» تصریح کرده که گفتن این عبارت در اذان از بدعت‌های «مفوّضه لعنهم الله» است که خود را به دروغ در میان شیعه جا زده‌اند! [پرسش و پاسخ ۴۹]

مسجد جمکران در قم معتبر نیست و نماز گزاردن در آن فضیلت خاصّی ندارد، بل نسبت دادن بنای آن به مهدی بر پایه‌ی داستانی که با چند واسطه از مردی مجهول نقل شده، مصداق دروغ بستن بر آن حضرت است و دروغ بستن بر آن حضرت، گناهی بسیار بزرگ شمرده می‌شود. [پرسش و پاسخ ۶۸]

بوسیدن دست هیچ کس سنّت نیست، ولی بوسیدن دست رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و دست خلیفه‌ی او برای تبرّک، جایز است؛ چنانکه برخی یارانمان ما را خبر دادند، گفتند: «مردی خواست که دست منصور را ببوسد، پس آن جناب دست خود را دور کرد و به او فرمود: آیا می‌خواهی من را فریب دهی همان گونه که این دجّالان را فریب می‌دهی؟! کسی دست کسی را نبوسد مگر آنکه امامی مفترض الطّاعه باشد! مرد (پس از آن به ما) گفت: به خدا سوگند این کار را نکردم مگر برای اینکه بدانم آیا او هم از دجّالان است یا نه، پس دانستم که او از آنان نیست». با این حال، بوسیدن دست پدر و مادر در صورتی که مسلمان باشند، اشکالی ندارد؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: «از عالم درباره‌ی مردی پرسیدم که دست پدر و مادرش را می‌بوسد، فرمود: اشکالی ندارد، آیا سخن خداوند بلندمرتبه را نشنیده‌ای که می‌فرماید: <و بال فروتنی را از مهربانی برای آن دو فرود آور>؟!»، ولی بوسیدن دست حاکمان ظالم و عالمانی که پیرو آنان هستند، حرام است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: «شنیدم بنده‌ای صالح (یعنی منصور) می‌فرماید: هر کس دست ظالمی را بوسه زند تا با آن تولّی او را اظهار کند، مانند این است که بر لات و عزّی بوسه زده باشد». [پرسش و پاسخ ۵۵]

«امام» به معنای کسی است که به او اقتدا می‌شود و با این وصف، اطلاق «امام» بر کسی جایز نیست مگر اینکه اقتدا به او مطلقاً جایز باشد؛ زیرا اطلاق «امام» بر کسی که اقتدا به او مطلقاً جایز نیست، دروغ است... بنابراین، کسی که خود را بدون قید «امام» می‌خواند یا دیگران او را بدون قید «امام» می‌خوانند و او آنان را از این کار باز نمی‌دارد، از دو حال بیرون نیست: یا خداوند به تبعیّت از او به نحو مطلق اذن داده که در این صورت، «امام» خواندن او پرستش خداوند است، یا خداوند به تبعیّت از او به نحو مطلق اذن نداده که در این صورت، «امام» خواندن او پرستش طاغوت یا شبیه به آن است... با این وصف، «امام» خواندن کسی جز خلیفه‌ی خداوند در زمین، اگر با اعتقاد به وجوب تبعیّت از او مانند تبعیّت از خلیفه‌ی خداوند در زمین باشد، شرک است و اگر بدون این اعتقاد باشد، سوء تعبیر و تشبّه به مشرکان شمرده می‌شود... از این رو، جناب منصور اکیداً از آن نهی فرموده است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: «... گفتم: فدایت شوم، آیا ما می‌توانیم تو را امام بنامیم همان طور که مردم رهبرانشان را (امام) می‌نامند؟ فرمود: نه، این نامی است که جز مهدی کسی به آن نامیده نمی‌شود مگر دجّال!» [پرسش و پاسخ ۵۷]

اجتماع شماری کافی از مسلمانان برای حفاظت، اعانت و اطاعت مهدی، اگرچه در اثر دعوت منصور هاشمی خراسانی انجام می‌شود، بر پایه‌ی تقلید از او انجام نمی‌شود، بل بر پایه‌ی تبعیّت از کتاب خداوند و سنّت یقینی پیامبرش و اقتضائات روشن عقلی انجام می‌شود و به همین دلیل است که او برای دعوت مسلمانان به این اجتماع ضروری، کتابی استدلالی و برهانی نوشته و به کتاب خداوند و سنّت یقینی پیامبرش و اقتضائات روشن عقلی استناد کرده و مانند مجتهدان به دادن فتوا و مانند مدّعیان به معرّفی خود اکتفا نکرده است، در حالی که یک مرجع تقلید، تنها فتوای خود را برای عامّه‌ی مردم اظهار می‌دارد و متوقّع است که آنان بر پایه‌ی تقلید از او و بدون علم تفصیلی به دلایلش، به فتوای او عمل کنند و یک مدّعی دروغین، تنها مقام ادّعایی خود مانند مهدی بودن یا نایب مهدی بودن یا فرزند مهدی بودن را برای عامّه‌ی مردم اظهار می‌دارد و متوقّع است که آنان بر پایه‌ی تقلید از او و بدون علم تفصیلی به دلایلش، از گفته و کرده‌ی او پیروی کنند، امّا منصور هاشمی خراسانی، نه از موضع یک مرجع تقلید و نه از موضع یک مدّعی دروغین، بل از موضع یک آمر به معروف و ناهی از منکر دعوت کرده و دعوت معقول و مشروع خود را بر دلایل یقینی و مسلّم اسلامی مبتنی ساخته است، تا مسلمانان با علم تفصیلی به دلایل او و نه صرفاً با اعتماد به مرجعیّت یا مقام ادّعایی او، دعوت او را اجابت کنند و این همان خصوصیّت مهمّی است که این شخصیّت خاص و متفاوت را از مراجع تقلید و مدّعیان دروغین جدا کرده و در جایگاه یک زمینه‌ساز عینی و عملی برای ظهور مهدی قرار داده است. این به آن معناست که منصور هاشمی خراسانی نمی‌خواهد مانند مراجع تقلید و مدّعیان دروغین، شما را به مریدان خود تبدیل کند، بل می‌خواهد از شما برادران و خواهرانی آزاده، خردمند و فرهیخته برای خود بسازد تا یاران او به سوی خداوند و خلیفه‌اش در زمین باشید. [نقد و بررسی ۲۹]

خوشبختانه بسیاری از احکام ضروری و بنیادین اسلام مانند ارکان نماز و روزه و زکات و حجّ، چنانکه منصور هاشمی خراسانی در بخشی از کتاب خود تبیین فرموده است، از طریق کتاب خداوند و اخبار متواتر پیامبر او صلّی الله علیه و آله و سلّم معلوم می‌شود و با این وصف، می‌توان به آن‌ها عمل کرد و عمل به آن‌ها مجزی است، ولی برای یقین به سایر احکام اسلام و برائت ذمّه از آن‌ها، چاره‌ای جز رجوع به خلیفه‌ی خداوند در زمین نیست و این کاری است که به باور منصور هاشمی خراسانی ممکن است؛ چراکه مانع رجوع به او چیزی جز تقصیر مردم در تأمین مقدّمات آن نیست و تبعاً رفع این مانع به معنای تأمین مقدّمات رجوع به او برای آنان ممکن است و اگر این کار به اجتماع گروهی کافی از آنان نیاز دارد و گروهی کافی از آنان اجتماع نمی‌کنند، گناه منصور هاشمی خراسانی نیست، بل گناه خود مردم و کسانی است که آنان را از این کار باز می‌دارند... آری، این زمینه‌ساز ظهور مهدی، مسلمانان جهان را از وقوع یک «بی‌چارگی بزرگ» خبر می‌دهد و آنان را با ارائه‌ی راهکارهایی روشن و عملی، به برون‌رفت از آن فرا می‌خواند، ولی بیشتر آنان ندای ایشان را نمی‌شنوند یا می‌شنوند و در نمی‌یابند، جز اندکی از آنان که خداوند دل‌هاشان را برای ایمان آزموده است و البته همانان کافی خواهند بود ان شاء الله. [نقد و بررسی ۱]

اینکه شما پیشتر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی را نمی‌شناختید و نامشان را نشنیده بودید، دلیل بر وجود نداشتن ایشان نمی‌شود؛ چنانکه عاقلان گفته‌اند: «نیافتن دلیل بر نبودن نیست»! همچنانکه شما به طور حتم بسیاری دیگر از عالمان جهان اسلام در کشورهای مختلف را نیز نمی‌شناسید و نامشان را نیز نشنیده‌اید و با این حال، آنان وجود دارند و چه شما بدانید و چه شما ندانید، مشغول فعالیّت‌های علمی و فرهنگی خود هستند... آری، متأسفانه شما تحت تأثیر إلقائات جاهلان و افراد مغرض و بیمار هستید وگرنه می‌دانید که اتّفاقاً صالح‌ترین بندگان خداوند کسانی هستند که گمنامند و از شهرت می‌گریزند و این به معنای وجود نداشتن آنان نیست، بلکه چه بسا وجود داشتن دیگران به یمن وجود آنان است و به برکت وجود آنان مهلت داده می‌شوند! آنان کسانی هستند که به تعبیر برخی روایات مستفیض «در زمین گمنام و ناشناخته‌اند، ولی در آسمان معروف و مشهورند»... به هر حال، به یاد داشته باشید انسان عاقل کسی است که حق را با افراد نمی‌شناسد، بلکه افراد را با حق می‌شناسد، در حالی که انسان جاهل عکس این کار را انجام می‌دهد و شهرت یا مقام یا عنوان افراد را دلیل بر حق بودنشان و گمنامی آنان را دلیل بر باطل بودنشان می‌پندارد. این بی‌گمان جهالتی آشکار است! [نقد و بررسی ۸]

اتّخاذ القاب نیکو برای پیشوایان و عالمان دین، کاری معمول است، بل سنّتی اسلامی به شمار می‌رود... چنانکه لقب «مصطفی» برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و لقب «احمد» که در انجیل با آن معرّفی شده... و لقب «مرتضی» برای علی از این قبیل بوده... سایر پیشوایان اهل بیت نیز القاب مختلفی مانند «باقر»، «صادق»، «کاظم» و «رضا» داشتند که امروز به آن‌ها شناخته‌تر هستند تا به نام‌های خودشان، بل مهدی که منصور به سوی او دعوت می‌کند نیز نام دیگری دارد و «مهدی» لقب و شهرت اوست... با توجّه به این شواهد، ممکن است که «منصور» نیز لقب و شهرت نویسنده‌ی کتاب «بازگشت به اسلام» و زمینه‌ساز ظهور مهدی باشد، ولی بدون شک این چیز مهمّی نیست که فکر برخی کوته‌فکران را به خود مشغول کرده و به دست‌آویز سست‌شان برای تبلیغ بر ضدّ این عالم بزرگ و مظلوم تبدیل شده است؛ چراکه مسلّماً از نظر عاقلان، تنها اندیشه‌ها و آموزه‌های اسلامی و اصلاح‌گرانه‌ی او اهمّیت دارد و نام و لقب و شهرت او تعیین کننده نیست؛ با توجّه به آنکه این اندیشه‌ها و آموزه‌ها متّکی بر نام و لقب و شهرت او نیست تا با تغییر آن تغییر یابد، بل متّکی بر کتاب خدا و سنّت متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و احکام قطعی عقل است که در هر حال ثابت و قابل پیروی است. بنابراین، شما می‌توانید تصوّر کنید که نام منصور هاشمی خراسانی، محمّد، یا علی، یا عمر، یا سعید، یا هاشم، یا جعفر، یا قاسم، یا قنبر، یا محمّد علی، یا محمّد جعفر، یا عبد الله، یا چیز دیگری از این قبیل است؛ چراکه او هر نامی داشته باشد، نویسنده‌ی کتاب «بازگشت به اسلام» و رهبر نهضت مبارکی است که به کوری چشم منافقان و بیماردلان، برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در جهان و تحقّق حاکمیّت مهدی ظهور کرده است و با وجود همه‌ی عداوت‌ها و جوسازی‌ها به حرکت خود تا رسیدن به آرمان متعالی و مقدّسش ادامه می‌دهد ان شاء الله. [نقد و بررسی ۱۰]

بارها گفته‌ایم که نام، تصویر و سوابق علمی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، موضوعیّت و اهمّیّت ندارد؛ زیرا چیزی که معرّف و مبیّن حقّانیّت اوست، مبانی، دیدگاه‌ها و اهداف معقول و مشروع اوست، نه نام، تصویر و سوابق علمی‌اش و با این وصف، مجادله درباره‌ی نام، تصویر و سوابق علمی‌اش، کار بیهوده‌ای است و تنها به کمرنگ شدن مبانی، دیدگاه‌ها و اهداف او از یک سو و به خطر افتادن امنیّتش از سوی دیگر می‌انجامد و این هر دو مفسده‌ای آشکار است که هر مؤمن عاقل، بصیر و خیرخواهی را از همراهی با مجادله‌کنندگان باز می‌دارد. فرض کنید که این عالم بزرگ، چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی در دهی بالای کوه است که مردم او را با نام «غضنفر ده بالا» می‌شناسند! این موضوع کدام واقعیّت را بر روی زمین تغییر می‌دهد؟! آیا دعوت او به سوی حق را باطل می‌کند، یا استدلال درستش به قرآن و سنّت و عقل را غلط می‌گرداند، یا از ارزش آموزه‌های ارزشمند علمی و اخلاقی‌اش می‌کاهد، یا شأن والای معنوی‌اش را نفی می‌نماید؟! آیا ممکن نیست که خداوند چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی را مورد عنایت خویش قرار دهد و به وسیله‌ای برای هدایت بندگانش تبدیل کند؟! آیا پیامبر خاتم، چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی نبود که خداوند او را بر نام‌آوران زمانش ترجیح داد و به وسیله‌ای برای هدایت جهانیان تبدیل کرد؟! آیا «غضنفر ده بالا» نمی‌تواند ایمان و تقوایی بیشتر از «آیت الله فلانی» داشته باشد و در پیشگاه خداوند مقرّب‌تر و آبرومندتر باشد؟! در حالی که خداوند خود فرموده است: ﴿يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ؛ «هر کس را بخواهد به رحمت خود مخصوص می‌گرداند و خداوند دارای فضل عظیم است» و فرموده است: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛ «خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را در کجا قرار دهد». [نقد و بررسی ۱۰]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۰ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف ولایت فقیه است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، ثبوت ولایت معصوم برای غیر معصوم را عقلاً محال می‌داند؛ زیرا اثبات اختیارات معصوم برای کسی که معصوم نیست و خواسته یا ناخواسته به خطا و لغزش دچار می‌شود، قبیح است و به تناقض در امر خداوند می‌انجامد. این سخن حقّی است که تنها علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آن را بیان نکرده است، بلکه بسیاری از عالمان بزرگ و مشهور شیعه نیز آن را بیان کرده‌اند و با این وصف، دشمنی با علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به خاطر آن، وجهی ندارد.[۲۳] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۱ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف علما و مراجع تقلید است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، خود یکی از علما است و تبعاً نمی‌تواند مخالف علما باشد. او صرفاً با علمای فاسد مخالف است که وابسته و سرسپرده‌ی حاکمانند و برای برخورداری از حمایت‌های مالی آنان، چشم خود را به روی ظلمشان بسته‌اند و بر ضد مردم مظلوم و عالمان مستقلّی که به انتقاد از ظلم می‌پردازند سخن می‌گویند. همچنین، او با تقلید کورکورانه از علما به معنای تقلید از آنان بدون اطلاع از دلایلشان مخالف است؛ چراکه این کار، بر خلاف آموزه‌های اسلام است و بیخ علم و تحقیق را می‌خشکاند.[۲۴] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۲ . چرا هیچ یک از علمای معروف، منصور هاشمی خراسانی را تأیید نکرده است؟

علمای معروف، معصوم نیستند و از این رو، تأیید یا عدم تأییدشان دلیل محسوب نمی‌شود؛ خصوصاً هرگاه تحت نظارت و سیطره‌ی حاکمان ظالم باشند و در صورت تأیید کسی که مخالف آنان است، با مؤاخذه و آزار آنان مواجه شوند؛ چراکه در این صورت، ممکن است عدم تأییدشان، به دلیل ترس از آنان باشد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۳ . آیا منصور هاشمی خراسانی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام ندانسته، بلکه عدم حمایت از دعوتش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته؛ چراکه دعوتش به سوی امام مهدی علیه السلام است و طبیعتاً عدم حمایت از دعوت به سوی امام مهدی علیه السلام، ظهور امام مهدی علیه السلام را به تأخیر می‌اندازد؛ همچنانکه هر گناه و کار نادرست دیگری به اندازه‌ی خود، ظهور آن حضرت را به تأخیر می‌اندازد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۴ . آیا منصور هاشمی خراسانی، از مردم می‌خواهد که مال و سلاح کافی به او بدهند تا امام مهدی علیه السلام ظهور کند؟!

این سوء ظن و تهمتی نارواست که از گناهان بزرگ محسوب می‌شود. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، هیچ گاه از کسی برای خود مال و سلاح طلب نکرده است. او از مردم خواسته است که به جای فراهم کردن مال و سلاح برای ظالمان، برای امام مهدی علیه السلام مال و سلاح فراهم کنند تا او بتواند قیام و حکومت کند؛ چراکه قیام و حکومت او، مانند قیام و حکومت هر شخص دیگری، بدون مال و سلاح کافی عملی نیست. این صرفاً بیانِ یک حکم عقلی و شرعی است؛ مانند بیانِ حکم خمس و زکات توسّط عالمان که از آن برداشت نمی‌شود آنان خمس و زکات را برای خود می‌خواهند! [مقاله‌ی ۱۱۷]

یادداشت روز

نقد:

به چه علت ایشان خود را خراسانی می‌نامند؟ دلایلشان را ایمیل کنید!

از جانب محقق مدعیان دروغین!

بررسی:

به جناب منصور هاشمی خراسانی به این علّت «خراسانی» گفته می‌شود که خراسانی یعنی از اهالی خراسان است و در این منطقه‌ی جغرافیایی زندگی می‌کند! اما به شما به چه علّت «محقّق مدّعیان دروغین» گفته می‌شود؟! آیا به این علّت که درباره‌ی مدّعیان دروغین تحقیق می‌کنید یا به این علّت که محقّقی در خدمت مدّعیان دروغین هستید؟! کسانی که بزرگ‌ترین ادّعای دروغین یعنی ادّعای ولایت مطلقه بر دین و دنیای مردم را دارند، ولی جناب منصور هاشمی خراسانی را مدّعی دروغین می‌شمارند که هیچ ادّعای خاصّی درباره‌ی خود ندارد و تنها به سوی امام مهدی علیه السلام و زمینه‌سازی برای ظهور او دعوت می‌کند؛ کسانی که با اموال امام مهدی علیه السلام، محقّقانی را استخدام کرده‌اند تا با تحقیقات غیر علمی و غیر منصفانه‌ی خود، از شکل‌گیری هر جنبشی به سود آن حضرت جلوگیری کنند و هر گونه تحرّکی برای حمایت از او را جریانی انحرافی جلوه دهند.