شنبه ۶ مرداد (اسد) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۲۱ محرّم ۱۴۴۶ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 پرسش جدید: اگر امام جماعت به خاطر کمبود فضا، یک پله بالاتر از سایر نمازگزاران بایستد، آیا نمازشان صحیح است؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: دو گفتار از آن جناب درباره‌ی انحطاط علم و زوال آن در آخر الزمان. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: نکته‌ی «عید منتظران» نوشته‌ی «حسنا منتظر المهدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

خداوند در کتاب خود، به روشنی اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را یاد کرده و از اراده‌ی خود برای تطهیر آنان از هر گونه ناپاکی که لازمه‌ی وساطت آنان در تعلیم عین و کلّ اسلام است، پرده برداشته و فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ «جز این نیست که خداوند اراده دارد تا هر ناپاکی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاک گرداند». روشن است که وصیّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به پیروی از آنان در کنار قرآن، از ملزومات همین تطهیر الهی است؛ زیرا پیروی از کسانی که خداوند آنان را پاکیزه نکرده و از پاکیزگی آنان خبر نداده، ممکن است به آلودگی و نقض پیروی از خداوند بینجامد و با این وصف، وصیّت به آن، معقول نیست؛ در حالی که وصیّت به پیروی از کسانی که خداوند آنان را پاکیزه کرده و از پاکیزگی آنان خبر داده، به غایت سنجیده و سودمند است... همچنانکه خداوند، مودّت آنان را در اسلام واجب ساخته و به روشنی فرموده است: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ؛ «بگو من از شما مزدی نمی‌طلبم مگر مودّت به نزدیکانم را و هر کس کار خوبی پیش گیرد، برای او در آن خوبی می‌افزاییم؛ هرآینه خداوند آمرزنده‌ای سپاسگزار است». این در حالی است که مسلّماً وجوب مودّت آنان، که مورد اجماع مسلمانان است، ناشی از طهارت آنان از هر ناپاکی است؛ با توجه به اینکه خداوند از مودّت دشمنان خود و دشمنان مسلمانان بازداشته و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! دشمن من و دشمن خود را سرپرستانی نگیرید که به آنان مودّت ورزید». [بازگشت به اسلام، ص۱۲۶-۱۲۷]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

روشن است که وجوب مودّت اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، با امکان خروج آنان از اهلیّت مودّت منافات دارد. خصوصاً با توجه به اینکه خداوند پیامبر خود را به تعلیم آنان پیش از دیگران یا بیش از آن‌ها، امر کرده و فرموده است: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ؛ «و خویشاوندان نزدیک‌ترت را بیم بده»... همچنانکه بر هر مسلمانی، بازداشتن اهل بیتش از آتش را مانند بازداشتن خود، واجب کرده و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! خودتان و اهل‌تان را از آتش باز دارید» و روشن است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از این حکم مستثنا نبوده و تبعاً آن را امتثال کرده و اهل بیت خود را مانند خود از آتش و تبعاً موجبات آن باز داشته است. این به آن معناست که اهل بیت آن حضرت، بر پایه‌ی قرآن، سنّت قطعی و حکم عقل، به عین و کلّ اسلام عالم و عامل‌اند؛ چراکه پیراستگی از هر گونه ناپاکی، به معنای پیراستگی از هر عقیده و عمل خلاف اسلام است و روشن است که پیراستگی از هر عقیده و عمل خلاف اسلام، بدون علم به عین و کلّ اسلام ممکن نیست. از اینجا دانسته می‌شود که اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سزاوارترین مسلمانان به حکومت بر آنان هستند؛ چراکه چنین پیراستگی و علمی، برای کسی جز آنان ادّعا نشده و به اثبات نرسیده است و تردیدی نیست که هر کس پیراسته‌تر و عالم‌تر است، به حکومت بر دیگران سزاوارتر است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى ۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛ «آیا کسی که به حق راه می‌نماید سزاوارتر است که پیروی شود یا کسی که راه نمی‌نماید مگر آنکه راهنمایی شود؟! شما را چه می‌شود چگونه حکم می‌کنید؟!» [بازگشت به اسلام، ص۱۲۸]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

انصاف آن است که برگزیدگی خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای خلافت خداوند در زمین و تعلیم مسلمانان، از واضح‌ترین مبانی اسلام است و به هیچ روی چیز غریب یا جدیدی نیست؛ چراکه بنای خداوند همواره بر گزینش خاندان پیامبرانش و فرزندان آنان بوده و این به منزله‌ی سنّت او در امّت‌های گذشته است؛ چنانکه از آن خبر داده و فرموده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ۝ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ «هرآینه خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزیده است؛ فرزندانی که برخی از برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست»... روشن است که تفضّل خداوند بر آل انبیا، یک قاعده‌ی عام و ثابت است؛ همچنانکه به عنوان نمونه، علاوه بر آل ابراهیم که با عنوان «اهل بیت»، رحمت و برکات خود را بر آنان قرار داده و فرموده است: ﴿رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ؛ «رحمت خدا و برکات او بر شما اهل بیت باد؛ چراکه او ستوده‌ای بزرگوار است»، از تفضّل خود بر آل یعقوب، آل لوط، آل عمران، آل موسی، آل هارون و آل داود، یاد کرده و با این وصف، تفضّل او بر آل محمّد که بهترین انبیاء اوست، طبیعی بلکه اولی است؛ جدای از آنکه آل محمّد، در اصل جزئی از آل ابراهیم هستند و خداوند از بقاء حکومت خود در آنان به عنوان اعقاب و ذریّه‌ی پاک آن حضرت، خبر داده و فرموده است: ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ «و آن را کلمه‌ای ماندگار در میان فرزندانش قرار داد، باشد که آنان رجوع کنند». [بازگشت به اسلام، ص۱۲۹]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

کسانی از مسلمانان در سرزمین‌های اسلامی مانند عراق، سوریه، افغانستان و ایران، به سوی حاکمیّت خود دعوت می‌کنند و رؤیای خلافت اسلامی را در سر می‌پرورانند! بی‌گمان آنان در ضلالتی آشکارند؛ زیرا چنانکه روشن شد، حاکمیّت برای خداوند است و حاکمیّت آنان، اگرچه با حسن نیّت باشد، خلافت اسلامی شمرده نمی‌شود؛ با توجه به اینکه خداوند آنان را از جانب خود منصوب نکرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرمان نداده است و آنان خود به این واقعیّت، واقف و معترفند. با این وصف، تصرّفات آنان در زمین و مرزبندی‌هایی که در آن می‌کنند، عدوانی است؛ چراکه زمین برای خداوند است و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد ارزانی می‌دارد؛ چنانکه فرموده است: ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ «هرآینه زمین برای خداوند است، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میراث می‌دهد و عاقبت برای پرهیزکاران است»؛ همچنانکه دارایی‌های عمومی برای خدا و گماشته‌ی اوست و کسی حقّ حیازت آن‌ها بدون اذن‌شان را ندارد و تبعاً برای آنان جایز است که آن‌ها را از تحت حیازت دیگران خارج کنند؛ چنانکه به روشنی فرموده است: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ ۖ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ؛ «از تو درباره‌ی نفل‌ها می‌پرسند، بگو نفل‌ها برای خدا و پیامبر است»... از اینجا دانسته می‌شود که هیچ یک از جنبش‌ها و حکومت‌های فعلی در جهان اسلام، مشروعیت ندارد و تنها راه مسلمانان برای بازگشت به اسلام، روی گرفتن از آن‌ها و زمینه‌سازی برای جنبش و حکومت کسی از اهل بیت پیامبر است که خداوند او را از جانب خویش منصوب کرده و به پیروی‌اش فرمان داده است. [بازگشت به اسلام، ص۱۲۹-۱۳۰]

ضرورت معیار شناخت

برای شناخت هر چیزی در جهان، به معیاری نیاز است و شناخت اسلام از این قاعده مستثنا نیست. منظور از شناخت، تمییز یک چیز از چیز دیگر است، مانند تمییز خوب از بد، یا حق از باطل، یا صحیح از غلط و این هنگامی ممکن است که معیاری برای تمییز وجود داشته باشد. روشن است که بدون معیار، قضاوت ممکن نیست و اگر فرضاً ممکن باشد نیز هر کسی به گونه‌ای قضاوت خواهد کرد و این خود نهایتاً قضاوت را ناممکن خواهد ساخت؛ زیرا بدون معیار، نمی‌توان تشخیص داد که کدام قضاوت درست و کدام یک نادرست است. اختلاف مسلمانان که مایه‌ی ضعف آنان و قوّت دشمنانشان شده است، می‌تواند ناشی از فقدان معیار شناخت یا عدم التزام به آن باشد و این نیاز به معیار شناخت و التزام به آن را بیش از پیش آشکار می‌سازد. [بازگشت به اسلام، ص۱۹]

فرازی دیگر از نامه‌ی آن جناب که در آن بر ضرورت شناخت حق و باطل پای می‌فشارد.

امّا ایمان، اعتقاد به حق و عدم اعتقاد به باطل است و این تنها با شناختِ حق و باطل حاصل می‌آید و امّا عمل صالح، چیزی جز عمل به لوازم حق و پرهیز از لوازم باطل نیست و این نیز تنها با شناختِ حق و باطل حاصل می‌آید. پس، شناختِ حقّ و باطل، پایه‌ی ایمان و عمل صالح است و این دو با شناخت آغاز می‌شوند. مَثَل شناخت نسبت به این دو، مثَلِ پی نسبت به ساختمان یا سر نسبت به بدن یا نماز نسبت به سایر اعمال است. آیا اگر ساختمانی پی نداشته باشد، بر جای خود استوار می‌ماند؟! یا اگر کسی سر نداشته باشد، سایر اعضای بدنش به او سود می‌رساند؟! یا اگر کسی نماز نخواند، حجّ و روزه‌ی او پذیرفته می‌شود؟! به همین سان، اگر کسی معرفت نداشته باشد، مؤمن نیست و عمل صالحش به او سود نمی‌رساند. [نامه‌ی چهارم]

فرازی دیگر از نامه‌ی آن جناب که در آن بر ضرورت شناخت حق و باطل پای می‌فشارد.

به شما راست می‌گویم: اگر کسی میان صفا و مروه یا آویخته به پرده‌های کعبه، با عملِ صالحِ همه‌ی جنّ و انس بمیرد در حالی که حق و اهل آن را از باطل و اهل آن نشناخته، همانا به مرگِ جاهلیّت مرده و به دوزخ در آمده است. پس، از این‌جا واجب می‌شود بر شما که حق و اهل آن را از باطل و اهل آن بشناسید و این شناخت را بر هر عمل صالحی مقدّم بدانید و آگاه باشید که بدون این «معرفت»، هیچ ایمانی برای شما نیست و هیچ نماز و روزه و حجّ و زکاتی به شما سود نمی‌رساند و شما از زیان‌کاران خواهید بود. [نامه‌ی چهارم]

نامه‌ای از آن جناب که در آن یاران خود را پند می‌دهد.

نعمت‌های خدا را به یاد آورید و با دست و دل و زبان سپاس بگزارید، باشد که شما را صالحانی قرار دهد و از میانتان شهیدانی برگزیند... به سرگذشت پیشینیان نظر کنید و از فرجام آنان عبرت بگیرید؛ همانان که روزهای خدا را از یاد بردند و نعمت‌های او را کفران نمودند، پس تیغ بدبختی بر گردنشان فرود آمد و تیر تباهی بر جناغ سینه‌ی‌شان نشست، پس چنان نابود شدند که گویی هیچ گاه در جهان نبودند! اینک شما در زمین‌های آنان ساکن شده‌اید و بر ویرانه‌هاشان خانه ساخته‌اید، پس به راه آنان نروید و به رسمشان نکنید که آنچه بر آنان رسید، بر شما نیز خواهد رسید، تا عبرتی برای آیندگان شوید، چونانکه آنان عبرتی برای شما شدند! [نامه‌ی ششم]

نامه‌ای از آن جناب که در آن یاران خود را پند می‌دهد.

آیا کسانی از شما که ندای ما به آنان رسید و مدّعی شدند که آن را پذیرفتند، پنداشتند که به صرف ادّعاشان وا گذاشته می‌شوند و هرگز آزموده نمی‌شوند؟! چنین نیست، بلکه آنان را می‌آزمایند تا راستگوی آنان را از دروغگو معلوم کنند؛ چراکه بسیار لاف‌ها زده شده و اندکی عمل شده است. زنهار پندارنده‌ای نپندارد که خدا را فریب تواند داد؛ چراکه او فریباترین حیله‌گرها را فریفته و استهزاء نموده؛ هنگامی که پنداشتند از نیّات آنان بی‌خبر است و از اغراض آنان آگاه نیست!... زنهار به سبب یاری خداوند بر او منّتی نگذارید؛ چراکه او به یاری شما نیازی ندارد، بل این شما هستید که به یاری او نیازمندید. آیا نمی‌دانید که اگر بخواهد از ریگ‌ها و سنگریزه‌ها برای خود یارانی می‌آفریند؟! پس با او راست بگویید و اخلاص ورزید؛ زیرا کسانی که در آسمانند از هیبت او در هراسند! [نامه‌ی ششم]

نامه‌ای از آن جناب که در آن یاران خود را پند می‌دهد.

من را از گُل‌های زمین خبر دهید که آیا رشد توانند کرد هرگاه در میانشان علف‌های هرز و بوته‌های خار باشد؟! همچنین شما رشد نتوانید کرد مادامی که به هوس‌ها و تعلّق‌ها مبتلا هستید؛ چراکه نیروی شما را خواهند گرفت و وقت شما را ضایع خواهند کرد... همچنانکه شیر را در ظرف‌های آلوده نمی‌ریزند، معرفت را در دل‌های آلوده قرار نمی‌دهند و همچنانکه گوهر را در سطل زباله نمی‌افکنند، حکمت را در سینه‌های ناپاک نمی‌گذارند؛ تا آنان که اندیشه‌ی بد را از دل‌های خود زدوده‌اند به معرفت دست یابند و آنان که شک را از سینه‌های خود بیرون رانده‌اند به حکمت نائل شوند و آنان که بداندیش و شکّاک‌اند در جهالت و بی‌خبری بمانند. [نامه‌ی ششم]

در یاد نیکان گذشته و نکوهش این زمان و اهلش و تأکید بر ضرورت رساندن حکومت به مهدی

پس گویا حق مرده و از یادها رفته و ستم همه‌ی سرزمین‌ها را فرا گرفته است و اهل باطل آشکارند و اهل حق از بیم فرعون‌ها و بزرگانشان پنهانند که مبادا آن‌ها را به فتنه بیندازند و در میان مردم به حکم جاهلیّت حکومت می‌‌شود ولی انکار نمی‌کنند و بر خدا و پیامبرش دروغ می‌بندند در حالی که آگاهی دارند و در زمین آشکارا فساد می‌انگیزند و بر آن‌ها رد نمی‌شود و در ملأ عام فسق ورزیده می‌شود و از آن نهی نمی‌شود و به عصبیّت و تقلید افتخار می‌کنند و دین خدا را به بازی می‌گیرند و به آیات او استخفاف می‌نمایند و در دیدگاه‌ها فرو می‌روند و مسلمانان به مسلمانان خیانت می‌کنند تا به کافران نزدیک شوند و خیر یکدیگر را نمی‌خواهند و به معروف امر نمی‌کنند و از منکر باز نمی‌دارند، بلکه منکر را معروف می‌بینند و به آن امر می‌کنند و معروف را منکر می‌بینند و از آن باز می‌دارند و حرام را حلال و حلال را حرام می‌گردانند و احکام را دگرگون می‌سازند و حدود را تعطیل می‌نمایند و درباره‌ی آن‌ها به اهواء عمل می‌کنند و رشوت می‌گیرند و با نرخ‌های بالا ربا می‌خورند و به بیت المال مسلمانان دست می‌برند و گناهان بزرگ مرتکب می‌شوند و حیا نمی‌کنند و نمازها را ضایع و از شهوت‌ها پیروی می‌نمایند و مال را در میان ثروتمندان خود دست به دست می‌گردانند و خانه‌هاشان را مانند قصرها قرار می‌دهند و برج‌ها را با ارتفاع بسیار می‌سازند و بر سر هر بلندی نشانی به بازی بنا می‌کنند و دژهای استواری برمی‌گیرند تا شاید جاودان بمانند! [گفتار بیستم]

در یاد نیکان گذشته و نکوهش این زمان و اهلش و تأکید بر ضرورت رساندن حکومت به مهدی

آیا کثرت خشکسالی‌ها و زلزله‌ها را نمی‌بینند؟! آیا افزایش قیمت‌ها و کاهش دارایی‌ها با کساد شدن کسب و کارها و کاستی سود در آن‌ها و کاهش عمرها با مرگ‌های ناگهانی و کاهش محصولات با کندی رویش کِشت و کاستی برکت میوه‌ها را نمی‌بینند؟! آیا جنگ‌ها را نمی‌بینند که چگونه بر آن‌ها فرود آمده و امنیت از سرزمین‌هاشان رخت بربسته است؟! آیا ذلّت و بی‌چارگی را نمی‌بینند که چگونه به آنان برخورد کرده است در هر جایی که یافت می‌شوند؟! آیا کافران را نمی‌بینند که چگونه در زمین‌هاشان گردش می‌کنند و در خانه‌هاشان ساکن می‌شوند و فرزندانشان را می‌کشند و به زنانشان تجاوز می‌کنند؟! ... و هرآینه من چنین ذلّتی را جز ثمره‌ی حکومت‌هایی که دست‌های مردم آن‌ را نشانده است نمی‌بینم و <هرآینه آن درختی است که در اصل جهنم می‌روید؛ ثمره‌ی آن گویا سرهای شیاطین است> و آن‌ها را به آن راضی می‌بینم <چه اینکه آن‌ها از آن خورندگانند و شکم‌های خود را از آن پر کنندگانند!>. می‌پندارند که برایشان بر روی آن امنیّتی است و بازگشت‌شان به سوی فرج خواهد بود <در حالی که برایشان بر روی آن شربتی از آب سوزان است و سپس بازگشت‌شان به سوی جهنّم خواهد بود!>. نه به خدا سوگند، نه امنیّتی برای آن‌ها هست و نه فرجی تا آن گاه که حکومت را به مهدی برسانند و امنیّت و فرج‌شان در اوست و او پناه‌گاه این امّت است! [گفتار بیستم]

در وصف بهشت و اهل آن

نمی‌بینید آنانی را که شب‌ها از بیم مرگ نمی‌خوابند و از واهمه‌ی آتش می‌گریند؟ باور آنان به آخرت چنان است که گویی آن را می‌بینند. اشتیاق‌شان به بهشت اشتیاق کسانی است که میان دشت‌های سرسبز آن گام می‌نهند و در کنار جویباران زیبای آن می‌نشینند و در سایه‌ی درختان پرمیوه‌اش که همواره برقرار است استراحت می‌کنند، در حالی که می‌دانند پس از مرگِ نخستین دیگر نخواهند مرد و در همسایگی خدا جاودان خواهند زیست. هر یک از آنان دل از دنیای دون گسسته و به سرای جاودانگی پیوسته است. وقتی به پیش روی خود می‌نگرند خانه‌هایی را می‌بینند که به نور خدا بلندی یافته و پیرامون آن باغ‌هایی است که تا چشم سود می‌دهد گسترده است؛ بهشت‌هایی که وسعت آن‌ها چون وسعت آسمانِ پهناور بی‌کران و شگفت‌انگیز است. آنان در این هنگام به پشت سر خود که دنیای نازیباست برنمی‌نگرند؛ زیرا آن‌چه در پیش روی خود می‌بینند آنان را از پشت سرشان مشغول ساخته است. خداوند جلّ جلاله پرده را از پیش چشمانشان برمی‌گیرد و آن‌چه را که برایشان مهیّا ساخته است نشانشان می‌دهد؛ پس آنان از شوق آن بی‌قرار می‌شوند و از بیم نارسیدنش خویشتن‌دار می‌گردند. آنان در بهشت همسایه‌ی پیامبران و همنشین صدّیقان و شهیدان و صالحان خواهند بود، پس اینان به دیدار آنان می‌روند و آنان به دیدار اینان می‌آیند و این از برترین نعمت‌های بهشت است. [گفتار بیست و یکم]

در وصف بهشت و اهل آن

اگر نعمت‌های بی‌پایان بهشت را آن‌گونه که هست می‌دیدی و از زیبایی‌های اسرارآمیز آن آگاهی می‌یافتی، چیزی در چشم تو از دنیا و زینت‌های آن بی‌ارزش‌تر نمی‌بود. اگر درختان سرسبز بهشت را می‌دیدی که شاخسارانش در وزش نسیم‌هایی که از زیر عرش می‌آیند می‌لرزد و ریشه‌هایش در تپّه‌هایی که از مُشک و زعفران است فرورفته و در زیر آن چشمه‌های گلاب جوشان است، همانا نسبت به شهوات دنیا بی‌رغبت می‌گشتی و آن را برای اهلش وا می‌گذاشتی. آیا نمی‌دانی که بر ساقه‌ی درختان بهشت کهربا آویخته و بوته‌های یاس و نیلوفر بنفش پیچیده و آن درختان در میان دشت‌هایی روییده‌اند که از گل‌های هزار رنگ و سبزه‌زاران چشم‌نواز پوشیده شده است؟ آیا نمی‌دانی که در میان آن دشت‌های خرّم و پیرامون آن درختان پرمیوه، نهرهایی از آب زلال و نهرهایی از شیر تازه و نهرهایی از عسل باصفا و نهرهایی از شراب پاک جاری است؟ و در میان آن‌ها نهری است که به آن تسنیم می‌گویند و نهر دیگری است که به آن سلسبیل می‌گویند و طعم آن مزه‌ی زنجبیل است. آیا نمی‌دانی که از سقف خانه‌های بهشت و دیواره‌ی غارهای آن قندیل‌های الماس آویزان است و سنگریزه‌های آن از مروارید و یاقوت و خاشاک آن از عقیق و فیروزه و خاک آن از مشک و زعفران است؟ [گفتار بیست و یکم]

درباره‌ی اینکه ولایت تنها برای مهدی است و گرفتن اولیائی جز او جایز نیست، بلکه شرک شمرده می‌شود.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: بر منصور هاشمی خراسانی وارد شدم در حالی که در مسجدی بود، پس شنیدم که می‌فرماید: ای مردم! هرآینه خداوند برای شما مهدی را ولی قرار داده است، پس او را ولی بگیرید و غیر او اولیائی نگیرید، اندکی متذکّر می‌شوید! در این هنگام مردی که چشم او چپ بود از میان مردم برخاست و گفت: آیا خداوند مهدی را خلق کرده است؟! آن جناب فرمود: آری و هرآینه او طعام می‌خورد و در بازارها راه می‌رود! مرد گفت: آیا تو خودت او را با دو چشمت دیده‌ای؟! پس منصور سکوت کرد و به او پاسخی نداد، تا آنکه مرد سه بار پرسشش را تکرار کرد، در این هنگام آن جناب فرمود: من شما را به سوی کسی که ندیده باشم دعوت نمی‌کنم! مرد گفت: در این صورت چرا به سوی ما بیرون نمی‌آید تا از او پیروی کنیم؟! فرمود: می‌ترسد! مرد گفت: از چه؟! فرمود: از کشته شدن -و به حلق خود اشاره نمود! [فقره‌ی ۱ از گفتار بیست و دوم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن علیّ بن بابویه [د.۳۸۱ق] در کتاب «عیون أخبار الرضا» روایت کرده... از رضا علیّ بن موسى عليهما السلام... فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی سخن خداوند عزّ و جلّ که فرموده است: «روزی که هر مردمی را با امامشان فرا می‌خوانیم» فرمود: هر قومی با امام زمانشان و کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان فرا خوانده می‌شوند. منصور حفظه الله تعالی فرمود: آن حدیث مشهوری است که ثعلبی [د.۴۲۷ق]، دیلمی [د.۵۰۹ق]، قرطبی [د.۶۷۱ق]، سیوطی [د.۹۱۱ق] و دیگران آن را ذکر کرده‌اند و همه‌ی حجّت‌های خداوند بر بندگانش را گرد آورده است: کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان و امام زمانشان و از این رو امام زمانشان را مقدّم ساخت که به وسیله‌ی او کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان چنانکه باید شناخته می‌شود و از این رو با این سه فرا خوانده می‌شوند که هدایتشان در هر زمان به وسیله‌ی این سه است. پس هر کس همه‌ی آن‌ها را بشناسد، او از هدایت‌یافتگان است و هر کس همه‌ی آن‌ها را نشناسد، او از گمراهان است و بدین سان مردم در روز قیامت از هم تمایز می‌یابند. [درس یکم، ص۲۸]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: یعقوبی [د.۲۸۴ق] در «تاریخ» خود، به صورت مرسل از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است که روزی خطبه‌ای خواند و در آن فرمود: هرآینه گام‌های بنده در روز قیامت برداشته نمی‌شود تا آن گاه که از او پرسیده شود درباره‌ی عمرش که آن را در چه سپری کرده و درباره‌ی جوانی‌اش که آن را در چه گذرانده و درباره‌ی مالش که آن را از کجا به دست آورده و در چه مصرف نموده و درباره‌ی امامش که او چه کسی بوده است؟ خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «روزی که هر مردمی را با امامشان فرا می‌خوانیم» تا آخر آیه. منصور حفظه الله تعالی فرمود: او آن را به همین صورت روایت کرده و در (روایت) مُسند (به جای فقره‌ی آخر) آمده است: «درباره‌ی حبّ ما اهل بیت» و آن مانند تأویل است و داود بن سلیمان [د.۲۰۳ق] در «مسند الرضا»، حسین بن سعید [د.‌قرن۳ق] در «الزهد»، علیّ بن ابراهیم [د.حدود۳۲۹ق] در «تفسیر» خود، طبرانی [د.۳۶۰ق] در «المعجم الکبیر»، محمّد بن علیّ بن بابویه [د.۳۸ق] در «الخصال»، محمّد بن محمّد بن نعمان [د.۴۱۳ق] در «أمالی» خود، ابو سعید نقّاش [د.۴۱۴ق] در «فوائد العراقيّين»، ثعلبی [د.۴۲۷ق] در «الكشف والبيان»، طوسی [د.۴۶۰ق] در «أمالی» خود، ابن مغازلی [د.۴۸۳ق] در «مناقب عليّ»، ابن عساکر [د.۵۷۱ق] در «تاریخ دمشق» و دیگران، آن را با اسناد مختلف، از علی، ابن عبّاس، ابو ذر، ابو بَرزة، ابو بُردة، ابو سعید خدری و عبد الله بن مسعود، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۸]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن یعقوب کلینی [د.۳۲۹ق] در کتاب «الکافي» روایت کرده، گفته است: علیّ بن محمّد من را حدیث کرد، از سهل بن زياد، از محمّد بن حسن بن شمّون، از عبد الله بن عبد الرّحمن، از عبد الله بن قاسم بطل، از عبد الله بن سنان که گفت: به ابو عبد الله علیه السلام گفتم: «روزی که هر مردمی را با امامشان فرا می‌خوانیم» (به چه معناست؟) فرمود: یعنی با امامشان که در میانشان است و او قائم اهل زمان خود است. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این گونه از علی علیه السلام رسیده و آن تفسیر آیه به این است که همه‌ی مردم با امام حقّ زمانشان فرا خوانده می‌شوند تا کسانی که به او اقتدا کرده‌اند از کسانی که به او اقتدا نکرده‌اند جدا شوند و تفسیر دیگر این است که آیه، امام حق و امام باطل را شامل می‌شود؛ چنانکه از ابن عبّاس روایت شده است: «یعنی با امام زمانشان که آنان را در دنیا به سوی گمراهی یا هدایت دعوت می‌کرد؛ چنانکه خداوند بلندمرتبه فرموده است: <و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می‌کردند> و فرموده است: <و آنان را امامانی قرار دادیم که به سوی آتش دعوت می‌کردند>» و گواه این، سخن خداوند بلندمرتبه است که درباره‌ی فرعون فرموده است: «در روز قیامت جلودار قوم خویش است، پس آنان را به آتش وارد می‌کند که بد جایی برای ورود است»؛ زیرا آن دلالت دارد بر اینکه امامان مردم در دنیا، جلودار آنان در روز قیامت هستند، پس آنان را به دوزخ یا بهشت می‌رسانند و این روایتی دیگر از اهل بیت است. [درس یکم، ص۲۸]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن یعقوب کلینی [د.۳۲۹ق] در کتاب «الکافي» روایت کرده، گفته است: ابو علی اشعری من را حدیث کرد، از حسن بن علی کوفی، از عبّاس بن عامر، از ابان بن عثمان، از فُضیل بن یسار، از ابو جعفر (باقر) علیه السلام که فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده: بر نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه‌ی ولایت ندا داده نشده است، پس مردم چهار تا را گرفتند و این یکی را واگذاشتند یعنی ولایت را. منصور حفظه الله تعالی فرمود: ولایت، شناخت و حمایت کسی است که خداوند کار مسلمانان را به او سپرده و آن برگرفته از سخن خداوند است که فرموده است: «هرآینه ولیّ شما تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانی هستند که نماز را بر پا می‌دارند و زکات را می‌پردازند در حالی که رکوع کرده‌اند و هر کس خداوند و پیامبرش و این مؤمنان را ولیّ خود قرار دهد، هرآینه حزب خداوند پیروز خواهند بود». [درس یکم، ص۲۹]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن حسن صفّار [د.۲۹۰ق] در کتاب «بصائر الدرجات» روایت کرده، گفته است: احمد بن محمّد ما را حدیث کرد، از صفوان، از ابن مسکان، از حُجر، از حُمران، از ابو جعفر -یعنی محمّد بن علیّ باقر- علیه السلام که درباره‌ی سخن خداوند تبارک و تعالی: «و از کسانی که آفریده‌ایم گروهی هستند که به حق رهبری می‌کنند و به آن عدالت می‌ورزند» فرمود: آنان امامان هستند. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیث صحیحی است؛ چراکه وصف مذکور، مناسب امامان است؛ با توجّه به اینکه رهبری مردم و اجرای عدالت در میان آنان به حق، از شأن آنان است و آیه دلالت دارد بر اینکه امام در کتاب خداوند دارای دو شأن است: یکم هدایت مردم به حق و آن تعلیم قرآن و سنّت به آنان بدون خطایی است؛ چراکه آن به حق نخواهد بود مگر آن گاه که این گونه باشد و دوم عدالت میان مردم به حق و آن حکومت میان آنان بر طبق چیزی است که خداوند نازل کرده است بدون خطایی؛ چراکه آن به حق نخواهد بود مگر آن گاه که این گونه باشد و این دو تحقّق نمی‌یابند مگر در کسی که از اهل بیتی باشد که خداوند هر آلایشی را از آنان زدوده و آنان را کاملاً پاکیزه ساخته است و آیه دلالت دارد بر اینکه زمین از امامی هادی و عادل به حق خالی نمی‌ماند؛ چنانکه عاقلان قوم از قدیم و جدید به آن اعتراف کرده‌اند. [درس یکم، ص۳۰]

نیمی از خمس برای یتیمان، مسکینان و در راه ماندگان هاشمی است و پرداخت آن به آنان اشکالی ندارد، ولی نیمی دیگر از خمس برای مهدی است و پرداختش به او واجب شمرده می‌شود و با این وصف، کسی که آن را به او نمی‌پردازد گناه‌کار است، اگرچه در زمان غیبت او باشد؛ چراکه غیبت او ناشی از اقدام و تسبیب مردم است و با این وصف، عذری برای آنان در عدم پرداخت خمس به او شمرده نمی‌شود؛ مگر کسانی از آنان که به زمینه‌سازی برای ظهور او قیام کرده‌اند؛ چراکه چنین کسانی در عدم پرداخت خمس به او گناه‌کار نیستند و روایات متواتری که درباره‌ی بخشودگی خمس بر پیروان خلیفه‌ی خداوند رسیده، ناظر به آنان است و آنان کسانی هستند که به زمینه‌ساز ظهور مهدی می‌پیوندند و یاری می‌رسانند، بلکه سهم مهدی از خمس را به او می‌پردازند تا در راه زمینه‌سازی برای ظهور آن حضرت هزینه کند؛ با توجه به اینکه اگر در این زمان به آن حضرت می‌پرداختند نیز مسلماً در راه زمینه‌سازی برای ظهور خود هزینه می‌کرد و با این وصف، بعید نیست که پرداختن خمس به غیر آن بزرگوار، مانند ریختن آن به دریا باشد... حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، از کسی خمس نمی‌طلبد، ولی اگر کسی با خواست خود آن را به او بپردازد، آن را در راه زمینه‌سازی برای ظهور مهدی هزینه می‌کند. [پرسش و پاسخ ۶۱]

علم به آغاز هر ماه با علم به هلال آن حاصل می‌شود و علم به هلال آن به معنای علم به خروج ماه از محاق است که طبیعتاً با دیدن نخستین ظهور آن پس از غیبتش حاصل می‌شود، خواه با چشم مسلّح باشد و خواه با چشم غیر مسلّح؛ چراکه دیدن آن در اسلام طریقیّت دارد، نه موضوعیّت و با این وصف، به هر وسیله‌ای که انجام شود علم‌آور است؛ همچنانکه «صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ»؛ «با دیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید» در سخن پیامبر و اهل بیتش، مطلق است و به وضوح شامل دیدن آن با چشم مسلّح نیز می‌شود؛ زیرا کسی که با دوربین و تلسکوپ آن را می‌بیند، به هر حال آن را دیده است و بنا بر سخن پیامبر و اهل بیتش، باید با دیدن آن روزه بگیرد و با دیدن آن افطار کند. این نکته‌ی بسیار ساده و روشنی است. از این رو، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی از پرسیدن درباره‌ی آن تعجّب کرده و فرموده است: «أَلَسْتُمْ تَرَوْنَهُ؟!»؛ «آیا نه این است که آن را می‌بینید؟!». [پرسش و پاسخ ۶۶]

وقت افطار، وقت غروب خورشید است که آغاز شب و وقت نماز مغرب است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ؛ «سپس روزه را تا شب کامل کنید» و با این وصف، تأخیر آن تا زوال سرخی مشرق وجهی ندارد، بلکه به برخی غالیان شیعه مانند خطّابیه نسبت داده شده است... و از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمود: «لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ»؛ «مردم همواره بر خیر هستند تا هنگامی که در افطار تعجیل می‌کنند» و در روایت دیگری آمده است: «عَجِّلُوا الْفِطْرَ فَإِنَّ الْيَهُودَ يُؤَخِّرُونَ»؛ «در افطار تعجیل کنید؛ چراکه یهودیان تأخیر می‌کنند». [پرسش و پاسخ ۶۳]

نذر کردن عبادت است. بنابراین، باید برای خداوند باشد و نذر کردن برای غیر او جایز نیست و منعقد نمی‌شود و مراد از نذر کردن برای خداوند این است که نذر کننده نیّت کند: برای خداوند نذر می‌کنم که اگر فلان حاجت من را برآورده سازد در ماه محرّم هر سال به سوگواران امام حسین طعام بدهم. چنین نذری صحیح است و اشکالی ندارد، ولی اگر نیّت کند: برای امام حسین نذر می‌کنم، نذر او باطل است. به علاوه، بهتر است که نذر کننده برای انجام کارهای بهتر و سودمندتری مانند اطعام فقرا و سرپرستی از یتیمان و کمک به نکاح جوانان و حمایت از زمینه‌سازان ظهور مهدی نذر کند؛ چراکه سوگواران امام حسین، غالباً به طعام او نیازی ندارند و در ایّام سوگواری برای آن حضرت، از ایّام جشن و سرور خود بیشتر می‌خورند و می‌آشامند! [پرسش و پاسخ ۴۴]

رسم و نصب تمثالی که به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه‌ی اهل بیت نسبت داده می‌شود، جایز نیست و این به چند دلیل است: یکم آنکه تصویرگری از جانداران است که در قرآن و سنت جایز دانسته نشده است. دوم آنکه همانندی با مسیحیان است؛ چراکه آنان به رسم و نصب تمثال مسیح علیه السلام، حواریون و قدّیسان می‌پردازند، در حالی که همانندی با آنان جایز نیست؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! همانند کسانی که کافر شدند نباشید» و روایت شده است که امّ حبیبة و امّ سلمة برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حکایت کردند که وقتی در حبشه بودند، کلیسایی را دیدند که در آن تصاویری بود، پس آن حضرت فرمود: «إِنَّ أُولَئِكَ قَوْمٌ إِذَا كَانَ فِيهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِكَ شِرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ «آنان قومی هستند که هرگاه مرد صالحی در میانشان باشد، پس از دنیا برود، بر روی قبرش مسجدی بنا می‌کنند و این تصاویر را در آن می‌کشند، پس آنان بدترین مردمان نزد خداوند در روز قیامت هستند». سوم اینکه از مصادیق دروغ است؛ چراکه چهره و بدن آنان دقیقاً معلوم نیست. [پرسش و پاسخ ۴۷]

اگر شما منصور هاشمی خراسانی را نمی‌بینید، مهدی علیه السلام را نیز نمی‌بینید، ولی این شما را از «هم‌نوا شدن» با آن حضرت باز نمی‌دارد؛ همچنانکه پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم را نیز نمی‌بینید، ولی با این حال بر دین او زندگی می‌کنید و ان شاء الله بر دین او می‌میرید؛ چراکه کتاب او در دسترس شماست و آموزه‌های او به شما رسیده است و همین برای پیروی شما از او کفایت می‌کند. آگاه باشید که اختفای منصور هاشمی خراسانی، نتیجه‌ی شرایط نامساعدی است که در حال حاضر وجود دارد و با تغییر این شرایط قابل تغییر است إن شاء الله. [نقد و بررسی ۱۷]

منصور هاشمی خراسانی صرفاً عالمی مسلمان است که با هدف ظاهر ساختن مهدی علیه السلام و رساندن او به قدرت، قیام کرده است و مسلمانان را به بیعت با آن حضرت به جای بیعت با این و آن فرا می‌خواند و بدین سان برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در جهان زمینه‌سازی می‌کند و به همین جهت، حمایت از ایشان بر هر مسلمانی واجب است. حال اگر برای جناب‌عالی و برخی دیگر از مسلمانان، به هر دلیل معلوم شده که ایشان علاوه بر این ماهیّت عینی و مشهود، موعود نیز است، حمایت از ایشان بر شما واجب‌تر خواهد بود؛ همچنانکه حمایت از ایشان بر مسلمانانی که چنین چیزی برایشان معلوم نشده نیز واجب است؛ چراکه این عالم مسلمان به صورت عینی و مشهود، به سوی مهدی علیه السلام فرا می‌خواند و برای ظهور آن حضرت زمینه‌سازی می‌کند و همین برای حمایت از ایشان توسّط هر مسلمانی کافی است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى؛ «و به یکدیگر در نیکی و پرهیزکاری یاری رسانید». [نقد و بررسی ۲۴]

هر چند برخی مسلمانان اهل علم، ایشان را زمینه‌ساز موعود ظهور مهدی علیه السلام می‌دانند و معتقدند که این با توجّه به خصوصیّات فکری، عملی‌ و ظاهری‌ ایشان، واضح است و نیازی به تردید و مجادله‌ ندارد، ولی ایشان همّ خود را معطوف به چنین ادّعایی نمی‌فرماید و تنها به زمینه‌سازی عینی و واقعی برای ظهور مهدی علیه السلام می‌پردازد و معتقد است که لزوم عقلی و شرعی همراهی با ایشان در این راستا، تابعی از همین زمینه‌سازی عینی و واقعی است، نه تابعی از ادّعای موعود بودن؛ چراکه مدّعیان موعود بودن بسیارند، ولی یک زمینه‌ساز عینی و واقعی برای ظهور آن حضرت یافت نمی‌شود! با توجّه به اینکه عموم مدّعیان، همّی جز اثبات ادّعای خود ندارند و به کاری جز مجادله درباره‌ی اینکه چه کسی هستند و چه کسی نیستند، نمی‌پردازند، در حالی که روشن است شأن منصور هاشمی خراسانی اجلّ از این قبیل کارهاست و کار مهم‌تری ایشان را به خود مشغول کرده و آن همانا تعلیم اسلام خالص و کامل به مسلمانان جهان و تربیت شماری کافی از آنان برای یاری مهدی علیه السلام است؛ کاری که اگر توسّط ایشان انجام شود، ظهور آن حضرت تحقّق می‌یابد، هر چند کسی ایشان را زمینه‌ساز موعود آن به شمار نیاورده باشد. [نقد و بررسی ۱۵]

منصور هاشمی خراسانی از هیچ مسلمانی برای خود بیعت نمی‌گیرد؛ چراکه بیعت را تنها برای خداوند می‌داند و مرادش از آن، بیعت با کسی است که خداوند به بیعت با او فرمان داده و او کسی جز مهدی نیست که بیعت با او بر هر مسلمانی واجب است. بر این اساس، منصور هاشمی خراسانی از مسلمانان جهان برای مهدی بیعت می‌گیرد؛ به این معنا که از آنان عهد و میثاق می‌گیرد بر اینکه اگر مهدی برایشان ظاهر شد، او را حفاظت، اعانت و اطاعت کنند و مانند کسانی که پیش از آنان بودند، تنهایش نگذارند. این مضمون پیمانی است که منصور هاشمی خراسانی از هر مسلمانی می‌گیرد و اگر شماری کافی از مسلمانان، چنین پیمانی را با او بسته کنند، زمینه برای ظهور مهدی فراهم می‌شود. [نقد و بررسی ۲۴]

منصور هاشمی خراسانی به سوی «خود» دعوت نمی‌کند، بلکه آشکارا به سوی «مهدی» دعوت می‌کند؛ چراکه دعوت او به هم‌پیمانی برای حفاظت از «مهدی» و اعانت و اطاعت او، با هیچ تقریری دعوت به «خود» تلقّی نمی‌شود و «دعوت به خود» نامیدن آن، مانند «شب» نامیدن «روز» است که چیزی جز تحکّم در نام‌گذاری نیست. بی‌گمان کسانی به سوی «خود» دعوت می‌کنند که برای «خود» حقّ حاکمیّت می‌شناسند و دیگران را به حفاظت، اعانت و اطاعت «خود» ملزم می‌دانند و جز حفظ حکومت «خود» همّی ندارند؛ یا خودپرستانی که در باتلاق ادّعاها فرو رفته‌اند و جز «من اینم» و «من آنم» حرفی ندارند و جز برای اثبات «خود» نمی‌کوشند؛ همانان که خود را در ردیف پیامبران خدا می‌دانند و در عرض خلفاء او می‌شمارند و به نام‌های اولیاء او می‌نامند، در حالی که در نظر او از سوسکی بی‌فایده‌ترند! [نقد و بررسی ۲۵]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

نویسنده در ادامه خرافه‌گرایی را عاملی تأثیرگذار بر روی عقاید و اعمال مسلمانان می‌شمارد و از برخی اهل تصوّف به خاطر ترویج آن انتقاد می‌کند و نقش آنان را در گسترش عقل‌ستیزی و دین‌ورزی ذوقی و شاعرانه میان مسلمانان برجسته می‌داند. او هم چنین بسیاری از شاعران را به سبب سرودن اشعاری زیبا اما نادرست و مخالف با آموزه‌های پیامبران نکوهش می‌کند و آنان را مانند ساحران از رقیبان و دشمنان پیامبران می‌شمارد که با «زخرف القول» و «لهو الحدیث» مردمان را از راه خداوند باز می‌دارند. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

موضوع بنیادین و مهمّ دیگری که منصور هاشمی خراسانی در کتاب متفاوت و چالش برانگیز «بازگشت به اسلام» به آن پرداخته، موضوع حکومت اسلامی است. از نگاه او حکومت بر مردم تنها برای خداوند است و کسی جز او حقّ حاکمیت بر آن‌ها را ندارد و او حاکمیت خود بر آن‌ها را از طریق گرفتن یک نایب یا به اصطلاح «خلیفه» إعمال می‌کند. با این وصف، مبنای شکل‌گیری حکومت اسلامی و مشروعیت سیاسی آن، اذن خاصّ و قطعی خداوند است که برای هیچ یک از حاکمان کنونی در جهان اسلام وجود ندارد و از این رو، حکومت هیچ یک از آنان در حال حاضر حکومت اسلامی شمرده نمی‌شود. او نیاز حکومت اسلامی به انتصاب خاصّ و قطعی حاکم از جانب خداوند را از مسائل واضح و ضروری در اسلام و سایر ادیان ابراهیمی می‌شمارد و معتقد است که مناقشه و بحث درباره آن معنا ندارد. البته نویسنده برخلاف همه عالمان مسلمان از همه مذاهب اسلامی، دسترسی مردم به چنین حاکمی را ممکن می‌داند و معتقد است که علت عدم دسترسی آن‌ها به چنین حاکمی، بر خلاف تصور آن‌ها حکمت خداوند نیست، بلکه تقصیر آن‌ها در تأمین شرایط لازم برای دسترسی به اوست و هرگاه آن‌ها این شرایط را در فرایندی کاملاً عادی و متعارف تأمین کنند، دسترسی به او برای آن‌ها تحقق می‌یابد. با این وصف، عدم دسترسی آن‌ها به او عذری برای اختیار حاکمی جز او شمرده نمی‌شود؛ چراکه از یک سو با توجه به امکان دسترسی آن‌ها به حاکم منصوب از جانب خداوند، ضرورتی برای اختیار حاکمی دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر عدم دسترسی آن‌ها به این حاکم، ناشی از تقصیر خود آن‌هاست و از این رو، نمی‌تواند عذری برای اختیار حاکمی دیگر توسط آن‌ها شمرده شود، اگرچه به حسب ظاهر چاره‌ای از این کار نداشته باشند. به این ترتیب، حکومت اسلامی تنها با حاکمیت خلیفه خداوند در زمین امکان می‌یابد و حاکمیت خلیفه خداوند در زمین نیز تنها با اراده و اختیار مردم ممکن است. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

خراسانی در جای دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اقامه اسلام را تنها به صورت خالص و کامل مفید و کارآمد می‌شمارد و معتقد است که اقامه بخشی از آن به تنهایی یا در کنار چیزی خارج از آن، نه تنها مفید و کارآمد نیست، بلکه می‌تواند زیانبار و خطرناک باشد و این بر خلاف تصور بیشتر مسلمانان است که می‌پندارند اقامه بخشی از اسلام نیز مطلوب و مؤثر است. او اسلام را به دستگاهی واحد با اجزائی به هم پیوسته تشبیه می‌کند که اگر یک جزء آن کار نکند سایر اجزاء آن نیز کارایی خود را از دست می‌دهند و کلّ دستگاه از کار می‌افتد. بنابراین مسلمانان چاره‌ای جز اقامه کلّ اسلام به صورت خالص ندارند و این کاری است که تنها با تعلیم خلیفه خداوند در زمین ممکن است. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

یکی دیگر از موضوعات بنیادین و چالش برانگیز در این کتاب آن است که نویسنده، اجرای حدود و مجازات‌های اسلامی را مشروط به اجرای کلّ احکام عمومی و سیاسی اسلام می‌داند و معتقد است که تشریع این حدود و مجازات‌ها با نظر به حاکمیت خلیفه خداوند در زمین انجام شده و متناسب با زمان و مکانی است که همه احکام اسلام به مثابه عواملی بازدارنده اجرا می‌شود. بنابراین، اجرای این حدود و مجازات‌ها در زمان و مکانی دیگر، عادلانه و متناسب نیست؛ خصوصاً با توجه به این که از نگاه نویسنده، احکام اسلام به یکدیگر وابسته و پیوسته‌اند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

منصور هاشمی در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اختلاف مسلمانان، حاکمیت غیر خداوند، آمیزش با ملل و فرهنگ‌های غیر اسلامی، پیدایش مذاهب و رقابت آن‌ها با یکدیگر، انحطاط اخلاقی و ممانعت دشمنان را از مهم‌ترین موانع اقامه اسلام خالص و کامل بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌داند و درباره هر یک به تفصیل و با نگاهی تاریخی، آسیب‌شناسانه و فرامذهبی سخن می‌گوید. او هم‌چنین حدیث‌گرایی را یکی از موانع شناخت اسلام خالص و کامل و اقامه آن توسط مسلمانان می‌شمارد؛ چراکه به نظر او حدیث به معنای خبری ظنّی از سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با توجه به معتبر نبودن ظنّ در اسلام، اعتباری ندارد و استناد به آن برای استنباط عقیده یا حکم کافی نیست. او معتقد است که استثنا کردن ظنّ ناشی از حدیث از سایر ظنون، دلیلی ندارد؛ چراکه معتبر نبودن ظن، از احکام عقلی است و احکام عقلی استثنا نمی‌پذیرند. از این رو، تنها حدیث متواتر که راویان آن فراوان باشند و باعث یقین شود معتبر است و این در حالی است که چنین حدیثی بسیار اندک است و به اندازه کافی در دسترس نیست. با این حال، از نگاه نویسنده راه حلّ این معضل، رجوع به حدیث غیر متواتر نیست، بلکه رجوع به خلیفه خداوند در زمین است و اگر رجوع به او در زمان حاضر امکان ندارد، به خاطر تقصیر مردم در تأمین مقدمات آن است و از این رو، عذری برای آن‌ها جهت رجوع به حدیث غیر متواتر نیست. [مقاله‌ی ۱]

یادداشت روز
تذکری به آزادگان
سخنی با آنان که هنوز اخلاق را فراموش نکرده‌اند.
دکتر ذاکر معروف

این روزها فضای مجازی و حقیقی پر است از کسانی که بدون آگاهی از گفتمان علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی و بدون اینکه حتّی سری به کتاب یا سایت او زده باشند، زشت‌ترین توهین‌ها و بدترین تهمت‌ها را به او روا می‌دارند. این‌ها افراد ساده‌لوح و بی‌اخلاقی هستند که به آسانی تحت تأثیر تبلیغات کذب و بی‌اساس بر ضدّ این عالم مظلوم قرار گرفته‌اند و توسّط عناصر وابسته به یک نظام سیاسی خاص تحریک شده‌اند و از آنجا که نه عقل درستی دارند و نه تربیتی، توقّعی هم نمی‌توان از آن‌ها داشت. توقّعی اگر باشد، از افراد فرهیخته و بااخلاقی است که کنار میدان ایستاده‌اند و تاخت و تاز سفها را تماشا می‌کنند؛ زیرا بسیاری از آن‌ها کتاب علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی را خوانده‌اند یا دست کم یک بار به سایت او سری زده‌اند و تبعاً می‌دانند که بسیاری از آنچه به او نسبت داده می‌شود، کذب و بهتان است. کسانی از آن‌ها که هنوز کتاب او را نخوانده‌اند و به سایت او سری نزده‌اند هم این قدر شعور دارند که بدانند فحّاشی به صاحب یک اندیشه -حتّی اگر نادرست باشد- شایسته نیست و نباید هر چیزی که به او نسبت داده می‌شود را بدون مراجعه و تحقیق پذیرفت. لذا از آن‌ها توقّع می‌رود که در برابر چنین رفتارهای زشت و غیر قابل دفاعی، بی‌تفاوت نباشند.

هر کس در فضای مجازی یا حقیقی با کسی برخورد می‌کند که تصوّر غلطی درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی دارد، اخلاقاً موظف است که تصوّر او را اصلاح کند. این یک وظیفه‌ی اخلاقی است و ربطی به قبول داشتن یا نداشتن گفتمان علامه ندارد؛ یعنی حتّی کسی که با گفتمان این بزرگوار مخالف است، باید صداقت و انصاف داشته باشد و واقعیّت را بگوید؛ چنانکه خداوند فرموده است:...