چهار شنبه ۲۵ تیر (سرطان) ۱۴۰۴ هجری شمسی برابر با ۲۰ محرّم ۱۴۴۷ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 پرسش جدید: من سه سؤال در مورد شستن لباس حاوی ادرار در ماشین لباسشویی با آب جاری دارم: ۱ . ما مطمئن نیستیم که آب جاری به تمام قسمت‌های نجاست می‌رسد؛ زیرا درب ماشین لباسشویی هنگام کار قفل می‌ماند، اگرچه احتمال دارد که به همه‌ی قسمت‌های نجاست برسد، اما قطعی نیست. آیا این برای پاک دانستن لباس‌ها کافی است؟... برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: شعر «افتاده یوغ ستم بر گردن جهان...» سروده‌ی «مهدی رضوی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: چهار گفتار از آن جناب در بیان احکام سجده‌ی سهو. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

از لحاظ تاریخی، به اقتضای روایات متواتر، مسلّم است که اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی اینکه حکومت پس از آن حضرت، برای چه کسی است، اختلاف نظر داشتند؛ به این ترتیب که گروهی از آنان، حکومت پس از آن حضرت را برای اهل بیت او می‌دانستند و گروهی دیگر، آن را برای دیگران می‌شمردند، در حالی که چنین اختلافی میان مسلمانان، به غایت عجیب و دور از انتظار است؛ زیرا هیچ تردیدی نیست که حکومت در اسلام، برای خداوند است و به غیر او تعلّق ندارد و این از مبانی واضح و ضروری اسلام شمرده می‌شود؛ چنانکه خداوند با تأکید فرموده است: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛ «حکمرانی جز برای خداوند نیست»... با این وصف، مسلّم است که حقّ حاکمیّت، در انحصار اوست و کسی در آن با او مشارکتی ندارد؛ چنانکه فرموده است: ﴿مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا؛ «آنان را به جز او هیچ سرپرستی نیست و در حکومت خود کسی را شریک نمی‌کند»... این به آن معناست که انسان‌ها، بهره‌ای هر چند اندک از حاکمیّت ندارند؛ چنانکه خداوند به استبعاد فرموده است: ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا؛ «یا آنان را بهره‌ای از حاکمیّت است که در آن صورت، به مردم پشیزی نپردازند؟!». بل حاکمیّت، تماماً مخصوص خداوند است؛ زیرا تنها اوست که جهان را آفریده و به نیازهای آن دانا و بر تأمین‌شان تواناست و روشن است که او حاکمیّت خویش را نه از طریق جبر تکوینی یا فرستادن فرشتگان، بل از طریق جعل خلیفه‌ای در زمین، إعمال می‌کند؛ چنانکه فرموده است: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً؛ «من در زمین خلیفه‌ای را قرار دهنده‌ام». [بازگشت به اسلام، ص۱۱۵-۱۱۶]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

خداوند به عنوان حاکم بر هستی، در اقدامی کاملاً معقول، حکومت خویش را از طریق تعیین نایب، إعمال می‌کند؛ چنانکه همه‌ی عقلا، برای إعمال حکومت خویش، همین کار را انجام می‌دهند و روشن است که او خالق عقلا و رئیس آنان است؛ همچنانکه فرموده است: ﴿وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ «و خداوند حکومت خویش را به هر کس که بخواهد می‌دهد و خداوند گشاینده‌ی داناست»... همچنانکه به عنوان مثال، حکومت خویش را به طالوت علیه السّلام داد و این در حالی بود که اصحاب پیامبرش، به حکومت او راضی نبودند و حکومت را شایسته‌ی خود می‌پنداشتند... این کاملاً طبیعی و قابل درک است که حکومت خداوند، هنگامی تحقّق می‌یابد که تعیین حاکم در دست او باشد؛ زیرا مادامی که تعیین حاکم در دست دیگران و نه در دست او باشد، حکومت برای او شمرده نمی‌شود و این همان است که خود به آن اشاره کرده و فرموده است: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ «متبارک آمد کسی که حکومت در دست اوست و او بر هر چیزی تواناست»... با این وصف، تعلّق حاکمیّت به او، در عمل معنایی جز ابتناء آن بر اختیار او قطع نظر از اختیار دیگران، ندارد؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ «و پروردگارت هر چیزی که بخواهد را می‌آفریند و اختیار می‌کند، آنان را اختیاری نیست؛ خداوند پاک‌تر و والاتر از چیزی است که شریک او قرار می‌دهند». [بازگشت به اسلام، ص۱۱۷-۱۱۸]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

بازگشت حاکمیّت در اسلام، به اذن خداوند است، بلکه هیچ امری از امور، جز با منتهی شدن به اذن او مشروعیت ندارد و این از مهم‌ترین قواعد بنیادین در اسلام است؛ چنانکه بارها و با تأکید فرموده است: ﴿أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ؛ «آگاه باشید که همه‌ی کارها به خداوند باز می‌گردند»... این به آن معناست که مبنای مشروعیت در اسلام، اذن خداوند است و هر کاری که به اذن خداوند باز نمی‌گردد، اسلامی شمرده نمی‌شود و تبعاً به جنّت و مغفرت او نمی‌انجامد؛ چنانکه به روشنی فرموده است: ﴿وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ؛ «و خداوند به جنّت و مغفرت دعوت می‌کند با اذن خود»؛ به این معنا که اذن خود را وسیله‌ی مشروعیّت بخشیدن به کارها و تبعاً نیل به رضایت خویش از طریق انجام آن‌ها قرار می‌دهد. با این وصف، هر کاری که از نظر عقلا، به اذن حاکم نیاز دارد، در واقع به اذن خداوند نیازمند است؛ چراکه حاکم بر هر چیزی اوست. از اینجا دانسته می‌شود که حکومت در اسلام، تنها برای کسی مشروعیّت دارد که خداوند او را به نیابت از خویش برای آن اختیار و منصوب کرده است و این چیزی غریب یا تازه نیست، بل سنّتی از سنّت‌های اوست که در امّت‌های پیشین نیز جریان داشته و تا دنیا باقی است، جاری خواهد بود؛ چنانکه فرموده است: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا؛ «سنّت خداوند در کسانی که پیشتر گذشتند، همین بود و هرگز برای سنّت خداوند تبدیلی نخواهی یافت». [بازگشت به اسلام، ص۱۱۸]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

لزوم انتصاب حاکم از جانب خداوند و معرّفی او توسّط پیامبرش یا از طریق آیتی بیّنه، از واضحات و ضروریات همه‌ی ادیان الهی بوده و در هیچ امّتی از امّت‌های گذشته، مورد تردید و اختلاف نبوده... چنانکه به عنوان مثال، بنی اسرائیل پس از موسی علیه السّلام بالبداهه می‌دانستند که برای جهاد در راه خدا با هدف اقامه‌ی دین، به حاکمی از جانب خداوند نیاز دارند و به همین دلیل، از پیامبر خویش خواستند که حاکمی از جانب خداوند را به آنان معرّفی کند تا به همراه او جهاد کنند و پیامبر آنان نیز خواسته‌ی آنان را پذیرفت و به آنان نگفت که برای جهاد در راه خدا و اقامه‌ی دین، نیازی به حاکمی از جانب خداوند نیست؛ چنانکه خداوند برای تعلیم مسلمانان، از آنان یاد کرده و فرموده است: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ «آیا گروهی از بنی اسرائیل پس از موسی را ندیدی که به پیامبرشان گفتند: برای ما حاکمی را برانگیز تا در راه خدا جهاد کنیم! گفت: آیا احتمال نمی‌دهید که هرگاه جهاد بر شما واجب شد، جهاد نکنید؟! گفتند: چرا باید در راه خدا جهاد نکنیم در حالی که از شهرها و فرزندانمان بیرون شده‌ایم؟! پس چون جهاد بر آنان واجب شد جز اندکی از آنان روی گرفتند و خداوند به ستمکاران داناست» و گذشت که خداوند طالوت را برای آنان منصوب کرد. [بازگشت به اسلام، ص۱۱۹]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

اکنون بیشتر مسلمانان، با انفعال کامل و تقلید کورکورانه از جریان غالب بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، گمان می‌برند که خداوند کسی را از جانب خویش برای حکومتش اختیار نکرده و آنان را در این باره به خودشان وانهاده، ولی روشن است که این سوء ظنّ به او به سبب حسن ظنّ به اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ به این معنا که اینان به سبب حسن ظنّ خود به اصحاب آن حضرت، به خداوند سوء ظنّ یافته‌اند و پنداشته‌اند که او سنّت خود را تبدیل کرده و حکومت خود را وانهاده و این از بدترین گمان‌ها درباره‌ی اوست؛ چنانکه خود درباره‌ی اهل آن فرموده است: ﴿الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا؛ «گمان‌برندگان به خداوند گمان بد را بر آنان چرخه‌ی بدی است و خداوند بر آنان خشم گیرد و آنان را لعنت کند و جهنّم را برایشان فراهم سازد که بد بازگشت‌گاهی است»... همچنانکه گمان اینان درباره‌ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، از بدترین گمان‌ها درباره‌ی آن حضرت است؛ زیرا اینان گمان می‌برند که آن حضرت، با آنکه نحوه‌ی استنجاء از پیش‌آب و پس‌آب را به آنان تعلیم فرمود، در حالی آنان را ترک نمود که ضروری‌ترین نیاز آنان یعنی نیاز به حاکمی از جانب خداوند را برآورده نساخت و آنان را در معرض اختلافات خونین درباره‌ی حکومت بعد از خویش قرار داد! در حالی که انصافاً هیچ حکیمی، صغار خود را بدون تعیین قیّم برایشان ترک نمی‌کند؛ بلکه هیچ چوپانی، گوسفندان خود را در صحرا وا نمی‌گذارد که گرگ‌ها آن‌ها را بدرند و این از کارهای عقلایی و متعارف است. [بازگشت به اسلام، ص۱۲۲]

نامه‌ای از آن جناب که در آغاز حرکت خود نوشت و در آن مقصود خود را برای جهانیان تبیین کرد.

بی‌گمان آنچه وعده داده شده‌اید راست است و آنچه انتظار می‌برید واقع می‌شود، هنگامی که شماری کافی از شما برای آن قیام کنند و برخی‌شان به برخی دیگر بپیوندند، تا کسی که بر جان خود بیمناک است ایمن شود و کسی که خود را ناتوان می‌یابد توانا. مقصود من از این حرکت، زمینه‌سازی برای حکومت مهدی است. مقصود من، امر به معروف و نهی از منکر است. پس من را برای رسیدن به مقصودم یاری کنید، باشد که خداوند از شما خشنود شود و گناهانی که دست‌هاتان پیش فرستاده است را بیامرزد، هنگامی که دعوت من به سوی او را اجابت می‌کنید و از دور و نزدیک به نزدم می‌شتابید، تا دین همه‌اش برای او باشد و ملکوتش بر زمین آید و نامش تا ابد تقدیس شود. [نامه‌ی دهم]

نامه‌ای از آن جناب در توصیف عدالت و دعوت به سوی عترت و اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

پیامبران را فرستاد تا با ظلم درآویزند و به عدالت برانگیزند و آهن را فرستاد تا آن را در دست گیرند و با کسانی که می‌کوشند عدالت در جهان نباشد، بستیزند... چراکه جهان بر پایه‌ی عدالت آفریده شده است و جز با عدالت سامان نمی‌پذیرد. هرآینه ظلم جهان را نابود می‌کند و نظامِ آفرینش را بر هم می‌زند و زمین را به تباهی می‌کشاند و هرگز خداوند آن را برای جهانیان نخواسته است... او از روز نخست برای هر چیزی «قدری» قرار داده است و «جایی» متناسب با قدر او، تا در آن قرار بگیرد و از آن بیرون نرود که فساد پیش می‌آورد... و قدر هر چیز استعدادی است که خداوند برای آن قرار داده است و با این وصف، عدل آن است که هر چیز قدر خود را بداند و در جایی که خداوند برای او قرار داده است قرار گیرد و ظلم آن است که چیزی قدر خود را نداند و از جای خود بیرون آید و جای دیگری که خداوند برای او قرار نداده است را بگیرد و فساد فرزند ظلم است. [نامه‌ی یازدهم]

نامه‌ای از آن جناب در توصیف عدالت و دعوت به سوی عترت و اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

هرآینه خلفاء خداوند در زمین کسانی هستند که به قدر هر چیز در آن و جایش هدایت شده و از هر ظلمی پاکیزه گردیده‌اند، تا هر چیز در آن را به پشتوانه‌ی پاکیزگی‌شان، در جایی که خداوند برای آن قرار داده است قرار دهند، تا بدین سان عدالت ورزند و ظلم را از میان بردارند؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛ «و از کسانی که آفریده‌ایم شماری هستند که به حق هدایت می‌کنند و با آن عدالت می‌ورزند» و آنان همانا عترت پیامبر اهل بیتش هستند که مردم را از قدر آنان آگاه ساخته و به جایشان دلالت نموده... امّا ای دریغ که چون به سوی خداوند فرا خوانده شد و اجابت کرد، بیشتر آنان به آن دو تمسّک نجُستند؛ چراکه پنداشتند کتاب خداوند برای آنان کافی است و آنان را به عترت و اهل بیت پیامبرش حاجتی نیست! پس قدر عترت و اهل بیت او را از یاد بردند و جای آنان را گرفتند و این‌جا بود که گمراهی امّت آغاز شد و سیل بدبختی‌شان به راه افتاد! آیا خداوند در کتاب خود، با آنان عهد نکرده بود که از هدایت او پیروی کنند تا بدبخت نشوند؟! و پیامبرش در سنّت خود، با آنان عهد نکرده بود که به کتاب خدا و عترت و اهل بیتش در آویزند، تا گمراه نگردند؟! پس چه شد که عهد خدا را از یاد بردند و عهد پیامبرش را زیر پا نهادند؟! هرآینه بی‌گمان آنان خطاکاران بودند. [نامه‌ی یازدهم]

نامه‌ای از آن جناب در توصیف عدالت و دعوت به سوی عترت و اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

تا آن گاه که نوبت به مهدی رسید و قیامت نزدیک شد و دل‌ها سخت گردید. پس خداوند بنده‌ای از بندگانش را از جایی که آفتاب می‌دمد برانگیخت، با حکمت و اندرز نیکو تا عهد او را به یاد آنان آورد و آنان را به سوی خلیفه‌اش در زمین از عترت و اهل بیت پیامبرش دعوت کند، باشد که آنان بازگردند و آن بنده من هستم. پس دعوتم را اجابت کنید و به سوی مهدی بازگردید، تا گناهانتان آمرزیده شود و کارهاتان سامان یابد، پیش از آنکه روزی بر شما برسد که بر عاد و ثمود و قوم نوح رسید. [نامه‌ی یازدهم]

فرازهایی از نامه‌ی آن جناب در نکوهش حاکمان ظالم و عالمان وابسته به آنان

خداوند را چنانکه سزاوار است نشناختند، هنگامی که حاکمانی جز او اختیار کردند و به احکامی جز احکام او گردن نهادند و درباره‌اش چیزی گفتند که به آن دانشی نداشتند، هنگامی که گفتند: خداوند ما را به این فرمان داده است، در حالی که خداوند به شرک فرمان نمی‌دهد، ولی آنان بر او دروغ بسته‌اند... راهزنانِ راه خدا مردم را از کتاب خدا و خلیفه‌ی او بازداشتند و به خود مشغول کردند، چونانکه کودک را از پستان مادر باز می‌دارند و به پستانک مشغول می‌کنند! سپس پی‌آمد این راهزنی آن شد که مردم به تقلید از آنان معتاد شدند و دیری نگذشت که از چاله‌ی تقلید در فروع، به چاه تقلید در اصول درافتادند و آنان را بر آخرت و دنیای خویش مسلّط ساختند و ولایت‌شان بر خویش را چونان ولایت خداوند گردن نهادند و آنان را خداوندگارانی جز خداوند گرفتند؛ مانند یهودیان که با کاهنان خویش چنین کردند و آنان را در فترتِ پیامبرانشان به خداوندگاری گرفتند و چون پیامبری برای آنان ظهور می‌کرد، به اشاره‌ی آنان او را تکذیب می‌کردند یا به فتوای آنان او را می‌کشتند؛ زیرا هیچ پیامبری برای آنان ظهور نمی‌کرد، مگر اینکه بر ضدّ کاهنان‌شان سخن می‌گفت و از روی ریاکاری‌ها و خیانت‌هایشان پرده بر می‌گرفت... [نامه‌ی دوازدهم]

درباره‌ی اینکه ولایت تنها برای مهدی است و گرفتن اولیائی جز او جایز نیست، بلکه شرک شمرده می‌شود.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که فرموده است: «با خداوند خدای دیگری قرار نده که نکوهیده و واگذاشته خواهی نشست»، فرمود: با مهدی امام دیگری قرار نده که نکوهیده و واگذاشته خواهی نشست! پس آن جناب دید که من (با تعجّب) به او می‌نگرم، پس فرمود: این از تأویل آن است! گفتم: (مراد از) تأویل آن چیست؟ فرمود: مصداقش. [فقره‌ی ۴ از گفتار بیست و دوم]

درباره‌ی اینکه ولایت تنها برای مهدی است و گرفتن اولیائی جز او جایز نیست، بلکه شرک شمرده می‌شود.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که می‌فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم نپوشاندند برای آنان امنیّت است و آنان هدایت یافتگانند»، فرمود: کسانی که به ولایت مهدی ایمان آوردند و آن را به ولایت فلانی و فلانی نیامیختند. [فقره‌ی ۶ از گفتار بیست و دوم]

درباره‌ی اینکه ولایت تنها برای مهدی است و گرفتن اولیائی جز او جایز نیست، بلکه شرک شمرده می‌شود.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم عالم می‌فرماید: هر کس با امامی که امامتش از نزد خداوند است امامی را شریک سازد که امامتش از نزد خداوند نیست، چنان است که از آسمان پرتاب شده پس پرنده‌ای او را ربوده یا باد او را به جایی دور انداخته باشد! گفتم: فدایت شوم، این‌ها غیبت را دستاویز قرار می‌دهند! فرمود: و آیا جز این است که هر سارقی آن را دستاویز قرار می‌دهد؟! آن‌ها را چه می‌شود -خداوند دستانشان را قطع کند- که خود او را به آن وادار می‌کنند و سپس آن را دستاویز قرار می‌دهند؟! نه به خدا سوگند بلکه شریک گرفتند (یا مشرک شدند)! نه به خدا سوگند بلکه شریک گرفتند (یا مشرک شدند)! [فقره‌ی ۷ از گفتار بیست و دوم]

درباره‌ی اینکه ولایت تنها برای مهدی است و گرفتن اولیائی جز او جایز نیست، بلکه شرک شمرده می‌شود.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور می‌فرماید: مردم به شناخت مهدی و ارجاع به او و واگذاردن به او امر شده‌اند، پس اگر نماز بگزارند و روزه بگیرند ولی بنا را بر این نگذارند که به مهدی واگذار کنند، با این کار مشرک می‌شوند! سپس سکوت نمود تا اینکه من از نزد او برخاستم، پس من را آواز داد: ای فلانی! هرآینه این سخن راست آمد که هر کس این گفتمان من را بشنود و آن را اجابت نکند، خداوند او را با بینی‌اش به آتش می‌اندازد، هر کس که می‌خواهد باشد! [فقره‌ی ۸ از گفتار بیست و دوم]

درباره‌ی اینکه بهترین حدیث، کتاب خداوند است و هر حدیثی که با کتاب خداوند منافات دارد، مزخرف است.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: به منصور گفتم: مردم می‌گویند چرا منصور بسیار به قرآن تمسّک می‌جوید و بسیار به حدیث تمسّک نمی‌جوید؟! فرمود: چرا آنان بسیار به حدیث تمسّک می‌جویند و بسیار به قرآن تمسّک نمی‌جویند؟! آیا سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان نرسیده است که فرمود: «یکی از آن دو (یعنی قرآن) بزرگ‌تر از دیگری است»؟! آگاه باشید که بهترین حدیث قرآن است و هر حدیثی که با قرآن سازگار نیست همانا مزخرف است «تا دل‌های کسانی که به آخرت باور ندارند به آن گرایش یابد و تا به آن راضی شوند و تا هر چه انجام دهنده‌اند را انجام دهند»! سپس مصحفی را به دست گرفت و فرمود: هرآینه این قرآن با شما به حق سخن می‌گوید پس از او سخن بخواهید! گفتم: آیا به راستی سخن می‌گوید فدایت شوم؟! فرمود: آری، خدایی که هر چیزی را به سخن می‌آورد آن را به سخن می‌آورد! گفتم: چگونه آن را به سخن می‌آورد؟! فرمود: آن را بر زبان خلیفه‌اش به سخن می‌آورد! آیا سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به شما نرسیده است که فرمود: «هرآینه آن دو از هم جدایی نمی‌پذیرند تا آن گاه که نزد حوض بر من وارد شوند»؟! گفتم: پس من را از خلیفه‌ی او خبر بده که چه هنگام با قرآن سخن می‌گوید؟! فرمود: هنگامی که کف دستانتان و میوه‌ی دل‌هاتان را به او بدهید! [فقره‌ی ۱ از گفتار بیست و سوم]

مقدّمه

هر باب از درس‌ها، درباره‌ی یک مسأله‌ی اعتقادی یا فقهی یا اخلاقی است و از سه فصل تشکیل شده است:

• فصل یکم بیان آیاتی از قرآن که به مسأله مربوط می‌شوند و در آن تفاسیر ارزشمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده که از میان گفتارهای نورانی او استخراج شده است و معانی آیات را به گونه‌ای که دل‌ها را شفا می‌دهد و مردم را از تاریکی به نور می‌برد، تبیین می‌نماید.

• فصل دوم بیان احادیث صحیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نکات دقیق و توضیحات سودمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده است که معنای احادیث، حال راویان و نظر عالمان را تبیین می‌کند.

• فصل سوم بیان احادیث صحیحی از اهل بیت علیهم السلام که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نظیر چیزهایی است که در فصل دوم آمده است. [مقدّمه‌ی درس‌ها]

مقدّمه

قاعده نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی، حجّیّت خبر متواتر و عدم حجّیّت خبر واحد است و خبر متواتر نزد او چیزی است که در هر طبقه بیش از چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، به شرط اینکه قرین یکدیگر نباشند و درباره‌ی معنا اختلاف نکرده باشند و چیزی که روایت کرده‌اند با کتاب خداوند یا سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا عقل سلیم تعارض نداشته باشد. همچنین، چیزی که در هر طبقه چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، در حکم خبر متواتر است، به شرط اینکه عادل باشند، علاوه بر سه شرط پیشین و این چیزی است که بررسی حال راویان هرگاه بیش از چهار مرد نباشند را ضروری می‌سازد. اما بررسی حال آنان هرگاه کمتر یا بیشتر از این تعداد باشند، کاری است که حضرت علامه حفظه الله تعالی از باب إلزام انجام می‌دهد؛ چراکه اکثر مسلمانان قائل به حجّیّت خبر واحدِ ثقه یا صدوق هستند و چه بسا چیزی که توسّط پنج مرد روایت شده است را متواتر نمی‌دانند. از این رو، حضرت علامه حفظه الله تعالی چیزی که راویان ثقه یا صدوق نزد آنان روایت کرده‌اند را اختیار می‌کند تا حجّتی بر آنان باشد و باشد که آنان هدایت یابند. [مقدّمه‌ی درس‌ها]

مقدّمه

شرط حضرت علامه حفظه الله تعالی برای اختیار احادیث، پس از سازگاری معنای آن‌ها با کتاب خداوند و سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و عقل سلیم، شهرت راویان آن‌ها به وثاقت یا صداقت نزد کسانی است که اهل مذهب آن‌ها هستند، نه مخالفان آن‌ها؛ چنانکه در شرح حال جابر بن یزید جعفی آن را تبیین کرده و فرموده است: «ملاک، حال فرد نزد اصحاب اوست (یعنی اهل مذهب او)؛ چراکه آنان به حال او آگاه‌ترند و نظر سایر مردم هرگاه با نظر اصحاب او منافات داشته باشد، حجّت نیست؛ چراکه آنان از او دورترند و چه بسا به خاطر دوست نداشتن مذهبش، درباره‌ی او بد می‌گویند و گواه آن، کار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که به یهودیان فرمود: <عبد الله بن سلام در میان شما چگونه مردی است؟> پس گفتند: <خوب ما و پسر خوب ما و سرور ما و پسر سرور ما و عالم ما و پسر عالم ماست>، پس سخنشان درباره‌ی او را پذیرفت؛ چراکه آنان اصحاب او بودند و سپس به آنان خبر داد که او مسلمان شده است، پس شروع به بدگویی درباره‌ی او کردند و گفتند: <بدترین ما و پسر بدترین ماست>، ولی سخن آنان درباره‌ی او را پس از اینکه مخالفان او در مذهبش شدند نپذیرفت و اگر سخن مخالفان در مذهب پذیرفته شود، چیزی از حدیث باقی نمی‌ماند؛ چراکه هر طائفه‌ای درباره‌ی طائفه‌ی دیگر بد می‌گویند؛ چنانکه می‌بینی شیعیان به چیزی که اهل سنّت روایت می‌کنند وقعی نمی‌نهند مگر چیزی که آن را حجّتی بر ضدّ آنان قرار می‌دهند و می‌بینی اهل سنّت به چیزی که شیعیان روایت می‌کنند نمی‌نگرند مگر با تعجّب و استهزاء و هر دو میانه‌ی راه را گم کرده‌اند، ولی ما هر چیزی که مسلمانان در مطابقت با کتاب خداوند روایت می‌کنند را می‌پذیریم هرگاه نزد اصحاب خود به راستگویی معروف باشند بدون اینکه برای هیچ یک از مذاهب تعصّب بورزیم». [مقدّمه‌ی درس‌ها]

مقدّمه

چیزی که نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی ملاک است، اسلام و شهرت راوی به وثاقت یا صداقت نزد طایفه‌ی اوست، نه مذهب او یا تضعیفات مخالفانش بدون دلیلی قابل قبول. پس اگر راوی از اهل سنّت است، ملاک حال او نزد اهل سنّت است و حالش نزد شیعه ملاک نیست و اگر راوی از شیعه است، ملاک حال او نزد شیعه است و حالش نزد اهل سنّت ملاک نیست و فرقی میان روایات شیعه و روایات اهل سنّت وجود ندارد هرگاه با سه اصل پیش‌گفته سازگار باشند و راویانشان معروف به وثاقت یا صداقت نزد اهل مذهب خود باشند. به همین دلیل است که حضرت علامه حفظه الله تعالی روایاتی از اهل سنّت را مانند روایاتی از شیعه اختیار می‌کند و روایت کسی را به خاطر مذهبش ترک نمی‌کند مادامی که مذهبش بر خلاف ضروری دین نباشد، به نحوی که او را از اسلام خارج سازد؛ چراکه در آن صورت او منافق است و منافق در هیچ زمینه‌ای قابل اعتماد نیست، اگرچه همه‌ی مردم او را ثقه بدانند. [مقدّمه‌ی درس‌ها]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن عیسی ترمذی [د.۲۷۹ق] در سنن خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: قُتیبة بن سعید ما را حدیث کرد، گفت: حمّاد بن زید ما را حدیث کرد، از ایّوب، از ابو قِلابة، از ابو اسماء رَحَبی، از ثوبان که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «من بر امّتم از امامان گمراه‌کننده می‌ترسم» و فرمود: «همواره شماری از امّتم بر حق استوار خواهند بود و کسی که آنان را یاری نمی‌کند به آنان زیانی نمی‌رساند، تا آن گاه که کار خداوند فرا رسد». منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیثی متواتر از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ چراکه آن را بیست تن از او روایت کرده‌اند و آنان ثوبان، جابر بن عبد الله، عمران بن حُصین، سعد بن أبي وقّاص، عمر بن خطاب، عقبة بن عامر، أنس بن مالك، عبد الله بن عمر، جابر بن سَمُرة، زید بن أرقم، مغیرة بن شعبة، نُعمان بن بشیر، ابو هریرة، ابو اُمامة، ابو درداء، معاویة، قُرّة بن إیاس مُزَنی، شُرَحبیل بن سِمط کِندی، کعب بن مُرّة بَهزی و سلمة بن نُفیل حَضرمی هستند و کسانی که نمی‌فهمند گفته‌اند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل شام هستند و برخی از آنان این را در حدیث نیز داخل کرده‌اند و من نمی‌دانم که اهل شام کِی بر حق بوده‌اند؟! آیا زمانی که بر علی خروج کردند و یارانش را به فتنه انداختند، یا زمانی که حسین را کشتند و سرش را در شهرها گرداندند، یا زمانی که به مدینه هجوم آوردند و مهاجرین و انصار را از لب تیغ گذراندند؟! چنین نیست، بلکه آنان تا بوده‌اند بر باطل بوده‌اند و در آخر الزمان نیز یاران سفیانی خواهند بود و هر حدیثی در فضیلت آنان ساختگی است و اصلی ندارد و پیروان بنی امیّه در زمان معاویه و مروان و خاندانشان آن را ساخته‌اند؛ چراکه آن دروغ است و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دروغی نمی‌گوید. [باب ۱، درس ۲۶]

به باور جناب منصور، عقل و شرع از یک مبدأ پدید آمده و هر دو خلقت خداوند حکیم است و از این رو، منافاتی میان آن دو نیست؛ چنانکه خداوند خود فرموده است: ﴿مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ؛ یعنی: «در خلقت خداوند منافاتی نمی‌بینی» و با این وصف، تبعیّت از عقل به معنای عدم تبعیّت از شرع و مقدّم دانستنش بر آن نیست، بلکه بالعکس به معنای تبعیّت از شرع نیز است؛ چراکه شرع به اقتضای وحدت مبدأ و سازگاری کاملی که با عقل دارد، به تبعیّت از عقل فرمان داده و به سوی آن فراخوانده است؛ چنانکه به عنوان مثال فرموده است: ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ «امید می‌رود که شما عقل را به کار برید» و فرموده است: ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ «آیا پس شما عقل را به کار نمی‌برید؟!». بنابراین، جناب منصور عقل را بر شرع مقدّم نمی‌داند و معتقد نیست که شما باید به جای شرع از عقل تبعیّت کنید، بلکه عقل را با شرع هماهنگ و موافق می‌داند و معتقد است که شما باید از هر دو تبعیّت کنید. [پرسش و پاسخ ۲]

ایشان عقل را معیار شناخت می‌داند و از این حیث می‌توان گفت که آن را بر شرع مقدّم می‌شمارد، ولی این به خاطر آن است که شرع به وسیله‌ی عقل شناخته می‌شود و شناخت آن به وسیله‌ی خودش ممکن نیست؛ زیرا روشن است که نمی‌توان برای شناخت اعتبار قرآن، به قرآن و برای شناخت اعتبار سنّت، به سنّت استناد کرد و چنین کاری بی‌معناست. بنابراین، برای شناخت اعتبار شرع، چاره‌ای جز استناد به عقل نیست و به همین جهت، عقل بر شرع نوعی تقدّم قهری و طبیعی دارد و شرع نیز این تقدّم را به رسمیت می‌شناسد، ولی این به آن معنا نیست که همه‌ی اعتبارات شرعی مانند احکام نماز و روزه و حج و زکات، مستقلّاً به وسیله‌ی عقل شناخته می‌شوند؛ زیرا این قبیل اعتبارات، از اختراعات شارع هستند که عقل نمی‌تواند علل و اسباب آن‌ها را احصا کند و ناگزیر شنیدن آن‌ها از شارع را ضروری می‌داند. بنابراین، معیار بودن عقل برای شناخت به معنای بی‌نیاز بودن آن از شرع نیست، بلکه به معنای وسیله بودن آن برای شناخت هر چیزی از جمله شرع است که طبعاً با اعتبار ذاتی و بدیهی آن ممکن است. [پرسش و پاسخ ۲]

روشن است که عقل آدمی، تنها ابزار او برای تشخیص است؛ زیرا اگر او نتواند با عقل خود تشخیص دهد، با کجایش تشخیص تواند داد؟! آری، عقل او هنگامی قادر به تشخیص خواهد بود که به موانع شناخت مبتلا نباشد؛ چراکه موانع شناخت، او را از تشخیص باز خواهند داشت و این علّت عدم تشخیص در بسیاری از مردم است؛ با توجّه به اینکه آن‌ها به موانعی مانند جهل، تقلید، اهواء نفسانی، دنیاگرایی، تعصّب، تکبّر و خرافه‌گرایی مبتلا هستند و از این رو، نمی‌توانند آن گونه که باید، از عقل خود استفاده کنند. از اینجا دانسته می‌شود که علّت تشخیص ندادن مردم را باید در «موانع شناخت» جُست، نه در «معیار شناخت»؛ زیرا معیار شناخت، نوری از عالم ملکوت است که در آن هیچ ظلمتی نیست، ولی این موانع شناخت‌اند که مانند حجاب‌هایی مانع از رسیدن آن به برخی از چیزها می‌شوند و آن‌ها را در تاریکی فرو می‌برند. [پرسش و پاسخ ۲۶]

حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، در مبحث «شناخت واپسین پیامبر» از کتاب شریف «بازگشت به اسلام»، پس از تبیین تاریخی بودن و تواتر بی‌نظیر قرآن، إعجاز آن را دلیل بر صدور آن از جانب خداوند و دارای چهار وجه دانسته است: یکم اینکه «به رغم تکامل تدریجی آن در بیست و سه سال و حالات متضادّ محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم در امن و خوف و مکنت و فقر و قرار و هجرت و جنگ و صلح و پیروزی و شکست که عادتاً مقتضی اختلاف اقوال آدمی است، اختلافی در آن نیست و آهنگی واحد و ثابت دارد». دوم اینکه «در نهایت فصاحت و بلاغت است». سوم اینکه «حاوی اخباری صحیح از آینده و علومی مخفی در زمان تکامل است». چهارم اینکه «هیچ تعارضی با عقل و اخلاق فطری ندارد». روشن است که «جمع میان این‌ها برای انسانی بی‌ارتباط با خداوند، مقدور نیست» و با این وصف، صدور قرآن از جانب خداوند، قطعی است؛ خصوصاً با لحاظ تحدّی آن که در طول بیش از چهارده قرن گذشته به رغم وجود دواعی فراوان پاسخی داده نشده، در حالی که این مدّت برای پاسخ دادن به آن در صورتی که امکان داشته باشد، کافی است؛ بل قرآن با هیچ کتابی از کتب شاعران، حکیمان، واعظان و دانشمندان مقایسه نمی‌شود مگر اینکه در لفظ و معنا بر آن برتری دارد و با این اوصاف، تحکّم و استبعاد سفیهانی که به خداوند و امکان ارتباط او با انسان باور ندارند، از اعتبار آن نمی‌کاهد. [پرسش و پاسخ ۷۷]

فصاحت و بلاغت قرآن، به معنای حُسن بیان، قوّت تأثیر و سلامت آن از عبارات نادرست، ترکیب‌های ناروا و کلمات نامناسب است که وزنی ممتاز و سبکی منحصر به فرد دارد، به نحوی که اگر آیه‌ای از آن در میان متنی از دیگران گنجانده و به کسی نشان داده شود، به سادگی می‌تواند آن را تمییز و تفضیل دهد، اگرچه آنان فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین مردم باشند؛ چنانکه آیات قرآن در میان احادیث پیامبر، خطب امیر المؤمنین و آثار سخنوران مشهور، مانند ماه در میان ستارگان می‌درخشد و جلوه‌گری می‌کند و این آیت بزرگی است که برای همه‌ی آشنایان با زبان عربی، به قدر آشنایی‌شان، محسوس و مشهود است. البته اگر کسی مطلقاً با زبان عربی آشنایی نداشته باشد و بخواهد فصاحت و بلاغت قرآن را درک کند، چاره‌ای ندارد جز اینکه به خود زحمت دهد و با زبان عربی آشنا شود؛ چراکه این مشکل اوست، نه مشکل قرآن؛ همچنانکه اگر کسی پس از شنیدن خبر ظهور پیامبر، به خود زحمت آمدن به نزد او را ندهد و از این رو، معجزه‌ی او را مشاهده نکند، تقصیر خودش است، نه تقصیر پیامبر که معجزه‌ای را برای حاضران ظاهر ساخته است. هر چند او خواهد توانست به خبر حاضران، هرگاه متواتر یا محفوف به قرینه‌ای علم‌آور باشد، اعتماد کند و از این طریق، به صدق پیامبر یقین یابد؛ همچنانکه ناآشنایان با زبان عربی، دست کم تا زمانی که با آن آشنا شوند، می‌توانند به خبر صدها زبان‌شناس خبره و معروف که از فصاحت و بلاغت خاصّ قرآن خبر داده‌اند و در برابر آن سر تعظیم فرود آورده‌اند، اعتماد کنند؛ خصوصاً با توجّه به اینکه فصاحت و بلاغت خاصّ قرآن، مانند عدل علی و سخاوت حاتم، از جمله‌ی مشهورات است و حتّی مورد قبول و اقرار بسیاری از غیر مسلمانان بوده و با توجّه به اینکه تاکنون حتّی یک تن نتوانسته است کتابی بنویسد که در فصاحت و بلاغت مانند قرآن دانسته شده باشد و این قرینه‌ای علم‌آور برای خبر صدها زبان‌شناس خبره و معروف است. [پرسش و پاسخ ۷۷]

به پیرامون خود بنگرید؛ چه بسیار کسانی را می‌بینید که بهترین سال‌های جوانی خود را برای حمایت از بازی‌های سیاسی احمقانه یا ادّعاهای دروغین مالیخولیایی تلف می‌کنند، ولی ساعتی را برای شناخت نهضت عقلانی و قرآنی «بازگشت به اسلام» و حمایت از رهبر عالم و بی‌ادّعای آن اختصاص نمی‌دهند! بار دیگر به پیرامون خود بنگرید؛ چه بسیار کسانی را می‌بینید که اموال هنگفتی را به امید کسب ثواب و خدمت به اسلام، در دریای اوهام و آرزوهای خود می‌ریزند، ولی یک پول سیاه را در راه حمایت از زمینه‌سازی برای تحقّق حاکمیّت مهدی علیه السّلام و پر شدن زمین از عدالت هزینه نمی‌کنند! آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا بر گمراهی است، در حالی که می‌پندارند کار خوبی انجام می‌دهند و آنان بی‌گمان از زیان‌کارترین‌ها هستند؛ چنانکه خداوند از آنان خبر داده و فرموده است: «بگو آیا شما را از زیان‌کارترین‌ها خبر بدهیم؟! آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا بر گمراهی بود در حالی که می‌پنداشتند به درستی عمل می‌کنند». البته شکّی نیست که این دفتر برای ادامه‌ی رسالت عقلی و شرعی خود، به حمایت هیچ کس در جهان جز پروردگارش وابسته نیست و با هر مشقّت و صعوبت متصوّر، به صراط مستقیم خود تا رسیدن به آرمان مقدّسش که ظاهر ساختن مهدی علیه السّلام و رساندن او به حاکمیّت است، ادامه خواهد داد. بگذار کسانی که قدرت و ثروت جهان را در اختیار دارند ولی در راه خداوند هزینه نمی‌کنند، به قدرت و ثروت خود مغرور باشند؛ چراکه ما را به آنان حاجتی نیست و قدرت و ثروتشان در نظرمان از مردار سگ بی‌ارزش‌تر است و عاقبت برای پرهیزکاران خواهد بود، نه برای قدرتمندان و ثروتمندان. [نقد و بررسی ۲۱]

کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی دعوت به اسلام خالص و کامل بر کنار از ظنون و اوهام است و در آن چیزی که بر خلاف قرآن کریم و سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و منهج اهل بیت طاهرین و سلف صالحین باشد نیست و چنین کتابی نمی‌تواند به «اسلامی‌ترین نظام جهان» ضربه بزند! با این حساب، اگر شما خیلی برای این نظام دل می‌سوزانید، بهتر است از بازگشت آن به اسلام خالص و کامل و اصلاح اندیشه و روشش بر پایه‌ی یقینیّات و مسلّمات اسلامی استقبال کنید؛ زیرا این نظام حتّی اگر «اسلامی‌ترین نظام جهان» باشد بدون عیب نیست و با این وصف، دوست حقیقی آن عالمی است که عیوب آن را برایش تبیین می‌کند، نه سفیهی که با چاپلوسی و تملّق خود، عیوبش را در نظرش زینت می‌دهد! بی‌گمان بزرگ‌ترین دشمنان این نظام، دوستان جاهل آنند که می‌کوشند هر انتقادی را از آن دشمنی با آن جلوه دهند و ضعفش را قوّت و نقصش را کمال معرّفی کنند و در برابر مصلحان دانا و دلسوزش بایستند! آنان بی‌گمان در ضلالتی آشکارند! [نقد و بررسی ۵]

نظام ایران که خود را «اسلامی» می‌داند و دم از ایستادگی در برابر کافران و حمایت از مستضعفان جهان می‌زند و مدّعی دوستی با اهل بیت است، چه دشمنی با منصور هاشمی خراسانی دارد که برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل و تحقّق حاکمیّت اهل بیت در جهان می‌کوشد و تقلید از کافران را بد می‌داند و مسلمانان را به وحدت دعوت می‌کند؟! آیا این دو با هم در تناقض نیستند؟! تنها جرم منصور هاشمی خراسانی که «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی شده، توجّه دادن به «عدم امکان ولایت مطلقه‌ی فقیه» از لحاظ عقلی و شرعی و سزاوارتر دانستن مهدی به حمایت در مقایسه با مسؤولان این نظام است، در حالی که چنین توجّه دادنی، هرگاه به دور از تعصّب و حسّاسیت‌های سیاسی و امنیّتی و در چهارچوبی علمی و اخلاقی بررسی شود، «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی نمی‌شود، بلکه خالص‌ترین و کامل‌ترین دوستی با آن به شمار می‌رود؛ زیرا بهترین دوست این نظام کسی است که کاستی‌ها و کژی‌های آن را با استناد به کتاب خداوند و سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بیان می‌کند و آن را از روی شفقت و دلسوزی به اصلاح آن‌ها فرا می‌خواند تا با این شیوه، موفقیت در دنیا و سعادت در آخرت را به دست آورد؛ با توجّه به اینکه کاستی‌ها و کژی‌های این نظام، بزرگ‌ترین دشمن آنند و هر انحراف آن از مسیر اسلام خالص و کامل، رخنه‌ای در دیواره‌ی سدّ آن شمرده می‌شود. [نقد و بررسی ۹]

شاید مسؤولان نظام ایران، از قدرت‌های غرب و شرق ترسی نداشته باشند، ولی شایسته است که از کاستی‌ها و کژی‌های خود بترسند و آن‌ها را هر چه زودتر برطرف نمایند؛ چراکه این کاستی‌ها و کژی‌ها، به مراتب از قدرت‌های غرب و شرق خطرناک‌ترند و می‌توانند آسیبی را به این نظام برسانند که از قدرت‌های غرب و شرق ساخته نیست. منظور از کاستی‌ها و کژی‌های این نظام، باورها و رویکردهایی در آن است که با اسلام خالص و کامل سازگار نیست و در میزان قرآن و سنّت نادرست شمرده می‌شود، مانند تأکید بر ولایت مطلقه‌ی فقیه به جای ولایت خلیفه‌ی خداوند در زمین و عدم حمایت عملی و کافی از مهدی برای ظهور و دستیابی به قدرت. روشن است که جلب توجّه این نظام به این کاستی‌ها و کژی‌ها و دعوت آن به اصلاح آن‌ها، از این رو که می‌تواند به تکامل و سعادت مادّی و معنوی آن بینجامد و از انحطاط و تباهی آن در دنیا و آخرت جلوگیری کند، ضربه زدن به آن شمرده نمی‌شود، بلکه خدمت به آن است؛ مگر از زاویه‌ی دید کسانی که از بصیرت کافی برخوردار نیستند و تنها از احساسات و عواطف خود تبعیّت می‌کنند و عینکی سیاه و آلوده بر چشم خود نهاده‌اند و به مبانی و ارزش‌های اسلامی پایبندی ندارند؛ چراکه اینان به بیماری مزمنی در قلب خود مبتلایند و از نفاقی عمیق در ضمیر خود رنج می‌برند؛ چنانکه خداوند درباره‌ی امثال آنان فرموده است: ﴿يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ؛ «هر فریادی را به زیان خود می‌پندارند»، در حالی که چه بسا به سود آنان باشد! پس داستانشان به داستان بیماری می‌ماند که پزشکی حاذق و دلسوز به بالین او آمده و پس از معاینه‌، بیماری او را تشخیص داده و به اطلاع او رسانده و نسخه‌ی لازم را تجویز کرده است، ولی بیمار جاهل به جای تشکّر از پزشک و تلاش برای درمان خود، به جان او افتاده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده که چرا چنین تشخیصی داده و چنین نسخه‌ای تجویز کرده است!! [نقد و بررسی ۹]

«حاکمیّت فقیه» نمی‌تواند مصداق «حاکمیّت خدا» باشد؛ چراکه فقیه خدا نیست و خلیفه‌ی او در زمین شمرده نمی‌شود و با این وصف، حاکمیّت خدا شمردن حاکمیّت فقیه، دروغ بستن بر خدا و بر فقیه است! تنها مصداق حاکمیّت خدا، حاکمیّت خلیفه‌ی او در زمین است و اگر ایجاد حاکمیّت خلیفه‌ی او در زمین دشوار است، ایجاد حاکمیّت فقیه هم آسان نیست؛ چراکه ایجاد هر حاکمیّتی، به زمینه‌سازی نیاز دارد و زمینه‌سازی برای هر حاکمیّتی دشوار است. پس آیا سختی زمینه‌سازی برای حاکمیّت فقیه را بر می‌تابند، ولی سختی زمینه‌سازی برای حاکمیّت خلیفه‌ی خدا در زمین را بر نمی‌تابند؟! این چیست جز فرومایگی و کوتاهی فکر و سفاهتی که تا عمق ضمیر ناخودآگاه‌شان فرو رفته است؟! هنگامی که به سوی حاکمیّت یکی از خود فرا خوانده می‌شوند تا ایجادش کنند، به سوی آن می‌شتابند و از یکدیگر پیشی می‌گیرند، بل «دست از همه‌ی کارها می‌کشند و تحصن می‌کنند» و اعلام می‌دارند که تا او به حکومت نرسد، «از اعتصاب و تحصّن خود دست نخواهند برداشت»، ولی هنگامی که به سوی حاکمیّت مهدی فرا خوانده می‌شوند تا آن را ایجاد کنند، سر باز می‌زنند و بهانه می‌آورند و می‌گویند «آیا باید دست از همه‌ی کارها کشیده و تحصّن کرده و اعلام کنند تا مهدی علیه السّلام نیامده از اعتصاب و تحصن خود دست نخواهند برداشت؟!». وای بر آنان! به فرض که چنین باشد! مگر همین کار را برای دیگران انجام نمی‌دهند؟! پس چرا آن را از مهدی دریغ می‌دارند؟! آیا مهدی در نظرشان از دیگران خوارتر است؟! در حالی که او به حکومت بر آنان از دیگران سزاوارتر است و از حکومتش بر آنان خیر و برکت و عدالت و سعادت می‌جوشد! [نقد و بررسی ۲۵]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

نویسنده در ادامه خرافه‌گرایی را عاملی تأثیرگذار بر روی عقاید و اعمال مسلمانان می‌شمارد و از برخی اهل تصوّف به خاطر ترویج آن انتقاد می‌کند و نقش آنان را در گسترش عقل‌ستیزی و دین‌ورزی ذوقی و شاعرانه میان مسلمانان برجسته می‌داند. او هم چنین بسیاری از شاعران را به سبب سرودن اشعاری زیبا اما نادرست و مخالف با آموزه‌های پیامبران نکوهش می‌کند و آنان را مانند ساحران از رقیبان و دشمنان پیامبران می‌شمارد که با «زخرف القول» و «لهو الحدیث» مردمان را از راه خداوند باز می‌دارند. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

موضوع بنیادین و مهمّ دیگری که منصور هاشمی خراسانی در کتاب متفاوت و چالش برانگیز «بازگشت به اسلام» به آن پرداخته، موضوع حکومت اسلامی است. از نگاه او حکومت بر مردم تنها برای خداوند است و کسی جز او حقّ حاکمیت بر آن‌ها را ندارد و او حاکمیت خود بر آن‌ها را از طریق گرفتن یک نایب یا به اصطلاح «خلیفه» إعمال می‌کند. با این وصف، مبنای شکل‌گیری حکومت اسلامی و مشروعیت سیاسی آن، اذن خاصّ و قطعی خداوند است که برای هیچ یک از حاکمان کنونی در جهان اسلام وجود ندارد و از این رو، حکومت هیچ یک از آنان در حال حاضر حکومت اسلامی شمرده نمی‌شود. او نیاز حکومت اسلامی به انتصاب خاصّ و قطعی حاکم از جانب خداوند را از مسائل واضح و ضروری در اسلام و سایر ادیان ابراهیمی می‌شمارد و معتقد است که مناقشه و بحث درباره آن معنا ندارد. البته نویسنده برخلاف همه عالمان مسلمان از همه مذاهب اسلامی، دسترسی مردم به چنین حاکمی را ممکن می‌داند و معتقد است که علت عدم دسترسی آن‌ها به چنین حاکمی، بر خلاف تصور آن‌ها حکمت خداوند نیست، بلکه تقصیر آن‌ها در تأمین شرایط لازم برای دسترسی به اوست و هرگاه آن‌ها این شرایط را در فرایندی کاملاً عادی و متعارف تأمین کنند، دسترسی به او برای آن‌ها تحقق می‌یابد. با این وصف، عدم دسترسی آن‌ها به او عذری برای اختیار حاکمی جز او شمرده نمی‌شود؛ چراکه از یک سو با توجه به امکان دسترسی آن‌ها به حاکم منصوب از جانب خداوند، ضرورتی برای اختیار حاکمی دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر عدم دسترسی آن‌ها به این حاکم، ناشی از تقصیر خود آن‌هاست و از این رو، نمی‌تواند عذری برای اختیار حاکمی دیگر توسط آن‌ها شمرده شود، اگرچه به حسب ظاهر چاره‌ای از این کار نداشته باشند. به این ترتیب، حکومت اسلامی تنها با حاکمیت خلیفه خداوند در زمین امکان می‌یابد و حاکمیت خلیفه خداوند در زمین نیز تنها با اراده و اختیار مردم ممکن است. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

خراسانی در جای دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اقامه اسلام را تنها به صورت خالص و کامل مفید و کارآمد می‌شمارد و معتقد است که اقامه بخشی از آن به تنهایی یا در کنار چیزی خارج از آن، نه تنها مفید و کارآمد نیست، بلکه می‌تواند زیانبار و خطرناک باشد و این بر خلاف تصور بیشتر مسلمانان است که می‌پندارند اقامه بخشی از اسلام نیز مطلوب و مؤثر است. او اسلام را به دستگاهی واحد با اجزائی به هم پیوسته تشبیه می‌کند که اگر یک جزء آن کار نکند سایر اجزاء آن نیز کارایی خود را از دست می‌دهند و کلّ دستگاه از کار می‌افتد. بنابراین مسلمانان چاره‌ای جز اقامه کلّ اسلام به صورت خالص ندارند و این کاری است که تنها با تعلیم خلیفه خداوند در زمین ممکن است. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

یکی دیگر از موضوعات بنیادین و چالش برانگیز در این کتاب آن است که نویسنده، اجرای حدود و مجازات‌های اسلامی را مشروط به اجرای کلّ احکام عمومی و سیاسی اسلام می‌داند و معتقد است که تشریع این حدود و مجازات‌ها با نظر به حاکمیت خلیفه خداوند در زمین انجام شده و متناسب با زمان و مکانی است که همه احکام اسلام به مثابه عواملی بازدارنده اجرا می‌شود. بنابراین، اجرای این حدود و مجازات‌ها در زمان و مکانی دیگر، عادلانه و متناسب نیست؛ خصوصاً با توجه به این که از نگاه نویسنده، احکام اسلام به یکدیگر وابسته و پیوسته‌اند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

منصور هاشمی در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اختلاف مسلمانان، حاکمیت غیر خداوند، آمیزش با ملل و فرهنگ‌های غیر اسلامی، پیدایش مذاهب و رقابت آن‌ها با یکدیگر، انحطاط اخلاقی و ممانعت دشمنان را از مهم‌ترین موانع اقامه اسلام خالص و کامل بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌داند و درباره هر یک به تفصیل و با نگاهی تاریخی، آسیب‌شناسانه و فرامذهبی سخن می‌گوید. او هم‌چنین حدیث‌گرایی را یکی از موانع شناخت اسلام خالص و کامل و اقامه آن توسط مسلمانان می‌شمارد؛ چراکه به نظر او حدیث به معنای خبری ظنّی از سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با توجه به معتبر نبودن ظنّ در اسلام، اعتباری ندارد و استناد به آن برای استنباط عقیده یا حکم کافی نیست. او معتقد است که استثنا کردن ظنّ ناشی از حدیث از سایر ظنون، دلیلی ندارد؛ چراکه معتبر نبودن ظن، از احکام عقلی است و احکام عقلی استثنا نمی‌پذیرند. از این رو، تنها حدیث متواتر که راویان آن فراوان باشند و باعث یقین شود معتبر است و این در حالی است که چنین حدیثی بسیار اندک است و به اندازه کافی در دسترس نیست. با این حال، از نگاه نویسنده راه حلّ این معضل، رجوع به حدیث غیر متواتر نیست، بلکه رجوع به خلیفه خداوند در زمین است و اگر رجوع به او در زمان حاضر امکان ندارد، به خاطر تقصیر مردم در تأمین مقدمات آن است و از این رو، عذری برای آن‌ها جهت رجوع به حدیث غیر متواتر نیست. [مقاله‌ی ۱]

یادداشت روز

نقد:

این جانب کتاب «بازگشت به اسلام» را مطالعه کردم و باید اعتراف کنم نکات جدید و عمیقی در آن یافتم که تاکنون در کتاب دیگری نیافته بودم و از دیگران نشنیده بودم، ولی نکات بسیاری هم در آن یافتم که نکات تازه‌ای نبود و به حرف‌های برخی جریان‌ها و گروه‌های دیگر شباهت داشت؛ مثل دیدگاه ایشان درباره‌ی تقلید و ولایت مطلقه‌ی فقیه و طاغوت بودن حکومت غیر مهدی و اصل گرایش به مهدویّت و مقابله با استکبار جهانی و دعوت به وحدت اسلامی و شعار البیعة لله و ... که در برخی جریان‌ها و گروه‌های دیگر هم مشاهده می‌شود و عامل مهمّی برای بدبینی به نهضت شماست؛ چون کسانی که این شباهت‌ها را مشاهده می‌کنند با خود می‌گویند که لابد این جریان هم مثل همان جریان‌هاست! مایل بودم بدانم توجیه شما درباره‌ی این مشابهت‌ها چیست؟!

بررسی:

برادر گرامی!

لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:

اولاً حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی یک مسلمان است و طبیعی است که میان مسلمانان -از آن حیث که مسلمان هستند- دیدگاه‌های مشابهی وجود دارد؛ مانند اعتقاد به یگانگی خداوند و نبوّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و وجود آخرت و حجّیّت قرآن و وجوب نماز و زکات و حج و جهاد و روزه‌ی ماه رمضان و امر به معروف و نهی از منکر و مودّت اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ولایت مؤمنین و برائت از مشرکین و رعایت تقوا و عدل و إحسان و اجتناب از ظلم و کذب و خوردن اموال مردم به باطل و قتل نفس مگر به حق و مانند آن، با توجّه به اینکه اعتقاد به آن ناشی از اعتقاد به اسلام است و با این وصف، نمی‌توان همه‌ی شباهت‌های مذاهب، جریان‌ها و گروه‌های مسلمان با یکدیگر را به فال بد گرفت و به معنای باطل بودن آن‌ها دانست؛...