یک شنبه ۲۱ بهمن (دلو) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱۰ شعبان ۱۴۴۶ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 پرسش جدید: آیا حدّ نصاب زکات مواشی، منحصر به مواشی چراکننده است، یا مواشی که تمام سال یا قسمتی از سال در آخور علف می‌خورند و غذایشان از طریق خریداری تهیه می‌گردد نیز مشمول آن می‌شوند؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: نکته‌ی «باغ نارنجی» نوشته‌ی «فاطمه وحیدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: چهار گفتار از آن جناب در بیان احکام سجده‌ی سهو. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
عدم امکان پیروی از پیشینیان

پیروی از سه نسل نخستین اسلامی، اساسی در اسلام ندارد و با هیچ تقریری، قابل توجیه نیست و این صرف نظر از ناممکن بودن آن در واقع است؛ چراکه سه نسل نخستین اسلامی، افراد و گروه‌های مختلف با گفته‌ها و کرده‌های متضاد بودند، تا حدّی که گفته‌ها و کرده‌های یکدیگر را نادرست می‌دانستند و بر سر آن‌ها، با هم می‌جنگیدند. روشن است که با این وصف، پیروی از آنان ممکن نیست؛ چراکه پیروی از گفته‌ها و کرده‌های برخی از آنان، به معنای عدم پیروی از گفته‌ها و کرده‌های برخی دیگر از آنان است و این کاری متناقض و بی‌معناست؛ فارغ از آنکه این پیروی گزینشی از آنان بدون مرجّح عقلی و شرعی جایز نیست و به اختلاف میان پسینیان می‌انجامد، در حالی که با مرجّح عقلی و شرعی پیروی از آنان شمرده نمی‌شود، بلکه در واقع پیروی از عقل و شرع است. [بازگشت به اسلام، ص۴۸]

تقلید از عالمان

یکی دیگر از گونه‌های رایج تقلید، پیروی از گفته و کرده‌ی عالمان است؛ چراکه بیشتر مسلمانان، گفته و کرده‌ی عالمان را در حکم شرع می‌پندارند و فرقی میان آن دو نمی‌شناسند، در حالی که مسلّماً شرع، گفته و کرده‌ی عالمان نیست، بل گفته و کرده‌ی خداوند است که با گفته و کرده‌ی عالمان، ملازمه‌ای ندارد و مطابقت آن دو با هم، ذاتی نیست؛ چنانکه عدم مطابقت بسیاری از گفته‌ها و کرده‌های عالمان با شرع، معلوم است... به علاوه، اختلاف آنان با یکدیگر در گفته‌ها و کرده‌هاشان، فاحش و فراوان است؛ در حالی که حق، مسلّماً گفته یا کرده‌ی واحدی است و قابلیّت تعدّد و تکثّر ندارد و با این وصف، پیروی آنان، از یک سو متناقض و بی‌معناست و از سوی دیگر، به اختلاف مسلمانان می‌انجامد؛ همچنانکه به آن انجامیده است؛ چراکه اختلاف مسلمانان در عقاید و اعمالشان، بیش از هر چیز، معلول پیروی آنان از عالمان مختلف است... در حالی که پیروی از آن‌ها، مبتنی بر ظنّ پیروانشان به مطابقت گفته‌ها و کرده‌های آن‌ها با شرع است که مسلّماً برای پیروی از آن‌ها، کافی نیست؛ با توجه به اینکه علم به مطابقت چیزی با شرع، برای اعتقاد یا عمل به آن، ضروری است و ظن نمی‌تواند مبنای عقیده و عمل مسلمان واقع شود. [بازگشت به اسلام، ص۴۹-۵۰]

عدم امکان تقلید از عالمان بر پایه‌ی تقلید از آنان

بسیاری از مسلمانان، خصوصاً در کشورهایی مانند ایران، عراق و لبنان، اختیار مرجعی از آنان برای تقلید را بر هر مسلمانی واجب می‌شمارند و عمل بدون آن را باطل و غیر قابل قبول می‌پندارند؛ در حالی که دلیل بیشتر آن‌ها برای این اعتقاد، فتوای عالمانشان به آن است و این به معنای تقلید آن‌ها بر پایه‌ی تقلید است که دوری باطل و بی‌معناست؛ چراکه مسلّماً تقلید، بر خلاف اصل طبیعی است و تبعاً بی‌نیاز از دلیل نیست و دلیل آن نمی‌تواند مبتنی بر خودش باشد و با این وصف، چاره‌ای جز اجتهاد در تقلید نیست، در حالی که آن‌ها نوعاً در تقلید خود مقلّدند؛ چراکه برای آن دلیلی از شرع یا عقل نمی‌شناسند، مگر توهّمی که برای برخی‌شان پدید آمده مبنی بر اینکه تقلید از عالمان، از باب رجوع عاقلان به متخصّص است، در حالی که این توهّم، از واقعیّت به دور است؛ چراکه متخصّص در نگاه عاقلان، بسته به موضوعی که درباره‌ی آن به او رجوع می‌کنند، متفاوت است و در نگاه آنان، متخصّص در دین کسی است که رجوع به او آنان را به یقین می‌رساند، مانند رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم، نه کسی که رجوع به او تنها مفید ظنّ است، مانند مجتهد؛ با توجه به اینکه در امور دینی، بر خلاف امور عرفی و دنیوی، یقین موضوعیّت دارد و ضروری است، در حالی که رجوع به غیر خداوند و کسی که از جانب او سخن می‌گوید، طبعاً موجب یقین نمی‌شود و با این وصف، عقلایی نیست. [بازگشت به اسلام، ص۵۱]

عدم امکان اجتهاد عالمان بر پایه‌ی تقلید آنان

اینان مسلمانی که دست از تقلید عالمانشان برداشته و به منابع اصلی‌تر اسلام مراجعه کرده است را ملامت می‌کنند که با اجازه‌ی کدامین مرجع تقلید، تقلید در اسلام را ترک کرده و به اجتهاد در آن روی آورده است؛ چراکه به زعم آنان، مجتهد هنگامی مجاز به اجتهاد است که مجتهد دیگر به جواز اجتهاد او فتوا داده باشد، در حالی که این نیز تسلسلی باطل و سفسطه‌ای آشکار است؛ زیرا تقلید از چنین کسی متوقف بر تقلید از کسی خواهد بود که به جواز تقلید از او فتوا داده است، در حالی که تقلید از آن کس نیز متوقف بر تقلید از کسی خواهد بود که به جواز تقلید از او فتوا داده است و به همین ترتیب که حصر نمی‌شود و عملی نیست. [بازگشت به اسلام، ص۵۲]

عدم امکان ولایت مطلقه‌ی فقیه

گروهی از آنان در کشورهایی مانند ایران، درباره‌ی عالمان خود غلو می‌کنند و آن‌ها را گماشتگانی از جانب خدا و سرپرستانی مانند پیامبر می‌دانند و مانند خدا و پیامبر فرمان می‌برند؛ چونان یهودیان که خداوند درباره‌ی آنان فرموده است: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ؛ «عالمان و راهبان خود را خداوندگارانی جز خداوند گرفتند»؛ با توجّه به اینکه آنان مسلّماً برای عالمان خود نماز نگزاردند و روزه نگرفتند، بل از آن‌ها به جای خداوند اطاعت کردند و این شرکی بود که بر آنان پوشیده بود. در حالی که مسلّماً عالمان مسلمان، هر چند صالح باشند، از گفته و کرده‌ی نادرست معصوم نیستند و این چیزی است که خود به آن اقرار دارند و با این وصف، نمی‌توانند گماشتگان خدا و سرپرستانی مانند پیامبر باشند؛ چراکه خدا و پیامبر، از گفته و کرده‌ی نادرست معصومند و روشن است که اطاعت از معصوم با اطاعت از غیر معصوم منافات می‌یابد؛ با توجّه به اینکه مخالفت گفته و کرده‌ی غیر معصوم با گفته و کرده‌ی معصوم، محتمل بلکه اجمالاً حتمی است و با این وصف، امر به پیروی گفته و کرده‌ی معصوم، مستلزم نهی از پیروی گفته و کرده‌ی غیر معصوم است و امر خداوند به هر دو، امکان ندارد و تبعاً نسبت دادن چنین امری به او، هر چند با تکیه بر روایاتی واحد و ظنّی، افترای بر او شمرده می‌شود که گناهی بس بزرگ است. [بازگشت به اسلام، ص۵۲]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

هان ای حاکمان زمین که به اقتدار خویش می‌بالید و به ارتش‌ها و سلاح‌هایتان مغرورید و می‌پندارید که تا ابد حکم خواهید راند! بترسید از خداوندی که حکومت شایسته‌ی اوست و اقتدارش جهان را بر پا داشته و ارتش‌ها و سلاح‌هایش آسمان و زمین را پر کرده است؛ چراکه اگر بخواهد شما را در زمین فرو می‌برد، چونان که هزار هزار سال بعد فسیل‌تان از آن بیرون آورده شود، پس از فسیل خزندگان تمییز داده نشود! [نامه‌ی نوزدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

هرآینه او پیش از شما امّت‌های بسیاری را در خاک فرو کرده یا به زیر آب فرو برده، بلکه تمدّن‌هایی را نابود ساخته و قارّه‌هایی را ناپدید نموده است! کجاست تمدّن بین النهرین که خاستگاه اساطیر است و کجاست پادشاهی شکوهمند ایران و روم؟! کجا هستند بنا کنندگان اهرام مصر و کسانی که سنگ‌های عظیم را چون خشت‌های کوچک بر هم می‌نهادند؟! کجاست آتلانتیس آن قارّه‌ی گم شده که می‌پندارند زمانی وجود داشته است؟! کجایند اقوام گم شده که کسی جز او از سرنوشت آن‌ها آگاه نیست؟! آیا او نمرود را هلاک نکرد و فرعونیان را به دریا نریخت و عاد و ثمود را از زمین برنداشت و آنانی را که هفت پادشاه در برابرشان سجده می‌کردند و پانصد برده تخت‌هاشان را بر می‌کشیدند، در حالی که هر یک گردن‌های افراشته و سینه‌های ستبر داشتند و طلا و جواهر می‌بخشیدند و لشکریان عظیم می‌آراستند و بر روی زمین می‌خرامیدند و می‌سرودند: «ما زورآورتر و برتریم و چه کسی ما را شکست تواند داد؟!» پس آنان را شکست داد و بینی‌هاشان را بر خاک مالید، چونان که سوسک‌ها در گوشت‌هاشان می‌لولیدند و سگ‌ها بر استخوان‌هاشان شاشه می‌کردند! [نامه‌ی نوزدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

اکنون چه چیزی شما را بر او جرأت داده است که در برابرش سر فرود نمی‌آورید، هنگامی که شما را به سویش فرا می‌خوانم تا حکومتش را بپذیرید، پس به سوی من سر بر نمی‌کنید و دهان‌هاتان بر من خندان است؟! آیا طیّاره‌هاتان جز مانند مگس‌هایی است که می‌پرند و موشک‌هاتان جز مانند پشه‌هایی است که می‌گزند و لشکریانتان جز مانند مورچه‌هایی است که می‌روند؟! با یک زلزله کاخ‌هاتان فرو خواهد ریخت و با یک توفان شهرهاتان هموار خواهد شد و با یک سیل آثارتان محو خواهد گردید! کدامین اقتدار شما را نجات خواهد داد و کدامین ارتش و سلاح به شما سود خواهد رساند، هنگامی که امراض مهلک در میانتان شیوع یابد یا آب‌هاتان در زمین فرو رود یا چاه‌های نفت و گازتان بخشکد؟! اگر دیگر باران نبارد چه خواهید آشامید و اگر دیگر گیاه نروید چه خواهید خورد؟! اگر آفت خانه‌هاتان را بگیرد به کجا خواهید رفت و اگر وحشت بر شما مستولی شود چگونه خواهید خوابید؟! کودکانتان را چگونه آرام خواهید کرد و زنانتان را چگونه تسلّی خواهید داد؟! [نامه‌ی نوزدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

آیا می‌پندارید که اگر در برابرش تسلیم نشوید، آسیبی نخواهید دید و اگر حکومتش را نپذیرید، مشکلی پیش نخواهد آمد؟! هرآینه مرگ بر شما سایه خواهد انداخت، بل چیزی که مرگ را از آن دوست‌تر خواهید داشت! یکدیگر را خواهید درید و از پوست یکدیگر پوستین خواهید ساخت! پدر سر پسر را خواهد برید و پسر گوشت پدر را خواهد خورد! در همه‌ی شهر زنی پاک یافت نخواهد شد و مردی امین به دست نخواهد آمد؛ چراکه همگی تردامن و دزد خواهند بود! مانند کرم در پلیدی خواهید خزید و مانند خوک در لجن خواهید پرید! به پدر و مادرتان دشنام خواهید داد و بر روی خواهر و برادرتان آب دهان خواهید افکند! خداوند را انکار خواهید کرد و رستاخیز را به سخره خواهید گرفت! برای شیطان سجده خواهید برد و برای شکم و فرج جان خواهید داد! نفرت جسمتان را خواهد سوخت و خشم جانتان را خواهد کاست! از هر دو تن یکی دیوانه خواهد بود، ولی کدام یک معلوم نخواهد بود! خاکتان بوی مدفوع خواهد داد و آبتان رنگ ادرار خواهد گرفت! آسمان شیون خواهد کرد، ولی کسی به آن گوش نخواهد سپرد و زمین خون خواهد برآورد، ولی کسی به آن نخواهد نگریست! تا آن گاه که در نجاست خود غرق شوید و مانند مرداری در نمک استحاله گردید! این بهترین سرنوشت شماست اگر در برابر خداوند تسلیم نشوید و این خوش‌ترین عاقبت شماست اگر حکومتش را نپذیرید! [نامه‌ی نوزدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

من شما را از این سرنوشت بیم می‌دهم تا به آن دچار نشوید و از این عاقبت می‌ترسانم تا از آن رستگاری یابید، ولی پیداست که در جهالت استوارید و هشدارم را جدّی نمی‌گیرید؛ مانند کودکی که با آتش بازی می‌کند و مانند دیوانه‌ای که به سوی شیر می‌دود! با خود می‌گویید که این کیست و چه می‌گوید و حکومت خداوند کدام است و خنده‌زنان روی می‌گردانید! زود باشد که بدانید من کیستم و چه می‌گویم و حکومت خداوند کدام است، هنگامی که آتشفشان خشمش فعّال شود و گدازه‌ی عذابش فوران کند و دود انتقامش به هوا برخیزد و جهانتان را در تاریکی فرو برد و خنده‌هاتان را به گریه و گریه‌هاتان را به ضجّه مبدّل گرداند! آن روز من را خواهید شناخت و سخنم را به یاد خواهید آورد و بر خود لعنت خواهید فرستاد و خواهید گفت: «چه اندازه جاهل و غافل بودیم و چه اندازه زیان کردیم و بدبخت شدیم»! [نامه‌ی نوزدهم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور می‌فرماید: «منزّه است پروردگارمان، بی‌گمان وعده‌ی پروردگارمان عملی شد»، وعده داد که در زمین خلیفه‌ای را قرار می‌دهد، گفتم: آن‌ها انکار می‌کنند که برای خداوند در زمین خلیفه‌ای باشد! فرمود: او در آن است اگرچه همه‌ی کسانی که در زمینند انکارش کنند، سپس فرمود: من خبر داده شده‌ام که آن‌ها در زمین خلیفه‌ای از اهل عراق قرار دادند، گفتم: آری و برای او خون‌ها ریختند، فرمود: او خلیفه‌ی کسانی است که ستم کردند و خلیفه‌ی خداوند همانا مهدی است. [فقره‌ی ۳ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که فرموده است: «هرآینه من در زمین خلیفه‌ای را قرار دهنده‌ام»، پس گفتم: آن‌ها می‌گویند که منظورش از خلیفه تنها آدم علیه السلام بوده و پس از او خلیفه‌ای در زمین قرار نداده است، فرمود: دروغ می‌گویند، پس چه کسی به داوود علیه السلام فرموده است: «ما تو را خلیفه‌ای در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق حکم کن و از هوای خود پیروی نکن»؟! گفتم: آن‌ها می‌گویند که آن در امّت‌های گذشته بوده و در این امّت خلیفه‌ای مانند آدم و داوود علیهما السلام قرار نداده است، فرمود: دروغ می‌گویند، پس چه کسی به این امّت فرموده است: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وعده داده است که حتماً آنان را در زمین خلیفه گرداند همان طور که کسانی پیش از آنان را خلیفه گرداند»؟! گفتم: آن‌ها می‌گویند که منظورش همان کسانی از مسلمانان بوده است که به حکومت رسیدند، مانند بنی امیّه، بنی عبّاس و کسانی که پس از آنان آمدند، فرمود: دروغ می‌گویند، مگر از آن‌ها جز جبّارانی سرکش به حکومت رسیدند؟! هرآینه خداوند وعده داده است کسانی از آن‌ها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند را خلیفه گرداند، پس هر کس در ایمان خود مشرک شده یا کاری ناشایست انجام داده باشد، از کسانی که خداوند آن‌ها را خلیفه گردانده است نیست، اگرچه به حکومت رسد و خلیفه نامیده شود. [فقره‌ی ۵ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: منصور شنید که یک قاری این سخن خداوند را قرائت می‌کند: «ای داوود! ما تو را خلیفه‌ای در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق حکم کن و از هوای خود پیروی نکن»، پس صدای خود را بالا آورد و فرمود: گوش دهید! گوش دهید! خلیفه‌ی خداوند در زمین تنها کسی است که میان مردم به حق حکم می‌کند و از هوای خود پیروی نمی‌کند، پس کسانی که ادّعای خلافت می‌کنند در حالی که ظالم هستند، شما را فریب ندهند! سپس صدای خود را پایین آورد و فرمود: هرآینه این امّت بدون خلیفه‌ای مانند داوود نمی‌ماند؛ چراکه خداوند فرموده است: «همان طور که کسانی پیش از آنان را خلیفه گرداند» و پیش از آنان داوود را خلیفه گرداند. [فقره‌ی ۶ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: نزد منصور نشسته بودم، پس به من روی کرد و فرمود: ای فلانی! آیا به این گمراهان نمی‌نگری که می‌پندارند خداوند خلافت را در قرآن تبیین نکرده است؟! به نظر تو نمی‌دانند یا خود را به نادانی می‌زنند؟! گفتم: خبر ندارم فدایت شوم، شاید نمی‌دانند، فرمود: وای بر آنان، چگونه نمی‌دانند؟! حال آنکه سخن خداوند را در قرآن می‌خوانند که فرموده است: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وعده داده است که حتماً آنان را در زمین خلیفه گرداند همان طور که کسانی پیش از آنان را خلیفه گرداند»، آیا سخنی از این روشن‌تر می‌خواهند؟! یا می‌پندارند که او وعده‌اش را خلاف کرده، پس کسی را در میانشان خلیفه نگردانده است همان طور که در میان کسانی پیش از آنان خلیفه گرداند؟! گفتم: چه کسی را در میان کسانی پیش از آنان خلیفه گرداند؟ فرمود: داوود علیه السلام، آیا او را در قرآن مکتوب نمی‌یابند آنجا که می‌فرماید: «ای داوود! ما تو را خلیفه‌ای در زمین قرار دادیم»؟! پس او و امثال او از پیامبران و صدّیقان را خلیفه گرداند، گفتم: فدایت شوم، آنان گمراه‌تر از این هستند! آنان می‌پندارند که خداوند در میانشان هر کسی که پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با او به عنوان خلیفه بیعت کردند را خلیفه گردانده است! فرمود: وای بر آنان، مگر بعد از حسن، جز با هر جبّار سرکشی بیعت کردند؟! هرآینه خداوند وعده داد که کسانی از آنان را خلیفه گرداند که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و خداوند چنین نیست که به آنان خیری را وعده دهد و سپس شرّی را برساند، بلکه به وعده‌اش وفا می‌کند و در هر دوره‌ای مردی مانند داوود علیه السلام را خلیفه می‌گرداند و او کسی است که ایمان و کارهای شایسته‌اش از همه‌ی آنان بیشتر است، پس آیا او را می‌شناسند تا انتخابش کنند؟! هرگز، بلکه خداوند او را می‌شناسد و انتخاب می‌کند، «ولی بیشتر آنان نمی‌دانند». [فقره‌ی ۸ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: منصور شنید که یک قاری این سخن خداوند را قرائت می‌کند: «که دین را بر پا دارید و درباره‌ی آن چند دسته نشوید»، پس فرمود: قرآن می‌خوانند، ولی در آن تدبّر نمی‌کنند، چنانکه گویی طوطی‌هایی سخنگو هستند! کجا می‌توانند همه‌ی دین را بر پا دارند و درباره‌ی آن چند دسته نشوند، مگر هنگامی که برایشان امامی واحد از جانب خداوند باشد که همه‌ی دین را به آنان تعلیم دهد و میانشان درباره‌ی چیزی که در آن اختلاف می‌کنند حکم نماید؟! گفتم: فدایت شوم، آنان می‌گویند که قرآن و سنّت آنان را برای این منظور کفایت می‌کند و آنان را به چنین امامی نیازی نیست، فرمود: وای بر آنان، آیا هزار و چهار صد سال نیست که قرآن و سنّت در میانشان وجود دارد و شب و روز در آن دو فرو می‌روند؟! پس چرا همه‌ی دین را بر پا نمی‌دارند و درباره‌ی آن چند دسته هستند؟! آیا چیزی جز امامی از جانب خداوند را نمی‌یابند که همه‌ی قرآن و سنّت را به آنان تعلیم دهد و میانشان درباره‌ی چیزی که در آن اختلاف می‌کنند حکم نماید؟! وای بر آنان چگونه می‌گویند که قرآن و سنّت آنان را برای بر پا داشتن دین کفایت می‌کند؟! در حالی که دین چیزی جز قرآن و سنّت نیست و چگونه می‌گویند که آن دو برای رفع اختلاف کافی است؟! در حالی که اختلاف جز درباره‌ی خود آن دو نیست! «آیا پس عقل را به کار نمی‌برند»؟! «بل مانند چیزی را می‌گویند که پیشنیانشان گفتند» و حجّت‌شان چیزی جز این نیست که می‌گویند: «ما پدرانمان را بر مذهبی یافتیم و به پیروی از آنان هدایت‌یافته‌ایم»! چنین نیست، بلکه همواره دین را ضایع خواهند کرد و درباره‌ی آن چند دسته خواهند شد تا آن گاه که بر امامی واحد از جانب خداوند گرد آیند که آنان را تعلیم دهد و میانشان حکم نماید، همان طور که بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گرد آمدند هنگامی که در میانشان بود. [فقره‌ی ۹ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن عیسی ترمذی [د.۲۷۹ق] در سنن خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ‌قُتیبة بن سعید ما را حدیث کرد، گفت: ‌حمّاد بن زید ما را حدیث کرد، از ‌ایّوب، از ‌ابو قِلابة، از ‌ابو اسماء رَحَبی، از ‌ثوبان که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «من بر امّتم از امامان گمراه‌کننده می‌ترسم» و فرمود: «همواره شماری از امّتم بر حق استوار خواهند بود و کسی که آنان را یاری نمی‌کند به آنان زیانی نمی‌رساند، تا آن گاه که کار خداوند فرا رسد». منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیثی متواتر از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ چراکه آن را بیست تن از او روایت کرده‌اند و آنان ثوبان، جابر بن عبد الله، عمران بن حُصین، سعد بن أبي وقّاص، عمر بن خطاب، عقبة بن عامر، أنس بن مالك، عبد الله بن عمر، جابر بن سَمُرة، زید بن أرقم، مغیرة بن شعبة، نُعمان بن بشیر، ابو هریرة، ابو اُمامة، ابو درداء، معاویة، قُرّة بن إیاس مُزَنی، شُرَحبیل بن سِمط کِندی، کعب بن مُرّة بَهزی و سلمة بن نُفیل حَضرمی هستند و کسانی که نمی‌فهمند گفته‌اند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل شام هستند و برخی از آنان این را در حدیث نیز داخل کرده‌اند و من نمی‌دانم که اهل شام کِی بر حق بوده‌اند؟! آیا زمانی که بر علی خروج کردند و یارانش را به فتنه انداختند، یا زمانی که حسین را کشتند و سرش را در شهرها گرداندند، یا زمانی که به مدینه هجوم آوردند و مهاجرین و انصار را از لب تیغ گذراندند؟! چنین نیست، بلکه آنان تا بوده‌اند بر باطل بوده‌اند و در آخر الزمان نیز یاران سفیانی خواهند بود و هر حدیثی در فضیلت آنان ساختگی است و اصلی ندارد و پیروان بنی امیّه در زمان معاویه و مروان و خاندانشان آن را ساخته‌اند؛ چراکه آن دروغ است و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دروغی نمی‌گوید. [درس یکم، ص۲۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: کسانی از اهل حدیث گفته‌اند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل حدیث هستند، «هر گروهی به چیزی که دارد، دلخوش است» و گفته شده است که مراد از آنان، اهل غرب هستند؛ به دلیل روایت سعد بن ابی وقّاص از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که در آن آمده است: «اهل غرب همواره بر حق استوار خواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد» و شاید آن تصحیف باشد؛ چراکه در برخی نسخه‌ها آمده است: «عرب همواره بر حق استوار خواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد» یعنی شماری از عرب و گفته شده: مراد از غرب دلو بزرگی است که از پوست گاو ساخته می‌شود و آن از اثاث عرب است و گفته شده: مراد از آن، اهل مقاومت و جنگ هستند و غرب هر چیز، لبه‌ی تیز آن است و درست این است که شماری که همواره بر حق خواهند بود، امامان هدایت هستند. آیا نمی‌بینی که آنان را پس از بیم دادن از امامان گمراه‌کننده ذکر فرموده است؟ و این بر آن دلالت دارد که امّت هیچ گاه از امامی هدایت‌کننده خالی نخواهد بود، تا آن گاه که قیامت فرا رسد. [درس یکم، ص۲۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: مسلم بن حجّاج [د.۲۶۱ق] در «صحیح» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ولید بن شجاع، ‌هارون بن عبد الله ‌و حجّاج بن شاعر ما را حدیث کردند، گفتند: ‌حجّاج یعنی ابن محمّد ما را حدیث کرد، از ‌ابن جُریج که گفت: ‌ابو زبیر من را خبر داد که شنید ‌جابر بن عبد الله می‌گوید: شنیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «همواره شماری از امّتم با استواری بر حق جهاد خواهند کرد تا روز قیامت»، فرمود: «پس عیسی بن مریم صلّی الله علیه و سلّم نازل می‌شود، پس امیرشان (به او) می‌گوید: بیا ما را نماز بده، پس او می‌گوید: نه، برخی از شما امیر برخی دیگر هستید، گرامی‌داشتی از خداوند برای این امّت». همچنین، ابو عَوانة [د.۳۱۶ق] در «مستخرج» خود روایت کرده، گفته است: مُضَر بن محمّد من را حدیث کرد، گفت: عبد الرّحمن بن عمرو حرّانی ما را حدیث کرد، گفت: بر مَعقِل قرائت کردیم، از ابو زبیر، از جابر، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانند این حدیث را. منصور حفظه الله تعالی فرمود: ابو زبیر محمّد بن مسلم قرشی، نزد آنان صدوق است. با این حال، در روایت آن تنها نیست، بلکه عبد الله بن عُبیدة و طُفاوی با او همراهی کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۱]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ابو کامل و عفّان ما را حدیث کردند، گفتند: حمّاد بن سلمة ما را حدیث کرد، از قتادة، از مطرّف بن عبد الله بن شِخّیر، از عمران بن حُصین که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند جنگید و بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود تا آن گاه که آخرینِ آنان با مسیح دجّال بجنگد. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شماری که همواره بر حق خواهند بود، امامان هدایت از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، به دلیل سخن او در حدیث ثقلین که آنان از قرآن جدا نخواهند شد تا آن گاه که در حوض بر او وارد شوند و آخرینِ آنان که با مسیح دجّال می‌جنگد، مهدی است که عیسی بن مریم بر او نازل می‌شود؛ چنانکه در حدیث جابر گذشت. [درس یکم، ص۲۲]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: سخن او که «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» یعنی با حجّت بر آنان غالب خواهند بود، اگرچه مغلوب زور آنان باشند و دلیل (این تأویل) آن است که اهل حق اکثراً مستضعفین در زمین بوده‌اند و راست نیست اگر گفته شود که آنان همواره بر کسانی که با آنان دشمنی کرده‌اند غالب بوده‌اند، مگر اینکه مقصود غالب بودنشان با حجّت باشد و این مانند سخن خداوند است که فرموده است: «خداوند مقرّر داشته است که من و پیامبرانم حتماً غالب می‌شویم»، با اینکه بسیاری از پیامبرانش به ناحق کشته شدند و سخن او که فرموده است: «پس بی‌گمان حزب خداوند آنان هستند که غالبند»، با اینکه گاهی در دنیا مغلوب بوده‌اند؛ چنانکه نوح علیه السلام فرمود: «من مغلوب هستم، پس انتقام بگیر» و بر این حمل شده سخن خداوند که فرموده است: «خداوند هیچ گاه برای کافران سلطه‌ای بر مؤمنان قرار نخواهد داد» و بعید نیست که عبارت «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود»، غلط یا تحریفی از جانب راویان باشد؛ چراکه در برخی روایات آمده است: «بر حق استوار خواهند بود» و نیامده است: «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» و در برخی روایات آمده است که آنان «بر حق جهاد -یا جنگ- خواهند کرد» و نیامده است که آنان همیشه چیره خواهند بود و در برخی روایات تنها آمده است که آنان «بر حق خواهند بود» و این قدر متیقّنی است که با لفظ یا معنا در همه‌ی روایات وارد شده است. [درس یکم، ص۲۲]

مهدی به اقتضای طهارت خود از هر رجس و اشتیاق خود به اقامه‌ی اسلام خالص و کامل، مترصّد ظهور و حاکمیّت است و در صورتی که زمینه‌ی آن با آمادگی واقعی یکی از حاکمان مسلمان به کناره‌گیری از قدرت و واگذاردن آن به او فراهم شود، حتماً به این کار اقدام می‌کند، ولی حقیقت آن است که هیچ یک از حاکمان مسلمان تاکنون این آمادگی را نداشته‌اند و حاضر به ترک قدرت شیرین نبوده‌اند، بلکه با همه‌ی امکانات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود، از حاکمیّت خویش صیانت کرده‌اند و تحمّل هیچ گونه چشم‌داشتی به آن از ناحیه‌ی هیچ کس اگرچه مهدی باشد را نداشته‌اند. روشن است که حاکمیّت آنان مادام که این گونه به آن چسبیده‌اند و برای انتقال آن به مهدی برنامه‌ای نریخته‌اند، مانع ظهور آن حضرت می‌شود، در حالی که هرگاه دل از آن برکنند و به صورت واقعی و جدّی مانند انصار در رابطه با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و نه ادّعایی و از روی فریب مانند مأمون عبّاسی در رابطه با علیّ بن موسی الرضا، آن را مصرّانه به آن حضرت پیش‌کش نمایند، آن حضرت مانند علیّ بن ابی طالب بعد از قتل عثمان، از آنان می‌پذیرد و به حاکمیّت بر آنان قیام می‌فرماید و در پرتو این حاکمیّت، زمین را از عدالت پر می‌کند همان طور که از ظلم پر شده است. [پرسش و پاسخ ۹]

کناره‌گیری تدریجی از قدرت به سود مهدی و آغاز روند انتقال قدرت به آن حضرت، می‌تواند زمینه‌ساز ظهور آن حضرت و تحقّق حاکمیّتش باشد و این فرآیندی است که می‌تواند در هر یک از کشورهای اسلامی انجام شود؛ زیرا هر یک از آن‌ها می‌تواند در صورت انجام این فرآیند، به میزبانی برای مهدی و مرکزی برای حاکمیّتش تبدیل شود، ولی طبیعتاً هر کدام که زودتر این فرآیند را طی کند، سبقت‌گیرنده‌ی در خیر شمرده می‌شود و افتخارش را از آن خود می‌کند و امتیازات دنیوی و اخروی فراوانی پس از تحقّق حاکمیّت مهدی به دست می‌آورد. [پرسش و پاسخ ۹]

کناره‌گیری حاکمان مسلمان از قدرت و انتقال حاکمیّت به مهدی، کاری است که از آن گزیری نیست و دیر یا زود باید انجام شود. از این رو، حضرت منصور هاشمی خراسانی به آن‌ها پیشنهاد می‌کند که این کار را هر چه زودتر به صورت مسالمت‌آمیز و تحت اشراف و هدایت ایشان به عنوان ناظری بصیر و بی‌طرف انجام دهند؛ زیرا آن‌ها خود یک طرف منازعه‌ای هستند که مهدی طرف دیگر آن است و از این حیث، ذی‌نفع و غیر قابل اعتماد شمرده می‌شوند و نمی‌توان به امید اقدام مستقل و داوطلبانه‌ی آنان هزار سال دیگر نشست و دست بر روی دست گذاشت، در حالی که حضرت منصور هاشمی خراسانی نه دارای حاکمیّت است و نه حاکمیّت را می‌جوید و می‌پذیرد و از این رو، می‌تواند به عنوان یک واسطه و هماهنگ‌کننده، نقش محرّک و مؤثّری را در انتقال قدرت به مهدی ایفا نماید. با این وصف، حاکمان مسلمان هرگاه به راستی خواهان حاکمیّت مهدی هستند، باید غرور و تکبّر خود را کنار بگذارند و بدون ترس و نگرانی، از رهنمودهای ایشان در این زمینه به عنوان مشاور، کارشناس و راهنمایی به سوی ظهور استفاده کنند و با توکّل بر خداوند، این راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب امّا منتهی به سعادت دنیا و آخرت را در پیش گیرند. این دورنمایی است که می‌توان برای حاکمیّت‌های مسلمان در رابطه با مهدی تصویر کرد و به نظر می‌رسد که هر دورنمایی جز این، خواب و خیالی بیش نیست. [پرسش و پاسخ ۹]

ارتباط با حضرت مهدی علیه السلام به معنای گفتگوی حضوری با آن حضرت بنا بر قول به وجود او در حال حاضر، عقلاً و شرعاً ممکن است و ظاهراً برای برخی از مسلمانان واقع شده است، ولی جناب منصور هاشمی خراسانی مدّعی ارتباط با آن حضرت نیست، به این معنا که یا با آن حضرت ارتباطی ندارد و یا آن را بر ملا نمی‌کند. در هر حال، چه ایشان با آن حضرت ارتباطی داشته باشد و چه ارتباطی نداشته باشد، تردیدی نیست که هرگاه حاکم یکی از کشورهای اسلامی پیشنهاد ایشان مبنی بر کناره‌گیری از قدرت و انتقال آن به مهدی علیه السلام را واقعاً و از روی اخلاص و نه ادّعائاً و از روی فریب قبول کند و اقدامات عملی لازم برای اثبات صداقت خود و تسهیل ظهور آن حضرت را به ترتیبی که در کتاب «بازگشت به اسلام» تبیین شده است انجام دهد، خداوند راه آن را برای او از ناحیه‌ی هر کسی که بخواهد می‌گشاید؛ چراکه او به بندگان خود ستمکار نیست... و چیزی را برای قومی تغییر نمی‌دهد تا آن گاه که آنان خود زمینه‌ی تغییرش را فراهم سازند... و از انجام کاری که برای آنان لازم است ناتوان نیست... بل حق آن است که پس از تحصیل این مقدّمات توسّط حاکمی مسلمان و تأیید آن توسّط منصور هاشمی خراسانی به عنوان کارشناس و ناظری بی‌طرف و قابل اعتماد در قالب اقدامی مشترک، نیازی به ارتباط ایشان با مهدی علیه السلام نخواهد بود، بلکه مهدی علیه السلام خود با ایشان ارتباط خواهد گرفت؛ چراکه هدایت ایشان در این مرحله وظیفه‌ی خداوند خواهد بود و طیّ این مرحله توسّط منصور هاشمی خراسانی بنا بر قاعده‌ی ﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ؛ «من به سوی پروردگارم رونده‌ام، من را هدایت خواهد کرد» انجام می‌شود. [پرسش و پاسخ ۱۱]

جناب منصور حفظه الله تعالی متعهّد نیست که تا ظهور امام مهدی علیه السلام زنده بماند؛ چراکه آن در دست خداوند است، ولی متعهّد است که تا وقتی زنده است برای ظهور آن حضرت زمینه‌سازی کند و این تعهّد میان او و سایر مسلمانان مشترک است و تبعاً با رحلت آن جناب از عهده‌ی آنان ساقط نمی‌شود؛ خصوصاً با توجّه به اینکه آن جناب در زمان حیات خود بنیان زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام را گذاشته و پرچم آن را برافراشته و نقشه‌ی آن را ترسیم کرده و در حال تربیت شاگردانی بزرگ و فرزانه است تا راه او را پس از او در روشنایی چیزی که از او تلقّی کرده‌اند ادامه دهند و با این وصف، تردیدی نیست که ادامه‌ی راه او پس از او تا ظهور امام مهدی علیه السلام واجب است، اگرچه بسیار دشوار باشد و قرن‌ها به طول انجامد. [پرسش و پاسخ ۳۱]

هر چند برخی مسلمانان اهل علم، ایشان را زمینه‌ساز موعود ظهور مهدی علیه السلام می‌دانند و معتقدند که این با توجّه به خصوصیّات فکری، عملی‌ و ظاهری‌ ایشان، واضح است و نیازی به تردید و مجادله‌ ندارد، ولی ایشان همّ خود را معطوف به چنین ادّعایی نمی‌فرماید و تنها به زمینه‌سازی عینی و واقعی برای ظهور مهدی علیه السلام می‌پردازد و معتقد است که لزوم عقلی و شرعی همراهی با ایشان در این راستا، تابعی از همین زمینه‌سازی عینی و واقعی است، نه تابعی از ادّعای موعود بودن؛ چراکه مدّعیان موعود بودن بسیارند، ولی یک زمینه‌ساز عینی و واقعی برای ظهور آن حضرت یافت نمی‌شود! با توجّه به اینکه عموم مدّعیان، همّی جز اثبات ادّعای خود ندارند و به کاری جز مجادله درباره‌ی اینکه چه کسی هستند و چه کسی نیستند، نمی‌پردازند، در حالی که روشن است شأن منصور هاشمی خراسانی اجلّ از این قبیل کارهاست و کار مهم‌تری ایشان را به خود مشغول کرده و آن همانا تعلیم اسلام خالص و کامل به مسلمانان جهان و تربیت شماری کافی از آنان برای یاری مهدی علیه السلام است؛ کاری که اگر توسّط ایشان انجام شود، ظهور آن حضرت تحقّق می‌یابد، هر چند کسی ایشان را زمینه‌ساز موعود آن به شمار نیاورده باشد. [نقد و بررسی ۱۵]

منصور هاشمی خراسانی از هیچ مسلمانی برای خود بیعت نمی‌گیرد؛ چراکه بیعت را تنها برای خداوند می‌داند و مرادش از آن، بیعت با کسی است که خداوند به بیعت با او فرمان داده و او کسی جز مهدی نیست که بیعت با او بر هر مسلمانی واجب است. بر این اساس، منصور هاشمی خراسانی از مسلمانان جهان برای مهدی بیعت می‌گیرد؛ به این معنا که از آنان عهد و میثاق می‌گیرد بر اینکه اگر مهدی برایشان ظاهر شد، او را حفاظت، اعانت و اطاعت کنند و مانند کسانی که پیش از آنان بودند، تنهایش نگذارند. این مضمون پیمانی است که منصور هاشمی خراسانی از هر مسلمانی می‌گیرد و اگر شماری کافی از مسلمانان، چنین پیمانی را با او بسته کنند، زمینه برای ظهور مهدی فراهم می‌شود. [نقد و بررسی ۲۴]

منصور هاشمی خراسانی به سوی «خود» دعوت نمی‌کند، بلکه آشکارا به سوی «مهدی» دعوت می‌کند؛ چراکه دعوت او به هم‌پیمانی برای حفاظت از «مهدی» و اعانت و اطاعت او، با هیچ تقریری دعوت به «خود» تلقّی نمی‌شود و «دعوت به خود» نامیدن آن، مانند «شب» نامیدن «روز» است که چیزی جز تحکّم در نام‌گذاری نیست. بی‌گمان کسانی به سوی «خود» دعوت می‌کنند که برای «خود» حقّ حاکمیّت می‌شناسند و دیگران را به حفاظت، اعانت و اطاعت «خود» ملزم می‌دانند و جز حفظ حکومت «خود» همّی ندارند؛ یا خودپرستانی که در باتلاق ادّعاها فرو رفته‌اند و جز «من اینم» و «من آنم» حرفی ندارند و جز برای اثبات «خود» نمی‌کوشند؛ همانان که خود را در ردیف پیامبران خدا می‌دانند و در عرض خلفاء او می‌شمارند و به نام‌های اولیاء او می‌نامند، در حالی که در نظر او از سوسکی بی‌فایده‌ترند! [نقد و بررسی ۲۵]

چیزی که شما آن را سیاست می‌نامید و معتقدید که منصور هاشمی خراسانی فاقد آن است، همان دروغ و فریب و دورویی است که در اسلام جایی ندارد و از این رو، در سیرت منصور هاشمی خراسانی نیز دیده نمی‌شود؛ همچنانکه برخی همفکران شما در زمان امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب، آن حضرت را نیز با همین استدلال شما به بی‌سیاستی متّهم می‌کردند و به خاطر سازش نکردن با ظالمان و منحرفان، ساده‌لوح و بی‌تدبیر می‌پنداشتند، در حالی که آن حضرت از سیاست و تدبیر لازم برخوردار بود و تنها به سبب تقوا از دروغ و فریب و دورویی و سازش با ظالمان و منحرفان، اجتناب می‌کرد. منصور هاشمی خراسانی نیز در خطّ اسلام و در خطّ علیّ بن أبی طالب است و از خطّ آن‌ها خارج نمی‌شود؛ به این معنا که برای خوشایند کسی حقّی را کتمان و باطلی را اظهار نمی‌کند و برای جلب حمایت کسی به تملّق و چاپلوسی متوسّل نمی‌شود، بلکه حق را آشکار می‌سازد اگر چه همه‌ی جهان را در برابر ایشان قرار دهد و باطل را مردود می‌شمارد اگرچه همه‌ی مردم را از پیرامون ایشان پراکنده نماید؛ چراکه خداوند و خلیفه‌ی او در زمین برای او کفایت می‌کنند و با وجود آن دو از دشمنی جهان و اهلش نمی‌هراسد. ایشان دل از دنیای بی‌ارزش شما گسسته است و به چیزهایی که برای شما بسیار مهم است اهمّیت نمی‌دهد؛ چراکه از افقی بسیار بالاتر از افق دید شما به جهان می‌نگرد و از معادلاتی بسیار والاتر از معادلات شما پیروی می‌کند. ایشان از هیچ گروه و فرقه و مذهب و کشوری به ناحق انتقاد نکرده، بلکه بر پایه‌ی کتاب خدا و سنّت متواتر پیامبرش انتقاد کرده و با این وصف، ایشان بیخ همه را نزده، بلکه خدا بیخ همه را زده‌ است! [نقد و بررسی ۱۴]

منصور هاشمی خراسانی از اینکه انحراف همه‌ی گروه‌ها، فرقه‌ها، مذهب‌ها و کشورهای اسلامی را با تکیه بر یقینیّات اسلام و مشترکات مسلمانان و با بیانی علمی و دلسوزانه تذکّر داده و عموم آنان را بدون تبعیض و استثنا، به سوی اسلام خالص و کامل و زمینه‌سازی برای ظهور خلیفه‌ی خداوند در زمین دعوت کرده، پشیمان و شرمسار نیست؛ زیرا پشیمانی و شرمساری شایسته‌ی کسی است که بر خلاف کتاب خداوند و سنّت پیامبرش عمل کرده و چنین کسی است که در دنیا و آخرت پشیمان و شرمسار است. هر چند ایشان همه‌ی گروه‌ها، فرقه‌ها، مذهب‌ها و کشورهای اسلامی را به همراهی با خویش در راه مبارکی که در پیش گرفته است، دعوت می‌کند؛ با توجّه به اینکه انصافاً همراهی با ایشان در این راه، برای همه‌ی آن‌ها ممکن است و نهضت ایشان از چنان وسعتی برخوردار است که برای همه‌ی آن‌ها گنجایش دارد و حقیقتاً و نه ادّعائاً منحصر به هیچ یک از آن‌ها نیست و اگر آن‌ها نتوانند زیر پرچم ایشان با چنین سایه‌ی پهناوری گرد هم آیند، هرگز زیر پرچم کسی گرد هم نخواهند آمد، ولی روشن است که اگر هیچ یک از آن‌ها این کار را انجام ندهند و همگی بر ردّ ایشان اجتماع کنند، به ایشان زیانی نمی‌رسانند، بلکه به خود زیان می‌رسانند و ایشان در هر صورت، «منصور» و پیروز این میدان است؛ چراکه هدف ایشان انجام وظیفه‌ی عقلی و شرعی با تبیین حقیقت اسلام است و این هدفی است که هم‌اکنون نیز حاصل شده است؛ چراکه پیام ایشان با نشر کتاب «بازگشت به اسلام» به نیکی ابلاغ گردیده و مانند بذر مبارکی به هر گوشه‌ی این زمین پهناور پاشیده شده است و طبیعتاً دیر یا زود، در سرزمین‌های دور یا نزدیک، یکی یکی و دو تا دو تا و چندتا چندتا جوانه می‌زند و به رغم همه‌ی دشمنی‌ها و کژاندیشی‌ها رشد می‌کند و تنومند می‌گردد تا جایی که به شجره‌ای طیّبه با اصلی ثابت و فرعی در آسمان تبدیل می‌شود و میوه‌ی خود را می‌دهد. [نقد و بررسی ۱۴]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۰ . آیا منصور هاشمی خراسانی، احترام به کسانی مانند ابو بکر و عمر و عثمان را واجب می‌داند؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، احترام به همه‌ی صحابه خصوصاً مهاجرین و انصار را واجب می‌داند؛ چراکه اولاً آنان با وجود همه‌ی خطاها‌ی‌شان، نقش مهمّی در پیروزی اسلام بر کفر و انتشار قرآن در جهان داشته‌اند و این برای آنان حقّی ایجاد می‌کند که قابل انکار نیست؛ ثانیاً اهل بیت به همه‌ی صحابه خصوصاً مهاجرین و انصار احترام می‌گذاشتند و از بی‌احترامی به ابو بکر، عمر و عثمان نهی می‌کردند و تبعاً کسی که خود را شیعه‌ی آنان می‌داند، باید در این زمینه پیرو آنان باشد و از آنان جلو نزند؛ ثالثاً بی‌احترامی به صحابه خصوصاً ابو بکر، عمر و عثمان، به وضوح باعث فتنه و دشمنی میان مسلمانان و سوء استفاده‌ی کافران و منافقان می‌شود، در حالی که احترام به آنان، باعث اتّحاد و مودّت میان مسلمانان می‌شود و بسیاری از توطئه‌های کافران و منافقان را خنثی می‌کند و از این رو، هر عالم دلسوز و خیرخواهی، احترام به آنان را واجب می‌داند.[۱۱] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۱ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف زیارت قبور اهل بیت و توسعه‌ی حرم آنان است و معتقد است که حرم آنان باید تخریب شود؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، نه تنها مخالف زیارت قبور اهل بیت نیست، که خود به زیارت قبور آنان رفته و یارانش را به زیارت قبور آنان امر کرده است.[۱۲] او هیچ گاه تخریب حرم اهل بیت را جایز ندانسته، بلکه صرفاً توسعه و تزیین آن با طلا و جواهر در حالی که بسیاری از مسلمانان گرسنه و نیازمند هستند را کاری ناپسند و بر خلاف خواست و دستور اهل بیت دانسته است، بی‌آنکه این را مجوّزی برای تخریب حرم آنان دانسته باشد. او هیچ گاه تخریب حرم اهل بیت را جایز ندانسته، بلکه صرفاً توسعه و تزیین آن با طلا و جواهر در حالی که بسیاری از مسلمانان گرسنه و نیازمند هستند را کاری ناپسند و بر خلاف خواست و دستور اهل بیت دانسته است، بی‌آنکه این را مجوّزی برای تخریب حرم آنان دانسته باشد.[۱۳] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۲ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف توسّل به اهل بیت است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، نه تنها مخالف توسّل به اهل بیت نیست، که توسّل به آنان را واجب می‌داند، ولی معتقد است که توسّل به آنان، به معنای نشستن در جایی دور و حاجت خواستن از آنان نیست، بلکه به معنای رفتن به نزد آنان و درخواست دعا و استغفار از آنان است؛ با توجّه به اینکه همواره یکی از آنان در زمین وجود دارد و مردم موظف به شناخت او و مراجعه به او هستند. هر چند در کنار این کار، می‌توانند از خداوند بخواهند که به حرمت و منزلت اهل بیت، آنان را ببخشاید و حاجاتشان را برآورده سازد.[۱۴] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۳ . آیا منصور هاشمی خراسانی، معجزات اهل بیت و علم غیب آنان را انکار کرده است؟

«معجزه»، به معنای خرق عادت همراه با تحدّی و احتجاج به آن است و اهل بیت چنین کاری انجام نداده‌اند؛ نه به این معنا که کاری خارق العاده انجام نداده‌اند، بل به این معنا که تحدّی و احتجاج به آن انجام نداده‌اند؛ چراکه نیازی به این کار نداشته‌اند؛ با توجّه به اینکه خلافت آنان با نصّ پیامبر و خلیفه‌ی پیش از آنان ثابت بوده و چیزی که ثابت است نیازی به اثبات ندارد. از این رو، کار خارق العاده‌ی آنان، «کرامت» محسوب می‌شود و اطلاق «معجزه» بر آن، تسامح در تعبیر است.[۱۵] همچنین، «علم غیب» علم به ناپیدا به صورت مستقیم و بدون شنیدن از دیگری است، در حالی که علم اهل بیت به ناپیدا، به صورت غیر مستقیم و با شنیدن از پیامبر بوده است و از این رو، علم غیب محسوب نمی‌شود. علم غیب تنها برای خداوند است که پیامبر و اهل بیت را از برخی امور ناپیدا آگاه کرده است. همچنین، «علم غیب» علم به ناپیدا به صورت مستقیم و بدون شنیدن از دیگری است، در حالی که علم اهل بیت به ناپیدا، به صورت غیر مستقیم و با شنیدن از پیامبر بوده است و از این رو، علم غیب محسوب نمی‌شود. علم غیب تنها برای خداوند است که پیامبر و اهل بیت را از برخی امور ناپیدا آگاه کرده است.[۱۶] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۴ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف عزاداری برای اهل بیت است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مخالف عزاداری برای اهل بیت نیست، بلکه مخالف بدعت‌ها و خرافات پدیدآمده در آن است و بدعت‌ها و خرافات پدیدآمده در آن، کارهایی هستند که اهل بیت و یارانشان انجام نمی‌دادند؛ مانند عَلَم‌کشی، قمه‌زنی، زنجیرزنی، خودزنی و خواندن اشعار دروغ و بی‌اساس که همگی در قرآن و سنّت تحریم شده‌اند. عزاداری صحیح و سالم برای اهل بیت، ذکر مصیبت آنان بر اساس روایات معتبر و گریستن برای آنان است که مورد تأیید علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی است و خود آن را انجام می‌دهد.[۱۷] [مقاله‌ی ۱۱۷]

یادداشت روز

نقد:

چرا گفتارها و نامه‌های منصور هاشمی خراسانی به گفتارها و نامه‌های پیامبر و اهل بیت او شباهت دارد و چرا به صورت مسند و با ذکر نام راوی نقل می‌شود؟ این اصلاً جالب نیست!

بررسی:

به خدا پناه می‌بریم از هر متکبّر عیب‌جویی که حُسن نیکان را عیب می‌بیند! در این باره توجّه به چند نکته ضروری است:

اولاً گفتارها و نامه‌های جناب منصور هاشمی خراسانی، به همان صورت که گفته و نوشته شده است نقل می‌شود؛ چراکه طبیعتاً ما نمی‌توانیم به خاطر خوش‌آمد یا بدآمد شما آن را تغییر دهیم و به صورتی دیگر نقل کنیم؛ با توجّه به آنکه این کار، مصداق تحریف و افترا خواهد بود. با این وصف، خودخواهی شما به اندازه‌ای است که توقّع دارید جناب منصور هاشمی خراسانی مطابق با سلیقه‌ی شما بگوید و بنویسد؛ آن هم سلیقه‌ای کج و غیر عادی که گفتارها و نامه‌هایی شبیه به گفتارها و نامه‌های پیامبر و اهل بیت او را نمی‌پسندد و جالب نمی‌داند!!

ثانیاً شباهت گفتارها و نامه‌های جناب منصور هاشمی خراسانی به گفتارها و نامه‌های پیامبر و اهل بیت او، از شباهت اندیشه، سیره و روحیه‌ی آن جناب به اندیشه، سیره و روحیه‌ی آنان برخاسته است و از شکل‌گیری شخصیّت او بر پایه‌ی تبعیّت کامل از آنان حکایت می‌کند و به روشنی نمایان می‌سازد که او مردی از تبار آنان است و پا بر جای پای آنان می‌گذارد؛ همچنانکه نه تنها گفتارها و نامه‌های او از سنخ گفتارها و نامه‌های آنان است، بلکه نهضت عملی او نیز استمرار نهضت عملی آنان برای اقامه‌ی اسلام حقیقی در جهان و مبارزه با ظلم و بدعت‌هاست. با این وصف، باید پرسید که چه چیز آن جناب به پیامبر و اهل بیت او شباهت ندارد تا شباهت گفتارها و نامه‌هایش به گفتارها و نامه‌های آنان عجیب باشد؟!

ثالثاً روشن است که شباهت یک کار به کار پیامبر و اهل بیت او عیب شمرده نمی‌شود، بل این عدم شباهت یک کار به کار آنان است که عیب شمرده می‌شود؛...