یک شنبه ۱۳ آبان (عقرب) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱ جمادی الأوّل ۱۴۴۶ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 گفتار جدید: چهار گفتار از آن جناب در بیان احکام سجده‌ی سهو. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: اگر کسی بدهکار باشد و به عبارتی حقّ الناس بر عهده‌‌اش باشد، پرداخت بدهی او به مردم در اولویت است یا پرداخت زکات؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: نکته‌ی «عید منتظران» نوشته‌ی «حسنا منتظر المهدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

نخستین سبب عدم اقامه‌ی اسلام پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، اختلاف مسلمانان پس از آن حضرت بود؛ چراکه آنان پس از آن حضرت، به سرعت، هم‌بستگی خود را از دست دادند و مانند کسانی که پیش از آنان بودند، فرقه فرقه شدند و هر فرقه‌ای به عقاید و اعمال خود، دلبستگی یافت؛ در حالی که خداوند بارها و به روشنی آنان را از این کار بر حذر داشته و فرموده بود: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ «و مانند کسانی نباشید که فرقه فرقه شدند و اختلاف کردند پس از آنکه روشنی‌ها برایشان آمد و آنان را عذابی بزرگ است» و فرموده بود: ﴿وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ۝ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛ «و از مشرکان نباشید؛ از کسانی که دین خود را فرقه فرقه کردند و گروه گروه شدند؛ هر گروهی به آنچه نزد خود داشت، دلبسته بود»! اما آنان هشدار خداوند را از یاد بردند و نهی او را عصیان ورزیدند و پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، در حالی که آن حضرت هنوز به خاک سپرده نشده بود، درباره‌ی جانشینی او اختلاف کردند و این اصل همه‌ی اختلافات آنان پس از آن حضرت بود که تاکنون به نحو روزافزون ادامه یافته و از این رو، به رغم کراهت برخی‌شان از تأمّل درباره‌ی آن، بسیار مهم و قابل بررسی است. [بازگشت به اسلام، ص۱۱۵]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

از لحاظ تاریخی، به اقتضای روایات متواتر، مسلّم است که اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی اینکه حکومت پس از آن حضرت، برای چه کسی است، اختلاف نظر داشتند؛ به این ترتیب که گروهی از آنان، حکومت پس از آن حضرت را برای اهل بیت او می‌دانستند و گروهی دیگر، آن را برای دیگران می‌شمردند، در حالی که چنین اختلافی میان مسلمانان، به غایت عجیب و دور از انتظار است؛ زیرا هیچ تردیدی نیست که حکومت در اسلام، برای خداوند است و به غیر او تعلّق ندارد و این از مبانی واضح و ضروری اسلام شمرده می‌شود؛ چنانکه خداوند با تأکید فرموده است: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛ «حکمرانی جز برای خداوند نیست»... با این وصف، مسلّم است که حقّ حاکمیّت، در انحصار اوست و کسی در آن با او مشارکتی ندارد؛ چنانکه فرموده است: ﴿مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا؛ «آنان را به جز او هیچ سرپرستی نیست و در حکومت خود کسی را شریک نمی‌کند»... این به آن معناست که انسان‌ها، بهره‌ای هر چند اندک از حاکمیّت ندارند؛ چنانکه خداوند به استبعاد فرموده است: ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا؛ «یا آنان را بهره‌ای از حاکمیّت است که در آن صورت، به مردم پشیزی نپردازند؟!». بل حاکمیّت، تماماً مخصوص خداوند است؛ زیرا تنها اوست که جهان را آفریده و به نیازهای آن دانا و بر تأمین‌شان تواناست و روشن است که او حاکمیّت خویش را نه از طریق جبر تکوینی یا فرستادن فرشتگان، بل از طریق جعل خلیفه‌ای در زمین، إعمال می‌کند؛ چنانکه فرموده است: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً؛ «من در زمین خلیفه‌ای را قرار دهنده‌ام». [بازگشت به اسلام، ص۱۱۵-۱۱۶]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

خداوند به عنوان حاکم بر هستی، در اقدامی کاملاً معقول، حکومت خویش را از طریق تعیین نایب، إعمال می‌کند؛ چنانکه همه‌ی عقلا، برای إعمال حکومت خویش، همین کار را انجام می‌دهند و روشن است که او خالق عقلا و رئیس آنان است؛ همچنانکه فرموده است: ﴿وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ «و خداوند حکومت خویش را به هر کس که بخواهد می‌دهد و خداوند گشاینده‌ی داناست»... همچنانکه به عنوان مثال، حکومت خویش را به طالوت علیه السّلام داد و این در حالی بود که اصحاب پیامبرش، به حکومت او راضی نبودند و حکومت را شایسته‌ی خود می‌پنداشتند... این کاملاً طبیعی و قابل درک است که حکومت خداوند، هنگامی تحقّق می‌یابد که تعیین حاکم در دست او باشد؛ زیرا مادامی که تعیین حاکم در دست دیگران و نه در دست او باشد، حکومت برای او شمرده نمی‌شود و این همان است که خود به آن اشاره کرده و فرموده است: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ «متبارک آمد کسی که حکومت در دست اوست و او بر هر چیزی تواناست»... با این وصف، تعلّق حاکمیّت به او، در عمل معنایی جز ابتناء آن بر اختیار او قطع نظر از اختیار دیگران، ندارد؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ «و پروردگارت هر چیزی که بخواهد را می‌آفریند و اختیار می‌کند، آنان را اختیاری نیست؛ خداوند پاک‌تر و والاتر از چیزی است که شریک او قرار می‌دهند». [بازگشت به اسلام، ص۱۱۷-۱۱۸]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

بازگشت حاکمیّت در اسلام، به اذن خداوند است، بلکه هیچ امری از امور، جز با منتهی شدن به اذن او مشروعیت ندارد و این از مهم‌ترین قواعد بنیادین در اسلام است؛ چنانکه بارها و با تأکید فرموده است: ﴿أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ؛ «آگاه باشید که همه‌ی کارها به خداوند باز می‌گردند»... این به آن معناست که مبنای مشروعیت در اسلام، اذن خداوند است و هر کاری که به اذن خداوند باز نمی‌گردد، اسلامی شمرده نمی‌شود و تبعاً به جنّت و مغفرت او نمی‌انجامد؛ چنانکه به روشنی فرموده است: ﴿وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ؛ «و خداوند به جنّت و مغفرت دعوت می‌کند با اذن خود»؛ به این معنا که اذن خود را وسیله‌ی مشروعیّت بخشیدن به کارها و تبعاً نیل به رضایت خویش از طریق انجام آن‌ها قرار می‌دهد. با این وصف، هر کاری که از نظر عقلا، به اذن حاکم نیاز دارد، در واقع به اذن خداوند نیازمند است؛ چراکه حاکم بر هر چیزی اوست. از اینجا دانسته می‌شود که حکومت در اسلام، تنها برای کسی مشروعیّت دارد که خداوند او را به نیابت از خویش برای آن اختیار و منصوب کرده است و این چیزی غریب یا تازه نیست، بل سنّتی از سنّت‌های اوست که در امّت‌های پیشین نیز جریان داشته و تا دنیا باقی است، جاری خواهد بود؛ چنانکه فرموده است: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا؛ «سنّت خداوند در کسانی که پیشتر گذشتند، همین بود و هرگز برای سنّت خداوند تبدیلی نخواهی یافت». [بازگشت به اسلام، ص۱۱۸]

موانع بازگشت به اسلام؛ اختلاف مسلمانان

لزوم انتصاب حاکم از جانب خداوند و معرّفی او توسّط پیامبرش یا از طریق آیتی بیّنه، از واضحات و ضروریات همه‌ی ادیان الهی بوده و در هیچ امّتی از امّت‌های گذشته، مورد تردید و اختلاف نبوده... چنانکه به عنوان مثال، بنی اسرائیل پس از موسی علیه السّلام بالبداهه می‌دانستند که برای جهاد در راه خدا با هدف اقامه‌ی دین، به حاکمی از جانب خداوند نیاز دارند و به همین دلیل، از پیامبر خویش خواستند که حاکمی از جانب خداوند را به آنان معرّفی کند تا به همراه او جهاد کنند و پیامبر آنان نیز خواسته‌ی آنان را پذیرفت و به آنان نگفت که برای جهاد در راه خدا و اقامه‌ی دین، نیازی به حاکمی از جانب خداوند نیست؛ چنانکه خداوند برای تعلیم مسلمانان، از آنان یاد کرده و فرموده است: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ «آیا گروهی از بنی اسرائیل پس از موسی را ندیدی که به پیامبرشان گفتند: برای ما حاکمی را برانگیز تا در راه خدا جهاد کنیم! گفت: آیا احتمال نمی‌دهید که هرگاه جهاد بر شما واجب شد، جهاد نکنید؟! گفتند: چرا باید در راه خدا جهاد نکنیم در حالی که از شهرها و فرزندانمان بیرون شده‌ایم؟! پس چون جهاد بر آنان واجب شد جز اندکی از آنان روی گرفتند و خداوند به ستمکاران داناست» و گذشت که خداوند طالوت را برای آنان منصوب کرد. [بازگشت به اسلام، ص۱۱۹]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن به سوی حکومت خداوند دعوت می‌کند و از حکومت غیر او باز می‌دارد.

زنهار! هدایت خویش را به غیر مهدی نسپارید؛ زیرا کسی راه را از کور نمی‌پرسد و با کشتی سوراخ به دریا نمی‌رود! پس آیا حکومتی جز حکومت خداوند می‌جویید؟! در حالی که عدالت تنها در حکومت خداوند است؛ حکومتی که به دست خلیفه‌ی مهدیّش تحقّق می‌یابد نه به دست غیر او و خلفا و شاهان و فقیهان در این امر با هم برابرند، جز آنکه در شیوه‌ی ظلم تفاوت دارند و برخی بیش از برخی دیگر ستم می‌کنند؛ مانند قاتلانی که همگی می‌کُشند، جز آنکه برخی خفه می‌کنند و برخی سر می‌برند و برخی سم می‌نوشانند! به سخنم گوش فرا دارید؛ زیرا سخنی بهتر از این نخواهید شنید: دنیای شما جز با عدالت اصلاح نمی‌شود و آخرت شما جز با عدالت سامان نمی‌پذیرد و عدالت جز با حکومت مهدی امکان نمی‌یابد و حکومت مهدی جز با همیاری شما شکل نمی‌گیرد، ولی بیشتر شما نمی‌دانید! [نامه‌ی چهاردهم]

نامه‌ای ارزشمند از آن جناب که حاوی سی دستور اخلاقی است.

نماز را در اوّل وقت آن بر پا دار. نافله‌ی شب را ترک نکن و در سحرگاه به استغفار کوش. اگر می‌توانی که لحظه‌ای از خداوند غافل نباشی پس نباش؛ چراکه غفلت از او ریشه‌ی هر گناهی است. مرگ را بسیار یاد کن و به زیارت قبرها برو؛ چراکه دیری بر زمین نخواهی ماند... با پدر و مادرت نیکی کن، اگرچه با تو بدی کنند؛ چراکه به اندازه‌ی کافی با تو نیکی کرده‌اند... جدال نکن، اگرچه حق با تو باشد، بلکه دلیلت را بگو و سکوت کن، اگرچه متّهم به شکست شوی. خطایت را بپذیر، اگرچه بینی‌ات به خاک مالیده شود. از هر کار بدی که می‌بینی نهی کن و به هر کار خوبی که نمی‌بینی امر کن. این کلید اصلاح جهان است. پرگویی نکن تا سالم بمانی؛ چراکه گفتار فراوان خالی از عیب نیست... به کسی دشنام نده و تهمت نزن، اگرچه شایسته‌ی مرگ باشد... خشم نگیر، مگر اینکه آن را فرو دهی؛ چراکه خشم دروازه‌ای از دروازه‌های دوزخ است. بر مردم سخت نگیر تا بر تو سخت نگیرند؛ یعنی عیب‌جویی، موشکافی، شماتت و تلافی نکن... غریزه‌ی جنسی‌ات دیوی گرسنه و خفته است. زنهار آن را بیدار نکن که تو را خواهد خورد. درباره‌ی چیزی که نمی‌دانی، اظهار نظر نکن؛ چراکه به گزافه‌گویی دچار خواهی شد... وقت تو از الماس گران‌بهاتر است. پس آن را برای بازی و کاری که فایده‌ای ندارد صرف نکن. [نامه‌ی شانزدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از اهل پُمپِئی یاد می‌کند و پیروان شهوات را بیم می‌دهد.

آیا کسانی که از باده‌ی شهوات سرمستند و در باتلاق لذّات غوطه می‌خورند، از سرگذشت پُمپِئی عبرت نمی‌گیرند؟ گویی خنده‌های مستانه‌ی اهلش را می‌شنوم هنگامی که جام‌های شراب را به هم می‌زدند و از فرط طرب رقص می‌کردند و زنان زیبا را در بر می‌گرفتند و آواز می‌دادند که بنوشید و خوش باشید و مرگ از شما دور باد! پس ناگاه در روزی تابستانی، هنگامی که در سواحل ناپُل استراحت می‌کردند، از جانب کوه وِزوو بانگی را شنیدند و آتشی را دیدند که به سویشان زبانه می‌کشید؛ با گرمایی که گوشت را می‌پخت و دودی که نفس را می‌برید و آواری که استخوان را می‌شکست و ظلمتی که روز را شب می‌نمود! پس فرصت نیافتند که بگریزند؛ بل فرصت نیافتند که برخیزند؛ چراکه همگی در جاهای خود به خشت‌های پخته تبدیل شدند و در خاکستر داغ فرو رفتند و اینک شما آنان را می‌بینید که چونان مجسّمه‌هایی عتیقه سر از خاک برآورده‌اند و چونان کوزه‌هایی شکسته بر سر راه افتاده‌اند! [نامه‌ی هفدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

هان ای حاکمان زمین که به اقتدار خویش می‌بالید و به ارتش‌ها و سلاح‌هایتان مغرورید و می‌پندارید که تا ابد حکم خواهید راند! بترسید از خداوندی که حکومت شایسته‌ی اوست و اقتدارش جهان را بر پا داشته و ارتش‌ها و سلاح‌هایش آسمان و زمین را پر کرده است؛ چراکه اگر بخواهد شما را در زمین فرو می‌برد، چونان که هزار هزار سال بعد فسیل‌تان از آن بیرون آورده شود، پس از فسیل خزندگان تمییز داده نشود! [نامه‌ی نوزدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

هرآینه او پیش از شما امّت‌های بسیاری را در خاک فرو کرده یا به زیر آب فرو برده، بلکه تمدّن‌هایی را نابود ساخته و قارّه‌هایی را ناپدید نموده است! کجاست تمدّن بین النهرین که خاستگاه اساطیر است و کجاست پادشاهی شکوهمند ایران و روم؟! کجا هستند بنا کنندگان اهرام مصر و کسانی که سنگ‌های عظیم را چون خشت‌های کوچک بر هم می‌نهادند؟! کجاست آتلانتیس آن قارّه‌ی گم شده که می‌پندارند زمانی وجود داشته است؟! کجایند اقوام گم شده که کسی جز او از سرنوشت آن‌ها آگاه نیست؟! آیا او نمرود را هلاک نکرد و فرعونیان را به دریا نریخت و عاد و ثمود را از زمین برنداشت و آنانی را که هفت پادشاه در برابرشان سجده می‌کردند و پانصد برده تخت‌هاشان را بر می‌کشیدند، در حالی که هر یک گردن‌های افراشته و سینه‌های ستبر داشتند و طلا و جواهر می‌بخشیدند و لشکریان عظیم می‌آراستند و بر روی زمین می‌خرامیدند و می‌سرودند: «ما زورآورتر و برتریم و چه کسی ما را شکست تواند داد؟!» پس آنان را شکست داد و بینی‌هاشان را بر خاک مالید، چونان که سوسک‌ها در گوشت‌هاشان می‌لولیدند و سگ‌ها بر استخوان‌هاشان شاشه می‌کردند! [نامه‌ی نوزدهم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید! از خداوند پروا کنید و به همراه صادقان باشید»، پس فرمود: زمین هیچ گاه از صادقی که بر مؤمنان واجب است به همراه او باشند، از او پیشی نگیرند و عقب نمانند، خالی نمی‌ماند. پس هر کس بمیرد در حالی که به همراه صادق زمانش نیست، در حال نافرمانی از پروردگارش مرده است و این مقصود خردمندان است، آنجا که می‌گویند: پروردگارا! «ما را به همراه نیکان بمیران»! [فقره‌ی ۱۴ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خردمندان پرسیدم که می‌گویند: «و ما را به همراه نیکان بمیران»، پس فرمود: هیچ زمانی از امامی نیک که هر کس با او بمیرد رستگار می‌شود خالی نیست، پس ملازم امام نیک در زمان خود باشید تا رستگار شوید! گفتم: امام نیک در زمان ما کیست؟ فرمود: مردی از آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم که به او مهدی می‌گویند، گفتم: چگونه ملازم او باشیم در حالی که او را نمی‌شناسیم؟! فرمود: هرگاه ملازمت را در شما احساس کند، خود را به شما می‌شناساند، همان طور که وقتی مفارقت را در شما احساس کرد، از شما پنهان شد! [فقره‌ی ۱۵ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که فرموده است: «به او آگاه را بپرس»، پس فرمود: (یعنی) از آگاه به او بپرس، سپس فرمود: هرآینه در میان مردم مردی آگاه به خداوند وجود دارد که بر آنان واجب است از او بپرسند تا آنان را از خداوند آگاهی دهد، پس هر کس از آنان بمیرد در حالی که این مرد را نمی‌شناسد، در جهل و گمراهی مرده است، گفتم: چگونه ممکن است که او را بشناسند؟! فرمود: اگر به کتاب خداوند و کسی از خلفاء او در زمین که شناخته بودند تمسّک می‌جستند بر آنان پوشیده نمی‌ماند، ولی آنان روی برتافتند، پس «خداوند بر دل‌ها و گوش‌ها و چشم‌های‌شان مهر نهاد و آنان غافلان هستند». [فقره‌ی ۱۶ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور می‌فرماید: خداوند در کتاب چیزی که مردم قادر به انجام آن نباشند را نازل نکرده و در آن نازل کرده است: «از اهل ذکر بپرسید اگر نمی‌دانید»، پس هیچ زمانی بدون مردی از اهل ذکر نیست که مردم درباره‌ی چیزی که نمی‌دانند از او بپرسند و او به آنان پاسخ درست دهد و اگر به این جاهلان بگویی که این مرد را بشناسید و از او بپرسید، خواهند گفت که شما جز اهل بدعت نیستید! گفتم: فدایت شوم، این‌ها می‌گویند که علما همه‌ی‌شان اهل ذکر هستند، پس فرمود: آیا همه‌ی‌شان هرگاه از آنان پرسیده شود پاسخ درست می‌دهند؟ گفتم: نه، فرمود: خداوند به پرسیدن از گروهی امر نمی‌کند که ممکن است پاسخ درست ندهند! [فقره‌ی ۱۷ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: شماری از یارانمان ما را خبر دادند، گفتند: ما جماعتی نزد منصور بودیم، در حالی که او اندیشناک زمین را لمس می‌کرد و به آهستگی می‌فرمود: خداوند را چنانکه سزاوار است نشناختند! خداوند را چنانکه سزاوار است نشناختند! خداوند را چنانکه سزاوار است نشناختند! سپس سر خود را به سوی ما بالا آورد و فرمود: بنویسید! پس شروع کردیم به نوشتن، پس فرمود: خداوند را چنانکه سزاوار است نشناختند هنگامی که گفتند: «خداوند در این امّت خلیفه‌ای قرار نداد»، در حالی که می‌دانند در امّت‌های پیشین قرار داد و هیچ گاه سنّت خود را تغییر نمی‌دهد، مگر اینکه خود از تغییری خبر دهد و از ختم نبوّت خبر داده و از ختم خلافت خبر نداده، بل درباره‌ی کسانی از این امّت که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند فرموده است: «حتماً آنان را در زمین خلیفه می‌گرداند همان طور که کسانی پیش از آنان را خلیفه گرداند»، پس سنّت او در خلیفه قرار دادن مردانی از اهل ایمان و کارهای شایسته پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تا روز قیامت به قوّت خود باقی است، ولی چون آن را به اینان که فراموشش کرده‌اند یادآوری می‌کنم، از من بیّنه طلب می‌کنند، در حالی که بیّنه جز بر عهده‌ی آنان نیست؛ زیرا آنان تغییر سنّتی را ادّعا می‌کنند که به ثبوت آن در امّت‌های پیشین اقرار دارند و من منکر تغییر آن هستم و آنان می‌دانند که بیّنه بر عهده‌ی مدّعی است و بر عهده‌ی منکر نیست! با این حال، من برای آنان بیّنه آورده‌ام و آن آیاتی از قرآن است که بر آنان می‌خوانم، ولی آنان در پاسخ من به کار پدرانشان استناد می‌کنند! می‌گویند: «تو داناتری یا صحابه و تابعین؟!» در حالی که خود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت می‌کنند: «چه بسیار ناقل دانشی که خود دانشی ندارد و چه بسیار ناقل دانشی برای کسی که از او داناتر است» و می‌گویند: «این بدعت است»، در حالی که بدعت چیزی بود که پدرانشان در سقیفه بنیان نهادند، هنگامی که بخشی از آنچه یادآوری شدند را از یاد بردند، همان طور که گذشتگان از یاد بردند، پس گفتند: «از ما امیری باشد و از شما امیری»... [فقره‌ی ۱۹ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن یعقوب کلینی [د.۳۲۹ق] در کتاب «الکافي» روایت کرده، گفته است: ابو علی اشعری من را حدیث کرد، از حسن بن علی کوفی، از عبّاس بن عامر، از ابان بن عثمان، از فُضیل بن یسار، از ابو جعفر (باقر) علیه السلام که فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده: بر نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه‌ی ولایت ندا داده نشده است، پس مردم چهار تا را گرفتند و این یکی را واگذاشتند یعنی ولایت را. منصور حفظه الله تعالی فرمود: ولایت، شناخت و حمایت کسی است که خداوند کار مسلمانان را به او سپرده و آن برگرفته از سخن خداوند است که فرموده است: «هرآینه ولیّ شما تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانی هستند که نماز را بر پا می‌دارند و زکات را می‌پردازند در حالی که رکوع کرده‌اند و هر کس خداوند و پیامبرش و این مؤمنان را ولیّ خود قرار دهد، هرآینه حزب خداوند پیروز خواهند بود». [درس یکم، ص۲۹]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن حسن صفّار [د.۲۹۰ق] در کتاب «بصائر الدرجات» روایت کرده، گفته است: احمد بن محمّد ما را حدیث کرد، از صفوان، از ابن مسکان، از حُجر، از حُمران، از ابو جعفر -یعنی محمّد بن علیّ باقر- علیه السلام که درباره‌ی سخن خداوند تبارک و تعالی: «و از کسانی که آفریده‌ایم گروهی هستند که به حق رهبری می‌کنند و به آن عدالت می‌ورزند» فرمود: آنان امامان هستند. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیث صحیحی است؛ چراکه وصف مذکور، مناسب امامان است؛ با توجّه به اینکه رهبری مردم و اجرای عدالت در میان آنان به حق، از شأن آنان است و آیه دلالت دارد بر اینکه امام در کتاب خداوند دارای دو شأن است: یکم هدایت مردم به حق و آن تعلیم قرآن و سنّت به آنان بدون خطایی است؛ چراکه آن به حق نخواهد بود مگر آن گاه که این گونه باشد و دوم عدالت میان مردم به حق و آن حکومت میان آنان بر طبق چیزی است که خداوند نازل کرده است بدون خطایی؛ چراکه آن به حق نخواهد بود مگر آن گاه که این گونه باشد و این دو تحقّق نمی‌یابند مگر در کسی که از اهل بیتی باشد که خداوند هر آلایشی را از آنان زدوده و آنان را کاملاً پاکیزه ساخته است و آیه دلالت دارد بر اینکه زمین از امامی هادی و عادل به حق خالی نمی‌ماند؛ چنانکه عاقلان قوم از قدیم و جدید به آن اعتراف کرده‌اند. [درس یکم، ص۳۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: ابن جوزی [د.۵۹۷ق] گفته است: «بی‌گمان خداوند زمین را از قیام‌کننده‌ای به حجّت خالی نمی‌گذارد که جامع میان علم و عمل و عارف به حق خداوند متعال و ترسان از او باشد و او محور دنیاست و هرگاه بمیرد، خداوند جانشینی برایش قرار می‌دهد و چه بسا از دنیا نمی‌رود تا آن گاه که کسی را که شایسته‌ی جانشینی او در هر پیش‌آمدی است را ببیند و زمین هیچ گاه از چنین کسی خالی نمی‌شود و او به منزله‌ی پیامبر در میان امّت است»... سخن او پایان یافت و این همان سخنی است که ما می‌گوییم و تعجّب از کسانی است که آن را از ما بر نمی‌تابند، در حالی که آن را در کتاب خداوند می‌یابند و بسیاری از عالمانشان از قدیم و جدید آن را گفته‌اند! پس آیا بر ما جز این عیبی می‌گیرند که می‌گوییم آنان از اهل بیت پیامبرمان هستند؟! در حالی که این را بدان سبب نمی‌گوییم که آنان پدرانمان هستند، بل به سبب فضیلتی می‌گوییم که برای آنان در قرآن و سنّت می‌یابیم و فضیلت دیگرانی که با پیامبرمان مصاحبت کردند را انکار نمی‌کنیم، ولی کسی با اهل بیت پیامبرمان مقایسه نمی‌شود؛ چنانکه از عبد الله بن عمر روایت شده است که گفت: «ما هرگاه اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را می‌شمردیم می‌گفتیم: ابو بکر، عمر و عثمان، پس مردی گفت: ای ابا عبد الرّحمن! پس علی چه؟! گفت: وای بر تو! علی از اهل بیت است، کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و این سخن مشهوری از احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] است و او امام اهل سنّت است و تشیّع به او نسبت داده نشده است. [درس یکم، ص۳۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: عبد اللّه بن احمد بن حنبل روایت کرده، گفته است: «از پدرم پرسیدم: افضل مردم پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بود؟ گفت: ابو بکر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عمر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عثمان، گفتم: پدر! علی چطور؟ گفت: پسرم! علی از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و در روایت دیگری آمده است: «گفتم: پدر! در باب تفضیل چه می‌گویی؟ گفت: در خلافت، ابو بکر و عمر و عثمان، گفتم: پس علی بن ابی طالب چطور؟ گفت: پسرم! علی بن ابی طالب از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و این حقیقتی است که هر عالمی آن را می‌گوید و احمد بن حنبل نیز آن را گفته است، ولی هنگامی که ما آن را می‌گوییم کسانی که عالم نیستند می‌گویند: این‌ها از رافضه هستند! «این گونه خداوند بر دل‌های کسانی که عالم نیستند مهر می‌زند»! [درس یکم، ص۳۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: عبد الله بن احمد بن حنبل [د.۲۹۰ق] در آنچه بر «مسند» افزوده روایت کرده، گفته است: عثمان بن ابی شیبة من را حدیث کرد، گفت: مطّلب بن زیاد ما را حدیث کرد، از سُدّی، از عبد خیر، از علی که درباره‌ی سخن خداوند: «تو تنها بیم‌دهنده هستی و برای هر قومی راهنمایی است» فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیم‌دهنده است و راهنما مردی از بنی هاشم است. منصور حفظه الله تعالی فرمود: گفته شده که مراد او از این مرد خودش بوده، ولی ظاهر آن است که او به اطلاق سخن گفته و مرادش این بوده که برای هر قومی (یعنی هر قرنی) پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، راهنمایی از بنی هاشم است. [درس یکم، ص۳۱]

تصدیق این قبیل مدّعیان و تبعیّت از آنان وجهی ندارد، بلکه دفع شرّشان بر هر مسلمانی که متمکّن از آن باشد واجب است؛ چراکه این قبیل مدّعیان، خواه دروغ‌گویانی حیله‌گر و خواه بیمارانی روانی باشند، با دعاوی بی‌اساس و تعالیم باطل خود، شعائر اسلام را لوث می‌کنند و مایه‌ی وهن دین می‌شوند و مسلمانان را به شبهه و سوء ظن می‌اندازند، تا جایی که حق را بعد از ظهور آن، از باطل تشخیص نمی‌دهند و معجزه را بعد از مشاهده‌ی آن، از سحر در نمی‌یابند و به حدّی از بدبینی و پیش‌داوری می‌رسند که مهدی را نیز بعد از خروج او، دروغ‌گویی دیگر از دروغ‌گویان می‌پندارند و این نخواهد بود مگر به سبب فتنه‌ای که این فرزندان شیطان برانگیخته‌اند؛ زیرا آنان هیچ آیت و حدیثی را باقی نگذاشته‌اند مگر آنکه بر خود تطبیق داده‌اند و هیچ معجزه و علامتی را باقی نگذاشته‌اند مگر آنکه به خود نسبت داده‌اند، پس گوش مسلمانان را از همه‌ی آن‌ها پر ساخته‌اند تا دیگر رغبتی در شنیدن مانند آن‌ها نداشته باشند و هر چیزی از سنخ آن‌ها را بدون تأمّل و بررسی انکار کنند و بدین سان از شناخت مهدی بعد از ظهورش باز مانند و چه بسا از روی جهل و بی‌خبری در برابرش بایستند! بی‌گمان این نقشه‌ی شیطان برای پیشگیری از شناخت مهدی بوده است که در حال حاضر، از طریق فرزندان شومش در برخی ممالک اسلامی مانند ایران و عراق، اجرا می‌شود. [پرسش و پاسخ ۴]

آنان که بانگ طبل ادّعاهاشان گوش فلک را کر کرده است، در عمل برای ظهور آن حضرت زمینه‌ای نمی‌سازند و تنها معرکه‌گیران دوره‌گردی هستند که گروهی بی‌دانش و خرافاتی را به گرد خود فراهم می‌آورند و عمر و مال و آبروی آنان را صرف هیچ و پوچ خود می‌سازند؛ بلکه آنان با دعاوی بی‌پایه و القاب عجیب و کرامات موهوم و خواب‌های تلقین‌شده و روایات ساختگی‌شان، کمر مهدی علیه السلام را شکسته‌اند و روز منصور هاشمی خراسانی را به شبی سرد و تاریک تبدیل کرده‌اند... در این میان، منصور هاشمی خراسانی برکنار از ادّعاها و مدّعیان، راه خود را در پیش گرفته است و می‌پیماید و وظیفه‌ی عقلی و شرعی خود را انجام می‌دهد و با تکیه بر کتاب خداوند و سنّت متواتر پیامبرش و مقتضیات روشن عقلی، برای ظهور مهدی علیه السلام زمینه‌سازی می‌کند و این کار را در عمل و بدون هیچ ادّعایی انجام می‌دهد؛ چراکه با وجود عمل، نیازی به ادّعا ندارد و ادّعا را برای بی‌عملان می‌گذارد، هر چند به فضل خداوند درباره‌ی خویش امیدوار است و از اینکه مورد رحمت او قرار گرفته باشد ناامید نیست؛ چراکه او فضلی عظیم دارد و هر کس از بندگانش را که بخواهد مشمول رحمتش می‌گرداند و جز گمراهان و ناسپاسان از درگاهش ناامید نیستند. [پرسش و پاسخ ۱۲]

حقّانیت جناب منصور برای کسانی از آفتاب روشن‌تر است که به معیار شناخت ملتزم‌اند و از موانع شناخت رهایی یافته‌اند و تعلّقی به دنیا ندارند؛ وگرنه کسانی که سر در آخور قدرت یا ثروت یا شهرت فرو برده‌اند و به هزار جهل و تعصّب و تکبّر مبتلایند، حقّانیت این بزرگوار را با همه‌ی روشنی‌اش نمی‌بینند، بل نمی‌خواهند که ببینند. آنان کسانی هستند که اولیائی جز خداوند گرفته‌اند و از اولیاء خود راضی‌ شده‌اند؛ پس اولیائشان آنان را از نور به ظلمات بیرون آورده‌اند و از آنان شیاطینی در جامه‌ی انسان ساخته‌اند. پس آنان برای خشنودی اولیائشان، توهین می‌کنند و تهمت می‌زنند و دروغ می‌گویند و مردم را از راه خداوند باز می‌دارند و با این تبه‌کاری، خود را نیکوکار می‌پندارند! ناگزیر عاقبت آنان، عاقبت کسانی خواهد بود که پیش از آنان با دوستان خدا جنگیدند و بر ضدّشان با حاکمان زمانشان هم‌پیمان شدند و عاقبت آنان جز نفرین ابدی در دنیا و عذاب ابدی در آخرت نبود. بی‌گمان اگر آنان نبودند که در برابر دعوت پیامبران و فرزندان پیامبران ایستادند و مردم را از اجابت آن باز داشتند، زمین تا این اندازه از ظلم پر نمی‌شد، بلکه چه بسا پیش‌تر و آسان‌تر، از عدالت لبریز می‌شد، ولی دریغا که این اشقیا در برابر حق قد علَم کردند و با همه‌ی قوا به دشمنی با آن پرداختند. هر چند کوتاهی مؤمنان در پاسداری از حق نیز نقش برجسته‌ای در استیلاء باطل داشت؛ چراکه بسیاری از مؤمنان، پاسداری از حق را وظیفه‌ی خود ندانستند و برای این کار ضروری وارد میدان نشدند و با این شیوه، عرصه را برای جولان اشقیا خالی گذاشتند و زمینه‌ی یکّه‌تازی‌های آنان را بیش از پیش فراهم ساختند، در حالی که اگر مسؤولیت خود در قبال حق را احساس می‌کردند و برای دفاع از آن در برابر باطل اقدام می‌نمودند، مسلّماً موازنه به سود آن تغییر می‌کرد و زمینه برای تحقّق آرمان پیامبران و فرزندان پیامبران فراهم می‌شد. [پرسش و پاسخ ۲۱]

خبر حاکی از خروج مردی از فرارود -یعنی فرا سوی رود جیحون در خراسان بزرگ- که به او «منصور» گفته می‌شود در پیش روی مردی که به او «حارث بن حرّاث» گفته می‌شود به منظور زمینه‌سازی برای حکومت آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم... می‌تواند بر یکی بودن منصور و حارث حمل شود... و آنچه این احتمال را تقویت می‌کند آن است که از این «حارث» هیچ یادی در روایات دیگر نیست، بلکه در آن‌ها تنها از «منصور» یاد شده است، در حالی که اگر «منصور» پیشرو لشکر «حارث» بود، «حارث» از «منصور» به یاد کردن سزاوارتر بود؛ چراکه امیر و رهبر او بود؛ مگر اینکه مراد از «حارث» همان مهدی باشد؛ زیرا او تنها کسی است که در روایات دیگر، بیش از منصور از او یاد شده است و چیزی که بر این دلالت می‌کند روایت ابن حیّون (د.۳۶۳ق) از طریق عبد الرزاق، از علی، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که فرمود: «يَقُومُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي، عَلَى مُقَدَّمَتِهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ الْمَنْصُورُ، يُوَطِّئُ لَهُ -أَوْ قَالَ: يُمَكِّنُ لَهُ- وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ نُصْرَتُهُ -أَوْ قَالَ: إِجَابَتُهُ»؛ «مردی از فرزندانم قیام می‌کند، پیشرو لشکر او مردی است که به او منصور گفته می‌شود، برای او زمینه‌سازی می‌کند -یا فرمود: برای او تمکّن ایجاد می‌کند- بر هر مؤمنی واجب است که او را یاری دهد -یا فرمود: اجابت کند»؛ زیرا شکّی نیست که این همان خبر است، جز اینکه از طریقی دیگر روایت شده و در آن ذکری از حارث نیامده و ظاهر در این است که منصور پیشرو لشکر مهدی است و پیشرو لشکر کسی دیگر نیست. [پرسش و پاسخ ۱۵]

اخبار حاکی از خروج مردی از خراسان بزرگ با پرچم‌های سیاه که به او «منصور» گفته می‌شود و به سوی مهدی دعوت می‌کند و زمینه‌ی حکومت او را فراهم می‌سازد، محدود به این یک خبر نیست، ولی منصور هاشمی خراسانی، با آنکه از خراسان بزرگ با پرچم‌های سیاه خارج شده است و به سوی مهدی دعوت می‌کند و زمینه‌ی حکومت او را فراهم می‌سازد، مدّعی نیست که همان مرد موعود است، و اگر باشد، نیازی به چنین ادّعایی ندارد؛ چراکه نهضت او نهضتی وهم‌آلود و ساختگی نیست تا بر چنین ادّعاهایی متّکی باشد، بلکه نهضتی متّکی بر حقایقی عینی و محسوس است؛ چنانکه خروج او از خراسان بزرگ، حقیقتی عینی و محسوس است و پرچم‌های سیاه او، حقیقتی عینی و محسوس است و دعوت او به سوی مهدی و زمینه‌سازی‌اش برای حکومت آن حضرت، حقیقتی عینی و محسوس است و کتاب بزرگ او «بازگشت به اسلام»، مهندسی فرهنگی و ایدئولوژیک برای انقلاب جهانی است. بنابراین، چه کوته‌فکرند کسانی که می‌خواهند پای ادّعاها را به ساحت این نهضت واقع‌گرا باز نمایند تا با این شیوه‌ی کوته‌فکرانه، به متانت و وزانت آن لطمه بزنند و بندگان مارگزیده‌ی خدا را درباره‌ی آن به شبهه بیندازند و دهان یاوه‌گویان و بهانه‌جویان را بر ضدّ آن بگشایند، در حالی که اگر به دنبال حقیقت بودند، آن را با چشم خود می‌دیدند و اگر به دنبال واقعیّت بودند، آن را با گوش خود می‌شنیدند و آن هنگام، محکمات را به سبب متشابهات وا نمی‌نهادند! [پرسش و پاسخ ۱۵]

خوشبختانه بسیاری از احکام ضروری و بنیادین اسلام مانند ارکان نماز و روزه و زکات و حجّ، چنانکه منصور هاشمی خراسانی در بخشی از کتاب خود تبیین فرموده است، از طریق کتاب خداوند و اخبار متواتر پیامبر او صلّی الله علیه و آله و سلّم معلوم می‌شود و با این وصف، می‌توان به آن‌ها عمل کرد و عمل به آن‌ها مجزی است، ولی برای یقین به سایر احکام اسلام و برائت ذمّه از آن‌ها، چاره‌ای جز رجوع به خلیفه‌ی خداوند در زمین نیست و این کاری است که به باور منصور هاشمی خراسانی ممکن است؛ چراکه مانع رجوع به او چیزی جز تقصیر مردم در تأمین مقدّمات آن نیست و تبعاً رفع این مانع به معنای تأمین مقدّمات رجوع به او برای آنان ممکن است و اگر این کار به اجتماع گروهی کافی از آنان نیاز دارد و گروهی کافی از آنان اجتماع نمی‌کنند، گناه منصور هاشمی خراسانی نیست، بل گناه خود مردم و کسانی است که آنان را از این کار باز می‌دارند... آری، این زمینه‌ساز ظهور مهدی، مسلمانان جهان را از وقوع یک «بی‌چارگی بزرگ» خبر می‌دهد و آنان را با ارائه‌ی راهکارهایی روشن و عملی، به برون‌رفت از آن فرا می‌خواند، ولی بیشتر آنان ندای ایشان را نمی‌شنوند یا می‌شنوند و در نمی‌یابند، جز اندکی از آنان که خداوند دل‌هاشان را برای ایمان آزموده است و البته همانان کافی خواهند بود ان شاء الله. [نقد و بررسی ۱]

اینکه شما پیشتر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی را نمی‌شناختید و نامشان را نشنیده بودید، دلیل بر وجود نداشتن ایشان نمی‌شود؛ چنانکه عاقلان گفته‌اند: «نیافتن دلیل بر نبودن نیست»! همچنانکه شما به طور حتم بسیاری دیگر از عالمان جهان اسلام در کشورهای مختلف را نیز نمی‌شناسید و نامشان را نیز نشنیده‌اید و با این حال، آنان وجود دارند و چه شما بدانید و چه شما ندانید، مشغول فعالیّت‌های علمی و فرهنگی خود هستند... آری، متأسفانه شما تحت تأثیر إلقائات جاهلان و افراد مغرض و بیمار هستید وگرنه می‌دانید که اتّفاقاً صالح‌ترین بندگان خداوند کسانی هستند که گمنامند و از شهرت می‌گریزند و این به معنای وجود نداشتن آنان نیست، بلکه چه بسا وجود داشتن دیگران به یمن وجود آنان است و به برکت وجود آنان مهلت داده می‌شوند! آنان کسانی هستند که به تعبیر برخی روایات مستفیض «در زمین گمنام و ناشناخته‌اند، ولی در آسمان معروف و مشهورند»... به هر حال، به یاد داشته باشید انسان عاقل کسی است که حق را با افراد نمی‌شناسد، بلکه افراد را با حق می‌شناسد، در حالی که انسان جاهل عکس این کار را انجام می‌دهد و شهرت یا مقام یا عنوان افراد را دلیل بر حق بودنشان و گمنامی آنان را دلیل بر باطل بودنشان می‌پندارد. این بی‌گمان جهالتی آشکار است! [نقد و بررسی ۶]

اتّخاذ القاب نیکو برای پیشوایان و عالمان دین، کاری معمول است، بل سنّتی اسلامی به شمار می‌رود... چنانکه لقب «مصطفی» برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و لقب «احمد» که در انجیل با آن معرّفی شده... و لقب «مرتضی» برای علی از این قبیل بوده... سایر پیشوایان اهل بیت نیز القاب مختلفی مانند «باقر»، «صادق»، «کاظم» و «رضا» داشتند که امروز به آن‌ها شناخته‌تر هستند تا به نام‌های خودشان، بل مهدی که منصور به سوی او دعوت می‌کند نیز نام دیگری دارد و «مهدی» لقب و شهرت اوست... با توجّه به این شواهد، ممکن است که «منصور» نیز لقب و شهرت نویسنده‌ی کتاب «بازگشت به اسلام» و زمینه‌ساز ظهور مهدی باشد، ولی بدون شک این چیز مهمّی نیست که فکر برخی کوته‌فکران را به خود مشغول کرده و به دست‌آویز سست‌شان برای تبلیغ بر ضدّ این عالم بزرگ و مظلوم تبدیل شده است؛ چراکه مسلّماً از نظر عاقلان، تنها اندیشه‌ها و آموزه‌های اسلامی و اصلاح‌گرانه‌ی او اهمّیت دارد و نام و لقب و شهرت او تعیین کننده نیست؛ با توجّه به آنکه این اندیشه‌ها و آموزه‌ها متّکی بر نام و لقب و شهرت او نیست تا با تغییر آن تغییر یابد، بل متّکی بر کتاب خدا و سنّت متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و احکام قطعی عقل است که در هر حال ثابت و قابل پیروی است. بنابراین، شما می‌توانید تصوّر کنید که نام منصور هاشمی خراسانی، محمّد، یا علی، یا عمر، یا سعید، یا هاشم، یا جعفر، یا قاسم، یا قنبر، یا محمّد علی، یا محمّد جعفر، یا عبد الله، یا چیز دیگری از این قبیل است؛ چراکه او هر نامی داشته باشد، نویسنده‌ی کتاب «بازگشت به اسلام» و رهبر نهضت مبارکی است که به کوری چشم منافقان و بیماردلان، برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در جهان و تحقّق حاکمیّت مهدی ظهور کرده است و با وجود همه‌ی عداوت‌ها و جوسازی‌ها به حرکت خود تا رسیدن به آرمان متعالی و مقدّسش ادامه می‌دهد ان شاء الله. [نقد و بررسی ۸]

بارها گفته‌ایم که نام، تصویر و سوابق علمی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، موضوعیّت و اهمّیّت ندارد؛ زیرا چیزی که معرّف و مبیّن حقّانیّت اوست، مبانی، دیدگاه‌ها و اهداف معقول و مشروع اوست، نه نام، تصویر و سوابق علمی‌اش و با این وصف، مجادله درباره‌ی نام، تصویر و سوابق علمی‌اش، کار بیهوده‌ای است و تنها به کمرنگ شدن مبانی، دیدگاه‌ها و اهداف او از یک سو و به خطر افتادن امنیّتش از سوی دیگر می‌انجامد و این هر دو مفسده‌ای آشکار است که هر مؤمن عاقل، بصیر و خیرخواهی را از همراهی با مجادله‌کنندگان باز می‌دارد. فرض کنید که این عالم بزرگ، چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی در دهی بالای کوه است که مردم او را با نام «غضنفر ده بالا» می‌شناسند! این موضوع کدام واقعیّت را بر روی زمین تغییر می‌دهد؟! آیا دعوت او به سوی حق را باطل می‌کند، یا استدلال درستش به قرآن و سنّت و عقل را غلط می‌گرداند، یا از ارزش آموزه‌های ارزشمند علمی و اخلاقی‌اش می‌کاهد، یا شأن والای معنوی‌اش را نفی می‌نماید؟! آیا ممکن نیست که خداوند چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی را مورد عنایت خویش قرار دهد و به وسیله‌ای برای هدایت بندگانش تبدیل کند؟! آیا پیامبر خاتم، چوپانی فاقد هر گونه مدرک تحصیلی نبود که خداوند او را بر نام‌آوران زمانش ترجیح داد و به وسیله‌ای برای هدایت جهانیان تبدیل کرد؟! آیا «غضنفر ده بالا» نمی‌تواند ایمان و تقوایی بیشتر از «آیت الله فلانی» داشته باشد و در پیشگاه خداوند مقرّب‌تر و آبرومندتر باشد؟! در حالی که خداوند خود فرموده است: ﴿يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ؛ «هر کس را بخواهد به رحمت خود مخصوص می‌گرداند و خداوند دارای فضل عظیم است» و فرموده است: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛ «خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را در کجا قرار دهد». [نقد و بررسی ۸]

یک بار دیگر به کسانی که نمی‌خواهند به فتنه بیفتند می‌گوییم که دست از کنجکاوی درباره‌ی نام، تصویر و سوابق علمی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی بردارید و بدون پیش‌ذهنیّت‌های القاء شده توسّط دشمنان او، به بررسی مبانی، آراء و اهدافش بر بنیاد عقل و شرع بپردازید؛ چراکه این کنجکاوی بیهوده، دیر یا زود به فتنه‌ای برای شما و دستاویزی برای شبهه‌افکنان تبدیل خواهد شد؛ همان شیاطین انسی و جنّی که می‌کوشند شما را از متن به حاشیه و از محکمات به متشابهات مشغول سازند تا بدین حیله، ذهن‌تان را مغشوش و قلب‌تان را بیمار گردانند تا در هجوم بدبینی‌ها و بدگمانی‌ها، سپر عقلانیّت را بر زمین بیندازید. آنان می‌دانند که در مصاف حجّت‌ها و براهین قاطع علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مانند طفلی عاجز و درمانده‌اند. از این رو، برای مقابله با او، چاره‌ای جز جوسازی و حاشیه‌پردازی ندارند و چیزی که به آنان مجال این شرارت و شیطنت را می‌دهد، حسّاسیّت و اهتمام شما به نام، تصویر و سوابق علمی این بزرگوار است؛ زیرا اگر شما به این قبیل حواشی و فروع، اهمّیّت چندانی نمی‌دادید، اینان تا این اندازه بر روی آن تأکید نمی‌کردند، ولی واقع آن است که شما به این قبیل حواشی و فروع، اهمّیت فراوانی می‌دهید و این فرصتی برای این دشمنان خدا و دشمنان خلیفه‌ی او در زمین محسوب می‌شود. اینان مانند سایر شیاطین انسی و جنّی، از نقطه‌ی ضعف شما سوء استفاده می‌کنند و نقطه‌ی ضعف شما، اهمّیّت دادن به ظواهر اشخاص به جای اندیشه‌ها، آموزه‌ها و آرمان‌های آنان است. [نقد و بررسی ۸]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۰ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف ولایت فقیه است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، ثبوت ولایت معصوم برای غیر معصوم را عقلاً محال می‌داند؛ زیرا اثبات اختیارات معصوم برای کسی که معصوم نیست و خواسته یا ناخواسته به خطا و لغزش دچار می‌شود، قبیح است و به تناقض در امر خداوند می‌انجامد. این سخن حقّی است که تنها علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آن را بیان نکرده است، بلکه بسیاری از عالمان بزرگ و مشهور شیعه نیز آن را بیان کرده‌اند و با این وصف، دشمنی با علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به خاطر آن، وجهی ندارد.[۲۳] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۱ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف علما و مراجع تقلید است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، خود یکی از علما است و تبعاً نمی‌تواند مخالف علما باشد. او صرفاً با علمای فاسد مخالف است که وابسته و سرسپرده‌ی حاکمانند و برای برخورداری از حمایت‌های مالی آنان، چشم خود را به روی ظلمشان بسته‌اند و بر ضد مردم مظلوم و عالمان مستقلّی که به انتقاد از ظلم می‌پردازند سخن می‌گویند. همچنین، او با تقلید کورکورانه از علما به معنای تقلید از آنان بدون اطلاع از دلایلشان مخالف است؛ چراکه این کار، بر خلاف آموزه‌های اسلام است و بیخ علم و تحقیق را می‌خشکاند.[۲۴] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۲ . چرا هیچ یک از علمای معروف، منصور هاشمی خراسانی را تأیید نکرده است؟

علمای معروف، معصوم نیستند و از این رو، تأیید یا عدم تأییدشان دلیل محسوب نمی‌شود؛ خصوصاً هرگاه تحت نظارت و سیطره‌ی حاکمان ظالم باشند و در صورت تأیید کسی که مخالف آنان است، با مؤاخذه و آزار آنان مواجه شوند؛ چراکه در این صورت، ممکن است عدم تأییدشان، به دلیل ترس از آنان باشد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۳ . آیا منصور هاشمی خراسانی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام ندانسته، بلکه عدم حمایت از دعوتش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته؛ چراکه دعوتش به سوی امام مهدی علیه السلام است و طبیعتاً عدم حمایت از دعوت به سوی امام مهدی علیه السلام، ظهور امام مهدی علیه السلام را به تأخیر می‌اندازد؛ همچنانکه هر گناه و کار نادرست دیگری به اندازه‌ی خود، ظهور آن حضرت را به تأخیر می‌اندازد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۴ . آیا منصور هاشمی خراسانی، از مردم می‌خواهد که مال و سلاح کافی به او بدهند تا امام مهدی علیه السلام ظهور کند؟!

این سوء ظن و تهمتی نارواست که از گناهان بزرگ محسوب می‌شود. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، هیچ گاه از کسی برای خود مال و سلاح طلب نکرده است. او از مردم خواسته است که به جای فراهم کردن مال و سلاح برای ظالمان، برای امام مهدی علیه السلام مال و سلاح فراهم کنند تا او بتواند قیام و حکومت کند؛ چراکه قیام و حکومت او، مانند قیام و حکومت هر شخص دیگری، بدون مال و سلاح کافی عملی نیست. این صرفاً بیانِ یک حکم عقلی و شرعی است؛ مانند بیانِ حکم خمس و زکات توسّط عالمان که از آن برداشت نمی‌شود آنان خمس و زکات را برای خود می‌خواهند! [مقاله‌ی ۱۱۷]

یادداشت روز
خطبه‌ای از آن جناب که در آن از عواقب غیاب مهدی بیم می‌دهد و به سوی زمینه‌سازی برای ظهور او دعوت می‌کند.

گروهی از یارانمان روایت کردند که عبد صالح منصور هاشمی خراسانی، سه سال پیش از فتنه‌ی شام و عراق برای جمعی از مردم خطبه‌ای خواند و فرمود:

«هان! بدانید که افقِ مغرب، از ابرهای تیره تاریک است. به زودی توفانی سرخ بر شما خواهد وزید و سرزمینِ شما را در خواهد نوردید. نه سقفی باقی خواهد گذاشت که در زیرِ آن پناه گیرید و نه دیواری که در پسِ آن پنهان شوید! در آن زمان، امّت محمّد آرزو خواهد کرد که نیمی از جوانان خود را بدهد و در عوض، مهدی را در درّه‌ای از درّه‌های حجاز باز یابد!

هان، ای امّت نادان! در پیِ چه می‌گردی؟! و به دنبالِ که می‌روی؟! پیشوای تو مهدی است. آرامشِ شب‌ها و خرّمیِ روزهای تو مهدی است. شادیِ ماندگار و شیرینیِ روزگارِ تو مهدی است. خوش‌بختیِ دنیا و رستگاریِ آخرت تو مهدی است. پس چه چیزی تو را از او باز داشته است؟! یا چه کسی تو را از او بی‌نیاز کرده است؟! ...

آیا می‌پندارید که در غیاب او، عدالت را خواهید دید و به شکوفایی خواهید رسید؟! یا می‌پندارید که در غیاب او، امنیّت خواهید داشت و خوشبخت خواهید شد؟! نه به خدا سوگند، سپس نه به خدا سوگند؛ بلکه این آرزو را با خود به گور خواهید برد، همچنانکه گذشتگانتان آن را با خود به گور بردند! زیرا خداوند در غیبت گماشته‌اش خیری قرار نداده و در حکومت غیرِ او برکتی نیافریده است!

راست می‌گویم به شما: در غیبت او، شکم‌هاتان به پشت خواهد چسبید و بر روی خاشاک خواهید خوابید! صبح و شام غضبناک خواهید بود و آرزوی مرگ خواهید کرد! خانه‌های شما غیرمسکون و بازارهاتان تعطیل خواهد شد! زمین‌های زراعی خار خواهد رویاند و درختانِ میوه خشک خواهد شد!...