شماری از یارانمان ما را خبر دادند، گفتند: جناب منصور هاشمی خراسانی پس از نماز عصر به ما روی نمود و ما را از پرستش طاغوت بر حذر داشت و به یاری خداوند و خلیفهاش در زمین امر فرمود، اگرچه مردم نپسندند و خصومت کنند. پس چون از سخن فارغ شد و حقّ نصیحت را ادا نمود، یکی از یارانمان به او گفت: «استاد! کاش چیزی میگفتی که مردم بپذیرند و کاش روشی را در پیش میگرفتی که از تو نگریزند!» پس آن جناب به خشم آمد و فرمود:
چه بگویم و چگونه مثل زنم؟! آیا کلمهای هست که نیالوده باشند و جملهای هست که برایم باقی گذاشته باشند؟! از هر راهی میروم، پیش از من رفتهاند و به هر روشی سلوک میکنم، پیش از من کردهاند؛ تا آنکه همهی راهها را بر من تنگ ساختهاند و همهی روشها را بر من سخت نمودهاند! ای فغان که با جهل خود بر علم من ظفر یافتهاند و ای دریغ که با کذب خود بر صدق من سایه انداختهاند! با نام خدا، کام شیطان را برآوردهاند و با نام دین، دام گسترانیدهاند؛ پس نام خدا را بیحرمت ساختهاند و دین را از رونق انداختهاند!
هرآینه یافت نمیشود کسی که برای رضای خدا، زنا کند یا برای ثواب، به دزدی رود، ولی یافت میشوند کسانی که برای رضای خدا، خون بیگناهان را میریزند و برای ثواب، تباهی میانگیزند و در حالی ستم میورزند که خود را نمایندگان خدا در زمین میشمارند!
سپس آواز خود را بالا آورد -چنانکه گفتی فریاد میزند- پس فرمود:
وای بر آنان که مفسد و سرکوبگرند و میگویند که خداوند ما را گماشته است!
وای بر آنان که مصلحت خویش بر شریعت مقدّم میدارند و میگویند که خداوند ما را امر کرده است!
وای بر آنان که اموال مردم را به باطل میخورند و میگویند که خداوند ما را اذن داده است!
وای بر آنان که سخنان گزاف میگویند و میگویند که خداوند ما را فرموده است!
وای بر آنان که دشنام دهنده و بهتان زنندهاند و میگویند که خداوند ما را سفارش کرده است!
چه کسی در دنیا از آنان ستمکارتر است و چه کسی در آخرت عذاب بزرگتری دارد؟!
آیا نمیاندیشند از روزی که فرشتهی مرگ گلویشان را میگیرد و نفَسشان را قطع میکند و میان آنان و پیروانشان و هر چیزی که گرد آوردهاند، جدایی میاندازد؟!
آیا نمیترسند از روزی که ندا داده میشوند: «کجایند ستمکارترینها؟! کجایند کسانی که شیطان را میپرستیدند و میگفتند که خدا را میپرستیم؟! کجایند کسانی که در زمین إفساد میکردند و میگفتند که اصلاح میکنیم؟!» پس از درون گورها و چکاد کوهها و بستر دریاها و شکم درندگان و چینهدان پرندگان گرد میآیند و بر میخیزند، در حالی که پوششی بر آنان نیست و رویهایشان سیاه است و مانند گلّهی بزها به سوی محشر رانده میشوند، تا به حسابشان رسیدگی شود، چونان که به حساب احدی رسیدگی نشده باشد! آن گاه آنان را به زنجیر میکشند و دسته دسته به سَقَر میافکنند و آن درّهای در بُن جهنّم است که شیاطین در آن افکنده میشوند، پس در آن پوست کنده میشوند، مانند مرغ برای بریانی!
آن گاه ندا داده میشود: «کجایند یاران اینان؟! کجایند کسانی که اینان را در کذبشان تصدیق کردند و فرمان بردند؟! کجایند دوستداران اینان و دوستداران دوستداران اینان؟!» پس مانند موران از هر سوراخی بیرون میآیند، در حالی که زشتروی و بدبویند و دل در گلو و جان بر لب دارند، پس به سوی محشر رانده میشوند، تا به حسابشان رسیدگی شود؛ نه عذری از آنان شنفته میشود و نه شفاعتی برایشان پذیرفته؛ تا آن گاه که به دروازههای جهنّم میرسند و غریو آن را میشنوند که گویی بانگ انفجار است و لهیبش را حس میکنند که گویی کورهی آجرپزان است، پس گریان میشوند و نعره سر میدهند. پس دربانان به آنان میگویند: «ای پیروان ستمکارترینها! آیا خداوند در زمین خلیفهای قرار نداد؟!» میگویند: «قرار داد، ولی از او پیروی نکردیم، بلکه از ستمکارترینها پیروی کردیم تا از قدرت و ثروتشان برخوردار شویم و شیطان برایمان آراست و گروهی نادان بودیم». پس دربانان میگویند: «اینک به جهنّم درآیید تا از عذاب آنان برخوردار شوید، همان گونه که در دنیا از قدرت و ثروتشان برخوردار شدید». پس در میان دود و آتش به آنان میپیوندند، در حالی که بر آنان خشمگینند و لعنتشان میکنند و میگویند: «شما ما را به اینجا رساندید، هنگامی که ما را فریفتید و گفتید که از ما پیروی کنید تا خداوند از شما خشنود باشد». پاسخ میدهند: «آیا ما مجبورتان کردیم؟! بلکه با خواست خود از ما پیروی کردید، تا از قدرت و ثروتمان برخوردار شوید و در ستم ما شریک بودید». پس آتش در میانشان زبانه میکشد و گفتگویشان را قطع میکند و آوازی بر میخیزد که «لعنت خداوند بر ستمکارترینها؛ همانها که بدون اذن خداوند بر کرسیّ او نشستند و به غیر چیزی که نازل کرده بود، حکم راندند و لعنت خداوند بر پیروان آنها؛ همانها که آنها را تصدیق و یاری کردند، تا از قدرت و ثروتشان برخوردار باشند». پس از رحمت خداوند ناامید میگردند و در مییابند که هیچ کدامشان را خلاصی نیست.
این بیگمان اندرز نیکویی است برای کسانی که به آن گوش میسپارند، ولی ستمکارترینها و کسانی که از دولت آنها برخوردارند، به آن گوش نمیسپارند و دیگران را از گوش سپردن به آن باز میدارند، هنگامی که با استهزاء بر من میخندند و با تکبّر میگویند: «این گفتاری چون گفتار مدّعیان است!» تا عوام را از من بترسانند و سفیهان را بر من جرأت دهند که زبان خود را بر من دراز کنند و بار دیگر مکر کرده میگویند: «این گفتاری تازه نیست، بل گفتاری مانند گفتار ماست که خود از پیش گفتهایم!» تا کسانی که از آنها به تنگ آمدهاند، از من نیز گریزان شوند و بگویند: «از آنها و هر کس که مانند آنها میگوید بیزاریم!» در حالی که من از آنها نیستم و مانند آنها نمیگویم؛ اگر چنین بود با من دشمنی نمیکردند؛ همچنانکه از ادّعای باطل بریئم و آنها میدانند، ولی واقع آن است که بر من حسد میبرند و انصاف نمیدهند.
من از کسانی هستم که به عهد نخستین پایبندند و با گذشت زمان رنگ نباختهاند؛ آنان که بر بیّنهای از پروردگار خویشند و در نوری از جانب او ره میسپارند؛ آنان که سخن به گزاف نمیگویند و از گمان خود و خواهش دیگران پیروی نمیکنند؛ آنان که در زمین یقین ریشه دارند و شاخسارشان در آسمان ایمان افراشته است و هر زمان میوهای تازه میآورد؛ آنان که هیچ کس با حجّت بر آنان چیرگی نمییابد و در عدالت بر آنان پیشی نمیگیرد. پس به سخنم گوش بسپارید و من را مانند دیگران نپندارید؛ چراکه من برای شما آموزگاری راستگو و مهربانم و شما را به سوی بهترین کار فرا میخوانم؛ اینکه پروردگارتان را بپرستید و از پرستش طاغوت بپرهیزید، تا پروردگارتان شما را ببخشاید و نعمت دهد و از ذلّت و مسکنت برهاند و به سرزمینی پاکیزه برساند که به پدرانتان وعده داد؛ سرزمینی که در آن خرّمی و آسایش است و بیم و اندوهی نیست؛ سرزمینی بهتر از هر سرزمینی در دنیا که دیده یا شنیدهاید. پس به اندرزم گوش بسپارید و از من روی نگردانید و فریب ستمکارترینها را نخورید که بر ضدّم یاوه میسرایند تا شما را بر من بدگمان سازند؛ همانها که از دین ارتزاق میکنند و میترسند که من کسبشان را کساد کنم.
هر کس شنید به خاطر دارد و به کسی که نشنید برساند، تا خداوند هر کس را خواهد هدایت کند یا در گمراهیاش واگذارد.