احکام نماز مسافر چیست؟ چرا باید نماز را در مسافرت به صورت شکسته خواند؟ درست است که در صورت مسافرت به مکه نماز شکسته نخواهد بود؟
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . خداوند ﴿الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ است و پیامبری که فرستاده ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است و دینی که نازل کرده «الْحَنِیفِیَّةُ السَّمْحَةُ» است و از این رو، تکلیف عبادی بندگانش در سفر -هنگامی که از خانه و شهر خود دور هستند و دغدغهها و نگرانیهای خاصّی دارند- را سبک کرده است تا برای آنها عسر و حرجی پیش نیاید؛ چنانکه دربارهی نمازشان فرموده است: ﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[۱]؛ «و هرگاه در زمین رهسپار شدید پس بر شما گناهی نیست که از نمازتان بکاهید اگر ترسیدید که کافران شما را به فتنه بیندازند» و فرموده است: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَى ۙ وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ﴾[۲]؛ «پس هر چه از قرآن که میسّر شد را بخوانید، دانست که از میان شما بیمارانی خواهند بود و دیگرانی که در زمین رهسپار میشوند تا از فضل پروردگارشان بجویند و دیگرانی که در راه خداوند میجنگند، پس هر چه از آن که میسّر شد را بخوانید» و دربارهی غسل و وضوءشان فرموده است: ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا﴾[۳]؛ «و اگر بیمار یا در سفری بودید یا یکی از شما از قضاء حاجت آمد یا با زنان نزدیکی کردید پس آب نیافتید، پس با خاکی پاکیزه تیمّم کنید» و دربارهی روزهیشان فرموده است: ﴿فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾[۴]؛ «پس هر کس از شما بیمار یا در سفری بود، پس به شماره از روزهایی دیگر (روزه بگیرد)». اینها تخفیفهایی از جانب خداوند است که سنّت پیامبرش بر آنها جاری شده ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا﴾[۵]؛ «و هر کس از خداوند و پیامبرش اطاعت کند، به رستگاری بزرگی دست یافته است»، ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۶]؛ «و هر کس از خداوند و پیامبرش اطاعت کند، او را به بهشتهایی در میآورد که از زیرشان نهرها جاری است، در آن جاویدان هستند و آن همانا رستگاری بزرگی است».
۲ . از کتاب خداوند دانسته میشود که ملاک برخورداری از این تخفیفها «ضرب فی الأرض» به معنای «سفر» است و آن مفهومی عرفی به معنای خروجی غیر معمول از شهر خود برای مدّت یا مسافتی قابل توجّه است. در اینکه تنها به چنین خروجی «سفر» گفته میشود میان عالمان مسلمان اختلافی نیست؛ با توجّه به اینکه مسلّماً خروجی معمول از شهر خود برای مدّت یا مسافتی ناچیز، «سفر» محسوب نمیشود و عسر و حرج خاصّی ندارد تا اقتضایی برای تخفیف داشته باشد، ولی در اینکه «مدّت یا مسافت قابل توجّه» چیست، میان عالمان مسلمان اختلاف نظر است. نظر علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی این است که خروج غیر معمول از شهر خود به مدّت یک روز (بیاض یوم) «سفر» محسوب میشود و این نظر اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم[۷] و نظر برخی از صحابه مانند عبد الله بن عبّاس و عبد الله بن عمر است[۸]، بلکه اوزاعی آن را نظر «عامّة العلماء» دانسته است[۹]. با این وصف، کسی که دست کم به مدّت یک روز (طلوع تا غروب آفتاب) از شهر خود بیرون میرود، مسافر محسوب میشود و مکلّف است که نماز خود را قصر و روزهی خود را افطار کند، بل کسی که به قصد یک روز سفر از شهر خود بیرون میرود، مسافر است و میتواند به محض بیرون رفتن، نماز خود را قصر و روزهی خود را افطار کند، ولی کسی که چنین قصدی ندارد، بل میخواهد یا احتمال میدهد که پیش از غروب آفتاب به شهر خود بازگردد یا به مقصد خود برسد، مسافر محسوب نمیشود و نمیتواند نماز خود را قصر و روزهی خود را افطار کند؛ مگر اینکه به اندازهی یک روز راه (مسیرة یوم) طیّ طریق کند و آن پیش از رواج وسائل نقلیّهی جدید، ۸ فرسنگ معادل ۴۸ کیلومتر بود که کاروانها به طور معمول در روشنایی روز (بیاض یوم) طی میکردند تا با رسیدن شب در جایی منزل کنند، ولی هماکنون که وسائل نقلیّهی جدید رواج یافته، بسیار بیشتر است و شاید از ۱۰۰ فرسنگ معادل ۶۰۰ کیلومتر با احتساب سرعت متوسّط در اتوبوسهای بین شهری تجاوز کند. با این وصف، کسی که دست کم به مدّت یک روز (بیاض یوم) یا مسافتی که معمولاً در یک روز پیموده میشود (مسیرة یوم) طیّ طریق میکند، مکلّف است که نماز خود را قصر و روزهی خود را افطار کند، اگرچه به سبب سرعت سیر، پیش از غروب آفتاب به شهر خود بازگردد یا به مقصد خود برسد؛ زیرا چنین کسی هر چند با لحاظ مدّت خروجش مسافر محسوب نمیشود، با لحاظ مسافتی که پیموده است مسافر محسوب میشود؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: مَنْ خَرَجَ مِنْ مِصْرِهِ بَيَاضَ يَوْمٍ فَهُوَ مُسَافِرٌ، قُلْتُ: أَرَأَيْتَ إِنْ رَجَعَ إِلَى مِصْرِهِ قَبْلَ الْغُرُوبِ؟ قَالَ: لَا سَفَرَ أَقَلُّ مِنْ بَيَاضِ يَوْمٍ فَإِنْ خَرَجَ بِقَصْدِ ذَلِكَ فَهُوَ مُسَافِرٌ، قُلْتُ: الرَّجُلُ يَذْهَبُ بِالطَّيَّارَةِ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ ثُمَّ يَرْجِعُ قَبْلَ الْغُرُوبِ، أَلَيْسَ هُوَ مُسَافِرًا؟ قَالَ: مَنْ خَرَجَ مِنْ مِصْرِهِ مَسِيرَةَ يَوْمٍ فَهُوَ مُسَافِرٌ، قُلْتُ: وَمَا مَسِيرَةُ يَوْمٍ؟ قَالَ: مَا يَسِيرُ فِيهِ أَهْلُ مِصْرِهِ، قُلْتُ: ثَمَانِيَةُ فَرَاسِخَ؟ قَالَ: مَا يَسِيرُ فِيهِ أَهْلُ مِصْرِهِ»[۱۰]؛ «شنیدم منصور میفرماید: هر کس از شهر خود یک روشنایی روز بیرون رود مسافر است، گفتم: اگر پیش از غروب به شهرش بازگردد چطور؟ فرمود: سفری کمتر از یک روشنایی روز نیست، پس اگر به قصد آن بیرون رود مسافر است، گفتم: (امروزه) یک کس با هواپیما از مشرق به مغرب میرود، سپس پیش از غروب باز میگردد، آیا او مسافر نیست؟ فرمود: هر کس از شهر خود به مقدار یک روز راه بیرون رود مسافر است، گفتم: یک روز راه چه مقدار است؟ فرمود: مقداری که اهل شهر او در آن سیر میکنند، گفتم: هشت فرسخ؟ فرمود: مقداری که اهل شهر او در آن سیر میکنند».
از اینجا دانسته میشود که ملاک تحقّق «سفر»، مدّت خروج از شهر است، نه مسافت آن، ولی مسافت پیموده شده در خارج شهر هرگاه به اندازهای زیاد باشد که معمولاً در سفر پیموده میشود، «سفر» صدق میکند و مسافتی که معمولاً در سفر پیموده میشود، در زمانها و مکانهای مختلف متفاوت است و با مراجعه به عرف دانسته میشود. بنابراین، در زمان و مکانی که بیشتر سفرهای مردم با اسب و شتر انجام میشود، مسافتی که معمولاً در یک روز با اسب و شتر پیموده میشود ملاک است و در زمان و مکانی که بیشتر سفرهای مردم با اتوبوس و قطار انجام میشود، مسافتی که معمولاً در یک روز با اتوبوس و قطار پیموده میشود ملاک است؛ هر چند تعیین دقیق این مسافت خالی از عسر و حرج نیست و از این رو، ضرورتی ندارد و تعیین تقریبی آن کافی است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنْ قَصْرِ الصَّلَاةِ، فَقَالَ: إِذَا كُنْتَ عَلَى سَفَرٍ فَقَصِّرْ، قُلْتُ: عَلَى أَيِّ سَفَرٍ؟ قَالَ: إِذَا سَافَرْتَ بَيَاضَ يَوْمٍ فَقَصِّرْ، قُلْتُ: فِي أَيِّ مَسَافَةٍ؟ قَالَ: إِذَا سَافَرْتَ مَسِيرَةَ يَوْمٍ فَقَصِّرْ، قُلْتُ: وَمَا مَسِيرَةُ يَوْمٍ؟ فَغَضِبَ وَقَالَ: وَاللَّهِ مَا خُضْتُمْ إِلَّا كَمَا خَاضَ بَنُو إِسْرَائِيلَ إِذْ قَالَ لَهُمْ مُوسَى إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»[۱۱]؛ «از منصور دربارهی قصر کردن نماز پرسیدم، پس فرمود: هرگاه در سفری بودی قصر کن، گفتم: در چه سفری؟ فرمود: هرگاه به مدّت یک روشنایی روز سفر کردی قصر کن، گفتم: در چه مسافتی؟ فرمود: هرگاه به مسافت یک روز راه سفر کردی قصر کن، گفتم: مسافت یک روز راه چیست؟ پس به خشم آمد و فرمود: به خدا سوگند فرو نرفتید مگر چونان که بنی اسرائیل فرو رفتند هنگامی که موسی به آنان گفت خداوند شما را امر میکند که گاوی را ذبح کنید».
۳ . برخورداری از تخفیفهای شرعی در سفر برای کسی است که به قصد معصیت سفر نمیکند؛ چنانکه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی فرموده است: «لَيْسَ لِلظَّالِمِ قَصْرُ صَلَاةٍ وَلَا إِفْطَارُ صَوْمٍ وَلَا اضْطِرَارٌ فِي مَخْمَصَةٍ وَلَا كِذْبٌ فِي مَصْلَحَةٍ وَلَا تَقَيِّةٌ فِي خِيفَةٍ»[۱۲]؛ «برای ظالم نه شکستن نمازی و نه خوردن روزهای (در سفر) و نه اضطراری در مخمصه و نه دروغی در مصلحت و نه تقیّهای در بیم است»؛ چراکه همهی این رخصتها از روی رحمت خداوند وضع شدهاند و ظالمان مستحقّ رحمت خداوند نیستند؛ چنانکه فرموده است: ﴿أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ﴾[۱۳]؛ «آگاه باشید که لعنت خداوند بر ظالمان است». به علاوه، کسانی که سفر شغل آنان است، به نحوی که بیشتر ایّام سال در حال رفت و آمد هستند، مسافر محسوب نمیشوند و تبعاً مکلّف به قصر نماز و افطار روزه نیستند؛ مگر در راه هنگامی که برایشان عسر و حرجی دارد.
۴ . بنا بر نظر اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم[۱۴] کسی که قصد اقامت ۱۰ روز در جایی را دارد، مسافر محسوب نمیشود و باید نماز خود را در آنجا کامل بخواند و روزهی خود را بگیرد و این نظر منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا﴾[۱۵]، لِمَاذَا يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشْرًا؟! قَالَ: لِأَنَّ عَشَرَةَ أَيَّامٍ أَكْثَرُ السَّفَرِ يُقْصَرُ فِيهَا الصَّلَاةُ وَيُفْطَرُ فِيهَا الصَّوْمُ فَمَنْ زَادَ عَلَيْهَا فَهُوَ مُقِيمٌ فَيَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ كَانُوا مُسَافِرِينَ فِي الدُّنْيَا غَيْرَ مُقِيمِينَ! قُلْتُ: فَلِمَاذَا ﴿يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا﴾[۱۶]؟! قَالَ: لِأَنَّهُ أَقَلُّ السَّفَرِ وَلَا يَكُونُ سَفَرٌ أَقَلَّ مِنْ يَوْمٍ! قُلْتُ: اللَّهُ أَكْبَرُ! أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أُوتِيتَ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ»[۱۷]؛ «از منصور دربارهی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که میفرماید: <(گناهکاران در روز قیامت) میان یکدیگر نجوا میکنند که جز ده روز درنگ نکردید>، چرا میپندارند که جز ده روز درنگ نکردند؟! فرمود: برای اینکه ده روز حدّاکثر سفر است، نماز در آن شکسته و روزه در آن افطار میشود، پس هر کس بر آن بیفزاید او مقیم است، پس آنان میپندارند که در دنیا مسافر بودهاند نه مقیم! گفتم: پس چرا <نیکوکارترین آنان میگویند که جز یک روز درنگ نکردید>؟! فرمود: برای اینکه یک روز حدّاقلّ سفر است و هیچ سفری کمتر از یک روز نیست! گفتم: الله اکبر! شهادت میدهم که به تو حکمت و گفتار فیصله کننده داده شده است».
همچنین، بنا بر نظر اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم[۱۸] کسی که بدون قصد اقامت، بیشتر از یک ماه در جایی میماند، در حکم مقیم است و باید نماز خود را در آنجا کامل بخواند و روزهی خود را بگیرد.
۵ . بنا بر روایات متواتر اسلامی، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نماز خود را در مکّه به قصر خواند و پس از او، ابو بکر نیز نماز خود را در مکّه به قصر خواند و پس از او، عمر نیز نماز خود را در مکّه به قصر خواند و پس از او، عثمان نیز نماز خود را در مکّه به قصر خواند، تا آنکه پس از مدّتی این کار را ترک کرد و نماز خود را در مکّه کامل خواند و از این رو، مورد اعتراض شدید صحابه قرار گرفت[۱۹] و یکی از کسانی که به این سبب بر او اعتراض کردند علیّ بن ابی طالب بود[۲۰]. با این وصف، نمیتوان کامل خواندن نماز در مکّه برای مسافر را سنّت دانست، اگرچه روایاتی متعارض از اهل بیت دربارهی جواز آن رسیده است[۲۱].
با تشکر از سایت بسیار مفید شما
در متون فقهی بحث وطن مطرح شده است و اینکه چه جایی وطن محسوب میشود و چه جایی نه که بشود با رسیدن به آن نماز را کامل کرد. میخواستم بدانم نظر جناب آقای هاشمی خراسانی در این باره چیست؟
از توجه دفتر محترم ایشان سپاسگزارم
وطن انسان، شهر یا روستایی است که عرفاً در آن ساکن محسوب میشود و به اصطلاح معروف، خانه و زندگی دارد و هنگامی که بیش از یک روز از آن بیرون میرود، گفته میشود که به سفر رفت. بنابراین، وطن انسان شهر یا روستای محلّ سکونت اوست، نه لزوماً شهر یا روستای محلّ تولّد یا کار یا تحصیل یا سکونت والدینش و آن میتواند متعدّد باشد؛ هنگامی که در بیش از یک شهر یا روستا خانه دارد و گاهی در یکی و گاهی در دیگری به اندازهای زندگی میکند که در هیچ کدام او را مسافر نمیدانند.
آری، در شهر یا روستایی که سکونت ندارد، اگر قصد اقامت ده روز یا بیشتر داشته باشد، در حکم ساکن محسوب میشود و باید نماز خود را کامل بخواند و روزهی خود را بگیرد.
سلام بر شما بندگان خالص خداوند که روز و شبتان را صرف زمینهسازی برای مهدی علیه السلام میکنید.
آیا ممکن است معنای سفر مسیرة یوم و خروج بیاض یوم و فرق بین آن دو را مفصلتر مطرح کنید و مثال دهید؟
بنا بر توضیحات فوق، حکم مسأله به بیان ساده این است که هرگاه کسی برای رسیدن به جایی بیرون از شهر یا روستای خود، به مدّت یک روز (از طلوع تا غروب آفتاب یا معادل آن به ساعت) در راه باشد، مسافر محسوب میشود و باید نماز خود را بشکند و روزهی خود را افطار کند، ولی هرگاه کمتر از یک روز در راه باشد، به این معنا که پیش از غروب آفتاب به مقصد خود برسد یا به مسکن خود باز گردد، مسافر محسوب نمیشود و نباید نماز خود را بشکند و روزهی خود را افطار کند؛ مگر اینکه مسافتی را پیموده باشد که معمولاً در یک روز پیموده میشود و آن در یک برآورد تقریبی، برای کسی که پیاده یا با حیوان سفر میکند، دست کم ۴۸ کیلومتر و برای کسی که با وسایل نقلیّهی جدید سفر میکند، دست کم ۶۰۰ کیلومتر است؛ هر چند برای شکستن نماز و افطار روزه، سپری کردن این مدّت یا پیمودن این مسافت لازم نیست، بلکه خروج از شهر یا روستای خود به قصد آن کافی است؛ زیرا کسی که به قصد سپری کردن این مدّت یا پیمودن این مسافت از شهر یا روستای خود بیرون میرود، مسافر محسوب میشود و میتواند از تخفیف خداوند برای مسافرین استفاده کند.
خداوند فرموده است: «وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا» (النّساء/ ۱۰۱)؛ «و هرگاه در زمین رهسپار شدید پس بر شما گناهی نیست که از نمازتان بکاهید اگر ترسیدید که کافران شما را به فتنه بیندازند، بیگمان کافران برای شما دشمنی آشکار هستند». در این آیه یک جملهی شرطیّه میبینیم که عکس آن به این صورت میشود: «بر شما گناهی هست که از نماز خود بکاهید اگر نترسیدید که کافران شما را به فتنه بیندازند». لذا این سؤال پیش میآید که مخالفت فعلی مسلمانان با این آیه که دلالتش واضح است، چه دلیلی دارد؟ آیا در جای دیگری از قرآن آیهای هست که از چشم من پنهان مانده است؟
این شبههای قدیمی است که بارها پاسخ داده شده است، ولی منکران حجّیّت سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که خود را «قرآنی» مینامند و کسانی که با منطق و اصول استنباط آشنایی ندارند و در قرآن تدبّر کافی نمیکنند، همچنان آن را تکرار میکنند.
روایات متواتری رسیده است حاکی از اینکه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نماز را در سفر قصر میکرد، اگرچه از فتنهی کافران بیمناک نبود؛ چنانکه از یعلی بن امیّه روایت شده است: «قُلْتُ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ: إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ وَقَدْ أَمِنَ النَّاسُ»؛ «به عمر بن خطّاب گفتم: خداوند عزّ و جلّ فرموده است: <که از نماز خود بکاهید اگر ترسیدید که کافران شما را به فتنه بیندازند>، در حالی که مردم ایمن شدهاند» و در روایت دیگری آمده است که گفت: «قُلْتُ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ: ذَكَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْقَصْرَ فِي الْخَوْفِ، فَأَنَّى الْقَصْرُ فِي غَيْرِ الْخَوْفِ؟»؛ «به عمر بن خطّاب گفتم: خداوند عزّ و جلّ قصر کردن نماز را برای زمان خوف ذکر کرده، پس قصر کردن در زمان غیر خوف برای چیست؟» و در روایت دیگری آمده است که گفت: «قُلْتُ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ: إِقْصَارُ النَّاسِ الصَّلَاةَ الْيَوْمَ وَإِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، فَقَدْ ذَهَبَ ذَاكَ الْيَوْمَ»؛ «به عمر بن خطّاب گفتم: مردم در این زمان نماز را قصر میکنند، در حالی که خداوند عزّ و جلّ فرموده است: <اگر ترسیدید که کافران شما را به فتنه بیندازند> و آن دوران گذشته است»، پس عمر گفت: «عَجِبْتُ مِمَّا عَجِبْتَ مِنْهُ، فَسَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللَّهُ بِهَا عَلَيْكُمْ، فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ»[۱]؛ «من نیز مانند تو از این تعجّب کردم، پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسیدم، پس فرمود: آن صدقهای است که خداوند به شما بخشیده است، پس صدقهاش را بپذیرید». بنابراین، شکّی نیست که قصر کردن نماز در سفر، سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده و البته سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با کتاب خداوند مخالفتی نداشته؛ زیرا شرط «اگر ترسیدید که کافران شما را به فتنه بیندازند» در سخن خداوند، از باب ذکر غالب است و مفهوم مخالف ندارد؛ مانند سخن او دربارهی رهن که فرموده است: ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ﴾[۲]؛ «و اگر در سفری بودید و نویسندهای نیافتید، پس رهنی بگیرید»؛ با توجه به اینکه نیافتن نویسنده در سفر غلبه داشته است و از این رو، آیه بر عدم جواز رهن در غیر سفر دلالت ندارد. به همین ترتیب در سفر، خوف مسلمانان از فتنهی کافران غلبه داشته است و از این رو، آیه بر عدم جواز قصر کردن نماز در سفر بدون وجود خوف از فتنهی کافران، دلالت ندارد؛ خصوصاً با توجه به اینکه خوف در سفر، منحصر به خوف از فتنهی کافران نیست، بلکه طبیعت سفر به اقتضای خروج انسان از وطنش و دور شدن او از چیزهایی که با آنان انس گرفته است، از قبیل خانواده و داراییاش و خطراتی که در طول مسیر در معرض آنها قرار میگیرد و نیز غربت، از خوف جدایی نمیپذیرد و با این وصف، سخن خداوند با فحوای خود، به دلیل وحدت ملاک، بر اعتبار مطلقِ خوف دلالت دارد؛ مانند سخن مردی که به فرزندش میگوید: «اشکالی ندارد که زودهنگام از خانه خارج شوی، اگر میترسی که برای خرید نان دیر شود»، هرگاه ترس از دیر شدن خرید نان بر او غلبه داشته باشد؛ زیرا از آن برداشت نمیشود که اگر او از دیر شدن خرید مایحتاج دیگری ترسید، اشکالی دارد که زودهنگام از خانه خارج شود؛ قطع نظر از آنکه این سخن، بر اشکال داشتن خروج زودهنگام از خانه بدون ترس از چیزی دلالت ندارد؛ با توجّه به این قاعدهی عقلایی که اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند.
همهی این توضیحات، مبتنی بر دیدگاهی است که میگوید آیهی مذکور بیانگر حکم نماز مسافر است، ولی دیدگاه دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه آیهی مذکور بیانگر حکم نماز خوف است و اساساً ارتباطی با نماز مسافر ندارد؛ چنانکه روایت شده است که از امام جعفر صادق علیه السلام دربارهی این آیه سؤال شد: ﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[۳]؛ «و هرگاه در زمین رهسپار شدید پس بر شما گناهی نیست که از نمازتان بکاهید اگر ترسیدید که کافران شما را به فتنه بیندازند»، پس فرمود: «هُوَ أَنْ يَرُدَّ الرَّجُلُ رَكْعَتَيْنِ إِلَى رَكْعَةٍ»[۴]؛ «آن بدین معناست که مرد دو رکعت را به یک رکعت برگرداند». بنا بر این دیدگاه، میتوان گفت که قصر کردن نماز در سفر، قصر کردن حقیقی نیست؛ زیرا نماز در اصل دو رکعت بوده که در حضر به آن افزوده شده و در سفر از آن کاسته نشده؛ چنانکه از عایشه روایت شده است که گفت: «أَوَّلُ مَا فُرِضَتِ الصَّلَاةُ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، فَزِيدَ فِي صَلَاةِ الْحَضَرِ وَأُقِرَّتْ صَلَاةُ السَّفَرِ»؛ «نماز در آغاز دو رکعت دو رکعت واجب شد. سپس به نماز حضر افزوده شد و نماز سفر به همان صورت که بود باقی ماند» و گفت: «فُرِضَتِ الصَّلَاةُ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ فِي الْحَضَرِ وَالسَّفَرِ، فَأُقِرَّتْ صَلَاةُ السَّفَرِ وَزِيدَ فِي صَلَاةِ الْحَضَرِ»؛ «نماز در حضر و سفر به صورت دو رکعتی واجب شد. سپس نماز سفر به همان صورت باقی ماند و به نماز حضر افزوده شد» و گفت: «فُرِضَتِ الصَّلَاةُ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ هَاجَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فَفُرِضَتْ أَرْبَعًا وَتُرِكَتْ صَلَاةُ السَّفَرِ عَلَى الْأُولَى»؛ «نماز به صورت دو رکعتی واجب شد. پس بعد از هجرت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چهار رکعت واجب شد و نماز سفر به شکل نخست باقی ماند» و گفت: «قَدْ فُرِضَتِ الصَّلَاةُ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ بِمَكَّةَ، فَلَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الْمَدِينَةَ زَادَ مَعَ كُلِّ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ إِلَّا الْمَغْرِبَ فَإِنَّهَا وِتْرُ النَّهَارِ وَصَلَاةَ الْفَجْرِ لِطُولِ قِرَاءَتِهَا وَكَانَ إِذَا سَافَرَ صَلَّى الصَّلَاةَ الْأُولَى»[۵]؛ «نماز در مکّه به صورت دو رکعتی واجب شد. پس چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدینه آمد، دو رکعت به هر نماز افزود، به جز نماز مغرب که وتر روز است (یعنی تعداد رکعات روز را فرد میکند) و نماز صبح که قرائت در آن طولانی است و هرگاه سفر میکرد، نماز نخستین را به جای میآورد» و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَرَضَ الصَّلَاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ وَإِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ لَا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلَّا فِي سَفَرٍ وَأَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِي الْمَغْرِبِ فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِي السَّفَرِ وَالْحَضَرِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ فَصَارَتِ الْفَرِيضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً»[۶]؛ «خداوند عزّ و جلّ نماز را دو رکعت دو رکعت واجب کرد تا به ده رکعت رسید. سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دو رکعت به نماز ظهر، عصر و عشاء و یک رکعت به نماز مغرب افزود، پس آن با فریضه همسان شد و ترکش جز در سفر جایز نیست و برای نماز مغرب یک رکعت اختصاص داد و آن را در سفر و حضر بر جا گذاشت. پس خداوند عزّ و جلّ به او تمام آن را اجازه داد و به این ترتیب، فریضه هفده رکعت شد» و این دیدگاهی است که شبهه را از اساس ساقط میکند.