درود بر سرور عزیزتر از جانم جناب منصور هاشمی خراسانی
سؤالی ذهنم را مشغول کرده است خواستم در صورت امکان از جناب علامه بپرسید و جواب ایشان را برای ما بفرستید تا ان شاء الله حق برایمان روشنتر شود.
سؤال و «درد دلم» درباره مدارس ایران است که امروزه به نظر بنده شیطان یکی از دامهای مهمش را در این مکانها گسترانیده و تا حدود زیادی مسئولیت و زحمت بیتربیتی کودکان ما را به دوش زخمیش گرفته و نقش دایه دلسوزتر از مادر را برای بچههای ما بازی میکند. حقیر به امید آن که جای سالمی در بدن زخمخورده تربیت و تعلیم باقی مانده باشد میخواستم از کیفیت فساد در مدارس و دانشگاهها سخن بگویم، وقتی خوب نگریستم جای سالمی در آن نیافتم تا از آن سخنی بگویم. بی شک خودتان از وضعیّت و فساد در آنها بهتر از بنده آگاه هستید.
آیا با این حال جایز است فرزندان خود را بدست خود به این دامهای ابلیس گرفتار کنیم؟! آیا این کار با زنده به گور کردن دختران عرب جاهلی فرقی میکند؟! آیا تعلیم خواندن و نوشتن به کودک در خانه بهتر نیست؟ چون بفرض از هر چه بگذریم و طاقت زنده بگور شدن دختران خود را داشته باشیم، کودک که مراحل مدارس شیطانی را طی میکند استعدادش هم کُشته میشود و از بین میرود؛ چون مثلاً استعداد کودک من در «پرورش زنبور عسل» بوده، ولی بخاطر برنامهریزی شیطانی ظلمات فوق ظلمات، با پارتی یا مثلاً بدون پارتی، «مهندس شیمی» از آب درآمده که پشت میز فقط چُرت میزند و حال امضاء کردن یک برگه را ندارد و خواسته یا ناخواسته به مهندسان شیمی که در حال نگهداری گاو هستند ظلم میکند و همچنین خیانت گاودارها از شیر و ماست در خانه مردم پیدا میشود!
در ثانی اگر بتوانم کمی بیشتر پول داشته باشم، معلم و استاد دانشگاه و مدرک دکترای جراحی قلب را هم با پول میخرم و برای یادگیری بهتر جراحی میتوانم با مرحوم کردن دو سه «جراح قلب» که در حال «چوپانی» به سکته قلبی دچار شده بودند، تجربه بیشتری کسب کنم تا بتوانم تیغ و قیچی جراحی را داخل بدن بیمار جا نگذارم و آن وقت هست که بازنشسته میشوم!
جناب علامه عزیز و گمنام که از فلان حوزه مدرک چاپلوسی و علم لغت و الفاظ ندارید!
بیشک شیطان و حزبش از تیر حکمتهای سینه مبارک شما در امان نیستند و مُهر و امضاءشان از برگه حکمتهای تو در فرارند. پس من محال میدانم که شیطان بخواهد تو عزیز دل و سرور ما و یاور مهدی ما را تأیید کند.
هر چند تأییدیهی خدا ما را بس است و بندگان مخلص خدا در آسمانها معروف و در زمین گمنامند و دنبال مال، مقام، شهرت و آسایش دنیا برای خود نیستند، هر چند برای ضعفا آسایش مهیا میکنند. طاقت دیدن زندگی سخت بندگان را ندارند و بر آنها بیاختیار میگریند، اما خود را به سختترین زندگیها عادت میدهند و در سختیهای خود میخندند.
سلام و درود خدا بر بندگان شایسته خداوند و کسانی که آنها را حمایت، اطاعت و صیانت میکنند و تا مهدی فاطمه را بر سر کرسی خلافت و عدالت ننشانند آرام و قرار ندارند، گویی برای همین مأموریت زاده شدهاند و با دنیا مثل رهگذر رفتار میکنند.