پنج شنبه ۹ فروردین (حمل) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 نکته‌ی جدید: شعر «آوار خویشتن» سروده‌ی «زینب شریعتی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً درباره‌ی سفیانی توضیحات کامل و مستندی ارائه فرمایید. در روایات اسلامی، چه ویژگی‌ها و اطلاعاتی درباره‌ی او وارد شده است؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر که بر این دلالت دارند؛ حدیث ۱۸. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: در روایتی از امام محمّد باقر عليه‌ السلام آمده است که فرمود: «گویا من گروهی را می‌بینم که در مشرق خروج کرده‌اند و حق را می‌طلبند... کشتگانشان شهیدند. آگاه باشید که من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم». لطفاً بفرمایید که آیا این حدیث معتبر است؟ برخی از کسانی که یاری خراسانی موعود را واجب نمی‌دانند، به این فراز استناد می‌کنند. برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
گفتار
 

۱ . أَخْبَرَنَا مُؤْمِنُ بْنُ مَحْمُودٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَبِيبٍ جَمِيعًا، قَالَا: كُنَّا عِنْدَ الْمَنْصُورِ الْهَاشِمِيِّ الْخُرَاسَانِيِّ فِي دَارِهِ، فَذَكَرْنَا الْمَذَاهِبَ، فَقَالَ: لَا يَذْهَبَنَّ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ! إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ وَأَكْمَلَهُ لَكُمْ، وَجَعَلَ لَهُ حَدًّا بَيِّنًا كَحُدُودِ دَارِي هَذِهِ، فَمَا كَانَ فِي الطَّرِيقِ فَهُوَ مِنَ الطَّرِيقِ، وَمَا كَانَ فِي الدَّارِ فَهُوَ مِنَ الدَّارِ!

ترجمه‌ی گفتار:

مؤمن بن محمود و عبد الله بن حبیب هر دو ما را خبر دادند، گفتند: نزد منصور هاشمی خراسانی در خانه‌ی آن جناب بودیم، پس از مذاهب یاد کردیم، پس فرمود: مذاهب شما را (مانند سیل با خود) نبرند! هرآینه خداوند دین را برای شما برگزید و آن را برایتان کامل کرد و برای آن مرزی مشخّص مانند مرزهای این خانه‌ی من قرار داد؛ پس هر چیزی که در کوچه است، آن از کوچه است و هر چیزی که در خانه است، آن از خانه است!

شرح گفتار:

مراد آن جناب از این گفتار نورانی آن است که مرزهای اسلام با نقل متواتر از خداوند و پیامبرش مشخّص است و هرگز کم یا زیاد نخواهد شد و با این وصف، هر چیزی که در آن قرار دارد، از اسلام است اگر چه در مذهب شما نباشد و هر چیزی که در آن قرار ندارد، از اسلام نیست اگر چه در مذهب شما باشد.

۲ . أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْهَرَوِيُّ، قَالَ: سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنِ السُّنَّةِ وَالشِّيعَةِ، أَيُّهُمَا حَقٌّ؟ فَقَالَ: أَفَتَّانٌ أَنْتَ يَا مُحَمَّدُ؟! قُلْتُ: لَا، جُعِلْتُ فِدَاكَ، وَلَكِنْ أَرْهَقَنِي التَّنَازُعُ بَيْنَهُمَا، فَإِنَّ كُلًّا مِنْهُمَا يَرَى أَنَّ الْحَقَّ كُلَّهُ فِيهِ وَلَيْسَ لِلْآخَرِ مِنْهُ نَصِيبٌ! قَالَ: ذَرْهُمَا؛ فَإِنَّهُمَا أَهْلُ التَّفْرِيطِ وَالْإِفْرَاطِ! قُلْتُ: أَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَكْتُبَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ فَقَالَ: اكْتُبْ: أَمَّا السُّنَّةُ فَهَجَرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، وَأَمَّا الشِّيعَةُ فَعَرَفُوا شَيْئًا مِنَ الْحَقِّ فَزَادُوا فِيهِ وَنَقَصُوا حَتَّى صَارُوا مِنْهُ عَلَى غَيْرِ شَيْءٍ، وَأَمَّا نَحْنُ فَالنُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى، يَلْحَقُ بِنَا التَّالِي وَيَرْجِعُ إِلَيْنَا الْغَالِي!

ترجمه‌ی گفتار:

محمّد بن عبد الرّحمن هروی ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سنّیان و شیعیان پرسیدم که کدام یک حق هستند، پس فرمود: آیا فتنه‌گر هستی ای محمّد؟! گفتم: نه فدایت شوم، ولی از نزاع میان آن دو خسته شده‌ام؛ زیرا هر یک از آن دو می‌پندارد که همه‌ی حق در اوست و دیگری را از آن نصیبی نیست! فرمود: آن دو را واگذار؛ چراکه آن دو اهل تفریط و افراط هستند! گفتم: آیا اجازه می‌دهی که بنویسم فدایت شوم؟ فرمود: بنویس: اما سنّیان، پس اهل بیت پیامبرشان را وانهادند و از خواهش‌های گروهی پیروی کردند که پیش‌تر گمراه شدند و بسیاری را گمراه ساختند و از فرمان هر جبّار سرکشی پیروی کردند! اما شیعیان، پس چیزی از حق را شناختند، ولی بر آن افزودند و از آن کاستند، تا اینکه چیزی از آن را باقی نگذاشتند! اما ما تکیه‌گاه میانه‌ایم، پس‌ماندگان خود را به ما می‌رسانند و پیش‌افتادگان به سوی ما باز می‌گردند!

شرح گفتار:

مراد آن جناب از ذیل این گفتار نورانی آن است که او اهل اعتدال و میانه‌روی است و از تفریط سنّیان و افراط شیعیان برکنار است و از این رو، سنّیان عاقل و منصف، خود را به او می‌رسانند و شیعیان عاقل و منصف، به سوی او باز می‌گردند، تا همگی نزد او با هم متّحد شوند و برای ظهور ملکوت خداوند مهیّا گردند.

۳ . أَخْبَرَنَا جُبَيْرُ بْنُ عَطَاءٍ الْخُجَنْدِيُّ، قَالَ: دَخَلَ عَلَى الْمَنْصُورِ رَجُلٌ وَقَالَ لَهُ: أَشِيعِيٌّ أَنْتَ أَمْ سُنِّيٌّ؟! فَقَالَ: إِنِّي حَنِيفٌ مُسْلِمٌ، وَمَنْ لَمْ يَرْضَ عَنِّي بِهَذَا الْقَوْلِ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ! ثُمَّ قَرَأَ: ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱].

ترجمه‌ی گفتار:

جُبیر بن عطاء خجندی ما را خبر داد، گفت: مردی بر منصور وارد شد و به او گفت: آیا تو شیعه هستی یا سنّی؟! فرمود: من مسلمانی حنیف هستم و هر کس از من به این سخن راضی نمی‌شود، خداوند دورش گرداند! سپس (این آیه را) قرائت فرمود: «ابراهیم یهودی یا نصرانی نبود، بلکه مسلمانی حنیف بود و از مشرکان نبود».

۴ . أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الشِّيرَازِيُّ، قَالَ: قَالَ لِي رَجُلٌ: إِنَّ صَاحِبَكَ هَذَا يَدْعُو إِلَى اللَّهِ وَيَعْمَلُ صَالِحًا، إِلَّا أَنَّ فِيهِ عَيْبًا! قُلْتُ: وَمَا ذَلِكَ الْعَيْبُ؟! قَالَ: قَوْلُهُ مَا أَنَا شِيعِيًّا وَلَا سُنِّيًّا، وَلَكِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ! فَأَخْبَرْتُ بِذَلِكَ الْمَنْصُورَ فَقَالَ: قُلْ لَهُ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ؟![۲] فَأَخْبَرْتُ بِذَلِكَ الرَّجُلَ، فَقَالَ: كَأَنِّي لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الْآيَةِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ! فَانْصَرَفَ وَهُوَ يَقُولُ: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ![۳]

ترجمه‌ی گفتار:

محمّد بن ابراهیم شیرازی ما را خبر داد، گفت: مردی به من گفت: این دوست تو به سوی خداوند دعوت می‌کند و کار خوبی انجام می‌دهد، جز آنکه در او عیبی هست! گفتم: آن عیب کدام است؟! گفت: اینکه می‌گوید: من نه شیعه هستم و نه سنّی، بلکه از مسلمانانم! پس آن را به اطلاع منصور رساندم، پس فرمود: به او بگو: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: «و چه کسی بهتر می‌گوید از کسی که به سوی خداوند دعوت می‌کند و کار خوبی انجام می‌دهد و می‌گوید که من از مسلمانانم؟!»، پس این را به اطلاع آن مرد رساندم، پس گفت: انگار که من این آیه از کتاب خداوند را نشنیده بودم! پس برگشت در حالی که می‌گفت: «خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را در کجا قرار دهد!».

۵ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ، قَالَ: اسْتَأْذَنَ رَجُلٌ مِنَ الشِّيعَةِ عَلَى الْمَنْصُورِ فَأَذِنَ لَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ قَالَ: بَلَغَنَا كِتَابُكَ فَنَظَرْنَا فِيهِ، فَظَنَنَّا أَنَّكَ مِنَ الشِّيعَةِ، ثُمَّ نَظَرْنَا فِيهِ فَظَنَنَّا أَنَّكَ مِنَ السُّنَّةِ! فَمَا أَنْتَ، أَصْلَحَكَ اللَّهُ؟! أَمِنَ الشِّيعَةِ أَمْ مِنَ السُّنَّةِ؟! قَالَ: وَيْحَكَ أَيُّهَا الرَّجُلُ! دَعْنِي حَتَّى أُصْلِحَ بَيْنَ النَّاسِ! قَالَ الرَّجُلُ: لَا وَاللَّهِ، إِنَّا لَا نَتَّبِعُكَ حَتَّى تَكُونَ مِنَ الشِّيعَةِ! فَاسْتَوَى الْمَنْصُورُ جَالِسًا وَكَانَ مُتَّكِئًا، فَقَالَ: أَتَزْعُمُ -أَيُّهَا الْجَاهِلُ- أَنِّي أَسْأَلُكُمْ إِلْحَافًا أَنْ تَتَّبِعُونِي؟! لَا وَاللَّهِ، مَنِ اتَّبَعَنِي فَإِنَّمَا يَتَّبِعُنِي لِنَفْسِهِ، وَمَنْ عَصَانِي فَعَلَيْهَا، ﴿وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ[۴]! ثُمَّ قَالَ: أَلَسْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ تَتَّبِعُونَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ؟ قَالَ: بَلَى، قَالَ: فَأَخْبِرْنِي عَنْهُ، أَكَانَ مِنَ الشِّيعَةِ أَمْ مِنَ السُّنَّةِ؟! فَنَكَسَ الرَّجُلُ رَأْسَهُ سَاعَةً يَتَفَكَّرُ، فَيَقُولُ لِنَفْسِهِ بِصَوْتٍ خَافِتٍ: كَيْفَ كَانَ مِنَ الشِّيعَةِ وَكَانَ لَهُ شِيعَةٌ؟! وَكَيْفَ كَانَ مِنَ السُّنَّةِ؟! ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَقَالَ: لَمْ يَكُنْ مِنَ الشِّيعَةِ وَلَا مِنَ السُّنَّةِ، وَلَكِنْ كَانَ عَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ! قَالَ: صَدَقْتَ، فَأَنَا عَلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ!

ترجمه‌ی گفتار:

عبد الله بن محمّد بلخی ما را خبر داد، گفت: مردی از شیعیان از منصور اذن (دیدار) خواست، پس به او اذن داد. پس چون به محضر او رسید گفت: کتاب تو به ما رسید و در آن نظر کردیم، پس پنداشتیم که تو از شیعیان هستی! سپس در آن نظر کردیم، پس پنداشتیم که تو از اهل سنّت هستی! پس تو از کدام هستی؟ خداوند کارت را سامان دهد! آیا از شیعیان هستی یا از اهل سنّت؟! آن جناب فرمود: وای بر تو ای مرد! من را واگذار تا میان مردم را اصلاح کنم! آن مرد گفت: نه به خدا سوگند، ما از تو پیروی نمی‌کنیم مگر اینکه از شیعیان باشی! در این هنگام منصور که تکیه کرده بود راست نشست و فرمود: ای نادان! آیا می‌پنداری که من با التماس از شما گدایی می‌کنم که از من پیروی کنید؟! نه به خدا سوگند، هر کس از من پیروی کند، جز این نیست که به سود خودش از من پیروی کرده و هر کس من را نافرمانی کند، پس به زیان خودش (نافرمانی کرده) است «و من نگاهبان شما (یعنی مسؤول کارتان) نیستم»! سپس فرمود: آیا مدّعی نیستید که از علیّ بن ابی طالب پیروی می‌کنید؟ گفت: چرا، فرمود: پس من را خبر بده که آیا او از شیعیان بود یا از اهل سنّت؟! پس مرد سر خود را به زیر انداخت و مدّتی در اندیشه شد، پس زیر لب با خود می‌گفت: چگونه از شیعیان بوده باشد در حالی که برای او شیعیانی بود؟! و چگونه از اهل سنّت بوده باشد؟! سپس سر خود را بالا آورد و گفت: از شیعیان یا اهل سنّت نبود، بلکه بر دین محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود! آن جناب فرمود: راست گفتی! من نیز بر همان هستم که علیّ بن ابی طالب بر آن بود!

۶ . أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ دَاوُودَ الْفَيْض‌آبَادِيُّ، قَالَ: قَرَأْتُ عِنْدَ الْمَنْصُورِ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ ۗ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ[۵]، قَالَ: أَتَعْلَمُ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ فَقَالُوا مِثْلَ قَوْلِ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى؟ قُلْتُ: اللَّهُ وَوَلِيُّهُ أَعْلَمُ! قَالَ: هُمُ السُّنَّةُ وَالشِّيعَةُ! قَالَتِ السُّنَّةُ لَيْسَتِ الشِّيعَةُ عَلَى شَيْءٍ، وَقَالَتِ الشِّيعَةُ لَيْسَتِ السُّنَّةُ عَلَى شَيْءٍ، وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ! قُلْتُ: إِنِّي أَرْجُو أَنْ يَنْتَهِيَ اخْتِلَافُهُمْ هَذَا بَعْدَ أَنْ جَاءَهُمُ الْمَهْدِيُّ، قَالَ: لَا، وَلَكِنَّ اللَّهَ ﴿يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ[۶]!

ترجمه‌ی گفتار:

علی بن داوود فیض‌آبادی ما را خبر داد، گفت: نزد منصور سخن خداوند بلند مرتبه را خواندم که می‌فرماید: «و یهودیان گفتند که مسیحیان بر چیزی نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان بر چیزی نیستند، در حالی که هر دو کتاب (خداوند) را می‌خوانند! همین طور کسانی که نمی‌دانند مانند سخن آنان را گفتند!». فرمود: آیا می‌دانی کسانی که نمی‌دانند و مانند سخن یهودیان و مسیحیان را گفتند، چه کسانی هستند؟ گفتم: خدا و ولیّش داناترند! فرمود: آنان سنّیان و شیعیان هستند! سنّیان گفتند که شیعیان بر چیزی نیستند و شیعیان گفتند که سنّیان بر چیزی نیستند، در حالی که هر دو کتاب (خداوند) را می‌خوانند! گفتم: من امیدوارم که این اختلاف‌شان پس از آنکه مهدی به نزدشان آید، پایان یابد! فرمود: نه، ولی خداوند «در روز قیامت میان آنان درباره‌ی چیزی که اختلاف کردند حکم می‌فرماید»!

۷ . أَخْبَرَنَا وَلِيدُ بْنُ مَحْمُودٍ السِّجِسْتَانِيُّ، قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَ الْمَنْصُورِ الشِّيعَةُ، فَقَالَ رَجُلٌ: لَعَنَهُمُ اللَّهُ، فَإِنَّ كُلَّهُمْ كُفَّارٌ! فَغَضِبَ عَلَيْهِ الْمَنْصُورُ وَقَالَ: ﴿أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى![۷] أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَفَّرَ مُسْلِمًا بَاءَ بِهَا؟! فَقَالَ الرَّجُلُ: إِنَّهُمْ لَيْسُوا مُسْلِمِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَقَامَ عَنْهُ الْمَنْصُورُ غَضَبًا وَقَالَ: لَوِ امْتَلَأَ جَوْفُ الرَّجُلِ قَيْحًا خَيْرٌ مِنْ أَنْ يَمْتَلِئَ تَعَصُّبًا، اللَّهُمَّ أَخْزِ الْمُتَعَصِّبِينَ! ثُمَّ ذَهَبَ، فَأَدْرَكَهُ الرَّجُلُ مِنْ خَلْفِهِ وَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنَّ هَؤُلَاءِ يَسُبُّونَ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ! فَقَالَ الْمَنْصُورُ: فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا، أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ كَانُوا يَسُبُّونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا؟! قَالَ الرَّجُلُ: إِنَّ هَؤُلَاءِ يَقْذِفُونَنَا وَيَقُولُونَ لَنَا أَوْلَادَ الزِّنَا! فَقَالَ الْمَنْصُورُ: هَلْ هُمْ إِلَّا جَاهِلُونَ يُخَاطِبُونَكُمْ؟! فَقُولُوا لَهُمْ سَلَامًا كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ! قَالَ الرَّجُلُ: أَلَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ كَمَا أَمَرَنَا؟! قَالَ الْمَنْصُورُ: بَلَى، أَمَرَهُمْ بِالْكَفِّ عَنْكُمْ فَعَصَوْهُ، فَهَلْ تُرِيدُونَ أَنْ تَعْصَوْهُ كَمَا عَصَوْهُ فَتَكُونُوا سَوَاءً؟! ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ[۸]، قَالَ الرَّجُلُ: وَمَا أَمْرُهُ؟ قَالَ: خَلِيفَتُهُ، فَإِنَّهُ إِذَا جَاءَ بَيَّنَ لَكُمْ وَلَهُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ.

ترجمه‌ی گفتار:

ولید بن محمود سجستانی ما را خبر داد، گفت: نزد منصور از شیعیان یاد شد، پس مردی گفت: خداوند لعنت‌شان کند؛ چراکه همگی کافر هستند! پس منصور بر او خشم گرفت و فرمود: «وای بر تو! پس وای بر تو! (یا برای تو سزاوارتر است! پس برای تو سزاوارتر است!)» آیا نمی‌دانی که هر کس مسلمانی را کافر شمارد، به خودش بر می‌گردد؟! مرد گفت: آنان مسلمان نیستند فدایت شوم! پس منصور با خشم از نزد او برخاست و فرمود: اگر درون انسان از چرک پر شود، بهتر از آن است که از تعصّب پر شود! خدایا! متعصّبان را خوار گردان! سپس رفت، پس مرد خود را از پشت سر به او رساند و گفت: فدایت شوم، آنان به اصحاب محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم توهین می‌کنند! پس منصور فرمود: شما ببخشید و مدارا کنید! آیا نمی‌دانید که اصحاب محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز به یکدیگر توهین می‌کردند؟! مرد گفت: آنان ما را قذف می‌کنند و به ما می‌گویند حرام‌زاده! پس منصور فرمود: آیا آنان جز جاهلانی هستند که شما را مخاطب می‌سازند؟! پس به آنان سلام گویید چنانکه خداوند شما را امر کرده است! مرد گفت: آیا خداوند آنان را به چیزی امر نکرده، چنانکه ما را امر کرده است؟! منصور فرمود: آری، آنان را امر کرده است که از (بدگویی درباره‌ی) شما خودداری کنند، پس او را نافرمانی کرده‌اند! پس آیا می‌خواهید که شما هم او را نافرمانی کنید چنانکه آنان کردند، تا با یکدیگر یکسان شوید؟! «پس ببخشید و مدارا کنید تا آن گاه که خداوند امرش را بیاورد»! مرد گفت: امرش کدام است؟ فرمود: خلیفه‌اش، پس چون خلیفه‌اش بیاید برای شما و آنان برخی از آنچه درباره‌اش اختلاف می‌کنید را روشن خواهد ساخت.

۸ . أَخْبَرَنَا ذَاكِرُ بْنُ مَعْرُوفٍ، قَالَ: سَمِعَ الْمَنْصُورُ رَجُلًا يُكَفِّرُ رَجُلًا مِنَ الشِّيعَةَ، فَقَالَ لَهُ: وَيْحَكَ، هَلْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ يُفَضِّلُ عَلِيًّا عَلَى أَبِي بَكْرٍ كَمَا أَنْتَ تُفَضِّلُ أَبَا بَكْرٍ عَلَى عَلِيٍّ؟! فَوَاللَّهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا فَضَّلَ الشَّافِعِيَّ عَلَى أَبِي بَكْرٍ لَمْ يَكُنْ بِذَلِكَ كَافِرًا، فَكَيْفَ بِمَنْ فَضَّلَ عَلَيْهِ عَلِيًّا؟! إِنَّمَا الْكَافِرُ مَنْ يُفَضِّلُ الْكَافِرَ عَلَى الْمُؤْمِنِ، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا[۹]، فَقَالَ الرَّجُلُ: صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ، وَلَكِنَّهُ يَسُبُّ أَبَا بَكْرٍ! قَالَ: هَذَا إِثْمٌ، وَلَا يُكَفِّرُ الرَّجُلَ بِالْإِثْمِ إِلَّا حَرُورِيٌّ! ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَجُلًا سَبَّ أَبَا بَكْرٍ، فَقَالَ أَبُو بَرْزَةَ لِأَبِي بَكْرٍ: أَلَا أَضْرِبُ عُنُقَهُ يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا أَبَا بَرْزَةَ! إِنَّهَا لَيْسَتْ لِأَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ![۱۰]

ترجمه‌ی گفتار:

ذاکر بن معروف ما را خبر داد، گفت: منصور شنید که مردی یکی از شیعیان را تکفیر می‌کند، پس به او فرمود: وای بر تو، آیا او جز مردی است که علی را از ابو بکر بهتر می‌داند، همان طور که تو ابو بکر را از علی بهتر می‌دانی؟! به خدا سوگند اگر مردی شافعی را از ابو بکر بهتر بداند، با این کار کافر نمی‌شود، چه رسد به اینکه علی را از او بهتر بداند؟! کافر کسی است که کافر را از مؤمن بهتر می‌داند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «آیا کسانی که بهره‌ای از کتاب داده شدند را ندیدی که به جبت و طاغوت می‌گروند و به کافران می‌گویند که آنان از مؤمنان هدایت‌یافته‌تر هستند؟!» مرد گفت: راست گفتی فدایت شوم، ولی او ابو بکر را سب می‌کند! فرمود: این (کار) گناه است و کسی را به خاطر گناه تکفیر نمی‌کنند مگر خوارج! سپس فرمود: مردی ابو بکر را سب کرد، پس أبو برزة به ابو بکر گفت: آیا گردن او را نزنم ای خلیفه‌ی رسول خدا؟! پس ابو بکر گفت: مادرت به عزایت نشیند ای أبو برزة! این برای کسی پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیست!

شرح گفتار:

گفتار آن جناب درباره‌ی رواداری پیرامون تفضیل علی بر ابو بکر، گفتاری معتدل، معقول و دور از تقلید و تعصّب مذهبی است که در میان سلف صالح از اهل سنّت شناخته بوده است؛ چنانکه عبد الرزاق صنعانی (د.۲۱۱ق) نقل کرده است: «قَالَ مَعْمَرٌ مَرَّةً وَأَنَا مُسْتَقْبِلُهُ، وَتَبَسَّمَ وَلَيْسَ مَعَنَا أَحَدٌ، فَقُلْتُ لَهُ: مَا شَأْنُكَ؟ قَالَ: عَجِبْتُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ، كَأَنَّ الْكُوفَةَ إِنَّمَا بُنِيَتْ عَلَى حُبِّ عَلِيٍّ! مَا كَلَّمْتُ أَحَدًا مِنْهُمْ إِلَّا وَجَدْتُ الْمُقْتَصِدَ مِنْهُمُ الَّذِي يُفَضِّلُ عَلِيًّا عَلَى أَبَى بَكْرٍ وَعُمَرَ، مِنْهُمْ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ! قَالَ: فَقُلْتُ لِمَعْمَرٍ: وَرَأَيْتَهُ؟ -كَأَنِّي أَعْظَمْتُ ذَاكَ- فَقَالَ مَعْمَرٌ: وَمَا ذَاكَ؟! لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَالَ: عَلِيٌّ أَفْضَلُ عِنْدِي مِنْهُمَا مَا عَنَّفْتُهُ إِذَا ذَكَرَ فَضْلَهُمَا إِذَا قَالَ عِنْدِي، وَلَوْ أَنَّ رَجُلًا قَالَ: عُمَرُ عِنْدِي أَفْضَلُ مِنْ عَلِيٍّ وَأَبِي بَكْرٍ مَا عَنَّفْتُهُ»[۱۱]؛ «روزی معمر (د.۱۵۳ق) در حالی که من پیش رویش نشسته بودم و کسی با ما نبود، خنده‌اش گرفت. به او گفتم: تو را چه می‌شود؟ گفت: از اهل کوفه در شگفتم! تو گویی کوفه بر حبّ علی بنا شده است! در آن با هیچ کسی سخن نگفتم مگر اینکه میانه‌روی‌شان کسی بود که علی را از ابو بکر و عمر بهتر می‌دانست، از جمله‌ی آنان سفیان ثوری (یکی از بزرگان اهل سنّت)! عبد الرزاق می‌گوید: به معمر گفتم: خودت او را دیدی؟! طوری که انگار این را عظیم دانستم، پس معمر گفت: مگر چیست؟! اگر کسی بگوید که علی نزد من از آن دو بهتر است، من او را سرزنش نمی‌کنم، هرگاه خوبی آن دو را هم بگوید و بگوید نزد من (این گونه است)؛ همین طور اگر کسی بگوید که عمر نزد من از علی و ابو بکر بهتر است، من او را سرزنش نمی‌کنم». این همان رویکرد نیکویی است که مسلمانان به آن احتیاج دارند تا اتّحادی که در آن خیر و صلاح آنان است، برایشان میسّر شود؛ همچنانکه محمّد بن سیرین (د.۱۱۰ق) می‌گفت: «يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ خَلِيفَةٌ لَا يَفْضُلُ عَلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ وَلَا عُمَرُ»[۱۲]؛ «در این امّت خلیفه‌ای خواهد بود که ابو بکر و عمر از او بهتر نیستند» و هیچ کس به خاطر این سخن، او را کافر ندانست یا نگفت که او شیعه است!

۹ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ عَبْدِ الْقَيُّومِ، قَالَ: كُنَّا مَعَ الْمَنْصُورِ فِي مَسْجِدٍ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: أَنَا مِنَ الشِّيعَةِ! قَالَ: وَمَا تُرِيدُ بِالشِّيعَةِ؟ قَالَ: شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ! قَالَ: كُنْ مُسْلِمًا تَكُنْ مِنْ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ! فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: أَنَا مِنَ السُّنَّةِ! قَالَ: وَمَا تُرِيدُ بِالسُّنَّةِ؟ قَالَ: أَهْلَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ! قَالَ: كُنْ مُسْلِمًا تَكُنْ مِنْ أَهْلِ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ! ثُمَّ قَالَ: أَخَذْتُمُ الْأَسَامِي وَتَرَكْتُمُ الْمَعَانِي! كُونُوا مُسْلِمِينَ -أَيُّهَا الْأَحْجَارُ- كَمَا كُنْتُمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَلَا تَكُونُوا ﴿مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ[۱۳]!

ترجمه‌ی گفتار:

عبد السّلام بن عبد القیّوم ما را خبر داد، گفت: به همراه منصور در مسجدی بودیم، پس مردی به او گفت: من شیعه هستم! فرمود: مرادت از شیعه چیست؟ گفت: پیرو آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم! فرمود: مسلمان باش تا پیرو آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم باشی! پس مردی (دیگر) به او گفت: من اهل سنّت هستم! فرمود: مرادت از اهل سنّت چیست؟ گفت: پیرو سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم! فرمود: مسلمان باش تا پیرو سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم باشی! سپس فرمود: اسامی را گرفته‌اید و معانی را وا گذاشته‌اید! مسلمان باشید -ای سنگ‌ها- همان طور که با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بودید و از کسانی نباشید که «دین‌شان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند، هر دسته‌ای به چیزی که نزدشان است، خرسندند»!

شرح گفتار:

مراد آن جناب از این سخن که فرمود: «مسلمان باش تا پیرو آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم باشی» این است که هر کس به راستی مسلمان باشد، پیرو آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ زیرا هیچ مسلمانی وجود ندارد که از آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بدش بیاید و دوست نداشته باشد که از آنان پیروی کند، مگر اینکه منافق باشد؛ چنانکه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسیده است که به علی فرمود: «لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَلَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ»[۱۴]؛ «جز مؤمن تو را دوست نمی‌دارد و جز منافق از تو بدش نمی‌آید» و مراد آن جناب از این سخن که فرمود: «مسلمان باش تا پیرو سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم باشی» این است که هر کس به راستی مسلمان باشد، پیرو سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ زیرا هیچ مسلمانی وجود ندارد که از پیروی سنّت آن حضرت سر باز زند، مگر اینکه منافق باشد و با این حساب، هیچ مسلمانی نیست مگر اینکه شیعه و اهل سنّت است، هر چند درجات مختلفی دارد.

۱۰ . أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الطَّالَقَانِيُّ، قَالَ: أَدْخَلْتُ عَلَى الْمَنْصُورِ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا، فَقُلْتُ لَهُ: هَذَا فُلَانٌ مِنْ أَصْحَابِكَ وَهُوَ مِنَ الشِّيعَةِ، وَهَذَا فُلَانٌ مِنْ أَصْحَابِكَ وَهُوَ مِنَ السُّنَّةِ، قَالَ: دَعْنَا -يَا أَحْمَدُ- مِنْ شِيعَتِكُمْ وَسُنَّتِكُمْ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا، فَتَدَيَّنُوا بِهِ، ﴿مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ[۱۵]، فَلَا تَسَمُّوا إِلَّا بِالْمُسْلِمِينَ، ﴿وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ[۱۶]! ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَتَى اللَّهَ وَلَمْ يُشْرِكْ بِهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ!

ترجمه‌ی گفتار:

احمد بن عبد الرحمن طالقانی ما را خبر داد، گفت: دو تن از یارانمان را به نزد منصور آوردم، پس به او گفتم: این فلانی از یاران توست و او شیعه است و این فلانی از یاران توست و او سنّی است، فرمود: ما را از شیعه و سنّی‌تان واگذار ای احمد! هرآینه خداوند اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیده است، پس به آن متدیّن شوید که «کیش پدرتان ابراهیم است، او شما را از پیش مسلمان نامید»، پس خود را جز «مسلمان» ننامید «و یکدیگر را با القاب یاد نکنید»! سپس فرمود: هر کس در حالی به نزد خداوند بیاید که چیزی را شریک او قرار نداده است، به بهشت داخل می‌شود!

↑[۱] . آل عمران/ ۶۷
↑[۲] . فصّلت/ ۳۳
↑[۳] . الأنعام/ ۱۲۴
↑[۴] . الأنعام/ ۱۰۴
↑[۵] . البقرة/ ۱۱۳
↑[۶] . البقرة/ ۱۱۳
↑[۷] . القیامة/ ۳۴
↑[۸] . البقرة/ ۱۰۹
↑[۹] . النّساء/ ۵۱
↑[۱۰] . این حدیث صحیحی است که در این منابع یافت می‌شود: مسند أبي داود الطيالسي، ج۱، ص۷؛ مسند الحميدي، ج۱، ص۱۵۰؛ مسند أحمد، ج۱، ص۲۲۲؛ التاريخ الكبير للبخاري، ج۵، ص۱۹۶؛ سنن أبي داود، ج۴، ص۱۲۹؛ الديات لابن أبي عاصم، ص۷۲؛ مسند البزار، ج۱، ص۱۱۵؛ مسند أبي بكر الصديق لأحمد بن علي المروزي، ص۱۳۰؛ سنن النسائي، ج۷، ص۱۰۸؛ مسند أبي يعلى، ج۱، ص۸۳؛ شرح مشكل الآثار للطحاوي، ج۱۲، ص۴۰۵؛ المعجم الأوسط للطبراني، ج۲، ص۲۹؛ المحلى بالآثار لابن حزم، ج۱۲، ص۴۳۲؛ السنن الكبرى للبيهقي، ج۷، ص۹۶.
↑[۱۱] . تاريخ دمشق لابن عساكر، ج۴۲، ص۵۳۰؛ البداية والنهاية لابن كثير، ج۱۱، ص۱۲۳
↑[۱۲] . مصنف ابن أبي شيبة، ج۷، ص۵۱۳
↑[۱۳] . الرّوم/ ۳۲
↑[۱۴] . مسند الحميدي، ج۱، ص۱۸۲؛ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ج۲، ص۵۶۳؛ جزء محمد بن يحيى الذهلي، ص۷۰؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۶۴۳؛ سنن النسائي، ج۸، ص۱۱۵؛ مسند أبي يعلى، ج۱، ص۲۵۰؛ معجم ابن الأعرابي، ج۲، ص۵۱۶؛ معجم ابن المقرئ، ص۲۳۲؛ شرح مذاهب أهل السنة لابن شاهين، ص۱۷۶؛ الإيمان لابن منده، ج۲، ص۶۰۷؛ فضائل الخلفاء الراشدين لأبي نعيم الأصبهاني، ص۷۶؛ مناقب علي لابن المغازلي، ج۱، ص۲۵۲
↑[۱۵] . الحجّ/ ۷۸
↑[۱۶] . الحجرات/ ۱۱
هم‌رسانی
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک گذارید، تا به گسترش علم و معرفت دینی کمک کنید. شکرانه‌ی یاد گرفتن یک نکته‌ی جدید، یاد دادن آن به دیگران است‌.
رایانامه
تلگرام
فیسبوک
توییتر
می‌توانید این مطلب را به زبان‌های زیر نیز مطالعه کنید:
اگر با زبان دیگری آشنایی دارید، می‌توانید این مطلب را به آن ترجمه کنید. [فرم ترجمه]
دانلود مجموعه‌ی گفتارهای حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
نام کتاب: مناهج الرّسول صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ مجموعه‌ی گفتارهای حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
ناشر: دفتر منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
نسخه: ششم
زمان انتشار: مهر (میزان) ۱۳۹۸ هجری شمسی
مکان انتشار: بلخ؛ افغانستان