۱ . أَخْبَرَنَا ذَاكِرُ بْنُ مَعْرُوفٍ الْخُرَاسَانِيُّ، قَالَ: قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: إِنَّهُمْ يَقُولُونَ أَنَّكَ مُشْرِكٌ! قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ، وَمَا شِرْكِي؟! قُلْتُ: قَوْلُكَ أَنَّ الْمُلْكَ بِيَدِ اللَّهِ، وَلَيْسَ بِأَيْدِي النَّاسِ! فَضَحِكَ تَعَجُّبًا مِنْ قَوْلِهِمْ وَقَالَ: أَفَمَنْ يَجْعَلُ الْأَمْرَ لِلَّهِ وَحْدَهُ مُشْرِكٌ، وَمَنْ يَجْعَلُهُ لِلَّذِينَ مِنْ دُونِهِ مُوَحِّدٌ؟! ﴿سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۱]! قُلْتُ: إِنَّهُمْ يَقُولُونَ أَنَّكَ رَافِضِيٌّ! قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ، وَمَا رَفْضِي؟! قُلْتُ: تَقْدِيمُكَ أَهْلَ الْبَيْتِ! فَضَحِكَ تَعَجُّبًا مِنْ قَوْلِهِمْ وَقَالَ: لَيْسَ هَذَا مِنَ الرَّفْضِ فِي شَيْءٍ، إِنَّمَا الرَّفْضُ تَكْفِيرُ الشَّيْخَيْنِ أَوْ سَبُّهُمَا! فَدَخَلَ الْغُرْفَةَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِيَدِهِ إِنَاءٌ، فَوَضَعَهُ مَنْكُوسًا، فَأَشَارَ إِلَيْهِ الْمَنْصُورُ وَقَالَ: إِنْ كَانَ اللَّهُ قَدْ نَكَّسَ عُقُولَهُمْ كَمَا نَكَّسَ هَذَا إِنَاءَهُ فَمَا ذَنْبِي؟!
ترجمهی گفتار:
ذاکر بن معروف خراسانی ما را خبر داد، گفت: به منصور گفتم: آنان میگویند که تو مشرک هستی! فرمود: سبحان الله! شرک من چیست؟! گفتم: اینکه میگویی حکومت به دست خداوند است و به دست مردم نیست! پس به خاطر تعجّب از سخن آنان به خنده افتاد و فرمود: آیا کسی که کار را تنها برای خداوند میداند مشرک است و کسی که آن را برای غیر او میداند موحّد است؟! «بد قضاوت میکنند»! گفتم: آنان میگویند که تو رافضی هستی! فرمود: سبحان الله! رفض من چیست؟! گفتم: اینکه اهل بیت را (بر دیگران) مقدّم میداری! پس به خاطر تعجّب از سخن آنان به خنده افتاد و فرمود: این رفض نیست، رفض تنها تکفیر شیخین (یعنی ابو بکر و عمر) یا سبّ آن دو است! در این هنگام مردی از یارانمان وارد اتاق شد که در دستش ظرفی بود، پس آن را واژگون گذاشت، پس منصور به او اشاره کرد و فرمود: اگر خداوند عقلهای آنان را واژگون کرده، چونانکه این ظرف خود را واژگون کرده، گناه من چیست؟!
۲ . أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْهَرَوِيُّ، قَالَ: سَأَلَ الْمَنْصُورَ رَجُلٌ عَنْ قَوْلِهِ فِي الْخِلَافَةِ، فَقَالَ: إِنَّا نَقُولُ أَنَّ أَهْلَ الْبَيْتِ كَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا، فَقَالَ الرَّجُلُ: فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الرَّافِضَةِ إِذَنْ؟ قَالَ: الْفَرْقُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ أَنَّهُمْ يُسِيئُونَ الْقَوْلَ فِي الصَّحَابَةِ، وَنَحْنُ لَا نَقُولُ فِيهِمْ إِلَّا خَيْرًا، قَالَ الرَّجُلُ: فَهَلْ هَذِهِ إِلَّا أَخَفُّ الْبِدْعَتَيْنِ؟! قَالَ: بِدْعَةُ الرَّافِضَةِ أَخَفُّ مِنْ بِدْعَتِكُمْ، وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ!
ترجمهی گفتار:
محمّد بن عبد الرّحمن هروی ما را خبر داد، گفت: مردی از منصور دربارهی نظرش پیرامون خلافت پرسید، پس فرمود: ما میگوییم که اهل بیت به آن سزاوارتر بودند و اهل آن بودند، پس مرد گفت: در این صورت، فرق شما با رافضه چیست؟ فرمود: فرق ما با آنان این است که آنان دربارهی صحابه بدگویی میکنند، ولی ما دربارهی آنها جز خیر نمیگوییم، مرد گفت: آیا این چیزی جز بدعت کوچکتر است؟! فرمود: بدعت رافضه از بدعت شما کوچکتر است، ولی شما نمیفهمید!
۳ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَبِيبٍ الطَّبَرِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: عَجَبًا لِأَقْوَامٍ يُرَفِّضُونَ كُلَّ مَنْ قَالَ أَهْلُ الْبَيْتِ أَحَقُّ! أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَدْنَى عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ، فَأَجْلَسَهُمَا بَيْنَ يَدَيْهِ، وَأَجْلَسَ حَسَنًا وَحُسَيْنًا عَلَى فَخِذَيْهِ، ثُمَّ لَفَّ عَلَيْهِمْ ثَوْبَهُ، ثُمَّ تَلَا قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲]، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي، وَأَهْلُ بَيْتِي أَحَقُّ»[۳]؟! قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فَمَنِ الرَّافِضَةُ إِذَنْ؟ قَالَ: هُمُ الَّذِينَ يَغْلُونَ فِي أَهْلِ الْبَيْتِ، فَيَقُولُونَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ، وَيَتَصَرَّفُونَ فِي الْخَلْقِ وَالرَّزْقِ مَتَى شَاؤُوا، وَيَفْضُلُونَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، وَقَدْ أُسْقِطَ مِنَ الْقُرْآنِ كَثِيرٌ مِمَّا نَزَلَ فِيهِمْ، ثُمَّ يُكَفِّرُونَ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ، فَيَقُولُونَ أَنَّهُمَا كَفَرَا بَعْدَ إِسْلَامِهِمَا، بَلْ كَانَا مُنَافِقَيْنِ مُنْذُ أَوَّلِ يَوْمٍ، وَأَنَّهُمَا ضَرَبَا فَاطِمَةَ وَقَتَلَاهَا، فَيَلْعَنُونَهُمَا وَيَشْتُمُونَهُمَا، ثُمَّ يَنَالُونَ مِنْ عُثْمَانَ، فَيَقُولُونَ أَنَّهُ حَرَّفَ الْقُرْآنَ، وَكَانَ كَذَا وَكَذَا، فَيَلْعَنُونَهُ وَيَشْتُمُونَهُ، ثُمَّ يَرْمُونَ زَوْجَةَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَيَقُولُونَ فِيهَا مَا لَوْ قَالَهُ أَحَدٌ فِي أَزْوَاجِهِمْ لَشَدَخُوا رَأْسَهُ بِالْحِجَارَةِ، ثُمَّ يَقَعُونَ فِي الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، فَيَقُولُونَ أَنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَنْ إِسْلَامِهِمْ إِلَّا ثَلَاثَةً أَوْ أَرْبَعَةً، وَيَتَبَرَّؤُونَ مِنْهُمْ، ﴿وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ﴾[۴]، قُلْتُ: مَتَى قِيلَ لَهُمُ الرَّافِضَةُ؟ قَالَ: كَانَ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ يُفَضِّلُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَى سَائِرِ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَلَا يَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ إِلَّا خَيْرًا، كَسَبِيلِ آبَائِهِ، فَلَمَّا ظَهَرَ بِالْكُوفَةِ فِي أَصَحَابِهِ الَّذِينَ بَايَعُوهُ، سَمِعَ مِنْ بَعْضِهِمُ الطَّعْنَ عَلَيْهِمَا، فَأَنْكَرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ، فَكَفُّوا عَنْ نُصْرَتِهِ وَقَالُوا: لَا نَنْصُرُكَ حَتَّى تُخْبِرَنَا بِرَأْيِكَ فِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ اللَّذَيْنِ ظَلَمَا جَدَّكَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ! فَقَالَ زَيْدٌ: لَا أَقُولُ فِيهِمَا إِلَّا خَيْرًا، وَمَا سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ فِيهِمَا إِلَّا خَيْرًا، فَرَفَضُوهُ، فَحِينَئِذٍ قِيلَ لَهُمُ الرَّافِضَةُ، وَهُمْ يَرْفِضُونَنِي الْيَوْمَ كَمَا رَفَضُوهُ بِالْأَمْسِ، فَقَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ.
ترجمهی گفتار:
عبد الله بن حبیب طبری ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: شگفتا از کسانی که هر کس میگوید اهل بیت احق هستند را رافضی میشمارند! آیا نمیدانند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم علی و فاطمه را نزدیک ساخت و پیش روی خود نشاند و حسن و حسین را بر رانهای خود نشاند، سپس جامهاش را بر روی آنها کشید و سخن خداوند را تلاوت کرد که میفرماید: «جز این نیست که خداوند میخواهد هر آلایشی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاکیزه گرداند»، سپس فرمود: «خدایا! اینها هستند اهل بیت من و اهل بیت من احق هستند»؟! گفتم: فدایت شوم، پس رافضه چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که دربارهی اهل بیت غلو میکنند، پس میگویند که آنان علم غیب دارند و هرگاه بخواهند در خلقت و روزی تصرّف میکنند و از پیامبران اولو العزم افضلند و بسیاری از آنچه دربارهیشان نازل شده از قرآن افتاده است، سپس ابو بکر و عمر را تکفیر میکنند، پس میگویند که آن دو پس از اسلامشان کافر شدند، بلکه از روز نخست منافق بودند و آن دو فاطمه را زدند و کشتند، پس آن دو را لعنت میکنند و دشنام میدهند، سپس به عثمان میپردازند، پس میگویند که او قرآن را تحریف کرد و چنین و چنان بود، پس او را لعنت میکنند و دشنام میدهند، سپس به همسر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تهمت میزنند، پس دربارهی او چیزی میگویند که اگر کسی دربارهی همسرانشان بگوید، سرش را با سنگ میشکنند، سپس در مهاجرین و انصار میافتند، پس میگویند که آنان از اسلام مرتد شدند، جز سه یا چهار نفر و از آنان بیزاری میجویند، «و برایشان (از این دست) اعمال دیگری است که انجام میدهند»! گفتم: چه زمانی به آنان رافضه گفته شد؟ فرمود: زید بن علیّ بن الحسین، علیّ بن ابی طالب را بر سایر اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برتری میداد، ولی دربارهی ابو بکر و عمر جز خیر نمیگفت، مانند روش پدرانش، پس چون در کوفه میان یارانش که با او بیعت کرده بودند ظاهر شد، شنید که برخیشان به آن دو بد میگویند، پس آنان را از این کار بازداشت، پس آنان دست از یاری او برداشتند و گفتند: تو را یاری نمیکنیم تا آن گاه که ما را از نظرت دربارهی ابو بکر و عمر که به جدّت علی بن ابی طالب ظلم کردند خبر دهی! پس زید گفت: دربارهی آن دو جز خیر نمیگویم و نشنیدم که پدرم (علیّ بن الحسین) دربارهی آن دو جز خیر بگوید، پس آنان او را رفض کردند (یعنی رد کردند و تنها گذاشتند)، پس آن هنگام بود که به آنان رافضه گفته شد[۵] و آنان امروز من را نیز رفض میکنند، همان طور که دیروز او را رفض کردند، پس خداوند آنان را بکشد، به کجا منحرف میشوند؟!
۴ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ عَبْدِ الْقَيُّومِ الْبَلْخِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: قَبَّحَ اللَّهُ الرَّوَافِضَ! فَلَوْلَا هُمْ لَمْ يَتَخَلَّفِ النَّاسُ عَنْ أَهْلِ الْبَيْتِ بَعْدَ إِذْ دَعَوْنَاهُمْ إِلَيْهِمْ، لَكِنَّهُمْ نَفَّرُوهُمْ وَفَتَّنُوهُمْ، حَتَّى أَصْبَحْنَا أَضَلَّ عِنْدَهُمْ وَأَبْغَضَ إِلَيْهِمْ مِمَّنْ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَبَّارِينَ وَالْمُفْسِدِينَ! قُلْتُ: وَمَنِ الرَّوَافِضُ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: الَّذِينَ يَلْعَنُونَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارَ أَوْ يَسُبُّونَهُمْ سَبًّا، وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لَهُمْ، أَلَا وَاللَّهِ لَيْسُوا مِنَّا وَلَسْنَا مِنْهُمْ، وَهُمْ أَشَدُّ مَؤُونَةً عَلَيْنَا مِنَ الْكُفَّارِ وَالنَّوَاصِبِ.
ترجمهی گفتار:
عبد السّلام بن عبد القیّوم بلخی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: خداوند روافض را زشت گرداند! چراکه اگر آنان نبودند، مردم از اهل بیت باز نمیماندند پس از اینکه آنها را به سویشان دعوت کردیم، ولی آنان فراریشان دادند و به فتنهیشان انداختند، تا جایی که ما نزدشان گمراهتر و منفورتر از کسانی شدهایم که آنها را به سوی جبّاران و مفسدان دعوت میکنند! گفتم: روافض چه کسانی هستند، فدایت شوم؟ فرمود: کسانی که مهاجرین و انصار را لعن یا سب میکنند، در حالی که امر شدهاند تا برایشان استغفار کنند. آگاه باشید که آنان از ما نیستند و ما از آنان نیستیم و زحمت آنان برای ما از زحمت کفّار و نواصب بیشتر است.
۵ . أَخْبَرَنَا هَاشِمُ بْنُ عُبَيْدٍ الْخُجَنْدِيُّ، قَالَ: قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: إِنَّهُمْ يَنْسِبُونَكَ إِلَى الرَّفْضِ، لِأَنَّكَ تُكْثِرُ مِنْ ذِكْرِ أَهْلِ الْبَيْتِ، فَقَالَ: ذَرِ النَّوْكَى الَّذِينَ يُشْبِهُونَ الْمَجَانِينَ! أَلَمْ يَنْسِبُوا الشَّافِعِيَّ إِلَى الرَّفْضِ حَتَّى قَالَ: «قِفْ بِالْمُحَصَّبِ مِنْ مِنًى فَاهْتِفْ بِهَا ... وَاهْتِفْ بِقَاعِدِ خِيفِهَا وَالنَّاهِضِ ... إِنْ كَانَ رَفْضًا حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ ... فَلْيَشْهَدِ الثَّقَلَانِ أَنِّي رَافِضِي»[۶]؟!
ترجمهی گفتار:
هاشم بن عُبید خُجندی ما را خبر داد، گفت: به منصور گفتم: آنها تو را رافضی میدانند؛ چراکه از اهل بیت بسیار یاد میکنی، پس فرمود: رها کن احمقهایی را که مانند دیوانگان هستند! آیا شافعی را رافضی ندانستند، تا اینکه گفت: «در محصّب از منا بایست و فریاد بزن ... و بر هر کسی که در خیف نشسته یا ایستاده است ... که اگر حبّ آل محمّد رفض است ... جن و انس گواه باشند که من رافضی هستم»؟!
۶ . أَخْبَرَنَا وَلِيدُ بْنُ مَحْمُودٍ السِّجِسْتَانِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: مَنْ زَعَمَ أَنِّي رَافِضِيٌّ فَهُوَ نَاصِبِيٌّ، وَمَنْ زَعَمَ أَنِّي نَاصِبِيٌّ فَهُوَ رَافِضِيٌّ، وَمَنْ زَعَمَ أَنِّي مُشْرِكٌ فَهُوَ مِنَ الْإِسْلَامِ بَرِيءٌ.
ترجمهی گفتار:
ولید بن محمود سجستانی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: هر کس من را رافضی بداند، ناصبی است و هر کس من را ناصبی بداند، رافضی است و هر کس من را مشرک بداند، از اسلام بیگانه است.
۷ . أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَبْدِ الْبَارِئِ الْقَنْدَهَارِيُّ، قَالَ: سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۷]، فَقَالَ: يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَنْ يَشَاءُ، مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ لِيَخْتَارُوا نَبِيًّا أَوْ مَلِكًا، فَمَنِ اخْتَارَ نَبِيًّا أَوْ مَلِكًا مِنْ دُونِ الَّذِي اخْتَارَهُ اللَّهُ فَقَدْ أَشْرَكَ، وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ، قُلْتُ: مَا سَمِعْنَا فِي الْمَلِكِ شَيْئًا! قَالَ: وَيْحَكُمْ، أَلَمْ تَسْمَعُوا قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا﴾[۸]؟! قُلْتُ: بَلَى، وَلَكِنَّهُ كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ، قَالَ: إِنَّهُ كَانَ مِنْ سُنَنِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ، وَمَا ذَكَرَهُ اللَّهُ إِلَّا ﴿لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾[۹]، أَلَمْ تَسْمَعُوا قَوْلَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّكُمْ تَرْكَبُونَ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[۱۰]؟! قُلْتُ: وَمَا الْمَلِكُ؟ قَالَ: الْخَلِيفَةُ، قُلْتُ: وَهَلِ اخْتَارَ اللَّهُ خَلِيفَةً بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: نَعَمْ، كَمَا اخْتَارَ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِهِ، أَلَمْ يَقُلْ: ﴿لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾[۱۱]؟ قُلْتُ: وَبِمَا دَلَّ عَلَيْهِ؟ قَالَ: بِوَصِيَّةٍ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، قُلْتُ: كَانَتْ ظَاهِرَةً أَمْ بَاطِنَةً؟ قَالَ: كَانَتْ ظَاهِرَةً، وَلَكِنَّ أَكْثَرَ الْقَوْمِ لَمْ يَفْقَهُوهَا، قُلْتُ: كَيْفَ لَمْ يَفْقَهُوهَا وَكَانَ فِيهِمُ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنْصَارُ؟! قَالَ: وَمَا تُنْكِرُ مِنْ ذَلِكَ؟! أَلَمْ يَكُونُوا الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِمْ: ﴿فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا﴾[۱۲]؟! قُلْتُ: أَرَوَوْهَا أَمْ كَتَمُوهَا؟ قَالَ: بَلْ رَوَوْهَا، قُلْتُ: فَمَا بَالُ الَّذِينَ جَاؤُوا مِنْ بَعْدِهِمْ لَمْ يَفْقَهُوهَا؟! وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ وَلَا فِقْهَ لَهُ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ»[۱۳]! قَالَ: كَانُوا يَهْتَمُّونَ بِالرِّوَايَةِ، وَلَا يَهْتَمُّونَ بِالدِّرَايَةِ، وَكَانُوا يَقُولُونَ: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾[۱۴]، إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمُ اتُّهِمُوا بِالْبِدْعَةِ، قُلْتُ: وَمَنْ كَانَ الْخَلِيفَةُ؟ قَالَ: لَا تَسْأَلْ عَنْ هَذَا، فَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ﴾[۱۵]، ﴿قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ﴾[۱۶]! قُلْتُ: إِنَّمَا أَطْلُبُ الْعِلْمَ، وَلَا أَتَعَصَّبُ لِمَذْهَبٍ! قَالَ: كَانَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ، أَلَمْ يَبْلُغْكَ قَوْلُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ: كِتَابَ اللَّهِ وَأَهْلَ بَيْتِي»[۱۷]؟! قُلْتُ: كَأَنَّكَ تُرِيدُ عَلِيًّا! قَالَ: وَمَا تُنْكِرُ مِنْ ذَلِكَ؟! إِنَّ دَاوُدَ قَتَلَ جَالُوتَ، فَـ﴿آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ﴾[۱۸]، وَإِنَّ عَلِيًّا قَتَلَ جَوَالِيتَ، مِنْهُمْ طَلْحَةُ بْنُ أَبِي طَلْحَةَ حَامِلُ لِوَاءِ الْمُشْرِكِينَ يَوْمَ بَدْرٍ، وَعَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ فَارِسُ قُرَيْشٍ يَوْمَ الْأَحْزَابِ، وَمَرْحَبٌ بَطَلُ الْيَهُودِ يَوْمَ خَيْبَرَ! فَمَاذَا تَرَى أَنْ يَفْعَلَ اللَّهُ بِهِ؟! قُلْتُ: لَا أُنْكِرُ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا، وَلَكِنَّهُمْ يَقُولُونَ أَنَّ هَذَا طَعْنٌ فِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ! قَالَ: دَعْهُمْ، فَإِنَّهُمْ يَتَّخِذُونَهُمَا إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْ نَبِيَّيْنِ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَإِنِّي لَا أَقُولُ فِيهِمَا إِلَّا خَيْرًا، قُلْتُ: فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ فَهَلِ اخْتَارَ اللَّهُ خَلِيفَةً مِنْ بَعْدِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ خَلِيفَةٍ اخْتَارَهُ اللَّهُ، قُلْتُ: وَبِمَا دَلَّ عَلَيْهِ؟ قَالَ: بِوَصِيَّةٍ مِنْ عَلِيٍّ، وَقَدْ أَوْصَى إِلَى الْحَسَنِ، قُلْتُ: وَهَكَذَا أَبَدًا؟ قَالَ: نَعَمْ، وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۹]، قُلْتُ: فَمَنِ الْخَلِيفَةُ الْيَوْمَ؟ قَالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ، فَبِهِمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِهِمْ يَخْتِمُ، قُلْتُ: تُرِيدُ الْمَهْدِيَّ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: إِنَّهُمْ يَقُولُونَ أَنَّهُ لَمْ يُولَدْ بَعْدُ! قَالَ: وَمَا عِلْمُهُمْ بِذَلِكَ؟! ﴿أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ﴾[۲۰]؟! قُلْتُ: فَتَقُولُ أَنَّهُ وُلِدَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: فَمَا الْفَرْقُ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ إِذَنْ؟! قَالَ: وَيْحَكَ، لَيْسَ الْمُثْبِتُ كَالنَّافِي، وَلَا الْعَالِمُ كَالْجَاهِلِ، قُلْتُ: فَمَا لَهُ لَا يَظْهَرُ؟! قَالَ: لَئِنْ ظَهَرَ قَبْلَ أَنْ يُنَادَى بِاسْمِهِ فِي الْأَرْضِ وَالسَّمَاءِ فَلَيْسَ بِمَهْدِيٍّ! فَتَدَبَّرْتُ قَوْلَهُ سَاعَةً، ثُمَّ قُلْتُ: وَاللَّهِ لَمْ تَقُلْ شَيْئًا إِلَّا بِالْقُرْآنِ وَالسُّنَّةِ، لَكِنَّهُ عِنْدَهُمْ رَفْضٌ! فَقَالَ: لَا أُبَالِي مَا هُوَ عِنْدَهُمْ بَعْدَ أَنْ قُلْتُهُ بِالْقُرْآنِ وَالسُّنَّةِ! فَإِنْ شَاؤُوا سَمَّوهُ رَفْضًا، وَإِنْ شَاؤُوا سَمَّوهُ كُفْرًا! فَإِنَّهُ الْإِيمَانُ!
ترجمهی گفتار:
ابو بکر بن عبد الباری قندهاری ما را خبر داد، گفت: از منصور دربارهی سخن خداوند پرسیدم که فرموده است: «و پروردگارت هر چه میخواهد را میآفریند و اختیار میکند، آنان را اختیاری نیست، خداوند پاکیزه و برتر از چیزی است که شریک میگیرند»، پس فرمود: (خداوند) هر چه میخواهد را میآفریند و هر کس را میخواهد اختیار میکند، آنان را اختیاری نیست تا پیامبر یا حاکمی اختیار کنند، پس هر کس پیامبر یا حاکمی اختیار کند که خداوند اختیارش نکرده، شریک گرفته و خداوند پاکیزه و برتر از چیزی است که شریک میگیرند. گفتم: دربارهی حاکم چیزی نشنیدهایم! فرمود: وای بر شما، آیا سخن خداوند را نشنیدهاید که فرموده است: «میان شما پیامبرانی قرار داد و (برخی از) شما را حاکمانی قرار داد»؟! گفتم: چرا، ولی آن در بنی اسرائیل بوده است، فرمود: آن از سنّتهای کسانی بوده است که پیش از شما بودند و خداوند آن را یاد نکرده است مگر «از این رو که برای شما تبیین کند و شما را به سنّتهای کسانی که پیش از شما بودند هدایت فرماید»، آیا سخن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نشنیدهاید که فرموده است: «هرآینه بر شما مانند سنّتهای کسانی که پیش از شما بودند خواهد گذشت»؟! گفتم: حاکم کیست؟ فرمود: خلیفه، گفتم: آیا خداوند پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خلیفهای اختیار کرد؟ فرمود: آری، همان طور که پس از پیامبران گذشته اختیار کرد، آیا نفرموده است: «آنان را خلیفه میگرداند، همان طور که کسانی پیش از آنان را خلیفه کرد»؟! گفتم: با چه چیزی بر او دلالت فرمود؟ فرمود: با وصیّتی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، گفتم: (آن وصیّت) آشکار بود یا پنهان؟ فرمود: آشکار بود، ولی بیشتر مردم آن را درنیافتند، گفتم: چگونه آن را درنیافتند، در حالی که مهاجران و انصار در میانشان بودند؟! فرمود: کجای این برای تو عجیب است؟! آیا آنان همان کسانی نبودند که خداوند دربارهیشان فرمود: «این مردم را چه میشود که نزدیک نیست سخنی را دریابند؟!» گفتم: آن (وصیّت) را روایت کردند یا کتمان نمودند؟ فرمود: بلکه روایت کردند، گفتم: پس چرا کسانی که پس از آنان آمدند آن را درنیافتند؟! در حالی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «چه بسیار حامل دانشی که خود دانشی ندارد و چه بسیار حامل دانشی برای کسی که از او دانشمندتر است»، فرمود: آنان به روایت اهتمام داشتند و به درایت (یعنی تحلیل و فهم آن) اهتمام نداشتند و میگفتند: «ما پدرانمان را بر شیوهای یافتهایم و با پیروی از آنان هدایتیافتگانیم»، مگر اندکی از آنان که به بدعت متّهم شدند. گفتم: آن خلیفه چه کسی بود؟ فرمود: در این باره سؤال نکن؛ چراکه خداوند فرموده است: «دربارهی چیزهایی سؤال نکنید که اگر برایتان روشن شود، بدتان میآید»، «پیش از شما گروهی دربارهی آن سؤال کردند، سپس به آن کافر گردیدند»! گفتم: من تنها به دنبال علم هستم و برای هیچ مذهبی تعصّب نمیورزم! فرمود: او مردی از اهل بیت بود، آیا سخن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به تو نرسیده است که فرمود: «من در میان شما دو خلیفه باقی میگذارم: کتاب خداوند و اهل بیتم»؟! گفتم: گویا منظورت علی است! فرمود: چه چیزی از آن را انکار میکنی؟! هرآینه داود جالوت را کشت، پس «خداوند به او حکومت و حکمت داد و از هر علمی که خواست به او بخشید»، در حالی که علی چندین جالوت را کشت، مانند طلحة بن أبی طلحة پرچمدار مشرکان در روز بدر و عمرو بن عبد ودّ تکسوار قریش در روز احزاب و مرحب پهلوان یهود در روز خیبر! پس گمان میکنی که خداوند با او چه کرده باشد؟! گفتم: چیزی از آن را انکار نمیکنم، ولی آنها میگویند که این طعن بر ابو بکر و عمر است! فرمود: آنها را رها کن؛ چراکه آنها آن دو را خدایانی جز خداوند یا پیامبرانی پس از محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم گرفتهاند، در حالی که من دربارهی آن دو جز خیر نمیگویم. گفتم: پس هنگامی که علی درگذشت، آیا خداوند خلیفهی دیگری پس از او اختیار کرد؟ فرمود: آری؛ چراکه زمین از خلیفهای که خداوند اختیار کرده باشد خالی نمیماند، گفتم: با چه چیزی بر او دلالت کرد؟ فرمود: با وصیّتی از علی و او به حسن وصیّت کرد، گفتم: و همین طور تا ابد؟ فرمود: آری و این سخن خداوند است که فرموده است: «ذرّیّهای که برخی از برخی دیگر هستند و خداوند شنوایی داناست»، گفتم: امروز خلیفه چه کسی است؟ فرمود: مردی از اهل بیت؛ چراکه خداوند با آنان آغاز کرد و با آنان به پایان میرساند، گفتم: منظورت مهدی است؟ فرمود: آری، گفتم: آنها میگویند که او هنوز متولّد نشده است! فرمود: از کجا میدانند؟! «آیا نزد آنها (علم) غیب است، پس آن را مینویسند؟!» گفتم: پس میفرمایی که او متولّد شده است؟ فرمود: آری، گفتم: در این صورت، فرق تو با آنها چیست؟! فرمود: وای بر تو، اثباتکننده مانند نفیکننده و کسی که میداند مانند کسی که نمیداند نیست، گفتم: پس چرا ظهور نمیکند؟! فرمود: اگر پیش از اینکه در زمین و آسمان به نامش ندا داده شود ظهور کند، مهدی نیست! پس ساعتی در سخن او اندیشه کردم و سپس گفتم: به خدا سوگند چیزی را جز با قرآن و سنّت نگفتی، ولی آن نزد آنها رفض است! پس فرمود: اهمّیّتی نمیدهم که آن نزد آنها چیست، پس از اینکه آن را با قرآن و سنّت گفتم! پس اگر میخواهند آن را رفض بنامند و اگر میخواهند آن را کفر؛ چراکه آن ایمان است!
۸ . أَخْبَرَنَا عِيسَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْجُوزَجَانِيُّ، قَالَ: دَخَلَ عَلَى الْمَنْصُورِ رِجَالٌ مِنْ أَهْلِ الْمَذَاهِبِ لِيُنَاظِرُوهُ فِي الْخِلَافَةِ، فَنَاظَرَهُمْ فِيهَا، وَكَانَ مِمَّا قَالَ لَهُمْ: أَلَا تَتَّقُونَ؟! أَلَا تَتُوبُونَ؟! فَقَدْ قَالَ اللَّهُ لَكُمْ: قُولُوا: ﴿اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ﴾[۲۱]، فَخَالَفْتُمُوهُ وَقُلْتُمْ: نَحْنُ مَالِكُو الْمُلْكِ، نُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ نَشَاءُ وَنَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ نَشَاءُ، وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ بَدَّلُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ، فَأَرْسَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ! فَوَجَدَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: مَا لَكُمْ؟! تَنْظُرُونَ إِلَيَّ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ! أَلَا تَفْقَهُونَ قَوْلِي؟! قَالُوا: لَا، قَالَ: كَذَلِكَ كَانَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ، لَمْ يَفْقَهُوا قَوْلَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ، حَتَّى تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ! قَالُوا: نَرَاكَ تَطْعَنُ فِي الصَّحَابَةِ كَمَا يَطْعَنُ الرَّافِضَةُ! قَالَ: وَيْحَكُمْ، لَوْ أَنَّ مَا أَقُولُ طَعْنٌ فِي الصَّحَابَةِ، فَإِنَّ مَا تَقُولُونَ طَعْنٌ فِيهِمْ كَمَا أَقُولُ! قَالُوا: وَكَيْفَ ذَلِكَ؟! قَالَ: أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ الصَّحَابَةَ كَانُوا فَرِيقَيْنِ: فَرِيقًا يَقُولُونَ مَا أَقُولُ، وَفَرِيقًا يَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ؟! فَإِنْ طَعَنْتُ فِي فَرِيقٍ مِنْهُمْ، فَقَدْ طَعَنْتُمْ فِي فَرِيقٍ آخَرَ، أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟! فَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ مِنْ طَعْنٍ فَاطْعَنُوا فِي فَرِيقٍ عَصَوُا اللَّهَ وَرَسُولَهُ، وَلَا تَطْعَنُوا فِي فَرِيقٍ أَطَاعُوهُمَا، أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؟! فَبُهِتَ الْقَوْمُ وَتَأَمَّلُوا طَوِيلًا وَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، ثُمَّ قَالُوا: وَاللَّهِ مَا كَلَّمَنَا أَحَدٌ بِمِثْلِ مَا كَلَّمْتَنَا بِهِ، وَلَوْ لَا أَنَّا نَخَافُ أَنْ يَقُولَ النَّاسُ تَشَيَّعْنَا لَاتَّبَعْنَاكَ! قَالَ: وَيْلَكُمْ، أَتَتَّقُونَ النَّاسَ، وَلَا تَتَّقُونَ اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ؟! أَنْتُمْ عُلَمَاءُ قَوْمِكُمْ، فَلَا تَرْضَوْا بِأَنْ تَكُونُوا تَبَعَةً لِجُهَّالِهِمْ، ﴿وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۲۲]! ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ فَقَالَ:
«دَعِ النَّاسَ يَا قَلْبِي يَقُولُونَ مَا بَدَا ... لَهُمْ وَاتَّثِقْ بِاللَّهِ رَبِّ الْخَلَائِقِ
وَلَا تَرْتَجِي فِي النَّفْعِ وَالضَّرِّ غَيْرَهُ ... تَبَارَكَ مِنْ رَبٍّ كَرِيمٍ وَخَالِقٍ»
ترجمهی گفتار:
عیسی بن عبد الحمید جوزجانی ما را خبر داد، گفت: مردانی از اهل مذاهب به نزد منصور آمدند تا با او دربارهی خلافت مناظره کنند، پس با آنان دربارهی آن مناظره کرد و از چیزهایی که به آنان فرمود این بود که فرمود: آیا تقوا پیش نمیگیرید؟! آیا توبه نمیکنید؟! زیرا خداوند به شما فرمود که بگویید: «خداوندا! صاحب حکومت تویی، حکومت را به هر کس میخواهی میدهی و حکومت را از هر کس میخواهی میگیری»، پس با او مخالفت کردید و گفتید: صاحب حکومت ما هستیم، حکومت را به هر کس میخواهیم میدهیم و حکومت را از هر کس میخواهیم میگیریم، در حالی که میدانید (عاقبت) کسانی را که سخنی جز آنچه به آنان گفته شده بود گفتند، خداوند به سبب ظلمی که کردند بر آنان عذابی از آسمان فرستاد[۲۳]! پس آنان را دید که (با حالت تعجّب و انکار) به او مینگرند، پس فرمود: شما را چه میشود؟! مانند کسی به من مینگرید که در آستانهی مرگ از هوش میرود! آیا سخنم را درک نمیکنید؟! گفتند: نه، فرمود: کسانی که پیش از شما بودند نیز همین طور بودند، سخن خداوند و پیامبرش را درک نکردند، تا آن گاه که پراکنده شدند و اختلاف کردند پس از اینکه بیّنات برایشان آمد! گفتند: میبینیم که تو هم به صحابه طعن میزنی، همان طور که رافضیها طعن میزنند! فرمود: وای بر شما، اگر چیزی که من میگویم طعن به صحابه است، چیزی که شما میگویید هم طعن به آنان است، مانند چیزی که من میگویم! گفتند: چطور؟! فرمود: آیا نمیدانید که صحابه دو دسته بودند: دستهای که آنچه من میگویم را میگفتند و دستهای که آنچه شما میگویید را میگفتند؟! پس اگر من به دستهای از آنان طعن میزنم، شما به دستهای دیگر از آنان طعن میزنید! آیا تعقّل نمیکنید؟! پس اگر چارهای از طعن زدن نیست، به دستهای طعن بزنید که خداوند و پیامبرش را نافرمانی کردند و به دستهای طعن نزنید که آن دو را اطاعت کردند! آیا متذکّر نمیشوید؟! پس آنان مبهوت شدند و به فکر فرو رفتند و به یکدیگر نگریستند، سپس گفتند: به خدا سوگند کسی با ما این گونه که تو سخن گفتی، سخن نگفته بود و اگر نمیترسیدیم که مردم بگویند شیعه شدیم از تو پیروی میکردیم! فرمود: وای بر شما، آیا از مردم میترسید و از خدایی که به سویش محشور میشوید نمیترسید؟! شما عالمان قوم خود هستید، پس راضی نشوید که دنبالهرو جاهلانشان باشید «و بر خداوند توکّل کنید اگر مؤمن هستید»! سپس به سخن شاعر تمثّل جست که سروده است: «ای قلب من! مردم را واگذار تا هر چه میخواهند بگویند و به خداوند پروردگار خلایق تکیه کن و در نفع و ضرر به غیر او چشم نداشته باش که پروردگار و آفریدگار کریم، برتر است».
۹ . أَخْبَرَنَا يُونُسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْخَتْلَانِيُّ، قَالَ: بَعَثَنِي الْمَنْصُورُ إِلَى رِجَالٍ يَطْعَنُونَ فِيهِ لِتَقْدِيمِهِ أَهْلَ الْبَيْتِ وَقَالَ لِي: قُلْ لَهُمْ: اتَّقُوا اللَّهَ، وَلَا تَطْعَنُوا فِي سَلْمَانَ، فَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[۲۴]، وَقَالَ: «لَقَدْ أُشْبِعَ سَلْمَانُ عِلْمًا»[۲۵]، وَكَانَ سَلْمَانُ يُقَدِّمُ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيَقُولُ: «لَوْ جَعَلْتُمُوهَا فِي أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ لَأَكَلْتُمُوهَا رَغَدًا»[۲۶]، وَلَا تَطْعَنُوا فِي عَمَّارٍ، فَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «مَا خُيِّرَ عَمَّارٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ إِلَّا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا»[۲۷]، وَقَالَ: «اهْتَدُوا بِهَدْيِ عَمَّارٍ»[۲۸]، وَكَانَ عَمَّارٌ يُقَدِّمُ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيَقُولُ: «أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ وَأَعَزَّنَا بِدِينِهِ، فَأَنَّى تَصْرِفُونَ هَذَا الْأَمْرَ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ؟!»[۲۹]، وَلَا تَطْعَنُوا فِي أَبِي ذَرٍّ، فَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَلَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ»[۳۰]، وَكَانَ أَبُو ذَرٍّ يُقَدِّمُ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيَقُولُ: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ»[۳۱]، وَذَكَرَ رِجَالًا آخَرِينَ مِنَ الصَّحَابَةِ كَانُوا يُقَدِّمُونَ أَهْلَ الْبَيْتِ، فَجِئْتُهُمْ وَأَبْلَغْتُهُمْ ذَلِكَ، فَوَاللَّهِ لَمْ يَرُدُّوا عَلَيَّ شَيْئًا.
ترجمهی گفتار:
یونس بن عبد الله ختلانی ما را خبر داد، گفت: منصور من را نزد کسانی که به او برای مقدّم داشتن اهل بیت طعن میزدند فرستاد و فرمود: به آنان بگو: از خداوند بترسید و به سلمان طعن نزنید؛ چراکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است» و فرمود: «سلمان از علم اشباع شده است» و سلمان اهل بیت را مقدّم میداشت و میگفت: «اگر خلافت را در اهل بیت پیامبرتان قرار میدادید، از هر نعمتی بهرهمند میشدید» و به عمّار طعن نزنید؛ چراکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «عمّار هیچ گاه میان دو کار مخیّر نشد مگر اینکه کار درستتر را اختیار کرد» و فرمود: «به شیوهی عمّار اقتدا کنید» و عمّار اهل بیت را مقدّم میداشت و میگفت: «ای مردم! خداوند ما را با پیامبرش گرامی داشته و با دینش عزّت بخشیده است، پس تا کی این امر را از اهل بیت پیامبرتان بازمیدارید؟!» و به ابو ذر طعن نزنید؛ چراکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «آسمان سایه نینداخته و زمین حمل نکرده است سخنگویی را که از ابو ذر راستگوتر باشد» و ابو ذر اهل بیت را مقدّم میداشت و میگفت: «مَثَل آنان مَثَل کشتی نوح است، هر کس سوارش شد، نجات یافت و هر کس از آن بازماند، هلاک شد» و همین طور شمار دیگری از صحابه را یاد کرد که اهل بیت را مقدّم میداشتند، پس به نزد طعنزنندگان رفتم و (این پیام را) به آنان ابلاغ نمودم، پس به خدا سوگند هیچ پاسخی به من ندادند.
۱۰ . أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الطَّالَقَانِيُّ، قَالَ: كُنَّا جَمَاعَةً عِنْدَ الْمَنْصُورِ، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾[۳۲]، فَقَالَ: هُمْ سَلْمَانُ، وَأَبُو ذَرٍّ، وَعَمَّارٌ، وَالْمِقْدَادُ، وَحُذَيْفَةُ، وَجَابِرٌ، وَأَمْثَالُهُمْ، قَالَ الرَّجُلُ: أَلَيْسَ مِنْهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ؟! فَالْتَفَتَ إِلَيْنَا كَالْمُتَعَجِّبِ مِنْ قَوْلِهِ وَقَالَ: أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى هَذَا؟! أَنَا أُسَمِّي لَهُ حِزْبَ عَلِيٍّ، وَهُوَ يَقُولُ لِي: أَلَيْسَ مِنْهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ؟! قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَكَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ حِزْبَيْنِ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَكَانَ أَزْوَاجُهُ حِزْبَيْنِ، فَحِزْبٌ فِيهِ عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ وَصَفِيَّةُ وَسَوْدَةُ، وَالْحِزْبُ الْآخَرُ فِيهِ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ أَزْوَاجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ[۳۳]، وَكَانَ حِزْبُ عَائِشَةَ يُبْغِضُ عَلِيًّا، وَكَانَ حِزْبُ أُمِّ سَلَمَةَ يُحِبُّ عَلِيًّا، وَكَانَا يَتَنَازَعَانِ، فَغَلَبَ حِزْبُ عَائِشَةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَسَبَقَ بِالْمُلْكِ، فَظَهَرَ فِي النَّاسِ بُغْضُ عَلِيٍّ، حَتَّى تَظَاهَرُوا عَلَيْهِ، وَمَنَعُوهُ وَذُرِّيَّتَهُ الْمُلْكَ، وَأَعَانُوا عَلَيْهِمْ كُلَّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يُحِبُّ عَلِيًّا وَذُرِّيَّتَهُ وَيُوصِي بِهِمْ خَيْرًا، وَكَانَ يَقُولُ: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي: كِتَابَ اللَّهِ وَأَهْلَ بَيْتِي»[۳۴]، وَكَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَقُولُ: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»[۳۵] خِلَافًا لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِذْ قَرَنَ أَهْلَ بَيْتِهِ بِكِتَابِ اللَّهِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمَ بِصَلَاحِ أُمَّتِهِ وَأَنْصَحَ لَهُمْ مِنْ عُمَرَ، ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۳۶]، وَلَمَّا حَضَرَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الْمَوْتُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: «ائْتُونِي بِكَتْفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَهْجُرُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ! فَاخْتَلَفَ الْأَصْحَابُ وَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ! فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالْإِخْتِلَافَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا عَنِّي»! فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَبْكِي حَتَّى يَبُلَّ دَمْعُهُ الْحَصَى وَيَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيئَةَ كُلَّ الرَّزِيئَةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ لِاخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»[۳۷]! فَكَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ حِزْبَيْنِ: حِزْبَ عُمَرَ وَحِزْبَ عَلِيٍّ، فَأَمَّا حِزْبُ عَلِيٍّ فَيَقُولُونَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَأَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَأَمَّا حِزْبُ عُمَرَ فَيَقُولُونَ: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ! فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ غَلَبَ حِزْبُ عُمَرَ وَسَبَقُوا بِالْمُلْكِ، فَظَهَرَ فِي النَّاسِ قَوْلُهُمْ وَالْإِعْرَاضُ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَصَارَ حِزْبُ عَلِيٍّ مَذْمُومِينَ مَطْرُودِينَ، وَقِيلَ لَهُمُ الرَّافِضَةُ، وَمَا الرَّافِضَةُ إِلَّا الَّذِينَ غَلَوْا مِنْهُمْ، وَقِيلَ لِحِزْبِ عُمَرَ لِكَثْرَتِهِمْ وَغَلَبَتِهِمْ أَهْلَ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ! فَيَا لَلَّهِ مِنْ هَذَا الْجَهْلِ وَالتَّعَصُّبِ! كَيْفَ يَكُونُ أَتْبَاعُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الْآخِذُونَ بِقَوْلِهِ رَوَافِضَ، وَالرَّادُّونَ عَلَيْهِ الْآخِذُونَ بِقَوْلِ ابْنِ الْخَطَّابِ أَهْلَ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ؟! هَذَا مَا لَا يَكُونُ! وَلَكِنَّ الْقَوْمَ خُدِعُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ، وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ، وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا! كَمَثَلِ ﴿الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ ۖ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۳۸]! ثُمَّ خَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ سُفَهَاءُ، مُقَلِّدُونَ، مُتَكَلِّفُونَ، مُتَشَدِّدُونَ، مُتَكَبِّرُونَ، مُتَجَرِّئُونَ، كَذَّابُونَ عَلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، ضُلَّالٌ، فُسَّاقٌ، أَخْبَاثٌ، كَأَمْثَالِ الشَّيَاطِينِ، لَا عِلْمَ لَهُمْ بِالْحَقِّ، وَلَا بَصِيرَةَ لَهُمْ فِي الدِّينِ، وَلَا مَعْرِفَةَ لَهُمْ بِالرِّجَالِ، وَلَا إِنْصَافَ لَهُمْ فِي الْحُكْمِ، ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۳۹]! ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً، وَكَأَنَّ عَلَى رُؤُوسِنَا الطَّيْرَ، وَالْغَضَبُ يَبْدُو فِي وَجْهِهِ، ثُمَّ قَالَ: كُونُوا مِنْ حِزْبِ عَلِيٍّ، فَإِنَّ حِزْبَ عَلِيٍّ هُمُ الْفَائِزُونَ!
ترجمهی گفتار:
احمد بن عبد الرّحمن طالقانی ما را خبر داد، گفت: ما جماعتی نزد منصور بودیم، پس مردی از او دربارهی سخن خداوند پرسید که فرموده است: «از مؤمنان مردانی هستند که به عهد خود با خداوند وفا کردند، پس برخیشان (بر این حال) از دنیا رفتند و برخیشان منتظرند و هرگز چیزی را تغییر ندادند»، پس فرمود: آنان سلمان، ابو ذر، عمّار، مقداد، حذیفه، جابر و امثال آنان هستند، مرد گفت: آیا علیّ بن ابی طالب از آنان نیست؟! پس آن جناب با تعجّب به ما نگریست و فرمود: آیا نمیشنوید که چه میگوید؟! من حزب علی را برای او نام میبرم و او به من میگوید: آیا علیّ بن ابی طالب از آنان نیست؟! گفتم: فدایت شوم، آیا اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دو حزب بودند؟ فرمود: آری و همسرانش نیز دو حزب بودند: حزبی که عایشه، حفصه، صفیّه و سوده در آن بودند و حزبی که امّ سلمه و سایر همسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در آن بودند و حزب عایشه علی را دوست نمیداشتند و حزب امّ سلمه علی را دوست میداشتند و آن دو با هم در کشمکش بودند، پس بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حزب عایشه غالب شد و در حکومت پیشی گرفت، پس بغض علی در میان مردم ظاهر شد، تا اینکه با هم بر ضدّ او همدست شدند و حکومت را از او و فرزندانش بازداشتند و هر جبّار ستمگری را بر ضدّشان یاری دادند، در حالی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم علی و فرزندانش را دوست میداشت و دربارهی آنان به نیکی سفارش میکرد و میفرمود: «من در میان شما چیزی را بر جا میگذارم که اگر به آن تمسّک جویید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم» و عمر بن خطّاب میگفت: «کتاب خداوند ما را بس است»، بر خلاف رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که اهل بیتش را قرین کتاب خداوند میشمرد و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به صلاح امّتش داناتر و برای آنان خیرخواهتر از عمر بود «و هیچ مرد یا زن مؤمنی را نمیرسد که وقتی خداوند و رسولش امری صادر میکنند، برایشان اختیاری در کارشان باشد و هر کس خداوند و رسولش را نافرمانی کند، به گمراهی آشکاری دچار شده است»، پس چون مرگ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرا رسید به اصحابش فرمود: «برای من کتف شتری بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که هرگز پس از آن گمراه نشوید»، پس عمر گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم (به خاطر بیماری) هذیان میگوید و قرآن نزد شماست، کتاب خداوند ما را بس است! در این هنگام بود که اصحاب اختلاف کردند و به نزاع پرداختند، پس برخیشان میگفتند: کتف شتری بیاورید تا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برایتان بنویسد و برخیشان سخن عمر را میگفتند! پس چون سر و صدا و کشمکش بالا گرفت، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «از نزد من برخیزید»! پس ابن عبّاس گریه میکرد تا جایی که اشک چشمانش زمین را تر مینمود و میگفت: «همهی مصیبت از آن است که با سر و صدا و کشمکش نگذاشتند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آن نوشته را برایشان بنویسد»! پس اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دو حزب بودند: حزب عمر و حزب علی؛ حزب علی قائل به کتاب خدا و اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند و حزب عمر میگفتند: کتاب خدا ما را بس است! پس چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت، حزب عمر غالب شدند و در حکومت پیشی گرفتند، پس گفتمان آنان و رویگردانی از اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در میان مردم رواج یافت و حزب علی نکوهیده و رانده شدند و به آنان رافضه گفته شد، در حالی که رافضه جز کسانی از آنان که غلو کردند نیستند و به حزب عمر به خاطر کثرت و غلبهیشان اهل سنّت و جماعت گفته شد! پس به خدا فریاد میدارم از این جهالت و تعصّب! چگونه ممکن است که پیروان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و گوشدهندگان به سخن او، روافض باشند و کسانی که بر او رد کردند و سخن ابن خطّاب را گرفتند، اهل سنّت و جماعت؟! این ممکن نیست، ولی مردم فریب خوردند و از اهواء خود پیروی کردند و شیطان برایشان زینت داد و آنان را از راه بازداشت و آنان مردمی بیخیر بودند! مانند «کسانی که بهرهای از کتاب داده شدند و به جبت و طاغوت ایمان میآورند و دربارهی کافران میگویند که آنان از کسانی که ایمان آوردند هدایتیافتهتر هستند! آنان کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده است و هر کس که خداوند لعنتش کند، برایش پشتیبانی نخواهی یافت. یا برای آنان سهمی از حکومت است، تا به (این گروه از) مردم هیچ چیز ندهند؟! یا به (این گروه از) مردم به خاطر چیزی که خداوند از فضل خود به آنان داده است حسادت میکنند؟! چراکه ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادهایم و به آنان حکومتی عظیم بخشیدهایم»! سپس در پی آنان، آیندگانی آمدهاند سفیه، مقلّد، متکلّف، متشدّد، متکبّر، بیپروا، بسیار دروغزننده بر خداوند و پیامبرش، گمراه، فاسق و خبیث که مانند شیاطین هستند! نه شناختی از حق دارند و نه بصیرتی در دین و نه معرفتی به رجال و نه انصافی در قضاوت! «کور و کر و گنگ هستند، پس عقل را به کار نمیبرند»! در این هنگام آن جناب مدّتی سکوت کرد، در حالی که گویی بر سرهای ما پرنده نشسته بود و غضب بر روی او آشکار بود، سپس فرمود: از حزب علی باشید؛ چراکه حزب علی رستگارانند!
شرح گفتار:
بیگمان این حکمتهای سترگ و بیمانند، برای هر کسی که از عقل سلیم برخوردار است و از خداوند و روز داوری میترسد، کافی است. برای آگاهی بیشتر دربارهی روافض، به گفتار ۱۷۵ و برای آگاهی بیشتر دربارهی صحابه، به گفتار ۱۲۸ مراجعه کنید.