۱ . أَخْبَرَنَا أَبُو زَكَرِيَّا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الطَّالَقَانِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ الْهَاشِمِيَّ الْخُرَاسَانِيَّ يَقُولُ: مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَشْرَبُ تِرْيَاكًا، أَوْ يَتَعَلَّقُ تَمِيمَةً، أَوْ يَقُولُ الشِّعْرَ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ.
ترجمهی گفتار:
ابو زکریّا احمد بن عبد الرّحمن طالقانی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور هاشمی خراسانی میفرماید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هرگز تریاک استعمال نمیکرد و نظربند نمیبست و از نزد خود شعر نمیسرود.
۲ . أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْقَاسِمِ الطِّهْرَانِيُّ، قَالَ: سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنِ التِّرْيَاكِ، فَقَالَ: إِنَّهُ كَالْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ، فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ، وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا، فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ، قُلْتُ: إِنَّ مِنَ الْفُقَهَاءِ مَنْ يَسْتَعْمِلُهُ! قَالَ: مَاذَا تُرِيدُ مِنَ الْفُقَهَاءِ؟! وَهَلِ الْفُقَهَاءُ إِلَّا رِجَالٌ مِنَ النَّاسِ؟!
ترجمهی گفتار:
حسن بن قاسم طهرانی ما را خبر داد، گفت: از منصور دربارهی تریاک پرسیدم، پس فرمود: هرآینه آن مانند خمر و قمار است که در آن دو گناهی بزرگ و منافعی برای مردم است و گناه آن دو از نفع آن دو بزرگتر است، پس از آن اجتناب کنید، باشد که رستگار شوید، گفتم: از فقها کسانی هستند که آن را استعمال میکنند! فرمود: از فقها چه میخواهی؟! آیا فقها جز شماری از مردم هستند؟!
۳ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَبِيبٍ الطَّبَرِيُّ، قَالَ: سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنِ الْبَنْجِ، فَقَالَ: ذَاكَ مِنْ إِخْوَانِهَا -يَعْنِي الْخَمْرَ! ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَخَذَ سِيجَارًا فَقَدْ أَخَذَ جَمْرَةً مِنَ النَّارِ! قُلْتُ: قَبَّحَ اللَّهُ إِمَامَ قَوْمٍ قَدْ فُتِنَ بِالْأَنَابِيبِ! فَتَأَمَّلَ قَلِيلًا ثُمَّ قَالَ: دَعْ عَنْكَ هَذَا.
ترجمهی گفتار:
عبد الله بن حبیب طبری ما را خبر داد، گفت: از منصور دربارهی حشیش پرسیدم، پس فرمود: این از برادران آن -یعنی خمر- است! سپس فرمود: هر کس سیگاری را در دست بگیرد، هرآینه اخگری از آتش (جهنّم) را در دست گرفته است! گفتم: خداوند زشت کند امام قومی را که شیفتهی پیپهاست! آن جناب اندکی تأمّل کرد و سپس فرمود: این (موضوع) را واگذار.
۴ . أَخْبَرَنَا أَبُو إِبْرَاهِيمَ السَّمَرْقَنْدِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ خَيْرَ مَنْ رَأَيْتُهُ يَقُولُ: التَّدْخِينُ لَذَّةُ أَصْحَابِ النَّارِ، وَسَمِعْتُهُ يَنْهَى عَنِ الصَّلَاةِ خَلْفَ مَنْ يَسْتَعْمِلُ السِّيجَارَ.
ترجمهی گفتار:
ابو ابراهیم سمرقندی ما را خبر داد، گفت: از بهترین کسی که دیدهام شنیدم که میفرماید: دود کردن، لذّت اهل دوزخ است و شنیدم که از نماز گزاردن پشت سر کسی که سیگار میکشد، نهی میفرماید.
۵ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ بْنُ بَخْتِيَارَ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ الْمَنْصُورِ عَلَى بَابِ مَسْجِدٍ فَرَأَى رَجُلًا يُدَخِّنُ، فَقَالَ لَهُ: أَيُعْجِبُكَ الدُّخَانُ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: ﴿فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ يَغْشَى النَّاسَ ۖ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾![۱]، فَأَلْقَى الرَّجُلُ سِيجَارَهُ لَمَّا سَمِعَ هَذَا وَقَالَ: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ.
ترجمهی گفتار:
عبد الحمید بن بختیار ما را خبر داد، گفت: به همراه منصور بر دروازهی مسجدی بودم، پس مردی را دید که (سیگاری در دست دارد و) دود میکند، پس به او فرمود: آیا دود را خوش میداری؟ گفت: بله، فرمود: «پس منتظر روزی باش که آسمان دودی آشکار میآورد؛ مردم را فرا میگیرد، آن عذابی دردناک است!»، پس مرد چون این سخن را شنید سیگار خود را انداخت و گفت: از خداوند آمرزش میطلبم و به سوی او توبه میکنم.
۶ . أَخْبَرَنَا أَبُو إِبْرَاهِيمَ السَّمَرْقَنْدِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: ثَمَنُ الْكَلْبِ الَّذِي يُعْبَثُ بِهِ سُحْتٌ، وَثَمَنُ الدُّخَانِ سُحْتٌ.
ترجمهی گفتار:
ابو ابراهیم سمرقندی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: پول سگی که با آن بازی میشود حرام است و پول دود حرام است.
۷ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَبِيبٍ وَوَلِيدُ بْنُ مَحْمُودٍ جَمِيعًا، قَالَا: تَحَاكَمَ إِلَيْهِ رَجُلَانِ يَخْتَصِمَانِ، فَقَالَ أَحَدُهُمَا: إِنَّ هَذَا دَفَعَ إِلَيَّ حَشِيشًا فَشَرِبْتُهُ، ثُمَّ جَاءَنِي يَطْلُبُ أَجْرَهُ، وَغَالَى! فَقَالَ الْآخَرُ: مَا وَهَبْتُهُ لَهُ، وَإِنَّمَا بِعْتُهُ! فَغَضِبَ وَقَالَ: إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَسْقِي أَخَاهُ سَمًّا لِيَقْتُلَهُ، ثُمَّ يَأْتِيهِ يَطْلُبُ أَجْرَهُ؟! لَا أَجْرَ لَهُ، وَلَا كَرَامَةَ.
ترجمهی گفتار:
عبد الله بن حبیب و ولید بن محمود هر دو ما را خبر دادند، گفتند: دو مرد در حالی که با یکدیگر نزاع میکردند، داوری را به نزد آن جناب آوردند، پس یکی از آن دو گفت: این مرد به من حشیشی داد و من آن را استعمال کردم، سپس به نزد من آمد و بهای آن را از من طلبید و قیمتش را بالا برد! مرد دیگر گفت: آن را به او نبخشیدم، بلکه فروختم! پس آن جناب به خشم آمد و فرمود: هرآینه یکی از شما به برادرش سمّی میدهد تا او را بکشد و سپس به نزد او میآید و بهایش را میطلبد؟! بهایی برای او نیست و ارزشی ندارد.
شرح گفتار:
برای آگاهی بیشتر از احکام دخانیّات و موادّ مخدّر، به پرسش و پاسخ ۹۵ مراجعه کنید.