أخبرنا أحمد بن عبد الرّحمن وعليّ بن داوود جميعًا، قالا: كنّا جماعة عند المنصور الهاشميّ الخراسانيّ، فالتفت إلينا وقال:
لَعَلَّكُمْ تَظُنُّونَ أَنِّي قُمْتُ بِهَذَا الْأَمْرِ عَلَى رَأْيٍ رَأَيْتُهُ أَوْ حَدِيثٍ سَمِعْتُهُ! لَا وَاللَّهِ، لَوْ قُمْتُ بِهِ عَلَيْهِمَا لَضَلَلْتُ كَمَا ضَلَّ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِي، وَلَكِنِّي قُمْتُ بِهِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي، فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ، وَسَيُظْهِرُهَا لَكُمْ، فَتَظِلُّ أَعْنَاقُكُمْ لَهَا خَاضِعِينَ!
فتصفّح الوجوه وكأنّ على رؤوسنا الطّير، فقال:
أَوْ لَعَلَّكُمْ تَظُنُّونَ أَنِّي دَعَوْتُكُمْ إِلَى هَذَا الْأَمْرِ رَغْبَةً فِيكُمْ أَوْ حَاجَةً إِلَيْكُمْ! كَلَّا، وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّ وَالنَّوَى، لَوْ لَا عَهْدُ اللَّهِ إِلَيْنَا وَفَضْلُهُ عَلَيْكُمْ، لَاعْتَزَلْنَاكُمْ، وَاتَّخَذْنَا مِنْ دُونِكُمْ حِجَابًا، وَكُنَّا عَنْ مُصَاحَبَتِكُمْ فِي شُغُلٍ، وَكَانَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ بُعْدُ الْمَشْرِقَيْنِ، ثُمَّ أَيْقَنْتُمْ أَنَّهُ مَا لَنَا فِيكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ وَلَا حَاجَةٍ!
ثم أخذه البكاء حتّى جرت دموعه على خدّيه، ثمّ قال:
إِلَى اللَّهِ أَشْكُو غُرْبَتِي وَضَعْفَ قُوَّتِي وَهَوَانِي عَلَى النَّاسِ! أَيْنَ إِخْوَانِي؟ أَيْنَ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ؟ أَيْنَ الَّذِينَ سَلَوْا عَنِ الْأَهْلِ وَالْأَوْلَادِ، وَتَجَافُوا الْوَطَنَ؟ أَيْنَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ؟ أَيْنَ الَّذِينَ رَفَضُوا تِجَارَاتِهِمْ، وَأَضَرُّوا بِمَعَايِشِهِمْ، وَفُقِدُوا فِي أَنْدِيَتِهِمْ بِغَيْرِ غَيْبَةٍ عَنْ مِصْرِهِمْ، وَحَالَفُوا الْبَعِيدَ مِمَّنْ عَاضَدَهُمْ عَلَى أَمْرِهِمْ، وَخَالَفُوا الْقَرِيبَ مِمَّنْ صَدَّ عَنْ وِجْهَتِهِمْ، وَائْتَلَفُوا بَعْدَ التَّدَابُرِ وَالتَّقَاطُعِ فِي دَهْرِهِمْ، وَقَطَعُوا الْأَسْبَابَ الْمُتَّصِلَةَ بِعَاجِلِ حُطَامٍ مِنَ الدُّنْيَا؟ أَيْنَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ؟ أَيْنَ رُهْبَانُ اللَّيْلِ وَلُيُوثُ النَّهَارِ؟ أَيْنَ الرِّبِّيُّونَ الَّذِينَ مَا وَهَنُوا وَمَا اسْتَكَانُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُ اللَّهِ؟ أَيْنَ الَّذِينَ يُحِبُّهُمُ اللَّهُ وَيُحِبُّونَهُ، يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ؟ مَا لِي لَا أَرَاهُمْ حَوْلِي؟! هَا هُمْ سَارَعُوا إِلَى رَبِّهِمْ، وَتَرَكُونِي وَحِيدًا فِي مَعْشَرٍ مِنَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ وَلَا يَتَعَلَّمُونَ، وَلَا يَعْقِلُونَ وَلَا يَسْمَعُونَ، يَشْتَرُونَ الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَيَشْرُونَ الْآخِرَةَ بِالدُّنْيَا، لَا يَعْرِفُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمَهُ وَلَا مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمَهُ!
فَكَأَنَّ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَنُسِيَ، وَالْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَادَ كُلَّهَا، وَأَهْلَ الْبَاطِلِ ظَاهِرُونَ، وَأَهْلَ الْحَقِّ مُخْتَفُونَ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ، وَيُحْكَمُ فِي النَّاسِ بِحُكْمِ الْجَاهِلِيَّةِ فَلَا يُنْكِرُونَ، وَيَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ، وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ عَلَانِيَةً فَلَا يُرَدُّ عَلَيْهِمْ، وَيُفْسَقُ عَلَى رُؤُوسِ الْأَشْهَادِ فَلَا يُنْهَى عَنْهُ، وَيَفْتَخِرُونَ بِالْعَصَبِيَّةِ وَالتَّقْلِيدِ، وَيَلْعَبُونَ بِدِينِ اللَّهِ وَيَسْتَخِفُّونَ بِآيَاتِهِ، وَيَخُوضُونَ فِي الْآرَاءِ، وَيَخُونُ الْمُسْلِمُونَ الْمُسْلِمِينَ قُرْبَةً إِلَى الْكُفَّارِ، وَلَا يَنْصَحُونَ، وَلَا يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَلَا يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، بَلْ يَرَوْنَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفًا وَيَأْمُرُونَ بِهِ، وَيَرَوْنَ الْمَعْرُوفَ مُنْكَرًا وَيَنْهَوْنَ عَنْهُ، وَيُحَلِّلُونَ الْحَرَامَ، وَيُحَرِّمُونَ الْحَلَالَ، وَيُبَدِّلُونَ الْأَحْكَامَ، وَيُعَطِّلُونَ الْحُدُودَ، وَيَعْمَلُونَ فِيهَا بِالْأَهْوَاءِ، وَيَأْخُذُونَ الرُّشَى، وَيَأْكُلُونَ الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً، وَيَرْتَعُونَ فِي بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ، وَيَفْعَلُونَ الْكَبَائِرَ وَلَا يَسْتَحْيُونَ، وَيُضِيعُونَ الصَّلَوَاتِ، وَيَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ، وَيَجْعَلُونَ الْمَالَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْهُمْ، وَيَجْعَلُونَ بُيُوتَهُمْ كَالْقُصُورِ، وَيَصْنَعُونَ الْبُرُوجَ بِالْعُرُوجِ، وَيَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً يَعْبَثُونَ، وَيَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّهُمْ يَخْلُدُونَ!
أَلَا يَرَوْنَ كَثْرَةَ الْقَحْطِ وَالزَّلَازِلِ؟! أَلَا يَرَوْنَ غَلَاءَ الْأَسْعَارِ، وَنَقْصَ الْأَمْوَالِ بِكَسَادِ التِّجَارَاتِ وَقِلَّةِ الْفَضْلِ فِيهَا، وَنَقْصَ الْأَنْفُسِ بِالْمَوْتِ الذَّرِيعِ، وَنَقْصَ الثَّمَرَاتِ بِقِلَّةِ رَيْعِ الزَّرْعِ وَقِلَّةِ بَرَكَةِ الثِّمَارِ؟! أَلَا يَرَوْنَ الْحُرُوبَ كَيْفَ نَزَلَتْ بِهِمْ، وَأَزَالَتِ الْأَمْنَ عَنْ بِلَادِهِمْ؟! أَلَا يَرَوْنَ الذِّلَّةَ وَالْمَسْكَنَةَ كَيْفَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمْ أَيْنَمَا ثُقِفُوا؟! أَلَا يَرَوْنَ الْكُفَّارَ كَيْفَ يَتَقَلَّبُونَ فِي أَرْضِهِمْ، وَيَسْكُنُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ، وَيَقْتُلُونَ أَبْنَائَهُمْ، وَيَغْتَصِبُونَ نِسَائَهُمْ؟! وَإِنِّي أُنْبِئْتُ أَنَّ أَحَدًا مِنْ هَؤُلَاءِ الْخَنَازِيرِ قَدْ دَخَلَ بَيْتَ مُسْلِمٍ فِي الْعِرَاقِ، فَقَتَلَهُ بِمَشْهَدِ أَهْلِهِ، ثُمَّ تَعَرَّضَ لِامْرَأَتِهِ، فَاغْتَصَبَهَا بِمَشْهَدِ طِفْلِهَا، ثُمَّ قَتَلَهُمَا -قَتَلَهُ اللَّهُ- مِنْ دُونِ رَدْعٍ قَبْلَ ذَلِكَ أَوْ أَخْذٍ بَعْدَهُ، وَهُوَ فِي بَلَدِ الْمُسْلِمِينَ! وَإِنِّي لَا أَرَى مِثْلَ هَذِهِ الذِّلَّةِ إِلَّا طَلْعَ الْحُكُومَةِ الَّتِي غَرَسَتْهَا أَيْدِي النَّاسِ، وَ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ﴾[۱]، وَأَرَاهُمْ يَرْضَوْنَ بِهَا، ﴿فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ﴾[۲]، يَزْعُمُونَ أَنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا أَمْنًا وَيَكُونُ مَرْجِعُهُمْ إِلَى الْفَرَجِ، ﴿ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِيمٍ ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ﴾![۳] لَا وَاللَّهِ، لَا أَمْنَ لَهُمْ وَلَا فَرَجَ حَتَّى يُؤَدُّوا الْحُكُومَةَ إِلَى الْمَهْدِيِّ، وَفِيهِ أَمْنُهُمْ وَفَرَجُهُمْ، وَهُوَ كَهْفُ هَذِهِ الْأُمَّةِ!
ثمّ غلب عليه البكاء، فبكينا معه، وصار البيت ضجّة واحدة!
ترجمهی گفتار:
احمد بن عبد الرّحمن و علیّ بن داوود هر دو ما را خبر دادند، گفتند: ما در میان جماعتی نزد منصور هاشمی خراسانی بودیم، پس به ما روی نمود و فرمود:
شاید شما گمان میبرید که من بر پایهی رأیی که دیدهام یا حدیثی که شنیدهام به این کار قیام کردهام! نه به خدا سوگند، اگر بر پایهی این دو به آن قیام میکردم هرآینه گمراه میشدم همان گونه که کسانی که پیش از من بودند گمراه شدند، ولی من بر پایهی بیّنهای از جانب پروردگارم به آن قیام کردم که بر شما پوشیده است و زودا که بر شما آشکارش سازد، پس گردنهاتان در برابرش خاضع شود!
در این هنگام چهرههای ما را از نظر گذراند و چنان بود که گویی بر سرهایمان پرنده نشسته است، پس فرمود:
یا شاید میپندارید که من از روی علاقه یا نیازی به شما به این کار دعوتتان کردم! چنین نیست، به کسی که دانه و هسته را شکافت سوگند که اگر عهد خداوند با ما و فضل او بر شما نبود، هرآینه از شما کناره میگرفتیم و میان خود و شما حجابی قرار میدادیم و از مصاحبت با شما مشغول بودیم و میان ما و شما از شرق تا غرب فاصله بود و آن گاه در مییافتید که ما را به شما رغبت یا حاجتی نیست!
سپس آن جناب را گریه گرفت تا حدّی که اشکهایش بر گونههایش سرازیر شد، سپس فرمود:
به خداوند شکایت میبرم از غربتم و ضعف توانم و ناچیزیام در نظر مردم! کجا هستند برادران من؟ کجا هستند یاران من به سوی خدا؟ کجا هستند کسانی که از اهل و اولاد خود گسستند و از وطن دور شدند؟ کجا هستند مجاهدان در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف؟ کجا هستند کسانی که کسب و کار خود را رها کردند و به درآمدهای خود زیان رساندند و از محافل خود ناپدید شدند بیآنکه از شهرهاشان غایب باشند و با بیگانهای که آنان را در کارشان کمک رساند همپیمان شدند و به آشنایی که آنان را از هدفشان باز دارد پشت کردند و پس از پراکندگی و جدایی در روزگارشان به یکدیگر پیوستند و رشتههای پیوند خود به داشتههای بیارج دنیا را بریدند؟ کجا هستند بندگان خدای رحمان؟ کجا هستند راهبان شب و شیران روز؟ کجا هستند خداییهایی که نه سست شدند و نه کم آوردند تا آن گاه که یاری خدا به آنها رسید؟ کجا هستند کسانی که خدا آنها را دوست میدارد و آنها خدا را دوست میدارند، در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت ملامتگری نمیهراسند؟ من را چه میشود، چرا آنها را در پیرامونم نمیبینم؟! آری، آنها به سوی پروردگارشان شتافتند و من را در میان مردمی تنها گذاشتند که نه میدانند و نه فرا میگیرند و نه عقل را به کار میاندازند و نه گوش میسپارند، گمراهی را به هدایت میخرند و آخرت را به دنیا میفروشند، از اسلام به جز نام آن و از قرآن به جز خطّ آن را نمیشناسند!
پس گویا حق مرده و از یادها رفته و ستم همهی سرزمینها را فرا گرفته است و اهل باطل آشکارند و اهل حق از بیم فرعونها و بزرگانشان پنهانند که مبادا آنها را به فتنه بیندازند و در میان مردم به حکم جاهلیّت حکومت میشود ولی انکار نمیکنند و بر خدا و پیامبرش دروغ میبندند در حالی که آگاهی دارند و در زمین آشکارا فساد میانگیزند و بر آنها رد نمیشود و در ملأ عام فسق ورزیده میشود و از آن نهی نمیشود و به عصبیّت و تقلید افتخار میکنند و دین خدا را به بازی میگیرند و به آیات او استخفاف مینمایند و در دیدگاهها فرو میروند و مسلمانان به مسلمانان خیانت میکنند تا به کافران نزدیک شوند و خیر یکدیگر را نمیخواهند و به معروف امر نمیکنند و از منکر باز نمیدارند، بلکه منکر را معروف میبینند و به آن امر میکنند و معروف را منکر میبینند و از آن باز میدارند و حرام را حلال و حلال را حرام میگردانند و احکام را دگرگون میسازند و حدود را تعطیل مینمایند و دربارهی آنها به اهواء عمل میکنند و رشوت میگیرند و با نرخهای بالا ربا میخورند و به بیت المال مسلمانان دست میبرند و گناهان بزرگ مرتکب میشوند و حیا نمیکنند و نمازها را ضایع و از شهوتها پیروی مینمایند و مال را در میان ثروتمندان خود دست به دست میگردانند و خانههاشان را مانند قصرها قرار میدهند و برجها را با ارتفاع بسیار میسازند و بر سر هر بلندی نشانی به بازی بنا میکنند و دژهای استواری برمیگیرند تا شاید جاودان بمانند!
آیا کثرت خشکسالیها و زلزلهها را نمیبینند؟! آیا افزایش قیمتها و کاهش داراییها با کساد شدن کسب و کارها و کاستی سود در آنها و کاهش عمرها با مرگهای ناگهانی و کاهش محصولات با کندی رویش کِشت و کاستی برکت میوهها را نمیبینند؟! آیا جنگها را نمیبینند که چگونه بر آنها فرود آمده و امنیت از سرزمینهاشان رخت بربسته است؟! آیا ذلّت و بیچارگی را نمیبینند که چگونه به آنان برخورد کرده است در هر جایی که یافت میشوند؟! آیا کافران را نمیبینند که چگونه در زمینهاشان گردش میکنند و در خانههاشان ساکن میشوند و فرزندانشان را میکشند و به زنانشان تجاوز میکنند؟! و هرآینه من خبر داده شدم که یکی از این خوکها به خانهی مرد مسلمانی در عراق درآمده، پس او را در حضور خانوادهاش کشته و سپس متعرّض زن او شده و به او پیش چشم طفلش تجاوز کرده و سپس -خدایش بکشد- هر دو را به قتل رسانده است بدون هیچ مانعی پیش از آن یا مؤاخذهای بعدش و هرآینه من چنین ذلّتی را جز ثمرهی حکومتهایی که دستهای مردم آن را نشانده است نمیبینم و «هرآینه آن درختی است که در اصل جهنم میروید؛ ثمرهی آن گویا سرهای شیاطین است» و آنها را به آن راضی میبینم «چه اینکه آنها از آن خورندگانند و شکمهای خود را از آن پر کنندگانند!» میپندارند که برایشان بر روی آن امنیّتی است و بازگشتشان به سوی فرج خواهد بود «در حالی که برایشان بر روی آن شربتی از آب سوزان است و سپس بازگشتشان به سوی جهنّم خواهد بود!» نه به خدا سوگند، نه امنیّتی برای آنها هست و نه فرجی تا آن گاه که حکومت را به مهدی برسانند و امنیّت و فرجشان در اوست و او پناهگاه این امّت است!
در این هنگام گریه بر آن جناب غالب شد، پس ما نیز به همراه او به گریه افتادیم و خانه یکسره شیون شد!
شرح گفتار:
«بیّنه» به معنای دلیلی آشکار و یقینآور است. بنابراین، مراد آن جناب از سخن آغازینش این است که نهضت خود را بر پایهی ظنیّاتی مانند قیاس و استحسان (رأی) یا خبر واحد (حدیث) بنا نکرده، بل بر پایهی یقینیّاتی چون آیات محکم قرآن و سنّت متواتر پیامبر و حکم واضح عقل بنا فرموده است که بیّنهای از جانب خداوند محسوب میشوند، اگرچه بیشتر مردم با آنها آشنایی ندارند. این ظاهر سخن آن جناب است، ولی این احتمال نیز وجود دارد که مرادش از «بیّنه»، اذن خاصّ خداوند و خلیفهاش باشد که افزون بر اذن عامّ آن دو، ممکن است برای او وجود داشته باشد و او را از هر رأی یا حدیثی بینیاز کرده باشد؛ چراکه مانعی عقلی یا شرعی برای آن وجود ندارد، هر چند ضروری نیست.