۱ . أَخْبَرَنَا وَلِيدُ بْنُ مَحْمُودٍ السِّجِسْتَانِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ الْهَاشِمِيَّ الْخُرَاسَانِيَّ يَقُولُ: فَرِيقَانِ أَفْسَدَا عَلَى النَّاسِ دِينَهُمْ: أَهْلُ الرَّأْيِ وَأَهْلُ الْحَدِيثِ! قُلْتُ: أَمَّا أَهْلُ الرَّأْيِ فَقَدْ عَلِمْتُ، فَمَا بَالُ أَهْلِ الْحَدِيثِ؟! قَالَ: إِنَّهُمْ حَدَّثُوا بِأَحَادِيثَ مَكْذُوبَةٍ، زَعَمُوا أَنَّهَا صَحِيحَةٌ، وَجَعَلُوهَا مِنَ الدِّينِ، وَمَا افْتَرَى عَلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ فَرِيقٌ مِثْلَ مَا افْتَرَى أَهْلُ الْحَدِيثِ، يَقُولُونَ: «قَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ» وَمَا قَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا، وَلَئِنْ قَالَ رَجُلٌ هَذَا رَأْيٌ رَأَيْتُهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَقُولَ هَذَا قَوْلُ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَهُوَ كَاذِبٌ!
ترجمهی گفتار:
ولید بن محمود سجستانی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور هاشمی خراسانی میفرماید: دو گروه دین مردم را بر آنان تباه کردند: اهل رأی و اهل حدیث! گفتم: اهل رأی را دانستهام، ولی اهل حدیث چطور؟! فرمود: آنان احادیثی دروغین را روایت کردند، پنداشتند که صحیح است و آن را جزئی از دین برساختند و هیچ گروهی بر خداوند و پیامبرش چنانکه اهل حدیث دروغ بستهاند دروغ نبسته است، میگویند: «خداوند و پیامبرش چنین گفتند»، در حالی که خداوند و پیامبرش چنین نگفتند و آنان تنها دروغ میگویند و اگر کسی بگوید این رأیی است که به نظر من آمده برای او بهتر است از آنکه بگوید این سخن خداوند و پیامبر اوست، در حالی که دروغگوست!
۲ . أَخْبَرَنَا هَاشِمُ بْنُ عُبَيْدٍ الْخُجَنْدِيُّ، قَالَ: دَخَلَ عَلَى الْمَنْصُورِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ وَقَالَ لَهُ: إِنِّي أَدِينُ اللَّهَ بِالْحَدِيثِ وَإِنَّ أَخِي يَدِينُ بِالرَّأْيِ، قَالَ: لَا دِينَ لَكُمَا! فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَرْتَعِدُ، فَقَالَ: مَنْ دَانَ اللَّهَ بِرَأْيِهِ فَلَا دِينَ لَهُ، وَمَنْ دَانَهُ بِرِوَايَةٍ تُرْوَى لَهُ فَلَا دِينَ لَهُ، وَمَنْ دَانَهُ بِسَمَاعٍ مِنْ خَلِيفَتِهِ فِي الْأَرْضِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ! ثُمَّ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ، فَاعْرِفْهُ وَاسْتَمْسِكْ بِحُجْزَتِهِ، فَإِنَّهُ يَكْفِيكَ مِنْ رَأْيِكَ وَرِوَايَتِكَ، وَإِنَّمَا تَعْرِفُهُ بِآيَةٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ كَمَا عَرَفْتَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى!
ترجمهی گفتار:
هاشم بن عُبید خجندی ما را خبر داد، گفت: مردی از اهل حدیث به خدمت منصور رسید و گفت: من خدا را بر پایهی حدیث دینداری میکنم و برادرم بر پایهی رأی دینداری میکند! آن جناب فرمود: دینی برای شما دو تن نیست! پس آن مرد شروع به لرزیدن کرد، آن جناب (که چنین دید) فرمود: هر کس خدا را با رأی خود دینداری کند، دینی برای او نیست و هر کس او را با روایتی که برایش نقل میشود دینداری کند، دینی برای او نیست و هر کس او را با شنیدنی از خلیفهی او در زمین دینداری کند، هرآینه به راهی راست رهنمون شده است! سپس فرمود: بیگمان خداوند را در زمین خلیفهای هست، پس او را بشناس و دامنش را بگیر؛ چراکه او تو را از رأی و روایتت بینیاز میکند و جز این نیست که او را با آیتی از جانب خداوند بلندمرتبه میشناسی همان گونه که محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را شناختی و ناکام شد هر آن کس که دروغ بست!
۳ . أَخْبَرَنَا ذَاكِرُ بْنُ مَعْرُوفٍ الْخُرَاسَانِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ لِجَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ: إِنَّ مَوَالِيَ بَنِي أُمَيَّةَ قَدْ أَفْسَدُوا عَلَيْكُمُ الْحَدِيثَ، فَدَعُوهُ وَأَقْبِلُوا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَخَلِيفَتِهِ فِيكُمْ، فَإِنَّهُمَا يَهْدِيَانِكُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ! أَلَا إِنِّي لَا أَقُولُ لَكُمْ: «حَسْبُكُمْ كِتَابُ اللَّهِ» وَلَكِنْ أَقُولُ لَكُمْ: «حَسْبُكُمْ كِتَابُ اللَّهِ وَخَلِيفَتُهُ فِيكُمْ»! قَالُوا: وَمَنْ خَلِيفَتُهُ فِينَا؟! قَالَ: الْمَهْدِيُّ!
ترجمهی گفتار:
ذاکر بن معروف خراسانی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور خطاب به گروهی از اهل حدیث میفرماید: همانا دوستداران بنی امیّه حدیث را بر شما خراب کردهاند، پس آن را واگذارید و به کتاب خداوند و خلیفهاش در میانتان روی آورید؛ چراکه آن دو شما را به راهی راست رهنمون خواهند شد! آگاه باشید که من به شما نمیگویم: «کتاب خداوند شما را بس است»، بلکه به شما میگویم: «کتاب خداوند و خلیفهاش در میانتان شما را بس است»! گفتند: خلیفهی او در میان ما کیست؟! فرمود: مهدی!
۴ . أَخْبَرَنَا أَبُو إِبْرَاهِيمَ السَّمَرْقَنْدِيُّ، قَالَ: قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: إِنَّكَ تَنْهَى عَنِ الْحَدِيثِ وَقَدْ قَالَ اللَّهُ: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[۱]، قَالَ: أَتِمَّ الْآيَةَ! قُلْتُ: ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۲]، قَالَ: مَنْ يُطِعْ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَقَدْ أَطَاعَ الرَّسُولَ، وَمَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، فَمَا لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا؟! قُلْتُ: وَمَنْ أُولُوا الْأَمْرِ مِنَّا؟ قَالَ: رِجَالٌ وَلَّاهُمُ اللَّهُ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ الرَّسُولِ، يُطِيعُونَ اللَّهَ وَالرَّسُولَ! قُلْتُ: مَنْ هُمْ؟ قَالَ: لَا تَسْأَلُونِي عَمَّنْ مَضَى مِنْهُمْ، وَلَكِنْ سَلُونِي عَمَّنْ بَقِيَ، فَإِنَّ بَقِيَّةَ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ! قُلْتُ: وَمَنْ بَقِيَّةُ اللَّهِ؟ قَالَ: الْمَهْدِيُّ، فَإِذَا لَقِيتُمُوهُ فَقُولُوا: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ!
ترجمهی گفتار:
ابو ابراهیم سمرقندی ما را خبر داد، گفت: به منصور گفتم: تو از حدیث باز میداری، در حالی که خداوند فرموده است: «ای کسانی که ایمان آوردید! خداوند و پیامبر را اطاعت کنید»، آن جناب فرمود: آیه را کامل کن! گفتم: «و صاحبان امر از شما را»، فرمود: هر کس صاحبان امر از شما را اطاعت کند، پیامبر را اطاعت کرده و هر کس پیامبر را اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده است؛ پس این قوم را چه میشود که نزدیک نیست سخنی را دریابند؟! گفتم: صاحبان امر از ما کیانند؟ فرمود: مردانی هستند که خداوند امر این امّت را پس از پیامبر به آنان سپرده است، از خداوند و پیامبر اطاعت میکنند! گفتم: آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: از من دربارهی کسانی از آنان که درگذشتند نپرسید، ولی دربارهی کسی بپرسید که باقی مانده است؛ چراکه باقی ماندهی خداوند برای شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید! گفتم: باقی ماندهی خداوند کیست؟ فرمود: مهدی، پس چون او را ملاقات کردید بگویید: سلام بر تو ای باقی ماندهی خداوند!
۵ . أَخْبَرَنَا أَتَابَكُ بْنُ جَمْشِيدَ السُّغْدِيُّ، قَالَ: قَالَ لِي رَجُلٌ مِنَ السَّلَفِيَّةِ: مَا أَشْجَعَ صَاحِبَكُمْ يَا أَتَابَكُ! كَأَنَّ قَلْبَهُ قِطْعَةٌ مِنْ حَدِيدٍ! قُلْتُ: وَمَا عِلْمُكَ بِذَلِكَ؟! قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَوْلًا لَا يَتَجَرَّأُ أَنْ يَقُولَهُ أَحَدٌ غَيْرُهُ، سَمِعْتُهُ يَقُولُ: لَا رَأْيٌ وَلَا رِوَايَةٌ، وَلَكِنْ طَاعَةٌ لِأُولِي الْأَمْرِ، وَالْمَهْدِيُّ مِنْ أُولِي الْأَمْرِ! قُلْتُ: فَهَلَّا رَدَدْتَ عَلَيْهِ؟! قَالَ: وَمَنْ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَرُدَّ عَلَيْهِ؟! إِنَّهُ الْمَنْصُورُ!
ترجمهی گفتار:
اتابک بن جمشید سغدی ما را خبر داد، گفت: مردی از سلفیان به من گفت: چه اندازه رفیقتان شجاع است ای اتابک! گویا قلب او پارهای از آهن است! گفتم: تو این را از کجا دانستی؟! گفت: از او شنیدم چیزی میگوید که احدی غیر از او جرأت گفتنش را ندارد، شنیدم که میگوید: نه رأیی است و نه روایتی، بلکه اطاعتی از اولی الأمر است و مهدی از اولی الأمر است! گفتم: آیا بر او رد نکردی؟! گفت: چه کسی میتواند بر او رد کند؟! او منصور است!
۶ . أَخْبَرَنَا هَاشِمُ بْنُ عُبَيْدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدًا صَالِحًا يَقُولُ: لَا يَصْلُحُ بَالُ النَّاسِ حَتَّى يُعْرِضُوا عَنْ آرَائِهِمْ وَرِوَايَاتِهِمْ مُقْبِلِينَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَخَلِيفَتِهِ فِيهِمْ، وَإِنَّ أَقْبَحَ مَا يَكُونُ أَنْ أَقُولَ لِأَحَدِكُمُ الْحَقَّ فَيَقُولَ: هَذَا خِلَافُ رَأْيِ زَيْدٍ أَوْ خِلَافُ رِوَايَةِ عَمْرٍو! ثُمَّ قَلَّبَ كَفَّيْهِ عَلَى مَا قَالَ وَقَالَ: هَذَا سَبِيلُ الرَّشَادِ، وَلَكِنْ مَنْ يَقْبَلُ هَذَا؟!
ترجمهی گفتار:
هاشم بن عبید ما را خبر داد، گفت: شنیدم عبدی صالح (یعنی منصور) میفرماید: وضع مردم سامان نمییابد تا آن گاه که از آراء و روایات خود روی بگیرند و به کتاب خداوند و خلیفهی او در میانشان روی آورند و هرآینه زشتترین چیزی که واقع میشود آن است که به یکی از شما حق را بگویم پس بگوید: این بر خلاف رأی زید یا بر خلاف روایت عمرو است! سپس آن جناب دست خود را بر روی گفتار خود برگرداند (یعنی از روی ناامیدی یا استبعاد آن را به حرکت درآورد) و فرمود: این راه رشد است، ولی چه کسی این را میپذیرد؟!
۷ . أَخْبَرَنَا ذَاكِرُ بْنُ مَعْرُوفٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الْمَنْصُورِ فِي بَيْتِهِ، فَوَجَدْتُهُ يَضْحَكُ! فَقُلْتُ: أَضْحَكَ اللَّهُ سِنَّكَ! وَمَا أَضْحَكَكَ؟ قَالَ: نَظَرْتُ فِي كِتَابٍ فِي رِجَالِ الْحَدِيثِ، فَأَضْحَكَنِي! فُلَانٌ قَالَ: فُلَانٌ صَدُوقٌ، وَفُلَانٌ قَالَ: فُلَانٌ كَذَّابٌ! هَلْ يَدِينُ بِهَذَا إِلَّا قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ؟! ثُمَّ قَامَ إِلَى الصَّحْنِ وَقَالَ: مَا بَنَى اللَّهُ دِينَهُ عَلَى ظَنِّ بَعْضِكُمْ بِبَعْضٍ، وَإِنَّمَا بَنَاهُ عَلَى الْيَقِينِ، وَهُوَ كِتَابٌ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّمَاءِ وَخَلِيفَةٌ جَعَلَهُ فِي الْأَرْضِ، فَمَنْ تَمَسَّكَ بِهَذَيْنِ الثَّقَلَيْنِ فَإِنَّمَا تَمَسَّكَ بِحَبْلٍ مَتِينٍ، وَمَنْ تَرَكَهُمَا وَتَمَسَّكَ بِشَيْءٍ مِنْ هَذِهِ الْأَحَادِيثِ فَإِنَّمَا تَمَسَّكَ بِحَبْلٍ كَحَبْلِ الْعَنْكَبُوتِ! قُلْتُ: إِنَّ أَهْلَ الْحَدِيثِ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ إِذَا صَحَّ إِسْنَادُهُ عِنْدَهُمْ فَهُوَ يَقِينٌ! قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْحَدِيثِ لَا يَعْقِلُونَ!
ترجمهی گفتار:
ذاکر بن معروف ما را خبر داد، گفت: به خدمت منصور در خانهی آن جناب رسیدم، پس او را در حالی یافتم که خندهای بر لب دارد! گفتم: خداوند لبتان را همیشه خندان گرداند، چه چیزی شما را به خنده انداخته است؟ فرمود: به کتابی دربارهی رجال حدیث نظر میکردم، پس من را به خنده انداخت! فلانی گفت که فلانی صدوق است و فلانی گفت که فلانی کذّاب! آیا بر پایهی این جز گروهی که تعقّل نمیکنند دینداری میکنند؟! سپس به سوی حیاط برخاست و فرمود: خداوند دین خود را بر ظنّ برخی از شما دربارهی برخی دیگر بنا نکرده، بلکه تنها بر یقین بنا کرده و آن همانا کتابی است که از آسمان فرو فرستاده و خلیفهای است که در زمین قرار داده است؛ پس هر کس به این دو ثقلین چنگ در زند، هرآینه به ریسمانی استوار چنگ در زده و هر کس آن دو را واگذارد و به چیزی از این احادیث چنگ در زند، هرآینه به ریسمانی چون ریسمان عنکبوت چنگ در زده است! گفتم: اهل حدیث گمان میکنند که آن، هرگاه سندش نزد آنان صحیح باشد، موجب یقین است! فرمود: اهل حدیث تعقّل نمیکنند!
۸ . أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الطَّالَقَانِيُّ، قَالَ: كُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ الْعَالِمِ، فَأَقْبَلَ عَلَيَّ بِوَجْهِهِ وَقَالَ: يَا أَبَا زَكَرِيَّا! مَنْ تَمَسَّكَ بِرِوَايَةٍ فَكَأَنَّمَا سَقَطَ مِنْ شَاهِقٍ، عَاشَ أَوْ هَلَكَ! فَتَغَيَّرَ لَوْنِي، فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ مِنِّي قَالَ: لَعَلَّكَ تَظُنُّ أَنِّي أُرِيدُ أَنْ أُعَطِّلَ سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ؟! لَا وَاللَّهِ، وَلَكِنَّ النَّاسَ مُتِّعُوا بِهَا -يَعْنِي الرِّوَايَةَ- حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ، فَزَادُوا فِيهَا وَنَقَصُوا، وَخَلَطُوهَا بِالْكِذْبِ، وَبَدَّلُوهَا تَبْدِيلًا، حَتَّى اخْتَلَفَتْ أَلْفَاظُهَا، وَانْقَلَبَتْ مَعَانِيهَا، وَاشْتَبَهَ حَقُّهَا وَبَاطِلُهَا وَنَاسِخُهَا وَمَنْسُوخُهَا وَمُحْكَمُهَا وَمُتَشَابِهُهَا، وَتَعَذَّرَ التَّمْيِيزُ بَيْنَهُمَا كَمَا يَتَعَذَّرُ بَيْنَ الْمَاءِ وَاللَّبَنِ الْمَغْشُوشِ! فَتَرَى الرَّجُلَ مِنْهُمْ يَتَشَبَّثُ بِرِوَايَةٍ يَحْسَبُهَا صَحِيحَةً لِيَكْفُرَ بِاللَّهِ وَيَصِفَهُ بِمَا لَا يَلِيقُ بِذَاتِهِ، وَتَرَى الرَّجُلَ مِنْهُمْ يَتَشَبَّثُ بِرِوَايَةٍ يَحْسَبُهَا صَحِيحَةً لِيَتَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَيَتَّبِعَ كُلَّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، وَتَرَى الرَّجُلَ مِنْهُمْ يَتَشَبَّثُ بِرِوَايَةٍ يَحْسَبُهَا صَحِيحَةً لِيُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَيَسْفِكَ الدِّمَاءَ، وَتَرَى الرَّجُلَ مِنْهُمْ يَتَشَبَّثُ بِرِوَايَةٍ يَحْسَبُهَا صَحِيحَةً لِيَرْفَعَ رِجَالًا وَيَضَعَ آخَرِينَ، وَتَرَى الرَّجُلَ مِنْهُمْ يَتَشَبَّثُ بِرِوَايَةٍ يَحْسَبُهَا صَحِيحَةً لِيُحِلَّ حَرَامَ اللَّهِ وَيُحَرِّمَ حَلَالَهُ، وَهُمْ يَحْسَبُونَ فِي كُلِّ ذَلِكَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْءٍ وَالَّذِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَيْسُوا عَلَى شَيْءٍ، فَيُصْبِحُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ! فَأَرَدْتُ أَنْ أَصْرِفَهُمْ عَمَّا ضَرُّهُ أَكْثَرُ مِنْ نَفْعِهِ إِلَى مَا يَنْفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ، وَأُخْلِصَ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ لَهُمْ، وَإِنَّهُمْ إِنْ يَتَّبِعُونِي أَسْلُكْ بِهِمْ مَنَاهِجَ الرَّسُولِ وَأَهْدِهِمْ سُنَنَهُ بِالْحَقِّ، ثُمَّ لَا يَجِدُونِي كَاذِبًا وَلَا كَتُومًا!
ترجمهی گفتار:
احمد بن عبد الرحمن طالقانی ما را خبر داد، گفت: نزد عالم (یعنی منصور) نشسته بودم، پس روی خود را به طرف من برگرداند و فرمود: ای ابا زکریّا! هر کس به روایتی تمسّک جوید چنان است که از بلندی پرتاب شود، زنده بماند یا بمیرد! پس رنگ من دگرگون شد، پس چون این حال را در من مشاهده کرد فرمود: شاید تو میپنداری که من میخواهم سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را تعطیل کنم! نه به خدا سوگند، ولی مردم از آن -یعنی روایت- برخوردار شدند تا آن گاه که مدّت بر آنان طولانی شد، پس بر آن افزودند و از آن کاستند و آن را به دروغ آمیختند و بسیار دگرگون ساختند، تا جایی که الفاظ آن مختلف و معانی آن منقلب و حق و باطل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن مشتبه شد و جدا کردن آن دو از هم متعذّر گردید همان گونه که جدا کردن آب از شیری که به آن ممزوج شده باشد متعذّر است! پس مردی از آنان را میبینی که روایتی را دستاویز قرار میدهد در حالی که آن را صحیح میپندارد تا به خداوند کفر ورزد و او را گونهای توصیف کند که لایق ذات او نیست و مردی از آنان را میبینی که روایتی را دستاویز قرار میدهد در حالی که آن را صحیح میپندارد تا به طاغوت حکومت برد و از هر جبّار سرکشی پیروی نماید و مردی از آنان را میبینی که روایتی را دستاویز قرار میدهد در حالی که آن را صحیح میپندارد تا در زمین فساد انگیزد و خونها بریزد و مردی از آنان را میبینی که روایتی را دستاویز قرار میدهد در حالی که آن را صحیح میپندارد تا کسانی را بالا برد و کسانی دیگر را پایین آورد و مردی از آنان را میبینی که روایتی را دستاویز قرار میدهد در حالی که آن را صحیح میپندارد تا حرام خدا را حلال و حلال او را حرام گرداند، در حالی که آنان در همهی این موارد گمان میبرند که بر چیزی هستند و کسانی جز آنان بر چیزی نیستند، پس از زیانکارترینها میگردند! پس خواستم آنان را از چیزی که زیانش از سودش بیشتر است به چیزی برگردانم که به آنان سود میرساند و زیان نمیرساند و دینشان که خداوند برایشان کامل ساخته است را برایشان خالص گردانم و اگر آنان از من پیروی کنند، آنان را به روشهای پیامبر رهسپار میسازم و به سنّتهای او رهنمون میشوم، آن گاه من را نه دروغگو خواهند یافت و نه پنهان کننده!
۹ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ، قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِلْمَنْصُورِ: مَا أَرَانِي إِلَّا نَاجِيًا وَمَا أَرَى فُلَانًا إِلَّا مِنَ الْهَالِكِينَ! قَالَ: هَذَا رَجُلٌ مَغْرُورٌ! وَمَا أَدْرَاكَ بِهِ؟! قَالَ: لِأَنِّي آخُذُ بِالرِّوَايَةِ وَأَنَّ فُلَانًا يَأْخُذُ بِالرَّأْيِ! قَالَ: دَعْ رِوَايَتَكَ كَمَا وَدَعْتَ رَأْيَكَ! فَإِنَّهُمَا ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ، لَا تَدْرِي أَيُّهُمَا أَشَدُّ ظُلْمَةً، وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ! فَبَكَى الرَّجُلُ لَمَّا سَمِعَ هَذَا حَتَّى ابْتَلَّتْ لِحْيَتُهُ، ثُمَّ قَالَ: مَاذَا أَفْعَلُ إِذَنْ؟! قَالَ: أَتَعْرِفُ خَلِيفَةَ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ؟ قَالَ الرَّجُلُ: لَا، قَالَ: فَاعْرِفْهُ وَاسْتَمْسِكْ بِمَا سَمِعْتَهُ مِنْهُ بِهَاتَيْنِ الْأُذُنَيْنِ -وَأَخَذَ بِأُذُنِهِ- أَوْ حَدَّثَكَ عَنْهُ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَهُوَ حَيٌّ، فَإِنَّ الْحَيَّ يَكَادُ أَنْ لَا يُكْذَبَ عَلَيْهِ، وَلَوْ كُذِبَ عَلَيْهِ لَرَدَّهُ، وَهُوَ يُبَيِّنُ لِأَهْلِ زَمَانِهِ، الشَّاهِدِ مِنْهُمْ وَالْغَائِبِ، حَتَّى إِذَا هَلَكَ يَرْجِعُ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِ إِلَى خَلِيفَتِهِ فِيهِمْ، فَيَسْمَعُونَ مِنْهُ وَيَرْوُونَ عَنْهُ، وَلَا يَقِفُونَ عَلَى هَالِكٍ وَلَا يَنْقَلِبُونَ إِلَيْهِ وَلَا يَقُولُونَ: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[۳]، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ لَهُمْ مِثْلَ مَا جَعَلَ لِآبَائِهِمْ، كِتَابًا مُبِينًا وَخَلِيفَةً رَاشِدًا، وَأَمَرَهُمْ بِمِثْلِ مَا كَانُوا يُؤْمَرُونَ! فَمَنْ أَخَذَ عَنْ خَلِيفَةِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ فَقَدْ أَخَذَ عَنِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَنْ أَخَذَ عَنْ هَؤُلَاءِ الرُّوَاةِ وُكِلَ إِلَيْهِمْ، وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ!
ترجمهی گفتار:
عبد اللّه بن محمّد بلخی ما را خبر داد، گفت: مردی به منصور گفت: خود را جز نجات یافته و فلانی را جز از هلاک شوندگان نمیبینم! آن جناب فرمود: این مردی مغرور است! چه چیزی تو را از آن آگاه کرد؟! گفت: برای اینکه من به روایت اخذ میکنم و فلانی به رأی اخذ میکند! آن جناب فرمود: روایتت را واگذار همان طور که رأیت را واگذاشتی؛ زیرا آن دو تاریکیهایی هستند که برخی بر روی برخی دیگرند و نمیدانی کدام یک از دیگری تاریکتر است و هر کس که خداوند برای او نوری قرار ندهد برای او نوری نیست! پس آن مرد چون این سخن را شنید به گریه افتاد تا جایی که ریش او تر شد، سپس گفت: با این حساب چه کنم؟! آن جناب فرمود: آیا خلیفهی خداوند در زمین را میشناسی؟ مرد گفت: نه! آن جناب فرمود: پس او را بشناس و به چیزی چنگ بزن که با این دو گوش -و گوش او را گرفت- از او شنیدی یا یکی از یارانش در حالی که او زنده است از او برایت حدیث کرد؛ زیرا بر زنده نزدیک است که دروغ بسته نشود و اگر بر او دروغ بسته شود آن را رد مینماید و او برای اهل زمان خود چه شاهدان آنها و چه غایبانشان تبیین میکند، تا هنگامی که از دنیا برود، پس کسانی که پس از او هستند به خلیفهی او در میانشان رجوع میکنند، پس از او میشنوند و از او روایت میکنند و بر کسی که از دنیا رفت توقّف نمیکنند و به سوی او باز نمیگردند و نمیگویند که: «ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما در پی آنان روانیم»؛ زیرا خداوند برای آنان مانند چیزی را قرار داده است که برای پدرانشان قرار داد؛ کتابی روشنگر و خلیفهای رهیافته و آنان را به همان چیزی امر کرده است که آنها بدان مأمور بودند! پس هر کس از خلیفهی خداوند و پیامبرش اخذ کند، از خداوند و پیامبرش اخذ کرده و هر کس از این راویان اخذ کند، به آنان واگذاشته میشود و چگونه از جایی دور میتوانند (به حق) دسترسی پیدا کنند؟!
۱۰ . أَخْبَرَنَا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّبْزَوَارِيُّ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ فِي مَسْجِدٍ وَكَانَ مَعَنَا رِجَالٌ مِنَ السَّلَفِيَّةِ، فَأَقْبَلَ عَلَيْهِمْ وَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَحْدَثَ لَكُمْ ذِكْرًا فَاتَّبِعُوهُ، وَلَا تَتَّبِعُوا السَّلَفَ، فَإِنَّ السَّلَفَ لَمْ يَتَّبِعُوا السَّلَفَ، وَلَكِنِ اتَّبَعُوا ذِكْرَهُمْ، وَإِنَّ مَنْ وَقَفَ عَلَى سَلَفٍ وَلَمْ يَتَّبِعْ مَا أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذِكْرٍ فَقَدْ قَطَعَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ، ﴿أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[۴]! قَالَ رَجُلٌ مِنَ السَّلَفِيَّةِ: أَلَيْسَ كُلُّ مُحْدَثٍ بِدْعَةً؟! فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ وَقَالَ: الْبِدْعَةُ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ فِي الدِّينِ، وَالذِّكْرُ مَا أَحْدَثَ اللَّهُ، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾[۵]، قَالَ الرَّجُلُ: وَمَا ذِكْرٌ مُحْدَثٌ؟! قَالَ: إِمَامٌ يُحْدِثُهُ اللَّهُ فِي كُلِّ قَرْنٍ يَهْدِي بِأَمْرِهِ، لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيُحِقَّ الْقَوْلَ عَلَى الْكَافِرِينَ، قَالَ الرَّجُلُ: مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْقُرُونِ الثَّلَاثَةِ، إِنْ هَذَا إِلَّا بِدْعَةٌ! قَالَ: وَيْحَكَ، أَتَأْبَى إِلَّا أَنْ تُضَاهِئَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا؟! قَالُوا: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ﴾[۶]! وَاللَّهِ مَا كُنْتُ أَظُنُّ أَنَّ مُسْلِمًا يَقُولُ بِهَذَا حَتَّى سَمِعْتُكُمْ تَقُولُونَ بِهِ يَا مَعْشَرَ السَّلَفِيَّةِ!
ترجمهی گفتار:
صالح بن محمّد سبزواری ما را خبر داد، گفت: نزد عبد صالح در مسجدی بودیم و به همراه ما مردانی از سلفیّه بودند، پس به آنان روی نمود و فرمود: هرآینه خداوند برای شما ذکری تازه کرده است، پس از آن پیروی کنید و از سلف پیروی نکنید؛ چراکه سلف از سلف پیروی نکردند، بلکه از ذکرشان پیروی کردند و هرآینه کسی که بر سلف توقّف کند و از ذکری که خداوند برای او تازه کرده است پیروی نکند، چیزی که خداوند به آن امر کرده است تا پیوسته نگاه داشته شود را بریده و از راه او گمراه شده است، «آنان کسانی هستند که از جایی دور ندا داده میشوند»! مردی از سلفیّه گفت: آیا نه این است که هر چیز تازهشده، بدعت است؟! پس آن جناب به او توجّه کرد و فرمود: بدعت چیزی است که مردم در دین تازه کردهاند و ذکر چیزی است که خداوند تازه کرده است، سپس این آیه را خواند که میفرماید: «آنان را هیچ ذکری تازهشده از جانب پروردگارشان نمیآید مگر اینکه آن را میشنوند و به بازی میگیرند». آن مرد گفت: ذکر تازهشده کدام است؟! فرمود: امامی که خداوند در هر قرنی تازه میکند که به امر او راه مینماید، تا هر کس که زنده است را بیم دهد و سخن را بر کافران راست گرداند. آن مرد گفت: این را در قرون نخستین نشنیدهایم، این چیزی جز بدعت نیست! فرمود: وای بر تو! آیا نمیخواهی جز اینکه مانند کسانی سخن بگویی که کافر شدند؟! گفتند: «این را در آیین گذشتگان نشنیدهایم، این جز چیزی ساختگی نیست». به خدا سوگند گمان نمیکردم که مسلمانی این سخن را بگوید تا آن گاه که شنیدم شما آن را میگویید ای گروه سلفیّه!
۱۱ . أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَبِيبٍ الطَّبَرِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: إِنَّ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّأْيَ إِنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ، وَإِنَّ الْمُحَدِّثِينَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ، وَإِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ! قُلْتُ: وَمَا هُدَى اللَّهِ؟! قَالَ: إِمَامٌ يَهْدِي بِأَمْرِ اللَّهِ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ وَيَحْكُمُ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ! قُلْتُ: لَا يَقْبَلُ النَّاسُ مِنْكَ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ، وَلَوْ قَبِلُوا مِنْكَ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ، وَلَكِنْ لَا يَفْعَلُونَ! قَالَ: دَعْهُمْ يَابْنَ حَبِيبٍ! فَإِنَّهُمْ سَوْفَ يَأْتِيهِمْ رَجُلٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ، فَيَعْرِضُهُمْ عَلَى السَّيْفِ حَتَّى يَقْبَلُوهُ! أَلَا إِنَّهُ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَلَا يَأْخُذُ مِنْهُمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَالْمَوْتُ تَحْتَ ظِلِّ السَّيْفِ!
ترجمهی گفتار:
عبد اللّه بن حبیب طبری ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: هرآینه کسانی که از رأی تبعیّت میکنند جز این نیست که از اهواء خود تبعیّت میکنند و هرآینه محدّثان در غیاب از جایی دور نسبت میدهند و هرآینه هدایت هدایت خداوند است! گفتم: هدایت خداوند کدام است؟! فرمود: امامی که به امر خداوند به سوی کتاب خداوند و سنّت پیامبرش هدایت میکند و میان مردم دربارهی چیزی که دربارهی آن اختلاف دارند حکم میفرماید! گفتم: مردم این را از تو نمیپذیرند فدایت شوم، در حالی که اگر از تو میپذیرفتند از بالای خود و زیر پاهاشان میخوردند، ولی این کار را نمیکنند! فرمود: آنان را واگذار ای پسر حبیب؛ زیرا به زودی مردی به سراغشان میآید که از من است و من از او هستم، پس آنان را بر شمشیر حواله میکند تا اینکه آن را بپذیرند! آگاه باش که او به آنان جز شمشیر نمیدهد و از آنان جز شمشیر نمیگیرد، در حالی که مرگ زیر سایهی شمشیر است!
۱۲ . أَخْبَرَنَا يُونُسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْخَتْلَانِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: رَحِمَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ! كَانُوا يَمْنَعُونَ مِنْ كِتَابَةِ الْحَدِيثِ، وَكَانَ أَحَدُهُمْ يَعْمِدُ إِلَى أَحَادِيثَ مَكْتُوبَةٍ فَيَأْخُذُهَا وَيَقْذِفُهَا فِي التَّنُّورِ، وَلَوْ كَانَ لِي أَمْرٌ لَسِرْتُ بِسِيرَتِهِمْ! قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، هَلْ أَكْتُمُ هَذَا؟ قَالَ: لَا، بَلْ نَادِ بِهِ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ!
ترجمهی گفتار:
یونس بن عبد اللّه ختلانی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: خداوند اصحاب محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را رحمت کند! از نوشتن حدیث باز میداشتند و هر یک از آنان به سراغ احادیث نوشته شده میرفت، پس آنها را میگرفت و به درون تنور میانداخت و اگر برای من توانی پیدا شود به سیرهی آنان عمل میکنم! گفتم: فدایت شوم، آیا این را (از مردم) پنهان نگاه دارم؟ فرمود: نه، بلکه میان آنان ندا بده، باشد که متذکّر شوند!