لطفاً به نکات زیر که پیشتر در بخشهای مختلف پایگاه تفصیلاً توضیح داده شده است و در اینجا از باب یادآوری عنوان میشود، توجّه فرمایید:
اولاً حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در مباحث خطیری از کتاب شریف «بازگشت به اسلام»، مانند مبحث «اختلاف مسلمانان»، مبحث «حاکمیّت غیر خداوند» و مبحث «توحید خداوند در تحکیم»، مبنای «حکومت اسلامی» را «اذن خداوند» و انتصاب حاکم از جانب او شمرده و به عنوان نمونه، فرموده است:
بازگشت حاکمیّت در اسلام، به اذن خداوند است، بلکه هیچ امری از امور، جز با منتهی شدن به اذن او مشروعیت ندارد و این از مهمترین قواعد بنیادین در اسلام است؛ چنانکه بارها و با تأکید فرموده است: ﴿أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾؛ «آگاه باشید که همهی کارها به خداوند باز میگردند» ... از اینجا دانسته میشود که حکومت در اسلام، تنها برای کسی مشروعیّت دارد که خداوند او را به نیابت از خویش برای آن اختیار و منصوب کرده است و این چیزی غریب یا تازه نیست، بل سنّتی از سنّتهای اوست که در امّتهای پیشین نیز جریان داشته و تا دنیا باقی است، جاری خواهد بود؛ چنانکه فرموده است: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾؛ «سنّت خداوند در کسانی که پیشتر گذشتند، همین بود و هرگز برای سنّت خداوند تبدیلی نخواهی یافت»! آری، حق آن است که لزوم انتصاب حاکم از جانب خداوند و معرّفی او توسّط پیامبرش یا از طریق آیتی بیّنه، از واضحات و ضروریات همهی ادیان الهی بوده و در هیچ امّتی از امّتهای گذشته، مورد تردید و اختلاف نبوده و با این وصف، تنها در این امّت مورد تردید و اختلاف قرار گرفته است.
ایشان در فراز دیگری از این کتاب شریف، فرموده است:
حاکمیّت در اسلام به دو گونه است و گونهی سومی ندارد: یکی حاکمیّت خداوند و دیگری حاکمیّت طاغوت؛ امّا حاکمیّت خداوند، حاکمیّت کسی است که به امر خداوند حکومت میکند؛ مانند حاکمیّت آل ابراهیم علیه السلام که خداوند دربارهی آنان فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکنند» و اما حاکمیّت طاغوت، حاکمیّت کسی است که بدون امر خداوند حکومت میکند؛ مانند حاکمیّت آل فرعون که خداوند دربارهی آنان فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش دعوت میکنند»! به این ترتیب، حاکمیّت کسی که خداوند او را برای آن گماشته، حاکمیّت خداوند و حاکمیّت کسی که خداوند او را برای آن نگماشته، طاغوت است و این قاعدهای است که به غایت ساده و بیّن است.
با این وصف، «حاکمیّتی که باید در جهان شکل بگیرد تا اسلامی تلقّی شود»، منحصراً حاکمیّت کسی است که خداوند او را برای آن اذن داده و منصوب کرده و او در حال حاضر، بنا بر دلایل قطعی عقلی و شرعی، مهدی است و این دیدگاه رسمی اسلام شمرده میشود.
ثانیاً یکی از مهمترین حقایق تبیینشده توسّط جناب منصور در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» که میتوان آن را مبنای نظری انقلاب جهانی مهدی و نقطهی عزیمت به سوی ظهور آن حضرت دانست، امکان ظهور آن حضرت در صورت اجتماع شماری کافی از مسلمانان برای حفاظت و حمایت از اوست. بر این اساس، هدف جناب منصور، تشکیل این اجتماع و رساندن آن به مهدی است تا بتواند با یاری آن ظهور کند. با این وصف، حکومتی که جناب منصور در صدد تشکیل آن است، حکومت مهدی است که مانند هر حکومت دیگری، در صورت تحقّق زمینههای آن قابل تشکیل است و مشروعیّت تحقّق زمینههای آن با محوریّت تشکیل اجتماع مذکور، از توابع مشروعیّت حکومت مهدی است؛ به این معنا که وقتی حکومت مهدی مشروع است، زمینهسازی برای آن نیز مشروعیّت دارد و این از باب تحصیل مقدّمهی واجب است که عقلاً واجب محسوب میشود، تا حدّی که امکان نهی از آن توسّط شارع وجود ندارد؛ چراکه نهی از واجبِ عقلی قبیح است، مانند نهی از تهیهی آب برای غسل و طیّ طریق برای حج و این صرف نظر از آن است که امر شرعی خاصّی برای آن به جناب منصور رسیده باشد یا نرسیده باشد.
ثالثاً تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت مهدی، هرگاه به معنای تشکیل حکومت آن حضرت از طریق زمینهسازی برای آن به ترتیبی که در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» تبیین شده است باشد، ممکن است، جز آنکه در این صورت، تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت مهدی محسوب نمیشود، بلکه تشکیل آن با رفع غیبت او محسوب میشود و هرگاه به معنای تشکیل حکومتی جز حکومت مهدی باشد، ممکن نیست و این ممکن نبودن، از عوارض تقصیر مردم در حفاظت و حمایت از آن حضرت است که سبب غیبت او بوده و با این وصف، مسؤولیّت تبعات آن بر عهدهی آنان است. حاصل آنکه تشکیل حکومت اسلامی در هر زمانی با ظاهر ساختن مهدی ممکن است و با این وصف، تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت آن حضرت معنا ندارد.
پایگاه اطّلاعرسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی
بخش بررسی نقدها