برادر مؤمن!
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . نهضت «بازگشت به اسلام»، نهضت مستضعفان آخر الزّمان برای بازگشت به کتاب خداوند و سنّت پیامبر او و بازگشت به ارزشها و آرمانهای همهی صدّیقان و شهیدان و صالحان در طول تاریخ است و چنین نهضتی یک «افسانه» نیست، بلکه یک «حقیقت» است؛ حقیقتی روشن که مانند نوری در تاریکترین دوران تاریخ بشر نمایان شده تا او را که چونان کودکی گمشده در آستانهی نابودی است، به «خانه» بازگرداند. «بازگشت به اسلام» تنها یک نام نیست، بلکه یک حرکت است؛ حرکت از چیزی که هست و نباید باشد به سوی چیزی که نیست و باید باشد؛ حرکت از ظن به سوی یقین؛ حرکت به سوی ریشهها و اصالتها؛ حرکت به سوی فطرت؛ ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾. «بازگشت به اسلام» لبّیک گفتن به دعوت خداوند است که در جهان طنین انداخته است: ﴿وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾؛ «و همگی به سوی خداوند بازگردید ای مؤمنان، باشد که رستگار شوید» و با این وصف، کسانی که چنین حقیقت ناب و اصیلی را «افسانه» مینامند، خود در پیچ و خم هزار و یک افسانه اسیرند و با افسون دجّالان زمان که بر آنان حکم میرانند، به سنگ یا چیزی سختتر از آن تبدیل شدهاند؛ چنانکه خداوند به همگنانشان که دعوت پیامبران را نیز «اساطیر الأولین» (= افسانههای گذشتگان) مینامیدند، فرموده است: ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ «سپس دلهای شما دیگر بار سخت شد و آن مانند سنگ یا سختتر از آن است؛ چراکه برخی سنگها از آنها جویبارها میجوشد و برخی از آنها شکافته میشوند و از آنها آب بیرون میآید و برخی از آنها از ترس خداوند هبوط میکنند و خداوند از کاری که انجام میدهید بیخبر نیست».
۲ . مثل کسانی که زمینهسازان ظهور خلیفهی خداوند در زمین را مسخره میکنند، مثل کسانی است که نوح و یارانش را مسخره میکردند، هنگامی که به امر خداوند در خشکی، کشتی را میساختند تا زمینهی رستگاری مؤمنان و نابودی کافران را فراهم سازند؛ چنانکه خداوند از آنان خبر داده و فرموده است: ﴿وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ۚ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾؛ «و کشتی را میساخت و هر بار که گروهی از قومش بر او میگذشتند او را مسخره میکردند، گفت: اگر ما را مسخره میکنید، ما نیز شما را مسخره میکنیم همان طور که شما ما را مسخره میکنید! پس به زودی خواهید دانست که چه کسی او را عذابی میآید که خوارش میسازد و عذابی ماندگار بر او فرود میآید». ناگزیر عاقبت کسانی که نوح و یارانش را مسخره میکردند آن شد که غرق شدند و چنین عاقبتی در انتظار کسانی است که منصور هاشمی خراسانی و یارانش را مسخره میکنند؛ زیرا او به سوی چیزی دعوت میکند که نوح و پیامبران پس از او به سوی آن دعوت میکردند و آن همانا حکومت خداوند و اجتناب از طاغوت است؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾؛ «و هرآینه در هر امّتی پیامبری را برانگیختیم که خداوند را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید» و عاقبت مسخره کنندگان آنان یکسان بود؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾؛ «و هرآینه پیامبرانی پیش از تو را نیز استهزا کردند، پس به کسانی از آنان که مسخره میکردند چیزی که آن را استهزا میکردند فرود آمد» و کسانی از آنان که از کیفر خداوند در دنیا گریختند، از کیفر او در آخرت رهایی نمییابند؛ چنانکه دربارهی آنان خبر داده و فرموده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾؛ «هرآینه کسانی که گناه کردند به کسانی که ایمان آوردند میخندیدند و چون بر آنان میگذشتند با چشمان خود به آنان اشاره میکردند و چون به نزد خانوادهی خود باز میگشتند خندان باز میگشتند و چون آنان را میدیدند میگفتند که اینها منحرفان هستند، در حالی که نگهبان آنان قرار داده نشده بودند؛ پس امروز کسانی که ایمان آوردند به کافران میخندند، بر روی تختها نگاه میکنند (و میپرسند:) آیا کافران کیفر کاری که انجام میدادند را داده شدند؟!». آری، کیفر کارشان را داده میشوند؛ چراکه خداوند در آن روز عذرشان را نمیپذیرد و از عذاب رهاییشان نمیدهد و به آنان میفرماید: ﴿إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾؛ «هرآینه گروهی از بندگانم بودند که میگفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، پس ما را بیامرز و رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانی! پس شما آنان را به سخره گرفتید تا یادم را از خاطرتان بردند و به آنان میخندیدید! هرآینه من امروز آنان را به خاطر اینکه صبر کردند پاداش دادم که آنان رستگاران خواهند بود».
۳ . بدون شک هر پرچمی که پیش از ظهور مهدی برافراشته میشود و مسلمانان را به سوی حاکمیّت خود یا حاکمیّت دیگران دعوت میکند، طاغوت است و این حقیقتی است که در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» با تکیه بر مبانی عقلی و شرعی تبیین شده است، ولی پرچمی که پیش از ظهور مهدی برافراشته میشود و مسلمانان را نه به سوی حاکمیّت خود و نه به سوی حاکمیّت دیگران، بلکه به سوی حاکمیّت مهدی دعوت میکند، ضرورتاً و بدون هیچ تردیدی حقّ است، بلکه در واقع پرچم مهدی شمرده میشود؛ چراکه زمینهساز حاکمیّت اوست و مشروعیّت هر زمینهسازی تابع مشروعیّت چیزی است که زمینهی آن را میسازد؛ به این ترتیب که اگر زمینهی چیزی مشروع را میسازد مشروع و اگر زمینهی چیزی نامشروع را میسازد نامشروع است و تردیدی نیست که حاکمیّت مهدی مشروع است و با این وصف، زمینهساز آن نیز مشروع شمرده میشود؛ با توجّه به اینکه عقلا زمینهساز حق را حق و زمینهساز باطل را باطل میشمارند و زمینهساز حق را باطل و زمینهساز باطل را حق نمیشمارند و زمینهساز حق را با زمینهساز باطل یکسان نمیپندارند؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ ۚ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾؛ «مثل دو گروه مثل کور و کر و بینا و شنوا است، آیا با یکدیگر برابرند؟! آیا پس متذکّر نمیشوید؟!» و فرموده است: ﴿وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ ۚ قَلِيلًا مَا تَتَذَكَّرُونَ﴾؛ «و کور و بینا یکسان نیستند و نیز کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و بدکاران، اندکی متذکّر میشوید» و فرموده است: ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾؛ «یا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند را مانند إفساد کنندگان در زمین قرار میدهیم یا پرهیزکاران را مانند فاجران قرار میدهیم؟!»؛ خصوصاً با توجّه به اینکه حاکمیّت مهدی مانند هر حاکمیّت دیگری، بدون زمینهسازی برای آن ممکن نیست و با این وصف، عدم مشروعیّت زمینهسازی برای آن، به معنای عدم مشروعیّت آن است که بر خلاف نصوص قطعی خداوند و پیامبر اوست. به همین دلیل، در روایات متواتر اسلامی، از یک سو بر طاغوت بودن هر پرچمی پیش از ظهور مهدی تأکید شده و از سوی دیگر از پرچم حقّی خبر داده شده است که پیش از ظهور مهدی در خراسان برافراشته میشود و به سوی حاکمیّت مهدی و نه حاکمیّت خود یا حاکمیّت دیگران دعوت میکند و همراهی با آن بر هر مسلمانی واجب است.
از اینجا دانسته میشود که معیار حق بودن یا باطل بودن پرچمها، دعوت آنها به سوی حکومت مهدی یا حکومت غیر اوست؛ به این ترتیب که هر یک از آنها مانند پرچم منصور هاشمی خراسانی به سوی حکومت مهدی دعوت میکند، حقّ و هر یک از آنها مانند پرچمهای دیگران به سوی حکومت غیر او دعوت میکند، باطل است و این همان است که خداوند در کتاب خود فرموده است: ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾؛ «هدایت از گمراهی مشخّص شده است، پس هر کس به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد هرآینه به دستگیرهی استواری چنگ زده است که گسستنی برای آن نیست و خداوند شنوایی داناست».
۴ . کسانی که دعوت منصور هاشمی خراسانی به سوی مهدی را از بیم افتادن در فتنههای آخر الزّمان اجابت نمیکنند، بدانند که مدّتهاست در فتنههای آخر الزّمان افتادهاند و تنها راه بیرون آمدنشان از آنها، اجابت دعوت منصور هاشمی خراسانی به سوی مهدی است؛ چراکه مهدی تنها پایان دهنده به فتنههای آخر الزّمان و منصور تنها دعوتکننده به سوی مهدی است. هر چند بیشتر کسانی که اکنون دعوت او به سوی مهدی را اجابت نمیکنند و خود را نگران فتنه میشمارند، همان کسانی هستند که دیروز دعوت هر شغالی به سوی هر گرگی را اجابت کردند و از هیچ فتنهای نترسیدند، بلکه امروز نیز دعوت حاکمان گوناگون به سوی خود را اجابت میکنند و از هیچ فتنهای پروا ندارند، ولی اکنون که نوبت به مهدی رسیده و پرچم دعوتکننده به سوی او برافراشته شده است، به یاد فتنه افتادهاند و چهرهی زهدفروشان گوشهنشین و سجّادهبهدوشان محتاط را به خود گرفتهاند؛ همانان که روزی از بیم فتنه، با علی بن ابی طالب همراهی نکردند و روزی دیگر شبانه به بیعت با حجّاج بن یوسف ثقفی شتافتند! اف باد بر این شیّادان متقلّب و حیلهگر که تاریخ را با سفاهت و کجفهمی خود ملوّث کردهاند و هنوز هم میخواهند با همان بهانههای همیشگی و عذرهای بدتر از گناه، خدا و مؤمنان را مانند خود بفریبند، در حالی که جز خود را فریب نمیدهند و نمیدانند!
۵ . کسانی که در خانههای خود به انتظار نابودی زمینهسازان ظهور مهدی نشستهاند و روزها را شماره میکنند بدانند که زمینهسازان ظهور مهدی نابود نخواهند شد، بل این آنها هستند که نابود خواهند شد، همان طور که ظالمان پیش از آنها نابود شدند و نابودیشان عبرتی برای آیندگان شد. این وعدهی خداوند است و وعدهی خداوند تخلّف نخواهد پذیرفت.
۶ . اما کسانی که دعوت منصور هاشمی خراسانی به سوی مهدی را اجابت میکنند و به زمینهسازان حکومت خداوند در زمین میپیوندند بدانند که اگر کشته شوند بهترین شهیدانند و اگر زنده بمانند نصیب آنان نصرتی از جانب خداوند و فتحی نزدیک است؛ چنانکه فرموده است: ﴿نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾؛ «نصرتی از جانب خداوند و فتحی نزدیک و مؤمنان را بشارت ده»، در حالی که دشمنان آنان اگر کشته شوند به آتش سرنگون میگردند و اگر زنده بمانند در خشم خداوند زندگی میکنند تا بر ظلم و گناهشان بیفزایند و در حالی بمیرند که مشرکاند.
لعنت خداوند بر دشمنان مهدی و بر دشمنان زمینهساز ظهورش منصور هاشمی خراسانی که شیاطینی در جامهی انسان هستند و با کفر و ظلم و عناد خود، جهان را به سوی تباهی میکشانند و درود خداوند بر مهدی و منصور و بر همهی آزادمردان و آزادزنانی که آن دو را یاری میکنند تا کلمهی خداوند راست شود و وعدهی او تحقّق یابد، اگرچه مشرکان کراهت دارند.
پایگاه اطّلاعرسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی
بخش بررسی نقدها