با توجه به برنامهای که برای ظهور ارائه دادید، یعنی حاکمان جهان باید از حکومت کنار بکشند و حکومت را به امام مهدی (ع) تحویل دهند، سؤال من این است که از کجا میتوان مطمئن شد که مانند قیام ابو مسلم خراسانی که امام صادق از دریافت حکومت خودداری کردند، تاریخ دوباره تکرار نشود و امام مهدی هم از دریافت حکومت خودداری نکنند؟
خلیفهی خداوند در زمین، مکلّف به تعلیم اسلام و اجرای حدود خداوند و اقامهی نماز جمعه و عیدین و جمعآوری زکات و برگزاری حج و بر پا داشتن جهاد و صیانت از مرزهای مسلمانان و ادارهی ثروتهای عمومی و قضاوت میان اختلافکنندگان و عزل و نصب والیان و نظارت بر کار آنان و سرپرستی محجوران و قاصران است و این تکلیفی است که تنها با حاکمیّت بر مردم انجام میپذیرد. از این رو، خلیفهی خداوند در زمین، مکلّف به حاکمیّت بر مردم است، ولی حاکمیّت او بر آنان بدون تمکین و مطاوعت آنان ممکن نیست و از این رو، بر آنان واجب است که نسبت به او تمکین و مطاوعت کنند و بر او واجب است که حاکمیّت بر آنان را پس از تمکین و مطاوعتشان بپذیرد.
اما آیا ممکن است که او این واجب را ترک کند و حاکمیّت بر آنان را پس از تمکین و مطاوعتشان نپذیرد؟ بدون شک ممکن نیست؛ چراکه او از اهل بیت پیامبر است و خداوند اراده فرموده است که هر گونه آلودگی معنوی را از اهل بیت پیامبر بزداید و آنان را کاملاً پاکیزه کند[۱] و با این وصف، محال است که آنان واجبی را ترک کنند و حاکمیّت بر مردم را پس از تمکین و مطاوعتشان نپذیرند؛ چراکه این کار ظلم محسوب میشود و ظلم آلودگی معنوی است؛ خصوصاً با توجّه به اینکه خداوند امامت را در انحصار عادلان قرار داده و فرموده است: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۲]؛ «عهد من به ظالمان نمیرسد» و با این وصف، کسانی که او برای مردم امام قرار داده است، نمیتوانند ظالم باشند.
آری، هرگاه حاکمیّت در حالی به آنان پیشنهاد شود که مردم تمکین و مطاوعتی نسبت به آنان ندارند، بلکه هنوز تابع دیگران هستند، قبول حاکمیّت بر آنان واجب نیست، بلکه چه بسا حرام است؛ چراکه افکندن خود به هلاکت محسوب میشود؛ مانند زمان امام جعفر صادق علیه السلام که مردم تمکین و مطاوعتی نسبت به او نداشتند، بلکه هنوز تابع امویان بودند و از این رو، او پیشنهاد ابو مسلم خراسانی را نپذیرفت و مانند زمان امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام که مردم تمکین و مطاوعتی نسبت به او نداشتند، بلکه هنوز تابع عبّاسیان بودند و از این رو، او پیشنهاد مأمون عبّاسی را نپذیرفت و با این وصف، روشن است که امام مهدی علیه السلام نیز تا هنگامی که از تمکین و مطاوعت مردم نسبت به خود اطمینان حاصل نکرده و رویگردانی آنان از حاکمان دیگر را مشاهده نفرموده است، پیشنهاد احدی را برای حاکمیّت نخواهد پذیرفت، بلکه چه بسا اقدام به ظهور نخواهد فرمود، در حالی که هر زمان از تمکین و مطاوعت مردم نسبت به خود مطمئن شود و رویگردانی آنان از حاکمان دیگر را مشاهده کند، در ظهور درنگ نخواهد کرد و از قبول حاکمیّت سر باز نخواهد زد؛ چنانکه در کتاب «بازگشت به اسلام»[۳] تبیین شده و آمده است:
«بر مهدی واجب است که امکان دسترسی به خود را پس از رفع مانع آن توسّط مردم، برای آنان ایجاد کند و آن میتواند از طریق فرستادن سفیر یا نوشتن نامهای برای آنان یا از طریقی دیگر بسته به امکان و مناسبت آن انجام شود. با این وصف، رفع مانع دسترسی به مهدی که پیش از هر چیز، فقدان امنیّت لازم برای اوست، بر مردم واجب است و هرگاه آن را انجام دهند، بر مهدی واجب میشود که دسترسی به خود را برای آنان تسهیل کند و او به اقتضای طهارتش از هر گونه رجس و عدم افتراقش از کتاب خداوند، این کار را انجام میدهد و عدم انجام این کار توسّط او تاکنون، دلیل بر آن است که مردم تاکنون مانع دسترسی به او را رفع نکردهاند و امنیّت لازم برای او را به وجود نیاوردهاند».
از این رو، زمینهساز ظهور او منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مشغول تبلیغ برای او در سرتاسر جهان است تا مردم را به تمکین و مطاوعت نسبت به او وادارد و از حاکمان دیگر رویگردان نماید و با این شیوه، زمینه را برای ظهور او و قبول حاکمیّت توسّط وی فراهم سازد[۴].
از اینجا فرق میان نهضت منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی و حرکت ابو مسلم خراسانی دانسته میشود؛ خصوصاً با توجّه به اینکه مبانی و اهداف حرکت ابو مسلم خراسانی از شفّافیّت کافی برخوردار نبود، بلکه در هالهای از ابهام قرار داشت؛ چراکه او از یک سو به نحو کلّی و سربسته به سوی «الرّضا مِن آلِ محمّد»[۵] دعوت میکرد و از سوی دیگر توسّط عبّاسیان تأمین و حمایت میشد و از همین رو، دعوتش قابل تطبیق بر مصادیق گوناگون بود و میتوانست به حاکمیّت کسانی جز خلیفهی خداوند در زمین از جمله عبّاسیان بینجامد، همچنانکه انجامید، در حالی که مبانی و اهداف نهضت منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی با صراحت تمام اعلام شده و از شفّافیّت کافی برخوردار است و از این رو، قابلیّت تغییر ندارد؛ چراکه دعوت او به سوی یک عنوان کلّی و قابل تطبیق بر مصادیق گوناگون نیست، بلکه به سوی یک شخص خاص از آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم با نام امام مهدی علیه السلام است که به وسیلهی معجزه و مواریث پیامبران شناخته میشود؛ چیزی که ذاتاً از دسترس دروغگویان و فریبکاران خارج است و راه را بر هر گونه سوء استفاده میبندد و محملی برای حاکمیّت کسی جز امام مهدی علیه السلام باقی نمیگذارد و با این وصف، میتوان گفت که نهضت منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، ماهیّتاً به گونهای است که یا به حاکمیّت امام مهدی علیه السلام میانجامد و یا به حاکمیّت هیچ کس نمیانجامد و حالت سومی برای آن متصوّر نیست. از این رو، آن جناب خود یکی از اهدافش را جلوگیری از «تکرار تاریخ» و ظهور کسی چون ابو مسلم خراسانی دانسته و فرموده است:
«آری، پیش از من مردی از این سرزمین برخاست و برخی از آنچه من گفتم را گفت؛ زیرا به سوی کسی دعوت کرد که مورد رضای آل محمّد باشد، ولی او حکومت را از فرزندان امیّه گرفت و به فرزندان عباس سپرد، در حالی که فرزندان عباس مورد رضای آل محمّد نبودند؛ پس ترسیدم که اگر به انتظار بنشینم، کسی مانند او از جایی سر برآورد و اشتباه او را تکرار کند؛ به این ترتیب که با نام رضای آل محمّد، حکومت را از ظالمانی بگیرد و به ظالمانی دیگر بسپارد؛ پس خواستم که از این فتنه پیشگیری کنم و میدان را از چنین کسانی بگیرم»[۶].
امید است که مسلمانان جهان به زودی تمایز این عالم بزرگ و نهضت پاکیزهی او نسبت به سایر افراد و جریانها را درک کنند و با کنار نهادن وسواسها و کجفهمیها، به یاری او بشتابند، تا زمینه برای ظهور خلیفهی خداوند در زمین و تحقّق عدالت جهانی فراهم شود ان شاء الله.
آیا ممکن است که مهدی علیه السلام مانند امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام، به خاطر مختلف نشدن امر مسلمانان، از حقّ خود بگذرد و سکوت پیش گیرد و با کسانی بیعت کند که حقّش را غصب کردهاند؟
اگر امام مهدی علیه السلام میخواست از حقّ خود بگذرد و سکوت پیش گیرد و با حاکمان زمانش بیعت کند، تهدید مهمّی برای کسی محسوب نمیشد و تبعاً نیازی به پنهان شدن نداشت و میتوانست آشکارا در میان مردم زندگی کند، در حالی که بنا بر نظر علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، امام مهدی علیه السلام هماکنون در اختفا به سر میبرد و آشکارا در میان مردم زندگی نمیکند و این از آن روست که نمیخواهد از حقّ خود بگذرد و سکوت پیش گیرد و با حاکمان زمانش بیعت کند؛ چنانکه در روایات فراوانی از اهل بیت به این نکته تصریح شده؛ مانند روایتی از علی علیه السلام که در آن آمده است: «إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، فَلِذَلِكَ تَخْفَى وِلَادَتُهُ وَيَغِيبُ شَخْصُهُ»[۱]؛ «هرآینه قیامکنندهی ما هنگامی که قیام میکند، برای احدی بر گردن او بیعتی نیست و به همین دلیل، ولادت او مخفی میماند و شخص او غایب میشود» و روایتی از حسن بن علی علیهما السلام که در آن آمده است: «أَمَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَيَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمَ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّهِ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ خَلْفَهُ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يُخْفِي وِلَادَتَهُ وَيُغَيِّبُ شَخْصَهُ، لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ»[۲]؛ «آیا نمیدانید که هیچ یک از ما نیست مگر اینکه بیعتی با طاغوت زمانش بر گردنش میافتد، مگر قیامکنندهای که روح الله عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش به نماز میایستد؛ چراکه خداوند عزّ و جلّ ولادت او را مخفی میکند و شخص او را غایب میگرداند برای اینکه وقتی خروج مینماید، بیعتی برای کسی بر گردن او نباشد» و روایت علیّ بن الحسین علیهما السلام که در آن آمده است: «الْقَائِمُ مِنَّا تَخْفَى وِلَادَتُهُ عَلَى النَّاسِ حَتَّى يَقُولُوا: لَمْ يُولَدْ بَعْدُ، لِيَخْرُجَ حِينَ يَخْرُجُ وَلَيْسَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ»[۳]؛ «قیامکنندهی ما، ولادتش از مردم مخفی میماند تا جایی که میگویند: او هنوز متولّد نشده است؛ برای اینکه وقتی خروج میکند برای احدی بر گردن او بیعتی نباشد» و روایت جعفر بن محمّد صادق علیهما السلام که در آن آمده است: «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ تَعْمَى وِلَادَتُهُ عَلَى هَذَا الْخَلْقِ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ»[۴]؛ «صاحب این امر، ولادتش بر این مردم پوشیده میماند تا هنگامی که خروج میکند برای کسی بر گردن او بیعتی نباشد».
این از آن روست که هر یک از امامان پیشین، اگر از حقّ خود میگذشت، امام دیگری پس از او بود که حقّش را بگیرد و در برابر ظلم قیام کند، ولی امام مهدی علیه السلام واپسین امام است و پس از او امامی نیست که حقّش را بگیرد و در برابر ظلم قیام کند و از این رو، چارهای نیست جز اینکه خود حقّش را بگیرد و در برابر ظلم قیام کند. این به معنای آن است که امام مهدی علیه السلام با حاکمان ظالم مدارا نمیکند، بلکه چه بخواهند و چه نخواهند، حکومت را از آنان میگیرد و در اختیار خود قرار میدهد، ولی پس از اینکه حکومت را از آنان گرفت و در اختیار خود قرار داد، با رعیّت خود مدارا میکند و رعیّت او همهی کسانی هستند که او را به عنوان حاکم خود قبول دارند، اگرچه برخی عقاید و اعمالشان نادرست باشد؛ چراکه اصلاح برخی عقاید و اعمال نادرست آنان، جز به تدریج ممکن نیست و از این رو، امام مهدی علیه السلام برخی عقاید و اعمال نادرست آنان را به تدریج اصلاح خواهد کرد و بدین ترتیب، برای رعیّت خود حاکمی عادل، بردبار و مهربان خواهد بود.