نه در آیهی «لا تقف ما لیس لک به علم» و نه در حدیث وجوب علم، صحبتی از موضوع علم نشده است. با اشاره به توضیحات صفحهی ۵۱ کتاب «بازگشت به اسلام»، چطور میشود آن را صرفاً برای علم دین دانست و علوم طبیعی (مانند طبابت و بنایی) را از آن جدا کرد؟ به عبارت دیگر، اگر برای ردّ تقلید به این آیه استناد شود، ممکن است این سوال پیش آید که تقلید و اطاعت بیمار از پزشک هم با این آیه زیر سوال خواهد رفت که منطقی نیست. تخصیص آیه یا حدیث به «صرفاً» علم دین چطور اثبات میشود؟
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . عدم حجّیّت ظن، عقلی است و با این وصف، همهی موضوعات را در بر میگیرد، ولی عقلا دربارهی موضوعات عرفی تسامحی به خرج میدهند که دربارهی موضوعات شرعی روا نیست؛ چراکه موضوعات عرفی، جنبهی دنیوی دارند و ضرر محتمل در آنها قابل إغماض یا تحمّل است، ولی موضوعات شرعی، جنبهی اخروی دارند و ضرر محتمل در آنها قابل إغماض یا تحمّل نیست. از این رو، تحصیل علم دربارهی موضوعات شرعی بر خلاف تحصیل علم دربارهی موضوعات عرفی، ضروری است.
۲ . هر چند به نظر میرسد که نصوص شرع دربارهی عدم حجّیّت ظن، مطلق است و همهی موضوعات را در بر میگیرد، ولی شرع شأنیت تعیین تکلیف برای موضوعاتی را دارد که به شرع مربوط میشوند و این به منزلهی قرینهای است که مانع از اطلاق نصوص آن میشود. به عبارت دیگر، نصوص شرع به موضوعات شرعی انصراف دارد و در مقام تعیین تکلیف برای موضوعات عرفی از قبیل طبابت و بنایی نیست.
۳ . واژهی «علم» در شرع برای علوم تجربی و طبیعی مانند طبابت و بنایی به کار نرفته، بلکه برای علم به شارع و شرع به کار رفته و این حقیقتی است که از تدبّر در کتاب خداوند دانسته میشود؛ چنانکه به عنوان نمونه، فرموده است: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۱]؛ «و تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم نمیدانند» و فرموده است: ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ﴾[۲]؛ «خداوند و فرشتگان و صاحبان علم که قیامکننده به عدالت هستند گواهی میدهند که جز او خدایی نیست» و فرموده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا﴾[۳]؛ «هرآینه کسانی که پیش از آن علم داده شدند، هنگامی که برایشان خوانده میشود سجده کنان بر روی میافتند» و فرموده است: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾[۴]؛ «بل آن آیات روشنی در سینههای کسانی است که علم داده شدند» و فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[۵]؛ «از بندگان خداوند تنها عالمان از او میترسند» و فرموده است: ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾[۶]؛ «و این مثلها را برای مردم میزنیم، در حالی که جز عالمان آنها را در نمییابند» و دربارهی طالوت فرموده است: ﴿وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾[۷]؛ «و او را در علم و جسم فزونی داد» و دربارهی یعقوب فرموده است: ﴿وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ﴾[۸]؛ «و او به سبب تعلیمی که به او دادیم دارای علم بود» و دربارهی خضر فرموده است: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا﴾[۹]؛ «و به او از نزد خود علمی آموختیم» و روشن است که مراد از علم در همهی این موارد، علم به شارع و شرع است، نه علم طبیعی و تجربی مانند طبابت و بنایی.
۴ . هر چند آیهی ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[۱۰]؛ «و از چیزی که به آن علمی نداری پیروی نکن» مطلق است، ولی ادامهی آن: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾[۱۱]، علّت حکم را مسؤول بودن گوش و چشم و دل در پیشگاه خداوند دانسته است که در موضوعات شرعی مصداق دارد، نه در موضوعات غیر شرعی مانند طبابت و بنایی. به علاوه، این آیه توسّط آیات دیگری که از نسبت دادن چیزی به خداوند بدون علم نهی کردهاند، تبیین شده یا تخصیص خورده است؛ مانند آیهای که فرموده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۲]؛ «بگو جز این نیست که پروردگارم کارهای زشت را حرام کرده است چه آشکار باشند و چه پنهان و گناه و ستم به ناحق را و اینکه با خداوند چیزی را شریک سازید که برای آن حجّتی نازل نکرده است و اینکه به خداوند چیزی را نسبت دهید که به آن علمی ندارید» و آیهای که فرموده است: ﴿أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۳]؛ «آیا به خداوند چیزی را نسبت میدهید که به آن علمی ندارید؟!». همچنین، حدیث «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»، تحصیل علم را بر «هر مسلمانی» واجب دانسته و این سبب انصراف آن به علم به اسلام است؛ چراکه از یک سو قید «هر مسلمانی» با علم به اسلام مناسبت دارد، نه علم به طبابت و بنایی که به اسلام مربوط نیست و از سوی دیگر علم به همهی علوم برای هر مسلمانی نه ممکن است و نه ضروری.
حاصل آنکه وجوب تحصیل علم بر همهی مسلمانان به چیزی جز عقاید و احکام اسلام ثابت نیست.