منصور هاشمی خراسانی که دم از اقامهی اسلام خالص و کامل در جهان میزند و تقلید از کافران را بد میداند و مسلمانان را به وحدت دعوت میکند، چه دشمنی با نظام اسلامی ایران دارد؟! آیا این دو با هم در تناقض نیستند؟!
منصور هاشمی خراسانی با نظام ایران دشمنی ندارد، ولی متأسفانه به نظر میرسد که نظام ایران با منصور هاشمی خراسانی دشمنی دارد؛ چراکه تبلیغات گستردهای را به صورت غیر رسمی بر ضدّ ایشان به راه انداخته و به جای حمایت از حرکت اسلامی و اصلاحی ایشان، در حال جلوگیری از آن با بهرهگیری از نیروی قهر و غلبه است. با این وصف، شما باید به این پرسش پاسخ دهید: نظام ایران که خود را «اسلامی» میداند و دم از ایستادگی در برابر کافران و حمایت از مستضعفان جهان میزند و مدّعی دوستی با اهل بیت است، چه دشمنی با منصور هاشمی خراسانی دارد که برای اقامهی اسلام خالص و کامل و تحقّق حاکمیّت اهل بیت در جهان میکوشد و تقلید از کافران را بد میداند و مسلمانان را به وحدت دعوت میکند؟! آیا این دو با هم در تناقض نیستند؟!
تنها جرم منصور هاشمی خراسانی که «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی شده، توجّه دادن به «عدم امکان ولایت مطلقهی فقیه» از لحاظ عقلی و شرعی و سزاوارتر دانستن مهدی به حمایت در مقایسه با مسؤولان این نظام است، در حالی که چنین توجّه دادنی، هرگاه به دور از تعصّب و حسّاسیتهای سیاسی و امنیّتی و در چهارچوبی علمی و اخلاقی بررسی شود، «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی نمیشود، بلکه خالصترین و کاملترین دوستی با آن به شمار میرود؛ زیرا بهترین دوست این نظام کسی است که کاستیها و کژیهای آن را با استناد به کتاب خداوند و سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بیان میکند و آن را از روی شفقت و دلسوزی به اصلاح آنها فرا میخواند تا با این شیوه، موفقیت در دنیا و سعادت در آخرت را به دست آورد؛ با توجّه به اینکه کاستیها و کژیهای این نظام، بزرگترین دشمن آنند و هر انحراف آن از مسیر اسلام خالص و کامل، رخنهای در دیوارهی سدّ آن شمرده میشود. شاید مسؤولان این نظام، از قدرتهای غرب و شرق ترسی نداشته باشند، ولی شایسته است که از کاستیها و کژیهای خود بترسند و آنها را هر چه زودتر برطرف نمایند؛ چراکه این کاستیها و کژیها، به مراتب از قدرتهای غرب و شرق خطرناکترند و میتوانند آسیبی را به این نظام برسانند که از قدرتهای غرب و شرق ساخته نیست. منظور از «کاستیها و کژیهای این نظام» باورها و رویکردهایی در آن است که با اسلام خالص و کامل سازگار نیست و در میزان قرآن و سنّت نادرست شمرده میشود، مانند تأکید بر ولایت مطلقهی فقیه به جای ولایت خلیفهی خداوند در زمین و عدم حمایت عملی و کافی از مهدی برای ظهور و دستیابی به قدرت. روشن است که جلب توجّه این نظام به این کاستیها و کژیها و دعوت آن به اصلاح آنها، از این رو که میتواند به تکامل و سعادت مادّی و معنوی آن بینجامد و از انحطاط و تباهی آن در دنیا و آخرت جلوگیری کند، ضربه زدن به آن شمرده نمیشود، بلکه خدمت به آن است؛ مگر از زاویهی دید کسانی که از بصیرت کافی برخوردار نیستند و تنها از احساسات و عواطف خود تبعیّت میکنند و عینکی سیاه و آلوده بر چشم خود نهادهاند و به مبانی و ارزشهای اسلامی پایبندی ندارند؛ چراکه اینان به بیماری مزمنی در قلب خود مبتلایند و از نفاقی عمیق در ضمیر خود رنج میبرند؛ چنانکه خداوند دربارهی امثال آنان فرموده است: ﴿يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ﴾[۱]؛ «هر فریادی را به زیان خود میپندارند»، در حالی که چه بسا به سود آنان باشد! پس داستانشان به داستان بیماری میماند که پزشکی حاذق و دلسوز به بالین او آمده و پس از معاینه، بیماری او را تشخیص داده و به اطلاع او رسانده و نسخهی لازم را تجویز کرده است، ولی بیمار جاهل به جای تشکّر از پزشک و تلاش برای درمان خود، به جان او افتاده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده که چرا چنین تشخیصی داده و چنین نسخهای تجویز کرده است!!