یک سال از فاجعهی تلخ انسانی در صحرای منا میگذرد؛ فاجعهای دردناک و غیر منتظره که خانوادههای قربانیان را داغدار و وجدان عمومی مسلمانان در اقصی نقاط جهان را جریحهدار نمود. اما این فاجعه، گذشته از تلفات جانی تأسّفبار و مصیبت سنگینی که بر پیکر امّت اسلام وارد نمود، تلنگری سخت و هشداری تکاندهنده برای جهان اسلام و حاوی درسها و عبرتهای مهم برای آیندهی پیش روی مسلمانان بود؛ خصوصاً برای آن دسته از مسلمانان که تا پیش از این حادثهی جانگداز با تأثیرپذیری از تبلیغات کذب و القائات رایج، حاکمان سعودی را «آقای» جهان اسلام و رهبران با کفایت امّ القری میپنداشتند! با توجّه به اینکه علی رغم مواضع شرورانه و اقدامات فتنهانگیزانهی حاکمان سعودی در چند سال اخیر مانند تقویت، تجهیز و پشتیبانی از افراطگرایی در منطقه، تحکیم روابط با کفّار غربی و اخیراً گسترش روابط با رژیم صهیونیستی، ایجاد ائتلاف نظامی با سایر دول عربی برای لشکرکشی به یمن و خونریزی و ویرانی بسیار در این کشور، تشدید التهابات و اختلافات مذهبی و ... هنوز برای عدّهای جای شبهه و تردید در مورد بیکفایتی و عدم صلاحیت فرزندان سعود برای چنبره زدن بر سرزمین وحی و علی الخصوص تولیت حرمین شریفین وجود داشت. اما دو فاجعهی سقوط جرّثقیل در مسجد الحرام و کشته شدن مظلومانهی حاجیان در صحرای منا که بیش از ۲۰۰۰ حاجی از سرزمینهای مختلف اسلامی را به مسلخ برد، جای هیچ تردیدی برای غالب مسلمانان باقی نگذارد که حاکمان سعودی برای تصدّی مراسم حج و استیلاء بر مکّه و مدینه که دو شهر زیارتی و متعلّق به همهی مسلمانان است، فاقد اهلیّت شرعی و صلاحیّت عرفی هستند. بگذریم از آنکه سوابق جنایتبار، انگیزههای سوء سیاسی-مذهبی و برخی قرائن مشکوک در دو واقعهی سقوط جرّثقیل و صحرای منا، این رژیم فاسد را در مظانّ برخی اتّهامات سنگینتر قرار میدهد که اظهار نظر قطعی در مورد آن نیازمند بررسیها و تحقیقات بیشتری است؛ تحقیقاتی که آل سعود با مقاومت و سرسختی تمام مانع از انجام آن شده است! اما فارغ از این امر و با عنایت به نکات پیشگفته، خلع ید و رفع تصرّف عدوانی آل سعود از مکّهی مکرّمه و مدینهی منوّره ضرورتی فوری و اولویّتی انکار ناپذیر برای مسلمانان جهان است؛ ضرورت و اولویّتی که تا پیش از این با غفلت نابخشودنی و سستی عجیب و سؤال برانگیز مسلمانان در اقصی نقاط جهان و نیز تغافل و ریاکاری حاکمان مسلمان مورد پیگیری جدّی قرار نگرفت و همین دو عامل بود که سببساز این فجایع شد.
مسلمانان جهان نباید فراموش کنند که در خلق دو فاجعهی مسجد الحرام و منا -ولو به صورت غیر مستقیم- دخیلند و شرعاً بخشی از بار مسؤولیت را به دوش دارند؛ چراکه این دو فاجعهی مصیبتبار جز در نتیجهی به رسمیّت شناختن آل سعود به عنوان متصدّی مراسم حج و متولّی مسجد الحرام اتّفاق نیفتاد. مسلمانان باید مدّتها پیش از این حوادث ناگوار، با استفاده از غیرت دینی و بصیرت اسلامی، طیّ اقدامات مناسب مدنی و با استفاده از ابزارهای گوناگون تبلیغاتی و اهرمهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به صورت هماهنگ و منسجم در کلّ جهان اسلام، خلع ید آل سعود از مدیریت خانهی خدا را به عنوان یک «مطالبهی جدّی و عمومی» اعلام میکردند و حاکمان مسلمان که غالباً وابسته به آل سعود و جیرهخوار آنان هستند را تحت فشار افکار عمومی قرار میدادند و درخواست خود مبنی بر تصمیمگیری بیطرفانه در مورد مدیریت حج و کلیدداری خانهی خدا را بر آنان تحمیل مینمودند. اگر مسلمانان در طول یک فرایند پایدار و مستمر این درخواست را پیگیری میکردند، در بهترین حالت به خواستهی خود میرسیدند و ما در سال گذشته شاهد چنین فاجعهی هولناک و حادثهی مشکوکی در سرزمین وحی و حرم امن الهی نبودیم. اما در فرض واقعبینانهتر و با توجّه به گردنفرازی آل سعود و نفوذ فراوانش در میان حاکمان جهان اسلام، همهی این اقدامات هماهنگ، سازماندهیشده و مؤثّر در سطح بین المللی، تمهیدات ضروری برای خلع ید مقامات سعودی از پردهداری کعبه را فراهم مینمود و این رژیم فاسد را تا لبهی پرتگاه سقوط میرساند و آن هنگام بود که این دو فاجعهی مرگبار، به مثابهی تیر خلاص و آخرین اشتباه آل سعود شمرده میشد و نه تنها موجب خلع ید آنان از حرمین شریفین میگشت، بلکه اساساً موجودیت آنان را نیز تهدید مینمود. اما جای بسی تأسّف است که امروز به خاطر کوتاهی بزرگ مسلمانان در پیگیری این مهم، حتّی فاجعهای تا این اندازه عظیم و بیسابقه نیز چیزی را در مقام عمل تغییر نداده است و بعد از گذشت یک سال از ماجرا، کماکان طبق روال هر ساله مراسم حج به مدیریت آل سعود برگزار گردید. این در حالی است که فقط خداوند علّام الغیوب میداند ادامهی استیلای عربستان بر سرزمین وحی چه مفاسد هولناک و توالی خطرناکی را برای آیندهی جهان اسلام به ارمغان خواهد آورد و آیندهی نزدیک آبستن چه حوادث دیگری است! لذا باید دید مسلمانان قرار است چند بار دیگر از یک سوراخ گزیده شوند و هزینهی کوتاهیها و سستیهای خود را با خون مسلمانان مظلوم بپردازند؟!
این در حالی است که اغلب حاکمان جهان اسلام با سکوت شرمآور و خائنانهی خود، سرسپردگی و خوشخدمتی خویش به آل سعود را آشکارا نشان میدهند؛ آن چنانکه گویی سال گذشته در صحرای منا اتّفاق ویژهای نیفتاده، بلکه تنها ۲۰۰۰ گوسفند بیصاحب و زبانبسته تلف شده و زیر دست و پا مانده است!! البته شاید اگر ۲۰۰۰ گوسفند هم در سرزمین منا تلف شده بود، برای این حکّام خائن اهمیّت بیشتری داشت و بیشتر در موردش اظهار نظر میکردند، در حالی که دربارهی این فاجعهی بزرگ انسانی مُهر سکوت بر لب زدهاند! آری، از کسانی که در برابر فسادانگیزی، جنگافروزی و نفاق عمیق رژیم آل سعود در همهی این سالها سکوت کردهاند، این بیاعتناییها و تجاهلها چیز عجیبی نیست.
هیچ تردیدی وجود ندارد که این وضعیت بغرنج و نابسامان، خود فاجعهای دیگر برای جهان اسلام است؛ چراکه اصحاب قدرت و ثروت در جهان اسلام غالباً فاسد، منفعل و خودفروخته هستند و در خدمت طواغیت منافق و بزرگان خویش قرار دارند، لذا به آسانی، حقایق را کتمان میکنند و نادیده میگیرند و با سکوت خود جنایات و خیانتهای سرورانشان را تأیید مینمایند. همچنین با کمال تأسّف باید گفت اغلب علمای جهان اسلام نیز یا غلامان حلقه به گوش آل سعود هستند و آمالی جز تأمین منافع و خدمت به آنان ندارند یا عالمانی هستند که مخالف با آل سعودند، اما به خاطر محافظهکاریهای بزدلانه و مصلحتاندیشیهای بیپایه، تا پیش از این موضع روشنی در این باره نگرفتهاند و اقدام درخوری در این حوزه انجام ندادهاند.
اما در مقابل این عدّه، معدود عالمان آزاده، وارسته، خدوم و خیرخواهی هستند که همواره به حسّاسیت و اهمیت این امر واقف بودهاند و از مدّتها پیش، بر روی این ضرورت حیاتی پای فشردهاند؛ چنانکه به عنوان نمونه، عالم نستوه و مصلح فرزانه، حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی یک سال پیش از وقوع فجایع مسجد الحرام و صحرای منا بدون هر گونه مماشات و مجامله، با بیانات صریح و روشنگریهای قاطعانهی خود، عدم صلاحیت حاکمان سعودی، عدوانی بودن تصرّفات آنان در گنجهای کعبه و درآمدهای حاصل از آن و نیز ضرورت عزل آنان از تصدّی حرم را تبیین فرمودند. این عالم بصیر و مجاهد، در بخش چهارم کتاب شریف «بازگشت به اسلام» ذیل عنوان «حج»، پس از آنکه با استنادات محکم به آیات قرآن کریم، متولّی اصلی کعبه را خلیفهی خداوند در زمین، حضرت مهدی علیه السلام معرّفی میکند، میفرماید:
این در حالی است که اکنون، تصدّی خانهی خداوند در دست او نیست، بل در دست کسانی است که در عقاید خود به شرک و در اعمال خود به فسق آلودهاند؛ چراکه توحید خداوند در تحکیم را نمیپذیرند و دربارهی صفات او به تشبیه روی میآورند و با کافران دوستی و با مسلمانان دشمنی میورزند و در زمین فتنه و فساد میانگیزند و با این وصف، گویی اکنون کلیددار خانهی خداوند، شیطان است؛ در حالی که خداوند با اشاره به این خانه فرموده است: ﴿وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱]؛ «و هر کس در آن ارادهی پرداختن به ظلمی را داشته باشد، به او از عذابی دردناک میچشانیم»! از اینجا دانسته میشود که تصرّفات آل سعود در گنجهای کعبه و درآمدهای حاصل از حج، غیر مشروع و عدوانی است و تبعاً اعانت مسلمانان بر آن، اعانت بر معصیت و عدوان شمرده میشود که جایز نیست؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾[۲]؛ «و بر معصیت و عدوان همکاری نکنید»؛ خصوصاً با توجّه به اینکه آنان اموال خداوند را بر ضدّ او هزینه میکنند و در راه تقویت جبههی کفر و تجهیز قشون ضلال و تفریق میان مسلمانان، به کار میبرند؛ بلکه با این وصف، عزل آنان از تصدّی حرم و سپردن آن به مهدی، واجب است؛ همچنانکه اخراج آنان از مکّه، بلکه جزیرة العرب، به اقتضای وجوب اخراج مشرکان از آن، واجب است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾[۳]؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! جز این نیست که مشرکان نجساند، پس بعد از این سالشان به مسجد الحرام نزدیک نشوند».
چنین تصریح آشکار و تأکید ویژهای بر روی این امر، آن هم یک سال پیش از فجایع مذکور در سرزمین وحی، نشان از حزم، هوشیاری، تیزبینی و بصیرت این عالم فرزانه دارد و آشکار میسازد که به قول معروف آنچه دیگران در آیینه میبینند، ایشان در خشت خام میبیند! اما کسانی که امروز گریبان خود را به خاطر فاجعهی منا میدرند و به جای اقدامات سنجیده و پیگیری منطقی و مدبّرانهی این مسأله به اقدامات احساسی و عامیانه روی میآورند، در آن هنگام اعتنای چندانی به فرمایشات خطیر حضرت علامه نکردند و حتّی در برابر آن موضع گرفتند و آن اندازه گیرایی و ذکاوت نداشتند که حسّاسیت و فوریت مسأله را درک کنند.
همچنین، حضرت علامه در ادامهی فرمایشات خود به نکتهی بسیار باریکتر و مهمتری اشاره میفرماید. ایشان مسلمانان را به این نکته توجّه میدهد که خلع ید آل سعود از جهت دیگری نیز امری ضروری و دارای اولویت است و آن این است که مکّه به گواهی روایات متواتر اسلامی، پناهگاه و محلّ ظهور مهدی خواهد بود و طبیعتاً ادامهی استیلای این قوم شرور و مفسد که دشمنان طراز اوّل مهدی شمرده میشوند بر این شهر مقدّس، امنیّت و سلامت جانی آن حضرت را به مخاطره میاندازد و مانع از ظهور او میشود، لذا تردیدی باقی نمیماند که باید هر چه سریعتر مکّه از لوث وجود این منافقان و ظالمان پاک شود. ایشان در این باره چنین افاضه میفرمایند:
خصوصاً با توجّه به اینکه مکّه، بنا بر اخبار متواتر، پناهگاه مهدی پیش از ظهور اوست[۴] و با این وصف، استیلاء ظالمان بر آن، خطری جدّی برای او شمرده میشود و تبعاً بر همهی مسلمانان واجب است که هر چه زودتر، استیلاء ظالمان بر این شهر را برطرف کنند تا امنیّت و امکان ظهور مهدی در آن، فراهم شود. هر چند جنگیدن در این شهر، به اقتضای حرمت آن از جانب خداوند، جایز نیست؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ﴾[۵]؛ «و با آنان نزد مسجد الحرام نجنگید تا آنگاه که آنان با شما در آن بجنگند» و از این رو، چارهای جز قطع دسترسی آنان به این شهر از خارج آن نیست و چه بسا قطع رابطهی مسلمانان با آنان در زمینهی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، مقدّمهی این کار را فراهم سازد؛ همچنانکه تعلیق حجّ به اقتضای اعانت بودن آن بر معصیت و عدوان آنان در زمان استیلاءشان بر مکّه با توجّه به سرازیر شدن اموال حاجیان به جیب کافران و منافقان، خالی از وجه نیست؛ جز آنکه بیم میرود این تعلیق، خود از جهتی دیگر، به تقویت دشمنان اسلام و وهن شعائر آن بینجامد و در مجموع به مصلحت مسلمانان نباشد و از این رو، نمیتوان به آن توصیه کرد. آری، شایسته است که مسلمانان، در زمان استیلاء ظالمان بر مکّه، به حجّ واجب بسنده کنند و از حجّ و عمرهی مستحب بپرهیزند؛ چراکه کار واجب برای انجام کار مستحب وا نهاده نمیشود و اجتناب از اعانت ظالمان بر ضدّ اسلام و مسلمانان، واجب است.[۶]
کاملاً مشهود است که این عالم بصیر و آزاده تنها به طرح مسأله و بیان ضرورت آن بسنده نکردهاند و برای این اقدام فوری و انقلابی، ساز و کارهای تدریجی و راه حلهای کاملاً معقول، مشروع و عملی پیشبینی فرمودهاند که شایسته بود توسّط حاکمان منطقه و عالمان جهان اسلام زودتر از اینها مورد توجّه قرار میگرفت و به مرحلهی اجرا میرسید.
هیچ تردیدی نیست که اگر برخی از حاکمان و عالمان مسلمان در برابر این مواضع سنجیده و حکیمانه، تکبّر و خودبینی را کنار میگذاشتند و به جای سیاسیکاریهای بیپایه، همان هنگام راهکار منطقی ایشان را پیگیری مینمودند، امروز شرایط جهان اسلام به گونهی دیگری بود. اگر این آقایان همان ابتدا از این طرح هوشمندانه حمایت میکردند و با تبیین منافع دراز مدّت و مصالح شرعی و ضرورت عقلی آن برای جهان اسلام و نیز با استفاده از امکانات رسانهای و تریبونهای تبلیغاتی خود آن را به سایر کشورهای اسلامی نیز صادر مینمودند، امروز عربستان سعودی نه در موضع یک مدّعی طلبکار و حق به جانب، بلکه در موضع یک بدهکار هراسان و در حالت انفعال و تقلّا برای اثبات حقّانیت خویش قرار داشت.
اما با همهی این اوصاف، اکنون شاهد هستیم که با آغاز مراسم حجّ امسال برخی از رهبران جهان اسلام و علمای تابع آنان که تا پیش از این سکوت اختیار کرده بودند و یا با محافظهکاری و مصلحتاندیشی در این حوزه عمل مینمودند، به خود آمدهاند و پس از آنکه ضرورت قضیّه را درک کردهاند، با مواضع حکیمانه و بصیرتافزای حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی همراه شدهاند و ضمن بازگو کردن فرمایشات ایشان، سخن از لزوم تغییر مدیریت حرمین شریفین و شکلگیری یک اجماع عمومی میان عالمان مسلمان برای تصمیمگیری در مورد اداره و تصدّی حرمین به میان میآورند و این در حالی است که هنوز به دلیل غرور پوشالی و حسادت کودکانهیشان، حاضر به قبول اشتباهات خود در حقّ این عالم عظیم الشأن نیستند!
البته این موضعگیریها در صورتی که با صداقت و خیرخواهی و پیگیری عملی مجموعهای از کشورهای اسلامی همراه باشد و صرفاً یک اظهار نظر خشمگنانه و ژست تبلیغاتی برای جلب افکار عمومی مسلمانان جهان و یا گونهای لجبازی سیاسی توسّط یک کشور خاص نباشد، باز هم قابل قبول و درخور ستایش است. اگرچه امثال این موضعگیریها باید بسیار زودتر از اینها انجام میشد تا سکوت جهان اسلام یکدست و هماهنگ نباشد و بر تجرّی و گستاخی آل سعود نیفزاید، اما در هر حال باید از این پس موضوع تجدید نظر در مدیریت حرمین و تشکیل شورایی از معتمدین و علمای مسلمان برای تصمیمگیری دربارهی خلع ید آنان به صورت مجدّانه و با عزم راسخ مورد پیگیری مسئولانهی سران کشورهای اسلامی قرار گیرد تا جبرانی باشد برای سکوت و کمکاری آنان در گذشته.
روشن است که حاکمان جهان اسلام و علما و فضلا و محقّقین و مدرّسین مسلمان اگر در پی اثبات حسن نیّت و خدمت خویش به اسلام هستند و هنوز وفاداری خویش به قرآن کریم و رسول الله را حفظ کردهاند، باید در این برههی حسّاس بدون هر گونه مضایقه و با تمام وجود، از موضع حکیمانهی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی پشتیبانی کنند؛ چراکه این مسألهی خطیر، به مثابهی فتنهای است که با سرنوشت مسلمانان و خصوصاً مسألهی ظهور امام مهدی علیه السلام و امنیّت جانی آن حضرت گره خورده است و از این لحاظ اقدامی ضروری و حرکتی انقلابی شمرده میشود.
اما فارغ از این موضوع، نکتهای که شایان ذکر مینماید آن است که همراهی این دسته از حاکمان و عالمان با مواضع خردمندانهی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دو موضوع حائز اهمیت را آشکار میسازد:
اول آنکه گفتمان اصیل و جامع الاطراف حضرت علامه که در کتاب ارزشمند «بازگشت به اسلام» و پایگاه اطّلاعرسانی ایشان انعکاس یافته است، مشتمل بر مواضعی بسیار حکیمانه، دوراندیشانه و متّکی بر بصیرت و اشراف کامل ایشان بر اوضاع جهان اسلام است؛ چراکه هر روز ضرورت اتّخاذ چنین مواضع داهیانه و تعیینکنندهای بیشتر آشکار میشود و هر چه میگذرد جهان اسلام فقدان آن را بیشتر احساس میکند و به واسطهی خلأهای ناشی از آن، تلفات و صدمات بیشتری را متحمّل میشود.
دوم آنکه جهان اسلام و رهبران آن، خواه به صورت آگاهانه و خواه به صورت ناخودآگاه، در حال حرکت به سمت و سویی هستند که حضرت علامه از مدّتها پیش آن را برای جهان اسلام ترسیم فرمودند و دقیقاً همان مسیری را طی میکنند که این عالم بزرگوار به سوی آن ارشاد نمودند. این به معنای آن است که رویکردها و مواضع بنیادین ایشان، جدای از آنکه متّکی بر اصول یقینی و مسلّم اسلامی و مستند به منابع اصیل دینی است، در عین حال مبتنی بر واقعیّتهای عینی و با نظر به شرایط و مناسبات روز جهان اسلام اتّخاذ گردیده است و لذا میتواند چراغ راه امّت اسلام برای گذر از کورهراههای تاریک و پر پیچ و خم آخر الزمان باشد و در صورتی که از سوی مسئولین و رهبران جهان اسلام مورد پیروی و حمایت قرار گیرد، تحوّلات امید بخش و سازندهای را در جهان اسلام کلید زند. همچنانکه در همین راستا میتوان به طرح انقلابی و بزرگ ایشان برای تشکیل اتّحادیهی کشورهای اسلامی برای گذار به مرحلهی تشکیل حکومت واحد اسلامی با حاکمیّت امام مهدی علیه السّلام اشاره کرد یا از رویکرد بیبدیل و تحوّلآفرین ایشان دربارهی زمینهسازی برای ظهور خلیفهی خداوند و ضرورت ایجاد یک تشکّل یا گردهمایی عمومی در جهان اسلام با هدف حمایت و حفاظت از امام مهدی سخن به میان آورد؛ با توجّه به اینکه ایشان معتقد است فقدان خلیفهی خداوند در زمین، معلول مستقیم کوتاهی مردم در طلب، حمایت و حفاظت از امام مهدی علیه السّلام است؛ چراکه مسلمانان تا کنون با هر حاکمی همراه و همکار شدهاند و مقدّمات به قدرت رسیدن هر «برّ» و «فاجری» را فراهم ساختهاند و از این کار هرگز عاجز نبودهاند، اما در ارتباط با خلیفهی خداوند دچار خیالبافی و واقعیّتگریزی شدهاند و ظهور مهدی و برقراری حاکمیّت او را در نتیجهی رخدادهای محیّر العقول، نامعلوم و خارج از حیطهی اختیار خویش میشمارند، در حالی که ظهور آن حضرت نیز تابع عوامل سیاسی و اجتماعی است و سنّتهای الهی که در مورد همهی حکومتهای پیشین جاری بوده است، در مورد حکومت او نیز جاری خواهد بود. لذا هیچ تردیدی نیست که آن حضرت به خاطر فقدان تمکّن و خلأ حمایتهای مردمی و کمبود امکانات و تجهیزات ضروری برای برپایی یک انقلاب جهانی از جمله کمبود نیروی انسانی، نیروی اقتصادی و نیروی نظامی، هنوز موفّق به خروج نشده است. بنا بر این بایسته و ضروری است که شماری کافی از مسلمانان با تشکیل یک پایگاه خودجوش و مستقل و به تعبیر دیگر با راهاندازی یک «حزب مردمی فراگیر» که تنها وفادار به مهدی است، موانع موجود بر سر راه آن حضرت را بردارند و به زمینهسازی عینی و عملیاتی برای ظهور او اقدام نمایند، به نحوی که طلب مهدی و حمایت از او را به عنوان یک «مطالبهی عمومی» و «شعار اجتماعی» در جهان جا بیندازند؛ تا جایی که آن را به ندای واحد و هماهنگ جهان اسلام تبدیل نمایند و ارادهی خود را بر صاحبان قدرت و سرمایه تحمیل کنند.
شاید امروز حاکمان و عالمان جهان اسلام هنوز به ضرورت تشکیل و فراهم کردن چنین اجتماعی باورمند نباشند یا آن را مخالف با منافع سیاسی و مطامع شخصی خویش بیابند، اما شکّی نیست که دیر یا زود در برابر این دعوت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی نیز سر تسلیم فرود خواهند آورد و به این واقعیّت انکارناپذیر پی خواهند برد که تنها چارهی موجود برای برونرفت از معضلات کنونی جهان اسلام که مانند گردابی خطرناک، گیجکننده و فروبرنده شده، آن است که به عجز و بیکفایتی خویش برای مدیریت جهان اسلام و هدایت آن به سوی عدالت پایدار و صلح و ثبات و امنیّت اعتراف کنند و با اتّخاذ رویکردی مناسب و به کار گرفتن اهرمهایی که در اختیار دارند، یکصدا خلیفهی خداوند را طلب نمایند و برای ظهورش به صورت واقعی و میدانی زمینهسازی کنند؛ همچنانکه در مسألهی خطیر حج شاهد بودیم که با وجود سکوت طولانی و مقاومت فراوان، بالأخره مجبور به اتّخاذ موضعی همسو با موضع حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی شدند و به صدق سخن ایشان پی بردند.