مدتهاست که اگر اندیشهای بجنبد یا زبانی به سخن درآید و یا دستی تکانی بخورد، پاسخی محکم و دندانشکن میشنویم: امنیّت داریم و این از هر چیزی ارزشمندتر است! همین که جنگ نیست و در آرامش زندگی میکنیم ما را بس است!!!
و این جمله مانند افیونی قدرتمند، مغز ما را تخمیر و عقل ما را تسخیر میکند. آنگاه دهانمان بسته و دستمان کوتاه و فکرمان منجمد میشود. سرهامان پایین میافتد و دوباره کیسهی بیگاری خود را از زمین برمیداریم و بر دوش میگیریم و به دور آسیاب روزمرگی میچرخیم.
این دیگر چه بلایی است که بر سر مسلمانان آمده است؟! این دیگر چه بازی شومی است که در این گوشه از جهان اسلام به راه افتاده است؟؟! این دیگر چه توهّمی است که این سوداییان را مغرور کرده است؟؟!
میتوان دو بیمار را تصوّر کرد: یکی هیچ داروی مسکّنی در دسترس خود ندارد و درد میکشد. در مقابل فردی است که همان بیماری را دارد، امّا انواع داروهای مسکن و مواد مخدّر ضد درد به وفور نزد او وجود دارد. نتیجه چیست؟ هر دوی این افراد نیاز به درمان دارند. تفاوت آنها در احساس درد است، نه در خود بیماری. همین تفاوت است که احتمال یافتن راه شفا را برای بیمار اوّل به شدّت بالا میبرد و احتمال یافتن راه شفا را برای بیمار دوم به شدّت پایین میآورد.
ای سرخوشان! جوامع جنگزده و جنگنزده، یکی پس از دیگری به سوی یک پرتگاه میروند و در یک درّهی واحد سقوط خواهند کرد، با این تفاوت که در جوامع جنگزده، حسّ دردِ ناشی از جنگ، آنها را بیدار و نیازشان به یک ناجی را در آنان زنده نگاه داشته است. این است که میبینیم شاید امروز احوال جنگزدگانِ بیچاره و ناآرام، به تغییر و اصلاح نزدیکتر باشد، تا احوال کسانی که به ظاهر در امنیّت و آرامش به سر میبرند! آری، امنیّت و آرامش از جنگ بهتر است، ولی نه هنگامی که مانند مرفین عمل میکند و تو را که به تغییر و اصلاح نیاز داری فریفته و غافل میسازد، تا روزی هزار بار خدا را بر کثافتی که در آن غرق هستی شکر بگزاری!
جوامعی که هنوز طعم تلخ جنگ را نچشیدهاند، همان اندازه به تغییر و اصلاح نیاز دارند که جوامع جنگزده، ولی از فرط کوتهفکری و قشرینگری، این نیاز خود را درک نمیکنند. ای کاش و صد کاش که این جوامع، پیش از آنکه گدازههای جنگها به آنان نیز برسد و ذوبشان کند، بیدار شوند و ندای نجاتبخش «علامه خراسانی» را بشنوند و تا فرصت دارند و به قول خودشان هنوز در عافیت نسبی از جنگ هستند، برای خود و تمام مردم جهان کاری بکنند؛ گرچه گویا این در ذات انسان است که تا مجبور نشود از جایش بلند نمیشود!!! و تا دردش نیاید به فکر چاره نمیافتد!!! این است که ترس آن میرود قانون طبیعت و سنّتهای خداوند آنقدر این جوامع را بتکاند که ناگزیر به فکر چارهای اساسی بیفتند، البته اگر آن روز دیگر دیر نشده باشد... و الله اعلم.
وانگهی، کدام امنیّت؟! کدام آرامش و آسایش و قرار؟!!
اکنون برابر بودن جوامع جنگزدهی مسلمان با جوامع به ظاهر آرام و امن مسلمان را اثبات میکنم.
جنگ برابر است با مرگ و میر بیرویّه به دست مستقیم انسانها با جنگافزارها و نیز زخمی و مصدوم شدن آنان به همین وسیله و سپس تحمّل فقر و سرما و گرما و گرسنگی و تشنگی ناشی از آن.
اکنون جوامع جنگنزده را مینگریم: آماری که به صورت رسمی در خود این جوامعِ مسلمانِ جنگنزده مانند ایران عنوان میشود را گذرا بررسی میکنیم. آمار مرگ و میر ناشی از ۱- انواع خودکشیها، ۲- بیماریهای متعدّد ریوی، کلیوی، قلبی و عروقی، مغزی، پوستی، داخلی و نیز انواع سرطانهای روزافزون، ۳- قتل در اثر نزاعهای خانوادگی، ناموسی، قومی، خیابانی، شلوغیهای سیاسی، بازیهای سیاسی، انواع سرقتهای مسلحانه و غیر مسلحانه، همچنین قتلهای از روی بیماری و روانپریشی و مسائل جنسی و شرارت و آدمربایی و گروگانگیری و درگیری با نیروهای نظامی و انتظامی و ...، ۴- مرگ و میر ناشی از مصرف و سوء مصرف انواع مواد مخدر و داروهای روانگردان، ۵- اعدام مجرمین و غیر مجرمین، ۶- مرگ و میر در بیمارستانها از نوزادان گرفته تا پیران که بر اثر اهمال پزشکان یا خطای آنان صورت میگیرد، ۷- آمار وحشتناک تصادفات و به طور کلی پایین آمدن متوسط عمر افراد جامعه. آیا این آمار با آمار کشتههای جنگها و ناآرامیها برابری نمیکند؟؟!
اکنون آمار آسیبهای اجتماعی اعم از جسمی و روانی ناشی از جنگنزدگی را برمیرسیم. کسانی که از ۷ مورد بالا و فروعات آن جان نیمهسالم به در میبرند، گرفتار انواع آسیبها میمانند به غیر از مرگ تا آنکه مرگشان فرا رسد!!
پس از این دو (مرگ و میر و آسیبهای اجتماعی)، در جامعهی خود چه میبینیم؟ آمار وحشتناک طلاق، دزدی، فساد و فحشا، فقر، اختلاس، رشوه، ربا، پایین بودن سلامت عمومی، آلودگی آب، خاک، غذا، آیینهای انحرافی و شیطانپرستی، اقتصاد بیمار و ضعیف و دهها مورد دیگر.
پس واقعاً و انصافاً منظورشان از امنیّت و آرامش چیست؟ چه فرقی میان جنگزدگی و نا امنی و جنگنزدگی و امنیّت وجود دارد جز اینکه آن مانند شمشیر عمل میکند و این مانند زهر؟!!
بله، اگر انصاف داشته باشی تنها و تنها منظورشان تیر و ترکش و توپ و تانک و تفنگ و طیاره است و لا غیر. بله راست است. خبری از این شش "تا" نیست، اما هزار چیز دیگر هم نیست که باید میبود و به بهانهی بودن امنیّت از تو سلب شده است! بودن مهدی و حاکم بودن او بر تمام جهان، عدالت و صلح و آرامشِ حقیقی برای تمام مردم جهان، شکوفایی استعدادها و تأمین همهی نیازهای مادّی و معنوی بشر، تکامل روح و جسم و عقل انسان، سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت و ... .
چه چیزی را گرفته و چه چیزهایی را از دست دادهایم؟ مانند آنکه به کودکی هزار هکتار زمینِ حاصلخیز به ارث رسیده باشد، امّا او را تنها با یک آبنباتچوبی سرگرم سازند و همهی آن زمینها را از چنگ او درآورند! آن گاه بر سر او منّت هم بگذارند که ما به تو آبنباتچوبی دادهایم!!!
پس ای کسانی که به این چند سال امنیّت در معرض خطر و روی لبهی پرتگاه (!!) دل خوش کردهاید! آتش فتنهها دیر یا زود و خواهی نخواهی دامان همه را خواهد گرفت.
پس اولاً تصور نکنید تا ابد در امانید از چیزی که به دچار نشدنش براتی داده نشدهاید و برعکس به دچار شدنِ به آن وعدهتان دادهاند!! و ثانیاً بدانید که گنجهای زمین و زمان و بهشتهایی دنیایی، عدالت مطلق و کمال مطلوب و زیبایی و عشق در زیر سایهی حکومت خداوند بر زمین، از شما به طور کامل دریغ شده است و در عوض، شما را در سوراخ مارها و کومهی جغدها و لانهی سگها و باتلاق کرمها و شکاف صخرههای سوزانِ عقربنشین چپاندهاند تا صدای گلولهای نشنوید تا مبادا بترسید و گوشتان اذیّت شود! ای وای بر این انسان که تا چه اندازه به خود ستمگر است و تا چه اندازه نادان است ... گوارایش باد این آبنباتچوبیِ امنیّت و کلاهبوقی ناجنگی در ازای هزار هزار گنج بیپایان!!
بنگرید و بیندیشید که شیطان چه کلاه بزرگی بر سرهای شما گذاشته است و نظام دجّالی او، چه بازی حیرتانگیزی را به راه انداخته است...!!
نظام خدا امنتر است یا نظام مردم؟! فرمانروای خداگزین امنیّت را برقرار تواند ساخت یا فرمانروای مردمگزین؟! شما که عاشق امنیّتید، چرا امنیّت و صلح و آرامش مطلق را نمیپسندید و نمیجویید؟! چرا دلتان به کسانی خوش است که میدانید از برقراری امنیّت پایدار و همهجانبه و واقعی برای خود عاجزند، تا چه رسد به برقراری امنیّت برای همهی جهانیان؟ چرا به امنیّتی دل خوش کردهاید که برای به دست آوردنش همه چیزتان را میدهید و هیچ ندارید جز یک شاخه امنیّت؟؟ آنگاه در پی حکومتی نیستید که در آن همه چیز دارید از جمله امنیّت؟! چرا این سؤالات را از خود نمیپرسید ای مسحورشدگان امنیّت و ای مسخ شدگان جنگنزده؟!
آیا نمیترسید که اولیای خداوند و فرشتگان مقرّب او و پرستندگان حقیقی او آرزو کنند و از خدا بخواهند که ای کاش تمام مصیبتها یکجا بر شما فرود میآمد تا این سحر باطل میشد و این افیون رنگ میباخت و شما سرهای سنگینتان را به سوی خلیفهی خدا میگرداندید و دست او را میفشردید و او را به حکومت میرساندید و خوشبخت میگشتید و از آتش میرستید و به بهشت میرفتید؟؟!!
ای وای بر شما ...!