امشب دلم گرفته است از مظلومیت امامی که در گذار تاریخی سراسر مشحون از جهل بشر، حقش غصب گردیده و بییاور مانده است. نمیتوانم این حجم از غربت و مظلومیت را با فکر و احساسم درک کنم؛ غربتی هزارساله که پیآمد جهل، تقلید، تعصب، تکبر، خرافهپرستی، دنیاگرایی و اهواء نفسانی ما بوده، اما همواره او تاوان آن را داده و رنج آن را به دوش کشیده است، تا شاید روزی برسد که عدّهای پیدا شوند و او را طلب کنند و پس از قرنها بیخبری به یاریش بشتابند و بدین گونه، به هزار سال غربت و مظلومیت او پایان دهند.
اما با همهی این دلتنگیها، دلم قرار مییابد؛ چراکه بارقههایی از نور امید از شرق خراسان طنینانداز شده و مماتمان را به حیات مبدّل نموده است. مردی از تبار خوبان و آموزگاری راستین و مهربان که ما را به بهترین کار فرا میخواند؛ چنانکه در گفتاری از او آمده است:
شما را به سوی بهترین کار فرا میخوانم؛ اینکه پروردگارتان را بپرستید و از پرستش طاغوت بپرهیزید، تا پروردگارتان شما را ببخشاید و نعمت دهد و از ذلّت و مسکنت برهاند و به سرزمینی پاکیزه برساند که به پدرانتان وعده داد.[۱]
و در نامهای از او آمده است:
آن گاه از کاری که کردهاید آگاه خواهید شد و سزای آن را بتمامی خواهید دید؛ اگر به گماشتهی خداوند گرویدهاید و او را با دست و زبان یاری رساندهاید، امان خواهید یافت؛ چراکه بهترین کار را انجام دادهاید و اگر به گماشتهی دیگران گرویدهاید و او را با دست و زبان یاری رساندهاید، وای به حالتان خواهد بود؛ چراکه بدترین کار را انجام دادهاید.[۲]
آری، او ما را خیرخواهانه نصیحت میکند تا حق را از باطل بشناسیم و راه را از بیراهه تشخیص دهیم تا هلاک نشویم؛ چنانکه فرموده است:
من برای شما برادری خیرخواه هستم. من شما را به تشخیصِ حق از باطل فرا میخوانم تا هلاک نشوید و به شناخت راستگو از دروغگو دعوت میکنم تا در زیان نمانید؛ چراکه شما از روز نخست تا امروز، همواره در زیان بودهاید... و رهایی شما از زیان در گرو دو چیز است، همچنانکه پرواز پرندگان به آسمان در گرو دو بال است و آن دو چیز، همانا ایمان و عمل صالح است.[۳]
و فرموده است:
برای شناخت حق از باطل به پا خیزید و برای دانستن درست از غلط اهتمام ورزید! و چرا چنین و چنان نکنید؟! در حالی که شناخت حقّ و باطل، قوامِ انسانیّت شما و دانستنِ درست و غلط، مایهی شخصیّت شماست... داناییِ انسان، پایهی شرفِ او و آگاهی او، مایهی عزّت اوست. مقصودم از آگاهی، ریاضی و هندسه و مانند آن نیست و منظورم از دانایی، فقه و اصول و منطق و فلسفه نیست! اینها همه فضلی است که امروز فتنه شده است و قوام انسانیّت شما به اینها نیست! مقصودم از دانایی، شناختِ حق از باطل و منظورم از آگاهی، تشخیصِ هدایت از گمراهی است.[۴]
او فرزند خلف اسلام است که آمده تا به حسرتی که مانند خون به همهی اجزایمان رسیده و پشیمانیای که مانند پوست سر تا پایمان را فرا گرفته است، پایان دهد[۵]. او آمده تا به ندای «هل من ناصر ینصرني» امام مظلوممان پاسخ گوید. او دست یاری خویش را دراز کرده و با برافراشتن پرچمهای هدایتش بر سرزمین خورشید، ندای حق سر داده و بانگ بیداری بلند کرده است، تا خفتگان را بیدار کند و به راستی که غریو فریادش، مردگان پوسیده را از گورهای جهلشان بیرون میکشد و امید میرود که گمشدگان صحرای تاریکی را به سوی نور رهنمون سازد.
اما تشویش و دلنگرانی مرا رها نمیکند. غمی راه گلویم را بسته و بغض گلویم را فشرده است؛ چراکه با وجود پیوستن به آموزگار راستگو و مهربانم، چنان سستی و ضعف در وجودم احساس میکنم که گامهایم لرزان شده است و حرکتم افتان و خیزان. دستی بر آتش دارم و دستی در آب. از یک سو ادعای یاری او را دارم و گذشتن از دنیا و ما فیها و از سوی دیگر ترس از جدا شدن از دنیا که سبب دوگانگی در گفتار و کردارم گردیده است. برادر خیرخواهم چه زیبا فریاد برمیآورد:
ای مردنمایان نامرد! و ای فرومایگان نازپرورد! ای که اسم شما اسم مردان است و رسم شما رسم نامردان! ای که روی شما روی مسلمانان است و خوی شما خوی نامسلمانان! میدانید و کاری نمیکنید و میتوانید و یاری نمیکنید. در گفتار رنگینید و در کردار سنگینید. در کار دنیا چُستید و در کار عقبا سستید. اگر تیرید، تیر شکستهاید و اگر زنجیرید، زنجیر گسستهاید. نه حق را یارید و نه باطل را خارید. آسمان پر ابرید و نمیبارید و صاحبان بذرید و نمیکارید. که هستید جز رذلان پست و رندان مست؟! بدبخت کسی که دل به شما بست و خوشبخت کسی که از دست شما رست![۶]
میترسم از کسانی باشم که این عتاب شامل حال آنان است. آری، دلم تنگ و قلبم سنگین است از اینکه با وجود عیان بودن هدایتش بر من، حمایتش بر من گران آمده است. همچون مدهوشان سرگردان و حیران ماندهام. با اینکه میبینم کتاب خدا مهجور است و خلیفهی او مقهور است و دنیا پر از ظلم و جور است، اما همچنان کاهلم و از یاری حق گریزان![۷]
ای برادر خیرخواهم! مرا دریاب و ندایم را در طلب دعا بشنو و برای من و تمام کسانی که دستت را به نشانهی بیعت فشردهاند، دعا بفرما تا به فرمودهات رخت جهاد بپوشیم و برای معاد بکوشیم و زهر عناد ننوشیم، تا کاری کنیم و دین خدا را یاری کنیم و خلیفه اش را پاسداری کنیم[۸]، ان شاء الله.