پروانهوار شعلهوری در گناهِ ما
سوزانده ریشههای تو را اشتباهِ ما
از فرطِ نابرادریِ خلق، یوسفت
تنها نشسته در بُنِ مسمومِ چاهِ ما
از بس که در مسیر یقین دل به شک شدیم
ماندهست پشت هالهی شک، قرصِ ماه ما
تزویرِ شیخ، دامنِ دینِ تو را گرفت
شر بود، خیرِ مدّعیِ خیرخواه ما
پوسید در گلیمِ «تعصّب»، عروسِ فکر
شب خفت در مسیرِ عبورِ پگاه ما
طوفانِ «جهلِ» کورِ سفیهانهی فقیه
از باغ برده رونقِ سبزِ گیاهِ ما
از آخورِ شکستهی «تقلید» میخوریم
ماندهست بر دهان فقیهان، نگاهِ ما
یوغِ «خرافه» گردنِ دین را شکسته است
شرک است شکلِ بندگیِ گاه گاه ما
«دنیاطلب» شدیم و اسیرِ «هوایِ نفس»
بی نورِ آیههای تو گم گشت راهِ ما
ابلیس را به شیوهی شیطانیِ خودش
زاییده وهمِ بندگیِ پا به ماه ما
در بارگاه قرب تو با این همه گناه
حقّ است اگر اثر نکند هُرم آه ما
ما هیچ، ما اسیرِ «غرور»ی سیاه، کاش:
باشد نگاهِ مهدیِ تو، جان پناه ما
این شعر را هدیه میکنم به محضر مبارک علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی.
سعی کردم موانع شناختی که در کتاب «بازگشت به اسلام» تبیین فرمودهاند را در قالب یک غزل بیاورم تا بیشتر در ذهن خواننده بماند.
مخاطبم در شعر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است.