حدیث ۲۰
پس از پیامبر حاکمی است که گرامیداشت او واجب است و او حاکم خداوند در زمین است.
رَوَى ابْنُ أَبِي عَاصِمٍ [ت۲۸۷هـ] فِي «السُّنَّةِ»[۱]، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْبَزَّارِ، حَدَّثَنَا أَبُو تَوْبَةَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُهَاجِرٍ، عَنِ ابْنِ حَلْبَسٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ:
«سَيَكُونُ بَعْدِي سُلْطَانٌ، فَأَعِزُّوهُ، مَنِ الْتَمَسَ ذُلَّهُ ثَغَرَ ثُغْرَةً فِي الْإِسْلَامِ، وَلَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ تَوْبَةٌ حَتَّى يُعِيدَهَا كَمَا كَانَتْ».
ترجمه:
ابن ابی عاصم [د.۲۸۷ق] در کتاب «السنّة» روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: حسن بن بزّار ما را حدیث کرد، (گفت:) ابو توبة ما را حدیث کرد، (گفت:) محمّد بن مهاجر ما را حدیث کرد، از ابن حلبس، از معاویة بن ابی سفیان، از ابو ذر که گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید:
«پس از من حاکمی خواهد بود، پس او را گرامی بدارید. هر کس در پی خواری او باشد، رخنهای در اسلام ایجاد میکند و توبهای از او پذیرفته نمیشود تا آن گاه که آن را به حالت قبلیاش بازگرداند».
شاهد ۱
وَرَوَى ابْنُ أَبِي عَاصِمٍ [ت۲۸۷هـ] فِي «السُّنَّةِ»[۲] أَيْضًا، قَالَ: حَدَّثَنَا رَاشِدُ بْنُ سَعِيدٍ أَبُو بَكْرٍ، حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا مَرْوَانُ بْنُ جُنَاحٍ، حَدَّثَنَا نُصَيْرٌ مَوْلَى خَالِدٍ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «سَيَكُونُ بَعْدِي سُلْطَانٌ، فَمَنْ أَرَادَ ذُلَّهُ ثَغَرَ فِي الْإِسْلَامِ ثُغْرَةً، وَلَيْسَتْ لَهُ تَوْبَةٌ إِلَّا أَنْ يَسُدَّهَا، وَلَيْسَ يَسُدُّهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
ترجمه:
همچنین، ابن ابی عاصم [د.۲۸۷ق] در جای دیگری از کتاب «السنّة» روایت کرده، گفته است: ابو بکر راشد بن سعید ما را حدیث کرد، (گفت:) ولید بن مسلم ما را حدیث کرد، (گفت:) مروان بن جناح ما را حدیث کرد، (گفت:) نُصیر مولى خالد ما را حدیث کرد، از ابو ذر که گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «پس از من حاکمی خواهد بود، پس هر کس خواستار خواری او باشد، رخنهای در اسلام ایجاد میکند و توبهای برای او نخواهد بود تا آن گاه که آن را ببندد، ولی آن را تا روز قیامت نخواهد بست».
شاهد ۲
وَرَوَى ابْنُ أَبِي عَاصِمٍ [ت۲۸۷هـ] فِي «السُّنَّةِ»[۳] أَيْضًا، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ، حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ عَوْفٍ الشَّيْبَانِيُّ، عَنْ رَجُلٍ، قَالَ: حَمَلْتُ لِأَبِي ذَرٍّ شَيْئًا، فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِنَّهُ كَائِنٌ بَعْدِي سُلْطَانٌ، فَلَا تُذِلُّوهُ، فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يُذِلَّهُ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ، وَلَيْسَ يُقْبَلُ مِنْهُ تَوْبَةٌ حَتَّى يَسُدَّ ثُلْمَتَهُ الَّتِي ثَلَمَ، وَلَيْسَ بِفَاعِلٍ».
ترجمه:
همچنین، ابن ابی عاصم [د.۲۸۷ق] در جای دیگری از کتاب «السنّة» روایت کرده، گفته است: ابو بکر بن ابی شیبة ما را حدیث کرد، (گفت:) یزید بن هارون ما را حدیث کرد، از عوّام بن حوشب، (گفت:) قاسم بن عوف شیبانی ما را حدیث کرد، از مردی که گفت: برای ابو ذر چیزی را حمل کردم، پس گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «هرآینه پس از من حاکمی خواهد بود، پس او را خوار نسازید؛ چراکه هر کس خواستار خواری او باشد، طوق اسلام را از گردن خود بیرون آورده است و توبهای از او پذیرفته نمیشود تا آن گاه که شکافی که ایجاد کرده است را پر کند، ولی این کار را نتواند کرد».
ملاحظه
قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ لَهُ شَوَاهِدُ كَثِيرَةٌ، وَالسُّلْطَانُ الَّذِي أَخْبَرَ بِهِ النَّبِيُّ وَأَمَرَ بِإِعْزَازِهِ هُوَ سُلْطَانُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ، وَلَيْسَ سُلْطَانَ النَّاسِ.
ترجمه:
منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیث صحیحی است و برای آن شواهد بسیاری وجود دارد و منظور از حاکمی که پیامبر از او خبر داده و به گرامیداشت او امر کرده، حاکم خداوند در زمین است، نه حاکم مردم.
شاهد ۳
كَمَا رَوَى التِّرْمِذِيُّ [ت۲۷۹هـ] فِي «سُنَنِهِ»[۴]، قَالَ: حَدَّثَنَا بُنْدَارٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ مِهْرَانَ، عَنْ سَعْدِ بْنِ أَوْسٍ، عَنْ زِيَادِ بْنِ كُسَيْبٍ الْعَدَوِيِّ، عَنْ أَبِي بَكْرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ أَهَانَ سُلْطَانَ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ أَهَانَهُ اللَّهُ»، وَفِي رِوَايَةٍ أُخْرَى[۵]: «مَنْ أَكْرَمَ سُلْطَانَ اللَّهِ أَكْرَمَهُ اللَّهُ، وَمَنْ أَهَانَ سُلْطَانَ اللَّهِ أَهَانَهُ اللَّهُ».
ترجمه:
چنانکه ترمذی [د.۲۷۹ق] در «سنن» خود روایت کرده، گفته است: بُندار ما را حدیث کرد، گفت: ابو داود ما را حدیث کرد، گفت: حُمید بن مهران ما را حدیث کرد، از سعد بن اوس، از زیاد بن کُسیب عدوی، از ابو بکرة که گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «هر کس حاکم خداوند در زمین را خوار بدارد، خداوند او را خوار میدارد» و در روایتی دیگر آمده است: «هر کس حاکم خداوند را گرامی بدارد، خداوند او را گرامی میدارد و هر کس حاکم خداوند را خوار بدارد، خداوند او را خوار میدارد».
شاهد ۴
وَرَوَى أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ [ت۲۹۲هـ] فِي «مُسْنَدِهِ»[۶]، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الضَّحَّاكُ بْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا كَثِيرُ بْنُ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ حُذَيْفَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ؛ وَأَخْبَرَنَاهُ أَحْمَدُ بْنُ الْمِقْدَامِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَكْرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا كَثِيرُ بْنُ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ رِبْعِيٍّ، عَنْ حُذَيْفَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «مَا مِنْ قَوْمٍ مَشَوْا إِلَى سُلْطَانِ اللَّهِ لِيُذِلُّوهُ إِلَّا أَذَلَّهُمُ اللَّهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
ترجمه:
همچنین، احمد بن عمرو بزّار [د.۲۹۲ق] در «مسند» خود روایت کرده، گفته است: محمّد بن معمر ما را حدیث کرد، گفت: ضحّاک بن مخلد ما را خبر داد، گفت: کثیر بن ابی کثیر ما را خبر داد، از ربعی بن حراش، از حذیفة، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ و نیز احمد بن مقدام ما را خبر داد، گفت: محمّد بن بکر ما را خبر داد، گفت: کثیر بن ابی کثیر ما را خبر داد، از ربعی، از حذیفه، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: «هیچ گروهی نیست که با قصد خوار ساختن حاکم خداوند به سوی او گام بردارند، مگر اینکه خداوند آنان را پیش از روز قیامت خوار میسازد».
شاهد ۵
وَرَوَى ابْنُ أَبِي عَاصِمٍ [ت۲۸۷هـ] فِي «السُّنَّةِ»[۷]، قَالَ: حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ بَقِيَّةَ، حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ حُسَيْنِ بْنِ قَيْسٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «مَنِ اسْتَعْمَلَ عَامِلًا عَلَى قَوْمٍ، وَفِي تِلْكَ الْعِصَابَةِ مَنْ هُو أَرْضَى لِلَّهِ مِنْهُ، فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَخَانَ رَسُولَ اللَّهِ وَخَانَ جَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ، وَمَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانِ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ لِيُذِلَّهَ، أَذَلَّ اللَّهُ رَقَبَتَهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَعَ مَا ذَخَرَ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ».
ترجمه:
همچنین، ابن ابی عاصم [د.۲۸۷ق] در کتاب «السنّة» روایت کرده، گفته است: وهب بن بقیّة ما را حدیث کرد، (گفت:) خالد بن عبد الله ما را حدیث کرد، از حسین بن قیس، از عکرمة، از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر کس کارگزاری را بر قومی بگمارد که در آن قوم کسی بهتر از او نزد خداوند وجود دارد، به خداوند و پیامبرش و همهی مسلمانان خیانت کرده است و هر کس با قصد خوار ساختن حاکم خداوند نزد او برود، خداوند گردنش را پیش از روز قیامت خوار میسازد، افزون بر عذابی که برای او ذخیره کرده است».
ملاحظه
قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: لَقَدْ جَاءَ فِي آخِرِ الْحَدِيثِ: «سُلْطَانُ اللَّهِ كِتَابُهُ وَسُنَّةُ نَبِيِّهِ»، وَهِيَ زِيَادَةٌ مُنْكَرَةٌ، أَظُنُّهَا مِنْ قَوْلِ عِكْرِمَةَ؛ فَقَدْ كَانَ يَرَى رَأْيَ الْخَوَارِجِ[۸]، وَسُلْطَانُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَتُهُ فِيهَا، وَإِنَّمَا يُقَالُ لَهُ سُلْطَانُ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ دُونَ النَّاسِ، وَلَا يُقَالُ لِمَنْ نَالَ سُلْطَانًا بِتَغَلُّبٍ مِنْهُ أَوْ رَأْيٍ مِنَ النَّاسِ سُلْطَانُ اللَّهِ؛ كَمَا رُوِيَ أَنَّ جَعْدَةَ بْنَ هُبَيْرَةَ قَالَ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ لِعُوَّادِهِ وَجُلَسَائِهِ: «هَذَا السُّلْطَانُ سُلْطَانُ اللَّهِ، جَعَلَهُ اللَّهُ، وَلَيْسَ أَنْتُمْ تَجْعَلُونَهُ»[۹]، وَكَانَ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ، وَرُوِيَ أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ قَالَتْ يَوْمًا لِمَنْ عِنْدَهَا: «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا دَعَاكُمْ دَاعِيَانِ: دَاعٍ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ، وَدَاعٍ إِلَى سُلْطَانِ اللَّهِ؟» فَقَالُوا: «نُجِيبُ الدَّاعِي إِلَى كِتَابِ اللَّهِ»، فَقَالَتْ: «لَا، بَلْ أَجِيبُوا الدَّاعِيَ إِلَى سُلْطَانِ اللَّهِ، فَإِنَّ كِتَابَ اللَّهِ مَعَ سُلْطَانِهِ»[۱۰]، وَصَدَقَتْ وَبَرَّتْ؛ فَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى الْحَوْضِ»، وَأَجَابَ الْخَوَارِجُ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَخَالَفُوا سُلْطَانَهُ، فَضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا.
ترجمه:
منصور حفظه الله تعالی فرمود: در آخر حدیث آمده: «حاکم خداوند کتاب او و سنّت پیامبرش است» و این زیادتی مردود است که گمان میکنم از سخن عکرمة باشد؛ چراکه او با خوارج همنظر بود و منظور از حاکم خداوند در زمین، خلیفهی او در آن است و از این رو به او «حاکم خداوند» گفته میشود که خداوند او را قرار داده است، نه مردم و به کسی که با زور یا با رأی مردم به حکومت میرسد، حاکم خداوند گفته نمیشود؛ چنانکه روایت شده است که جعدة بن هبیرة در مرضی که منجر به مرگش شد، به عیادتکنندگان و همنشینانش گفت: «این حاکم، حاکم خداوند است، خداوند او را قرار داده است و شما او را قرار ندادهاید» و او از شیعیان علی بود و روایت شده است که روزی امّ سلمة به کسانی که نزدش بودند گفت: «چگونه خواهید بود هنگامی که دو دعوتگر شما را فرا خوانند؟ دعوتگری به سوی کتاب خداوند و دعوتگری به سوی حاکم خداوند؟» پس گفتند: «دعوتگر به سوی کتاب خداوند را اجابت میکنیم»، پس گفت: «نه، بلکه دعوتگر به سوی حاکم خداوند را اجابت کنید؛ چراکه کتاب خداوند همراه حاکم اوست» و راست گفت و خوب گفت؛ چراکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «آن دو هیچ گاه از یکدیگر جدا نمیشوند تا آن گاه که نزد حوض وارد شوند» و خوارج (دعوتگر) به سوی کتاب خداوند را اجابت کردند و با حاکم خداوند مخالفت ورزیدند، پس به گمراهی دوری دچار شدند.
شاهد ۶
وَرَوَى الطَّبَرَانِيُّ [ت۳۶۰هـ] فِي «مُسْنَدِ الشَّامِيِّينَ»[۱۱]، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ خَارِجَةَ؛ وَحَدَّثَنَا الْخَطَّابُ بْنُ سَعْدٍ الدِّمَشْقِيُّ، حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ؛ وَحَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ الْبَلْخِيُّ، حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حُجْرٍ الْمَرْوَزِيُّ، قَالُوا: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ جَابِرٍ، عَنِ الْوَضِينِ بْنِ عَطَاءٍ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ مَرْثَدٍ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «أَلَا إِنَّ رَحَى الْإِسْلَامِ دَائِرَةٌ، فَدُورُوا مَعَ الْكِتَابِ حَيْثُ دَارَ، أَلَا إِنَّ الْكِتَابَ وَالسُّلْطَانَ سَيَفْتَرِقَانِ، فَلَا تُفَارِقُوا الْكِتَابَ، أَلَا إِنَّهُ سَيَكُونُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ يَقْضُونَ لِأَنْفُسِهِمْ مَا لَا يَقْضُونَ لَكُمْ، إِنْ عَصَيْتُمُوهُمْ قَتَلُوكُمْ، وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ أَضَلُّوكُمْ»، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَيْفَ نَصْنَعُ؟ قَالَ: «كَمَا صَنَعَ أَصْحَابُ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، نُشِرُوا بِالْمَنَاشِيرِ، وَحُمِلُوا عَلَى الْخُشُبِ، مَوْتٌ فِي طَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ».
ترجمه:
همچنین، طبرانی [د.۳۶۰ق] در کتاب «مسند الشامیّین» روایت کرده، گفته است: عبد الله بن احمد بن حنبل ما را حدیث کرد، (گفت:) هیثم بن خارجة ما را حدیث کرد؛ و نیز خطّاب بن سعد دمشقی ما را حدیث کرد، (گفت:) هشام بن عمّار ما را حدیث کرد؛ و نیز قاسم بن یوسف بن یعقوب بلخی ما را حدیث کرد، (گفت:) علی بن حُجر مروزی ما را حدیث کرد، (همگی) گفتند: عبد الله بن عبد الرّحمن بن یزید بن جابر ما را حدیث کرد، از وضین بن عطاء، از یزید بن مرثد، از معاذ بن جبل که گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «آگاه باشید که آسیاب اسلام در گردش است، پس با کتاب به هر سویی که میگردد، بگردید (یعنی کتاب را ملاک قرار دهید). آگاه باشید که کتاب و حاکم از هم جدا خواهند شد، پس از کتاب جدا نشوید. آگاه باشید که امیرانی بر شما حاکم خواهند شد که برای خودشان به چیزی حکم میکنند که برای شما نمیکنند، اگر از آنان سرپیچی کنید شما را خواهند کشت و اگر از آنان اطاعت کنید شما را گمراه خواهند ساخت»، گفتند: ای رسول خدا! چگونه عمل کنیم؟ فرمود: «همانگونه که اصحاب عیسی بن مریم عمل کردند، با ارّه تکّه تکّه شدند و به چوبهی دار آویخته شدند؛ زیرا مرگ در طاعت خداوند بهتر از زندگی در معصیت اوست».
ملاحظه
قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنَّمَا قَالَ: «السُّلْطَانَ»، وَلَمْ يَقُلْ: «سُلْطَانَ اللَّهِ»، وَالسُّلْطَانُ أَعَمُّ مِنْ سُلْطَانِ اللَّهِ، وَلِذَلِكَ قَدْ يُفَارِقُ الْكِتَابَ، وَسُلْطَانُ اللَّهِ لَا يُفَارِقُ الْكِتَابَ، وَمَا أَهْلَكَ أَهْلَ الْحَدِيثِ إِلَّا جَهْلُهُمْ بِهَذَا، إِذْ زَعَمُوا أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَةِ السُّلْطَانِ، وَمَا أَمَرَهُمْ إِلَّا بِطَاعَةِ سُلْطَانِ اللَّهِ، وَلَيْسَ كُلُّ سُلْطَانٍ سُلْطَانَ اللَّهِ، وَمَا جَهْلُهُمْ بِهَذَا إِلَّا كَجَهْلِ امْرَأَةٍ مُوَسْوَسَةٍ جَاءَتْ إِلَى طَاغِيَةٍ مِنْ بَنِي عَبَّاسٍ، فَقَالَتْ لَهُ: «بِأَبِي أَنْتُمْ، مَا أَكْثَرَ ظُلْمَ النَّاسِ لَكُمْ!» قَالَ: «فِيمَ ذَاكَ؟!» قَالَتْ: «يَزْعُمُونَ أَنَّ الْخُلَفَاءَ مِنْكُمْ ظَلَمَةٌ، وَلَوْ كَانُوا كَذَلِكَ مَا وَلَّاهُمُ اللَّهُ خِلَافَتَهُ! أَلَيْسَ يَقُولُ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۲]؟ فَلَوْ كَانُوا ظَلَمَةً لَمْ يَنَلْهُمْ عَهْدُهُ!»[۱۳] وَلَمْ تَكُنْ هَذِهِ الْغَبِيَّةُ فِي خَبْطِهَا بِأَجْهَلَ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمَنْسُوبِينَ إِلَى الْعِلْمِ، وَلَوْ رَجَعُوا إِلَى الْعُلَمَاءِ لَبَيَّنُوا لَهُمْ؛ كَمَا رُوِيَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ بَعْضَ أَهْلِ الْبَيْتِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ﴾[۱۴]، وَقَالَ: «أَلَيْسَ قَدْ آتَى اللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ الْمُلْكَ؟!» فَقَالَ: «لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِلَيْهِ، إِنَّ اللَّهَ آتَانَا الْمُلْكَ، وَأَخَذَهُ بَنُو أُمَيَّةَ، بِمَنْزِلَةِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الثَّوْبُ، فَيَأْخُذُهُ الْآخَرُ، فَلَيْسَ هُوَ لِلَّذِي أَخَذَهُ»[۱۵]!
ترجمه:
منصور حفظه الله تعالی فرمود: فرموده است: «حاکم» و نفرموده است: «حاکم خداوند» و حاکم اعمّ از حاکم خداوند است و از این رو، ممکن است از کتاب جدا شود، ولی حاکم خداوند از کتاب جدا نمیشود و اهل حدیث را جز جهلشان به این نکته هلاک نکرد، هنگامی که پنداشتند پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آنان را به اطاعت از هر حاکمی امر کرده است، در حالی که آنان را جز به اطاعت از حاکم خداوند امر نکرده بود و این گونه نیست که هر حاکمی، حاکم خداوند باشد و جهل آنان به این نکته جز مانند جهل زنی متوهّم نیست که نزد یکی از طواغیت بنی عباس آمد و به او گفت: «پدرم فدای شما باد! چقدر ظلم مردم به شما زیاد است!» گفت: «از چه لحاظ؟!» گفت: «میپندارند که خلفاء از میان شما ظالمند، ولی اگر این گونه بود، خداوند آنان را به خلافتش نمیگمارد! آیا نفرموده است: <عهد من به ظالمان نمیرسد>؟ پس اگر ظالم بودند عهد خداوند به آنان نمیرسید!» و این زن نادان در خبط خود، جاهلتر از این منسوبین به علم نبود و اگر آنان به عالمان حقیقی مراجعه میکردند، برایشان تبیین میکردند؛ چنانکه روایت شده است که مردی از یکی از اهل بیت دربارهی این سخن خداوند پرسید که فرموده است: «بگو خداوندا! مالک حکومت تویی؛ حکومت را به هر کس که میخواهی میدهی و از هر کس که میخواهی میگیری» و گفت: «آیا نه این است که خداوند حکومت را به بنی امیّه داده است؟!» پس فرمود: «طوری که تو برداشت کردهای نیست. خداوند حکومت را به ما داده و بنی امیّه آن را غصب کرده است، مانند مردی که لباسی دارد و دیگری آن را غصب میکند، پس آن برای کسی که غصب کرده است نیست».