شنبه ۸ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱۸ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 نکته‌ی جدید: نکته‌ی «عید منتظران» نوشته‌ی «حسنا منتظر المهدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً بفرمایید که «ترس از خداوند» به چه دلیل است؟ آیا ترس از ذات اوست یا از صفات او؟ با توجّه به اینکه او عادل است و ظلم نمی‌کند و حکیم است و کار عبث نمی‌کند و به عبارتی بدون حکمت ضرری از او به کسی نمی‌رسد. پس چرا باید از او ترسید؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
درس
 
درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.
احادیث صحیحی از پیامبر در این باره

حدیث ۱۷

خلیفه را خداوند برمی‌انگیزد و از گمراهی حفظ می‌کند.

رَوَى الْبُخَارِيُّ [ت۲۵۶هـ] فِي «صَحِيحِهِ»[۱]، قَالَ: حَدَّثَنَا أَصْبَغُ، أَخْبَرَنَا ابْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِي يُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، قَالَ:

«مَا بَعَثَ اللَّهُ مِنْ نَبِيٍّ، وَلَا اسْتَخْلَفَ مِنْ خَلِيفَةٍ، -وَفِي رِوَايَةٍ أُخْرَى: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيًّا وَلَا خَلِيفَةً[۲]- إِلَّا كَانَتْ لَهُ بِطَانَتَانِ: بِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَتَحُضُّهُ عَلَيْهِ، وَبِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالشَّرِّ وَتَحُضُّهُ عَلَيْهِ، فَالْمَعْصُومُ مَنْ عَصَمَ اللَّهُ تَعَالَى».

ترجمه:

بخاری [د.۲۵۶ق] در «صحیح» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: اصبغ ما را حدیث کرد، (گفت:) ابن وهب ما را خبر داد، (گفت:) یونس من را خبر داد، از ابن شهاب، از ابو سلمة، از ابو سعید خدری، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود:

«خداوند هیچ پیامبری را برنمی‌انگیزد و هیچ خلیفه‌ای را جانشین نمی‌سازد -و در روایتی دیگر: خداوند هیچ پیامبر و خلیفه‌ای را برنمی‌انگیزد- مگر اینکه برای او دو همنشین است: همنشینی که او را به نیکی امر و تشویق می‌کند و همنشینی که او را به بدی امر و تشویق می‌کند و معصوم کسی است که خداوند او را حفظ کرده باشد».

ملاحظه

قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ يَرْوِيهِ أَبُو سَلَمَةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، وَأَبِي هُرَيْرَةَ، وَأَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ، وَهُوَ إِشَارَةٌ إِلَى أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ النَّبِيَّ وَيَبْعَثُ الْخَلِيفَةَ وَيَعْصِمُهُمَا مِنْ أَنْ يَضِلَّا، فَهُمَا مَعْصُومَانِ مَبْعُوثَانِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، أَحَدُهُمَا لِتَبْلِيغِ أَحْكَامِهِ وَالْآخَرُ لِتَطْبِيقِهَا، وَإِنِّي لَأَتَعَجَّبُ مِنْ قَوْمٍ يَرْوُونَ مِثْلَ هَذِهِ الْأَحَادِيثِ وَلَا يَتَدَبَّرُونَهَا، وَإِنْ كَانَ ذَلِكَ لُطْفًا مِنَ اللَّهِ؛ فَإِنَّهُمْ لَوْ فَقِهُوهَا لَمْ يَرْوُوهَا، فَطَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ حِفْظًا لِلسُّنَنِ، وَقَدْ صَدَقَ رَسُولُهُ إِذْ قَالَ: «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ وَلَا فِقْهَ لَهُ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ»[۳]!

ترجمه:

منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیثی صحیح است که ابو سلمة آن را از ابو سعید، ابو هریره و ابو ایّوب انصاری روایت می‌کند و به آن اشاره دارد که پیامبر و خلیفه را خداوند برمی‌انگیزد و از گمراهی حفظ می‌کند، پس آن دو معصوم و برانگیخته از جانب خداوند هستند، یکی برای تبلیغ احکام او و دیگری برای تطبیق آن‌ها و هرآینه من تعجّب می‌کنم از گروهی که مانند این احادیث را روایت می‌کنند، ولی در آن‌ها تدبّر نمی‌کنند، اگرچه این لطفی از جانب خداوند بوده است؛ چراکه اگر آن‌ها را فهم می‌کردند، روایت نمی‌کردند، پس خداوند برای حفظ سنّت‌ها بر قلب‌های‌شان مهر نهاد و هرآینه پیامبرش راست گفت هنگامی که فرمود: «چه بسیار حامل دانشی که خود دانشی ندارد و چه بسیار حامل دانشی به سوی کسی که از او دانشمندتر است»!

شاهد ۱

وَرَوَى عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ هِشَامٍ [ت۲۱۳هـ] فِي «سِيرَتِهِ»[۴]، قَالَ: قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: حَدَّثَنِي الزُّهْرِيُّ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَتَى بَنِي عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ، فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَعَرَضَ عَلَيْهِمْ نَفْسَهُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْهُمْ يُقَالُ لَهُ بَيْحَرَةُ بْنُ فِرَاسٍ: وَاللَّهِ لَوْ أَنِّي أَخَذْتُ هَذَا الْفَتَى مِنْ قُرَيْشٍ، لَأَكَلْتُ بِهِ الْعَرَبَ! ثُمَّ قَالَ: أَرَأَيْتَ إِنْ نَحْنُ تَابَعْنَاكَ عَلَى أَمْرِكَ، ثُمَّ أَظْهَرَكَ اللَّهُ عَلَى مَنْ خَالَفَكَ، أَيَكُونُ لَنَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِكَ؟ قَالَ: «الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»، فَقَالَ لَهُ: أَفَتُهْدَفُ نُحُورُنَا لِلْعَرَبِ دُونَكَ، فَإِذَا أَظْهَرَكَ اللَّهُ كَانَ الْأَمْرُ لِغَيْرِنَا؟! لَا حَاجَةَ لَنَا بِأَمْرِكَ! فَأَبَوْا عَلَيْهِ.

ترجمه:

همچنین، عبد الملک بن هشام [د.۲۱۳ق] در «سیره‌ی» خود روایت کرده، گفته است: ابن اسحاق گفت: زهری من را حدیث کرد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نزد بنی عامر بن صعصعه آمد و آنان را به سوی خداوند بلندمرتبه دعوت نمود و خود را به آنان معرّفی کرد، پس مردی از میانشان که به او بَیحرة بن فِراس می‌گفتند، گفت: به خدا سوگند اگر من این جوان را از قریش بگیرم، به وسیله‌ی او همه‌ی عرب را می‌خورم (یعنی تصاحب می‌کنم)! پس گفت: اگر ما با تو در کارت همراه شویم، سپس خداوند تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا پس از تو امر (یعنی حکومت) برای ما خواهد بود؟ فرمود: «امر در اختیار خداوند است، آن را در جایی که بخواهد قرار می‌دهد»، پس (بیحرة) گفت: آیا ما سینه‌هامان را سپر بلای تو در برابر عرب قرار دهیم، پس چون خداوند تو را پیروز گردانید، امر برای غیر ما باشد؟! ما را به کار تو حاجتی نیست! پس از (اجابت دعوت) او سر باز زدند.

ملاحظه

قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: انْظُرُوا إِلَى قَوْلِهِ: «الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»، أَلَيْسَ ذَلِكَ بِصَرِيحٍ فِي أَنَّ الْخِلَافَةَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، وَلَيْسَ لِأَحَدٍ مِنْ دُونِهِ أَنْ يَجْعَلَ خَلِيفَةً؟ بَلَى، وَلَكِنَّ الْقَوْمَ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا، وَقَوْلُ اللَّهِ أَكْبَرُ صَرَاحَةً إِذْ قَالَ: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ[۵]، وَقَالَ: ﴿وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ[۶]، وَقَالَ: ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا[۷]، وَقَالَ: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ[۸]، وَلَكِنْ جَعَلَ عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ، إِذْ نَبَذُوا كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ، وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْلِهِ، لَيَقُولُونَ أَنَّ الْمُلْكَ بِيَدِ اللَّهِ، وَلَيْسَ لِلنَّاسِ فِيهِ اخْتِيَارٌ، ثُمَّ يُصَحِّحُونَ الْخِلَافَةَ بِاخْتِيَارٍ مِنَ النَّاسِ! كَمَثَلِ الَّذِينَ ﴿قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا[۹]، أَوْ ﴿قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ[۱۰]! هَذَا ابْنُ جَرِيرٍ [ت۳۱۰هـ] يَقُولُ فِي تَفْسِيرِهِ: «يَعْنِي بِذَلِكَ أَنَّ الْمُلْكَ لِلَّهِ وَبِيَدِهِ، دُونَ غَيْرِهِ، يُؤْتِي ذَلِكَ مَنْ يَشَاءُ، فَيَضَعُهُ عِنْدَهُ، وَيَخُصُّهُ بِهِ، وَيَمْنَحُهُ مَنْ أَحَبَّ مِنْ خَلْقِهِ، فَلَا تَتَخَيَّرُوا عَلَى اللَّهِ»[۱۱]، وَيَرْوِي عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ [ت۱۱۰هـ] أَنَّهُ قَالَ: «الْمُلْكُ بِيَدِ اللَّهِ، يَضَعُهُ حَيْثُ شَاءَ، لَيْسَ لَكُمْ أَنْ تَخْتَارُوا فِيهِ»[۱۲]، وَيُرْوَى مِثْلُهُ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ [ت۱۱۰هـ][۱۳]، وَغَيْرِهِ[۱۴]، وَهُمْ مِنَ الَّذِينَ يُصَحِّحُونَ الْخِلَافَةَ بِاخْتِيَارِ وَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ وَغَيْرِ وَاحِدٍ، فَيُنَاقِضُونَ أَنْفُسَهُمْ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ، وَإِذَا شَعَرَ بِذَلِكَ أَحَدُهُمْ إِذَا لَهُ مَكْرٌ فِي آيَاتِ اللَّهِ؛ كَالَّذِي قَالَ مُتَأَوِّلًا: «الْمُلْكُ النُّبُوَّةُ»[۱۵]، وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ الْمُلْكَ غَيْرُ النُّبُوَّةِ، لِقَوْلِ اللَّهِ: ﴿قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا[۱۶]، وَقَوْلِهِ: ﴿جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا[۱۷]، وَلَكِنَّهُ كَرِهَ أَنْ يُنَاقِضَ نَفْسَهُ، فَلَجَأَ إِلَى التَّأْوِيلِ لِيُخَادِعَهَا، وَمَا كَانَتْ مُخَادَعَتُهَا بِخَيْرٍ مِنْ مُنَاقَضَتِهَا، لَوْ كَانَ يَعْلَمُ!

ترجمه:

منصور حفظه الله تعالی فرمود: به سخن او بنگرید که فرمود: «امر در اختیار خداوند است، آن را در جایی که بخواهد قرار می‌دهد»، آیا صریح در آن نیست که خلافت از جانب خداوند است و کسی جز او را نمی‌رسد که خلیفه‌ای قرار دهد؟ آری، ولی این قوم نزدیک نیست که سخنی را دریابند و سخن خداوند صراحت بیشتری دارد آنجا که فرموده است: «بگو خداوندا! مالک حکومت تویی! حکومت را به هر کس می‌خواهی می‌دهی و حکومت را از هر کس می‌خواهی می‌گیری» و فرموده است: «و خداوند حکومت خویش را به هر کس که بخواهد می‌دهد» و فرموده است: «یا آنان را بهره‌ای از حاکمیّت است که در آن صورت، به مردم پشیزی نپردازند؟!» و فرموده است: «و پروردگارت هر چه بخواهد می‌آفریند و اختیار می‌کند، آنان را اختیاری نیست»، ولی خداوند بر دل‌هاشان پرده‌هایی نهاد تا آن را نفهمند، هنگامی که کتاب خداوند را پشت سر خود انداختند و از خواهش‌های قومی پیروی کردند که پیشتر گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند و از میانه‌ی راه گم شدند و اگر از آنان بپرسی که مراد خداوند از سخنش چه بوده است، می‌گویند که حکومت به دست خداوند است و مردم را در آن اختیاری نیست، سپس خلافت با اختیار مردم را صحیح می‌شمارند! مانند کسانی که «گفتند شنیدیم و نافرمانی کردیم» یا «گفتند شنیدیم، در حالی که نشنیده بودند»! این ابن جریر [د.۳۱۰ق] است که در تفسیر خود می‌گوید: «مراد از آیه این است که حکومت برای خداوند است و به دست اوست، نه غیر او و او آن را به هر کس که خود خواهد می‌دهد و واگذار می‌کند و او را بدان مخصوص می‌گرداند و آن را به هر کدام از بندگانش که دوست داشته باشد می‌بخشد، پس برای خداوند کسی را اختیار نکنید» و از وهب بن منبّه [د.۱۱۰ق] روایت می‌کند که گفته است: «حکومت به دست خداوند است و آن را در جایی که خواسته باشد قرار می‌دهد و شما را نرسد که در آن اختیاری داشته باشید» و نظیر آن از حسن بصری [د.۱۱۰ق] و دیگران نیز روایت شده است و آنان از جمله‌ی کسانی هستند که تعیین خلیفه با اختیار یک یا چند نفر از مردم را صحیح می‌شمارند[۱۸]، پس سخن خود را نقض می‌کنند در حالی که نمی‌فهمند و چون از میانشان کسی این تناقض را دریابد، در رابطه با آیات خداوند به مکر روی می‌آورد؛ مانند کسی که به تأویل گفته است: «حکومت همان نبوّت است»، در حالی که می‌دانسته حکومت غیر از نبوّت است، به دلیل سخن خداوند که فرموده است: «(گروهی از بنی اسرائیل) به پیامبرشان گفتند: برای ما حاکمی را برانگیز» و فرموده است: «در میانتان پیامبرانی قرار داد و شما را حاکمانی قرار داد»، ولی نمی‌خواسته است که سخن خود را نقض کند، پس به تأویل روی آورده است تا خود را بفریبد، در حالی که خودفریبی از تناقض‌گویی بهتر نیست، اگر می‌دانست!

شاهد ۲

وَرَوَى مَعْمَرُ بْنُ رَاشِدٍ [ت۱۵۳هـ] فِي «الْجَامِعِ»[۱۹]، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ عِكْرِمَةَ، قَالَ: جَاءَ عَامِرُ بْنُ الطُّفَيْلِ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: أُسْلِمُ يَا مُحَمَّدُ وَأَكُونُ الْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدِكَ؟ قَالَ: «لَا»، قَالَ: فَيَكُونُ لِيَ الْوَبَرُ وَلَكَ الْمَدَرُ؟ قَالَ: «لَا»، قَالَ: فَمَا تُعْطِينِي؟ قَالَ: «أُعْطِيكَ أَعِنَّةَ الْخَيْلِ تُقَاتِلُ عَلَيْهَا، فَإِنَّكَ امْرُؤٌ فَارِسٌ»، قَالَ: أَوَلَيْسَتْ أَعِنَّةُ الْخَيْلِ بِيَدِي؟! وَاللَّهِ لَأَمْلَأَنَّ عَلَيْكَ بَنِي عَامِرٍ خَيْلًا وَرِجَالًا! ثُمَّ وَلَّى، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ أَهْلِكْ عَامِرًا»، فَقَالَ لَهُ أُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ حِينَ قَالَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَأَكُونُ الْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدِكَ: زَحْزِحْ قَدَمَيْكَ لَا أُنْفِذَ الرُّمْحَ حُضْنَيْكَ، فَوَاللَّهِ لَوْ سَأَلْتَنَا سَيَابَةً مَا أُعْطِيتَهَا، يَعْنِي بِالسَّيَابَةِ بُسْرَةً خَضْرَاءَ لَا يُنْتَفَعُ بِهَا.

ترجمه:

همچنین، معمر بن راشد [د.۱۵۳ق] در کتاب «جامع»، از ایّوب، از عکرمة روایت کرده است که گفت: عامر بن طُفیل نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: ای محمّد! اسلام بیاورم و خلیفه‌ی پس از تو باشم؟ فرمود: «نه»، گفت: پس بادیه‌ها برای من و آبادی‌ها برای تو؟ فرمود: «نه»، گفت: پس چه چیزی به من می‌دهی؟ فرمود: «عنان اسبان را به تو می‌دهم تا با آن‌ها بجنگی؛ چراکه تو مردی اسب‌سوار هستی»، گفت: آیا هم‌اکنون عنان اسبان در اختیار من نیست؟! به خدا سوگند بنی عامر را سواره و پیاده بر ضدّت جمع خواهم کرد! سپس رفت، پس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «خداوندا! عامر را هلاک گردان»! پس اسید بن حضیر هنگامی که عامر به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت خلیفه‌ی پس از تو باشم گفت: پاهایت را پس بکش، پیش از آنکه با نیزه پهلویت را بشکافم؛ چراکه به خدا سوگند اگر از ما سیابه‌ای طلب می‌کردی به تو داده نمی‌شد و سیابه خرمای سبز و نارس است که از آن بهره برده نمی‌شود.

ملاحظه

قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ أَنْ يَتَّخِذَ خَلِيفَةً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ، فَكَيْفَ يَكُونُ لِغَيْرِهِ؟! ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ[۲۰]، وَمَا كَانَ النَّبِيُّ يُوَلِّي أَحَدًا طَلَبَ وِلَايَةً.

ترجمه:

منصور حفظه الله تعالی فرمود: پیامبر را نمی‌رسید که جز با اذن خداوند خلیفه‌ای اختیار کند، پس چگونه برای غیر او چنین حقی باشد؟! «خداوند منزّه و برتر از چیزی است كه شریكش قرار می‌دهند» و پیامبر کسی که طالب حکومت بود را حاکم نمی‌ساخت.

شاهد ۳

كَمَا رَوَى الْبُخَارِيُّ [ت۲۵۶هـ] فِي «صَحِيحِهِ»[۲۱]، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ؛ وَرَوَى مُسْلِمُ بْنُ الْحَجَّاجِ [ت۲۶۱هـ] فِي «صَحِيحِهِ»[۲۲]، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ، قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، عَنْ بُرَيْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي بُرْدَةَ، عَنْ أَبِي مُوسَى، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنَا وَرَجُلَانِ مِنْ بَنِي عَمِّي، فَقَالَ أَحَدُ الرَّجُلَيْنِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَمِّرْنَا عَلَى بَعْضِ مَا وَلَّاكَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، وَقَالَ الْآخَرُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّا وَاللَّهِ لَا نُوَلِّي عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ، وَلَا أَحَدًا حَرَصَ عَلَيْهِ».

ترجمه:

چنانکه بخاری [د.۲۵۶ق] در «صحیح» خود روایت کرده، گفته است: محمّد بن علاء ما را حدیث کرد؛ و نیز مسلم بن حجّاج [د.۲۶۱ق] در «صحیح» خود روایت کرده، گفته است: ابو بکر بن ابی شیبة و محمّد بن علاء ما را حدیث کردند، گفتند: ابو اسامة ما را حدیث کرد، از برید بن عبد الله، از ابو بردة، از ابو موسی که گفت: من به همراه دو تن از پسرعموهایم بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم وارد شدم، پس یکی از آن دو گفت: ای رسول خدا! ما را بر برخی جاهایی که خداوند بلندمرتبه تو را بر آنجا ولایت داده است، حاکم کن و دیگری نیز مانند این را گفت، پس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هرآینه به خدا سوگند ما کسی را بر این کار نمی‌گماریم که آن را درخواست کند و نه کسی را که بر آن حریص باشد».

ملاحظه

قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: هَذَا مِنْ أَصَحِّ الْأَحَادِيثِ عِنْدَهُمْ، وَهُوَ يَدُلُّ عَلَى عَدَمِ صِحَّةِ خِلَافَةِ مَنْ تَغَلَّبَ أَوْ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ مِمَّنْ لَمْ يَأْمُرِ اللَّهُ بِبَيْعَتِهِ؛ لِأَنَّهُ سَأَلَهَا وَحَرَصَ عَلَيْهَا، وَكَذَلِكَ يَدُلُّ عَلَى عَدَمِ صِحَّةِ خِلَافَةِ مَنْ حَضَرَ السَّقِيفَةَ مِنَ الصَّحَابَةِ؛ لِأَنَّهُمْ حَضَرُوهَا طَالِبِينَ لِلْإِمَارَةِ، وَلَوْ كَانَ النَّبِيُّ حَيًّا لَمَنَعَهُمْ مِنْهَا جَمِيعًا، لِقَوْلِهِ: «إِنَّا وَاللَّهِ لَا نُوَلِّي عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ، وَلَا أَحَدًا حَرَصَ عَلَيْهِ»، وَهَذَا بَعْضُ مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لِتُحَاجُّوهُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّهِمْ، فَخُذُوهُ، وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْغَافِلِينَ.

ترجمه:

منصور حفظه الله تعالی فرمود: این از صحیح‌ترین احادیث نزد آنان است و بر عدم صحّت خلافت کسی دلالت دارد که از طریق غلبه به حکومت رسیده یا به سوی خود دعوت کرده، هرگاه از کسانی باشد که خداوند به بیعت با آنان امر نکرده است؛ چراکه چنین فردی خلافت را درخواست کرده و بر آن حرص ورزیده است و بدین سان بر عدم صحّت خلافت شماری از صحابه دلالت دارد که در سقیفه حضور پیدا کردند؛ چراکه آنان برای طلب حکومت در آنجا حاضر شدند و اگر پیامبر زنده بود، آن را از همه‌ی آنان بازمی‌داشت؛ به دلیل اینکه فرموده است: «هرآینه به خدا سوگند ما کسی را بر این کار نمی‌گماریم که آن را درخواست کند و نه کسی را که بر آن حریص باشد» و این یکی از چیزهایی است که خداوند بر ضدّ آنان گشوده است تا به وسیله‌ی آن با آنان نزد پروردگارشان محاجّه کنید، پس آن را بگیرید و از غافلان نباشید.

↑[۱] . صحيح البخاري، ج۹، ص۷۷
↑[۲] . الأدب المفرد للبخاري، ص۹۹؛ مسند أبي أمية الطرسوسي، ص۶۳؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۸۵؛ السنن الكبرى للنسائي، ج۶، ص۲۱۲؛ مكارم الأخلاق للخرائطي، ص۱۶۵؛ المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج۴، ص۱۴۵؛ شعب الإيمان للبيهقي، ج۴، ص۱۴۵
↑[۳] . مسند أبي داود الطيالسي، ج۱، ص۵۰۵؛ مسند الشافعي، ص۲۴۰؛ مسند أحمد، ج۲۷، ص۳۰۱ و ۳۱۸، ج۳۵، ص۴۶۷؛ مسند الدارمي، ج۱، ص۳۰۱ و ۳۰۲؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۴، ۸۵ و ۸۶، ج۲، ص۱۰۱۵؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۲۲؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۳۴؛ السنن الكبرى للنسائي، ج۵، ص۳۶۳؛ مسند أبي يعلى، ج۱۳، ص۴۰۸؛ صحيح ابن حبان، ج۱، ص۵۵۱؛ المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج۱، ص۱۶۲، ۱۶۳ و ۱۶۴
↑[۴] . سيرة ابن هشام، ج۱، ص۴۲۴
↑[۵] . آل عمران/ ۲۶
↑[۶] . البقرة/ ۲۴۷
↑[۷] . النّساء/ ۵۳
↑[۸] . القصص/ ۶۸
↑[۹] . البقرة/ ۹۳
↑[۱۰] . الأنفال/ ۲۱
↑[۱۱] . تفسير الطبري، ج۴، ص۴۵۶
↑[۱۲] . تفسير الطبري، ج۴، ص۴۵۶
↑[۱۳] . بنگرید به: تاريخ دمشق لابن عساكر، ج۲۴، ص۴۳۹.
↑[۱۴] . بنگرید به: تفسير الطبري، ج۵، ص۳۰۴.
↑[۱۵] . بنگرید به: جزء فيه تفسير القرآن برواية أبي جعفر الترمذي، ص۷۳؛ تفسير الطبري، ج۵، ص۳۰۴؛ تفسير ابن المنذر، ج۱، ص۱۵۹؛ تفسير ابن أبي حاتم، ج۲، ص۶۲۴.
↑[۱۶] . البقرة/ ۲۴۶
↑[۱۷] . المائدة/ ۲۰
↑[۱۸] . مراد آن جناب از یکی از مردم، حاکم پیشین و مراد او از چندین نفر از آنان، اهل حلّ و عقد یا مجلس خبرگان است.
↑[۱۹] . الجامع لمعمر بن راشد، ج۱۱، ص۵۱
↑[۲۰] . القصص/ ۶۸
↑[۲۱] . صحيح البخاري، ج۹، ص۶۴
↑[۲۲] . صحيح مسلم، ج۶، ص۶
هم‌رسانی
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک گذارید، تا به گسترش علم و معرفت دینی کمک کنید. شکرانه‌ی یاد گرفتن یک نکته‌ی جدید، یاد دادن آن به دیگران است‌.
رایانامه
تلگرام
فیسبوک
توییتر
می‌توانید این مطلب را به زبان‌های زیر نیز مطالعه کنید:
اگر با زبان دیگری آشنایی دارید، می‌توانید این مطلب را به آن ترجمه کنید. [فرم ترجمه]