(أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
پس از آشنایی با «ضرورت و امکان بازگشت به اسلام» به معنای ضرورت و امکان اقامهی عین و کلّ آن در بخش دوم کتاب شریف، به بخش سوم میرسیم تا به توفیق خداوند مهربان و تعلیم بندهی صالحش حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، با «موانع بازگشت به اسلام» آشنا شویم؛ با توجّه به اینکه دانستیم مقتضی لازم برای اقامهی عین و کلّ اسلام همواره در میان مسلمانان وجود داشته و با این وصف، عدم اقامهی عین و کلّ اسلام در میان آنان، تنها ناشی از وجود برخی موانع بر سر راه آن بوده و طبیعی است که بدون مبارزه با این موانع و کنار زدن آنها، نمیتوان به اقامهی عین و کلّ اسلام برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت امیدوار بود. این چیزی است که حضرت استاد را به یک روانشناسی و جامعهشناسی تاریخی بسیار عمیق در این بخش واداشته است تا راز ناکامی و نابسامانی مسلمانان در طول چهارده قرن گذشته را آشکار کند. نکتهی مهم آن است که ایشان برای یافتن موانع اقامهی عین و کلّ اسلام تاکنون، پژوهش در تاریخ اسلام را ضروری میداند؛ چراکه معتقد است بدون چنین پژوهشی نمیتوان به ریشهها و خاستگاههای ناکامی و نابسامانی مسلمانان در عصر کنونی پی برد. ایشان در تبیین ضرورت این آسیبشناسی تاریخی و توضیح ارتباط آن با شناخت صحیح و کامل آسیبهای فعلی مسلمانان، به مثابهی مقدّمهی بحث میفرماید:)
بیگمان چیزی که اکنون مانع بازگشت مسلمانان به اسلام است، همان چیزی است که در گذشته آنان را از اقامهی آن باز داشت (با توجّه به اینکه بازگشت به اسلام پس از ترک آن معنا پیدا میکند و با این وصف، همان چیزی که دیروز مسلمانان را به ترک اقامهی اسلام وا داشت، امروز هم آنان را از بازگشت به اسلام باز میدارد و البته روشن شد که ترک اقامهی اسلام، بر خلاف تصوّر بسیاری از مسلمانان چیز تازهای مختص به قرون اخیر نیست، بلکه مسلمانان از بعد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون، اسلام را چنانکه باید اقامه نکردهاند و با این وصف، هر چه سبب ترک اقامهی اسلام توسّط آنان در بار نخست شده، در حال حاضر هم سبب عدم اقامهی اسلام توسّط آنان است)؛ زیرا اینان به اقتضای عادت (یعنی اعتیاد ناشی از مداومت طولانیمدّت) خود، از بازگشت به چیزی که در گذشته از آن رویگردان شدند، ابا دارند (این یک نکتهی بسیار مهمّ روانشناسانه است)؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ﴾؛[۱] «پس نمیتوانستند به چیزی ایمان آورند که در گذشته آن را تکذیب کردند» و فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾؛[۲] «و دلها و دیدگانشان را میگردانیم، همان گونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند و آنان را در طغیانشان باقی میگذاریم تا سرگشته باشند»؛ (این برداشتی بسیار بدیع و عمیق از این آیات شریفه است؛ به این معنا که وقتی کسی حقّی را در نخستین مواجههی خود با آن نمیپذیرد، پذیرش آن برای او در آینده دشوارتر میشود، تا جایی که دیگر برای او امکانپذیر نیست. این میتواند بیش از هر چیز ناشی از اعتیاد او به انکار حق باشد، ولی عوامل روانی دیگری نیز در این باره مؤثرند؛ مثل اینکه او پس از نخستین اظهار نظر دربارهی حق، به صورت ناخودآگاه در صدد دفاع از نظر قبلی خود بر میآید؛ زیرا عدول از نظر قبلیاش به معنای اعتراف او به نادرست بودن آن است که غالباً تبعات ناخوشایندی برای او دارد و خصوصاً برای افراد متکبّر یا صاحب منصب بسیار دشوار است، تا جایی که گاهی این قبیل افراد به نادرستی نظر خود پی میبرند، ولی به اقتضای تکبّر خود و برای حفظ اعتبارشان در نظر دیگران، از اعتراف به آن خودداری میکنند. به علاوه، کسی که در نخستین مواجههی خود با حق، در برابر زیبایی، هماهنگی و تناسب آن سر تسلیم فرود نمیآورد، به مرور زمان ابهّت آن از چشم او میافتد و به اصطلاح برای او عادی میشود؛ چراکه قلب او با هر بار انکار حق سختی بیشتری پیدا میکند و از دقّت و سلامت فاصلهی بیشتری میگیرد. به همین دلیل، کسی که نخستین بار با گزارهای محتمل الصّدق مواجه میشود نباید در تکذیب آن عجله کند، بلکه باید به بررسی آن با تمسّک به معیار شناخت و اجتناب از موانع شناخت بپردازد و در صورت احراز صدق آن، بدون تعلّل و تأخیر آن را تصدیق کند؛ چراکه تعلّل و تأخیر برای او مانند سمّی مهلک است و قبول حق را به مرور برای او دشوارتر میکند. از همین روست که خداوند به پیشی گرفتن در نیکیها و شتاب کردن در ایمان و عمل صالح امر کرده و فرموده است: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ [البقرة/ ۱۴۸]؛ «در خیرات سبقت بگیرید» و فرموده است: ﴿وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ [آل عمران/ ۱۳۳]؛ «و شتاب کنید به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن پهنای آسمانها و زمین است».) همچنانکه (عامل میراث فرهنگی و تقلید از پیشینیان نیز در این زمینه نقش مهمّی دارد؛ به این معنا که) این رویگردانی از اقامهی اسلام، میراث شومی از پدران نخستینشان است؛ چراکه آنان در زمان خود، اسلام را اقامه نکردند و راه اقامهی آن را برای کسانی که پس از آنان میآیند (و عادتاً اسلام را از طریق آنان و با تکیه بر دیدگاهها و رویکردهای آنان میشناسند)، تنگ و تاریک ساختند (با توجّه به اینکه نسل قبلی، خواسته یا ناخواسته راهنمای نسل جدید است و میتواند زمینهی هدایت یا گمراهی نسل جدید را فراهم کند) و اکنون اینان که خلفی پس از آنان هستند، خود را (از حیث فکری، فرهنگی و سیاسی) در میان آتشی مییابند که آنان برایشان افروختند (این آتش همان چیزی است که برخی آن را «جبر تاریخ» مینامند، در حالی که آن واقعاً یک جبر نیست؛ چراکه هر نسلی اگرچه شدیداً تحت تأثیر تاریخ خود قرار دارد و حتّی به نوعی در اسارت گذشتهاش به دنیا میآید، میتواند با اراده و اقدام لازم، خود را از بند تاریخ و گذشتهاش آزاد کند و سرنوشتش را تغییر دهد)؛ چنانکه خداوند (نسل جدید را مجبور و معذور ندانسته و) فرموده است: ﴿أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ ۖ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾؛[۳] «یا بگویید که پیشتر پدرانمان شرک ورزیدند و ما فرزندانی پس از آنان بودیم، پس آیا ما را به سبب کاری که اهل باطل کردند، هلاک میکنی؟!». در حالی که بیگمان اینان را (به اقتضای عقل) اختیاری و (به اقتضای اختیار) تکلیفی هست، چونانکه پدرانشان را اختیاری و تکلیفی بود و در همان موقعیّتی قرار دارند که پدرانشان در آن قرار داشتند (با توجّه به اینکه اینان هم پدران آیندگان هستند، همان طور که پدرانشان، فرزندان گذشتگان بودند)، تا معلوم شود که کدام یک از آنان در آن درستکارترند (با توجّه به اینکه رقابت در موقعیّتی یکسان معنا پیدا میکند، نه در موقعیّتی متفاوت)؛ چنانکه خداوند (بر یکسان بودن موقعیّت گذشتگان و آیندگان تأکید کرده و) فرموده است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ﴾؛[۴] «یا پنداشتید که به بهشت در میآیید، بی آنکه مثل چیزی که بر گذشتگانتان آمد بر شما بیاید؟!» و فرموده است: ﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ﴾؛[۵] «پس آیا انتظار میبرند جز مانند روزهای کسانی را که پیش از آنان گذشتند؟!» (یعنی چنین انتظاری صحیح نیست و باید انتظار موقعیتهایی مشابه و نوعی تکرار تاریخ را داشته باشند) و فرموده است: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾؛[۶] «سپس شما را جانشینانی در زمین پس از آنان قرار دادیم تا ببینیم که چگونه عمل میکنید» (پیداست که جانشینان گذشتگان کسانی هستند که در جای آنان نشستهاند و در موقعیّت آنان قرار گرفتهاند) و فرموده است: ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾؛[۷] «کسی که مرگ و زندگی را آفرید (و تاریخ را با سنّتهایی مشابه رقم زد) تا شما را (در موقعیّتی یکسان) بیازماید که کدامینتان نیکوکارترید؟!». از این رو، بر آنان (یعنی مسلمانان کنونی) است که در احوال پدران خود از بعد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون (برکنار از موانع شناخت خصوصاً تعصّب) نظر کنند (البته نه برای اینکه از آنان عیبجویی یا به آنان بیاحترامی کنند، بل برای اینکه) و از غفلتها و خطاهای آنان که منجر به عدم اقامهی اسلام در زمانشان شد، عبرت بگیرند (یعنی با دیدهی عبرت به آنان بنگرند، نه با دیدهی ملامت یا اهانت)، تا با این شیوه، آن (یعنی اسلام) را که (به سبب تکرار غفلتها و خطاهای آنان در طول تاریخ) تاکنون مجال اقامه نیافته است، اقامه نمایند و پس از فترتی (یعنی خلأ و فاصلهای) که (قرنهای متمادی) به درازا کشیده است، به سوی آن (به نحوی که در روزگار پیامبر عظیم الشأن بود) بازگردند؛ چنانکه خداوند به این کار امر کرده و فرموده است: ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ﴾؛[۸] «بگو در زمین بگردید، پس ببینید سرانجام کسانی که در گذشته بودند، چگونه بود» (طبیعتاً برای اینکه به سرانجام بد آنان دچار نشوید و از غفلتها و خطاهای آنان درس بگیرید، نه برای اینکه صرفاً معلومات تاریخیتان را افزایش دهید یا در تاریخ فرو بمانید) و فرموده است: ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾؛[۹] «آیا پس در زمین نگردیدند تا ببینند سرانجام کسانی که پیش از آنان بودند، چگونه بود»؛ (از این آیات و آیات مشابه دیگر دانسته میشود که خداوند نگریستن در احوال گذشتگان برای آگاهی از غفلتها و خطاهای آنان را نه تنها ناروا ندانسته، بلکه بسیار ضروری و مفید دانسته است،) به رغم کسانی (در میان مسلمانان) که از روی سفاهت (یعنی کمعقلی) و تحکّم (یعنی زورگویی)، نگریستن در احوال گذشتگان (خصوصاً صحابه و تابعین) را (برای آگاهی از غفلتها و خطاهای آنان) ناروا میشمارند و (این کار را در هر صورت، اگرچه با تکیه بر منابع معتبر و در روشنایی عقل و شرع) مایهی بیاحترامی به آنان و گمراهی مسلمانان میپندارند (چون این طور تصوّر میکنند که احترام به سلف، به معنای تأیید بیچون و چرای همهی کارهای آنان است و با این تصوّر، هر گونه نقد و بررسی کارهای آنان ولو با تکیه بر عقل و شرع را موجب سست شدن عقاید مسلمانان جلوه میدهند)، تا با این مکر (یعنی بهانه و حیلهی نادرست)، آنان را از شناخت حق (که نیاز به مطالعهی دقیق و بیطرفانهی تاریخ دارد) بازدارند و در وهم و بیخبری (نسبت به عقاید و احکام واقعی اسلام) نگاه دارند، در حالی که با ریاکاری، خود را (در این امر به منکر و نهی از معروف) خیرخواه آنان مینمایانند (یعنی این طور جلوه میدهند که میخواهند حرمت سلف را حفظ کنند و جلوی انحراف مسلمانان را بگیرند)؛ مانند کسانی که خداوند دربارهی آنان فرموده است: ﴿بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ ۗ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾؛[۱۰] «بل برای کسانی که (نسبت به حق) کفر ورزیدند مکرشان زینت داده شد و از راه باز داشته شدند و هر کس که خداوند گمراه کند، برای او هدایتگری نخواهد بود» (همین طور برای کسانی که از بررسی منصفانهی تاریخ اسلام باز میدارند مکرشان زینت داده شد و از راه شناخت اسلام باز داشته شدند) و فرموده است: ﴿وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ﴾؛[۱۱] «و بیگمان اینان هرآینه آنان را از راه باز میدارند، در حالی که میپندارند هدایتیافتگانند»! (همین طور کسانی که مسلمانان را از مطالعهی تاریخ اسلام میترسانند نیز آنان را از راه باز میدارند، در حالی که میپندارند هدایتیافتگانند! متأسفانه ما چنین کسانی را خصوصاً در میان برادران اهل سنّت بسیار میبینیم که از بررسی حوادث بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ترس دارند و از آنها بیشتر اهل حدیث میترسند که اصلاً با تاریخ اسلام دشمنی دیرینه دارند و مورّخان مسلمان را متّهم به ضعف و دروغگویی میکنند و نگرش تاریخی به سه قرن نخستین اسلامی را ناروا میپندارند و معتقدند که این برهه از تاریخ را فقط باید از دریچهی روایات محدود و مورد تأیید آنان نگریست. البته در نقطهی مقابل این اهل تفریط، بسیاری از برادران اهل تشیّع هستند که به نوعی افراط دچار شدهاند، از این جهت که با نگرشی شدیداً منفی و عصبی به حوادث مذکور مینگرند و در تحلیل آنها حتّی از مرز ظواهر میگذرند و از پشت پردههای احتمالی سخن میگویند و از هر گونه حسن ظنّ ممکن دربارهی صحابه، تابعین و اتباع تابعین دریغ میورزند و همهی همّ خود را معطوف به نکوهش آنان به خاطر غفلتها و خطاهایشان میکنند و چنان در گذشته فرو رفتهاند که متوجّه نیستند هماکنون بسیاری از خودشان، به عین غفلتها و خطاهای آنان مبتلا هستند! بر این اساس، سیّدنا المنصور از یک سو مسلمانان اهل سنّت را به بررسی شجاعانهی تاریخ اسلام و نقد کارهای سلف با تکیه بر عقل و شرع و بر کنار از تعصّب و خوشبینی محض دعوت میکند و معتقد است که آنها بدون این کار هرگز موفّق به شناخت اسلام راستین و نخستین نخواهند شد و از سوی دیگر مسلمانان اهل تشیّع را از تحلیلهای باطنی، احساسی، عیبجویانه و مبتنی بر بدبینی محض در این باره باز میدارد و معتقد است که آنها نیز بدون این کار هرگز موفّق به شناخت اسلام راستین و نخستین نخواهند شد. ما معتقدیم که نگاه سیّدنا المنصور به تاریخ اسلام، یک نگاه واقعبینانه است و از خوشبینی اهل سنّت و بدبینی اهل تشیّع برکنار است و از این جهت میتواند الگویی مناسب برای هر دو گروه باشد و این بیشتر از هر چیز ناشی از تمسّک شدید ایشان به یقینیّات و احتراز شدید ایشان از ظنّیّات است که هیچ پیشینه و نظیری برای آن در میان عالمان مسلمان شناخته شده نیست.
ما ان شاء الله در درس بعد، بررسی اسباب عدم اقامهی اسلام بعد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون را از نگاه این مرد بزرگ آغاز میکنیم و امیدواریم که همهی برادران مسلمان از همهی مذاهب اسلامی، در این صراط مستقیم با ما همراه شوند و البته توفیقمان تنها از جانب خداوند است.
و السّلام علیکم و رحمت الله)