سه شنبه ۲۹ اسفند (حوت) ۱۴۰۲ هجری شمسی برابر با ۸ رمضان ۱۴۴۵ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 مقاله‌ی جدید: مقاله‌ی «ولایت فقیه؛ آخرین حربه‌ی شیطان» نوشته‌ی «فرهاد گلستان» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً درباره‌ی سفیانی توضیحات کامل و مستندی ارائه فرمایید. در روایات اسلامی، چه ویژگی‌ها و اطلاعاتی درباره‌ی او وارد شده است؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر که بر این دلالت دارند؛ حدیث ۱۸. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: در روایتی از امام محمّد باقر عليه‌ السلام آمده است که فرمود: «گویا من گروهی را می‌بینم که در مشرق خروج کرده‌اند و حق را می‌طلبند... کشتگانشان شهیدند. آگاه باشید که من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم». لطفاً بفرمایید که آیا این حدیث معتبر است؟ برخی از کسانی که یاری خراسانی موعود را واجب نمی‌دانند، به این فراز استناد می‌کنند. برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
متن درس
 
شرح شیخ صالح سبزواری
درس چهاردهم
موضوع:

موانع شناخت؛ جهل (۴)

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در درس قبل روشن شد که دومین ضلع مثلّث جهل مسلمانان، جهل آنان به اهل اسلام است که موجب بدگمانی، بدگویی و بدکاری آنان نسبت به یکدیگر شده و نزاع بزرگی را در میانشان برانگیخته است؛ چون وقتی مسلمانان، برادران دینی خود را به درستی نمی‌شناسند و از آراء و دلایل آنان اطلاع کافی ندارند، به اقتضای طبیعت و غرائز بشری خود، دچار سوء تفاهم می‌شوند. یک نمونه از این جهل را ذکر می‌کنم که مایه‌ی عبرت بشود. من مدّتی با یکی از برادران مسلمان که حالا از علمای مشهور اهل سنّت محسوب می‌شود هم‌حجره بودم. روزی ایشان بدون مقدّمه به من گفت: خدا اهل تشیّع را لعنت کند! گفتم: ای شیخ! از خدا بترس! چرا ده‌ها میلیون مسلمان در جهان را لعنت می‌کنی؟! گفت: این‌ها مسلمان نیستند برادر! این‌ها کافرند! گفتم: سبحان الله! آیا لعنت کافی نبود که تکفیر را هم اضافه کردی؟! به چه دلیل کسانی که شهادتین می‌گویند و به طرف قبله نماز می‌خوانند را با این عموم و اطلاق کافر می‌دانی؟! مگر نمی‌دانی که کفر احکام و حدودی در شریعت دارد و هر کسی را نمی‌توان کافر دانست؟! گفت: برادر! کفر این‌ها قطعی است؛ چراکه این‌ها قرآن را قبول ندارند و آن را تحریف‌شده می‌دانند! گفتم: آیا این عقیده را از خود آن‌ها شنیده‌ای؟ گفت: نه، ولی معروف است و از بسیاری شنیده‌ام که این‌ها چنین عقیده‌ای دارند! گفتم: ولی من از خود آن‌ها شنیده‌ام که قرآن را قبول دارند و تحریف‌شده نمی‌دانند؛ هم از علمایشان و هم از عوامشان! گفت: آن‌ها تقیه می‌کنند برادر! وگرنه عقیده‌ی‌شان همان است! گفتم: آن‌ها از من ترسی ندارند که تقیه کنند! آن‌ها همین مصحف شریف را در خانه دارند و از روی آن تلاوت می‌کنند و بعضاً حافظ آنند! گفت: نمی‌دانم! شاید قرآن را قبول داشته باشند و تحریف‌شده ندانند، ولی به صحابه دشنام می‌دهند و این کار کفر است! گفتم: همه‌ی آن‌ها این کار را می‌کنند یا شماری از آن‌ها؟! گفت: نمی‌دانم! به گمانم همه‌ی آن‌ها همین طورند! گفتم: اولاً وقتی نمی‌دانی حق نداری که فتوای عام بدهی؛ ثانیاً همه‌ی آن‌ها این کار را نمی‌کنند و تنها شماری از آن‌ها که عامّی هستند این کار را می‌کنند و عوام در هر مذهبی هر کاری می‌کنند؛ ثالثاً دشنام دادن به صحابه مادامی که به اعتبار صحابه بودن آنان نباشد و به اعتبارات دیگر باشد، کفر نیست، بلکه گناه است! گفت: درست می‌گویی، ولی شنیده‌ام که زنان و مردان آن‌ها در یک شب در جایی اجتماع می‌کنند و چراغ‌ها را خاموش می‌کنند و ...! سخن او را قطع کردم و گفتم: ای شیخ! از خدا بترس و هر چیزی که درباره‌ی گروهی از مسلمانان می‌شنوی تصدیق نکن! این‌ها تهمت‌ها و شایعاتی است که واقعیّت ندارد و نمی‌توان بر اساس آن فتوا صادر کرد! گفت: اگر این طور است که تو می‌گویی من به درگاه خداوند استغفار می‌کنم؛ چراکه آگاهی نداشتم و گمان می‌کردم که آن‌ها چنین عقاید و اعمالی دارند! سپس گفت: آیا این واقعیّت دارد که اهل تشیّع معتقدند مهدی در سرداب است و از آنجا ظهور می‌کند؟! گفتم: این هم از آن شایعاتی است که بسیار رواج پیدا کرده و حتی برخی از اهل علم را گمراه ساخته است، ولی واقعیّت ندارد؛ چراکه هیچ یک از اهل تشیّع مهدی را در سرداب نمی‌داند و منتظر خروج او از آنجا نیست، بلکه آن‌ها معتقدند که مهدی از مکّه خروج می‌کند و این عقیده‌ی صحیحی است. گفت: سبحان الله! با این حساب هیچ گروهی را ندیده‌ام که به اندازه‌ی شیعه بر او دروغ بسته شده باشد! این‌ها سخنان عالمی از علمای اهل سنّت است که الآن آوازه‌ای دارد و با این وصف، روشن است که عوام اهل سنّت درباره‌ی اهل تشیّع تصوّرات بدتری دارند. این است که سیّدنا المنصور، درباره‌ی جهل به اهل اسلام، هشدار می‌دهد و مسلمانان را دعوت می‌کند به اینکه یکدیگر را بشناسند تا از توهّم درباره‌ی یکدیگر بیرون بیایند؛ چراکه این توهّمات به سادگی از طریق تعارف با یکدیگر قابل رفع است و رفع آن‌ها از احساس کینه و نفرتی که در میان مسلمانان انتشار یافته است کم می‌کند.

اما سومین بُعد از ابعاد سه گانه‌ی جهالت)

[جهل به دشمنان اسلام]

(است؛ زیرا وقتی اسلام و اهلش شناخته نشده باشند، طبیعی است که دشمنانش هم شناخته نمی‌شوند. لذا می‌فرماید:) از جهت دیگر، آنان دشمنان اسلام (اعم از کافران و منافقان) را (به اندازه‌ی لازم) نمی‌شناسند و از دشمنی‌های آنان با آن (یعنی فعّالیت‌هایی که بر ضدّ اسلام در نهان و آشکار انجام می‌دهند) آگاهی ندارند (و به همین دلیل، نمی‌توانند برای دفع آن تدابیر مناسبی بیندیشند و اقدامات درخوری انجام دهند)؛ چراکه جریان‌های الحادی (یعنی کفرآمیز) جدیدی (متفاوت با سنخ جریان‌های کفرآمیز ادوار گذشته) در جهان به راه افتاده (با توجّه به اینکه جریان‌های کفرآمیز در ادوار گذشته تا حدّ زیادی بساطت داشتند و این اندازه پیچیده، مخوف و قدرتمند نبودند) و کوشش‌های شیطانی پنهانی بر ضدّ خداوند سازمان یافته است (توجّه کنید که سیّدنا المنصور برای کوشش‌های این جریان‌های الحادی جدید، چهار صفت را ذکر می‌فرماید: شیطانی، پنهانی، ضدّ خدایی و سازمان‌یافته. صفت «شیطانی» بیانگر آن است که کوشش‌های این جریان‌های الحادی جدید، به صفات شیطان مانند مکر، شرارت و اغواگری متّصف است، بلکه به شخص شیطان باز می‌گردد و زیر نظر او و برای تأمین منافع او انجام می‌شود؛ چنانکه از مباحث بعدی ایشان به دست می‌آید که شخص شیطان گرداننده‌ی اصلی این جریان‌هاست و تبعاً صفات شیطانی آن‌ها نیز ناشی از همین گردانندگی است. اما صفت «پنهانی» بیانگر آن است که کوشش‌های این جریان‌های الحادی، به صورت غیر رسمی انجام می‌شود و در پشت نقاب‌های گوناگون، مخفی است و همین شناخت آن‌ها را برای مسلمانان دشوار کرده است. ممکن است این کوشش‌های الحادی و شیطانی جدید، تحت عنوان جهانی‌سازی انجام شود، یا تحت عنوان گسترش دموکراسی انجام شود، یا حتّی تحت عنوان فعّالیت‌های خیریّه انجام شود یا در قالب باندهای مافیایی و بدون رصد شدن توسّط مردم انجام شود. اما صفت دیگر آن است که این کوشش‌های شیطانی پنهانی، بر ضدّ خداوند است و دقیقاً در برابر او و برای دشمنی با او و جلوگیری از حاکمیّت او شکل گرفته و این از خاستگاه شیطانی این جریان‌ها برخاسته است. اما صفت چهارم، «سازمان‌یافته» است که نشان می‌دهد این کوشش‌ها به صورت کاملاً منظّم و تشکیلاتی انجام می‌شود و دارای مدیریت و سلسله مراتب است و از منبع خاصّی تغذیه می‌شود و هدف خاصّی را پی می‌گیرد. بنابراین، سیّدنا المنصور از شکل‌گیری چنین جریان خطرناک و مخرّبی در جهان بر ضدّ اسلام و مسلمانان خبر می‌دهد و متوجّه می‌کند که مسلمانان درباره‌ی آن اطلاع کافی ندارند و از آن غافل هستند و این آنان را شدیداً منفعل و آسیب‌پذیر کرده است. البته این بزرگوار مطابق با رویّه‌ی خود، به این بیان کلّی و مجمل بسنده نمی‌کند، بلکه به ذکر مصادیق عینی و جزئی آن در دنیای واقعی نیز می‌پردازد و برای افزایش بصیرت مسلمانان می‌فرماید:). شیطان‌پرستان (یعنی کسانی که شیطان را به عنوان سمبل ضدّیت با خداوند یا به عنوان موجودی واقعی که نعوذ بالله به ناحق از درگاه خداوند رانده شده و نماد بی‌عدالتی خداوند است ستایش می‌کنند و می‌کوشند برای رسیدن به منافع دنیا از او کمک بگیرند و گویا صحنه‌گردانان اصلی این جریان هستند و به همین دلیل نخست از آن‌ها نام برده است)، از تاریکخانه‌های خود بیرون آمده‌اند (به نظر می‌رسد که در کلمه‌ی «تاریکخانه» تنها یک تشبیه ادبی نهفته نیست، بلکه علاوه بر آن، یک بار معنایی بسیار مهم نهفته است؛ چراکه «تاریکخانه» یک اصطلاح قدیمی برای لُژهای مخفی فراماسونری بوده است و این می‌تواند اشاره‌ای لطیف از جانب این بزرگوار به ارتباط شیطان‌پرستان با فراماسونرها باشد. نکته‌ی دیگر آن است که ایشان می‌فرماید: «شیطان‌پرستان از تاریکخانه‌های خود بیرون آمده‌اند» و این می‌تواند اشاره به آن باشد که آنان دیگر مانند گذشته به فعّالیت در خانه‌های مخفی نمی‌پردازند، بلکه به فعالیت در متن جامعه و عرصه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی روی آورده‌اند و در جامعه‌ی جهانی حضور فعّال دارند.) و جادوگران (یعنی کسانی که با استفاده از علوم غریبه و روش‌های غیر متعارف و نامشروع، به تصرّف در اوضاع و احوال و احساسات مردم می‌پردازند و شاید به دلیل تعداد کمترشان نسبت به شیطان‌پرستان، به عنوان دومین حلقه از زنجیره‌ی شیطانی یاد شده‌اند)، از دخمه‌های خود (که سابقاً در آنجا به جادوگری می‌پرداختند) سر برآورده‌اند (و لباس‌های مندرس و آلوده‌ی جادوگری را از تن خارج کرده‌اند و لباس‌های شیک و اتوکشیده‌ی شخصیت‌های محترم را بر تن کرده‌اند و وارد سیاست، فرهنگ، اقتصاد و حتّی عرصه‌های نظامی شده‌اند)، تا با حمایت قدرتمندان مفسد (یعنی حاکمانی که سیاست کشورهای مستکبر را در دست دارند و به پشتوانه‌ی قدرت خود به إفساد در زمین می‌پردازند) و ثروتمندان ملحد (یعنی مالکان منابع و صاحبان سرمایه و تولید که اقتصاد دنیا را در دست دارند و به سبب روحیه‌ی الحادی خود و برای جلب سود بیشتر، به همکاری با سیاستمداران مفسد می‌پردازند تا دست در دست یکدیگر)، حکومت کفر را بر جهان مستولی سازند (به این ترتیب، قدرتمندان مفسد و ثروتمندان ملحد در جلوی صحنه و شیطان‌پرستان و جادوگران در پشت صحنه، یک ائتلاف الحادی بر ضدّ خداوند تشکیل داده‌اند تا با کمک هم حکومت جهانی کفر که همان حاکمیّت دجّال است را ایجاد کنند.) و در این میان (با وجود چنین توطئه‌ی هولناکی)، مسلمانان، بی‌خبر از چیزی که (توسّط این ائتلاف شیطانی) در حال وقوع است، (به جای مقابله با آن و تلاش برای خنثی کردن توطئه‌ی آن) به مسائلی جزئی (یعنی مربوط به فروع اسلام) و بی‌اهمّیت (در مقایسه با این مسأله‌ی حیاتی) مشغولند و بر سر آن‌ها با یکدیگر (لفظاً و عملاً) نزاع می‌کنند؛ چنانکه به عنوان نمونه (نمونه‌ای که بسیار کودکانه ولی در عین حال مشهور و جنجال‌برانگیز است)، بر سرِ نهادن (کف) دست‌ها در زیر ناف یا بالای آن به هنگام نماز می‌جنگند (چون میان مذاهب اسلامی در اصل و نحوه‌ی تکفیر یا تکتّف در نماز اختلاف است؛ به این ترتیب که برخی اهل سنّت مانند حنفی‌ها قرار دادن دو کف دست زیر ناف و برخی دیگر از آن‌ها مانند شافعی‌ها و سلفی‌ها قرار دادن دو کف دست بالای ناف و حتّی روی سینه را سنّت می‌دانند، ولی برخی دیگر مانند مالکی‌ها و اهل تشیّع، هیچ کدام را سنّت نمی‌دانند و انداختن و به اصطلاح ارسال دست را سنّت می‌دانند! به هر حال، آن‌ها در کشورهایی که مسلمانانی از مذاهب مختلف حضور دارند بر سر این مسأله‌ی جزئی و بی‌اهمّیت، با یکدیگر به نزاع و حتّی جنگ می‌پردازند!) و نهایت همّشان این است که (مانند سلفی‌ها و مذهبی‌هایی که تحت تأثیر سلفی‌ها قرار گرفته‌اند) زائران قبور را از نزدیک شدن به آن‌ها بازدارند (که مبادا یک وقت خدای ناخواسته شرکی از آن‌ها در وجود آید! این طور که سلفی‌ها عمل می‌کنند و زائران قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و زائران قبور اهل بیت و اصحابش را از نزدیک شدن به آن‌ها نهی می‌کنند تا مبادا این قبور را به نیّت تبرّک یا توسّل یا مانند آن لمس کنند و به زعم آنان مشرک شوند! در حالی که بنا بر مبنای سیّدنا المنصور در این کتاب شریف، چنین کارهایی شرک شمرده نمی‌شود و از این عبارت‌شان دانسته می‌شود که اهمّیت چندانی هم دست کم نسبت به مسائل مورد اشاره‌ی ایشان ندارد. البته از کلام ایشان برداشت نمی‌شود این کارهایی که برخی عوام در پیرامون قبور ائمه‌ی دین می‌کنند و این طور برای نزدیک شدن به آن به یکدیگر لطمه می‌زنند، صحیح است؛ بلکه از ایشان رسیده است که خطاب به آن‌ها در پیرامون قبور ائمه‌ی دین فرموده است: «ما بهذا أمرتم»؛ یعنی «به این کار امر نشده‌اید»! یعنی از شما خواسته نشده است که برای نزدیک شدن به قبور از سر و دوش یکدیگر بالا بروید! به هر حال، ایشان با افراط و تفریط مخالف است و بسیاری از اهل تشیّع را هم در افراط می‌داند؛ همچنانکه بسیاری از اهل سنّت را در تفریط)؛ همچنانکه طالبان علم آنان (که در مدارس دینی مشغول تحصیل هستند) نیز جز به شناخت (عقیده و فقه) مذاهب خود (با همان نگاه‌ها و رویکردهای قدیمی)، اعتنایی ندارند و از آشنایی با جهان کفر (یعنی کشورهای غیر مسلمانی که با اسلام و مسلمانان دشمنی دارند) و آنچه (از جریان‌های فکری و عملی که) در آن می‌گذرد، فارغ‌اند (یعنی فراغت بال دارند و غافل‌اند. این فرو رفتن اهل علوم اسلامی در کتاب‌های مذهبی خود و بی‌توجّهی به مسائل روز و جریان‌هایی که در برابر اسلام شکل گرفته، معضل بسیار مهمّی است که از عوامل ضعف مسلمانان و استیلاء کافران شمرده می‌شود و سیّدنا المنصور به آن توجّه می‌دهد)؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ؛[۱] «این منتهای علم آنان است»! (یعنی همان طور که منتهای علم کافران زندگی دنیاست، منتهای علم این مسلمانان نیز فقه و اصولشان است و درباره‌ی جهان بیرون از خود، معلومات کافی ندارند.) به این ترتیب (یعنی به دنبال این اشراف کافران بر جهان اسلام و بی‌خبری مسلمانان از جهان کفر)، کافران از ملّت‌های مختلف (یعنی ادیان مختلف)، برای جنگ با اسلام (که دشمن مشترک همه‌ی آن‌ها محسوب می‌شود) متّحد شده‌اند (هم از لحاظ سیاسی و اقتصادی و هم از لحاظ نظامی و امنیّتی، مانند اتحادیه‌ی اروپا)، در حالی که مسلمانان با ملّتی (یعنی دینی) واحد (و کتابی واحد و پیغمبری واحد و قبله‌ای واحد)، از یکدیگر جدا گردیده‌اند (و قادر به تشکیل هیچ ائتلافی با یکدیگر بر ضدّ کافران نیستند) و این پی‌آمدی جز سلطه‌ی کافران بر مسلمانان نداشته است (چنانکه با چشم مشاهده می‌کنیم و می‌بینیم که چطور دولت‌های کافر قلدر به مسلمانان جهان زور می‌گویند و حقوق مسلّم آن‌ها را سلب می‌کنند و انواع اهانت و آزار را نسبت به آن‌ها و عقایدشان روا می‌دارند و صدا از هیچ کس بر نمی‌خیزد! کار به جایی رسیده است که اگر به صورت یک کافر توسّط یک مسلمان سیلی زده بشود، همه‌ی جهان به فریاد می‌آید که حقوق بشر از دست رفت و ظلم به اقلیت‌های دینی شد و آزادی عقیده نقض گردید، ولی اگر ده‌ها مسلمان توسّط یک کافر سلاخی شوند، جهان در سکوت فرو می‌رود و واکنشی نشان نمی‌دهد، گویی که ده‌ها حیوان را کشته است! این به خاطر ائتلاف کافران با یکدیگر است که پشت یکدیگر را می‌گیرند و به خاطر اختلاف مسلمانان با یکدیگر است که خودشان برای خودشان ارزش قائل نیستند و از یکدیگر حمایت نمی‌کنند).

در این میان (که کافران این گونه در حال توطئه بر ضدّ مسلمانان برای تأمین منافع یکجانبه‌ی خود هستند)، بسیاری از مسلمانان (با نهایت حماقت و ساده‌لوحی)، امیدوار به خیر آنان (که شاید نفعی سیاسی یا اقتصادی یا نظامی به آن‌ها برسانند) یا بیمناک از شرّشان (که مبادا از لحاظ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی به آن‌ها گزندی برسانند)، به سوی آنان می‌شتابند (یعنی به آنان ولو با خواهش و التماس و امتیاز دادن، نزدیک می‌شوند) و آنان را به دوستی می‌گیرند (یعنی با آنان هم‌پیمان می‌شوند و روابط بسیار دوستانه و صمیمانه‌ای برقرار می‌کنند و حفظ منافع آنان را بر عهده می‌گیرند)؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ؛[۲] «بسیاری از آنان را می‌بینی که کافران را به دوستی می‌گیرند! هرآینه بد چیزی است آنچه نفس‌هاشان برایشان پیش فرستاده است که خداوند بر آنان خشم گیرد و در عذاب جاودان باشند» (ببینید چگونه قرآن برای همه‌ی ادوار و زمان‌ها مناسبت دارد، در حدّی که گویی برای دوره و زمان ما نازل شده است!) و فرموده است: ﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَىٰ أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ ۚ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ؛[۳] «پس می‌بینی کسانی که در دل‌هاشان بیماری است به سوی آنان می‌شتابند، می‌گویند می‌ترسیم که پیش‌آمدی به ما برسد! پس امید است خداوند پیروزی یا کاری از نزد خود را بیاورد و در نتیجه آنان از چیزی که در نفس‌های خود پنهان می‌داشتند، پشیمان شوند»! (ببینید چگونه سیّدنا المنصور در پرتو قرآن سخن می‌گوید و تحلیل می‌کند و نگاهش با نگاه قرآن هماهنگ است!) شکّی نیست که اگر اینان (که خود را مسلمان می‌شمارند، ماهیّت حقیقی) آنان را می‌شناختند و از دشمنی‌هاشان با خود (در پوشش‌های مختلف) آگاهی می‌یافتند، خود را به آنان وابسته نمی‌ساختند (یعنی وابستگی اینان به کافران به سبب ناآگاهی‌شان از ماهیّت حقیقی کافران و دشمنی‌های پشت پرده‌ی آنان است)؛ چراکه (با یک تحلیل بسیار عمیق تجربی و روان‌شناسانه که از عقلانیّت خاصّ سیّدنا المنصور نشأت می‌گیرد) طبع انسان (یعنی طبیعت انسانی‌اش) او را از نزدیکی به ضرر باز می‌دارد و غریزه‌اش (که برای بقاء او در فطرتش نهاده شده است) او را به دوری از خطر وا می‌دارد (در نتیجه، اگر این گروه از مسلمانان ضرر و خطر موجود در دوستی با کافران را حقیقتاً درک می‌کردند، طبیعتاً از آن حذر می‌نمودند)؛ ولی اینان (چرا چنین ضرر و خطر واضحی را درک نمی‌کنند؟! سیّدنا المنصور می‌فرماید: به این دلیل که) عقل را (در عرصه‌ی سیاست) وانهاده‌اند و به دسته‌ی سفیهان (سیاسی) بدل گشته‌اند (چون در برابر عقلانیّت، سفاهت قرار می‌گیرد و سفیه کسی است که عقلانی عمل نمی‌کند)؛ پس سود (خود) را از زیان (خود) تمییز نمی‌دهند و دوست (خود) را از دشمن (خود) نمی‌شناسند (و هنوز نمی‌فهمند که سودشان در نزدیکی به برادران مسلمانشان و زیانشان در نزدیکی به کافران است؛ چراکه از نظر خداوند مسلمانان دوست و کافران دشمن آن‌ها هستند)؛ در حالی که کافران (بر خلاف مسلمانان که کافران را به درستی نشناخته‌اند)، برای سلطه بر آنان (با توجّه به اینکه سلطه بر آنان بدون شناخت قوّت‌ها و ضعف‌های آنان ممکن نیست)، آنان را (از طریق شبکه‌های جاسوسی خود که بیشتر از دو قرن است مشغول کار گسترده در میان مسلمانان هستند و همچنین از طریق رصد کامل اوضاع و احوال آن‌ها در زمان حاضر) به درستی شناخته‌اند و از قوّت‌ها و ضعف‌هاشان (در زمینه‌های مختلف) آگاهی یافته‌اند، تا از قوّت‌شان (در زمینه‌های علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی) بکاهند و بر ضعف‌شان (در این زمینه‌ها) بیفزایند.

آنان (یعنی این گروه از مسلمانان که با کافران بدون توجّه به چنین دشمنی دامنه‌داری دوستی می‌کنند) به راستی که جاهلانند (چون جاهل به دشمنان اسلام هستند)، ولی جاهل‌تر از آنان، مسلمانانی هستند که (به دوستی با کافران بسنده نمی‌کنند، بلکه) با کافران دوستی و با مسلمانان دشمنی می‌کنند (با توجّه به اینکه هم جاهل به دشمنان اسلام هستند و هم جاهل به اهل اسلام)؛ در حالی که دوستی با کافران، (ذاتاً) مستلزم دشمنی با مسلمانان نیست (چون هدف از آن جلب منافع دنیوی است و جلب منافع دنیوی از طریق دوستی با مسلمانان و کافران هر دو ممکن است) و (لذا در عمل نیز) برخی از دوستان کافران (مانند برخی از کشورهای شرق آسیا)، با مسلمانان دشمنی ندارند (به این معنا که هم با آنان و هم با دولت‌های کافر و مستکبر، روابط دوستانه و صمیمانه‌ای دارند)؛ چنانکه خداوند درباره‌ی آنان فرموده است: ﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ؛[۴] «به زودی دیگرانی را می‌یابید که می‌خواهند از شما در امان باشند و از قوم خود نیز در امان باشند» (منظور گروهی از کافرانند که می‌خواهند هم با کافران روابط مسالمت‌آمیزی داشته باشند و هم با مسلمانان و این به معنای امکان و وقوع چنین حالتی است)! با این وصف (یعنی با وصف امکان و وقوع دوستی با کافران و مسلمانان هر دو)، جای تعجّب است که برخی از مسلمانان، (این کار را انجام نمی‌دهند و دست کم با مسلمانان هم مانند کافران دوستی نمی‌کنند، بلکه) با کافران دوستی و با برادران خود (یعنی مسلمانان با توجّه به اینکه خداوند می‌فرماید: ﴿إنّما المُؤمِنُونَ إخوَةٌ؛ «مسلمانان برادران یکدیگر هستند») دشمنی می‌کنند، با این توهّم که کافران، خیرخواه آنانند (و مثلاً برای آن‌ها آزادی و رفاه و مدنیّت و حقوق بشر می‌خواهند) و برادرانشان (که با آن‌ها هم‌عقیده و هم‌آرمانند)، شرّشان را می‌خواهند (و مثلاً می‌خواهند مملکت آن‌‌ها را خراب کنند یا مذهب خود را در میانشان ترویج دهند یا بر آن‌ها سیطره بیابند)؛ مانند برخی مسلمانان افغانستان که ده‌ها دولت کافر و متعدّی (یعنی متجاوز مانند آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و استرالیا و غیره) را دوست خود می‌شمارند (و رسماً و علناً در کشور خود جا می‌دهند و پذیرایی می‌کنند)، ولی دو دولت مسلمان و همسایه (یعنی ایران و پاکستان که تاریخ، فرهنگ و منافع مشترک فراوانی با افغانستان دارند و امنیّت‌شان به امنیّت این کشور وابسته است) را دشمن خود می‌پندارند (و به دخالت در امور داخلی خود و ده‌ها چیز دیگر متّهم می‌کنند)!

(این‌ها نیمی از دشمنان مسلمانان بودند که سیّدنا المنصور معرّفی فرمود و مسلمانان را به شناخت آن‌ها دعوت کرد، اما نیمی دیگر از دشمنان مسلمانان، منافقان هستند که به مراتب از کافران خطرناک‌ترند؛ لذا می‌فرماید:) وانگهی گروهی از دشمنان اسلام، منافقانی هستند که (تظاهر به اسلام می‌کنند و تبعاً از نظر عامّه‌ی مسلمانان) مسلمان شمرده می‌شوند، در حالی که به آنچه خداوند بر پیامبرش نازل کرده است (یعنی بسیاری از عقاید و احکام اسلام)، کافرند و برای نابودی اسلام (از درون) و استیلاء کفر بر جهان (از بیرون)، با کافران همکاری (پنهان و آشکار) می‌کنند و این در حالی است که مسلمانان، (نوعاً ماهیّت حقیقی) آنان را نمی‌شناسند و از کفر آنان (به اسلام)، آگاهی ندارند؛ چنانکه خداوند از کفر آنان خبر داده و فرموده است: ﴿وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ؛[۵] «اگر آنان به خدا و پیامبر و چیزی که به او نازل شده است ایمان داشتند، آنان را دوستان خود نمی‌گرفتند، ولی بسیاری‌شان فاسق هستند» (سیّدنا المنصور «ایمان» در این آیه‌ی شریفه را به معنای اسلام و در برابر کفر دانسته و علّت آن این است که به خداوند و پیامبرش و چیزی که بر او نازل شده، نسبت یافته است و عدم ایمان به خداوند و پیامبرش و چیزی که بر او نازل شده، ضدّ اسلام است؛ همچنانکه «فاسق» نیز شامل کافر می‌شود، هر چند هر فاسقی کافر نیست و این نکته‌ای است که در بحث «شناخت فاسق» و «شناخت منافق» در این کتاب شریف، تبیین شده است)! آنان در واقع، شماری از کافرانند که (با سوء استفاده از نام اسلام) حاکمان مسلمان شمرده می‌شوند و (نشانه‌ی‌شان این است که) از جانب کافران، برای حکومت بر مسلمانان حمایت (سیاسی، اقتصادی و نظامی) می‌شوند، تا منافع کافران را در میان مسلمانان، تأمین کنند (این توطئه‌ی بسیار بزرگی است که بیشترین لطمه را به جهان اسلام زده است). بدون شک، در رأس آنان (یعنی در رأس این منافقان که حاکمان مسلمان شمرده می‌شوند، ولی در واقع کافر و دست‌نشانده‌ی کافرانند)، حاکمان سعودی هستند که (در ظاهر خود را بسیار متشدّد نسبت به اسلام نشان می‌دهند و با نام اسلام گردن‌ها را قطع می‌کنند و دست‌ها را می‌برند، ولی) آشکارا دست در دست دشمنان اسلام دارند (و از مهم‌ترین هم‌پیمانان آمریکا و اسرائیل در منطقه شمرده می‌شوند) و در دو جبهه‌ی سیاسی و فرهنگی، برای نابودی اسلام (از درون) کوشش می‌کنند. از یک سو، در جبهه‌ی سیاسی، با کافران حربی (که در حال جنگ با مسلمانان در نقاط مختلف جهان هستند) همکاری می‌کنند و از گروه‌های مفسد و محارب در سرزمین‌های اسلامی (مانند عراق و سوریه و پاکستان)، حمایت (پنهان و آشکار) می‌نمایند (و حامی مالی و سیاسی آن‌ها محسوب می‌شوند) و از سوی دیگر، در جبهه‌ی فرهنگی، (با کمک مفتیان مزدور و خبیث‌شان که کفّاری با ریش‌های بلند و چشم‌هایی کور هستند) میان مسلمانان (از مذاهب گوناگون) تفرقه می‌افکنند و (از طریق ایجاد و نشر جریان شرک‌آمیز سلفیّت و وهابیّت در جهان) باورهای شرک‌آمیز (سلفی و وهّابی) را با عنوان توحید ترویج می‌دهند (و خداشناسی مسلمانان را تا حدّ خداشناسی بت‌پرستان پایین می‌آورند)، در حالی که بسیاری از مسلمانان، آنان را خادمان حرمین (یعنی مکّه و مدینه) می‌پندارند (با آنکه خائنان به مکّه و مدینه‌اند و چه بسا به خاطر سود هنگفتی که این دو شهر مقدّس برایشان دارد به آن دو رسیدگی می‌کنند) و مروّجان عقیده‌ی صحیح، می‌شمارند (با آنکه عقیده‌ی شرکی و خداشناسی مادّه‌گرایانه را ترویج می‌دهند)!

خلاصه آنکه بی‌خبری از اسلام (به عنوان ضلع اول جهل مسلمانان)، مایه‌ی گمراهی (آنان از مسیر اسلام) و بی‌خبری (آنان) از مسلمانان (به عنوان ضلع دوم جهل مسلمانان)، مایه‌ی جدایی (آنان از یکدیگر) و بی‌خبری (آنان) از کافران (به عنوان ضلع سوم جهل آنان)، مایه‌ی تباهی مسلمانان (یعنی شکست سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی آنان در مصاف کافران) است و این بلایی است که بر سر آنان آمده و فتنه‌ای است که آنان را فرا گرفته است (به اعتبار اینکه شرّی مبتلابه و عمومی است و همه‌ی مسلمانان را درگیر کرده است) و تنها راه رهایی از آن، تحصیل علم (توسّط آحاد مسلمانان) و ترویج آن (در میان سایر مسلمانان) در جهات سه‌گانه (یعنی اسلام، اهل آن و دشمنان آن) است. (حاصل آنکه سیّدنا المنصور از هر مسلمانی می‌خواهد اولاً عقاید و احکام اسلام را به درستی بشناسد و ثانیاً آراء و دلایل سایر مسلمانان را به درستی بشناسد و ثالثاً جریان‌ها و فعالیت‌های دشمنان اسلام را به درستی بشناسد و سایر مسلمانان را نیز با این سه آشنا کند و این کاری است که خود این بزرگوار با منتهای توان خود در حال انجام آن است؛ چراکه ایشان هم در این کتاب شریف و هم در سایر نوشتارها و گفتارهای خود، به تعلیم اسلام خالص و کامل می‌پردازد و آراء و دلایل مسلمانان را تجزیه و تحلیل می‌کند و توطئه‌های دشمنان اسلام را بر ملا می‌نماید تا با این شیوه، مسلمانان را از گمراهی، جدایی و تباهی رهایی دهد. خداوند این معلّم فرزانه و دلسوز را برای مسلمانان جهان حفظ فرماید و به آنان توفیق بهره‌گیری از علم او که جوشیده از یقینی‌ترین منابع اسلام است را ارزانی دارد.

و السلام علیکم و رحمت الله)

↑[۱] . النّجم/ ۳۰.
↑[۲] . المائدة/ ۸۰.
↑[۳] . المائدة/ ۵۲.
↑[۴] . النّساء/ ۹۱.
↑[۵] . المائدة/ ۸۱.
هم‌رسانی
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک گذارید، تا به گسترش علم و معرفت دینی کمک کنید. شکرانه‌ی یاد گرفتن یک نکته‌ی جدید، یاد دادن آن به دیگران است‌.
رایانامه
تلگرام
فیسبوک
توییتر
می‌توانید این مطلب را به زبان‌های زیر نیز مطالعه کنید:
اگر با زبان دیگری آشنایی دارید، می‌توانید این مطلب را به آن ترجمه کنید. [فرم ترجمه]
برای شنیدن صوت درس چهاردهم اینجا را کلیک کنید.