جمعه ۳۱ فروردین (حمل) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱۰ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 نکته‌ی جدید: نکته‌ی «عید منتظران» نوشته‌ی «حسنا منتظر المهدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً بفرمایید که «ترس از خداوند» به چه دلیل است؟ آیا ترس از ذات اوست یا از صفات او؟ با توجّه به اینکه او عادل است و ظلم نمی‌کند و حکیم است و کار عبث نمی‌کند و به عبارتی بدون حکمت ضرری از او به کسی نمی‌رسد. پس چرا باید از او ترسید؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
متن درس
 
شرح شیخ صالح سبزواری
درس سیزدهم
موضوع:

موانع شناخت؛ جهل (۳)

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در دو درس اخیر روشن شد که جهل، منشأ اصلی مشکلات مسلمانان است و روشن شد که برای آن سه ضلع شوم و خطرناک است. ضلع اول آن جهل به اسلام بود که سیّدنا المنصور اسباب و تبعات آن را به تفصیل بیان فرمود و ضلع دوم آن)

[جهل به اهل اسلام]

(است که تابعی از جهل به اسلام شمرده می‌شود؛ چراکه وقتی مسلمانان اسلام را به درستی نشناخته‌اند، طبیعی است که اهل آن را هم به درستی نمی‌شناسند. لذا سیّدنا المنصور می‌فرماید:) از جهت دیگر، آنان (یعنی هر گروه از مسلمانان) یکدیگر (یعنی سایر گروه‌های مسلمان) را (به اندازه‌ی کافی) نمی‌شناسند و از دیدگاه‌های هم (درباره‌ی عقاید و احکام اسلام) آگاهی (کامل و صحیحی) ندارند؛ از این رو، یکدیگر را دوست نمی‌دارند (چون دوست داشتن یکدیگر، ناشی از احساس تعارف و تفاهم است و چنین احساسی میان گروه‌های مختلف اسلامی وجود ندارد) و به چیزهای بد متّهم می‌نمایند (چراکه جدایی و ناآشنایی، موجب سوء تفاهم و سوء ظن می‌شود)؛ در حالی که غالباً به آنچه (به یکدیگر) نسبت می‌دهند (مثلاً شیعه به اهل سنّت و اهل سنّت به شیعه نسبت می‌دهند) علمی ندارند (چون غالباً از نزدیک پای صحبت یکدیگر ننشسته‌اند و منابع معتبر اعتقادی و فقهی یکدیگر را نخوانده‌اند و تنها بر اساس شنیده‌های واهی و بی‌اساس خود، به قضاوت می‌پردازند) و تنها از سوء ظن (نسبت به یکدیگر که در اسلام حرام است) تبعیّت می‌کنند؛ چراکه پیوند (عاطفی و اجتماعی) آنان با هم (در اثر تقصیر خودشان و توطئه‌ی استعمار در قرون اخیر) گسسته شده و از حیث مذهب (مانند شیعه و سنّی و فرقه‌های فرعی هر یک از آن دو)، سیاست (مانند احزاب و جناح‌ها و جهت‌گیری‌های ملّی و بین المللی) و نژاد (مانند عرب و عجم و هزاره و پشتو و فارس و کرد و بلوچ و ترک و مانند آن)، متفرّق (یعنی دچار تفرقه و تنازع) گردیده‌اند؛ مانند کسانی (از غیر مسلمانان، چون آیه درباره‌ی مشرکان است و از این جهت می‌فرماید «مانند کسانی») که خداوند درباره‌ی آنان فرموده است: ﴿مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛[۱] «از کسانی که دین خود را فرقه فرقه کردند و گروه گروه شدند، هر دسته‌ای به آنچه نزدشان است شادمانند» (یعنی هر مذهب و گروه و ملّتی به چیزی که برای خودش اختیار کرده، خرسند و قانع است و چیز دیگری را در بیرون از مذهب، گروه و ملّت خود نمی‌جوید و نمی‌پذیرد و بر نمی‌تابد)! چنانکه (به عنوان نمونه‌ای عینی و مشهود) غالباً (نه عموماً) مسلمانان سنّی (به معنای عام که شامل سلفیان هرگاه آنان را مسلمان بدانیم می‌شود)، از مسلمانان شیعه متنفّرند (شما ببینید چه اندازه تنفّر نسبت به شیعه وجود دارد و چه اندازه لعن و سبّ و تکفیر و تحقیر نسبت به آن‌ها در گفتارها و نوشتارهای مسلمانان سنّی دیده می‌شود که انسان را مضطرب و پریشان می‌کند.) و مسلمانان یک کشور (از یک ملّیت خاص)، با مسلمانان کشور دیگر (از ملّیّتی دیگر) بیگانه‌اند (یعنی آن‌ها را به خاطر اینکه آن سوی خط خیالی مرز هستند، از خود اجنبی می‌دانند و «بیگانه» می‌نامند، در حالی که یک خطّ موهوم، کسی را خودی و کسی را بیگانه نمی‌کند!) و مسلمانان عرب (خصوصاً این شیوخ متکبّر کشورهای عربی و وابستگان به آن‌ها)، از مسلمانان عجم (خصوصاً ایرانی‌ها) دوری می‌کنند (و آن‌ها را مجوس می‌نامند و تحقیر و توهین می‌کنند! انصافاً این برادران عرب ما خیلی متکبّرند! شما ببینید ما چند وقت است که به این‌ها می‌گوییم یک نفر از شما برخیزد و کتاب شریف «بازگشت به اسلام» را به عربی ترجمه کند تا مسلمانان عرب‌زبان در سراسر جهان از آن استفاده کنند، ولی یک نفر از میان آن‌ها پیدا نمی‌شود! ما برای بسیاری از آن‌ها پیغام فرستاده‌ایم که چنین کتاب بزرگی به فارسی نوشته شده و لازم است که به عربی برگردان شود، ولی تاکنون هیچ یک پاسخی نداده‌اند! چرا؟! شاید به همین دلیل که کتاب شریف «بازگشت به اسلام» به زبان فارسی و توسّط مردی خراسانی نوشته شده و برای عرب‌ها زشت است که دین خود را از عجم‌زبان‌ها فرا بگیرند! متأسفانه این قبیل تعصّبات وجود دارد.) و این به سبب جهل آنان به مشترکات یکدیگر (مانند اعتقاد همگی به مبانی اسلام و دشمنی همگی با کفر و شرک و احترام همگی به اهل بیت پیامبر) در اثر جدایی‌های مذهبی، سیاسی و نژادی است که هیچ یک اصلی در اسلام ندارد (چراکه اسلام، مذاهب را به رسمیت نمی‌شناسد و از سیاست‌بازی‌های مسلمانان منزّه است و نژاد را منشأ فضیلت نمی‌داند و با این وصف، جدایی‌های مسلمانان از یکدیگر از نظر آن بی‌اساس است، بر خلاف جدایی‌های آنان از کافران که مبتنی بر اصول اسلام است). روشن است که اگر آنان با هم (این طور قطع ارتباط نمی‌کردند بلکه) ارتباط کافی می‌داشتند، به اشتراکات (بنیادین و مهمّ) یکدیگر پی می‌بردند (چراکه ارتباط کافی باعث آشنایی می‌شود) و اختلافات یکدیگر را (در برخی عقاید و اعمال فرعی) بر مبنای اشتراکات‌شان (در عقاید و اعمال اصلی)، برطرف می‌کردند (به این معنا که در پرتو گفتگوهای سازنده بر پایه‌ی مبانی مشترک، به شناخت قول احسن و اجماع بر آن نائل می‌شدند). به عنوان مثال، مسلمانان سنّی، اگر با مسلمانان شیعه (علّت این مثال، اهمیّت، شهرت و اثرات عمیق و گسترده‌ی اختلاف شیعه و سنّی است که نماد اختلاف مسلمانان شده است. ضمناً تعبیر به «مسلمانان شیعه» می‌فرماید تا از ابتدا معلوم کند که شیعیان مسلمانند، بلکه مسلمان بودن آن‌ها را مفروغ عنه می‌گیرد و قابل بحث نمی‌داند؛ چراکه اعتقاد آن‌ها به اصول و مبانی اسلام مشهود است و با این وصف، اگر مسلمانان سنّی با آنان) ارتباط کافی می‌داشتند، در می‌یافتند که آنان به اصول اسلام (مانند توحید و نبوت و معاد) باور دارند و به مبانی آن (مانند نماز و روزه و زکات و حج) ملتزم‌اند (یعنی معتقدند و نوعاً عمل می‌کنند) و قرآن را (به عنوان یک قرائت رسمی) تحریف‌شده نمی‌دانند (با توجّه به اینکه اعتقاد به تحریف آن در میان آنان اعتقادی شاذّ و مهجور بوده و مورد اعراض آنان واقع شده است؛ همان طور که چنین اعتقادی در میان صحابه و تابعین نیز وجود داشته ولی با اقبال آنان مواجه نشده است.) و به همسر پیامبر بهتان نمی‌زنند (یعنی او را به ارتکاب فحشای مورد اشاره در سوره‌ی مبارکه‌ی نور متّهم نمی‌کنند و آیات این سوره درباره‌ی برائت او از این کار را قبول دارند، هر چند شمار اندکی از جاهلان عامّی و بی‌سوادشان به مادر خود تحت عناوین دیگری جسارت می‌ورزند و نسبت‌هایی می‌دهند، ولی با این حال هیچ یک از آنان نمی‌گوید او نعوذ بالله کار زشتی که سوره‌ی مبارکه‌ی نور از او نفی کرده را انجام داده است؛ چراکه آنان منکر قرآن نیستند.) و به صحابه‌ی آن حضرت، اهانت (یعنی سبّ) نمی‌کنند، مگر شماری اندک از عوام‌شان (که متأسفانه به سبب عامّی بودن و بی‌خبر بودن از احکام اسلام، این گناه کبیره را انجام می‌دهند و باعث بدنامی شیعه و بدبینی اهل سنت می‌شوند و به اختلاف مسلمانان با یکدیگر دامن می‌زنند، ولی گناه این شمار اندک را نباید به پایه‌ی همه‌ی آن‌ها نوشت. البته بسیاری از علمای آن‌ها هم مقصّرند که جلوی این عوام کالبهائم را نمی‌گیرند؛ با توجّه به اینکه عوام کالبهائم را نباید یله رها کرد تا لگد بپرانند و خرابی کنند، بلکه باید آن‌ها را بست و مراقبت نمود؛ ولی شاید این تقصیر علمای آن‌ها بیشتر به خاطر ترسشان از این عوام کالبهائم باشد؛ چراکه انصافاً این گلّه به قدری جاهل، هتّاک و متعصّب هستند که اگر یک عالم محترم از اهل تشیّع، آن‌ها را از بی‌احترامی به صحابه نهی کند، بلا فاصله او را به سنّی‌گری یا ناصبی‌گری متّهم می‌کنند و حتّی خود او را مورد بی‌احترامی قرار می‌دهند و چه بسا بی‌آبرو می‌کنند! طبیعی است که این آقایان علما هم با توجّه به مبنای فقهی عجیب‌شان که عدم وجوب امر به معروف و نهی از منکر در صورت خوف از ضرر است، آن‌ها را به حال خودشان وا می‌گذارند و در برابرشان سکوت می‌کنند! غافل از اینکه وظیفه‌ی علما، امر به معروف و نهی از منکر است و نباید از ترس آبروی خود در انجام این وظیفه‌ی مهم کوتاهی کنند. شما ببینید سیّدنا المنصور را که چه طور در بخشی از این کتاب، بدون هیچ ملاحظه و مماشاتی، از بی‌احترامی به صحابه نهی فرموده و احترام به آن‌ها را مانند احترام به پدر و مادر لازم دانسته است. روشن است که این موضع صریح و قاطع ایشان، بسیاری از سفهاء شیعه را ناخشنود کرده و از اطراف ایشان پراکنده ساخته است؛ همچنانکه برخی از آن‌ها به انحاء مختلف از ایشان استفتا کردند که حکم بی‌احترامی به صحابه چیست، ولی هر بار همان پاسخ صریح و قاطع را شنیدند و عجیب آنکه به جای تنبّه و توبه به درگاه خداوند از این کار زشت و تفرقه‌انگیز، در برابر سیّدنا المنصور موضع دشمنی گرفتند!! لذا کسانی به زعم خودشان این بزرگوار را نصیحت کردند که مانند دیگران مواضع خودش را بپوشاند و این افراد را دلگرم کند و برای خودش نگاه دارد و به اصطلاح مقداری سیاست داشته باشد، ولی ایشان فرمودند که لعنت بر این سیاست! چراکه این بزرگوار نیازی به این عوام کالبهائم ندارد تا بخواهد با گفتار خلاف شرع، آن‌ها را به گرد خودش جمع کند. این‌ها همان بهتر که به گرد رهبران منافق و فریبکارشان جمع باشند تا برای یکدیگر چاپلوسی کنند و هم را بفریبند! منصور هاشمی خراسانی با این قبیل هتّاکان بی‌عقل کاری ندارد. اگر قرار باشد زمینه‌ساز ظهور مهدی و عالم‌ترین مرد حاضر به اسلام هم سیاست‌باز باشد و مردم را فریب بدهد، دیگر چه چیزی از اسلام می‌ماند؟! آن وقت فاتحه‌ی اسلام را باید خواند! البته کسانی که از عقلانیّت و اخلاق بهره‌مندند، نه تنها به سبب این رویکرد سیّدنا المنصور از ایشان فاصله نمی‌گیرند، بلکه به ایشان نزدیک‌تر می‌شوند و همانان برای این بزرگوار کافی خواهند بود؛ چراکه یک عاقل مؤدّب، از هزار جاهل متهتّک بی‌نیاز می‌کند.) و با این وصف، دلیلی (شرعی) برای دشمنی با (عموم) آنان نیست (چون به خاطر سفاهت شماری از شیعیان، نمی‌توان با همه‌ی آنان دشمنی کرد). من بسیار آزرده‌ام (این از دلسوزی و خیرخواهی این بزرگوار برای مسلمانان است که از دیدن اختلافات آنان با یکدیگر غصّه می‌خورد و رنج می‌کشد) از اینکه می‌بینم بسیاری از مسلمانان سنّی در عربستان، عراق، سوریه، پاکستان، افغانستان و جاهای دیگر (چون متأسفانه جاهای زیادی هست و این‌ها را نام برد تا دانسته شود که بر روی جهان اسلام اشراف دارد و از اوضاع کشورهای منطقه مطلع است و از روی علم تفصیلی سخن می‌گوید، نه از روی علم اجمالی یا حدس و گمان)، جنگ با مسلمانان شیعه را جهاد می‌پندارند و بر جنگ با کافران حربی (که در ذمّه یا صلح با مسلمانان نیستند) ترجیح می‌دهند (چون معتقدند که خطر شیعه برای مسلمانان از خطر یهود و نصارا بیشتر است، در حالی که هم‌اکنون این شیعه است که در لبنان مقابل یهود و در ایران مقابل یهود و نصارا ایستاده است و بیشتر کشورهای سنّی مذهب هم‌پیمانان یهود و نصارا هستند، ولی با این حال، این جاهل‌ها می‌گویند که خطر شیعه برای اسلام از خطر یهود و نصارا بیشتر است و نمی‌گویند که خطر اصلی از جانب این دولت‌های عرب و اتفاقاً غیر شیعه است که حافظ منافع غرب در منطقه هستند!)؛ در حالی که عقاید و اعمال مسلمانان شیعه، هر چند تفاوت‌هایی (قابل توجّه و غیر قابل انکار) با عقاید و اعمال مسلمانان سنّی دارد (همان طور که عقاید و اعمال مسلمانان سنّی هم با یکدیگر تفاوت‌هایی دارد)، در چهارچوب اسلام است (یعنی اصول تشیّع که عبارت از عدل و امامت است، قطعاً و مسلّماً از چهارچوب اسلام خارج نیست و اعمال آنان مانند متعه نیز اجماعاً جزئی از اسلام بوده و در نسخ آن اختلاف است) و با این وصف، جنگ با آنان (به اعتبار خارج بودن آنان از اسلام) وجهی ندارد (چون جنگ به این اعتبار با کسانی وجیه است که عقاید و اعمالشان یقیناً خارج از اسلام باشد)، بلکه دوستی با آنان ضروری است (چراکه عقلاً به تقویت جبهه‌ی اسلام و تضعیف جبهه‌ی کفر می‌انجامد و شرعاً مصداق ولایت مؤمنین است که واجب شمرده می‌شود). من با بسیاری از مسلمانان سنّی گفتگو کرده‌ام (این همان مقام شهادت این عبد صالح است که سخن خود را مبتنی بر مشهودات می‌کند)؛ آنان (یعنی بسیاری از مسلمانان سنّی) درباره‌ی مسلمانان شیعه، چیزی نمی‌دانند، مگر چیزی که (غیر مستقیم و مع الواسطه) از مسلمانان سنّی شنیده‌اند (به این ترتیب که از آن‌ها شنیده‌اند: شیعه چنین می‌گوید یا چنان می‌کند، بدون اینکه خود از شیعه دیده و شنیده باشند)؛ چراکه آنان با مسلمانان شیعه (از نزدیک و با حسن نیّت) گفتگو نمی‌کنند و کتاب‌های معتبرشان را نمی‌خوانند (هر چند کتاب‌های غیر معتبر و عامیانه‌ی آنان را که معلوم نیست چه کسی نوشته است و در آن‌ها سخنان سخیفی هست در بوق و کرنا می‌کنند، ولی به کتب علمی شخصیت‌های تراز اوّل آنان مانند شریف مرتضی و ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی اعتنایی نمی‌کنند که در آن‌ها مطلب غریب و منکَری نیست و بسیار متین و معقول است) و در حالی آنان را تکذیب می‌کنند که علمی به آراء (اعتقادی و فقهی) و دلایل‌شان (از قرآن و سنّت) ندارند؛ مانند کسانی که خداوند درباره‌ی آنان فرموده است: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ ۚ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ؛[۲] «بل چیزی را تکذیب کردند که به علم آن احاطه نیافتند و تأویل آن به آن‌ها نرسیده است! این گونه کسانی که پیش از آن‌ها بودند تکذیب کردند؛ پس نگاه کن که عاقبت ستمکاران چگونه بود!»؛ در حالی که مسلمانان شیعه، (فی الجمله) به کتاب‌های معتبر مسلمانان سنّی مراجعه دارند (و در کتابخانه‌های آن‌ها صحاح ستّه و سایر کتب حدیثی اهل سنّت و همچنین تفاسیر و فقه و اصول آنان به فراوانی دیده می‌شود) و آراء (اعتقادی و فقهی) و دلایل‌شان (از قرآن و سنّت) را بررسی می‌کنند، هر چند (طبیعتاً) نه به اندازه‌ی آراء و دلایل خود (و تعمّق لازم را ندارند و این باعث می‌شود که بعضاً به روایاتی از کتب اهل سنّت تمسّک کنند که با معیارهای اهل سنّت ضعیف شمرده می‌شود و مورد قبول خود آن‌ها نیست).

واقع آن است که (با کمال تأسّف) بسیاری از آراء و دلایل مسلمانان (از مذاهب گوناگون)، به گوش بسیاری از آنان نرسیده (یعنی بسیاری از آنان اصلاً خبر ندارند که فلان مذهب اسلامی چه نظری درباره‌ی فلان موضوع دارد و دلیلش برای آن چیست) و با این وصف، روشن است که آنان نمی‌توانند شناختی درباره‌ی آن‌ها (یعنی این آراء و دلایل) داشته باشند. در حالی که ناآشنایی مسلمانان با آراء و دلایل یکدیگر (در یک فرآیند طبیعی و متقابل)، باعث بدگمانی، بدگویی و بدکاری آنان نسبت به یکدیگر (یعنی همه‌ی کنش‌های بدی که می‌توان نسبت به کسی داشت) و (در نتیجه) سلطه‌ی دشمنان اسلام بر آنان (با سوء استفاده از شقاق و اختلاف آنان با یکدیگر) می‌شود. (این واقعاً یک مصیبت عظماست.) به علاوه، (مصیبت عظمای دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه) اکتفا به آشنایی با آراء و دلایل خود و پرهیز از آشنایی با آراء و دلایل دیگران (یعنی اینکه فقط آراء و دلایل مذهب خودت را بررسی کنی و آراء و دلایل سایر مذاهب مسلمان را بررسی نکنی)، امکان آگاهی از ضعف‌های (اعتقادی و عملی مذهب) خود و قوّت‌های (اعتقادی و عملی مذاهب) دیگران را سلب می‌کند (چون مذهب خودت تا وقتی که مذهب دیگری را نشناخته‌ای، بهترین مذهب برایت جلوه می‌کند، در حالی که لزوماً این طور نیست) و مانع از شناخت «قول أحسن» (یعنی نظر بهتر) و اتّباع آن می‌شود (چون شناخت نظر بهتر و پیروی از آن هنگامی امکان دارد که نظرات مختلف شناخته و مقایسه شوند، نه اینکه تنها یک نظر شناخته شود)؛ در حالی که خداوند بلندمرتبه فرموده است: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ؛ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ؛[۳] «پس بندگانم را بشارت ده؛ همانانی که هر سخن را می‌شنوند و از بهتر آن تبعیّت می‌کنند؛ آنان هستند که خداوند هدایت‌شان کرده است و آنان هستند که دارندگان عقل‌هایند»! (سیّدنا المنصور کلمه‌ی «القول» در این آیه‌ی شریفه را «هر سخن» به معنای «همه‌ی سخن‌ها» ترجمه فرموده که کاملاً صحیح است؛ چراکه الف و لام در سر آن، الف و لام جنس است و بر مطلق سخن دلالت می‌کند و به همین اعتبار، پیروی کردن از بهترین آن معنا دارد، در حالی که برخی مفسّران این کلمه را یک سخن خاص مانند سخن خداوند ترجمه می‌کنند، در حالی که با این ترجمه، توجیه پیروی از بهترین آن دشوار است؛ چراکه سخن خداوند، بهتر و بدتر ندارد و همه‌اش به یک اندازه خوب است، مگر آنکه بر مستحب نسبت به واجب در اوامر او حمل شود که بر خلاف ظاهر است و نیاز به قرائن کافی دارد؛ فارغ از آنکه هر کس به واجبات اوامر خداوند بسنده کند، گمراه و بی‌عقل نیست و با این وصف، حمل کلمه‌ی «القول» در این آیه‌ی شریفه بر خصوص سخن خداوند مشکل است، بلکه صحیح نیست.

این جهت دوم جهل مسلمانان بود که باید بکوشیم و دعا کنیم خداوند آنان را از آن رهایی دهد إن شاء الله.

و السّلام علیکم و رحمت الله)

↑[۱] . الرّوم/ ۳۲.
↑[۲] . يونس/ ۳۹.
↑[۳] . الزّمر/ ۱۷ و ۱۸.
هم‌رسانی
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک گذارید، تا به گسترش علم و معرفت دینی کمک کنید. شکرانه‌ی یاد گرفتن یک نکته‌ی جدید، یاد دادن آن به دیگران است‌.
رایانامه
تلگرام
فیسبوک
توییتر
می‌توانید این مطلب را به زبان‌های زیر نیز مطالعه کنید:
اگر با زبان دیگری آشنایی دارید، می‌توانید این مطلب را به آن ترجمه کنید. [فرم ترجمه]
برای شنیدن صوت درس سیزدهم اینجا را کلیک کنید.