(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
در درس قبل روشن شد که رضایتها و کراهتهای انسان، هرگاه مبتنی بر رضایتها و کراهتهای خداوند نباشد، مانع شناخت حق میشود؛ چراکه حق کامل است و به اقتضای کمال خود، سازگار با رضایتها و کراهتهای خداوند است، نه سازگار با رضایتها و کراهتهای انسان که کامل نیست و پر از نقایص علمی و عملی است. از این رو، سیّدنا المنصور بر)
[لزوم تسلیم شدن در برابر رضایت و کراهت خداوند]
(تأکید میکند و میفرماید:) شکّی نیست که مقتضای مسلمانی (یعنی چیزی که مسلمان بودن آن را اقتضا میکند)، ترک رضایت و کراهت خود (هرگاه معارض با رضایت و کراهت خداوند باشد) و تسلیم شدن در برابر رضایت و کراهت خداوند است؛ چنانکه (کلمهی «مسلمان» به معنای کسی است که تسلیم باشد و) خداوند فرموده است: ﴿فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا﴾؛[۱] «پس خدای شما خدایی یگانه است؛ پس برای او تسلیم شوید» و فرموده است: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾؛[۲] «و نمیخواهید مگر آنکه خداوند پروردگار جهانیان بخواهد» (ظاهراً این إخبار در مقام إنشاء است؛ به این معنا که خواست شما باید تابع خواست خداوند پروردگار جهانیان باشد)؛ چراکه رضایت و کراهت معقول (یعنی ناشی از عقل)، تابع حسن و قبح چیزهاست (چراکه عقل از حسن چیزها رضایت و از قبح آنها کراهت دارد) و چنانکه (در مبحث «مبنای حسن و قبح») روشن شد، حسن و قبح چیزها، تابع خداوند (به حیث خالق یا شارع آنها) است و کسی که رضایت و کراهت خود را (در موارد تعارض، خواه در حوزهی عقاید با معتقد شدن به چیزهایی که خداوند نخواسته و خواه در حوزهی اعمال با انجام کارهایی که خداوند از آنها نهی کرده است) بر رضایت و کراهت خداوند مقدّم میدارد (مانند گناهکاری که به خاطر لذّت نفس، مرتکب گناه میشود یا ظالمی که به خاطر حفظ نظام خود، در برابر دعوت سیّدنا المنصور به سوی خلیفهی خداوند میایستد)، مؤمن نیست (میفرماید «مؤمن» نیست و نمیفرماید «مسلمان» نیست تا حمل بر تکفیر چنین کسی نشود؛ با توجه به اینکه چنین کسی، مادام که اقرار به اسلام دارد، ممکن است مسلمان اصطلاحی و حدّاقلی محسوب شود، ولی مؤمن به معنای ملتزم به اسلام خود نیست و این موضوعی است که در بخش «شناخت اسلام» مبحث «اعتقادی بودن اسلام» و «عملی بودن ایمان» تبیین میفرماید)؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾؛[۳] «پس نه به پروردگارت سوگند ایمان نمیآورند تا آن گاه که تو را در آنچه میانشان درگیرد حاکم سازند و سپس در نفسهای خود تشویشی از آنچه حکم میکنی نیابند و کاملاً تسلیم شوند» (خداوند در این آیه قسم خورده است که هیچ کس جز با تسلیم شدن کامل در برابر حکم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مؤمن محسوب نمیشود) و فرموده است: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾؛[۴] «آن به این سبب بود که آنان چیزی که خداوند نازل کرد را خوش نداشتند، پس اعمالشان را نابود کرد» (یعنی چیزی که معیار شناخت اقتضا کرده یا شریعت حکم کرده است را خوش نداشتند و تابع هوای نفس خود شدند و این باعث شد که اعمال بدی انجام بدهند یا اعمال خوبشان نادیده گرفته شود) و فرموده است: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾؛[۵] «آن به این سبب بود که آنان از چیزی پیروی کردند که خدا را به خشم آورد و خشنودی او را ناخوش داشتند، پس اعمالشان را نابود کرد»! (یعنی به چیزی رضایت یافتند که خداوند از آن کراهت دارد و از چیزی که مورد رضایت خداوند است کراهت پیدا کردند و این انحراف شایعی است که هر کس میتواند مصادیق آن را در خودش و در کسانی که پیرامونش هستند و خصوصاً اصحاب سیاست و وابستگانشان ببیند. به هر حال، این آیات به روشنی نشان میدهد که زاویه پیدا کردن با رضایت و کراهت خداوند موجب خروج از ایمان و حبط اعمال میشود؛ لذا انسان باید بسیار مراقب باشد که از آنچه خداوند پسندیده است بدش نیاید و به آنچه خداوند نپسندیده است راضی نشود و خواسته یا ناخواسته به معارضه با خداوند برنخیزد. این ورطهی بسیار خطرناکی است که مردم باید دربارهی آن هوشیار باشند و به همین سبب، سیّدنا المنصور به آنان هشدار میدهد و میفرماید که مراقب باشید با ارادهی الهی به جنگ برنخیزید، مانند فرعون که وقتی از ارادهی خداوند دربارهی موسی آگاهی یافت، به جنگ با آن برخاست و کوشش کرد که از تحقّق آن جلوگیری کند، تا جایی که دستور داد همهی فرزندان پسر بنی اسرائیل را پس از تولّد بکشند تا شاید به زعم خود از تولّد موسی جلوگیری کند! در حالی که ارادهی حتمی خداوند قابل تغییر نبود و او باید خودش را با آن وفق میداد و در برابر آن تسلیم میشد تا جان و آبرویش حفظ شود و مورد آمرزش قرار گیرد، ولی او حماقت کرد و به ضدّیت با ارادهی خداوند برخاست و لذا به همان سرنوشتی که خداوند برایش مقدّر کرده بود و او حاضر به قبولش نبود یعنی زوال حکومتش دچار شد، فقط با یک مقدار زحمت و نکبت بیشتر! فرعونهای امروز هم که در برابر دعوت سیّدنا المنصور ایستادهاند تا به زعم خود مانع تحقّق وعدهی خداوند شوند و از ظهور مهدی جلوگیری کنند، در اشتباه هستند و با این شیوه تنها زحمت و نکبت خود را بیشتر میکنند! آنها هم باید از فرعون پیش از خود عبرت بگیرند و دست از معارضه با ارادهی الهی بردارند و بیهوده خود را در برابر این عبد صالح قرار ندهند؛ چراکه روشن است نمیتوان با مشیّت خداوند درافتاد و انسان باید با آن هر چند بر خلاف میلش باشد کنار بیاید! این تسلیم شدن در برابر قضای الهی باعث میشود که انسان به جای آنکه به زبالهدانی تاریخ پرتاب شود، در جایگاهی مناسب شأن خود باقی بماند و به سعادت دنیا و آخرت برسد. لذا ما به کسانی که این شیطنتها و شرارتها را در برابر سیّدنا المنصور میکنند و این تبلیغات کاذب و خبیث را بر ضدّ نهضت اسلامی ایشان مدیریت میکنند توصیه میکنیم که خود را بیهوده به زحمت نیندازند و عاقبت خود را سختتر و دردناکتر نکنند؛ چراکه دیگر دوران یکّهتازی آنها به سر آمده و دوران حاکمیّت خداوند آغاز شده و با این وصف، به نفع آنهاست که دست از لجبازی و خیرهسری در برابر خداوند بردارند و خود را به همراه سایر مردم به این رود خروشان معرفت و هدایت بیندازند تا به جای هلاکت به رستگاری برسند و در گوشهای مناسب شأن خود باقی بمانند. اینکه اینها از فرط طمعکاری و حرص قدرت، حاضر نباشند یک قدم از میانهی راه کنارتر بروند تا کاروان سیّدنا المنصور عبور کند، به ضررشان تمام میشود؛ چراکه با این دندانگردی و بغاوت، این کاروان مجبور خواهد شد از روی آنها عبور کند و آنها را پایمال سازد و آن گاه حتّی یک وجب جا هم برای آنها باقی نخواهد ماند! این واقعاً حماقت است، ولی ظاهراً حماقت سنّتی تاریخی در میان ستمکاران است که آن را از یکدیگر ارث میبرند! تردیدی نیست که خداوند سرنوشت جهان را به اینها تفویض نکرده است که تا ابد هر کاری که میخواهند بکنند و هر کاری که نمیخواهند را مانع شوند، بلکه سرنوشت جهان را خود در دست گرفته است و از این رو، هر کس را بخواهد بالا میبرد و هر کس را بخواهد پایین میآورد و در این میان، عاقلانهترین کار راضی شدن به رضای او و تسلیم شدن به قضای اوست؛ کاری که ظاهراً از عهدهی قدرتمندان جاهطلب ساخته نیست و به همین خاطر، عاقبت آنها شبیه هم است!
به هر حال، سیّدنا المنصور)
[تبعات پیروی از اهواء نفسانی]
(را یاد میکند و با خیرخواهی دربارهی آنها هشدار میدهد و میفرماید:) بنابراین، ترک پیشداوریها (یعنی داوریهای پیش از شناخت)، پیشذهنیّتها (یعنی تصوّرات پیش از شناخت) و پیشفرضهای ناشی از اوهام (یعنی پندارهای بیاساس)، عواطف (یعنی احساسات مثلاً ملّی یا مذهبی) و سلایق (یعنی پسندها و ناپسندهای ناشی از ذوق)، مقدّمهی شناخت (یعنی پیشنیاز آن که مقدّم بر آن است) شمرده میشود و برای تحقّق آن، ضروری است (با توجّه به اینکه بدون آن ممکن نیست). در حالی که اکنون (در زمان ما)، ذهن مسلمانان، به دنبال صدها سال تبعیّت از ظنون (در قالب تقلید از مذاهب و روایات واحد) و تأثّر (یعنی اثرپذیری ارادی یا غیر ارادی) از تبلیغات ظالمان (که سلسله بعد از سلسله بر آنها حکومت کردهاند و هر کدام عقاید و اعمال مورد علاقهی خود را بر آنها تحمیل نمودهاند یا میانشان ترویج دادهاند)، پر از پیشداوریها، پیشذهنیّتها و پیشفرضهایی است که اصلی در اسلام (یعنی قرآن و سنّت حقیقی و عقل سلیم) ندارد و به مرور زمان (در دورههای مختلف مثلاً دورهی بنی امیّه یا دورهی بنی عبّاس یا حتّی بعدها در دورهی صفویه) حادث شده و رواج یافته، تا جایی که به عنوان مسلّمات (یعنی اموری که جا افتاده و مورد توافق عامّهی مسلمانان یا عامّهی پیروان یک مذهب است) پذیرفته شده و تردید در آنها (اگرچه با تکیه بر قرآن و سنّت حقیقی و عقل سلیم) غیر قابل قبول (بلکه عجیب و جنجال برانگیز) است (مانند حقایقی که در این کتاب شریف بر اساس یقینیات اسلام تبیین شده و بر خلاف برخی از این امور جاافتاده است). بدون شک (با توجّه به اینکه تبعات آن کاملاً مشهود است)، این فتنهی (یعنی عامل گمراه کنندهی) عظیمی است که شناخت را برای آنان بسیار دشوار کرده است؛ چراکه پیشداوریها، پیشذهنیّتها و پیشفرضهای آنان، به مثابهی مبانی شناخت آنان (یعنی اموری که شناخت آنان مبتنی بر آن است) عمل میکنند و همهی استدلالها و استنباطهای آنان را در حوزههای مختلف (مانند عقاید که جای استدلال است و احکام که جای استنباط است)، تحت تأثیر قرار میدهند و (به تبع خدشهای که در آنها وجود دارد) مخدوش میسازند. به علاوه، روحیّه (یعنی حالت روانی حاکم بر آنان که بر روی رفتار آنان اثر مستقیم میگذارد)، شخصیّت (یعنی سبک و الگوی فکری و رفتاری آنان) و فرهنگ (یعنی جهانبینی و آداب و رسوم) آنان را نیز (که تا حدّ زیادی تابع همین پیشداوریها، پیشذهنیّتها و پیشفرضهای جاافتاده است) شکل میدهند و از اسلام (حقیقی) دور مینمایند؛ چنانکه روحیّه، شخصیّت و فرهنگ آنان، (در حال حاضر) از عقلانیّت، اخلاق و واقعگرایی اسلامی (که سه مؤلّفهی بسیار مهم در اسلام است)، فاصله گرفته و از سفاهت (یعنی عقلگریزی)، خشونت (یعنی استفادهی غیر ضروری از زور) و خرافات جاهلی (یعنی انگارههای عامیانه و بیبنیاد)، پر شده و این مصیبتی است که قابل انکار نیست (با توجّه به اینکه نمودهای آن در سراسر جهان اسلام قابل مشاهده است. ببینید چگونه سیّدنا المنصور مانند یک روانشناس متبحّر، بیماریهای روحی و روانی امّت را میشکافد و تجزیه و تحلیل میکند. این گفتار ایشان یک روانشناسی اجتماعی و آسیبشناسی بسیار عمیق است و توجّه به آن توسّط اندیشمندان و دلسوزان جهان اسلام میتواند به بهبود این وضعیّت یاری رساند). أهواء نفسانی (به جای آموزههای ناب و اصیل اسلامی)، زمام آنان را به دست گرفته و (به عنوان محرّک اصلی) آنان را در زمین به جنبش (یعنی فعّالیت) درآورده است و با این وصف، اسلام تنها پوششی (یعنی نقابی ریاکارنه و فریبنده) بر روی هوسرانیهای آنهاست؛ چنانکه بسیاری از آنان، شرک به خدا (مانند تجزیهی او به اعضا و جوارح مختلف و توصیف او به صفات جسم) را توحید (مینامند؛ مانند این سلفیهای ناآگاه که این قبیل شرکیّات را در کتابهایی موسوم به «توحید» منتشر میکنند و خود را «موحّدون» میپندارند، در حالی که در شرک غرق شدهاند و خود نمیدانند!) و تغلّب (یعنی سلطهجویی از راه قهر و غلبه)[۶] بر مسلمانان را (که امثال داعش انجام میدهند) خلافت (مینامند؛ در حالی که خلافت در اسلام مطلقاً از این طریق محقّق نمیشود و طریق آن منحصر به چیزی است که سیّدنا المنصور در این کتاب تبیین میفرماید) و کشتن کودکان (در عملیاتهای انتحاری و جنگها و قتل عامهای مختلف) را جهاد (مینامند؛ چنانکه نمونههای آن را در عراق، سوریه، یمن و افغانستان مشاهده میکنیم) و سرقت اموال (مسلمانان مخالف با خود یا کافران ذمّی) را غنیمت (میشمارند، در حالی که غنیمت احکام خاصّی دارد و بر این موارد صدق نمیکند) و قتل خویشتن (در قالب عملیات انتحاری) را شهادت مینامند (در حالی که هیچ اصلی در قرآن و سنّت و عقل ندارد و بلکه آشکارا در تضاد با آموزههای اسلام است و از بزرگترین گناهان شمرده میشود و در بسیاری از موارد نیز به نقض غرض انتحار کننده میانجامد؛ به این ترتیب که باعث مرگ خودش و بسیاری از مسلمانان بیگناه میشود، ولی به کافران حربی خراشی نمیرساند! به علاوه، روشن است که غرض اسلام از جهاد، نابودی کافران و حفظ مسلمانان است، نه نابودی کافران و مسلمانان با هم؛ لذا هر کاری که به نقض غرض اسلام میانجامد حرام است. خلاصه بسیاری از آنان بر روی نامشروعترین کارهای خود، نامهای شرعی میگذارند) تا بدین شیوه، مسلمانان را بفریبند و به نام رضای خداوند، رضای نفس أمّاره را برآورند (این افشای انگیزهها و نیّات واقعی این منحرفین از اسلام است که این انسان بزرگ با شجاعت انجام میدهد)؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾؛[۷] «میخواهند خدا و کسانی که ایمان دارند را بفریبند، در حالی که جز خودشان را فریب نمیدهند و نمیفهمند» و فرموده است: ﴿وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى ۖ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾؛[۸] «و سوگند میخورند که مرادی جز خوبی نداشتیم، در حالی که خداوند شهادت میدهد که آنان دروغگویانند»! گفته میشود کار به جایی رسیده است که فاحشههایی از میان آنان (یعنی زنانی که واقعاً در کشورهای خود زناکار بودهاند و حالا برای کسب درآمد بیشتر به این معرکه شتافتهاند و یا زنانی که سابقاً پاک بودهاند و بعداً با فرو غلتیدن در این منجلاب زناکار شدهاند)، با (استناد به) فتوای منسوب به برخی مفتیان آل سعود (که از امّهات فتنه در جهان اسلامند، هر چند گویا اخیراً پس از آنکه مورد سرزنش علما و مسلمانان جهان قرار گرفتهاند، فتوای خود را پس گرفتهاند یا بر خلاف اصل و ظاهر مدّعی شدهاند که حساب رسمیشان در اینترنت هک شده و این در حالی است که گفته میشود هنوز شماری از زنان خصوصاً از اروپا و کشورهایی مانند تونس با استناد به این فتوا عمل میکنند و) برای زنا (با توجّه به اینکه نکاح بدون رعایت عدّه و حدود شرعی زنا محسوب میشود و جهل به آن با توجّه به اینکه از ضروریّات اسلام است عذر نیست) با مفسدان در زمین (یعنی داعشیها)، به سوریه و عراق میروند و نام آن را جهاد نکاح مینهند تا (از یک سو با تلویث نام مبارک «جهاد» که از شعائر اسلام است) مایهی وهن اسلام (یعنی بدنامی آن در جهان) شوند و (از سوی دیگر با حضور و خدمات جنسی خود، عدّهای هوسران را از سراسر دنیا به سوی خود بکشانند و هوسرانان حاضر را نیز در میدان این جنگ کثیف نگاه دارند و به این ترتیب) به جنگ مسلمانان با هم، دامن زنند، در حالی که غرض از جهاد، اقامهی احکام اسلام است نه اضاعهی احکام آن و کسانی که خود روشنترین احکام آن دربارهی فروج (یعنی نوامیس) و دماء (یعنی خونهای) مسلمانان را (از طریق نکاح غیر شرعی و قتل غیر شرعی) ضایع میکنند، مجاهد نیستند، بلکه محارب و مفسد در زمینند! (که یک عنوان خاص در اسلام است و احکام و حدود خاصّی بر آن مترتّب میشود.) چنانکه کمی دورتر از آنان، مسلمانان مظلوم در فلسطین (که دقیقاً در کنار سوریه است)، (چندین دهه است که) به دست کافران جبّار (اسرائیلی) کشته و (از خانههای خود) آواره میشوند و کسی نیست که برای دفاع از آنان، به میدان درآید (نه اینکه تنها به دفاع سیاسی و از راه دور و مثلاً محکوم کردن و اعتراض کردن بسنده کند، بلکه عملاً و علناً وارد میدان جهاد شود و شرّ این صهیونیستهای شرور را از سر این مسلمانان ضعیف کم کند) و مسلمانان مستضعف (یعنی گرفتار در سرزمین خود و عاجز از هجرت) در آفریقای مرکزی، به دست کافران وحشی، (در خیابانها و در پیش چشمان ناظران) سلاخی و سوزانده میشوند و کسی نیست که برای حفظ آنان، اقدام کند؛ چراکه باریکههای کوچک فلسطین (مانند غزّه) و دشتهای گرم آفریقای مرکزی، جذّابیّتی برای این مجاهدان در راه نفس (نه در راه خداوند) ندارد! (یعنی اینها نمیخواهند خود را به این مناطق برسانند نه اینکه نمیتوانند. البته امروز باید به این مناطق که سیّدنا المنصور از باب نمونه یاد کرده است، میانمار را هم افزود؛ چراکه اخیراً کافران در این کشور از هیچ جنایتی بر ضدّ مسلمانان آن فروگذار نمیکنند و به کشتار گستردهی مردان و زنان و کودکانشان میپردازند و نمونهی کاملی از یک توحّش افسارگسیخته را به نمایش میگذارند، ولی هیچ یک از کشورهای اسلامی برای دفاع از مسلمانان این کشور اقدامی نمیکند. سیّدنا المنصور به همهی این مناطق نظر دارد و وقایع تلخ آنها را رصد میکند، ولی متأسفانه کاری از دستش ساخته نیست؛ چراکه همهی نیرو و امکانات در اختیار این حاکمان قلدر و بیغیرت کشورهای اسلامی است و نیرو و امکاناتی در اختیار این بزرگوار نیست. حقیقتاً این از دنائت و پستی دنیا است که همهی نفر و مال و سلاح در اختیار ظالمانی است که جز قدرت دغدغهای ندارند و در اختیار عادلان مصلح هیچ چیز نیست! البته از سفاهت مردم نیز شمرده میشود که ظالمان را با نفر و مال و سلاح خود یاری میکنند تا قدرت خود را بیفزایند و شکمهای خود را بزرگتر کنند، ولی عادلان را خوار میدارند و هیچ نصرتی نمیرسانند که بتوانند این مشکلات را برطرف کنند! لذا واضح است که این وضعیّت اسفبار، کیفر اعمال این مردم است و این مردم لیاقت آن را دارند.
در ادامه سیّدنا المنصور حکم مشارکت این مردم در جنگهای مسلمانان با یکدیگر به جای جنگ با کافران را تبیین میکند و میفرماید:) هیچ شکّی نیست که امروز، جنگهای مسلمانان با یکدیگر در سوریه، عراق، افغانستان و پاکستان، نه بر پایهی اسلام، که بر پایهی هوای نفس (از قبیل حبّ قدرت و عطش حکومت و عصبیّت قومی و مذهبی) است و تبعاً هر کس که در آن کشته میشود، بر خلاف پندار خود شایستهی دوزخ است (چراکه خداوند در قرآن برای مرتکب این اعمال وعدهی دوزخ داده است. با این حال، میفرماید «شایستهی دوزخ است» و نمیفرماید «اهل دوزخ است» با توجّه به اینکه آن در اختیار خداوند است که کسی از آنان را با توجّه به جهل و نیّت خیرش ببخشد یا نبخشد، ولی قدر مسلّم این است که آنان استحقاق دوزخ را دارند و بخشایش خداوند نیز واجب و قطعی نیست)؛ همچنانکه (با توجّه به کثرت ادلّهی عقلی و شرعی) واضح است کسانی که (به گونهی مؤثّر) مسلمانان را به این جنگها تحریض میکنند، مفسد در زمیناند و قتل آنان، بر هر مسلمانی که متمکّن از آن باشد (یعنی توانایی آن را از حیث بدنی یا تسلیحاتی یا مالی داشته باشد)، واجب است (چراکه کندن ریشهی فساد و جلوگیری از قتل بسیاری از مسلمانان محسوب میشود).
حاصل آنکه شناخت، تنها برای کسی میسّر خواهد شد که نفس خود را از حبّ و بغضهای بیپایه، خالی کرده باشد و پیشذهنیتها و پیشداوریهای خود را کنار نهاده باشد و پسندها و ناپسندهای خود را بر پسندها و ناپسندهای خداوند، مبتنی ساخته باشد (و چنین کسی بسیار نادر است؛ لذا اکثر مردم حق را نمیشناسند و انکار میکنند).
والسلام علیکم و رحمت الله