یکی دیگر از موانع شناخت، «تقلید» است و آن، پیروی از گفته یا کردهی دیگری بدون دلیل است که در پنج گونه، رواج یافته است:
[تقلید از پیشینیان]
[تقلید از عالمان]
[تقلید از اکثریّت]
[تقلید از ظالمان]
[تقلید از کافران] [بازگشت به اسلام، ص۴۳]
یکی از گونههای رایج تقلید، پیروی از گفته و کردهی پیشینیان است... این از آن روست که بسیاری میپندارند گفته و کردهی پیشینیانشان، لزوماً از گفته و کردهی آنان درستتر است؛ در حالی که این پندار، توهّمی بیش نیست و بنیادی بر عقل ندارد؛ چراکه بدون شک، درستتر بودن یا نبودن گفته و کردهی آدمی، از زمان تولّد او تبعیّت نمیکند، بل تابع مطابقت بیشتر یا کمتر آن با عقل است که ملازمهای با تقدّم یا تأخّر وجود آدمی ندارد؛ همچنانکه بحثی در نادرستی بسیاری از گفتهها و کردههای پیشینیان نیست... این به آن معناست که پیروی از پیشینیان به اعتبار تقدّم زمانی آنان، بر خلاف اصول اسلام، بلکه ضروریات آن است؛ بنا بر اینکه ضروری اسلام هر چیزی است که از صریح کلام خداوند در کتابش دانسته میشود و عدم لزوم پیروی از پیشینیان، بدون شک از قبیل آن است... با این وصف، روشن است که اعتقاد به لزوم پیروی از پیشینیان، اصلی در اسلام ندارد و از عقاید مشرکان است و از این حیث مانع شناخت شمرده میشود که اهل آن، حق را در صورتی که بر خلاف گفتهها یا کردههای پیشینیان باشد، باطل میپندارند؛ با توجه به اینکه به زعمشان، آن اگر حق بود، بر پیشینیان پوشیده نمیماند و هر چه بر پیشینیان پوشیده مانده، بدعت است. [بازگشت به اسلام، ص۴۳-۴۴]
پیروی از پیشینیان، اگر به اعتبار پیروی آنان از عقل است، عقل برای پسینیان نیز وجود دارد و با وجود آن، پیروی از پیشینیان بیمعناست و اگر به اعتبار پیروی آنان از شرع است، شرع برای پسینیان نیز وجود دارد و با وجود آن، پیروی از آن سزاوارتر از پیشینیان است؛ بلکه پیروی از پیشینیان به اعتبار پیروی آنان از عقل و شرع، کاری متناقض و بیمعناست؛ چراکه پیروی از پیشینیان در صورت پیروی آنان از عقل و شرع، مستلزم پیروی از عقل و شرع است نه از پیشینیان؛ با توجه به اینکه پیشینیان، بنا بر فرض، از عقل و شرع پیروی کردهاند نه از پیشینیان و با این وصف، پیروی از پیشینیان، مقتضی عدم پیروی از پیشینیان است! [بازگشت به اسلام، ص۴۴]
پیروی از سه نسل نخستین اسلامی، اساسی در اسلام ندارد و با هیچ تقریری، قابل توجیه نیست و این صرف نظر از ناممکن بودن آن در واقع است؛ چراکه سه نسل نخستین اسلامی، افراد و گروههای مختلف با گفتهها و کردههای متضاد بودند، تا حدّی که گفتهها و کردههای یکدیگر را نادرست میدانستند و بر سر آنها، با هم میجنگیدند. روشن است که با این وصف، پیروی از آنان ممکن نیست؛ چراکه پیروی از گفتهها و کردههای برخی از آنان، به معنای عدم پیروی از گفتهها و کردههای برخی دیگر از آنان است و این کاری متناقض و بیمعناست؛ فارغ از آنکه این پیروی گزینشی از آنان بدون مرجّح عقلی و شرعی جایز نیست و به اختلاف میان پسینیان میانجامد، در حالی که با مرجّح عقلی و شرعی پیروی از آنان شمرده نمیشود، بلکه در واقع پیروی از عقل و شرع است. [بازگشت به اسلام، ص۴۸]
یکی دیگر از گونههای رایج تقلید، پیروی از گفته و کردهی عالمان است؛ چراکه بیشتر مسلمانان، گفته و کردهی عالمان را در حکم شرع میپندارند و فرقی میان آن دو نمیشناسند، در حالی که مسلّماً شرع، گفته و کردهی عالمان نیست، بل گفته و کردهی خداوند است که با گفته و کردهی عالمان، ملازمهای ندارد و مطابقت آن دو با هم، ذاتی نیست؛ چنانکه عدم مطابقت بسیاری از گفتهها و کردههای عالمان با شرع، معلوم است... به علاوه، اختلاف آنان با یکدیگر در گفتهها و کردههاشان، فاحش و فراوان است؛ در حالی که حق، مسلّماً گفته یا کردهی واحدی است و قابلیّت تعدّد و تکثّر ندارد و با این وصف، پیروی آنان، از یک سو متناقض و بیمعناست و از سوی دیگر، به اختلاف مسلمانان میانجامد؛ همچنانکه به آن انجامیده است؛ چراکه اختلاف مسلمانان در عقاید و اعمالشان، بیش از هر چیز، معلول پیروی آنان از عالمان مختلف است... در حالی که پیروی از آنها، مبتنی بر ظنّ پیروانشان به مطابقت گفتهها و کردههای آنها با شرع است که مسلّماً برای پیروی از آنها، کافی نیست؛ با توجه به اینکه علم به مطابقت چیزی با شرع، برای اعتقاد یا عمل به آن، ضروری است و ظن نمیتواند مبنای عقیده و عمل مسلمان واقع شود. [بازگشت به اسلام، ص۴۹-۵۰]
دنیا را دوست ندار؛ زیرا دنیا آن را که بیش از همه دوستش داشته، وا گذاشته است. اگر باورت نمیآید به گذشتگانت بنگر؛ آنهایی که روزگاری در کنارت بودند و امروز اثری از آنها نیست. پس سرگذشت آنها را مرور کن و از عواقب آنها عبرت بگیر؛ زیرا آنها انسانهایی چون تو بودند که مرگ گلوشان را گرفت و قبر، اجسادشان را بلعید و زمان، آثارشان را محو کرد. آیا میپنداری که آنچه بر سر آنها آمد بر سر تو نخواهد آمد؟! چگونه؟! در حالی که بسیاری از آنها قدرتمندتر از تو و بسیاری دیگر ثروتمندتر از تو بودند و با این حال، قدرت و ثروتشان به آنها سودی نرساند و سرانجام به درون درّهی مرگ سرنگون گردیدند. زنهار! معاشرت با زندگان تو را از مردگان غافل نکند، تا با آنها در تحصیل مال مسابقه دهی و در ساختن خانهها و خریدن ابزارها و گرفتن زنها و فرو رفتن در لذّتها؛ چراکه زندگان، مردگان آینده هستند؛ همچنانکه مردگان، زندگان گذشتهاند. [نامهی دوم]
چه بسیار خفتگانی که برنخاستند و روندگانی که باز نگشتند و بیمارانی که بهبود نیافتند. همانا هر که زنده است میمیرد و هر که میخورد، خوراک خاک میشود... از مرگ غافل نباش؛ چراکه مرگ از تو غافل نیست و خود را برای آن مهیّا کن؛ چراکه نمیدانی در کدامین لحظه سر میرسد. آرزوهای دراز را رها کن و در پی خواهشهای نفس نرو. نه به إقبال دنیا شاد شو و نه از إدبار آن غمگین. [نامهی دوم]
مهار خود را از شیطان بگیر و به خلیفهی خداوند در زمین بسپار؛ چرا که شیطان تو را به سوی آتش میراند و خلیفهی خداوند در زمین، تو را به سوی بهشت میخواند... یاران مهدی کسانی نیستند که معصیت خداوند میکنند؛ یاران او کسانی هستند که از گناهان کوچک و بزرگ میپرهیزند؛ شبها را به نماز بر میخیزند و روزها را به تحصیل علم و تعلیم آن به دیگران میپردازند. به وعدههای خداوند ایمان دارند و از روز جزا میهراسند؛ روزی که در پیشگاه پروردگار میایستند و کردار خویش را حاضر میبینند. [نامهی دوم]
یاران مهدی به اخلاق انبیاء خدا متخلّق و به آداب اولیاء او مؤدّباند. حق را چون برایشان آشکار شد میپذیرند و باطل را چون برایشان رسوا گشت وا میگذارند. نه متعصّب و لجوجاند و نه بدزبان و یاوهگو. بر خداوند دروغ نمیبندند و از کسانی که بر او دروغ میبندند کناره میگیرند. نماز را در وقت فضیلتش برپا میدارند و از مال خود به نیازمندان میبخشایند. خشم خود را فرو میخورند و از جفای مردم در میگذرند. پدر و مادر خویش را گرامی میدارند و بر بد خُلقی آن دو صبر مینمایند. به دوستان خود با بهانهی دوستی بیاحترامی نمیکنند و به دشمنان خود با بهانهی دشمنی ستم نمیورزند. با جاهلان مدارا مینمایند و با سفیهان دهان به دهان نمیگذارند. نه پرگوی و پرخندهاند و نه پرخواب و پرخور. مهار شهوت را در دست دارند و جانب عفّت را فرو نمیگذارند. نه چشمچران و بیحیایند و نه خودنمای و هرزهگوی. با فاسقان دوستی نمیکنند و با ظالمان مجالست نمینمایند. به کارهای سودمند میپردازند و وقت خود را هدر نمیدهند. با کتاب خداوند مأنوسند و با حلال و حرام آشنایند. تعالیم عالم را منکر نمیشوند و از دشمنی با او میپرهیزند، بلکه دعوتش را اجابت میکنند و به یاریاش میشتابند؛ هنگامی که آنان را به سوی مهدی دعوت میکند تا برای یاری او گرد هم آورد. [نامهی دوم]
آیا میپنداری کسانی که دعوت من را اجابت میکنند و به یاری من میشتابند امیدوارند که به بهرهای در زندگی دنیا دست یابند؟! چنین نیست؛ چراکه آنان میدانند من دنیایی ندارم تا به آنان بدهم و به همراه من جز بیداری شب و دوندگی روز نخواهند داشت، ولی آنان بهشتهایی را میجویند که از زیر آنها نهرها جاری است و از آتشی میگریزند که هیزم آن مردم و سنگ گوگرد است؛ یا میپنداری کسانی که با من میستیزند و به دشمنانم یاری میرسانند امیدوارند که به بهرهای در آخرت دست یابند؟! چنین نیست؛ چراکه آنان میدانند از ارباب دنیا جانبداری میکنند و در خدمت زورمندان و زردارانند و نصیب آنان در آخرت جز آتش نیست. پس مردم را واگذار تا راه خویش را انتخاب کنند؛ چراکه آنان را گزیری از انتخاب نخواهد بود. [نامهی دوم]
پس گویا حق مرده و از یادها رفته و ستم همهی سرزمینها را فرا گرفته است و اهل باطل آشکارند و اهل حق از بیم فرعونها و بزرگانشان پنهانند که مبادا آنها را به فتنه بیندازند و در میان مردم به حکم جاهلیّت حکومت میشود ولی انکار نمیکنند و بر خدا و پیامبرش دروغ میبندند در حالی که آگاهی دارند و در زمین آشکارا فساد میانگیزند و بر آنها رد نمیشود و در ملأ عام فسق ورزیده میشود و از آن نهی نمیشود و به عصبیّت و تقلید افتخار میکنند و دین خدا را به بازی میگیرند و به آیات او استخفاف مینمایند و در دیدگاهها فرو میروند و مسلمانان به مسلمانان خیانت میکنند تا به کافران نزدیک شوند و خیر یکدیگر را نمیخواهند و به معروف امر نمیکنند و از منکر باز نمیدارند، بلکه منکر را معروف میبینند و به آن امر میکنند و معروف را منکر میبینند و از آن باز میدارند و حرام را حلال و حلال را حرام میگردانند و احکام را دگرگون میسازند و حدود را تعطیل مینمایند و دربارهی آنها به اهواء عمل میکنند و رشوت میگیرند و با نرخهای بالا ربا میخورند و به بیت المال مسلمانان دست میبرند و گناهان بزرگ مرتکب میشوند و حیا نمیکنند و نمازها را ضایع و از شهوتها پیروی مینمایند و مال را در میان ثروتمندان خود دست به دست میگردانند و خانههاشان را مانند قصرها قرار میدهند و برجها را با ارتفاع بسیار میسازند و بر سر هر بلندی نشانی به بازی بنا میکنند و دژهای استواری برمیگیرند تا شاید جاودان بمانند! [گفتار بیستم]
آیا کثرت خشکسالیها و زلزلهها را نمیبینند؟! آیا افزایش قیمتها و کاهش داراییها با کساد شدن کسب و کارها و کاستی سود در آنها و کاهش عمرها با مرگهای ناگهانی و کاهش محصولات با کندی رویش کِشت و کاستی برکت میوهها را نمیبینند؟! آیا جنگها را نمیبینند که چگونه بر آنها فرود آمده و امنیت از سرزمینهاشان رخت بربسته است؟! آیا ذلّت و بیچارگی را نمیبینند که چگونه به آنان برخورد کرده است در هر جایی که یافت میشوند؟! آیا کافران را نمیبینند که چگونه در زمینهاشان گردش میکنند و در خانههاشان ساکن میشوند و فرزندانشان را میکشند و به زنانشان تجاوز میکنند؟! ... و هرآینه من چنین ذلّتی را جز ثمرهی حکومتهایی که دستهای مردم آن را نشانده است نمیبینم و <هرآینه آن درختی است که در اصل جهنم میروید؛ ثمرهی آن گویا سرهای شیاطین است> و آنها را به آن راضی میبینم <چه اینکه آنها از آن خورندگانند و شکمهای خود را از آن پر کنندگانند!>. میپندارند که برایشان بر روی آن امنیّتی است و بازگشتشان به سوی فرج خواهد بود <در حالی که برایشان بر روی آن شربتی از آب سوزان است و سپس بازگشتشان به سوی جهنّم خواهد بود!>. نه به خدا سوگند، نه امنیّتی برای آنها هست و نه فرجی تا آن گاه که حکومت را به مهدی برسانند و امنیّت و فرجشان در اوست و او پناهگاه این امّت است! [گفتار بیستم]
نمیبینید آنانی را که شبها از بیم مرگ نمیخوابند و از واهمهی آتش میگریند؟ باور آنان به آخرت چنان است که گویی آن را میبینند. اشتیاقشان به بهشت اشتیاق کسانی است که میان دشتهای سرسبز آن گام مینهند و در کنار جویباران زیبای آن مینشینند و در سایهی درختان پرمیوهاش که همواره برقرار است استراحت میکنند، در حالی که میدانند پس از مرگِ نخستین دیگر نخواهند مرد و در همسایگی خدا جاودان خواهند زیست. هر یک از آنان دل از دنیای دون گسسته و به سرای جاودانگی پیوسته است. وقتی به پیش روی خود مینگرند خانههایی را میبینند که به نور خدا بلندی یافته و پیرامون آن باغهایی است که تا چشم سود میدهد گسترده است؛ بهشتهایی که وسعت آنها چون وسعت آسمانِ پهناور بیکران و شگفتانگیز است. آنان در این هنگام به پشت سر خود که دنیای نازیباست برنمینگرند؛ زیرا آنچه در پیش روی خود میبینند آنان را از پشت سرشان مشغول ساخته است. خداوند جلّ جلاله پرده را از پیش چشمانشان برمیگیرد و آنچه را که برایشان مهیّا ساخته است نشانشان میدهد؛ پس آنان از شوق آن بیقرار میشوند و از بیم نارسیدنش خویشتندار میگردند. آنان در بهشت همسایهی پیامبران و همنشین صدّیقان و شهیدان و صالحان خواهند بود، پس اینان به دیدار آنان میروند و آنان به دیدار اینان میآیند و این از برترین نعمتهای بهشت است. [گفتار بیست و یکم]
اگر نعمتهای بیپایان بهشت را آنگونه که هست میدیدی و از زیباییهای اسرارآمیز آن آگاهی مییافتی، چیزی در چشم تو از دنیا و زینتهای آن بیارزشتر نمیبود. اگر درختان سرسبز بهشت را میدیدی که شاخسارانش در وزش نسیمهایی که از زیر عرش میآیند میلرزد و ریشههایش در تپّههایی که از مُشک و زعفران است فرورفته و در زیر آن چشمههای گلاب جوشان است، همانا نسبت به شهوات دنیا بیرغبت میگشتی و آن را برای اهلش وا میگذاشتی. آیا نمیدانی که بر ساقهی درختان بهشت کهربا آویخته و بوتههای یاس و نیلوفر بنفش پیچیده و آن درختان در میان دشتهایی روییدهاند که از گلهای هزار رنگ و سبزهزاران چشمنواز پوشیده شده است؟ آیا نمیدانی که در میان آن دشتهای خرّم و پیرامون آن درختان پرمیوه، نهرهایی از آب زلال و نهرهایی از شیر تازه و نهرهایی از عسل باصفا و نهرهایی از شراب پاک جاری است؟ و در میان آنها نهری است که به آن تسنیم میگویند و نهر دیگری است که به آن سلسبیل میگویند و طعم آن مزهی زنجبیل است. آیا نمیدانی که از سقف خانههای بهشت و دیوارهی غارهای آن قندیلهای الماس آویزان است و سنگریزههای آن از مروارید و یاقوت و خاشاک آن از عقیق و فیروزه و خاک آن از مشک و زعفران است؟ [گفتار بیست و یکم]
ترجمهی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: بر منصور هاشمی خراسانی وارد شدم در حالی که در مسجدی بود، پس شنیدم که میفرماید: ای مردم! هرآینه خداوند برای شما مهدی را ولی قرار داده است، پس او را ولی بگیرید و غیر او اولیائی نگیرید، اندکی متذکّر میشوید! در این هنگام مردی که چشم او چپ بود از میان مردم برخاست و گفت: آیا خداوند مهدی را خلق کرده است؟! آن جناب فرمود: آری و هرآینه او طعام میخورد و در بازارها راه میرود! مرد گفت: آیا تو خودت او را با دو چشمت دیدهای؟! پس منصور سکوت کرد و به او پاسخی نداد، تا آنکه مرد سه بار پرسشش را تکرار کرد، در این هنگام آن جناب فرمود: من شما را به سوی کسی که ندیده باشم دعوت نمیکنم! مرد گفت: در این صورت چرا به سوی ما بیرون نمیآید تا از او پیروی کنیم؟! فرمود: میترسد! مرد گفت: از چه؟! فرمود: از کشته شدن -و به حلق خود اشاره نمود! [فقرهی ۱ از گفتار بیست و دوم]
ترجمه: کسانی از اهل حدیث گفتهاند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل حدیث هستند، «هر گروهی به چیزی که دارد، دلخوش است» و گفته شده است که مراد از آنان، اهل غرب هستند؛ به دلیل روایت سعد بن ابی وقّاص از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که در آن آمده است: «اهل غرب همواره بر حق استوار خواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد» و شاید آن تصحیف باشد؛ چراکه در برخی نسخهها آمده است: «عرب همواره بر حق استوار خواهند بود تا آن گاه که قیامت فرا رسد» یعنی شماری از عرب و گفته شده: مراد از غرب دلو بزرگی است که از پوست گاو ساخته میشود و آن از اثاث عرب است و گفته شده: مراد از آن، اهل مقاومت و جنگ هستند و غرب هر چیز، لبهی تیز آن است و درست این است که شماری که همواره بر حق خواهند بود، امامان هدایت هستند. آیا نمیبینی که آنان را پس از بیم دادن از امامان گمراهکننده ذکر فرموده است؟ و این بر آن دلالت دارد که امّت هیچ گاه از امامی هدایتکننده خالی نخواهد بود، تا آن گاه که قیامت فرا رسد. [باب ۱، درس ۲۶]
ترجمه: ابو داوود طیالسی [د.۲۰۴ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: همّام ما را حدیث کرد، از قتادة، از عبد الله بن بُریدة، از سلیمان بن ربیع عَدَوی که گفت: با عمر دیدار کردیم، پس به او گفتیم که عبد الله بن عمرو به ما این طور گفت، پس عمر گفت: عبد الله بن عمرو به چیزی که میگوید داناتر است، سه بار این را گفت، سپس برای نماز ندا داده شد، پس مردم نزد او گرد آمدند، پس عمر برایشان خطبه خواند، پس گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند بود تا آن گاه که امر خداوند عزّ و جلّ بیاید. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شاید حدیث همین بود تا آن گاه که اهل شام چیره شدند، پس بر آن افزودند: «بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود» یا «بر مردم چیره خواهند بود» و اگر این از حدیث بوده باشد نیز معنای آن چیزی است که گفتیم مبنی بر چیرگی آنان با حجّت و امّا سخن عبد الله بن عمرو را ابو داوود برای اختصار حذف کرده است و دیگران آن را ذکر کردهاند. [باب ۱، درس ۲۸]
ترجمه: احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] در «مسند» خود روایت کرده، ... از معاویة بن قُرّة، از پدرش، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: هرگاه اهل شام فاسد شوند، خیری در شما نیست و همواره شماری از امّتم منصور خواهند بود، کسی که آنان را یاری نکند به آنان زیانی نخواهد رساند، تا آن گاه که قیامت بر پا شود. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این سخن که «هرگاه اهل شام فاسد شوند، خیری در شما نیست»، زیادتی است که ابن جعد آن را ذکر نکرده و همین طور سعید بن منصور و ابن ماجه و آن زیادتی نادرست است؛ چراکه اهل شام در زمان معاویة فاسد شدند، در حالی که همهی خیر در مدینه و کوفه بود به خاطر وجود علی و پیروانش در آن دو، بل آن در تناقض با حدیث است؛ چراکه بقاء طائفهی منصوره در امّت تا روز قیامت، به معنای بقاء خیر در آنان است، اگرچه همهی اهل زمین فاسد شوند و خداوند میداند که چه کسی آن را به حدیث افزوده؛ چراکه بزار گفته است: «کسی را نمیشناسیم که این حدیث را با این لفظ از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده باشد مگر قرّة بن إیاس» و او مردی است که اکثر (اهل علم) او را از صحابه دانستهاند... ولی شعبة گفته است: «به معاویة بن قرّة گفتم: آیا پدرت با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مصاحبت کرد؟ گفت: نه، ولی در زمان او شیر میدوشید و نگاه میداشت»، یعنی پسر کوچکی بود که به اهل خانهاش خدمت میکرد، پس شاید به خاطر کمی سنّش در حدیث اشتباه کرده باشد. [باب ۱، درس ۲۹]
ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: ... عبد الله بن عمرو بن عاص مردم را به چیزهایی حدیث میکرد که نمیشناختند؛ پس شایسته است که از هر چه او به تنهایی روایت کرده است اعراض شود، خصوصاً هرگاه آن را به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت نداده باشد و سخن او که قیامت بر بدترینِ مردم بر پا میشود، از چیزهایی نیست که تنها او گفته است و «جنگیدن برای امر خداوند» در حدیث پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، جنگیدن برای آن است که امر تنها برای خداوند باشد و این گونه نخواهد بود مگر هنگامی که امیر، خلیفهی او در زمین باشد، نه سایر مردم و گروه حق را نمییابی مگر در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ و هر کس در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ نباشد، از آنان نیست و کسی که برای جنگ آماده میشود، مانند کسی است که میجنگد. [باب ۱، درس ۳۳]
ترجمه: مسلم بن حجّاج [د.۲۶۱ق] در «صحیح» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ولید بن شجاع، هارون بن عبد الله و حجّاج بن شاعر ما را حدیث کردند، گفتند: حجّاج یعنی ابن محمّد ما را حدیث کرد، از ابن جُریج که گفت: ابو زبیر من را خبر داد که شنید جابر بن عبد الله میگوید: شنیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «همواره شماری از امّتم با استواری بر حق جهاد خواهند کرد تا روز قیامت»، فرمود: «پس عیسی بن مریم صلّی الله علیه و سلّم نازل میشود، پس امیرشان (به او) میگوید: بیا ما را نماز بده، پس او میگوید: نه، برخی از شما امیر برخی دیگر هستید، گرامیداشتی از خداوند برای این امّت». همچنین، ابو عَوانة [د.۳۱۶ق] در «مستخرج» خود روایت کرده، گفته است: مُضَر بن محمّد من را حدیث کرد، گفت: عبد الرّحمن بن عمرو حرّانی ما را حدیث کرد، گفت: بر مَعقِل قرائت کردیم، از ابو زبیر، از جابر، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانند این حدیث را. منصور حفظه الله تعالی فرمود: ابو زبیر محمّد بن مسلم قرشی، نزد آنان صدوق است. با این حال، در روایت آن تنها نیست، بلکه عبد الله بن عُبیدة و طُفاوی با او همراهی کردهاند. [باب ۱، درس ۳۷]
عقل و شرع اطاعت کامل و بیقید و شرط از غیر معصوم -هر چند عالم بزرگ و خیرخواهی باشد- را جایز نمیداند و با هیچ تقریری به سوی حاکمیّت او دعوت نمیکند، بل تنها به سوی حاکمیّت کسی دعوت میکند که خداوند او را با ارادهی خود از هر رجسی پاکیزه ساخته و حاکمیّتش را در هر زمانی ممکن قرار داده است. باری، عدم امکان حاکمیّت چنین کسی که زیربنای مشروعیّت حاکمیّتهای دیگر تلقّی میشود، محض توهّم است؛ چراکه تنها از تقصیر مسلمانان در زمینهسازی برای آن نشأت گرفته و با رفع این تقصیر به سادگی قابل رفع است. البته رفع این تقصیر از طریق حاکمیّتهای دیگر ممکن نیست؛ چراکه مستلزم دور و تناقض است؛ با توجّه به اینکه حاکمیّتهای دیگر، خود معلول این تقصیرند و با این وصف، نمیتوانند علّت رفع آن باشند. وانگهی حاکمیّت مهدی از آن حیث که حاکمیّت است، با حاکمیّتهای دیگر تفاوتی ندارد و با این وصف، اگر ایجاد و حفظ حاکمیّتهای دیگر امکان دارد، ایجاد و حفظ حاکمیّت مهدی نیز ممکن است و اگر ایجاد و حفظ حاکمیّت مهدی ممکن نیست، ایجاد و حفظ حاکمیّتهای دیگر نیز امکان ندارد. این به معنای «بنبست مشروعیّت» برای حاکمیّتهای دیگر است و تنها راه برونرفت آنها از این بنبست، اجابت دعوت منصور هاشمی خراسانی در راستای کنارهگیری تدریجی از قدرت به سود مهدی و آغاز روند انتقال قدرت به آن حضرت است که به طور قطع میتواند زمینهساز ظهور آن حضرت و تحقّق حاکمیّتش باشد. [پرسش و پاسخ ۹]
مهدی به اقتضای طهارت خود از هر رجس و اشتیاق خود به اقامهی اسلام خالص و کامل، مترصّد ظهور و حاکمیّت است و در صورتی که زمینهی آن با آمادگی واقعی یکی از حاکمان مسلمان به کنارهگیری از قدرت و واگذاردن آن به او فراهم شود، حتماً به این کار اقدام میکند، ولی حقیقت آن است که هیچ یک از حاکمان مسلمان تاکنون این آمادگی را نداشتهاند و حاضر به ترک قدرت شیرین نبودهاند، بلکه با همهی امکانات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود، از حاکمیّت خویش صیانت کردهاند و تحمّل هیچ گونه چشمداشتی به آن از ناحیهی هیچ کس اگرچه مهدی باشد را نداشتهاند. روشن است که حاکمیّت آنان مادام که این گونه به آن چسبیدهاند و برای انتقال آن به مهدی برنامهای نریختهاند، مانع ظهور آن حضرت میشود، در حالی که هرگاه دل از آن برکنند و به صورت واقعی و جدّی مانند انصار در رابطه با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و نه ادّعایی و از روی فریب مانند مأمون عبّاسی در رابطه با علیّ بن موسی الرضا، آن را مصرّانه به آن حضرت پیشکش نمایند، آن حضرت مانند علیّ بن ابی طالب بعد از قتل عثمان، از آنان میپذیرد و به حاکمیّت بر آنان قیام میفرماید و در پرتو این حاکمیّت، زمین را از عدالت پر میکند همان طور که از ظلم پر شده است. [پرسش و پاسخ ۹]
کنارهگیری تدریجی از قدرت به سود مهدی و آغاز روند انتقال قدرت به آن حضرت، میتواند زمینهساز ظهور آن حضرت و تحقّق حاکمیّتش باشد و این فرآیندی است که میتواند در هر یک از کشورهای اسلامی انجام شود؛ زیرا هر یک از آنها میتواند در صورت انجام این فرآیند، به میزبانی برای مهدی و مرکزی برای حاکمیّتش تبدیل شود، ولی طبیعتاً هر کدام که زودتر این فرآیند را طی کند، سبقتگیرندهی در خیر شمرده میشود و افتخارش را از آن خود میکند و امتیازات دنیوی و اخروی فراوانی پس از تحقّق حاکمیّت مهدی به دست میآورد. [پرسش و پاسخ ۹]
کنارهگیری حاکمان مسلمان از قدرت و انتقال حاکمیّت به مهدی، کاری است که از آن گزیری نیست و دیر یا زود باید انجام شود. از این رو، حضرت منصور هاشمی خراسانی به آنها پیشنهاد میکند که این کار را هر چه زودتر به صورت مسالمتآمیز و تحت اشراف و هدایت ایشان به عنوان ناظری بصیر و بیطرف انجام دهند؛ زیرا آنها خود یک طرف منازعهای هستند که مهدی طرف دیگر آن است و از این حیث، ذینفع و غیر قابل اعتماد شمرده میشوند و نمیتوان به امید اقدام مستقل و داوطلبانهی آنان هزار سال دیگر نشست و دست بر روی دست گذاشت، در حالی که حضرت منصور هاشمی خراسانی نه دارای حاکمیّت است و نه حاکمیّت را میجوید و میپذیرد و از این رو، میتواند به عنوان یک واسطه و هماهنگکننده، نقش محرّک و مؤثّری را در انتقال قدرت به مهدی ایفا نماید. با این وصف، حاکمان مسلمان هرگاه به راستی خواهان حاکمیّت مهدی هستند، باید غرور و تکبّر خود را کنار بگذارند و بدون ترس و نگرانی، از رهنمودهای ایشان در این زمینه به عنوان مشاور، کارشناس و راهنمایی به سوی ظهور استفاده کنند و با توکّل بر خداوند، این راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب امّا منتهی به سعادت دنیا و آخرت را در پیش گیرند. این دورنمایی است که میتوان برای حاکمیّتهای مسلمان در رابطه با مهدی تصویر کرد و به نظر میرسد که هر دورنمایی جز این، خواب و خیالی بیش نیست. [پرسش و پاسخ ۹]
ارتباط با حضرت مهدی علیه السلام به معنای گفتگوی حضوری با آن حضرت بنا بر قول به وجود او در حال حاضر، عقلاً و شرعاً ممکن است و ظاهراً برای برخی از مسلمانان واقع شده است، ولی جناب منصور هاشمی خراسانی مدّعی ارتباط با آن حضرت نیست، به این معنا که یا با آن حضرت ارتباطی ندارد و یا آن را بر ملا نمیکند. در هر حال، چه ایشان با آن حضرت ارتباطی داشته باشد و چه ارتباطی نداشته باشد، تردیدی نیست که هرگاه حاکم یکی از کشورهای اسلامی پیشنهاد ایشان مبنی بر کنارهگیری از قدرت و انتقال آن به مهدی علیه السلام را واقعاً و از روی اخلاص و نه ادّعائاً و از روی فریب قبول کند و اقدامات عملی لازم برای اثبات صداقت خود و تسهیل ظهور آن حضرت را به ترتیبی که در کتاب «بازگشت به اسلام» تبیین شده است انجام دهد، خداوند راه آن را برای او از ناحیهی هر کسی که بخواهد میگشاید؛ چراکه او به بندگان خود ستمکار نیست... و چیزی را برای قومی تغییر نمیدهد تا آن گاه که آنان خود زمینهی تغییرش را فراهم سازند... و از انجام کاری که برای آنان لازم است ناتوان نیست... بل حق آن است که پس از تحصیل این مقدّمات توسّط حاکمی مسلمان و تأیید آن توسّط منصور هاشمی خراسانی به عنوان کارشناس و ناظری بیطرف و قابل اعتماد در قالب اقدامی مشترک، نیازی به ارتباط ایشان با مهدی علیه السلام نخواهد بود، بلکه مهدی علیه السلام خود با ایشان ارتباط خواهد گرفت؛ چراکه هدایت ایشان در این مرحله وظیفهی خداوند خواهد بود و طیّ این مرحله توسّط منصور هاشمی خراسانی بنا بر قاعدهی ﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾؛ «من به سوی پروردگارم روندهام، من را هدایت خواهد کرد» انجام میشود. [پرسش و پاسخ ۱۱]
«حاکمیّت فقیه» نمیتواند مصداق «حاکمیّت خدا» باشد؛ چراکه فقیه خدا نیست و خلیفهی او در زمین شمرده نمیشود و با این وصف، حاکمیّت خدا شمردن حاکمیّت فقیه، دروغ بستن بر خدا و بر فقیه است! تنها مصداق حاکمیّت خدا، حاکمیّت خلیفهی او در زمین است و اگر ایجاد حاکمیّت خلیفهی او در زمین دشوار است، ایجاد حاکمیّت فقیه هم آسان نیست؛ چراکه ایجاد هر حاکمیّتی، به زمینهسازی نیاز دارد و زمینهسازی برای هر حاکمیّتی دشوار است. پس آیا سختی زمینهسازی برای حاکمیّت فقیه را بر میتابند، ولی سختی زمینهسازی برای حاکمیّت خلیفهی خدا در زمین را بر نمیتابند؟! این چیست جز فرومایگی و کوتاهی فکر و سفاهتی که تا عمق ضمیر ناخودآگاهشان فرو رفته است؟! هنگامی که به سوی حاکمیّت یکی از خود فرا خوانده میشوند تا ایجادش کنند، به سوی آن میشتابند و از یکدیگر پیشی میگیرند، بل «دست از همهی کارها میکشند و تحصن میکنند» و اعلام میدارند که تا او به حکومت نرسد، «از اعتصاب و تحصّن خود دست نخواهند برداشت»، ولی هنگامی که به سوی حاکمیّت مهدی فرا خوانده میشوند تا آن را ایجاد کنند، سر باز میزنند و بهانه میآورند و میگویند «آیا باید دست از همهی کارها کشیده و تحصّن کرده و اعلام کنند تا مهدی علیه السّلام نیامده از اعتصاب و تحصن خود دست نخواهند برداشت؟!». وای بر آنان! به فرض که چنین باشد! مگر همین کار را برای دیگران انجام نمیدهند؟! پس چرا آن را از مهدی دریغ میدارند؟! آیا مهدی در نظرشان از دیگران خوارتر است؟! در حالی که او به حکومت بر آنان از دیگران سزاوارتر است و از حکومتش بر آنان خیر و برکت و عدالت و سعادت میجوشد! [نقد و بررسی ۲۵]
معلوم است که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به هیچ رو ادّعای مهدویّت ندارد و خواهان هرج و مرج در جامعه نیست، بلکه به سوی امام مهدی علیه السلام دعوت میکند و تحقّق حاکمیّت او را مانند تحقّق حاکمیّت دیگران ممکن میداند. ایشان سعی دارد به شما و سایر مسلمانان جهان بفهماند که میتوانید همان طور که زید و عمرو را به حکومت میرسانید، مهدی را به حکومت برسانید و با این وصف، ایشان به سوی بیحکومتی دعوت نمیکند، بلکه به سوی حکومت مهدی دعوت میکند؛ چراکه از نظر ایشان، مهدی به حکم ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ بشری مانند دیگران است و موجودی افسانهای در لامکانی ماورایی نیست و میتوان با تضمین امنیّت او به سادگی به او دسترسی پیدا کرد و با تضمین اعانت و اطاعت او به سادگی حکومت او را محقّق ساخت. با این وصف، کسی که برای تحقّق حکومت او تلاش میکند، خواستار هرج و مرج نیست، بلکه خواستار اقامهی عدالت در جهان است و از کسانی که برای تحقّق حکومت دیگران تلاش میکنند، خیرخواهتر است... ایشان منکر ضرورت حکومت نیست، بل معتقد است که حکومت برای مهدی است و ایجاد آن مانند ایجاد هر حکومت دیگری ممکن است و اگر مردم کاری که برای ایجاد حکومتهای موجود کردهاند را برای ایجاد حکومت او بکنند، حکومت او ایجاد میشود. [نقد و بررسی ۵]
منصور هاشمی خراسانی معتقد است: «بزرگترین اشتباه در جهان موجود» تنها «واگذاری حکومت به مسؤولان دینی و روحانی جوامع» نیست، بل واگذاری حکومت به عموم کسانی است که خالق جهان آنان را برای حکومت شایسته ندانسته و تعیین نکرده است و «مسؤلان دینی و روحانی جوامع» از جملهی آنها هستند؛ با توجّه به اینکه خالق جهان سزاوارترین کس به ادارهی آن است و او این کار را از طریق معرّفی «انسان کامل» به عنوان نمایندهی خود انجام میدهد. آری، البته اگر جنابعالی به وجود خداوند ایمان ندارید، لازم است با توجّه به نشانههای او در آسمان و زمین و نظمی که هر چیزی را فرا گرفته و حرکات موزونی که بر طبیعت حاکم است، به وجود او ایمان آورید، ولی اگر به وجود او ایمان دارید، لازم است به این حقیقت محتوم گردن نهید که حکومت بر جهان تنها از آن اوست و انسان شایستگی آن را ندارد که بر انسان حکومت کند. تحقّق عدالت در جهان، در گرو تحقّق حاکمیّت خداوند بر آن است و حاکمیّت خداوند بر آن هنگامی تحقّق مییابد که خلیفهی او در آن به حاکمیّت دست یابد و خلیفهی او در آن، هنگامی به حاکمیّت دست مییابد که امثال شما دست از «مسؤولان دینی و روحانی» و «مسؤولان غیر دینی و غیر روحانی» بردارید و همچنان از این به سوی آن و از آن به سوی این رفت و آمد نکنید، بلکه روی خود را از هر دو به سوی «انسان کامل» بگردانید و دست نیاز به آستان او دراز نمایید و عاجزانه در برابر او زانو بزنید و ضمن اقرار به اشتباه هزار سالهی خود، از او بخواهید که بر شما منّت بگذارد و حکومت بر شما را بپذیرد تا شما را از ذلّت و مسکنت رهایی دهد و به کرامت و سعادت برساند. این تنها راه نجات برای شماست و هر راهی جز این، بیراههای به سوی تباهی است، خواه آن را دین بنامید و خواه آن را کفر؛ چراکه بدون خداوند و خلیفهی او در زمین، تفاوت چندانی میان دین و کفر نیست و کسی که با خداوند و خلیفهی او در زمین بیعت نمیکند، اگر خواهد با «مسؤولان دینی و روحانی» بیعت کند و اگر خواهد با «مسؤولان غیر دینی و غیر روحانی»؛ بلکه اگر خواهد با سنگی و اگر خواهد با چوبی؛ چراکه برای او یکسان است! [نقد و بررسی ۱۸]
روشن است که وحدت برای همهی مسلمانان ضروری است نه فقط برای ایران و سخن گفتن دربارهی وحدت در ایران تا هنگامی که میان این کشور و سایر کشورهای اسلامی نهایت تضاد و تخاصم برقرار است، بیمعناست. از نگاه علامه منصور هاشمی خراسانی، وحدت عموم مسلمانان و کشورهای اسلامی، تنها به گرد مهدی ممکن است؛ زیرا تنها اوست که مورد قبول همهی آنان از فرقهها و مذاهب گوناگون است و میتواند مبنای اتّحاد و همبستگی آنان با هر زبان و ملّیت واقع شود. از این رو، این عالم نیکاندیش آنان را به سوی مهدی به عنوان تنها عامل وحدت آنان دعوت میکند و معتقد است که دعوت آنان به سوی هر کسی جز از او، دعوتی تفرقهانگیز و جاهلی است. [نقد و بررسی ۵]
منصور هاشمی خراسانی خدای محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را میپرستد و برای او در تکوین، تشریع و تحکیم شریکی نمیشناسد؛ به این معنا که او را در آفرینش، رزق و تدبیر موجودات یگانه میداند و به حکمی جز حکم او و حکومتی جز حکومت او تسلیم نمیشود و حکومت او را حکومت کسی میداند که به اذن او حکومت میکند، هر چند بیشتر مردم نمیدانند... خدایی که تشریع تنها برای اوست و باید و نباید جز از او صادر نمیشود؛ چنانکه فرموده است: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ﴾؛ «یا آنان را شریکانی است که برایشان چیزی از دین را تشریع کنند که خداوند به آن اذن نداده است؟!»؛ خدایی که حکومت تنها برای اوست و نصب و عزل حاکم جز توسّط او انجام نمیشود؛ چنانکه فرموده است: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ﴾؛ «بگو خداوندا! مالک حکومت تویی؛ حکومت را به هر کس که میخواهی میدهی و از هر کس که میخواهی میگیری»، پس برای او شریکی در حکومت نیست؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ﴾! این است خدای محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و خدای ابراهیم و آل ابراهیم و این است خدای منصور هاشمی خراسانی پرچمدار توحید در عصر حاضر با ندای توحیدی «البیعة للّه». [نقد و بررسی ۱۶]
۱ . آیا منصور هاشمی خراسانی وجود ندارد و یک شخصیّت خیالی است؟
علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، یک موجود غیر عادی با تواناییهایی فراطبیعی نیست تا باور به وجودش دشوار باشد! او صرفاً عالمی مسلمان در خراسان بزرگ است که آثار متعدّدی را به رشتهی تحریر درآورده و شاگردان فراوانی را تربیت نموده و دارای دفتر و پایگاه اطلاعرسانی است و جنبشی فرهنگی با هدف احیای اسلام و زمینهسازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام را رهبری میکند و با این اوصاف، طبیعتاً وجود دارد و نمیتواند یک شخصیّت خیالی باشد![۱] [مقالهی ۱۱۷]۲ . چرا عکس، تصویر و صدایی از منصور هاشمی خراسانی منتشر نمیشود؟
علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مخالف جدّی بسیاری از مبانی، دیدگاهها و سیاستهای حاکمان کنونی است و عملاً برای از بین بردن حکومت آنان و حاکم ساختن امام مهدی علیه السلام به جایشان تلاش میکند و از این رو، شدیداً تحت تعقیب آنان و گروههای مسلّح همسو با آنان قرار دارد، در حالی که فعلاً، به دلیل نداشتن حامیان کافی، قادر به دفاع از خود نیست و از این رو، چارهای جز فعالیّت در خفا ندارد. این مصداق تقیّه و دعوت غیر علنی است که با دستور قرآن و سیرهی پیامبر و امام مهدی علیه السلام سازگار است و از این رو، نمیتوان او را به خاطر آن سرزنش نمود.[۲] [مقالهی ۱۱۷]
۳ . چرا از منصور هاشمی خراسانی با عنوان «علامه» یاد میشود؟
«علامه» به معنای شخصی بسیار عالم است و شاگردان علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی او را شخصی بسیار عالم میدانند و به این دلیل، از او با این عنوان یاد میکنند؛ همان طور که شاگردان کسانی مانند حلّی، مجلسی، امینی، طباطبایی و جعفری، آنان را اشخاصی بسیار عالم میدانند و به این دلیل، از آنان با عنوان علامه حلّی، علامه مجلسی، علامه امینی، علامه طباطبایی و علامه جعفری یاد میکنند. این یک تعبیر رایج و متعارف است و با این وصف، حساسیّت نسبت به آن دلیلی ندارد، جز عداوت، تنگنظری و بیانصافی نسبت به علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی که علم بسیارش به قرآن، حدیث، فقه، کلام و غیره، در آثارش متجلّی است و قابل انکار نیست.[۳] [مقالهی ۱۱۷]
۴ . آیا علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، نام مستعار «ع. ب» است که دانشجوی دکترای یکی از دانشگاههای ایران بوده و بعد از دستگیری توسط دستگاه اطلاعاتی ایران، به افغانستان مهاجرت کرده است؟
این ادّعا که توسّط برخی عناصر مرتبط با دستگاه اطلاعاتی ایران منتشر شده است، صحّت ندارد و از اشتباه این دستگاه و هوشیاری یاران علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی نشأت گرفته است. شخصی که از او نام برده شده، نمایندهی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در ایران بوده که بعد از دستگیری توسط دستگاه اطلاعاتی این کشور، خود را علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی معرّفی کرده است، تا مجبور به افشای مکان آن بزرگوار نشود و دشمنان او را از تعقیبش باز دارد؛ مانند علی علیه السلام که در شب هجوم مشرکان، بر بستر پیامبر خوابید و وانمود کرد که پیامبر است، تا آن حضرت فرصت فرار و دور شدن از چنگ آنان را داشته باشد. این یکی از اقدامات آموزشدادهشده به نمایندگان آن بزرگوار برای حفظ امنیّت او و فریب دشمنانش بوده که به نظر میرسد کاملاً مؤثر ونتیجهبخش بوده است![۴] [مقالهی ۱۱۷]
۵ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مدّعی مهدویّت یا ارتباط با امام مهدی علیه السلام است؟
علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، نه ادّعای مهدویّت دارد و نه ادّعای ارتباط با امام مهدی علیه السلام. این تهمتِ گروهی از دشمنان بیوجدان و بیاخلاق اوست که برای تخریب او و بازداشتن مردم از خواندن آثارش، خطّ قرمزی نمیشناسند و از هیچ دروغ و شیطنتی فروگذار نمیکنند. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، صرفاً مردم را به زمینهسازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام دعوت و ترغیب میکند و این هرگز به معنای ادّعای مهدویّت یا ارتباط با امام مهدی علیه السلام نیست. علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دشمن مدّعیان دروغین مهدویّت و ارتباط با امام مهدی علیه السلام است و بهتر از هر کسی، به افشا و ابطال اکاذیب آنان پرداخته است.[۵] [مقالهی ۱۱۷]








نقد:
از مطالب شما استفاده میکنیم. خداوند جناب منصور و یاران او را طول عمر و عافیت عطا فرماید. سوالی دارم و البته بندهی حقیر از علما هستم. در پاسخ به پرسشی فرموده بودید که تا امام مهدی نیاید ظلم و جور و ستم و گرسنگی از بین نخواهد رفت و تا حاکمیت خداوند توسط فرستادهی او تحقق نیابد زمین شورهزار خواهد بود و وضع به همین منوال است. سوال این است که در تاریخ زندگانی بشر همیشه هم زمین خالی از حکومت حجت خداوند نبوده و داوود نبی و سلیمان و حضرت محمد و حضرت علی و ... حجتها و فرستادگان خدا در زمین حکومت داشتهاند، ولی در زمان آنان وضعیت گل و بلبل آن طور که شما تصور میکنید نشده است. بر عکس جنگها و دسیسهها و خونریزیها بیشتر هم شده. شما با استناد به کدام سابقه میفرمایید که اگر ولی خدا حکومت کند همه چیز خوب خواهد بود؟؟؟؟
فرموده بودید که در آن وقت دیگر به نوع بشر که هیچ بلکه به حیوانات هم ظلم نخواهد شد. خب این مثل این است که اگر سوال شود از شما که چه راهکاری برای رفع گرسنگی در جهان دارید بفرمایید که فیزیولوزی بدن انسان را طوری دستکاری کنیم که اصلاً گرسنه نشود و نیاز به غذا نداشته باشد. اگر بشر در روزی به آن تکامل برسد که البته حتماً میرسد که گناه نکند ظلم و جور و تجاوز نکند آن گاه حضرت مهدی ارواحنا فدا که جای خود، من و شما هم میتوانیم بر جهان حکومت کنیم. در حال حاضر حضرت مهدی اگر ظهور هم بکند، کاری از پیش نخواهد برد؛ چون بشر به آن درجه از کمال نرسیده است و ظلم کماکان در گوشه و کنار وجود خواهد داشت. حضرت صد میلیون مأمور هم در همه جا بگمارد باز هم گناه وجود خواهد داشت؛ چون گناه کردن جزو طبیعت بشر شده است.
مسئلهی بعدی این است که ایا امام مهدی تشریعی حکومت خواهد کرد یا از ولایت تکوینی برای هدایت بشر بهره خواهند برد. اگر بصورت تکوینی کاری کنند که بشر آدم بشود که خلاف سنت پروردگار است؛ چون اگر چنین بود خداوند از همان ابتدا طوری انسان را میآفرید که اصلاً میلی به گناه نداشته باشد و هدایت شده زندگی کند در آن صورت نیازی به این همه پیامبر هم نبود، ولی در غیر این صورت امام مهدی رهبر یا امامی خواهد بود که مردم را با بیان و عمل خالص به راه راست هدایت خواهد کرد و این عمل یعنی هدایت تشریعی شاید هزاران سال طول بکشد. همچنانکه تا الان طول کشیده...