چهار شنبه ۱۴ آبان (عقرب) ۱۴۰۴ هجری شمسی برابر با ۱۴ جمادی الأوّل ۱۴۴۷ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 پرسش جدید: نظر شما در مورد بیعانه (پول پیش) چیست؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ آیاتی از قرآن در این باره؛ آیه‌ی ۲۰. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: چهار گفتار از آن جناب در بیان اینکه علم حروف و حساب جمّل، اعتباری ندارد، بلکه کهانت محسوب می‌شود. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: شعر «افتاده یوغ ستم بر گردن جهان...» سروده‌ی «مهدی رضوی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تشیّع

بیشتر اهل تصوّف، خصوصاً با بهره‌گیری از حربه‌ی شعر، دوشادوش سلفیان، به جنگ با عقلانیت برخاسته‌اند و زمینه‌ی خرافه‌گرایی و دین‌ورزی خیال‌پردازانه را در میان مسلمانان فراهم ساخته‌اند و تصویری غیر واقعی از اسلام ارائه داده‌اند که سخت گمراه کننده است؛ تا جایی که تأثیر آنان بر بسیاری از گروه‌های اسلامی، مانند زخمی بر پیکر آن‌ها، آشکار است و ردّ پای آنان در بسیاری از مذاهب مسلمانان، قابل پی‌گیری است؛ چنانکه به عنوان نمونه، بسیاری از مسلمانان اهل تشیّع، تحت تأثیر حاکمیّت اهل تصوّف در قرن دهم هجری، با فاصله گرفتن از عقلانیت و واقع‌گرایی اسلامی، عواطف را مبنای دین‌ورزی خویش ساختند و تصاویری خیالی از پیشوایان مسلمان به دست دادند که از حقیقت به دور بود. در واقع آنان که از آغاز، در استقلال از طبقه‌ی حاکم شکل گرفتند و به همین سبب، خلوص بیشتری نسبت به گروه‌های وابسته به طبقه‌ی حاکم پیدا کردند، همواره با پیروی از پیشوایان عقل‌گرای خود به عقل‌گرایی اسلامی زبان‌زد بودند، تا آن‌گاه که گروهی از اهل تصوّف با گرایش‌های شیعی، بر آنان تسلّط یافتند و باورهای صوفیانه‌ی خود را با باورهای عقل‌گرایانه‌ی آنان درآمیختند و بدین سان، تشیّع را به تصوّف آلودند. [بازگشت به اسلام، ص۹۵]

خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تشیّع

باور به خلافت پیشوایان اهل بیت، تاریخی به بلندای تاریخ اسلام دارد و از سلطنت اهل تصوّف ناشی نشده است، ولی نوع نگرش اهل تشیّع به آنان که مشحون از خرافه‌گرایی و واقعیت‌گریزی است، بدون شک از سلطنت اهل تصوّف تأثیر پذیرفته است؛ زیرا این اهل تصوّف بوده‌اند که مرشدان خویش را در جایگاهی فرابشری قرار داده‌اند و برای آنان حالاتی غیر عادی توصیف کرده‌اند که عقل از تصورّش متحیّر می‌شود! هیچ شکّی نیست که اهل تشیّع، تحت تأثیر اوهام آنان، پیشوایان خود را نیمه‌خدایانی تصوّر کرده‌اند که هاله‌ای از نور به گرد سرهای آنان است و مردگان را زنده می‌کنند و بیماران را شفا می‌دهند و حوائج را برآورده می‌سازند و از هر چه در دل‌هاست آگاهی دارند و با این وصف، روشن است که آنان را چنان دور می‌یابند که به پیروی آنان نمی‌اندیشند و به یاری آنان التفاتی ندارند و مانند کودکان یا پیرزنان، به ذکر مصائب آنان و گریستن برایشان بسنده می‌کنند و اگر یکی از آنان را چنانکه هست بیابند، نمی‌شناسند؛ چراکه به زعم آن‌ها، پیشوایان اهل بیت، در ظاهر خویش از دیگران متمایزند و علاوه بر این، مانند خداوند ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ و ﴿عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ هستند. [بازگشت به اسلام، ص۹۶]

جمع‌بندی موانع شناخت

مسلمانان برای شناخت «قول أحسن» و بازگشت به دین خالص، چاره‌ای جز پیکار با این موانع ندارند و لازم است که با تعاون یکدیگر، نهضت فرهنگی گسترده‌ای را برای مبارزه با جهل، تقلید، اهواء نفسانی، دنیاگرایی، تعصّب، تکبّر و خرافه‌گرایی در همه‌ی مظاهرش، آغاز نمایند و کلیه‌ی برنامه‌های سیاسی، اقتصادی و تبلیغی خود را بر روی آن متمرکز سازند، تا بدین سان زمینه برای اصلاح امّت و تحقّق آرمان اسلام، فراهم گردد. هر چند انجام این کار به صورت اجتماعی، به مساعدت حاکمان مسلمان نیاز دارد، در حالی که بیشتر آنان در حال حاضر خائن‌اند و چنین مساعدتی را انجام نمی‌دهند؛ از این رو، عملی‌تر آن است که این نهضت اصلاحی، به صورت فردی آغاز شود؛ به این ترتیب که هر فرد مسلمان، به تنهایی یا با همراهی خانواده و دوستانش، این موانع را از خود دور سازد تا هدایت او به حق با مقتضیات موجود امکان یابد؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا؛ «بگو شما را تنها به یک چیز پند می‌دهم: اینکه برای خداوند دو نفری و به تنهایی قیام کنید و سپس بیندیشید» و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! خودتان و خانواده‌ی‌تان را از آتشی که هیزمش مردم و سنگ است، بازدارید». [بازگشت به اسلام، ص۹۸]

ضرورت بازگشت به اسلام

کسانی که به اسلام باور دارند می‌دانند که آن دینی کامل و سعادت‌بخش است و ظرفیّت حلّ مشکلات مادّی و معنوی مسلمانان را دارد و اگر تاکنون این مشکلات را حل نکرده، به خاطر آن بوده که تاکنون یا عینش چنانکه هست اقامه نشده یا کلّ آن با همه‌ی اجزائش تحقّق نیافته است. از این رو، آنان را چاره‌ای نیست جز اینکه تحقّق عین اسلام و کلّ آن را آرمان خود قرار دهند و برای نیل به آن تلاش کنند و این معنای بازگشت به اسلام است. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۲]

اقامه‌ی عین اسلام

اقامه‌ی اسلام، هنگامی موجب نیل به سعادت و رهایی از مشکلات است که عین آن اقامه شود؛ با توجه به اینکه همه‌ی عقاید و احکامی که به اسلام نسبت داده می‌شود، از اسلام نیست... از این روست که خداوند به تأکید فرموده است: ﴿أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ؛ «آگاه باشید که دین خالص برای خداوند است»؛ به این معنا که دین غیر خالص، برای خداوند نیست و به او نسبت داده نمی‌شود، اگرچه بخشی از آن، از او صادر شده باشد؛ چراکه آنچه از خداوند صادر شده، در واقع یک مجموعه‌ی پاک بوده و مجموعه‌ی ناپاکی که از آلایش اراده‌ی خداوند با غیر او برآمده، از او صادر نشده است و با این وصف، وجود برخی عناصر اصیل در آن، برای انتسابش به خداوند، کافی نیست؛ چراکه خداوند پاکیزه است و از هر چیز غیر پاکیزه، تنزیه می‌شود. به علاوه، آن عناصر اصیل، به عناصر دیگر وابسته و پیوسته‌اند و در کنار آن‌ها، یک مجموعه‌ی واحد را تشکیل می‌دهند و به سبب همین آمیختگی و ارتباط تنگاتنگ، نتایج مورد اراده‌ی خداوند را در پی ندارند و با این وصف، گویی که در عمل عناصری اصیل نیستند... از اینجا دانسته می‌شود که اسلام، هرگاه به عقاید و احکامی غیر اصیل آمیخته باشد، در کل نسبتی با خداوند ندارد و عمل به آن، مجزی نیست؛ زیرا چیزی که از تلفیق عناصر اسلامی و عناصر غیر اسلامی پدید آمده است، در واقع اسلام نیست، بل اختراع جدیدی است که تسامحاً اسلام نامیده می‌شود و تبعاً إقامه‌ی آن، إقامه‌ی اسلام نیست، اگرچه عرفاً اقامه‌ی اسلام شمرده شود. [بازگشت به اسلام، ص۱۰۲-۱۰۳]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن مسلمانان را از ناآگاهی بر حذر می‌دارد و به سوی کسب علم و شناخت حقّ و باطل فرا می‌خواند.

هان، ای گروه مردمان! به هر گوشه‌ای می‌نگرم شما را می‌بینم که در زندگی‌های خود فرو رفته‌اید و در خانه‌های خود پنهان شده‌اید! به خود و به یکدیگر مشغول گشته‌اید و نمی‌دانید حق کدام و باطل کدام است! به روزمرگی‌های خود معتاد شده‌اید و در باتلاق تعلّق‌ها گرفتار آمده‌اید! دیگر به شناختنِ حقّ و باطل نمی‌اندیشید و از دانستنِ درست و غلط سراغ نمی‌گیرید! حق برای شما با باطل یکسان شده است و درست برای شما با غلط فرقی نمی‌کند! خود را از این مسائل فارغ کرده‌اید و سرتان از این موضوعات سرگرم است! کار بیرون، شما را از کار درون باز داشته و جستجوی پول و مدرک، شما را از جستجوی علم و حکمت مشغول کرده است. می‌گویید: مشکلاتِ زندگی چنین است که ما را از شناختن باز می‌دارد و گرفتاری‌هایِ دنیا چنان است که ما را از دانستن مانع می‌شود! در حالی که آن مشکلاتِ شما، خود برای این است که حقّ و باطل را نمی‌شناسید! و این گرفتاری‌هایِ شما، خود برای آن است که درست و غلط را نمی‌دانید! هیچ مشکلی نیست مگر آن‌که از جهلِ شما برخاسته و هیچ گرفتاری‌ای نیست مگر آن‌که بی‌خبریِ شما آن را زاییده است! [نامه‌ی سوم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن مسلمانان را از ناآگاهی بر حذر می‌دارد و به سوی کسب علم و شناخت حقّ و باطل فرا می‌خواند.

به شما راست می‌گویم: ندانستن، در این روزگار گناهی نابخشودنی و خطایی بسیار بزرگ است. در این روزگار اگر حقیقت را نشناسید فریب می‌خورید و اگر هدایت را تشخیص ندهید سرتان کلاه می‌رود! شیطان‌های جنّی باطل را برایتان جایِ حق می‌زنند و شیطان‌های انسی گمراهی را با نام هدایت به خوردتان می‌دهند! همیشه هستند فرصت‌جویانی که از نادانی شما سوء استفاده کنند و بی‌خبری شما را مغتنم بشمارند، تا به واسطه‌ی شما به قدرت و ثروت دست یابند و اموال و انفس شما را بخورند! در حالی که اگر شما آگاه بودید، اینان بر شما سلطه نمی‌یافتند و اگر شما دانا بودید، اینان بر شما چیره نمی‌شدند! آیا در تاریکی شب نیست که دزد به خانه می‌آید و در آبِ گل‌آلود نیست که ماهی به تور می‌افتد؟! هوشیار باشید و بیش از این در نادانی و بی‌خبری نمانید! هر چه زودتر- پیش از آن‌که دیر شود- برای شناختِ حقّ از باطل به پا خیزید و برای تشخیص هدایت از گمراهی تلاش کنید. هر چند من بیمِ آن دارم که دیر شده باشد... آیا مرد خردمندی در میان شما نیست که حکمتم را فرا گیرد و زن دانایی در لابه‌لاتان یافت نمی‌شود که نصیحتم را بپذیرد؟! زیرکان شما کجایند که کلامم را فهم کنند و هوشیارانتان کیانند که دعوتم را پاسخ گویند؟! خوشا به حال کسانی که معرفت را فرا می‌گیرند؛ چراکه آنان رستگاری خواهند یافت و بدا به حال کسانی که در جهالت فرو می‌مانند؛ چراکه آنان بدبخت خواهند شد. [نامه‌ی سوم]

فرازی دیگر از نامه‌ی آن جناب که در آن بر ضرورت شناخت حق و باطل پای می‌فشارد.

امّا ایمان، اعتقاد به حق و عدم اعتقاد به باطل است و این تنها با شناختِ حق و باطل حاصل می‌آید و امّا عمل صالح، چیزی جز عمل به لوازم حق و پرهیز از لوازم باطل نیست و این نیز تنها با شناختِ حق و باطل حاصل می‌آید. پس، شناختِ حقّ و باطل، پایه‌ی ایمان و عمل صالح است و این دو با شناخت آغاز می‌شوند. مَثَل شناخت نسبت به این دو، مثَلِ پی نسبت به ساختمان یا سر نسبت به بدن یا نماز نسبت به سایر اعمال است. آیا اگر ساختمانی پی نداشته باشد، بر جای خود استوار می‌ماند؟! یا اگر کسی سر نداشته باشد، سایر اعضای بدنش به او سود می‌رساند؟! یا اگر کسی نماز نخواند، حجّ و روزه‌ی او پذیرفته می‌شود؟! به همین سان، اگر کسی معرفت نداشته باشد، مؤمن نیست و عمل صالحش به او سود نمی‌رساند. [نامه‌ی چهارم]

فرازی دیگر از نامه‌ی آن جناب که در آن بر ضرورت شناخت حق و باطل پای می‌فشارد.

به شما راست می‌گویم: اگر کسی میان صفا و مروه یا آویخته به پرده‌های کعبه، با عملِ صالحِ همه‌ی جنّ و انس بمیرد در حالی که حق و اهل آن را از باطل و اهل آن نشناخته، همانا به مرگِ جاهلیّت مرده و به دوزخ در آمده است. پس، از این‌جا واجب می‌شود بر شما که حق و اهل آن را از باطل و اهل آن بشناسید و این شناخت را بر هر عمل صالحی مقدّم بدانید و آگاه باشید که بدون این «معرفت»، هیچ ایمانی برای شما نیست و هیچ نماز و روزه و حجّ و زکاتی به شما سود نمی‌رساند و شما از زیان‌کاران خواهید بود. [نامه‌ی چهارم]

نامه‌ای از آن جناب که در آن یاران خود را پند می‌دهد.

نعمت‌های خدا را به یاد آورید و با دست و دل و زبان سپاس بگزارید، باشد که شما را صالحانی قرار دهد و از میانتان شهیدانی برگزیند... به سرگذشت پیشینیان نظر کنید و از فرجام آنان عبرت بگیرید؛ همانان که روزهای خدا را از یاد بردند و نعمت‌های او را کفران نمودند، پس تیغ بدبختی بر گردنشان فرود آمد و تیر تباهی بر جناغ سینه‌ی‌شان نشست، پس چنان نابود شدند که گویی هیچ گاه در جهان نبودند! اینک شما در زمین‌های آنان ساکن شده‌اید و بر ویرانه‌هاشان خانه ساخته‌اید، پس به راه آنان نروید و به رسمشان نکنید که آنچه بر آنان رسید، بر شما نیز خواهد رسید، تا عبرتی برای آیندگان شوید، چونانکه آنان عبرتی برای شما شدند! [نامه‌ی ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید! از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امر از شما»، پس فرمود: همواره در میان کسانی که ایمان آوردند کسی هست که اطاعتش بر آنان مانند اطاعت خداوند و پیامبر واجب است، هر کس او را اطاعت کند، خداوند و پیامبر را اطاعت کرده و هر کس او را نافرمانی کند، خداوند و پیامبر را نافرمانی کرده و او کسی است که خداوند و پیامبر گماشته‌اند و کسی که مردم با اهواء خود گماشته‌اند نیست، گفتم: آنان می‌گویند هر کسی از مؤمنان که امر آنان را به دست می‌گیرد از صاحبان امر از آنان است، فرمود: راست می‌گویند! گفتم: چگونه راست می‌گویند، در حالی که فرمودی چیزی را که فرمودی؟! پاسخ داد: هر کسی که امر آنان را به دست می‌گیرد جز کسی که خداوند و پیامبر گماشته‌اند، از مؤمنان نیست، بلکه از فاسقان است و خداوند به اطاعت صاحبان امر از مؤمنان امر کرده و به اطاعت صاحبان امر از فاسقان امر نکرده است! «آیا پس کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق است؟! مانند هم نیستند»! سپس فرمود: آیا برایت بیفزایم؟ گفتم: آری، فرمود: صاحبان امر، مالکان آن هستند و آنان کسانی هستند که خداوند و پیامبر گماشته‌اند و هر کس جز آنان که آن را به دست می‌گیرد، غاصب آن است و غاصب از مالکان محسوب نمی‌شود، «اگر فهم می‌کردند»! گفتم: خداوند به تو پاداش نیکو دهد؛ زیرا به من دو حکمت رسا بخشیدی که هیچ گاه تاکنون نشنیده بودم! فرمود: «آن‌ها دو برهان از پروردگارت هستند»! سپس چند ماه دیگر بر او وارد شدم، پس گفتم: من دو حکمت تو را به مردی در ایران گفتم، پس گفت: خداوند او را لعنت کند! چقدر به کتاب خداوند عالم است! فرمود: ای فلانی! آیا نمی‌دانی که من نزد اهل ایران، مانند علیّ بن ابی طالب نزد اهل شام هستم؟! بنی امیّه آنان را با بهتان فریفتند، تا جایی که نزدیک به شصت سال او را بدون گناهی لعنت کردند! [فقره‌ی ۲۵ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا شما را دو بهره از رحمتش ارزانی دارد و برایتان نوری قرار دهد که در آن گام بردارید»، پس فرمود: دو بهره از رحمتش، کتاب و سنّت هستند و نور، امامی است که آن دو را برایشان روشن می‌کند تا آن گاه که قیامت فرا رسد. پس از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا شما را کتاب و سنّت ارزانی دارد و برایتان امامی قرار دهد که آن دو را برایتان روشن کند تا آن گاه که قیامت فرا رسد. [فقره‌ی ۲۶ از گفتار ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده است، خالی نمی‌ماند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: از منصور درباره‌ی سخن خداوند بلندمرتبه پرسیدم که فرموده: «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است»، پس فرمود: هادی آن‌هاست و نور خداوند هدایت اوست و آن «در بیت‌هایی است که خداوند اذن داده است تا رفعت یابند و نامش در آن‌ها برده شود» و آن‌ها بیت‌های پیامبرانند، «در آن‌ها صبح و شام تسبیح او می‌گویند مردانی که تجارت یا کسب و کاری آنان را از یاد خداوند غافل نمی‌کند» و آنان اهل بیت‌های پیامبران هستند، آیا نمی‌بینی که می‌فرماید صبح و شام در آن‌ها تسبیح او می‌گویند؟ پس اهل آن‌ها هستند و هدایت خداوند از بیت‌های پیامبران خارج نمی‌شود تا آن گاه که قیامت فرا رسد، پس آن را نزد اهل بیت پیامبر بجویید و نزد دیگران نجویید که گمراه خواهید شد! [فقره‌ی ۲۷ از گفتار ششم]

درباره‌ی ضرورت شناخت خلیفه‌ی خداوند در زمین

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور هاشمی خراسانی می‌فرماید: مردم را از امامی عادل از ذرّیّه‌ی ابراهیم علیه السلام که خداوند او را قرار داده است، چاره‌ای نیست و این عهدی است که خداوند با او بسته است هنگامی که او را با کلماتی آزمود، پس آن‌ها را به پایان رساند: «فرمود: هرآینه من تو را امامی برای مردم قرار دهنده‌ام، گفت: و از ذرّیّه‌ام نیز، فرمود: عهد من به ستمکاران نمی‌رسد»، پس هر کس بمیرد در حالی که این امام را نمی‌شناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است! آگاه باشید که او ابو بکر بغدادی یا محمّد عمر قندهاری یا فلانی یا فلانی -پس هیچ یک از امامان قوم را باقی نگذاشت مگر اینکه نام برد- نیست، بلکه او مهدی است! سپس به سروده‌ی دعبل بن علی خزاعی تمثّل جست و فرمود: خروج امامی که ناچار خارج خواهد شد/ با نام خدا و برکات او قیام خواهد کرد/ در میان ما هر حقّ و باطلی را از هم جدا خواهد ساخت/ و خوبی‌ها و بدی‌ها را جزا خواهد داد/ پس ای نفس! دل‌آرام و شادمان باش/ زیرا هر چیزی که آمدنی است دور نیست! [فقره‌ی ۱ از گفتار هفتم]

درباره‌ی ضرورت شناخت خلیفه‌ی خداوند در زمین

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: در محلّه مردی از اهل علم ساکن بود که حُسن خُلق و حُسن عبادتی داشت، پس روزی منصور به او نظری افکند، پس بر او رقّت کرد، پس برای او نوشت: ای فلانی! هرآینه چیزی که تو بر آن هستی خوب است و من را خوش می‌آید، جز آنکه برای تو معرفتی نیست، پس برو و معرفت طلب کن! آیا یکی از شما شرم نمی‌کند که چهل سال زندگی می‌کند در حالی که امام زمان خود را نمی‌شناسد تا اینکه به مرگ جاهلی می‌میرد؟! [فقره‌ی ۲ از گفتار هفتم]

مقدّمه

هر باب از درس‌ها، درباره‌ی یک مسأله‌ی اعتقادی یا فقهی یا اخلاقی است و از سه فصل تشکیل شده است:

• فصل یکم بیان آیاتی از قرآن که به مسأله مربوط می‌شوند و در آن تفاسیر ارزشمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده که از میان گفتارهای نورانی او استخراج شده است و معانی آیات را به گونه‌ای که دل‌ها را شفا می‌دهد و مردم را از تاریکی به نور می‌برد، تبیین می‌نماید.

• فصل دوم بیان احادیث صحیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نکات دقیق و توضیحات سودمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده است که معنای احادیث، حال راویان و نظر عالمان را تبیین می‌کند.

• فصل سوم بیان احادیث صحیحی از اهل بیت علیهم السلام که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نظیر چیزهایی است که در فصل دوم آمده است. [مقدّمه‌ی درس‌ها]

مقدّمه

قاعده نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی، حجّیّت خبر متواتر و عدم حجّیّت خبر واحد است و خبر متواتر نزد او چیزی است که در هر طبقه بیش از چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، به شرط اینکه قرین یکدیگر نباشند و درباره‌ی معنا اختلاف نکرده باشند و چیزی که روایت کرده‌اند با کتاب خداوند یا سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا عقل سلیم تعارض نداشته باشد. همچنین، چیزی که در هر طبقه چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، در حکم خبر متواتر است، به شرط اینکه عادل باشند، علاوه بر سه شرط پیشین و این چیزی است که بررسی حال راویان هرگاه بیش از چهار مرد نباشند را ضروری می‌سازد. اما بررسی حال آنان هرگاه کمتر یا بیشتر از این تعداد باشند، کاری است که حضرت علامه حفظه الله تعالی از باب إلزام انجام می‌دهد؛ چراکه اکثر مسلمانان قائل به حجّیّت خبر واحدِ ثقه یا صدوق هستند و چه بسا چیزی که توسّط پنج مرد روایت شده است را متواتر نمی‌دانند. از این رو، حضرت علامه حفظه الله تعالی چیزی که راویان ثقه یا صدوق نزد آنان روایت کرده‌اند را اختیار می‌کند تا حجّتی بر آنان باشد و باشد که آنان هدایت یابند. [مقدّمه‌ی درس‌ها]

مقدّمه

شرط حضرت علامه حفظه الله تعالی برای اختیار احادیث، پس از سازگاری معنای آن‌ها با کتاب خداوند و سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و عقل سلیم، شهرت راویان آن‌ها به وثاقت یا صداقت نزد کسانی است که اهل مذهب آن‌ها هستند، نه مخالفان آن‌ها؛ چنانکه در شرح حال جابر بن یزید جعفی آن را تبیین کرده و فرموده است: «ملاک، حال فرد نزد اصحاب اوست (یعنی اهل مذهب او)؛ چراکه آنان به حال او آگاه‌ترند و نظر سایر مردم هرگاه با نظر اصحاب او منافات داشته باشد، حجّت نیست؛ چراکه آنان از او دورترند و چه بسا به خاطر دوست نداشتن مذهبش، درباره‌ی او بد می‌گویند و گواه آن، کار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که به یهودیان فرمود: <عبد الله بن سلام در میان شما چگونه مردی است؟> پس گفتند: <خوب ما و پسر خوب ما و سرور ما و پسر سرور ما و عالم ما و پسر عالم ماست>، پس سخنشان درباره‌ی او را پذیرفت؛ چراکه آنان اصحاب او بودند و سپس به آنان خبر داد که او مسلمان شده است، پس شروع به بدگویی درباره‌ی او کردند و گفتند: <بدترین ما و پسر بدترین ماست>، ولی سخن آنان درباره‌ی او را پس از اینکه مخالفان او در مذهبش شدند نپذیرفت و اگر سخن مخالفان در مذهب پذیرفته شود، چیزی از حدیث باقی نمی‌ماند؛ چراکه هر طائفه‌ای درباره‌ی طائفه‌ی دیگر بد می‌گویند؛ چنانکه می‌بینی شیعیان به چیزی که اهل سنّت روایت می‌کنند وقعی نمی‌نهند مگر چیزی که آن را حجّتی بر ضدّ آنان قرار می‌دهند و می‌بینی اهل سنّت به چیزی که شیعیان روایت می‌کنند نمی‌نگرند مگر با تعجّب و استهزاء و هر دو میانه‌ی راه را گم کرده‌اند، ولی ما هر چیزی که مسلمانان در مطابقت با کتاب خداوند روایت می‌کنند را می‌پذیریم هرگاه نزد اصحاب خود به راستگویی معروف باشند بدون اینکه برای هیچ یک از مذاهب تعصّب بورزیم». [مقدّمه‌ی درس‌ها]

مقدّمه

چیزی که نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی ملاک است، اسلام و شهرت راوی به وثاقت یا صداقت نزد طایفه‌ی اوست، نه مذهب او یا تضعیفات مخالفانش بدون دلیلی قابل قبول. پس اگر راوی از اهل سنّت است، ملاک حال او نزد اهل سنّت است و حالش نزد شیعه ملاک نیست و اگر راوی از شیعه است، ملاک حال او نزد شیعه است و حالش نزد اهل سنّت ملاک نیست و فرقی میان روایات شیعه و روایات اهل سنّت وجود ندارد هرگاه با سه اصل پیش‌گفته سازگار باشند و راویانشان معروف به وثاقت یا صداقت نزد اهل مذهب خود باشند. به همین دلیل است که حضرت علامه حفظه الله تعالی روایاتی از اهل سنّت را مانند روایاتی از شیعه اختیار می‌کند و روایت کسی را به خاطر مذهبش ترک نمی‌کند مادامی که مذهبش بر خلاف ضروری دین نباشد، به نحوی که او را از اسلام خارج سازد؛ چراکه در آن صورت او منافق است و منافق در هیچ زمینه‌ای قابل اعتماد نیست، اگرچه همه‌ی مردم او را ثقه بدانند. [مقدّمه‌ی درس‌ها]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: محمّد بن عیسی ترمذی [د.۲۷۹ق] در سنن خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: قُتیبة بن سعید ما را حدیث کرد، گفت: حمّاد بن زید ما را حدیث کرد، از ایّوب، از ابو قِلابة، از ابو اسماء رَحَبی، از ثوبان که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «من بر امّتم از امامان گمراه‌کننده می‌ترسم» و فرمود: «همواره شماری از امّتم بر حق استوار خواهند بود و کسی که آنان را یاری نمی‌کند به آنان زیانی نمی‌رساند، تا آن گاه که کار خداوند فرا رسد». منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیثی متواتر از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ چراکه آن را بیست تن از او روایت کرده‌اند و آنان ثوبان، جابر بن عبد الله، عمران بن حُصین، سعد بن أبي وقّاص، عمر بن خطاب، عقبة بن عامر، أنس بن مالك، عبد الله بن عمر، جابر بن سَمُرة، زید بن أرقم، مغیرة بن شعبة، نُعمان بن بشیر، ابو هریرة، ابو اُمامة، ابو درداء، معاویة، قُرّة بن إیاس مُزَنی، شُرَحبیل بن سِمط کِندی، کعب بن مُرّة بَهزی و سلمة بن نُفیل حَضرمی هستند و کسانی که نمی‌فهمند گفته‌اند: مراد از شماری که همواره بر حق خواهند بود، اهل شام هستند و برخی از آنان این را در حدیث نیز داخل کرده‌اند و من نمی‌دانم که اهل شام کِی بر حق بوده‌اند؟! آیا زمانی که بر علی خروج کردند و یارانش را به فتنه انداختند، یا زمانی که حسین را کشتند و سرش را در شهرها گرداندند، یا زمانی که به مدینه هجوم آوردند و مهاجرین و انصار را از لب تیغ گذراندند؟! چنین نیست، بلکه آنان تا بوده‌اند بر باطل بوده‌اند و در آخر الزمان نیز یاران سفیانی خواهند بود و هر حدیثی در فضیلت آنان ساختگی است و اصلی ندارد و پیروان بنی امیّه در زمان معاویه و مروان و خاندانشان آن را ساخته‌اند؛ چراکه آن دروغ است و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دروغی نمی‌گوید. [باب ۱، درس ۲۶]

علم به آغاز هر ماه با علم به هلال آن حاصل می‌شود و علم به هلال آن به معنای علم به خروج ماه از محاق است که طبیعتاً با دیدن نخستین ظهور آن پس از غیبتش حاصل می‌شود، خواه با چشم مسلّح باشد و خواه با چشم غیر مسلّح؛ چراکه دیدن آن در اسلام طریقیّت دارد، نه موضوعیّت و با این وصف، به هر وسیله‌ای که انجام شود علم‌آور است؛ همچنانکه «صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ»؛ «با دیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید» در سخن پیامبر و اهل بیتش، مطلق است و به وضوح شامل دیدن آن با چشم مسلّح نیز می‌شود؛ زیرا کسی که با دوربین و تلسکوپ آن را می‌بیند، به هر حال آن را دیده است و بنا بر سخن پیامبر و اهل بیتش، باید با دیدن آن روزه بگیرد و با دیدن آن افطار کند. این نکته‌ی بسیار ساده و روشنی است. از این رو، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی از پرسیدن درباره‌ی آن تعجّب کرده و فرموده است: «أَلَسْتُمْ تَرَوْنَهُ؟!»؛ «آیا نه این است که آن را می‌بینید؟!». [پرسش و پاسخ ۶۶]

وقت افطار، وقت غروب خورشید است که آغاز شب و وقت نماز مغرب است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ؛ «سپس روزه را تا شب کامل کنید» و با این وصف، تأخیر آن تا زوال سرخی مشرق وجهی ندارد، بلکه به برخی غالیان شیعه مانند خطّابیه نسبت داده شده است... و از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمود: «لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ»؛ «مردم همواره بر خیر هستند تا هنگامی که در افطار تعجیل می‌کنند» و در روایت دیگری آمده است: «عَجِّلُوا الْفِطْرَ فَإِنَّ الْيَهُودَ يُؤَخِّرُونَ»؛ «در افطار تعجیل کنید؛ چراکه یهودیان تأخیر می‌کنند». [پرسش و پاسخ ۶۳]

نذر کردن عبادت است. بنابراین، باید برای خداوند باشد و نذر کردن برای غیر او جایز نیست و منعقد نمی‌شود و مراد از نذر کردن برای خداوند این است که نذر کننده نیّت کند: برای خداوند نذر می‌کنم که اگر فلان حاجت من را برآورده سازد در ماه محرّم هر سال به سوگواران امام حسین طعام بدهم. چنین نذری صحیح است و اشکالی ندارد، ولی اگر نیّت کند: برای امام حسین نذر می‌کنم، نذر او باطل است. به علاوه، بهتر است که نذر کننده برای انجام کارهای بهتر و سودمندتری مانند اطعام فقرا و سرپرستی از یتیمان و کمک به نکاح جوانان و حمایت از زمینه‌سازان ظهور مهدی نذر کند؛ چراکه سوگواران امام حسین، غالباً به طعام او نیازی ندارند و در ایّام سوگواری برای آن حضرت، از ایّام جشن و سرور خود بیشتر می‌خورند و می‌آشامند! [پرسش و پاسخ ۴۴]

رسم و نصب تمثالی که به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه‌ی اهل بیت نسبت داده می‌شود، جایز نیست و این به چند دلیل است: یکم آنکه تصویرگری از جانداران است که در قرآن و سنت جایز دانسته نشده است. دوم آنکه همانندی با مسیحیان است؛ چراکه آنان به رسم و نصب تمثال مسیح علیه السلام، حواریون و قدّیسان می‌پردازند، در حالی که همانندی با آنان جایز نیست؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! همانند کسانی که کافر شدند نباشید» و روایت شده است که امّ حبیبة و امّ سلمة برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حکایت کردند که وقتی در حبشه بودند، کلیسایی را دیدند که در آن تصاویری بود، پس آن حضرت فرمود: «إِنَّ أُولَئِكَ قَوْمٌ إِذَا كَانَ فِيهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِكَ شِرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ «آنان قومی هستند که هرگاه مرد صالحی در میانشان باشد، پس از دنیا برود، بر روی قبرش مسجدی بنا می‌کنند و این تصاویر را در آن می‌کشند، پس آنان بدترین مردمان نزد خداوند در روز قیامت هستند». سوم اینکه از مصادیق دروغ است؛ چراکه چهره و بدن آنان دقیقاً معلوم نیست. [پرسش و پاسخ ۴۷]

تردیدی نیست که علیّ بن أبی طالب ولیّ خداوند است، ولی اذان عبادت خاصّی است که خداوند و پیامبرش آن را تشریع کرده‌اند و برای کسی جایز نیست که چیزی را بر آن بیفزاید، اگرچه آن چیز في حدّ نفسه حق باشد... بنابراین، گفتن «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيًّا وَلِيُّ اللَّهِ» در اذان با اعتقاد به اینکه جزئی از اذان است، جایز نیست و اگر کسی آن را بدون اعتقاد به اینکه جزئی از اذان است بگوید، در بین اذان سخن گفته و این کاری است که در همه‌ی مذاهب مکروه شمرده شده و شافعی اعاده‌ی اذان پس از آن را مستحب دانسته است و اگر این کار را در اقامه انجام دهد، باید اقامه را از سر بگیرد؛ چراکه آن به منزله‌ی جزئی از نماز است؛ چنانکه عمرو بن أبي نصر روایت کرده است: «به ابو عبد الله (صادق) علیه السلام گفتم: آیا انسان می‌تواند در اذان سخن بگوید؟ فرمود: اشکالی ندارد، گفتم: در اقامه چطور؟ فرمود: نه» و محمّد بن مسلم روایت کرده است: «ابو عبد الله (صادق) علیه السلام فرمود: هرگاه برای نماز اقامه گفتی، دیگر سخن نگو؛ چراکه اگر سخن گفتی، باید اقامه را اعاده کنی». عجیب است که شیعیان، اهل سنّت را بابت گفتن «الصّلاة خير من النوم» به دلیل عدم ورود آن در اذان از طریقی ثابت، نکوهش می‌کنند، اما خودشان چیزی را می‌گویند که مشابه آن، بلکه بی‌بنیادتر از آن است! ﴿كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ «این گونه برای اسراف‌کنندگان کاری که انجام می‌دهند زینت داده شده» و این حقیقتی است که بر عالمان متقدّم شیعه پوشیده نبوده است؛ چنانکه محمّد بن علیّ بن بابویه (د.۳۸۱ق) معروف به شیخ صدوق، در کتاب «من لا یحضره الفقیه» تصریح کرده که گفتن این عبارت در اذان از بدعت‌های «مفوّضه لعنهم الله» است که خود را به دروغ در میان شیعه جا زده‌اند! [پرسش و پاسخ ۵۰]

کسانی که به درستی راه منصور هاشمی خراسانی پی برده‌اند، باید با ایشان همراه شوند و اگر التفات دارند که کس دیگری با ایشان همراه نیست، همراه شدنشان با ایشان ضروری‌تر است؛ خصوصاً با توجّه به اینکه اگر هر کس همراهی با ایشان را موقوف به همراهی کسی دیگر سازد، هرگز کسی با ایشان همراه نخواهد شد و این بر خلاف مقصود کسانی است که به درستی راه ایشان پی برده‌اند. پس باید بی اعتنا به کسان دیگر، با ایشان همراه شوند و نباید در انتظار آینده بنشینند تا اگر کار ایشان بالا گرفت به سوی ایشان بشتابند و اگر کار ایشان بالا نگرفت به سوی دیگران بروند؛ چراکه این کار، منافی با ایمان آنان به راه ایشان است و از کارهای منافقان شمرده می‌شود؛ همانان که خداوند درباره‌ی آنان فرموده است: «کسانی که برای شما انتظار می‌برند، پس اگر برایتان پیروزی از جانب خداوند حاصل شد می‌گویند آیا ما با شما نبودیم؟! و اگر برای کافران بهره‌ای پدید آمد می‌گویند آیا ما پیرامون شما نبودیم و شما را از مؤمنان باز نداشتیم؟!»... اکنون کسانی هستند که به درستی راه منصور هاشمی خراسانی پی برده‌اند، ولی در همراهی با او تعلّل می‌کنند و در انتظار تغییر شرایطند، در حالی که تغییر شرایط موقوف به همراهی آن‌هاست و بدون همراهی آن‌ها شرایط تغییر نمی‌کند؛ چنانکه خداوند فرموده است: «هرآینه خداوند چیزی که در قومی هست را تغییر نمی‌دهد تا آن گاه که آنان چیزی که در آنان هست را تغییر دهند». پس باید در خیرات از دیگران پیشی بگیرند و به سوی مغفرت با یکدیگر مسابقه بدهند، نه اینکه هر یک در انتظار دیگری بنشینند و کار را بر گردن دیگری بیندازند؛ چنانکه خداوند از آنان چنین خواسته و فرموده است: «به سوی مغفرتی از پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن چون وسعت آسمان و زمین است مسابقه بدهید» و فرموده است: «پس در خیرات از یکدیگر پیشی بگیرید». [نقد و بررسی ۲۳]

به پیرامون خود بنگرید؛ چه بسیار کسانی را می‌بینید که بهترین سال‌های جوانی خود را برای حمایت از بازی‌های سیاسی احمقانه یا ادّعاهای دروغین مالیخولیایی تلف می‌کنند، ولی ساعتی را برای شناخت نهضت عقلانی و قرآنی «بازگشت به اسلام» و حمایت از رهبر عالم و بی‌ادّعای آن اختصاص نمی‌دهند! بار دیگر به پیرامون خود بنگرید؛ چه بسیار کسانی را می‌بینید که اموال هنگفتی را به امید کسب ثواب و خدمت به اسلام، در دریای اوهام و آرزوهای خود می‌ریزند، ولی یک پول سیاه را در راه حمایت از زمینه‌سازی برای تحقّق حاکمیّت مهدی علیه السّلام و پر شدن زمین از عدالت هزینه نمی‌کنند! آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا بر گمراهی است، در حالی که می‌پندارند کار خوبی انجام می‌دهند و آنان بی‌گمان از زیان‌کارترین‌ها هستند؛ چنانکه خداوند از آنان خبر داده و فرموده است: «بگو آیا شما را از زیان‌کارترین‌ها خبر بدهیم؟! آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا بر گمراهی بود در حالی که می‌پنداشتند به درستی عمل می‌کنند». البته شکّی نیست که این دفتر برای ادامه‌ی رسالت عقلی و شرعی خود، به حمایت هیچ کس در جهان جز پروردگارش وابسته نیست و با هر مشقّت و صعوبت متصوّر، به صراط مستقیم خود تا رسیدن به آرمان مقدّسش که ظاهر ساختن مهدی علیه السّلام و رساندن او به حاکمیّت است، ادامه خواهد داد. بگذار کسانی که قدرت و ثروت جهان را در اختیار دارند ولی در راه خداوند هزینه نمی‌کنند، به قدرت و ثروت خود مغرور باشند؛ چراکه ما را به آنان حاجتی نیست و قدرت و ثروتشان در نظرمان از مردار سگ بی‌ارزش‌تر است و عاقبت برای پرهیزکاران خواهد بود، نه برای قدرتمندان و ثروتمندان. [نقد و بررسی ۲۱]

کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی دعوت به اسلام خالص و کامل بر کنار از ظنون و اوهام است و در آن چیزی که بر خلاف قرآن کریم و سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و منهج اهل بیت طاهرین و سلف صالحین باشد نیست و چنین کتابی نمی‌تواند به «اسلامی‌ترین نظام جهان» ضربه بزند! با این حساب، اگر شما خیلی برای این نظام دل می‌سوزانید، بهتر است از بازگشت آن به اسلام خالص و کامل و اصلاح اندیشه و روشش بر پایه‌ی یقینیّات و مسلّمات اسلامی استقبال کنید؛ زیرا این نظام حتّی اگر «اسلامی‌ترین نظام جهان» باشد بدون عیب نیست و با این وصف، دوست حقیقی آن عالمی است که عیوب آن را برایش تبیین می‌کند، نه سفیهی که با چاپلوسی و تملّق خود، عیوبش را در نظرش زینت می‌دهد! بی‌گمان بزرگ‌ترین دشمنان این نظام، دوستان جاهل آنند که می‌کوشند هر انتقادی را از آن دشمنی با آن جلوه دهند و ضعفش را قوّت و نقصش را کمال معرّفی کنند و در برابر مصلحان دانا و دلسوزش بایستند! آنان بی‌گمان در ضلالتی آشکارند! [نقد و بررسی ۵]

نظام ایران که خود را «اسلامی» می‌داند و دم از ایستادگی در برابر کافران و حمایت از مستضعفان جهان می‌زند و مدّعی دوستی با اهل بیت است، چه دشمنی با منصور هاشمی خراسانی دارد که برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل و تحقّق حاکمیّت اهل بیت در جهان می‌کوشد و تقلید از کافران را بد می‌داند و مسلمانان را به وحدت دعوت می‌کند؟! آیا این دو با هم در تناقض نیستند؟! تنها جرم منصور هاشمی خراسانی که «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی شده، توجّه دادن به «عدم امکان ولایت مطلقه‌ی فقیه» از لحاظ عقلی و شرعی و سزاوارتر دانستن مهدی به حمایت در مقایسه با مسؤولان این نظام است، در حالی که چنین توجّه دادنی، هرگاه به دور از تعصّب و حسّاسیت‌های سیاسی و امنیّتی و در چهارچوبی علمی و اخلاقی بررسی شود، «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی نمی‌شود، بلکه خالص‌ترین و کامل‌ترین دوستی با آن به شمار می‌رود؛ زیرا بهترین دوست این نظام کسی است که کاستی‌ها و کژی‌های آن را با استناد به کتاب خداوند و سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بیان می‌کند و آن را از روی شفقت و دلسوزی به اصلاح آن‌ها فرا می‌خواند تا با این شیوه، موفقیت در دنیا و سعادت در آخرت را به دست آورد؛ با توجّه به اینکه کاستی‌ها و کژی‌های این نظام، بزرگ‌ترین دشمن آنند و هر انحراف آن از مسیر اسلام خالص و کامل، رخنه‌ای در دیواره‌ی سدّ آن شمرده می‌شود. [نقد و بررسی ۹]

شاید مسؤولان نظام ایران، از قدرت‌های غرب و شرق ترسی نداشته باشند، ولی شایسته است که از کاستی‌ها و کژی‌های خود بترسند و آن‌ها را هر چه زودتر برطرف نمایند؛ چراکه این کاستی‌ها و کژی‌ها، به مراتب از قدرت‌های غرب و شرق خطرناک‌ترند و می‌توانند آسیبی را به این نظام برسانند که از قدرت‌های غرب و شرق ساخته نیست. منظور از کاستی‌ها و کژی‌های این نظام، باورها و رویکردهایی در آن است که با اسلام خالص و کامل سازگار نیست و در میزان قرآن و سنّت نادرست شمرده می‌شود، مانند تأکید بر ولایت مطلقه‌ی فقیه به جای ولایت خلیفه‌ی خداوند در زمین و عدم حمایت عملی و کافی از مهدی برای ظهور و دستیابی به قدرت. روشن است که جلب توجّه این نظام به این کاستی‌ها و کژی‌ها و دعوت آن به اصلاح آن‌ها، از این رو که می‌تواند به تکامل و سعادت مادّی و معنوی آن بینجامد و از انحطاط و تباهی آن در دنیا و آخرت جلوگیری کند، ضربه زدن به آن شمرده نمی‌شود، بلکه خدمت به آن است؛ مگر از زاویه‌ی دید کسانی که از بصیرت کافی برخوردار نیستند و تنها از احساسات و عواطف خود تبعیّت می‌کنند و عینکی سیاه و آلوده بر چشم خود نهاده‌اند و به مبانی و ارزش‌های اسلامی پایبندی ندارند؛ چراکه اینان به بیماری مزمنی در قلب خود مبتلایند و از نفاقی عمیق در ضمیر خود رنج می‌برند؛ چنانکه خداوند درباره‌ی امثال آنان فرموده است: ﴿يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ؛ «هر فریادی را به زیان خود می‌پندارند»، در حالی که چه بسا به سود آنان باشد! پس داستانشان به داستان بیماری می‌ماند که پزشکی حاذق و دلسوز به بالین او آمده و پس از معاینه‌، بیماری او را تشخیص داده و به اطلاع او رسانده و نسخه‌ی لازم را تجویز کرده است، ولی بیمار جاهل به جای تشکّر از پزشک و تلاش برای درمان خود، به جان او افتاده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده که چرا چنین تشخیصی داده و چنین نسخه‌ای تجویز کرده است!! [نقد و بررسی ۹]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

نویسنده در ادامه خرافه‌گرایی را عاملی تأثیرگذار بر روی عقاید و اعمال مسلمانان می‌شمارد و از برخی اهل تصوّف به خاطر ترویج آن انتقاد می‌کند و نقش آنان را در گسترش عقل‌ستیزی و دین‌ورزی ذوقی و شاعرانه میان مسلمانان برجسته می‌داند. او هم چنین بسیاری از شاعران را به سبب سرودن اشعاری زیبا اما نادرست و مخالف با آموزه‌های پیامبران نکوهش می‌کند و آنان را مانند ساحران از رقیبان و دشمنان پیامبران می‌شمارد که با «زخرف القول» و «لهو الحدیث» مردمان را از راه خداوند باز می‌دارند. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

موضوع بنیادین و مهمّ دیگری که منصور هاشمی خراسانی در کتاب متفاوت و چالش برانگیز «بازگشت به اسلام» به آن پرداخته، موضوع حکومت اسلامی است. از نگاه او حکومت بر مردم تنها برای خداوند است و کسی جز او حقّ حاکمیت بر آن‌ها را ندارد و او حاکمیت خود بر آن‌ها را از طریق گرفتن یک نایب یا به اصطلاح «خلیفه» إعمال می‌کند. با این وصف، مبنای شکل‌گیری حکومت اسلامی و مشروعیت سیاسی آن، اذن خاصّ و قطعی خداوند است که برای هیچ یک از حاکمان کنونی در جهان اسلام وجود ندارد و از این رو، حکومت هیچ یک از آنان در حال حاضر حکومت اسلامی شمرده نمی‌شود. او نیاز حکومت اسلامی به انتصاب خاصّ و قطعی حاکم از جانب خداوند را از مسائل واضح و ضروری در اسلام و سایر ادیان ابراهیمی می‌شمارد و معتقد است که مناقشه و بحث درباره آن معنا ندارد. البته نویسنده برخلاف همه عالمان مسلمان از همه مذاهب اسلامی، دسترسی مردم به چنین حاکمی را ممکن می‌داند و معتقد است که علت عدم دسترسی آن‌ها به چنین حاکمی، بر خلاف تصور آن‌ها حکمت خداوند نیست، بلکه تقصیر آن‌ها در تأمین شرایط لازم برای دسترسی به اوست و هرگاه آن‌ها این شرایط را در فرایندی کاملاً عادی و متعارف تأمین کنند، دسترسی به او برای آن‌ها تحقق می‌یابد. با این وصف، عدم دسترسی آن‌ها به او عذری برای اختیار حاکمی جز او شمرده نمی‌شود؛ چراکه از یک سو با توجه به امکان دسترسی آن‌ها به حاکم منصوب از جانب خداوند، ضرورتی برای اختیار حاکمی دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر عدم دسترسی آن‌ها به این حاکم، ناشی از تقصیر خود آن‌هاست و از این رو، نمی‌تواند عذری برای اختیار حاکمی دیگر توسط آن‌ها شمرده شود، اگرچه به حسب ظاهر چاره‌ای از این کار نداشته باشند. به این ترتیب، حکومت اسلامی تنها با حاکمیت خلیفه خداوند در زمین امکان می‌یابد و حاکمیت خلیفه خداوند در زمین نیز تنها با اراده و اختیار مردم ممکن است. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

خراسانی در جای دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اقامه اسلام را تنها به صورت خالص و کامل مفید و کارآمد می‌شمارد و معتقد است که اقامه بخشی از آن به تنهایی یا در کنار چیزی خارج از آن، نه تنها مفید و کارآمد نیست، بلکه می‌تواند زیانبار و خطرناک باشد و این بر خلاف تصور بیشتر مسلمانان است که می‌پندارند اقامه بخشی از اسلام نیز مطلوب و مؤثر است. او اسلام را به دستگاهی واحد با اجزائی به هم پیوسته تشبیه می‌کند که اگر یک جزء آن کار نکند سایر اجزاء آن نیز کارایی خود را از دست می‌دهند و کلّ دستگاه از کار می‌افتد. بنابراین مسلمانان چاره‌ای جز اقامه کلّ اسلام به صورت خالص ندارند و این کاری است که تنها با تعلیم خلیفه خداوند در زمین ممکن است. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

یکی دیگر از موضوعات بنیادین و چالش برانگیز در این کتاب آن است که نویسنده، اجرای حدود و مجازات‌های اسلامی را مشروط به اجرای کلّ احکام عمومی و سیاسی اسلام می‌داند و معتقد است که تشریع این حدود و مجازات‌ها با نظر به حاکمیت خلیفه خداوند در زمین انجام شده و متناسب با زمان و مکانی است که همه احکام اسلام به مثابه عواملی بازدارنده اجرا می‌شود. بنابراین، اجرای این حدود و مجازات‌ها در زمان و مکانی دیگر، عادلانه و متناسب نیست؛ خصوصاً با توجه به این که از نگاه نویسنده، احکام اسلام به یکدیگر وابسته و پیوسته‌اند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند. [مقاله‌ی ۱]

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی
سیّد محمّد صادق جوادیان

منصور هاشمی در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اختلاف مسلمانان، حاکمیت غیر خداوند، آمیزش با ملل و فرهنگ‌های غیر اسلامی، پیدایش مذاهب و رقابت آن‌ها با یکدیگر، انحطاط اخلاقی و ممانعت دشمنان را از مهم‌ترین موانع اقامه اسلام خالص و کامل بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌داند و درباره هر یک به تفصیل و با نگاهی تاریخی، آسیب‌شناسانه و فرامذهبی سخن می‌گوید. او هم‌چنین حدیث‌گرایی را یکی از موانع شناخت اسلام خالص و کامل و اقامه آن توسط مسلمانان می‌شمارد؛ چراکه به نظر او حدیث به معنای خبری ظنّی از سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با توجه به معتبر نبودن ظنّ در اسلام، اعتباری ندارد و استناد به آن برای استنباط عقیده یا حکم کافی نیست. او معتقد است که استثنا کردن ظنّ ناشی از حدیث از سایر ظنون، دلیلی ندارد؛ چراکه معتبر نبودن ظن، از احکام عقلی است و احکام عقلی استثنا نمی‌پذیرند. از این رو، تنها حدیث متواتر که راویان آن فراوان باشند و باعث یقین شود معتبر است و این در حالی است که چنین حدیثی بسیار اندک است و به اندازه کافی در دسترس نیست. با این حال، از نگاه نویسنده راه حلّ این معضل، رجوع به حدیث غیر متواتر نیست، بلکه رجوع به خلیفه خداوند در زمین است و اگر رجوع به او در زمان حاضر امکان ندارد، به خاطر تقصیر مردم در تأمین مقدمات آن است و از این رو، عذری برای آن‌ها جهت رجوع به حدیث غیر متواتر نیست. [مقاله‌ی ۱]

یادداشت روز

نقد:

با تشکّر از زحمات شما عزیزان، مایلیم به اطلاعتان برسانیم که ما کتاب آقای خراسانی را خوانده‌ایم و از مطالبی که در سایت ایشان منتشر می‌شود استفاده می‌کنیم و در اکثر موارد با ایشان هم‌نظر هستیم و ایشان را یک نابغه و یک عالم برجسته و قابل احترام می‌دانیم، ولی به هیچ وجه شخص‌محوری را کار درستی نمی‌دانیم و دوست نداریم که زیر نظر کسی باشیم و خودمان را به یک چهارچوب خاص مقیّد و محدود کنیم. ما برداشت‌های خودمان را داریم و معتقدیم که هر کس باید خودش متناسب با تشخیص و توان خودش برای ظهور امام مهدی زمینه‌سازی کند. لذا به نوبه‌ی خود هر کاری که صلاح ببینیم برای نشر این پیام انجام می‌دهیم، بدون اینکه به شما گزارش بدهیم یا با شما در ارتباط باشیم. درست است که ما طرح کلّی را از این بزرگوار گرفته‌ایم، ولی روش خودمان را داریم و دلیلی نمی‌بینیم که به ایشان پاسخگو باشیم. البته ایشان عالم‌ترین و صالح‌ترین شخصی هستند که می‌شناسیم، ولی این دلیل نمی‌شود که از ایشان اطاعت کنیم؛ خصوصاً با توجّه به اینکه ایشان ادّعای خاصّی ندارند و خود را خراسانی موعود نمی‌شمارند و به نظر ما ممکن نیست که خداوند بر کسی جز امام مهدی مهر تأیید زده باشد و ما را به اطاعت از او امر کرده باشد. لذا از شما خواهش می‌کنیم که از ما توقّع گزارش و ارتباط مستمر نداشته باشید و اجازه دهید که خودمان آزادانه در این عرصه فعالیت کنیم.

بررسی:

برداشت ما از سخنان شما این است که فی الجمله گفتمان علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی را پذیرفته‌اید، ولی به خود ایشان احساس نیاز نمی‌کنید و همراهی با ایشان را ضروری نمی‌دانید. از این رو، لازم است که چند نکته را به شما یادآوری کنیم:

۱ . در اسلام هیچ کس جز خداوند اصالت و موضوعیّت ندارد و با این وصف، محور قرار دادن هر کسی بجز او شرک محسوب می‌شود، ولی این به معنای لزوم اعتزال و انقطاع از همگان نیست، بل به معنای این است که هر کسی مطابق با احکام خداوند عمل می‌کند و به سوی او فرا می‌خواند، شایسته‌ی همراهی است؛...