جمعه ۷ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱۷ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 نکته‌ی جدید: نکته‌ی «عید منتظران» نوشته‌ی «حسنا منتظر المهدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً بفرمایید که «ترس از خداوند» به چه دلیل است؟ آیا ترس از ذات اوست یا از صفات او؟ با توجّه به اینکه او عادل است و ظلم نمی‌کند و حکیم است و کار عبث نمی‌کند و به عبارتی بدون حکمت ضرری از او به کسی نمی‌رسد. پس چرا باید از او ترسید؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
جهل به دشمنان اسلام

[مسلمانان] دشمنان اسلام را نمی‌شناسند و از دشمنی‌های آنان با آن آگاهی ندارند؛ چراکه جریان‌های الحادی جدیدی در جهان به راه افتاده و کوشش‌های شیطانی پنهانی بر ضدّ خداوند سازمان یافته است. شیطان‌پرستان، از تاریکخانه‌های خود بیرون آمده‌اند و جادوگران، از دخمه‌های خود سر برآورده‌اند، تا با حمایت قدرتمندان مفسد و ثروتمندان ملحد، حکومت کفر را بر جهان مستولی سازند و در این میان، مسلمانان، بی‌خبر از چیزی که در حال وقوع است، به مسائلی جزئی و بی‌اهمّیت مشغولند و بر سر آن‌ها با یکدیگر نزاع می‌کنند؛ چنانکه به عنوان نمونه، بر سرِ نهادن دست‌ها در زیر ناف یا بالای آن به هنگام نماز می‌جنگند و نهایت همّشان این است که زائران قبور را از نزدیک شدن به آن‌ها بازدارند؛ همچنانکه طالبان علم آنان نیز جز به شناخت مذاهب خود، اعتنایی ندارند و از آشنایی با جهان کفر و آنچه در آن می‌گذرد، فارغ‌اند... به این ترتیب، کافران از ملّت‌های مختلف، برای جنگ با اسلام متّحد شده‌اند، در حالی که مسلمانان با ملّتی واحد، از یکدیگر جدا گردیده‌اند و این پی‌آمدی جز سلطه‌ی کافران بر مسلمانان نداشته است. [بازگشت به اسلام، ص۴۰-۴۱]

جهل به دشمنان اسلام

جای تعجّب است که برخی از مسلمانان، با کافران دوستی و با برادران خود دشمنی می‌کنند، با این توهّم که کافران، خیرخواه آنانند و برادرانشان، شرّشان را می‌خواهند؛ مانند برخی مسلمانان افغانستان که ده‌ها دولت کافر و متعدّی را دوست خود می‌شمارند، ولی دو دولت مسلمان و همسایه را دشمن خود می‌پندارند! وانگهی گروهی از دشمنان اسلام، منافقانی هستند که مسلمان شمرده می‌شوند، در حالی که به آنچه خداوند بر پیامبرش نازل کرده است، کافرند و برای نابودی اسلام و استیلاء کفر بر جهان، با کافران همکاری می‌کنند و این در حالی است که مسلمانان، آنان را نمی‌شناسند و از کفر آنان، آگاهی ندارند... آنان در واقع، شماری از کافرانند که حاکمان مسلمان شمرده می‌شوند و از جانب کافران، برای حکومت بر مسلمانان حمایت می‌شوند، تا منافع کافران را در میان مسلمانان، تأمین کنند. بدون شک، در رأس آنان، حاکمان سعودی هستند که آشکارا دست در دست دشمنان اسلام دارند و در دو جبهه‌ی سیاسی و فرهنگی، برای نابودی اسلام کوشش می‌کنند. از یک سو، در جبهه‌ی سیاسی، با کافران حربی همکاری می‌کنند و از گروه‌های مفسد و محارب در سرزمین‌های اسلامی، حمایت می‌نمایند و از سوی دیگر، در جبهه‌ی فرهنگی، میان مسلمانان تفرقه می‌افکنند و باورهای شرک‌آمیز را با عنوان توحید ترویج می‌دهند، در حالی که بسیاری از مسلمانان، آنان را خادمان حرمین می‌پندارند و مروّجان عقیده‌ی صحیح، می‌شمارند! [بازگشت به اسلام، ص۴۲]

تقلید

یکی دیگر از موانع شناخت، «تقلید» است و آن، پیروی از گفته یا کرده‌ی دیگری بدون دلیل است که در پنج گونه، رواج یافته است:

[تقلید از پیشینیان]

[تقلید از عالمان]

[تقلید از اکثریّت]

[تقلید از ظالمان]

[تقلید از کافران] [بازگشت به اسلام، ص۴۳]

تقلید از پیشینیان

یکی از گونه‌های رایج تقلید، پیروی از گفته و کرده‌ی پیشینیان است... این از آن روست که بسیاری می‌پندارند گفته و کرده‌ی پیشینیان‌شان، لزوماً از گفته و کرده‌ی آنان درست‌تر است؛ در حالی که این پندار، توهّمی بیش نیست و بنیادی بر عقل ندارد؛ چراکه بدون شک، درست‌تر بودن یا نبودن گفته و کرده‌ی آدمی، از زمان تولّد او تبعیّت نمی‌کند، بل تابع مطابقت بیشتر یا کمتر آن با عقل است که ملازمه‌ای با تقدّم یا تأخّر وجود آدمی ندارد؛ همچنانکه بحثی در نادرستی بسیاری از گفته‌ها و کرده‌های پیشینیان نیست... این به آن معناست که پیروی از پیشینیان به اعتبار تقدّم زمانی آنان، بر خلاف اصول اسلام، بلکه ضروریات آن است؛ بنا بر اینکه ضروری اسلام هر چیزی است که از صریح کلام خداوند در کتابش دانسته می‌شود و عدم لزوم پیروی از پیشینیان، بدون شک از قبیل آن است... با این وصف، روشن است که اعتقاد به لزوم پیروی از پیشینیان، اصلی در اسلام ندارد و از عقاید مشرکان است و از این حیث مانع شناخت شمرده می‌شود که اهل آن، حق را در صورتی که بر خلاف گفته‌ها یا کرده‌های پیشینیان باشد، باطل می‌پندارند؛ با توجه به اینکه به زعمشان، آن اگر حق بود، بر پیشینیان پوشیده نمی‌ماند و هر چه بر پیشینیان پوشیده مانده، بدعت است. [بازگشت به اسلام، ص۴۳-۴۴]

عدم لزوم پیروی از پیشینیان

پیروی از پیشینیان، اگر به اعتبار پیروی آنان از عقل است، عقل برای پسینیان نیز وجود دارد و با وجود آن، پیروی از پیشینیان بی‌معناست و اگر به اعتبار پیروی آنان از شرع است، شرع برای پسینیان نیز وجود دارد و با وجود آن، پیروی از آن سزاوارتر از پیشینیان است؛ بلکه پیروی از پیشینیان به اعتبار پیروی آنان از عقل و شرع، کاری متناقض و بی‌معناست؛ چراکه پیروی از پیشینیان در صورت پیروی آنان از عقل و شرع، مستلزم پیروی از عقل و شرع است نه از پیشینیان؛ با توجه به اینکه پیشینیان، بنا بر فرض، از عقل و شرع پیروی کرده‌اند نه از پیشینیان و با این وصف، پیروی از پیشینیان، مقتضی عدم پیروی از پیشینیان است! [بازگشت به اسلام، ص۴۴]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

دنیا را بشناس؛ زیرا کسی که چاه را می‌شناسد خود را در آن نمی‌اندازد و کسی که از زهر آگاه است آن را نمی‌نوشد... دنیا چون زنی است که کابین او مرگ است یا روسپی بی‌آبرویی است که اجرت او ننگ است. زنهار! او را به همسری نگیر و با او همبستر نشو؛ چرا که این بی‌وفا، شوهرانش را کشته و میراث‌شان را به تاراج برده و عاشقانش را خواب کرده و دارایی‌شان را به سرقت برده است. زنهار! با آرایش خود دلت را نرباید و با عشوه‌هایش تو را نفریبد... دنیا چون چاهی است خشکیده یا به انواع نجاسات آلوده؛ پس دلو خود را در آن نینداز و آن را آبشخور خود قرار نده... دنیا نردبانی است فرسوده که بر آن اعتمادی نیست؛ یا سوراخ مار را ماند که هر کس در آن دست برده، گَزیده؛ یا مرداری که کفتار را می‌خواند و مگس را گرد می‌آورد، ولی شیر را می‌راند و آدمی را نفرت می‌افزاید... دنیا زنی است که نمی‌زاید و درختی است که میوه نمی‌دهد و ابری است که نمی‌بارد و سایه‌ای است که نمی‌پاید. زنهار! آن را تکیه‌گاه خود مگیر؛ چراکه تکیه بر دنیا، تکیه بر باد است و دوستی با آن دوستی با گرگ است و با گرگ چه کسی دوستی تواند کرد؟! [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

دنیا را دوست ندار؛ زیرا دنیا آن را که بیش از همه دوستش داشته، وا گذاشته است. اگر باورت نمی‌آید به گذشتگانت بنگر؛ آن‌هایی که روزگاری در کنارت بودند و امروز اثری از آن‌ها نیست. پس سرگذشت آن‌ها را مرور کن و از عواقب آن‌ها عبرت بگیر؛ زیرا آن‌ها انسان‌هایی چون تو بودند که مرگ گلوشان را گرفت و قبر، اجسادشان را بلعید و زمان، آثارشان را محو کرد. آیا می‌پنداری که آنچه بر سر آن‌ها آمد بر سر تو نخواهد آمد؟! چگونه؟! در حالی که بسیاری از آن‌ها قدرتمندتر از تو و بسیاری دیگر ثروتمندتر از تو بودند و با این حال، قدرت و ثروت‌شان به آن‌ها سودی نرساند و سرانجام به درون درّه‌ی مرگ سرنگون گردیدند. زنهار! معاشرت با زندگان تو را از مردگان غافل نکند، تا با آن‌ها در تحصیل مال مسابقه دهی و در ساختن خانه‌ها و خریدن ابزارها و گرفتن زن‌ها و فرو رفتن در لذّت‌ها؛ چراکه زندگان، مردگان آینده هستند؛ همچنانکه مردگان، زندگان گذشته‌اند. [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

چه بسیار خفتگانی که برنخاستند و روندگانی که باز نگشتند و بیمارانی که بهبود نیافتند. همانا هر که زنده است می‌میرد و هر که می‌خورد، خوراک خاک می‌شود... از مرگ غافل نباش؛ چراکه مرگ از تو غافل نیست و خود را برای آن مهیّا کن؛ چراکه نمی‌دانی در کدامین لحظه سر می‌رسد. آرزوهای دراز را رها کن و در پی خواهش‌های نفس نرو. نه به إقبال دنیا شاد شو و نه از إدبار آن غمگین. [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

مهار خود را از شیطان بگیر و به خلیفه‌ی خداوند در زمین بسپار؛ چرا که شیطان تو را به سوی آتش می‌راند و خلیفه‌ی خداوند در زمین، تو را به سوی بهشت می‌خواند... یاران مهدی کسانی نیستند که معصیت خداوند می‌کنند؛ یاران او کسانی هستند که از گناهان کوچک و بزرگ می‌پرهیزند؛ شب‌ها را به نماز بر می‌خیزند و روزها را به تحصیل علم و تعلیم آن به دیگران می‌پردازند. به وعده‌های خداوند ایمان دارند و از روز جزا می‌هراسند؛ روزی که در پیش‌گاه پروردگار می‌ایستند و کردار خویش را حاضر می‌بینند. [نامه‌ی دوم]

نامه‌ای از آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از دنیاگرایی بر حذر می‌دارد.

یاران مهدی به اخلاق انبیاء خدا متخلّق و به آداب اولیاء او مؤدّب‌اند. حق را چون برایشان آشکار شد می‌پذیرند و باطل را چون برایشان رسوا گشت وا می‌گذارند. نه متعصّب و لجوج‌اند و نه بدزبان و یاوه‌گو. بر خداوند دروغ نمی‌بندند و از کسانی که بر او دروغ می‌بندند کناره می‌گیرند. نماز را در وقت فضیلتش برپا می‌دارند و از مال خود به نیازمندان می‌بخشایند. خشم خود را فرو می‌خورند و از جفای مردم در می‌گذرند. پدر و مادر خویش را گرامی می‌دارند و بر بد خُلقی آن‌ دو صبر می‌نمایند. به دوستان خود با بهانه‌ی دوستی بی‌احترامی نمی‌کنند و به دشمنان خود با بهانه‌ی دشمنی ستم نمی‌ورزند. با جاهلان مدارا می‌نمایند و با سفیهان دهان به دهان نمی‌گذارند. نه پرگوی و پرخنده‌اند و نه پرخواب و پرخور. مهار شهوت را در دست دارند و جانب عفّت را فرو نمی‌گذارند. نه چشم‌چران و بی‌حیایند و نه خودنمای و هرزه‌گوی. با فاسقان دوستی نمی‌کنند و با ظالمان مجالست نمی‌نمایند. به کارهای سودمند می‌پردازند و وقت خود را هدر نمی‌دهند. با کتاب خداوند مأنوسند و با حلال و حرام آشنایند. تعالیم عالم را منکر نمی‌شوند و از دشمنی با او می‌پرهیزند، بلکه دعوتش را اجابت می‌کنند و به یاری‌اش می‌شتابند؛ هنگامی که آنان را به سوی مهدی دعوت می‌کند تا برای یاری او گرد هم آورد. [نامه‌ی دوم]

خطبه‌ای از آن جناب که مردم را در آن پند می‌دهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر می‌دارد.

هان ای مردم! از دنیا روی بگیرید پیش از آنکه از شما روی بگیرد و به آخرت روی آورید پیش از آنکه به شما روی آورد. نفس‌های خود را به پرهیز وادارید و به خوشی عادت ندهید. دنیا را بر خود سخت بگیرید تا آخرت بر شما آسان شود؛ چراکه به خدا سوگند سختی دنیا پایان می‌پذیرد، اما سختی آخرت همیشگی است؛ همچنانکه آسایش دنیا دیری نمی‌پاید و آسایش آخرت جاودان است. آگاه باشید! بهشت جاودان برای کسانی است که بهای آن را پرداخته‌اند و چه سود کرده‌اند کسانی که فانی را به باقی فروخته‌اند! آفرین بر آنان و خوشا به حالشان! گوارایشان باد خشنودی خداوند و پاداش‌های او! [گفتار بیست و ششم]

خطبه‌ای از آن جناب که در آن از عواقب غیاب مهدی بیم می‌دهد و به سوی زمینه‌سازی برای ظهور او دعوت می‌کند.

هان! بدانید که افقِ مغرب، از ابرهای تیره تاریک است. به زودی توفانی سرخ بر شما خواهد وزید و سرزمینِ شما را در خواهد نوردید. نه سقفی باقی خواهد گذاشت که در زیرِ آن پناه گیرید و نه دیواری که در پسِ آن پنهان شوید! در آن زمان، امّت محمّد آرزو خواهد کرد که نیمی از جوانان خود را بدهد و در عوض، مهدی را در درّه‌ای از درّه‌های حجاز باز یابد! هان، ای امّت نادان! در پیِ چه می‌گردی؟! و به دنبالِ که می‌روی؟! پیشوای تو مهدی است. آرامشِ شب‌ها و خرّمیِ روزهای تو مهدی است. شادیِ ماندگار و شیرینیِ روزگارِ تو مهدی است. خوش‌بختیِ دنیا و رستگاریِ آخرت تو مهدی است. پس چه چیزی تو را از او باز داشته است؟! یا چه کسی تو را از او بی‌نیاز کرده است؟! [گفتار یکم]

خطبه‌ای از آن جناب که در آن از عواقب غیاب مهدی بیم می‌دهد و به سوی زمینه‌سازی برای ظهور او دعوت می‌کند.

آیا می‌پندارید که در غیاب او، عدالت را خواهید دید و به شکوفایی خواهید رسید؟! یا می‌پندارید که در غیاب او، امنیّت خواهید داشت و خوشبخت خواهید شد؟! نه به خدا سوگند، سپس نه به خدا سوگند؛ بلکه این آرزو را با خود به گور خواهید برد، همچنانکه گذشتگانتان آن را با خود به گور بردند! زیرا خداوند در غیبت گماشته‌اش خیری قرار نداده و در حکومت غیرِ او برکتی نیافریده است! [گفتار یکم]

خطبه‌ای از آن جناب که در آن از عواقب غیاب مهدی بیم می‌دهد و به سوی زمینه‌سازی برای ظهور او دعوت می‌کند.

راست می‌گویم به شما: در غیبت او، شکم‌هاتان به پشت خواهد چسبید و بر روی خاشاک خواهید خوابید! صبح و شام غضبناک خواهید بود و آرزوی مرگ خواهید کرد! خانه‌های شما غیرمسکون و بازارهاتان تعطیل خواهد شد! زمین‌های زراعی خار خواهد رویاند و درختانِ میوه خشک خواهد شد! گلّه‌های دام پراکنده خواهند گشت و کسی نخواهد بود که آن‌ها را جمع کند. سرهای شما شپش خواهد گذاشت و دست‌هاتان خاکی خواهد بود! شهرهاتان ویران و روستاهاتان متروک خواهد شد! از کوچه‌های شما کسی عبور نخواهد کرد و درهای شما را کسی نخواهد زد! قنات‌های شما آب نخواهد داشت و در چاه‌های شما مار لانه خواهد نمود! در میادین‌تان گرگ خواهد چرخید و بر برج‌هاتان جغد خواهد نالید! بر پنجره‌هاتان عنکبوت تار خواهد تنید و در حوض‌چه‌هاتان وزغ خواهد خواند! در درّه‌های تاریک ساکن خواهید شد و به قلّه‌ی کوه‌ها پناه خواهید برد! در شکاف صخره‌ها پنهان خواهید شد و با چلپاسه‌های بیابان همنشین خواهید بود! از سرزمین‌های شما دود به آسمان خواهد رفت و آتشِ آن خاموش نخواهد شد! دشمنانتان بر شما مسلّط خواهند گشت و شیاطینِ غرب و شرق شما را خواهند خورد! گریه‌ی کودکانتان را نخواهند شنید و بر پیران زمین‌گیرتان رحم نخواهند کرد! اموال‌تان را قسمت خواهند نمود و برای ناموس‌تان قرعه خواهند زد! مردگانتان را به خاک نخواهند سپرد، بلکه برای سگ‌هاشان خواهند گذاشت! [گفتار یکم]

خطبه‌ای از آن جناب که در آن از عواقب غیاب مهدی بیم می‌دهد و به سوی زمینه‌سازی برای ظهور او دعوت می‌کند.

هان، ای مردم! برای آن‌چه در گرو لحظه‌هاست، شتاب نکنید! جهان به پایان خود نزدیک شده و زمانِ وعده‌ها فرا رسیده است. به زودی روزگارِ غیبت که رامَش می‌پندارید، همچون شتری بهارمست رم می‌کند و دندان‌های تیزش را در چشم‌هاتان فرو می‌برد. به خدایی که جسم و جانم در دست اوست سوگند که آن‌چه می‌گویم شعر نیست و اغراقی در گفتار شمرده نمی‌شود. زودا که دیگِ جهان به جوش آید و رودِ زمان به خروش گراید و آسیاب فتنه را بگرداند و سنگِ آشوب را بچرخاند. خطر! خطر! آگاه باشید که به هیچ یک از شما رحم نخواهند کرد! گوشه‌گیرترین شما را نیز خواهند آورد و کره و دوغش را خواهند گرفت. هنگامی که داسِ فتنه فرود آید، ایستاده درو شود و نشسته خُرد گردد. خطر! خطر! امروز که فرصتی دارید، دین خود را بردارید و بگریزید! اگر حق را با من یافتید به سوی من بیایید، اگر چه چهار دست و پا بر روی برف؛ چراکه من شما را به سوی مهدی رهنمون خواهم شد و اگر مرا نخواستید و خوش نداشتید که به سوی من بیایید، پس بروید و تا می‌توانید دور شوید، اگر چه دور نتوانید شد؛ چراکه به خدا سوگند، اگر در پشتِ ستارگان آسمان پنهان شوید، باز هم شما را می‌یابند و می‌آورند و رسوایتان می‌سازند؛ چرا که این کار چونانکه شما پنداشته‌اید، آسان نیست، بل گرفتاری و بلایی بس بزرگ است که پیر را بی‌تاب و جوان را بی‌خواب می‌کند! [گفتار یکم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: عبد اللّه بن احمد بن حنبل روایت کرده، گفته است: «از پدرم پرسیدم: افضل مردم پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بود؟ گفت: ابو بکر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عمر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عثمان، گفتم: پدر! علی چطور؟ گفت: پسرم! علی از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و در روایت دیگری آمده است: «گفتم: پدر! در باب تفضیل چه می‌گویی؟ گفت: در خلافت، ابو بکر و عمر و عثمان، گفتم: پس علی بن ابی طالب چطور؟ گفت: پسرم! علی بن ابی طالب از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمی‌شود» و این حقیقتی است که هر عالمی آن را می‌گوید و احمد بن حنبل نیز آن را گفته است، ولی هنگامی که ما آن را می‌گوییم کسانی که عالم نیستند می‌گویند: این‌ها از رافضه هستند! «این گونه خداوند بر دل‌های کسانی که عالم نیستند مهر می‌زند»! [درس یکم، ص۳۰]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: عبد الله بن احمد بن حنبل [د.۲۹۰ق] در آنچه بر «مسند» افزوده روایت کرده، گفته است: عثمان بن ابی شیبة من را حدیث کرد، گفت: مطّلب بن زیاد ما را حدیث کرد، از سُدّی، از عبد خیر، از علی که درباره‌ی سخن خداوند: «تو تنها بیم‌دهنده هستی و برای هر قومی راهنمایی است» فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیم‌دهنده است و راهنما مردی از بنی هاشم است. منصور حفظه الله تعالی فرمود: گفته شده که مراد او از این مرد خودش بوده، ولی ظاهر آن است که او به اطلاق سخن گفته و مرادش این بوده که برای هر قومی (یعنی هر قرنی) پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، راهنمایی از بنی هاشم است. [درس یکم، ص۳۱]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

درس‌های حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، هدف‌شان تزکیه‌ی مردم و تعلیم کتاب و حکمت به آنان و محور و مبنای‌شان قرآن و سنّت و موضوعشان عقاید، احکام و اخلاق اسلامی است و ما از میانشان چیزی که به مسائل مهم‌تر و مورد ابتلاتر مربوط می‌شود را انتخاب کرده‌ایم و آن را به گونه‌ای که برای اهل تحقیق و مطالعه آسان‌تر باشد مرتّب ساخته‌ایم و برای آن تعلیقاتی مشتمل بر ذکر منابع و برخی توضیحات ضروری نوشته‌ایم. [درس یکم، مقدّمه]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

هر درس، درباره‌ی یک مسأله‌ی اعتقادی یا فقهی یا اخلاقی است و از سه باب تشکیل شده است:

• باب یکم بیان آیاتی از قرآن که به مسأله مربوط می‌شوند و در آن تفاسیر ارزشمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده که از میان گفتارهای نورانی او استخراج شده است و معانی آیات را به گونه‌ای که دل‌ها را شفا می‌دهد و مردم را از تاریکی به نور می‌برد، تبیین می‌نماید.

• باب دوم بیان احادیث صحیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نکات دقیق و توضیحات سودمندی از حضرت علامه حفظه الله تعالی آمده است که معنای احادیث، حال راویان و نظر عالمان را تبیین می‌کند.

• باب سوم بیان احادیث صحیحی از اهل بیت علیهم السلام که به مسأله مربوط می‌شوند با ذکر شواهد و متابعات آن‌ها و در آن نظیر چیزهایی است که در باب دوم آمده است. [درس یکم، مقدّمه]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

قاعده نزد حضرت علامه حفظه الله تعالی، حجّیّت خبر متواتر و عدم حجّیّت خبر واحد است و خبر متواتر نزد او چیزی است که در هر طبقه بیش از چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، به شرط اینکه قرین یکدیگر نباشند و درباره‌ی معنا اختلاف نکرده باشند و چیزی که روایت کرده‌اند با کتاب خداوند یا سنّت ثابت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا عقل سلیم تعارض نداشته باشد. همچنین، چیزی که در هر طبقه چهار مرد آن را روایت کرده‌اند، در حکم خبر متواتر است، به شرط اینکه عادل باشند، علاوه بر سه شرط پیشین و این چیزی است که بررسی حال راویان هرگاه بیش از چهار مرد نباشند را ضروری می‌سازد. اما بررسی حال آنان هرگاه کمتر یا بیشتر از این تعداد باشند، کاری است که حضرت علامه حفظه الله تعالی از باب إلزام انجام می‌دهد؛ چراکه اکثر مسلمانان قائل به حجّیّت خبر واحدِ ثقه یا صدوق هستند و چه بسا چیزی که توسّط پنج مرد روایت شده است را متواتر نمی‌دانند. از این رو، حضرت علامه حفظه الله تعالی چیزی که راویان ثقه یا صدوق نزد آنان روایت کرده‌اند را اختیار می‌کند تا حجّتی بر آنان باشد و باشد که آنان هدایت یابند. [درس یکم، مقدّمه]

مدّعیانی که در حال حاضر، خود را با استناد به برخی خواب‌ها و اخبار واحد، فرزند، نایب و فرستاده‌ی امام مهدی علیه السلام می‌شمارند، ادّعایی می‌کنند که تصدیق آن شرعاً ممکن نیست. این در صورتی است که سایر سخنان و کارهاشان مشتمل بر چیزی نباشد که بطلان آن عقلاً و شرعاً معلوم است، ولی اگر سایر سخنان و کارهاشان مشتمل بر چیزی باشد که بطلان آن عقلاً و شرعاً معلوم است، جایی برای بحث درباره‌ی وجوب تکذیب آنان نیست؛ زیرا محال است که امام مهدی علیه السلام چنین گمراهانی را نایب یا فرستاده‌ی خود قرار دهد تا مردم را با سخنان و کارهای باطل خود گمراه کنند و اگر آنان به راستی فرزند او بودند، مانند فرزند نوح علیه السلام بودند که خداوند درباره‌اش فرموده است: ﴿يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ؛ «ای نوح! او از خانواده‌ی تو نیست؛ چراکه کاری ناشایست کرده است». [پرسش و پاسخ ۴]

تصدیق این قبیل مدّعیان و تبعیّت از آنان وجهی ندارد، بلکه دفع شرّشان بر هر مسلمانی که متمکّن از آن باشد واجب است؛ چراکه این قبیل مدّعیان، خواه دروغ‌گویانی حیله‌گر و خواه بیمارانی روانی باشند، با دعاوی بی‌اساس و تعالیم باطل خود، شعائر اسلام را لوث می‌کنند و مایه‌ی وهن دین می‌شوند و مسلمانان را به شبهه و سوء ظن می‌اندازند، تا جایی که حق را بعد از ظهور آن، از باطل تشخیص نمی‌دهند و معجزه را بعد از مشاهده‌ی آن، از سحر در نمی‌یابند و به حدّی از بدبینی و پیش‌داوری می‌رسند که مهدی را نیز بعد از خروج او، دروغ‌گویی دیگر از دروغ‌گویان می‌پندارند و این نخواهد بود مگر به سبب فتنه‌ای که این فرزندان شیطان برانگیخته‌اند؛ زیرا آنان هیچ آیت و حدیثی را باقی نگذاشته‌اند مگر آنکه بر خود تطبیق داده‌اند و هیچ معجزه و علامتی را باقی نگذاشته‌اند مگر آنکه به خود نسبت داده‌اند، پس گوش مسلمانان را از همه‌ی آن‌ها پر ساخته‌اند تا دیگر رغبتی در شنیدن مانند آن‌ها نداشته باشند و هر چیزی از سنخ آن‌ها را بدون تأمّل و بررسی انکار کنند و بدین سان از شناخت مهدی بعد از ظهورش باز مانند و چه بسا از روی جهل و بی‌خبری در برابرش بایستند! بی‌گمان این نقشه‌ی شیطان برای پیشگیری از شناخت مهدی بوده است که در حال حاضر، از طریق فرزندان شومش در برخی ممالک اسلامی مانند ایران و عراق، اجرا می‌شود. [پرسش و پاسخ ۴]

آنان که بانگ طبل ادّعاهاشان گوش فلک را کر کرده است، در عمل برای ظهور آن حضرت زمینه‌ای نمی‌سازند و تنها معرکه‌گیران دوره‌گردی هستند که گروهی بی‌دانش و خرافاتی را به گرد خود فراهم می‌آورند و عمر و مال و آبروی آنان را صرف هیچ و پوچ خود می‌سازند؛ بلکه آنان با دعاوی بی‌پایه و القاب عجیب و کرامات موهوم و خواب‌های تلقین‌شده و روایات ساختگی‌شان، کمر مهدی علیه السلام را شکسته‌اند و روز منصور هاشمی خراسانی را به شبی سرد و تاریک تبدیل کرده‌اند... در این میان، منصور هاشمی خراسانی برکنار از ادّعاها و مدّعیان، راه خود را در پیش گرفته است و می‌پیماید و وظیفه‌ی عقلی و شرعی خود را انجام می‌دهد و با تکیه بر کتاب خداوند و سنّت متواتر پیامبرش و مقتضیات روشن عقلی، برای ظهور مهدی علیه السلام زمینه‌سازی می‌کند و این کار را در عمل و بدون هیچ ادّعایی انجام می‌دهد؛ چراکه با وجود عمل، نیازی به ادّعا ندارد و ادّعا را برای بی‌عملان می‌گذارد، هر چند به فضل خداوند درباره‌ی خویش امیدوار است و از اینکه مورد رحمت او قرار گرفته باشد ناامید نیست؛ چراکه او فضلی عظیم دارد و هر کس از بندگانش را که بخواهد مشمول رحمتش می‌گرداند و جز گمراهان و ناسپاسان از درگاهش ناامید نیستند. [پرسش و پاسخ ۱۲]

حقّانیت جناب منصور برای کسانی از آفتاب روشن‌تر است که به معیار شناخت ملتزم‌اند و از موانع شناخت رهایی یافته‌اند و تعلّقی به دنیا ندارند؛ وگرنه کسانی که سر در آخور قدرت یا ثروت یا شهرت فرو برده‌اند و به هزار جهل و تعصّب و تکبّر مبتلایند، حقّانیت این بزرگوار را با همه‌ی روشنی‌اش نمی‌بینند، بل نمی‌خواهند که ببینند. آنان کسانی هستند که اولیائی جز خداوند گرفته‌اند و از اولیاء خود راضی‌ شده‌اند؛ پس اولیائشان آنان را از نور به ظلمات بیرون آورده‌اند و از آنان شیاطینی در جامه‌ی انسان ساخته‌اند. پس آنان برای خشنودی اولیائشان، توهین می‌کنند و تهمت می‌زنند و دروغ می‌گویند و مردم را از راه خداوند باز می‌دارند و با این تبه‌کاری، خود را نیکوکار می‌پندارند! ناگزیر عاقبت آنان، عاقبت کسانی خواهد بود که پیش از آنان با دوستان خدا جنگیدند و بر ضدّشان با حاکمان زمانشان هم‌پیمان شدند و عاقبت آنان جز نفرین ابدی در دنیا و عذاب ابدی در آخرت نبود. بی‌گمان اگر آنان نبودند که در برابر دعوت پیامبران و فرزندان پیامبران ایستادند و مردم را از اجابت آن باز داشتند، زمین تا این اندازه از ظلم پر نمی‌شد، بلکه چه بسا پیش‌تر و آسان‌تر، از عدالت لبریز می‌شد، ولی دریغا که این اشقیا در برابر حق قد علَم کردند و با همه‌ی قوا به دشمنی با آن پرداختند. هر چند کوتاهی مؤمنان در پاسداری از حق نیز نقش برجسته‌ای در استیلاء باطل داشت؛ چراکه بسیاری از مؤمنان، پاسداری از حق را وظیفه‌ی خود ندانستند و برای این کار ضروری وارد میدان نشدند و با این شیوه، عرصه را برای جولان اشقیا خالی گذاشتند و زمینه‌ی یکّه‌تازی‌های آنان را بیش از پیش فراهم ساختند، در حالی که اگر مسؤولیت خود در قبال حق را احساس می‌کردند و برای دفاع از آن در برابر باطل اقدام می‌نمودند، مسلّماً موازنه به سود آن تغییر می‌کرد و زمینه برای تحقّق آرمان پیامبران و فرزندان پیامبران فراهم می‌شد. [پرسش و پاسخ ۲۱]

خبر حاکی از خروج مردی از فرارود -یعنی فرا سوی رود جیحون در خراسان بزرگ- که به او «منصور» گفته می‌شود در پیش روی مردی که به او «حارث بن حرّاث» گفته می‌شود به منظور زمینه‌سازی برای حکومت آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم... می‌تواند بر یکی بودن منصور و حارث حمل شود... و آنچه این احتمال را تقویت می‌کند آن است که از این «حارث» هیچ یادی در روایات دیگر نیست، بلکه در آن‌ها تنها از «منصور» یاد شده است، در حالی که اگر «منصور» پیشرو لشکر «حارث» بود، «حارث» از «منصور» به یاد کردن سزاوارتر بود؛ چراکه امیر و رهبر او بود؛ مگر اینکه مراد از «حارث» همان مهدی باشد؛ زیرا او تنها کسی است که در روایات دیگر، بیش از منصور از او یاد شده است و چیزی که بر این دلالت می‌کند روایت ابن حیّون (د.۳۶۳ق) از طریق عبد الرزاق، از علی، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که فرمود: «يَقُومُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي، عَلَى مُقَدَّمَتِهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ الْمَنْصُورُ، يُوَطِّئُ لَهُ -أَوْ قَالَ: يُمَكِّنُ لَهُ- وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ نُصْرَتُهُ -أَوْ قَالَ: إِجَابَتُهُ»؛ «مردی از فرزندانم قیام می‌کند، پیشرو لشکر او مردی است که به او منصور گفته می‌شود، برای او زمینه‌سازی می‌کند -یا فرمود: برای او تمکّن ایجاد می‌کند- بر هر مؤمنی واجب است که او را یاری دهد -یا فرمود: اجابت کند»؛ زیرا شکّی نیست که این همان خبر است، جز اینکه از طریقی دیگر روایت شده و در آن ذکری از حارث نیامده و ظاهر در این است که منصور پیشرو لشکر مهدی است و پیشرو لشکر کسی دیگر نیست. [پرسش و پاسخ ۱۵]

اگر شما منصور هاشمی خراسانی را نمی‌بینید، مهدی علیه السلام را نیز نمی‌بینید، ولی این شما را از «هم‌نوا شدن» با آن حضرت باز نمی‌دارد؛ همچنانکه پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم را نیز نمی‌بینید، ولی با این حال بر دین او زندگی می‌کنید و ان شاء الله بر دین او می‌میرید؛ چراکه کتاب او در دسترس شماست و آموزه‌های او به شما رسیده است و همین برای پیروی شما از او کفایت می‌کند. آگاه باشید که اختفای منصور هاشمی خراسانی، نتیجه‌ی شرایط نامساعدی است که در حال حاضر وجود دارد و با تغییر این شرایط قابل تغییر است إن شاء الله. [نقد و بررسی ۱۷]

منصور هاشمی خراسانی صرفاً عالمی مسلمان است که با هدف ظاهر ساختن مهدی علیه السلام و رساندن او به قدرت، قیام کرده است و مسلمانان را به بیعت با آن حضرت به جای بیعت با این و آن فرا می‌خواند و بدین سان برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در جهان زمینه‌سازی می‌کند و به همین جهت، حمایت از ایشان بر هر مسلمانی واجب است. حال اگر برای جناب‌عالی و برخی دیگر از مسلمانان، به هر دلیل معلوم شده که ایشان علاوه بر این ماهیّت عینی و مشهود، موعود نیز است، حمایت از ایشان بر شما واجب‌تر خواهد بود؛ همچنانکه حمایت از ایشان بر مسلمانانی که چنین چیزی برایشان معلوم نشده نیز واجب است؛ چراکه این عالم مسلمان به صورت عینی و مشهود، به سوی مهدی علیه السلام فرا می‌خواند و برای ظهور آن حضرت زمینه‌سازی می‌کند و همین برای حمایت از ایشان توسّط هر مسلمانی کافی است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى؛ «و به یکدیگر در نیکی و پرهیزکاری یاری رسانید». [نقد و بررسی ۲۴]

هر چند برخی مسلمانان اهل علم، ایشان را زمینه‌ساز موعود ظهور مهدی علیه السلام می‌دانند و معتقدند که این با توجّه به خصوصیّات فکری، عملی‌ و ظاهری‌ ایشان، واضح است و نیازی به تردید و مجادله‌ ندارد، ولی ایشان همّ خود را معطوف به چنین ادّعایی نمی‌فرماید و تنها به زمینه‌سازی عینی و واقعی برای ظهور مهدی علیه السلام می‌پردازد و معتقد است که لزوم عقلی و شرعی همراهی با ایشان در این راستا، تابعی از همین زمینه‌سازی عینی و واقعی است، نه تابعی از ادّعای موعود بودن؛ چراکه مدّعیان موعود بودن بسیارند، ولی یک زمینه‌ساز عینی و واقعی برای ظهور آن حضرت یافت نمی‌شود! با توجّه به اینکه عموم مدّعیان، همّی جز اثبات ادّعای خود ندارند و به کاری جز مجادله درباره‌ی اینکه چه کسی هستند و چه کسی نیستند، نمی‌پردازند، در حالی که روشن است شأن منصور هاشمی خراسانی اجلّ از این قبیل کارهاست و کار مهم‌تری ایشان را به خود مشغول کرده و آن همانا تعلیم اسلام خالص و کامل به مسلمانان جهان و تربیت شماری کافی از آنان برای یاری مهدی علیه السلام است؛ کاری که اگر توسّط ایشان انجام شود، ظهور آن حضرت تحقّق می‌یابد، هر چند کسی ایشان را زمینه‌ساز موعود آن به شمار نیاورده باشد. [نقد و بررسی ۱۵]

منصور هاشمی خراسانی از هیچ مسلمانی برای خود بیعت نمی‌گیرد؛ چراکه بیعت را تنها برای خداوند می‌داند و مرادش از آن، بیعت با کسی است که خداوند به بیعت با او فرمان داده و او کسی جز مهدی نیست که بیعت با او بر هر مسلمانی واجب است. بر این اساس، منصور هاشمی خراسانی از مسلمانان جهان برای مهدی بیعت می‌گیرد؛ به این معنا که از آنان عهد و میثاق می‌گیرد بر اینکه اگر مهدی برایشان ظاهر شد، او را حفاظت، اعانت و اطاعت کنند و مانند کسانی که پیش از آنان بودند، تنهایش نگذارند. این مضمون پیمانی است که منصور هاشمی خراسانی از هر مسلمانی می‌گیرد و اگر شماری کافی از مسلمانان، چنین پیمانی را با او بسته کنند، زمینه برای ظهور مهدی فراهم می‌شود. [نقد و بررسی ۲۴]

منصور هاشمی خراسانی به سوی «خود» دعوت نمی‌کند، بلکه آشکارا به سوی «مهدی» دعوت می‌کند؛ چراکه دعوت او به هم‌پیمانی برای حفاظت از «مهدی» و اعانت و اطاعت او، با هیچ تقریری دعوت به «خود» تلقّی نمی‌شود و «دعوت به خود» نامیدن آن، مانند «شب» نامیدن «روز» است که چیزی جز تحکّم در نام‌گذاری نیست. بی‌گمان کسانی به سوی «خود» دعوت می‌کنند که برای «خود» حقّ حاکمیّت می‌شناسند و دیگران را به حفاظت، اعانت و اطاعت «خود» ملزم می‌دانند و جز حفظ حکومت «خود» همّی ندارند؛ یا خودپرستانی که در باتلاق ادّعاها فرو رفته‌اند و جز «من اینم» و «من آنم» حرفی ندارند و جز برای اثبات «خود» نمی‌کوشند؛ همانان که خود را در ردیف پیامبران خدا می‌دانند و در عرض خلفاء او می‌شمارند و به نام‌های اولیاء او می‌نامند، در حالی که در نظر او از سوسکی بی‌فایده‌ترند! [نقد و بررسی ۲۵]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

گروهی از مردم کسانی هستند که ممکن است کتاب را به هر طریقی دریافت کرده باشند ولی به اهمیت آن پی نبرده باشند و یا به دلیل مشغله‌های روزمره فرصت خواندن کتاب و تمرکز بر روی آن را پیدا نکرده باشند لذا آن را در اولویت‌های بعدی گذاشته یا اساساً به کناری دور و مهجور نهاده‌اند. متأسفانه روزمرگی‌ها و مشکلات جاری زندگی درد همه‌گیری است که از توجه به حقیقت باز می‌دارد. اما به راستی اگر مردم بدانند که راه حل همین مشکلات روزمره‌شان مانند بالا رفتن قیمت اجناس، کرایه خانه، مشکلات تحصیلی و تربیتی فرزندان، مشکلات خانوادگی و مانند آن، در کتاب بازگشت به اسلام نوشته شده است، شاید در همان بحبوحه روزمرگی‌ها و مشکلات، جایی برای خواندن و تأمل درباره این کتاب باز کنند و نگاهشان نسبت به آن به کلی تغییر یابد و با کنجکاوی و تیزبینی فراوانی آن را بخوانند. [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

گروهی از مردم کسانی هستند که ممکن است کتاب را بخوانند و به حقایق موجود در آن پی ببرند ولی به دلیل اختناق و فشار حاکم بر فضای سیاسی کشور بترسند و درباره کتاب چیزی نگویند یا اجازه بیان آن را نیابند! چیزی که به این عده باید یادآور شد، ترس از خدا و روز قیامت و ترس از مواخذه الهی است. چراکه محتوای این کتاب چیزی جز اسلام خالص و کامل بر پایه یقینیات یعنی آیات قرآن و سنت متواتر و براهین محکم عقلی نیست و این‌ها مصداق بارز معروف هستند. بنابراین دعوت به سوی آن مصداق بارز امر به معروف و لذا واجب است. بنابراین کسی که از مواخذه حکومت‌ها بیشتر از مواخذه خداوند می‌ترسد فرد باهوش و عاقلی نیست و اشتباه می‌کند و زیان خواهد کرد و پشیمان خواهد شد. [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

گروهی دیگر برخی از علما و مشاهیر هستند که خبر کتاب را دریافت می‌کنند ولی چون خود را دانای کل و بی‌عیب و نقص و بی‌نیاز از پرسیدن و دانستن می‌دانند، ممکن است به سراغ کتاب نروند یا اینکه کتاب را بخوانند اما غرورشان اجازه ندهد که در برابر حقایق آن سر خم کنند و درباره آن سخنی بگویند. البته این افراد از جهات متعدد در محاسبات خود دچار اشتباه شده‌اند. چراکه از یک سو پذیرش اشتباه و اعتراف به یک جهل نه تنها مقام یک نفر ولو جلیل المنزله را پایین نمی‌آورد بلکه اتفاقاً بیشتر بالا می‌برد. از سوی دیگر، بزرگ حقیقی کسی است که در پیشگاه خداوند بزرگ باشد نه در پیشگاه مردم و مشهور حقیقی کسی است که در آسمان مشهور باشد نه در زمین! و تنها کسانی نزد خداوند بزرگ و در آسمان مطهر او مشهورند که از او بترسند و اهل تقوا باشند و حق را ببینند و بشنوند و به زبان آورند و از آن تبعیت نمایند و به سوی آن دعوت کنند. ولی متاسفانه عده کمی این حقیقت بزرگ را در می‌یابند. وانگهی بالاخره چه این به اصطلاح بزرگان و مشاهیر بخواهند و چه نخواهند، حق راه خود را طی می‌کند و به سر منزل مقصود می‌رسد و در آن روز چیزی جز رسوایی برای این گروه باقی نمی‌ماند! لذا عقل حکم می‌کند که امروز، فکر فردا را بکنند و امروز پا بر غرور خود بگذارند تا فردا پا بر همه چیزشان گذاشته نشود! [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

عده‌ای نیز با پیش ذهنیت‌های خود به کتاب می‌نگرند. هنوز آن را ندیده و نخوانده‌اند تکذیب می‌کنند و باطل می‌شمرند و برچسب های متعددی بر آن می‌زنند. اینان کسانی هستند که از قبل تصمیم خود را گرفته‌اند و اگر کتاب را می‌خوانند، نه برای فهمیدن و رشد و هدایت بلکه برای عیب‌جویی و انکار و بهانه‌تراشی و استهزاء می‌خوانند و به دنبال حکمت و هدایت نیستند. این عده تنها در آن روز حسرت که چشم‌ها از حدقه بیرون می‌زند، خواهند فهمید که چه زود تصمیم گرفتند و فریب شیطان را خوردند و معرکه را باختند... گروهی نیز آن قدر متعصب‌اند که به محض دیدن کوچکترین تفاوتی در کتاب با چیزها و کسانی که آن‌ها را قبول دارند، بدون کوچکترین تأملی اختیار از دست می‌دهند و زبان به هتاکی و فحاشی و توهین و تهمت می‌گشایند. این گروه نیز تنها روزی حق را می‌فهمند که به همراه محبوب‌ها و معبودهایشان یک جا وارد آتش دوزخ شوند. آتشی که تعصب کورکورانه و حمیّت جاهلی‌شان آن را بر افروخته است. آن روز، روز حسرتی عظیم است و از آن روز باید به خداوند پناه برد... برخی نیز آن قدر مقلّدند که بی‌اجازه مرجع تقلید و مقتدایشان حتی آب نمی‌خورند، چه رسد به خواندن و درک و التزام به کتاب گرانسنگی چون «بازگشت به اسلام»! اینان نیز به مجرد مواجه شدن با این کتاب چشم می‌بندند و هر آن چه مرجع تقلید و مقتدایشان گفت همان می‌کنند. اینان نیز در روزی سخت که مرجع تقلید و مقتدایشان از آن‌ها دستگیری نخواهند کرد با حسرتی بزرگ رو به رو خواهند شد. [مقاله‌ی ۴]

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟
رضا غفوریان

عده‌ای نیز این کتاب شریف را می‌خوانند و به معارف آن پی می‌برند، اما در غوغای فتنه و آشوب و حاشیه‌سازی و هوچی‌گری و تبلیغات مسموم دشمنان خدا فریفته می‌شوند و بدبین می‌گردند و دلشان تیره می‌شود و به جای متن به حاشیه می‌پردازند و در نهایت از حق دور می‌شوند. البته تردیدی نیست که این گناه بزرگ، نخست بر گردن آن فتنه‌گرانی است که از راه خدا باز می‌دارند و عذابی دردناک در انتظار آن‌هاست. این هوچی‌گران با وجود باز بودن دروازه نقد علمی و منطقی، از آن جا که هیچ برهان و منطقی ندارند، دست به آلوده کردن فضا می‌زنند. اما به هر حال مخاطبان این کتاب شریف باید بدانند که حرکت حقّ تمام انبیاء و اولیاء در طول تاریخ نیز با سم‌پاشی و توهین و تهمت و فتنه‌گری مستبدان و مستکبران و زورگویان همراه بوده است و دشمنان خدا همواره با بدترین شیوه فضا را آلوده می‌ساختند و مردم را از راه خدا باز می‌داشتند. لذا اتفاق جدیدی نیفتاده است و مخاطبان این کتاب شریف باید با آزادگی و انصاف به دلایل و براهین آن نظر کنند و فارغ از احساسات زودگذر و هیجانات کاذب، حق را بیابند و به مقتضایش عمل نمایند ان شاءلله. [مقاله‌ی ۴]

یادداشت روز

نقد:

در رابطه با علت غیبت امام مهدی علیه السلام در روایات صحیح بسیاری از اهل بیت علیهم السلام علاوه بر دلیل ذکر شده توسط علامه (عدم حمایت مردم از ایشان) دلایل دیگری نظیر اجرای سنن انبیا درباره‌ی امام، عدم خواست خدا برای حضور امام در میان قوم ستمگر، امتحان مردم و جدا شدن مؤمنان حقیقی، ذکر شده است. لطفاً درباره‌ی این روایات توضیح بفرمایید؛ چرا که غیر منطقی به نظر می‌رسد که همه‌ی این روایات جعلی باشند.

بررسی:

روایات رسیده از اهل بیت علیهم السلام درباره‌ی غیبت امام مهدی علیه السلام دو دسته‌اند: دسته‌ای که بیانگر علّت غیبت او هستند و دسته‌ای که بیانگر آثار غیبت او هستند و روشن است که میان علّت غیبت او و آثار آن فرق وجود دارد؛ زیرا علّت غیبت او، سبب، موجب، مقتضی و باعث آن است که جنبه‌ی پیشینی دارد و عبارت از فقدان امنیّت کافی برای او با وجود سیطره‌ی ظالمان و عدم حمایت کافی مردم از اوست و آثار آن، نتایج طبیعی و ناخواسته‌ای است که بر آن مترتّب می‌شود و جنبه‌ی پسینی دارد و عبارت از جاری شدن سنّت پیامبران، آزموده شدن مردم، جدا شدن مؤمنان و چیزهای دیگری از این قبیل است. از روایات دسته‌ی نخست که بیانگر علّت غیبت هستند، می‌توان به روایت بسیار معتبر و مشهور زرارة بن أعین از امام جعفر صادق علیه السلام اشاره کرد که در آن آمده است: «إِنَّ لِلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَامُ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ، قُلْتُ: وَلِمَ؟ قَالَ: إِنَّهُ يَخَافُ -وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ يَعْنِي الْقَتْلَ»[۱]؛ «هرآینه برای قائم علیه السلام پیش از آنکه قیام کند غیبتی است، گفتم: به چه علّت؟ فرمود: می‌ترسد -و با دست به شکمش اشاره کرد، یعنی از قتل». از این رو، عالمان متقدّم و صدّیق که هنوز آلوده‌ی بدعت و ریاست نشده بودند، تنها علّت غیبت او را ترس او از قتل می‌دانستند و صریحاً اعلام می‌کردند: «لَا عِلَّةَ تَمْنَعُ مِنْ ظُهُورِهِ إِلَّا خَوْفُهُ عَلَى نَفْسِهِ مِنَ الْقَتْلِ»[۲]؛ «هیچ علّتی که مانع از ظهور او باشد وجود ندارد مگر ترس او بر جانش از قتل» و بصیرت‌مندانه می‌گفتند:...

↑[۱] . الكافي للكليني، ج۱، ص۳۳۸ و ۳۴۰؛ الغيبة للنعماني، ص۱۷۰ و ۱۸۲؛ كمال الدين وتمام النعمة لابن بابويه، ص۳۴۲ و ۴۸۱؛ الغيبة للطوسي، ص۳۳۲ و ۳۳۳
↑[۲] . الغيبة للطوسي، ص۳۲۹