گفتار سوم
سخنی از آن جناب حاکی از اینکه از مردم نمیخواهد او را موعود بدانند، بل میخواهد که او را یاری کنند؛ چراکه یاری او بر آنان واجب است، اگرچه او را موعود ندانند.
شماری از یارانمان ما را خبر دادند، گفتند: مردی از سرزمینی دور به نزد منصور هاشمی خراسانی آمد و پس از گفتگویی چند، دست او را گرفت و عرضه داشت: «من گواهی میدهم که تو همان زمینهساز موعود مهدی هستی که پیامبر خداوند ما را به همراهی با او فرمان داد!» آن بزرگوار چون این سخن را شنید، بیدرنگ دست خود را از دست آن مرد بیرون کشید و با عتابی به او فرمود:
«دست از من بدار ای برادر! آیا این همه راه را از سرزمین خود آمدهای تا من را دربارهی دینم فریب دهی؟! به خدا سوگند من زمینهی ظهور مهدی را میسازم، ولی اهمّیت نمیدهم که من را به چه چیز مینامی؛ زیرا من آسمان آبی را سقف خود و زمین خاکی را فرش خود نساختهام و خود را مانند پارهسنگی در اقیانوس بلا نینداختهام تا تو از سرزمین خویش بیایی و من را موعود بنامی! آیا من <پسر انسان> نیستم؟! پس من را <پسر انسان> بنام و در راهی که پیش گرفتهام همراهیام کن؛ چراکه من به سوی مهدی رهسپارم و با تو یا بی تو به او خواهم رسید».
سپس در حالی که بر میخاست تا برود، با آواز بلند فرمود:
«من ندا کنندهای پیش روی مهدی هستم که ندا میکنم: راه را باز کنید!»