گفتار دهم
خطبهای از آن جناب که مردم را در آن پند میدهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر میدارد.
یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: منصور هاشمی خراسانی را دیدم که بر درخت توتی تکیه داده است و گروهی از مردم را پند میدهد و میفرماید:
«ای بندگان خدا که به گرد آوردن اموال سرگرم شدهاید و برای تحصیل قدرت مسابقه گذاشتهاید! بدانید که زندگی شما ناپایدار و مرگ شما نزدیک است. گورها را برای شما کندهاند و کفنها را برای شما بریدهاند. به زودی دنیایی که برای آن رنجها کشیدهاید و ستمها کردهاید و دروغها گفتهاید و آبروها بردهاید، به شما پشت میکند و شما را وا میگذارد. نه از سکون شما بعد از حرکت متأسّف میشود و نه از سردی شما بعد از حرارت اندوهگین. بر یتیمی کودکانتان غصّه نمیخورد و بر بیوهگی همسرانتان دریغ نمیورزد؛ چراکه در جبلّت آن رحمی نهاده نشده و در سرشت آن عطوفتی نیست. کودکان شیرخوار را پا بر گلو فشرده و نوعروسان ناکام را خاک بر سر کرده و از جوانان آرزومند و پیران نیازمند در نگذشته است. چه بسیار مظلومانی که دادشان را نستانده و افتادگانی که دستشان را نگرفته است! آه از فریادهایی که از آن به آسمان است و آه از اشکهایی که از آن بر زمین! شما میراثخوار گذشتگانید و آیندگان میراثخوار شما خواهند بود. در خانههای کسانی ساکن شدهاید که اکنون ساکنان گورها هستند و به مناصب کسانی نائل شدهاید که اکنون گوشت بر استخوانشان نیست. چه صورتهای زیبایی که باد کرد و منفجر شد و چه بدنهای ورزیدهای که پوسید و مضمحل شد! پس به چه چیز این دنیا دل بستهاید و به کجای آن چشم دوختهاید؟!