نامهی بیستم
فرازی از نامهی آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند میدهد و از خداوند میترساند.
برای خداوند شریکی نگیر؛ چراکه ظلمی بزرگتر از این نیست. او آفریننده و روزی دهنده است و چرخهی حیات را میچرخاند. او قانونگذار و حکمران است و کسی جز او این گونه نیست. تنها از او حاجت بخواه و تنها به نام او سوگند بخور. به غایب استغاثه نکن و به قبر دخیل نبند. به درخت متوسّل نشو و به سنگ پناه نبر. تنها از خداوند اطاعت کن، یعنی از کسی که او نام برده است. خداوند برای تو کافی است و تو را به دیگری نیازی نیست. از او بر حذر باش و احتیاط کن؛ چراکه قادر است تو را نابود کند. در برابرش به نیکی سلوک کن، مبادا بر تو خشم گیرد و تو را بزند، پس به قعر جهنّم پرتاب شوی. خشنودیاش را بجوی تا تو را بنوازد و به چیزی که میخواهی برساند؛ چراکه هرگاه با کسی دوستی کند، او را دو دنیا میدهد و هرگاه با کسی دشمن شود، نمیدانی که با او چه میکند!
از خداوند بترس تا پاکیزه شوی؛ زیرا ترس از او مانند آبِ گرم است که چرک را میزداید و لکه را از بین میبرد. او را در تنهایی حاضر و در تاریکی ناظر بدان، تا تنهایی تو را نفریبد و تاریکی تو را جرأت ندهد. او قاضی، شاهد و مدّعی است و مجرم را میگیرد و کیفر میدهد. آیا مجرم از شاهد نمیاندیشد و از قاضی پروا ندارد؟! چون دسیسه میکنی، دسیسهات را میداند و چون نجوا میکنی، نجوایت را میشنود؛ زیرا از رگ گردن به تو نزدیکتر است. آیا به فکر آبرویت نیستی و از حاضر و ناظر شرم نمیداری؟!
چه خواهی کرد هنگامی که مرگ فرا میرسد و قیامت بر میخیزد و ترازو گذاشته میشود و دوزخ شعلهور میگردد؟! آیا مال نجاتت خواهد داد یا ایمان و مقام به کارت خواهد آمد یا تقوا؟! مؤمن باش تا زنده بمانی و تقوا پیشه کن تا کام یابی؛