نامهی دوازدهم
فرازهایی از نامهی آن جناب در نکوهش حاکمان ظالم و عالمان وابسته به آنان
خداوند را چنانکه سزاوار است نشناختند، هنگامی که حاکمانی جز او اختیار کردند و به احکامی جز احکام او گردن نهادند و دربارهاش چیزی گفتند که به آن دانشی نداشتند، هنگامی که گفتند: خداوند ما را به این فرمان داده است، در حالی که خداوند به شرک فرمان نمیدهد، ولی آنان بر او دروغ بستهاند...
راهزنانِ راه خدا مردم را از کتاب خدا و خلیفهی او بازداشتند و به خود مشغول کردند، چونانکه کودک را از پستان مادر باز میدارند و به پستانک مشغول میکنند! سپس پیآمد این راهزنی آن شد که مردم به تقلید از آنان معتاد شدند و دیری نگذشت که از چالهی تقلید در فروع، به چاه تقلید در اصول درافتادند و آنان را بر آخرت و دنیای خویش مسلّط ساختند و ولایتشان بر خویش را چونان ولایت خداوند گردن نهادند و آنان را خداوندگارانی جز خداوند گرفتند؛ مانند یهودیان که با کاهنان خویش چنین کردند و آنان را در فترتِ پیامبرانشان به خداوندگاری گرفتند و چون پیامبری برای آنان ظهور میکرد، به اشارهی آنان او را تکذیب میکردند یا به فتوای آنان او را میکشتند؛ زیرا هیچ پیامبری برای آنان ظهور نمیکرد، مگر اینکه بر ضدّ کاهنانشان سخن میگفت و از روی ریاکاریها و خیانتهایشان پرده بر میگرفت...
به راستی که کتاب خدا را پشت سر انداختهاید و خلیفهی او را ضایع گذاشتهاید و عقل را در پای خواهشهایتان ذبح کردهاید و این چندان شگفت نیست؛ زیرا شما بیش از هزار سال است که از عصر پیامبران دور شدهاید و روزگار فترت بر شما درازی یافته است و اکنون خَلَفِ گذشتگانی هستید که نه پیامبری را دیدند و نه وصیّ پیامبری را، پس دین را از آنان میراث بردید؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الْأَدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ ۚ