گفتار بیستم
خطبهای از آن جناب دربارهی اینکه امام مسلمانان تنها مهدی است و هر امامی بجز او دجّال شمرده میشود، اگرچه در ظاهر صاحب معجزات باشد.
شماری از یارانمان ما را خبر دادند، گفتند: روزی در مسجد نزد منصور هاشمی خراسانی نشسته بودیم. پس یکی از یارانمان روی به آن جناب کرد و گفت: «به خدا سوگند نزدیک است که قلب من از جای کنده شود، پس آیا مرا اذن میدهی که سخنی بگویم؟!» آن جناب به سوی او نگریست و اشاره فرمود که بگوی! پس گفت: «گواهی میدهم که صدای تو به حق برخاسته و صدایی در جهان مانند صدای تو نیست، ولی کیست که صدای تو را بشنود؟! در حالی که از هر سو صدایی برخاسته و هر یک بلندتر از دیگری است؛ زیرا در هر خیابان خطیبی است که استماع میشود و در هر شهر عالمی است که تقلید میشود و در هر کشور حاکمی است که پرستش میشود! علاوه بر فیلسوفکهایی که فلسفهها میبافند و فقیهکهایی که فتواها میدهند و محدّثکهایی که حدیثها کشف میکنند و شیطانکهایی که شبههها میافکنند و هر یک مردم را حیرانتر میگردانند و در میان آنان دهها فرقهاند و هر فرقه را امامی است که از او اطاعت میکند و اطاعتش را اطاعت خداوند میپندارد و مردم را به سویش فرا میخواند، نه با اظهار کفر و فسق، بلکه با تشبّث به آیه و حدیث و ادّعای کرامت و معجزه، در حالی که هر یک گستاختر از دیگری است و دروغهای بزرگتری میبافد، با القابی عریض و طویل که از القاب پیامبران خداوند بیشتر است! دیگر هر خری را امام مینامند و به خداوند و پیامبرش میچسبانند و از سویدای دل دوست میدارند و مال و جان تقدیم میکنند! پس کاش این غوغاگران که جهان را از صدا پر کردهاند، سر من را میبریدند و در عوض ساعتی سکوت میکردند تا صدای تو در جهان شنیده شود؛ چراکه به خدا سوگند صدای تو به حق برخاسته و صدایی در جهان مانند صدای تو نیست»!