گفتار نوزدهم
گفتاری از آن جناب دربارهی فرقهها و جریانهای انحرافی
به هر گوشهای که مینگری شیطانی را میبینی که پرچمی را برافراشته و به سوی خود فرا میخواند و اباطیلی چند را برای مردم زینت میدهد تا از او پیروی کنند، بدون حجّتی از جانب خداوند یا عهدی از جانب خلیفهاش و هیچ یک را نمیبینی مگر آنکه فرومایگانی چند را گرد آورده و سرگرم ساخته و به این باور رسانده است که دوستان خداوندند و دوستانی جز آنان برای خداوند نیست، در حالی که نه در علم با دوستان او قرابتی دارند و نه در عمل با آنها شباهتی؛ جز اینکه نامهای آنها را بر خود نهادهاند و مقامهای آنها را ادّعا کردهاند، تا شاید بهتر از چیزی که هستند به نظر آیند یا به سبب کاری که انجام ندادهاند ستایش شوند؛ چونان کلاغی که خود را عقاب نامیده یا قورباغهای که خود را بلبل، تا کسانی که در عمر خود عقاب یا بلبلی ندیدهاند را باور آید! در حالی که خداوند هر کس را بخواهد بر میگزیند و هر کس را بخواهد خوار میدارد و کسی را از او طلبی نیست! پس اگر آنان را ببینی که چگونه اهواء خود را خدای خود گرفتهاند و در اوهام خود فرو رفتهاند و از ظنون خود پیروی کردهاند، به شگفت میآیی و میپنداری که گلّهی گوسفندانند، یا گروه جادو شدگان! به خوابهای مغشوش خود فریفته و به آرزوهای دراز خود دل بسته! گاهی در وادی متشابهات سرگردان، گاهی در گرداب تکلّفات غوطهور! از ناداری به روایتی آویخته و از ناچاری به تأویلی پرداخته! آن قدر به خود تلقین کردهاند که گویی خود نیز باور کردهاند! جز مغالطه منطقی ندارند و جز زبانبازی شیوهای نمیشناسند! برای هر اشکالی بهانهای یافتهاند و بر روی هر رخنهای مالهای کشیدهاند! دروغ را با راست میآمیزند تا باور آن آسانتر افتد و باطل را با حق میپوشانند تا تمییز آن دشوارتر گردد! اگر عالمی را بینند از او میگریزند تا مبادا رسواشان سازد و اگر جاهلی را بینند به او میآویزند تا شاید فریفتهاش سازند!