یک شنبه ۲۰ مهر (میزان) ۱۴۰۴ هجری شمسی برابر با ۲۰ ربیع الثانی ۱۴۴۷ هجری قمری
منصور هاشمی خراسانی
 پرسش جدید: شخصی دست دختر بچه‌ی بازیگوشی که به امانت به او سپرده شده بود و النگویی در دست داشت را محکم گرفت تا به این طرف و آن طرف ندود، اما بعداً متوجّه شد که جای النگوی دخترک با فشار دست او قرمز شده و اکنون می‌خواهد بداند که آیا دیه‌ای بر گردن اوست؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ آیاتی از قرآن در این باره؛ آیه‌ی ۱۹. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. گفتار جدید: چهار گفتار از آن جناب در بیان اینکه علم حروف و حساب جمّل، اعتباری ندارد، بلکه کهانت محسوب می‌شود. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: شعر «افتاده یوغ ستم بر گردن جهان...» سروده‌ی «مهدی رضوی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading

اما استاد چیزی نگفت.

دانشجو با لحنی که از آن درد بر می‌خاست ادامه داد: دیگر خسته شده‌ام. تا به کِی باید شاهد این همه بدبختی و تباهی در سطح جامعه‌ی خود باشم؟

استاد: کدام بدبختی و تباهی؟

دانشجو با تعجّب: همین بدبختی‌ها و تباهی‌هایی که هر روز و هر شب، در کوچه و خیابان و شهر و روستا و هر گوشه‌ی جامعه می‌بینم: جهل و فقر و ظلم و فساد و ناامنی و جنگ و جرم و جنایت و اختلاف قومی و مذهبی و هزار چیز دیگر که مردم بی‌چاره را به ستوه آورده است!

استاد: آرام باش! تو بسیار سطحی و احساسی به جامعه‌ی خود نگاه می‌کنی. فریادهای تو به فریادهای مردی می‌ماند که برادرش در دریا غرق می‌شد و او در ساحل، بی‌تابانه تماشا می‌کرد و فریاد می‌زد: وای، پیراهن برادرم خیس شد!!

دانشجو: اینکه باید منطقی و عاقلانه به اطراف خود نگاه کنم درست است، اما منظورتان از این مثال چیست؟

استاد: منظورم این است که آنچه تو نام بردی، اگر چه به راستی مشکلات مردم است، ولی مشکلِ اصلی آن‌ها نیست؛ هم‌چنان‌که مشکل اصلیِ آن غریق، خیس شدن لباسش نبود!