نویسندهی پرسش: محمّد جواد | تاریخ پرسش: ۱۳۹۴/۱۰/۱۵ |
آیا عقیقه کردن برای نوزاد، مشروع است؟ اگر مشروع است، لطفاً طریقهی صحیح آن را بیان فرمایید.
پاسخ به پرسش شماره: ۱ | تاریخ پاسخ به پرسش: ۱۳۹۴/۱۰/۲۴ |
لطفاً به نکات زیر توجّه کنید:
۱ . «عقیقه» آن است که پدر در روز هفتم ولادت فرزندش، گوسفندی را از باب قربانی به درگاه خداوند ذبح کند و دربارهی حکم آن میان فقیهان اختلاف بزرگی است؛ بدین ترتیب که بیشترشان آن را سنّت و مستحب دانستهاند و ظاهریّه و برخی از امامیّه گفتهاند که آن واجب است و گروهی نیز آن را از اعمال جاهلیّت پنداشتهاند؛ چراکه به گمان آنان، روایات رسیده دربارهی آن، اخبار واحد است و از ابو حنیفه نقل شده که آن را بدعت دانسته و شاید منظورش همین بوده؛ چراکه آن کار نوپیدایی نبوده است؛ چنانکه یحیی بن سعید انصاری (د.۱۴۳ق) گفته است: «أَدْرَكْتُ النَّاسَ وَمَا يَدَعُونَ الْعَقِيقَةَ عَنِ الْغُلَامِ وَالْجَارِيَةِ»[۱]؛ «مردم را در حالی یافتم که عقیقه را برای پسر و دختر ترک نمیکردند» و مالک بن أنس (د.۱۷۹ق) در الموطأ گفته است: «هِيَ مِنَ الْأَمْرِ الَّذِي لَمْ يَزَلِ النَّاسُ عَلَيْهِ عِنْدَنَا»[۲]؛ «آن از کارهایی است که مردم در جای ما (مدینه) همواره بر آن بودهاند» و در المدوّنة گفته است: «لَمْ تَزَلْ مِنْ عَمَلِ الْمُسْلِمِينَ»[۳]؛ «آن پیوسته از کارهای مسلمانان بوده است». از این رو، محقّقان از احناف میگویند که آن سنّت نیست و نمیگویند که آن بدعت است و منظورشان این است که آن از عادتهای مباح است؛ چنانکه از محمّد بن حسن شیبانی شاگرد ابو حنیفه نقل میکنند که دربارهی آن گفته است: «مَنْ شَاءَ فَعَلَ وَمَنْ شَاءَ لَمْ يَفْعَلْ»[۴]؛ «هر کس میخواهد انجام دهد و هر کس میخواهد انجام ندهد» و کاشانی گفته است: «هَذَا يُشِيرُ إِلَى الْإِبَاحَةِ، فَيَمْنَعُ كَوْنَهُ سُنَّةً، وَذَكَرَ فِي الْجَامِعِ الصَّغِيرِ: <وَلَا يَعُقُّ عَنِ الْغُلَامِ وَلَا عَنِ الْجَارِيَةِ>، وَأَنَّهُ إِشَارَةٌ إِلَى الْكَرَاهَةِ؛ لِأَنَّ الْعَقِيقَةَ كَانَتْ فَضْلًا، وَمَتَى نُسِخَ الْفَضْلُ لَا يَبْقَى إِلَّا الْكَرَاهَةُ»[۵]؛ «این بدان معناست که آن مباح است، پس او سنّت بودن آن را نفی کرده، ولی در الجامع الصغیر گفته است: <نباید برای پسر یا دختر عقیقه کرد> و این به معنای کراهت آن است؛ چراکه عقیقه مستحب بوده است و هرگاه مستحب نسخ شود، جز کراهت باقی نمیماند» و ابن عابدین گفته است: «فِيهِ نَظَرٌ؛ لِأَنَّ الْمُرَادَ لَا يَعِقُّ عَلَى سَبِيلِ السُّنِّيَّةِ، بِدَلِيلِ كَلَامِهِ الْأَوَّلِ، وَقَدْ ذَكَرَ فِي غُرَرِ الْأَفْكَارِ أَنَّ الْعَقِيقَةَ مُبَاحَةٌ عَلَى مَا فِي جَامِعِ الْمَحْبُوبِيِّ، أَوْ تَطَوُّعٌ عَلَى مَا فِي شَرْحِ الطَّحَاوِيِّ، وَمَا مَرَّ يُؤَيِّدُ أَنَّهَا تَطَوُّعٌ؛ عَلَى أَنَّهُ وَإِنْ قُلْنَا إِنَّهَا مُبَاحَةٌ لَكِنْ بِقَصْدِ الشُّكْرِ تَصِيرُ قُرْبَةً، فَإِنَّ النِّيَّةَ تُصَيِّرُ الْعَادَاتِ عِبَادَاتٍ وَالْمُبَاحَاتِ طَاعَاتٍ»[۶]؛ «در این سخن جای تأمّل است؛ زیرا منظور (شیبانی)، با توجّه به سخن قبلیاش، این بوده است که نباید از باب سنّت عقیقه کرد و در غرر الأفکار بنا بر چیزی که در جامع محبوبی نقل شده، گفته که عقیقه مباح است و بنا بر چیزی که در شرح طحاوی نقل شده، گفته که آن مستحبّ است و چیزی که گذشت دلیل بر این است که آن مستحبّ است، هر چند اگر بگوییم مباح است هم اگر به قصد شکر باشد، مستحب میشود؛ چراکه نیّت، عادات را به عبادات و مباحات را به طاعات تبدیل میکند»، ولی تکلّفی که در این سخن وجود دارد، پوشیده نیست؛ چراکه ذبح کردن اساساً از عادتهای مباح محسوب نمیشود، بل از آنجا که باید برای خداوند انجام شود، ناگزیر از جملهی عبادت است و بر این اساس، عقیقه یا واجب محسوب میشود و یا مستحب. وانگهی شکّی نیست که ذبح کردن برای خداوند به دنبال هر نعمت فوق العادهای از باب شکر، مستحبّ است و فرزند سالم نعمت فوق العادهای است و از این رو، کمترین حکم عقیقه، با توجّه به عمومات و اطلاقات، استحباب است، بل حق چیزی است که ظاهریّه و برخی از امامیّه گفتهاند و آن وجوب این کار بر کسی است که تواناییاش را دارد؛ نه تنها به دلیل روایات رسیده دربارهی آن، بل به دلیل سخن خداوند که فرموده است: ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ﴾[۷]؛ «هرآینه ما به تو کوثر دادیم، پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن»؛ با توجّه به اینکه «کوثر» به معنای خیر کثیر است و فرزند سالم از بزرگترین مصادیق آن محسوب میشود، بل گفته شده که مراد از آن در آیه همین است؛ به قرینهی آیهی بعدی که در آن آمده است: ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾[۸]؛ «هرآینه بدخواه توست که بریدهنسل است» و از این رو، بر پدر واجب است که هرگاه فرزند سالمی برای او متولّد میشود، خداوند را با نماز گزاردن و قربانی کردن برایش شکر گزارد؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«سَأَلْتُ الْمَنْصُورَ عَنِ الْعَقِيقَةِ، فَقَالَ: هِيَ وَاجِبَةٌ عَلَى الْمُسْتَطِيعِ شُكْرًا لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى مَا رَزَقَهُ مِنَ الْوَلَدِ السَّوِيِّ، قُلْتُ: وَاجِبَةٌ؟! قَالَ: نَعَمْ، أَلَمْ تَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ﴾؟! هُوَ الْوَلَدُ السَّوِيُّ، قُلْتُ: مَاذَا يَفْعَلُ مَنْ لَمْ يَعُقَّ عَنْهُ وَالِدُهُ حَتَّى كَبُرَ؟ قَالَ: يَعُقُّ عَنْ نَفْسِهِ إِنْ شَاءَ»[۹]؛ «از منصور دربارهی عقیقه پرسیدم، پس فرمود: آن بر کسی که تواناییاش را دارد واجب است از باب شکری برای خداوند بر فرزند سالمی که روزیاش فرموده است، گفتم: واجب است؟! فرمود: آری، آیا سخن خداوند را نشنیدهای که فرموده است: <هرآینه ما به تو کوثر دادیم، پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن>؟! آن فرزند سالم است، گفتم: کسی که پدرش برای او عقیقه نکرده تا وقتی که بزرگ شده است چه کند؟ فرمود: برای خودش عقیقه کند اگر میخواهد».
از دلایل دیگر وجوب عقیقه بر پدر، پس از سخن خداوند، روایتی است که در آن آمده است: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ بِتَسْمِيَةِ الْمَوْلُودِ يَوْمَ سَابِعِهِ، وَوَضْعِ الْأَذَى عَنْهُ، وَالْعَقِّ»[۱۰]؛ «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به نامگذاری نوزاد در روز هفتمش و دور کردن آلودگی از او و عقیقه کردن برایش امر کرد» و روایتی که در آن آمده است: «عَنِ الْغُلَامِ عَقِيقَةٌ، فَأَهْرِيقُوا عَنْهُ دَمًا، وَأَمِيطُوا عَنْهُ الْأَذَى»[۱۱]؛ «برای پسر عقیقه است، پس برای او خونی بریزید و آلودگی را از او دور کنید» و روایتی که در آن آمده است: «كُلُّ غُلَامٍ رَهِينٌ بِعَقِيقَتِهِ، تُذْبَحُ عَنْهُ يَوْمَ السَّابِعِ، وَيُحْلَقُ رَأْسُهُ، وَيُسَمَّى»[۱۲]؛ «هر پسری در گرو عقیقهی خود است، در روز هفتم برای او ذبح و سرش تراشیده و نامگذاری میشود» و روایات دیگری که در مجموع به حدّ تواتر میرسند و وجوب عقیقه، قول مروی از اهل بیت است؛ چنانکه با چند طریق از جعفر بن محمّد علیهما السلام روایت شده است: «الْعَقِيقَةُ وَاجِبَةٌ»[۱۳]؛ «عقیقه واجب است» و مانند آن از موسی بن جعفر علیهما السلام نیز رسیده[۱۴] و از بریدهی اسلمی روایت شده است: «إِنَّ النَّاسَ يُعْرَضُونَ عَلَى الْعَقِيقَةِ كَمَا يُعْرَضُونَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ»[۱۵]؛ «مردم دربارهی عقیقه بازخواست خواهند شد، همان طور که دربارهی نمازهای پنجگانه بازخواست خواهند شد» و مانند این از فاطمه دختر حسین علیه السلام نیز روایت شده[۱۶] و از مالک، شافعی، احمد، ابو ثور، اسحاق و طبری نیز نقل شده است: «الْعَقِيقَةُ سُنَّةٌ يَجِبُ الْعَمَلُ بِهَا، وَلَا يَنْبَغِي تَرْكُهَا لِمَنْ قَدَرَ عَلَيْهَا»[۱۷]؛ «عقیقه سنّتی است که عمل به آن واجب است و ترک آن برای کسی که تواناییاش را دارد، شایسته نیست».
۲ . برای انسان بالغی که پدرش در زمان کودکی او برایش عقیقه نکرده، مستحبّ است که برای خود عقیقه کند؛ چنانکه در گفتار علامه حفظه الله تعالی گذشت و در روایتی از انس بن مالک آمده است: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَقَّ عَنْ نَفْسِهِ بَعْدَمَا جَاءَتْهُ النُّبُوَّةُ»[۱۸]؛ «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از اینکه به پیامبری رسید، برای خود عقیقه کرد» و عمر بن یزید روایت کرده است: «قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا أَدْرِي أَكَانَ أَبِي عَقَّ عَنِّي أَمْ لَا، فَأَمَرَنِي عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَعَقَقْتُ عَنْ نَفْسِي وَأَنَا شَيْخٌ»[۱۹]؛ «به جعفر بن محمّد علیهما السلام گفتم: من به خدا سوگند نمیدانم که آیا پدرم برایم عقیقه کرده است یا نه، پس من را امر فرمود و برای خودم عقیقه کردم، در حالی که پیرمردی بودم» و روایت شده است: «أَنَّ سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ عَقَّ عَنْ نَفْسِهِ بَعْدَمَا كَانَ رَجُلًا»[۲۰]؛ «سعید بن جُبیر برای خود عقیقه کرد، پس از اینکه مردی بود».
۳ . مستحبّ است که از گوشت عقیقه به یتیمان و مسکینان طعام داده شود؛ به دلیل سخن خداوند که فرموده است: ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾[۲۱]؛ «و طعام را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند» و فرموده است: ﴿أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ﴾[۲۲]؛ «یا طعام دادنی در روز گرسنگی، به یتیمی نزدیک، یا مسکینی خاکنشین»، بل نادیده گرفتن آنان در صورتی که حاضر یا شناختهشده باشند، جایز نیست؛ به دلیل سخن خداوند که از قول اهل دوزخ فرموده است: ﴿وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾[۲۳]؛ «و ما به مسکین طعام نمیدادیم» و سخن او که فرموده است: ﴿وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴾[۲۴]؛ «و به اطعام مسکین دستور نمیداد». هر چند اطعام همسایگان، خویشاوندان و سایر مسلمانانی که نیازمند نیستند هم اشکالی ندارد؛ چنانکه در روایتی از جعفر بن محمّد علیهما السلام آمده است: «اطْبُخْهَا وَادْعُ عَلَيْهَا رَهْطًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»[۲۵]؛ «عقیقه را بپز و شماری از مسلمانان را به خوردن آن دعوت کن» و در روایتی دیگر آمده است: «يُدْعَى نَفَرٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَيَأْكُلُونَ وَيَدْعُونَ لِلْغُلَامِ»[۲۶]؛ «چند نفر از مسلمانان دعوت میشوند، پس میخورند و برای کودک دعا میکنند»، ولی برخی از فقها دعوت به خوردن عقیقه را مکروه دانستهاند[۲۷] که البته نظرشان وجهی ندارد.
۴ . بسیاری از فقها مانند زهری، ابن جریج، عطاء، شافعی و احمد، شکستن استخوانهای عقیقه را مکروه دانستهاند و گفتهاند که بهتر است از مفصل جدا شوند و این نظر مروی از اهل بیت است[۲۸] و ابو المعالی گفته است: «هَذَا كَالْفَأْلِ بِسَلَامَةِ أَعْضَاءِ الصَّبِيِّ»[۲۹]؛ «آن از باب فال برای سلامت اعضاء کودک است»، ولی برخی از فقها گفتهاند که آن از خرافات جاهلی است[۳۰]، در حالی که چنین نیست، مگر اینکه از باب به فال بد گرفتن شکستن استخوانها باشد؛ چراکه به فال بد گرفتن، از خرافات جاهلی است.
۵ . در روایات وارد شده که فرزند در گرو عقیقهی خود است و مقصود از آن این است که خداوند به سبب عقیقه، بلا و آسیب را از او دفع میکند و این چیزی است که کتاب خداوند در داستان ابراهیم علیه السلام آن را تصدیق کرده است، هنگامی که خداوند او را به ذبح فرزندش اسماعیل علیه السلام امر فرمود و سپس ذبیحهی بزرگی را فدیهی او قرار داد؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«سَمِعْتُ الْمَنْصُورَ يَقُولُ: عُقُّوا عَنْ أَوْلَادِكُمْ تَدْفَعُوا عَنْهُمُ الْبَلَاءَ، أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَدْفَعَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْبَلَاءَ، أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ فَذَبَحَ عَنْهُ كَبَشًا، ثُمَّ قَالَ: ﴿وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾[۳۱]؟!»[۳۲]؛ «شنیدم منصور میفرماید: برای فرزندان خود عقیقه کنید تا بلا را از آنها دور گردانید. آیا نمیدانید که خداوند هنگامی که خواست بلا را از اسماعیل دور گرداند، به ابراهیم امر فرمود، پس از جانب او گوسفندی را ذبح کرد، سپس فرمود: <و ذبح عظیمی را برای او فدا کردیم>؟!»
۶ . مستحبّ است که در روز عقیقه، موی نوزاد را بتراشند و به وزن آن نقره صدقه دهند؛ چنانکه از علیّ بن ابی طالب روایت شده است: «عَقَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَنِ الْحَسَنِ بِشَاةٍ، فَقَالَ: يَا فَاطِمَةُ، احْلِقِي رَأْسَهُ، وَتَصَدَّقِي بِزِنَةِ شَعْرِهِ فِضَّةً، فَوَزَنُوهُ فَكَانَ وَزْنُهُ دِرْهَمًا، أَوْ بَعْضَ دِرْهَمٍ»[۳۳]؛ «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برای حسن گوسفندی را عقیقه کرد و سپس فرمود: ای فاطمه! سرش را بتراش و به وزن مویش نقره صدقه بده، پس آن را وزن کردند و وزنش یک درهم یا کمتر بود» و از ابو رافع خادم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است: «لَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ حَسَنًا قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: احْلِقِي شَعْرَهُ، وَتَصَدَّقِي بِوَزْنِهِ مِنَ الْوَرِقِ عَلَى الْمَسَاكِينِ، أَوْ عَلَى الْأَوْفَاضِ، يَعْنِي أَهْلَ الصُّفَّةِ، فَلَمَّا وَلَدَتْ حُسَيْنًا فَعَلَتْ مِثْلَ ذَلِكَ»[۳۴]؛ «هنگامی که فاطمه حسن را به دنیا آورد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به او فرمود: مویش را بتراش و به وزن آن به نیازمندان یا اهل صُفّه[۳۵] صدقه بده، پس چون حسین را به دنیا آورد نیز همین کار را انجام داد» و مالک، از جعفر بن محمّد بن علی، از پدرش روایت کرده است: «وَزَنَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ شَعْرَ حَسَنٍ وَحُسَيْنٍ وَزَيْنَبَ وَأُمِّ كُلْثُومٍ، فَتَصَدَّقَتْ بِزِنَتِةِ فِضَّةً»[۳۶]؛ «فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم موی سر حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم را وزن کرد و به وزن آن نقره صدقه داد». البته فقها دربارهی اینکه نخست تراشیدن مو انجام میشود یا ذبح عقیقه، اختلاف دارند. ابن جریج گفته است که نخست ذبح عقیقه انجام میشود[۳۷] و عطاء گفته است که نخست تراشیدن مو[۳۸] و این روایتی از جعفر بن محمّد علیهما السلام است[۳۹] و روایت دیگر از او این است که فرقی ندارد و کافی است که در یک روز انجام شود؛ چنانکه ابو صباح کنانی روایت کرده است: «سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ عَنِ الصَّبِيِّ الْمَوْلُودِ، مَتَى يُذْبَحُ عَنْهُ وَيُحْلَقُ رَأْسُهُ وَيُتَصَدَّقُ بِوَزْنِ شَعْرِهِ وَيُسَمَّى؟ قَالَ: كُلُّ ذَلِكَ فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ»[۴۰]؛ «از جعفر بن محمّد علیهما السلام دربارهی نوزاد پرسیدم که چه وقت برای او ذبح میشود و سرش تراشیده میشود و به وزن مویش صدقه داده میشود و نامگذاری میشود؟ فرمود: همهی این کارها در روز هفتم انجام میشود» و اسحاق بن عمّار از آن حضرت روایت کرده است: «قُلْتُ: بِأَيِّ ذَلِكَ نَبْدَأُ؟ قَالَ: تَحْلِقُ رَأْسَهُ وَتَعُقُّ عَنْهُ وَتَصَدَّقُ بِوَزْنِ شَعْرِهِ فِضَّةً، وَيَكُونُ ذَلِكَ فِي مَكَانٍ وَاحِدٍ»[۴۱]؛ «گفتم: نخست کدام یک را انجام دهم؟ فرمود: سرش را میتراشی و برایش عقیقه میکنی و به وزن مویش نقره صدقه میدهی و همهی این کارها در یک جا انجام میشود» و جمیل بن دراج از آن حضرت روایت کرده است: «سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَقِيقَةِ وَالْحَلْقِ وَالتَّسْمِيَةِ، بِأَيِّهَا يُبْدَأُ؟ قَالَ: يُصْنَعُ ذَلِكَ كُلُّهُ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ، يُحْلَقُ وَيُذْبَحُ وَيُسَمَّى»[۴۲]؛ «از او دربارهی عقیقه کردن و تراشیدن مو و نامگذاری پرسیدم که کدام یک نخست انجام میشود؟ فرمود: همهی آنها در یک ساعت انجام میشود، تراشیدن مو و ذبح کردن و نامگذاری» و عمّار ساباطی از آن حضرت روایت کرده است: «سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَقِيقَةِ عَنِ الْمَوْلُودِ، كَيْفَ هِيَ؟ قَالَ: إِذَا أَتَى لِلْمَوْلُودِ سَبْعَةُ أَيَّامٍ يُسَمَّى بِالْإِسْمِ الَّذِي سَمَّاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ، ثُمَّ يُحْلَقُ رَأْسُهُ وَيُتَصَدَّقُ بِوَزْنِ شَعْرِهِ ذَهَبًا أَوْ فِضَّةً، وَيُذْبَحُ عَنْهُ كَبْشٌ»[۴۳]؛ «از او دربارهی عقیقه کردن برای نوزاد پرسیدم که چگونه است؟ فرمود: هرگاه نوزاد به روز هفتم رسید، به نامی که خداوند برایش مقدّر کرده است نامیده میشود، سپس سرش تراشیده و به وزن مویش طلا یا نقره صدقه داده میشود و گوسفندی برایش ذبح میشود».
۷ . مالیدن خون عقیقه بر سر نوزاد، جایز نیست؛ به دلیل سخن خداوند که فرموده است: ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[۴۴]؛ «از آلودگی دوری کن» و روایت یزید بن عبد مزنی که در آن آمده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: يُعَقُّ عَنِ الْغُلَامِ، وَلَا يُمَسُّ رَأْسُهُ بِدَمٍ»[۴۵]؛ «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: برای پسر عقیقه میشود، ولی بر سرش خونی مالیده نمیشود» و روایت عایشه که در آن آمده است: «كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ إِذَا عَقُّوا عَنِ الصَّبِيِّ يَجْعَلُونَ قُطْنَةً فِي دَمِ الْعَقِيقَةِ، فَإِذَا حَلَقُوا رَأْسَ الصَّبِيِّ وَضَعُوهَا عَلَى رَأْسِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: اجْعَلُوا مَكَانَ الدَّمِ خَلُوقًا»[۴۶]؛ «اهل جاهلیّت هرگاه برای کودک عقیقه میکردند، پنبهای را در خون عقیقه فرو میبردند و وقتی سر کودک را میتراشیدند، آن را بر روی سرش میگذاشتند، پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: به جای خون، خلوق[۴۷] بگذارید» و روایت بریدهی اسلمی که در آن آمده است: «كُنَّا فِي الْجَاهِلِيَّةِ إِذَا وُلِدَ لِأَحَدِنَا غُلَامٌ ذَبَحَ شَاةً وَلَطَخَ رَأْسَهُ بِدَمِهَا، فَلَمَّا جَاءَ اللَّهُ بِالْإِسْلَامِ كُنَّا نَذْبَحُ شَاةً، وَنَحْلِقُ رَأْسَهُ وَنُلَطِّخُهُ بِزَعْفَرَانٍ»[۴۸]؛ «ما در زمان جاهلیّت، هرگاه پسری برایمان به دنیا میآمد، گوسفندی را ذبح میکردیم و خونش را بر سر او میمالیدیم، پس چون خداوند اسلام را آورد، گوسفندی را ذبح میکردیم و سر او را میتراشیدیم و بر آن زعفران میمالیدیم» و معاویة بن وهب از جعفر بن محمّد عليهما السلام روایت کرده است که فرمود: «كَانَ نَاسٌ يُلَطِّخُونَ رَأْسَ الصَّبِيِّ بِدَمِ الْعَقِيقَةِ، وَكَانَ أَبِي يَقُولُ: ذَلِكَ شِرْكٌ»[۴۹]؛ «برخی از مردم بودند که خون عقیقه را بر سر کودک میمالیدند و پدرم میفرمود که این کار شرک است» و عاصم کوزی از آن حضرت روایت کرده است: «قُلْتُ لَهُ: أَيُؤْخَذُ الدَّمُ فَيُلَطَّخُ بِهِ رَأْسُ الصَّبِيِّ؟ فَقَالَ: ذَاكَ شِرْكٌ، فَقُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّهِ، شِرْكٌ؟! فَقَالَ: لَوْ لَمْ يَكُنْ ذَاكَ شِرْكًا فَإِنَّهُ كَانَ يُعْمَلُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَنُهِيَ عَنْهُ فِي الْإِسْلَامِ»[۵۰]؛ «به او گفتم: آیا از خون عقیقه گرفته و بر سر کودک مالیده میشود؟ فرمود: این کار شرک است، گفتم: سبحان الله! شرک است؟! فرمود: اگر شرک هم نباشد، کاری است که در جاهلیّت انجام میشد و در اسلام از آن نهی شده است» و شاید علّت اینکه میتوان آن را گونهای شرک دانست این باشد که آنان اعتقاد داشتند که مالیدن خون بر سر کودک، بلا و آسیب را از او دور میکند و این مانند برخی خرافات مشرکان است.