آیه اهل ذکر

در این مقاله به «بررسی تطبیقی نظر علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در خصوص مصادیق اهل ذکر و مقایسه‌ی آن با نظرات مفسرین فریقین» می‌پردازیم تا ابتدا ذهن خوانندگان را قبل از بررسی دلایل متمسکین به آیه‌ی ذکر در استناد به عنوان یکی از ادله‌ی قرآنی جواز تقلید و اجتهاد، با اهل ذکر و مصادیق آن آشنا کنیم. آنچه که مهم به نظر می‌آید و بنای استدلال موافقین و مخالفین در استناد به این آیه را به عنوان ادله‌ی جواز تقلید و اجتهاد تشکیل می‌دهد، پاسخ به این پرسش‌هاست که اولاً مورد خطاب آیه چه کسانی هستند؟ ثانیاً موضوع سؤال در این آیه چیست؟ چه کسانی مصداق اهل ذکر در این آیه به شمار می‌روند؟ از این رو برای پاسخ به این سؤالات نیاز به بررسی این آیات از نظر مفسرین فریقین از حیث مفاهیم لغوی، شأن نزول، مخاطب‌شناسی ومصداق‌شناسی است تا با شناخت کامل این موارد زمینه‌ی درک مباحثی چون بنای استدلال موافقین و مخالفین تأسی به آیه‌ی ذکر در ادله‌ی جواز تقلید و اجتهاد فراهم آید ان شاء الله.

۱ . آیات ذﮐﺮ

در قرآن کریم دو آیه به آیات «اهل ذکر» معروف شده‌اند. آیه‌ی اول، آیه‌ی ۴۳ سوره‌ی نحل است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ «و پیش از تو (هم) جز مردانی که به ایشان وحی می‌کردیم گسیل نداشتیم، پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر جویا شوید». آیه‌ی دوم، آیه‌ی ۷ سوره‌ی أنبیاء است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ «و پیش از تو (نیز) جز مردانی را که به آنان وحی می‌کردیم گسیل نداشتیم، پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر بپرسید.»[۱]

با نگاهی به متن این دو آیه، آشکار می‌شود که هر دو آیه از لحاظ متن مشابه یکدیگرند، تنها در آیه‌ی ۴۳ سوره‌ی نحل حرف ﴿مِن قبل از کلمه‌ی ﴿قَبْلِكَ آمده و به آن نقش جار و مجروری داده است. اصلی‌ترین مسئله‌ای که راجع به این دو آیه مطرح است، این است که سؤال‌کننده و سؤال‌شونده (اهل ذکر) چه کسانی هستند و موضوع سؤال چیست؟ از این رو برای پاسخ به سؤالات فوق که خود پیش‌زمینه‌ای برای ورود به مباحث بعدی است، تفاسیر و شأن نزول‌ها و روایات وارده در این خصوص را بررسی می‌کنیم.

دو آیه‌ی ۴۳ نحل و ۷ أنبیاء، درباره‌ی اهل ذکر است، ولی عمده‌ی مباحث مفسران در ذیل آیه‌ی ۴۳ نحل مطرح شده است. عده‌ای از مفسران در تفسیر آیه‌ی ۷ أنبیاء، تفسیر را به آیه‌ی ۴۳ نحل احاله داده‌اند، برخی خلاصه مطالب را آورده‌اند و گروهی همان‌ها را تکرار کرده‌اند. از این رو، تفسیر آیه‌ی ۷ أنبیاء را جداگانه مطرح و بررسی نکرده‌ایم؛ هرچند از طرح مطالب مهم و مرتبط با بحث نیز غفلت نکرده‌ایم و به بررسی آن‌ها پرداخته‌ایم.

۲ . مفهوم واژه‌ی اهل

«أهل» به معنای خانواده و خاندان آمده است؛ «أهل الرجل» در اصل کسانى‌اند که با او در یک خانه زندگى می‌کنند. به کسانی که آن‌ها را یک نسب جمع می‌کند، مجازاً «اهل بيت» آن مرد گفته می‌شود. «اهل مرد»، عشيره و اقرباى اوست و «أهل الأمر» واليان امرند، «اهل خانه»، ساکنان آن و «اهل مذهب»، عقيده‌مندان مذهب هستند. «أهل» در صورتى استعمال می‌شود که ميان افراد، پيوند جامعى وجود داشته باشد. به همين جهت در قرآن مجيد آمده: «أَهْلِ الْكِتَابِ، أَهْلُ الْإِنْجِيلِ، أَهْلَ الْقُرَى، أَهْلِ الْمَدِينَةِ، أَهْلَ الْبَيْتِ، أَهْلَ الذِّکْرِ، أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ، أَهْلِ النَّارِ، أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»[۲].

البته قرآن کریم کسانی خانواده و خاندان پيغمبران را اهل او می‌داند که با آن‌ها هم‌عقيده باشند و کسانى را که فرزند نسبى آن‌ها باشند در صورت ایمان نياوردن، از اهل آن‌ها بيرون می‌داند. برای مثال، درباره‌ی نوح علیه السلام آمده است که بعد از توفان و غرق شدن پسرش گفت: ﴿رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ[۳]؛ یعنى خدایا، پسرم از اهل من است و وعده‌ی تو حق است، وعده داده بودى که اهل مرا از غرق شدن نجات دهى، پس چرا پسرم غرق شد؟! خدا در جواب فرمود: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ[۴]؛ یعنی او حتماً از اهل تو نيست. او عملی غير صالح است. بنابراین، اهل ذکر به کسانی که در مسئله‌ی ذکر با یکدیگر اشتراک دارند اطلاق می‌شود[۵].

۳ . مفهوم ذکر

فراهیدی ذکر را به معنای «حفظ الشيء» می‌داند و فخر رازی نیز ذکر را در لغت به معنای «حفظ الشیء» و خلاف نسیان[۶] دانسته است. ابن فارس می‌گوید از سه حرف «ذ ک ر» دو ریشه اتخاذ شده است: یکی در مقابل فراموشی و دیگری به آن معنایی است که مذکر در مقابل مؤنث از آن مشتق می‌شود. مصطفوی هم معتقد است همه‌ی مشتقات این واژه به یک ریشه برمی‌گردد و به معنای یادآوری و در مقابل غفلت و فراموشی است. راغب اصفهانی می‌گوید: الذکر، یادآوری است. گاهی چیزی را به یاد می‌آورید و مراد از آن حالتی است در نفس که انسان به وسیله‌ی آن، چیزی را که معرفت و شناخت آن را قبلاً حاصل کرده است، حفظ می‌کند. ذکر و یادآوری مانند حفظ کردن است. واژه‌ی حفظ به اعتبار به دست آوردن و یا دریافتن چیزی گفته می‌شود، ولی ذکر به اعتبار حضور در ذهن و به خاطر آوردن آن است. گاهی نیز ذکر را برای حضور در دل و سخن، هر دو به کار می‌برند. از این جهت، گفته می‌شود که ذکر دو گونه است: قلبی و دیگری زبانی. هر یک از این یادآوری‌ها هم دو نوع است: اول، یاد و ذکری که بعد از فراموشی است. دوم، ذکری که پس از فراموشی نیست، بلکه برای ادامه‌ی حفظ کردن و به خاطر سپردن است[۷]. در برخی از منابع نیز آمده است که اصل واحد در این ماده، همان تذکر و یادآوری در قبال غفلت و نسیان است[۸].

شیخ طوسی می‌گوید ذکر، ضد سهو است و به همین دلیل علم، ذکر نامیده می‌شود. در واقع هر علمی از یادآوری و تذکر حاصل می‌شود. بنابراین، ذکر به منزله‌ی سبب و علم، مسبّب است و به جای آن به کار می‌رود. بر اساس نقل طبرسی، اصل این سخن به رمانی، زجاج و ازهری بازگشت می‌کند[۹].

با توجه به معنایی که مفسران و لغویان بیان داشتند «ذکر» از سه معنا خارج نیست: ۱- حفظ و نگهداری مطلب در ذهن، ۲- یادآوری مطلب یاد گرفته شده، خواه با قلب یا زبان یا هر دو باشد، ۳- نر بودن موجود زنده که معنای سوم با توجه به سیاق و ظاهر آیات اهل ذکر، از محل بحث خارج است و انطباقی با آن ندارد[۱۰].

۱-۳. ذکر در قرآن

ذکر در قرآن برای معانی مختلفی به کار رفته است. با بررسی آیات ویژه‌ی ذکر، هفت معنا برای آن یافت می‌شود که عبارت‌اند از:

۱ . در آیات ۶ و ۹ سوره‌ی حجر[۱۱] به معنای «قرآن» آمده است.

۲ . در آیه‌ی ۶۳ سوره‌ی أعراف[۱۲] ذکر به معنای «معارف الهی» به کار رفته است.

۳ . در آیه‌ی ۲۵ سوره‌ی قمر[۱۳] به معنای «وحی» به کار رفته است.

۴ . در آیه‌ی ۴۱ سوره‌ی احزاب[۱۴] به معنای «یاد» استعمال شده است.

۵ . در آیه‌ی ۱۰ سوره‌ی طلاق[۱۵] معنای ویژه‌ی ذکر برای «رسول» استعمال شده است.

۶ . در آیه‌ی ۵ سوره‌ی شعراء[۱۶] به معنای «پند و نصیحت» به کار رفته است.

۷ . در آیه‌ی ۲۴ سوره‌ی أنبیاء[۱۷] به معنای «سخن» آمده است.

با بررسی آیات به دست می‌آید که کلمه‌ی «ذکر»، مشترک لفظی است و باید با کمک قرینه، معنای مورد نظر را به دست آورد. در آیات «اهل ذکر»، «اهل» به «ذکر» اضافه شده است. هر جای قرآن واژه‌ی «اهل» به لفظی اضافه شده باشد، آن را از معنای عام خارج ساخته و به معنای مخصوصی محدود کرده است. اهل کتاب[۱۸] و اهل بیت[۱۹] از آن جمله‌اند.

۴ . شأن نزول

۱-۴. تفاسیر شیعه

شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان می‌نویسد: «این مطلب، در پاسخ مشرکین مکه است که بشر بودن پیامبر را منکر می‌شدند. خداوند خاطر نشان می‌کند که رسول باید از جنس خود مردم باشد، تا مردم او را ببینند و با او گفتگو کنند و سخنش را درک کنند. بنابراین، صحیح نیست که به جای یک بشر، یک فرشته، به عنوان رسالت مأموریت پیدا کند.»[۲۰]

محمد حسین طباطبائی نیز در تفسیر المیزان در ذیل آیه‌ی ۷ أنبیاء می‌نویسد: «این آیه پاسخى به احتجاجى است كه بر نفى نبوت كرده و گفتند: <هل هذا الا بشر مثلکم> و حاصلش این است كه با نبوت منافات ندارد.» و در ادامه می‌گوید: «آیه‌ی شریفه علیه احتجاج مشركین بر ابطال نبوت رسول خدا (ص) به بشریت او اقامه شده است و می‌رساند كه منافاتی میان بشریت و نبوت نیست.»[۲۱]

سایر مفسران شیعه از قبیل فیض کاشانی، شبّر، قمي مشهدي، ملا فتح الله کاشانی، ابو الفتوح رازی و دیگران با بیان‌های گوناگون گفته‌ی طبرسی را یادآور شده‌اند[۲۲].

۲-۴. تفاسیر اهل سنت

طبری در تفسیر جامع البیان از ابن عباس چنین نقل می‌کند: «هنگامی که خداوند متعال محمّد را به پیامبری مبعوث کرد، عرب‌ها آن را انکار کردند و گفتند: خداوند عظیم‌تر از آن است که بشری مثل او را فرستاده باشد. پس خداوند در ردّ انکار آنان، آیه‌ی ۴۳ سوره‌ی نحل را نازل فرمود.»[۲۳]

مقاتل بن سلیمان نیز معتقد است که این آیه درباره‌ی ابو جهل، ولید بن مغیره وعقبة بن أبي معیط نازل شده است. این افراد از روی تعجب و انکار اظهار داشتند که مگر ممکن است خدای سبحان فرشتگان را رها کند و فردی از بشر را که می‌خورد و می‌آشامد، به عنوان رسول خود برگزیند؟![۲۴]

فخر رازی نیز می‌گوید یکی از شبهات منکران نبوت این بود که می‌گفتند مقام خداوند برتر از آن است که فرستاده‌اش از جنس انسان باشد. اگر او می‌خواست کسی را به سوی ما بفرستد حتماً فرشته‌ای را می‌فرستاد؛ زیرا علم، قدرت، مهابت و سایر توانمندی‌های فرشته به مراتب افزون‌تر از بشر است. از این رو، آفریدگار حکیم فرشته را به عنوان رسول انتخاب می‌کند نه انسان را[۲۵].

سایر مفسران اهل سنت نیز با عبارت‌های مختلف گفتار مقاتل بن سلیمان، طبری و فخر رازی را تایید کرده‌اند[۲۶].

۵ . مخاطب آیات ذکر در نظر فریقین

مفسران درباره‌ی اینکه خداوند متعال در آیات اهل ذکر چه کسانی را خطاب قرار داده است، دیدگاه‌های مختلفی بیان داشته‌اند:

نظر اول: بر اساس تفسیر شیخ طوسی، مخاطب پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است[۲۷].

نظر دوم: مخاطب، مشرکان مکه‌اند که نبوت رسول خدا را منکر شدند و گفتند خدا بزرگ‌تر از آن است که فرستاده‌اش بشر باشد؛ چرا فرشته‌ای نفرستاد؟! شیخ طوسی، مغنیه، ابو حیان، قرطبی و عده‌ای دیگر به این نظر قائلند[۲۸].

نظر سوم: بر اساس نظر مقاتل بن سلیمان، ابو جهل، ولید بن مغیره و عقبة بن أبي معیط، مخاطب‌اند[۲۹].

نظر چهارم: زمخشری، بیضاوی و آلوسی، قریش را ذکر کرده‌اند، در صورتی که لاهیجی، قمی مشهدی، ملا فتح الله کاشانی، ثعالبی و حقی بروسوی، کفار قریش را نام برده‌اند. فخر رازی و زحیلی، منکران نبوت را مخاطب دانسته‌اند. ابن جوزی، مشرکان قریش و ابن کثیر و مراغی، عرب‌ها یا منکران آنان و طبری، طبق اختلاف روایات، دو گروه مشرکان قریش، عرب‌ها یا منکرانشان را و سیوطی سه گروه منکران عرب، مشرکان قریش و اهل تورات را نام برده‌اند[۳۰].

طباطبایی درباره‌ی مخاطب آیه بیان می‌دارد: «ظاهر جمله‌ی ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُون این است که خطاب به رسول خدا و قومش باشد، هر چند خطاب در جملات قبل تنها به رسول خدا (ص) بود، و لیکن در آن‌ها نیز معنا متوجه همه بود، پس در این جمله خطاب را باید عموم گرفت تا هر کس راه خود را شناخته و پیروی کند، و آنان که از حقیقت دعوت نبوی خبر ندارند، مانند مشرکین، به اهل علم مراجعه نموده از ایشان بپرسند، و اما آن کس که این معنا را می‌داند مانند خود رسول خدا (ص) و گروندگان به وی که دیگر غنی و بی نیاز از سؤال هستند. بعضی گفته‌اند: خطاب در آیه فقط متوجه به مشرکین است؛ زیرا آنان بودند که منکر دعوت نبوی بودند، و همان‌ها باید به اهل علم مراجعه نموده بپرسند، و لیکن لازمه‌ی این حرف این است که بدون هیچ نکته‌ای در آیه التفات از فرد به جمع به کار رفته باشد»[۳۱].

۶ . پرسش از اهل ذکر چیست؟

اکثر قریب به اتفاق مفسرین معتقدند که ظاهر و سیاق آیات یاد شده، گویای این مطلب است که سؤال پرسش‌کننده از اهل ذکر این است که آیا پیامبر، بشر است یا فرشته؟ اما بر اساس نظر برخی مفسران، گرچه مورد نزول آیات اهل ذکر از حیث پرسش، همان پرسش پیش گفته است[۳۲]، اما آیات، در مقام بیان قاعده‌ای عقلایی و فراگیرند و شأن نزول آن باعث تخصیص عموم و اطلاق آیه نمی‌شود. در تفسیر صافی بعد از نقل اخبار مربوط به آیه آمده است: «از اخبار استفاده می‌شود که پرسش، شامل هر اشکال و هر پرسشی است و مخصوص رسل نیست».

در تفسیر روان جاوید نیز اشاراتی هست[۳۳]. آیه بیانگر قانون کلی عقلایی درباره رجوع جاهل به عالم است[۳۴]. فخر رازی نقل کرده که برخی این آیه را دلیل بر وجوب و حداقل جواز رجوع مجتهد به مجتهد دیگر دانسته‌اند[۳۵]. از ظاهر کلام قرطبی بر می‌آید که وی آیه را دلیل وجوب تقلید از علما گرفته است[۳۶]. در تفسیر روح البیان آمده است که آیه اشاره دارد به اینکه باید در مجهولات به علما مراجعه کرد. از غزالی پرسیدند: این احاطه بر اصول و فروع علوم را چگونه به دست آوردی؟ او در پاسخ آیه اهل ذکر را خواند؛ یعنی آن احاطه از طریق پرسش از دانشمندان حاصل شده است[۳۷].

۷ . مصداق اهل ذکر از دیدگاه فریقین

عده ای از مفسران، بر اساس سياق آیات، مصداق اهل ذکر را اهل کتاب می‌دانند، برخی از مفسران بر اساس تجزیه و تحليل آیات مذکور به همراه روایات، مصداق آن را اهل بيت پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌شمارند و عده‌ای هم مطلق اهل علم را مصداق اهل ذکر معرفی می‌کنند. در اینجا به اختصار به اقوال فریقین در خصوص مصداق اهل ذکر اشاره می‌کنیم:

۱-۷. اهل کتاب (دانشمندان یهود و نصارا)

مقصود از اهل ذکر، دانشمندان یهود و نصارا است. از ابن عباس و مجاهد نقل شده که منظور اهل کتاب است. مشرکان از روی شدّت دشمنی با پیامبر، آن حضرت را تکذیب می‌کردند، اما اخباری را که یهود و نصارا از کتاب‌های خود می‌دادند تصدیق می‌کردند؛ لذا به مشرکان گفته شده از اهل کتاب بپرسند. این نظر در تفاسیری مانند جوامع الجامع، الدر المنثور، تفسیر ابن کثیر، جواهر الحسان، روح البیان، تفسیر مراغی و التفسیر المنیر برگزیده شده است. فخر رازی می‌گوید که مراد، یهود و نصارا است. در تفسیر انوار التنزیل آمده که اهل کتاب یا تاریخ‌دانان، مقصود است. در فتح القدیر بیان شده که مؤمنان از اهل کتاب منظور است. این قول، به اعمش و ابن جبیر منسوب است[۳۸].

۲-۷. آگاهان به تاریخ گذشتگان

مقصود از اهل ذکر، کسانی هستند که از تاریخ گذشتگان آگاه و مطلع باشند. شیخ طوسی این قول را به رمانی، زجاج و ازهری نسبت داده است. طبرسی نیز آن را به عنوان یکی از اقوال ذکر می‌کند. در تفسیر روان جاوید آمده است: «اهل ذکر به حسب مسائل و سؤال‌کنندگان مختلف می‌شود. اینجا مناسب، علمای تاریخ است». طبری، بر اساس اختلاف روایات، چند قول نقل می‌کند و در یکی از آن‌ها می‌گوید اهل ذکر کسانی هستند که کتب پیشینیان را می‌خوانند. فخر رازی این نظر را به عنوان قول سوم بر شمرده است. در برخی دیگر از تفاسیر نیز اهل ذکر به دانشمند تاریخ تفسیر شده است[۳۹].

۳-۷. اهل قرآن

مقصود از اهل ذکر، اهل قرآن است؛ زیرا در آیه‌ی شریفه ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۴۰]؛ «این قرآن را به سویت فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است روشن کنی»، ذکر به عنوان یکی از اسامی قرآن به کار رفته است. طبرسی، طبری، ابن کثیر، ابن جوزی و تعدادی دیگر این قول را از ابن زید نقل کرده‌اند.

ملا فتح الله کاشانی و آلوسی گفته‌اند می‌توان اهل ذکر را بر اهل قرآن حمل کرد[۴۱]، اما فخر رازی این نظر را بعید می‌داند؛ زیرا مشرکان، قرآن و اهلش را قبول نداشتند تا از آنان بپرسند و بپذیرند[۴۲]. محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: «الذِّكْرُ الْقُرْآنُ، وَآلُ الرَّسُولِ أَهْلُ الذِّكْرِ، وَهُمُ الْمَسْئُولُونَ»[۴۳]؛ «ذکر، قرآن است، و اهل بیت پیامبر اهل ذکرند، و از آن‌ها باید سؤال کرد».

۴-۷. اهل علم و دانش

مراد از اهل ذکر، اهل علم و دانش است. در تفسیر مفاتیح الغیب، از قول زجاج ذکر شده که منظور اهل علم و تحقیق است[۴۴]. قرطبی نیز معتقد است که مراد از اهل ذکر دانشمندان است[۴۵]. شریف لاهیجی می‌نویسد: «اهل علم و دانش منظور است»[۴۶]. گرچه در اخبار، اهل ذکر به ائمه‌ی اطهار علیهم السلام تفسیر شده و مردم به پرسش از ایشان مأمورند نه از علمای یهود و نصارا، اما صدر و ذیل آیه با پرسش از ائمه علیهم السلام تناسب ندارد. باید اهل ذکر بر معنایی اعم حمل شود و اینکه روایات مصادیق جلیه را بیان می‌کنند[۴۷]. در اخبار شیعه تفسیر به ائمه شده و مکرراً گفته‌اند این اخبار بیان مصداق اتم می‌کنند و منافاتی با عموم آیه ندارند و مراد اهل اطلاع است، هر که باشد. ﴿إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ارشاد به حکم عقل، یعنی رجوع جاهل به عالم است[۴۸].

۵-۷. اهل بیت پیامبر (ص)

اهل بیت پیامبر اهل ذکرند. در اکثر قریب به اتفاق تفاسیر شیعه، این نظر نقل شده است. در تفاسیر روایی امامیه نظیر تفسیر قمی، فرات کوفی، عیاشی، البرهان، نور الثقلین، صافی و کنز الدقائق، احادیث فراوانی نقل شده که بیانگر آن است که مقصود از اهل ذکر، فقط اهل بیت هستند[۴۹]. برخی از مفسران اهل سنت نیز این نظر را نقل کرده‌اند[۵۰]. آلوسی می‌گوید: «برخی از امامیه معتقدند مراد از <اهل ذکر> اهل بیت است، به دلیل روایت جابر و محمد بن مسلم از ابو جعفر. ظاهر روایت ابن مردویه از انس، موافق با نظر امامیه است. اما این نظر درست نیست.»[۵۱]

ابن کثیر نیز می‌گوید: «قول ابی جعفر که اهل ذکر ما هستیم، صحیح نیست. منظور ایشان از ما، امت اسلامی است؛ زیرا از همه‌ی امت‌های پیشین اعلم است. علمای اهل بیت پیامبر از بهترین علما هستند، تا هنگامی که بر سنت مستقیم پایدار باشند. مانند علی، فرزندان علی، حسن، حسین، زین العابدین، محمد باقر، جعفر صادق و امثال آنان که به ریسمان متین الهی چنگ زده‌اند.»[۵۲]

در مجامع روایی شیعه، روایات متعددی نقل شده است. به عنوان مثال کلینی در کافی، یک باب به عنوان «اهل الذکر» اختصاص داده و ۹ حدیث از رسول خدا (ص)، امام باقر، امام صادق و امام سجاد علیهم السلام ذکر کرده است[۵۳].

در جلد ۲۳ بحارالانوار، ص۱۷۲ به بعد، حدود شصت روایت در این باره نقل شده است[۵۴].

۸ . مصداق اهل ذکر از منظر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی

دفتر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در تبیین نظر ایشان درباره‌ی مصداق اهل ذکر نوشته است: <قدر متیقّن از «اهل ذکر»، اهل بیت پیامبر هستند؛ چراکه «ذکر» در کتاب خداوند، به معنای پیامبر آمده؛ چنانکه فرموده است: ﴿قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا ۝ رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ[۵۵]؛ «خداوند به سوی شما ذکری نازل کرده است؛ پیامبری که آیات روشنگر خداوند را برایتان می‌خواند». بنابراین، «اهل ذکر» اهل پیامبر هستند؛ خصوصاً با توجّه به اینکه امر به سؤال از آنان، بر حجّیّت جواب آنان دلالت دارد و حجّیّت جواب آنان، تنها در صورت طهارت آنان از هر گونه دروغ و انحراف معقول است، در حالی که خداوند تنها از طهارت اهل بیت خبر داده و فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۵۶]؛ «خداوند تنها می‌خواهد که هر گونه آلایش را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاکیزه گرداند.» بنابراین، «اهل ذکر» نمی‌توانند کسانی جز اهل بیت باشند، مگر اینکه با استناد آشکار به قرآن و احادیث قطعی آنان پاسخگو باشند؛ چراکه در این صورت، سؤال از آنان، به منزله‌ی سؤال از اهل بیت است. این دلیلی عقلی و سازگار با قرآن و حدیث متواتر ثقلین است که جایی برای احتمالات دیگر باقی نمی‌گذارد.>[۵۷] در شرح کتاب «بازگشت به اسلام»[۵۸] نیز درباره‌ی اهل ذکر این گونه آمده است: <بل بسیاری از آنان ... مدّعی بودند که خداوند در آیه‌ی ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۵۹]؛ «از اهل ذکر بپرسید اگر نمی‌دانید»، به فراگیری دانش از اهل کتاب امر کرده (یعنی مرادش این بوده است که از یهودیان و مسیحیان بپرسید اگر نمی‌دانید)[۶۰]؛ در حالی که این توهّمی باطل و افترایی خطرناک (بر خداوند) است؛ چراکه خداوند بارها اهل کتاب را به کتمان حق و تلبیس آن به باطل متهم کرده[۶۱] (و به عنوان نمونه، فرموده است: «و هرآینه گروهی از آنان حق را کتمان می‌کنند در حالی که می‌دانند»[۶۲]) و از دروغ بستن آنان بر خود و دست بردنشان در کتاب خبر داده (و به عنوان نمونه، فرموده است: «پس وای بر کسانی که کتاب را با دستان خود می‌نویسند و سپس می‌گویند که این از جانب خداوند است تا آن را به بهایی اندک بفروشند، پس وای بر آنان به سبب چیزی که نوشتند و وای بر آنان به سبب چیزی که کسب می‌کنند»[۶۳]) و از دوستی با آنان و پیروی از آیین‌شان بر حذر داشته (و به عنوان نمونه، فرموده است: «ای کسانی که ایمان آوردید! یهودیان و مسیحیان را دوستان خود نگیرید، برخی از آنان دوستان برخی دیگرند و هر کس از شما آنان را به دوستی بگیرد او از آنان است، هرآینه خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند»[۶۴]) و با این وصف، محال است که به فراگیری دانش از آنان امر کرده باشد (چراکه امر به فراگیری دانش از آنان با وجود نهی از گرفتن آنان به دوستی و تأکید بر کتمان‌ها و تلبیس‌ها و تحریف‌های آنان در دین، اجتماع امر و نهی خداوند در موضوع واحد است که ممکن نیست.)>

نتیجه‌گیری

با مقایسه‌ی دیدگاه‌های فوق آشکار می‌شود که معقول‌ترین دیدگاه، دیدگاه حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی است؛ چراکه مراد از «اهل ذکر» نمی‌توانند اهل کتاب باشند؛ با توجّه به اینکه پاسخ‌های اهل کتاب، بنا بر آیات متعدّدی که به نکوهش آن‌ها پرداخته‌اند، حجّت نیست و «قدر متیقّن» یعنی مصداق قطعی «اهل علم» و «اهل قرآن» نیز اهل بیت پیامبر هستند که به دلیل نزدیک‌تر بودنشان به پیامبر، عالم‌ترین مردم به قرآن و سنّت هستند و به دلیل حدیث متواتر ثقلین، هرگز از قرآن جدا نمی‌شوند و به دلیل آیه‌ی تطهیر، از هر گونه دروغ و انحراف در پاسخگویی پاکیزه‌اند. هر چند پرسیدن از عالمان عادلی که به صورت مستدل، پاسخ قطعی آن‌ها را بازگو می‌کنند و به ذکر فتاوی و آراء خود بسنده نمی‌کنند، در حکم پرسیدن از آن‌هاست و تبعاً پرسیدن از اهل ذکر محسوب می‌شود.

↑[۱] . جعفرطیاري، مصطفی و نوري، شهلا، بررسی تفسیر آیات اهل ذکر در منابع تفسیری، پژوهش‌نامه‌ی امامیه، سال اول، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۴، ص۲۳-۴۵
↑[۲] . الراغب الاصفهاني، حسین بن محمد (۱۴۲۹)، المفردات في غریب القرآن، دمشق- بیروت: دار العلم-الدار الشامیه، ۱/۹۹
↑[۳] . هود/ ۴۵
↑[۴] . هود/ ۴۶
↑[۵] . عبدالمحمدي، حسین و اسلامي، قاسم، بررسی تطبیقی دلالت آیه «فاسالوا اهل الذکر» بر مرجعیت علمی اهل بیت پیامبر از منظر مفسران فریقین، مجله مطالعات تطبیق قرآن و حدیث، بهار و تابستان ۱۳۹۴، شماره ۴، ۳۸-۵۵، ص۳۹
↑[۶] . احقاق الحق وازهاق الباطل، نور الله الحسیني المرعشي الششتري (بی‌تا)، مطبعة الاسلامیة، تهران، ج۲۱
↑[۷] . همان
↑[۸] . فراهیدي، خلیل (۱۴۱۰)،کتاب العین، قم: انتشارات هجرت، چاپ دوم، ۵/۳۴۶؛ الراغب الاصفهاني، منبع پیشین، ص۳۲۸؛ کلیني، محمدیعقوب (۱۳۷۵)، اصول کافي، ترجمه محمدباقر کمره‌اي، انتشارات اسوه، قم، ۶/۳۵۵؛ ابن الفارس، احمد (۱۴۲۹)، معجم مقاییس اللغة، بیروت: دار احیاء التراث العربي، ص۳۶۸؛ مصطفوي، حسن (۱۳۶۰)، التحقیق في کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۳/۳۱۹؛ الکلیني، محمد (۱۴۰۷)، الکافي، تهران: دارالکتب السالمیة، چاپ چهارم.
↑[۹] . الطوسي، محمد بن حسن (بی‌تا)، التبیان في تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربي، ۶/۳۸۴؛ طبرسي، فضل بن حسن (۱۳۷۲)، مجمع البیان في تفسیر القرآن، تهران: ناصر خسرو، چاپ سوم، ۶/۵۵۷
↑[۱۰] . جعفر طیاري، مصطفی و نوري، شهلا، منبع پیشین، ص۲۹
↑[۱۱] . ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
↑[۱۲] . ﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
↑[۱۳] . ﴿أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ
↑[۱۴] . ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا
↑[۱۵] . ﴿قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا ۝ رَّسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ
↑[۱۶] . ﴿وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ
↑[۱۷] . ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ
↑[۱۸] . الاصابة في تمییز الصحابة، احمد بن علي بن حجر العسقلاني (۱۹۹۵م)، دارالکتب العلمیة، بیروت، ج۸، به نقل از منبع پیشین ،ص۲۹
↑[۱۹] . اضواء علی السنة المحمدیة، محمد الوریه، مؤسسه انصاریان، قم، (۱۹۹۵م) به نقل از منبع پیشین، ص۲۹
↑[۲۰] . طبرسي، منبع پیشین، ۶/۵۵۷
↑[۲۱] . طباطبایي، المیزان، ج۱۴، ص۳۵۵ به نقل از سعادت‌نیا، رضا و بدري، سید جعفر، فاطمه زهرا و اهل بیت مصداق اهل الذکر ازمنظر فریقین، مجله کوثر، پاییز ۹۷، شماره۶۳، از ۴۱-۵۶، ص۴۵
↑[۲۲] . الفیض الکاشاني (۱۴۱۵)، ملا محسن، تفسیر الصافي، تهران: انتشارات الصدر، چاپ دوم، ۳/۱۳۶؛ الشبر، سید عبدالله (۱۴۱۲)، تفسیر القرآن الکریم، بیروت: دارالبالغة للطباعة والنشر، ۱/۲۷۰؛ قمي مشهدي، محمد (۱۳۶۸)، تفسیر کنز الدقائق وبحر الغرائب، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۷/۲۱۰؛ کاشاني، ملا فتح الله (۱۳۳۶)، تفسیر منهاج الصادقین في الزام المخالفین، تهران: کتابفروشی علمی، ۵/۱۹۱؛ ابوالفتوح رازي (۱۴۰۸)، روض الجنان وروح الجنان في تفسیر القرآن، مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۲/۱۴؛الطباطبایي، سید محمد حسین (۱۴۱۷)، المیزان في تفسیر القرآن، قم: جامعه مدرسین، الطبعة الخامسة، ۱۲/۲۵۶؛ مکارم شیرازي (۱۳۷۴)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب االسلامیه،۱۱/۲۴۱
↑[۲۳] . الطبري، محمد بن جریر (۱۴۱۲)، جامع البیان في تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفة، ۱۴/۷۵
↑[۲۴] . البلخي (۱۴۲۳)، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت: دار احیاء التراث العربي، ۲/۴۷۰
↑[۲۵] . الرازي، فخرالدین محمد (۱۴۲۰)، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربي، الطبعة الثالثة، ۲۰/۲۱۰
↑[۲۶] . البیضاوي، عبدالله (۱۴۱۸)، انوار التنزیل واسرار التأویل، بیروت: دار احیاء التراث العربي، ۲۲/۳؛ الزمخشري، محمود (۱۴۰۷)، الکشاف عن غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربي، الطبعة الثالثة ، ۲/۶۰۷؛ ابن الجوزي، ابوالفرج (۱۴۲۲)، زاد المسیر في علم التفسیر، بیروت: دار الکتاب العربي، ۲/۵۶۱؛ ابوحیان، محمد (۱۴۲۰)، البحر المحیط في التفسیر، بیروت: دار الفکر، ۶/۵۳۳؛ القرطبي، محمد (۱۳۶۴)، الجامع لاحکام القرآن، تهران: ناصر خسرو، ۱۱/۱۰۸؛ الثعالبي، عبدالرحمن (۱۴۱۸)، جواهر الحسان في تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربي، ۳/۴۲۰؛ السیوطي، جلال الدین (۱۴۰۴)، الدر المنثور في تفسیر المأثور، قم: کتاب‌خانه مرعشي، ۴/۱۱۸؛ الزحیلي، وهبه (۱۴۱۸)، التفسیر المنیر في العقیدة والشریعة والمنهج، بیروت-دمشق: دار الفکر المعاصر، الطبعة الثانیة، ۱۴/۱۴۲
↑[۲۷] . الطوسي، منبع پیشین، ۳۸۴/۶
↑[۲۸] . طبرسیي، منبع پیشین، ۱۳/۲۶۳؛ المغنیه، محمد جواد (۱۴۲۴)، تفسیر الکاشف، تهران: دار الکتب السلامیه، ۴/۵۱۷ ؛ ابوحیان، منبع پیشین، ۶/۵۳۳؛ القرطبي، منبع پیشین، ۱۱/۱۰۸
↑[۲۹] . البلخي، منبع پیشین، ۲/۴۷۰
↑[۳۰] . الزمخشري، منبع پیشین، ۲/۶۰۷؛ البیضاوي، منبع پیشین، ۳/۲۲۷؛ الآلوسي، سید محمود (۱۴۱۵)، روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۷/۳۸۶؛ شریف لاهیجي، محمد (۱۳۷۳)، تفسیر شریف لاهیجي، تهران: دفتر نشر داد، ۲/۷۱۶؛ قمي مشهدي، منبع پیشین، ۷/۲۱۰؛ کاشاني، منبع پیشین، ۵/۱۹۱؛ الثعالبي، منبع پیشین، ۳/۴۲۰؛ حقي بروسوي، اسماعیل (بی تا)، تفسیر روح البیان، بیروت: دار الفکر، ۵/۳۸؛ الرازي، منبع پیشین، ۲۰/۲۱۰؛ الزحیلي، منبع پیشین، ۱۴/۱۴۲؛ ابن الجوزي، منبع پیشین، ۲/۵۶۱؛ ابن الکثیر، اسماعیل (۱۴۱۹)،تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۴/۴۹۲؛ المراغي، احمد (بی‌تا)، تفسیر المراغي، بیروت: دار احیاء التراث العربي، ۱۴/۸۸؛ الطبري، منبع پیشین، ۱۴/۷۵؛ السیوطي، منبع پیشین، ۴/۱۱۸
↑[۳۱] . الطباطبائي، منبع پیشین، ۱۲/۲۵۷؛ موسوي همداني، سيد محمد باقر (۱۳۷۴)، ترجمه تفسير الميزان، قم: جامعه مدرسين، چاپ پنجم، ۱۲/۳۷۴
↑[۳۲] . الرازي، منبع پیشین، ۲/۲۱۰ و ۲۲/۱۲۲؛ الآلوسي، منبع پیشین، ۷/۳۸۶؛ الطوسي، منبع پیشین، ۶/۳۸۵؛ طبرسي، منبع پیشین، ۶/۵۵۷
↑[۳۳] . الفیض الکاشاني، منبع پیشین، ۳/۱۳۷؛ ثقفي تهراني، محمد (۱۳۹۸)، تفسیر روان جاوید، تهران: انتشارات برهان، چاپ سوم، ۳/۲۸۸
↑[۳۴] . مکارم شیرازي، منبع پیشین، ۱۳/۳۶۱
↑[۳۵] . الرازي، منبع پیشین، ۲۰/۲۱۱
↑[۳۶] . القرطبي، منبع پیشین، ۱۱/۲۷۲
↑[۳۷] . حقي بروسوي، منبع پیشین، ۵/۳۸
↑[۳۸] . طبرسي، منبع پیشین، ۲/۲۸۹؛ السیوطي، منبع پیشین، ۴/۱۱۹؛ ابن الکثیر، منبع پیشین، ۴/۴۹۲؛ الثعالبي، منبع پیشین، ۳/۴۲۰؛ حقي بروسوي، منبع پیشین، ۵/۳۸؛ المراغي، منبع پیشین، ۱۴/۸۹؛ الزحیلي، منبع پیشین، ۱۴/۱۴۳.
↑[۳۹] . الطوسي، منبع پیشین، ۶/۳۸۴؛ طبرسي، منبع پیشین، ۷/۶۵؛ ثقفي تهراني، منبع پیشین، ۳/۵۴۱؛ الطبري، منبع پیشین، ۱۴/۷۵؛ الرازي، منبع پیشین، ۲۰/۲۱۱؛ خسرواني، علي (۱۳۹۰)، تفسیر خسروي، تهران: انتشارات اسلامیه، ۵/۱۷۳
↑[۴۰] . النّحل/ ۴۴
↑[۴۱] . کاشاني، منبع پیشین، ۵/۱۹۱؛ الآلوسي، منبع پیشین، ۷/۳۸۶
↑[۴۲] . الرازي، منبع پیشین، ۲۲/۱۲۲
↑[۴۳] . بحراني، سید هاشم (۱۴۱۶)، البرهان في تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، ۳/۴۲۶
↑[۴۴] . حقي بروسوي، منبع پیشین، ۵/۳۸؛ الرازي، منبع پیشین، ۲۰/۲۱۱
↑[۴۵] . القرطبي، منبع پیشین، ۱۱/۲۷۲
↑[۴۶] . شریف لاهیجي، منبع پیشین، ۲/۷۱۶
↑[۴۷] . ثقفي تهراني، منبع پیشین، ۳/۵۴۱
↑[۴۸] . طیب، سید عبدالحسین (۱۳۷۸)، اطیب البیان في تفسیر القرآن، تهران: انتشارات اسالم، چاپ دوم، ۸/۱۲۸
↑[۴۹] . قمي، منبع پیشین، ۲/۶۸؛ فرات کوفي، ابوالقاسم (۱۴۱۰)، تفسیر فرات الکوفي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱/۲۳۵؛ ابن شهر آشوب، محمد (۱۴۱۰)، متشابه القرآن ومختلفه، قم: انتشارات بیدار، ۲/۴۹، بحراني، منبع پیشین، ۳/۴۲۳؛ العروسي الحویزي، عبدعلي (۱۴۱۵)، تفسیر نور الثقلین، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۳/۵۵؛ الفیض الکاشاني، منبع پیشین، ۳/۱۳۸
↑[۵۰] . الطبري، منبع پیشین، ۱۷/۵
↑[۵۱] . الآلوسي، منبع پیشین، ۷/۳۸۶
↑[۵۲] . ابن الکثیر، منبع پیشین، ۴/۴۹۲
↑[۵۳] . الکلیني، منبع پیشین، ۱/۲۱۰
↑[۵۴] . قرائتي، منبع پیشین، ۶/۳۹۸
↑[۵۵] . الطّلاق/ ۱۰-۱۱
↑[۵۶] . الأحزاب/ ۳۳
↑[۵۷] . پاسخ دفتر منصور هاشمی خراسانی به پرسش خصوصی نگارنده مبنی بر تعیین مصداق اهل الذکر در ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
↑[۵۹] . النّحل/ ۴۳ و الأنبیاء/ ۷
↑[۶۰] . به عنوان نمونه، نگاه کن به: طبري، جامع البيان، ج۱۴، ص۱۴۴؛ نحاس، معاني القرآن، ج۴، ص۶۸؛ ابن أبي الزمنين، تفسير ابن زمنين، ج۲، ص۴۰۴؛ راغب اصفهاني، المفردات، ص۱۷۹؛ ثعلبي، الکشف و البيان، ج۶، ص۱۸ و ۲۷۰ و منابع ديگر.
↑[۶۱] . ﴿وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (البقرة/ ۱۴۶)
↑[۶۲] . ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (البقرة/ ۱۴۶)
↑[۶۳] . ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۖ فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (البقرة/ ۷۹)
↑[۶۴] . ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (المائدة/ ۵۱)