نویسندهی نقد: محسن جعفرزاده | تاریخ نقد: ۱۳۹۸/۴/۲۰ |
خداوند اماممان مهدی و زمینهساز ظهورش منصور را از شر جمیع شیاطین انسی و جنی حفظ بفرماید.
در یکی از گفتارها، خطاب به جناب منصور گفته شده است: «أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنَ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ»؛ «گواهی میدهم که تو از راسخان در علم هستی». گروهی از شیعیان با استناد به روایاتی از اهل بیت پیامبر علیهم السلام، تصور میکنند که شخص غیر معصوم نمیتواند از «راسخون فی العلم» باشد. چگونه باید به این گروه فهماند که این گونه نیست؟
پاسخ به نقد شماره: ۱۴ | تاریخ پاسخ به نقد: ۱۳۹۸/۴/۲۵ |
«راسخان در علم» کسانی هستند که علم در وجود آنان ریشه دوانده و محکم شده و روشن است که چنین حالتی به تبع علم، دارای مراتب است و در بالاترین مرتبهی آن، انبیاء و اوصیاء قرار دارند و در مراتب پایینتر آن، پیروان صدّیق و صالح آنان که به آنان اقتدا کردهاند؛ چنانکه عنوان «علما» نیز همین گونه است؛ چراکه از ائمهی اهل بیت روایت شده است: «نَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَشِيعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَسَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ»[۱]؛ «ما علما هستیم و پیروانمان متعلّمان هستند و سایر مردم خاشاکند»، در حالی که به برخی پیروان صدّیق و صالح آنان نیز «علما» گفته میشود؛ چراکه از علم آنان حظّ وافر گرفتهاند؛ مانند سلمان فارسی که دربارهی او روایت شده است: «سَلْمَانُ بَحْرُ الْعِلْمِ»[۲]؛ «سلمان دریای علم است» و روایت شده است: «أَدْرَكَ الْعِلْمَ الْأَوَّلَ وَالْعِلْمَ الْـآخِرَ وَهُوَ بَحْرٌ لَا يُنْزَحُ»[۳]؛ «علم پیشین و علم پسین را به دست آورد و او دریایی است که پایان ندارد» و روایت شده است: «إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ»[۴]؛ «سلمان به این دلیل از علما شد که او مردی از ما اهل بیت است، از این رو، او را از علما دانستم». بنابراین، مصداق اکمل راسخان در علم، انبیاء و اوصیاء هستند، اما پیروان صدّیق و صالح آنان نیز به نوبهی خود راسخان در علم دانسته میشوند؛ چنانکه خداوند حتّی گروهی از یهودیان را «راسخان در علم» دانسته و فرموده است: ﴿لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ﴾[۵]؛ «ولی راسخان در علم از آنان و مؤمنان، به چیزی که بر تو نازل شد و چیزی که پیش از تو نازل شد ایمان میآورند» و این صریح در آن است که کسانی جز انبیاء و اوصیاء نیز میتوانند «راسخان در علم» باشند، هرگاه به انبیاء و اوصیاء ایمان آورند. بنابراین، نباید روایات رسیده از ائمهی اهل بیت را بر خلاف کتاب خداوند تفسیر کرد؛ زیرا این روایات ناظر به پیروان صدّیق و صالح ائمهی اهل بیت نیستند، بل ناظر به کسانی هستند که خود را در عرض ائمهی اهل بیت قرار میدهند و بدون پیروی از آنان ادّعای رسوخ در علم دارند، مانند ائمهی مذاهب؛ چنانکه در روایت رسیده از امیر مؤمنان به این نکته اشاره شده و آمده است: «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِبًا وَبَغْيًا عَلَيْنَا»[۶]؛ «کجایند کسانی که پنداشتند آنان جدای از ما راسخان در علم هستند، با دروغ بستن و ستم کردن بر ما» و این گویای آن است که ادّعای رسوخ در علم با دروغ بستن و ستم کردن بر ائمهی اهل بیت نادرست است، نه با تعلّم و تبعیّت از آنان؛ زیرا رسوخ در علم برای کسانی که تعلّم و تبعیّت از آنان دارند، به رسوخ در علم برای آنان باز میگردد و فرع بر آن است. از این رو، در روایت دیگری از امیر مؤمنان، «راسخان در علم» کسانی دانسته شدهاند که به جهل خود دربارهی برخی موضوعات اقرار دارند و از تعمّق در چیزی که به دانستن کنه آن تکلیف نشدهاند میپرهیزند؛ چنانکه آمده است: «اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللَّهُ تَعَالَى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْمًا، وَسَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخًا»[۷]؛ «بدان راسخان در علم کسانی هستند که اقرارشان به ندانستن تفسیر چیزی که در پردهی غیب است، آنان را از کوشش برای گشودن درهای بستهی غیب بینیاز کرده است. پس خداوند بلندمرتبه اعتراف آنان به ناتوانیشان از دریافت چیزی که در حیطهی علمشان نیست را ستوده و خودداریشان از تعمّق در چیزی که آنان را به جستجوی کنه آن تکلیف نکرده را رسوخ (در علم) نامیده است». در روایت دیگری نیز آمده است: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَنِ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ، فَقَالَ: مَنْ بَرَّتْ يَمِينُهُ، وَصَدَقَ لِسَانُهُ، وَاسْتَقَامَ قَلْبُهُ، وَعَفَّ بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ، فَذَلِكَ مِنَ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ»[۸]؛ «از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دربارهی راسخان در علم سؤال شد، پس فرمود: هر کسی که سوگندش درست و زبانش راستگو و دلش استوار و شکم و فرجش پاک باشد، از راسخان در علم است».
تعلیق شماره: ۱ | نویسندهی تعلیق: سلمان | تاریخ تعلیق: ۱۳۹۸/۶/۹ |
با احترام، دلیل استفادهی یاران حضرت علامه از لفظ «علامه» برای یاد نمودن از ایشان چیست؟ آیا صحیح است که در برخی منابع روایی، مطالبی در نهی از استعمال این واژه داریم؟
پاسخ به تعلیق: ۱ | تاریخ پاسخ به تعلیق: ۱۳۹۸/۶/۱۳ |
لفظ «علامه» به معنای عالم بزرگ و برجسته است و دلیلی برای حرمت اطلاق آن بر غیر معصوم وجود ندارد؛ چراکه غیر معصوم هم میتواند با تعلّم و تبعیّت از معصوم، عالمی بزرگ و برجسته شود؛ چنانکه در روایتی آمده است: «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ، فَقَالَ: مَا هَذَا؟ فَقِيلَ: عَلَّامَةٌ، فَقَالَ: وَمَا الْعَلَّامَةُ؟ فَقَالُوا لَهُ: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَوَقَائِعِهَا وَأَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَالْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَلَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ»[۱]؛ «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مسجد داخل شد و دید که جماعت، گرد مردی را گرفتهاند، پس فرمود: چه خبر است؟ گفتند: علامهای است، فرمود: مرادتان از علامه چیست؟ گفتند: عالمترین مردم به نسبهای عرب و وقایع آن و تاریخ جاهلیّت و اشعار عربی، پس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: این علمی است که نداشتنش ضرری نمیرساند و داشتنش سودی نمیرساند» و نفرمود که اطلاق این لفظ بر غیر معصوم جایز نیست. از این رو، همهی مسلمانان -خواه شیعه و خواه اهل سنّت- این لفظ را بر برخی عالمان خود اطلاق کردهاند؛ مانند علامه حلّی، علامه امینی، علامه طباطبایی، علامه جعفری و ... در میان شیعه و علامه نووی، علامه زیلعی، علامه سیوطی، علامه اقبال و ... در میان اهل سنّت، بیآنکه اعتراض کسی را برانگیخته باشد. از اینجا دانسته میشود که اعتراض برخی به اطلاق این لفظ بر جناب منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، از جای دیگری برخاسته و آن همانا عدم اقرار این حسودان و متکبّران به شأن و مقام علمی این عالم جلیل القدر است که با حکمت و موعظهی حسنه، آنان را از پرستش طاغوت باز میدارد و به پرستش خداوند یگانه در پرتو عقل و به دور از تقلید، تعصّب و خرافهگرایی دعوت میکند؛ چنانکه شیخ صالح سبزواری در درس سی و نهم از شرح کتاب «بازگشت به اسلام»، پس از اشاره به جلوههایی از عظمت علمی این عالم بزرگ و برجسته گفته است:
با این همه، کسانی هم یافت میشوند که بر ما عیب میگیرند و میگویند که چرا به این مرد «علامه» میگویید؟! «علامه» به معنای مردی بسیار عالم است و اینها معتقدند که نباید بر این بزرگوار اطلاق شود! دعانویسها و استخارهچیها و روضهخوانهای اینها همگی «حجّت الإسلام» و «آیت الله» هستند، ولی حضرت منصور هاشمی خراسانی که معدن علوم ربّانیّه و مخزن معارف رحمانیه است، «علامه» نیست! معلوم است که اینها بسیار تنگنظر و کوتهفکرند و اصلاً نفهمیدهاند که چه خبر است! انسان باید صداقت داشته باشد و حق را بگوید و نباید متکبّر و لئیم باشد! آیا این بزرگوار مرد بسیار عالمی نیست؟!