نویسنده‌ی پرسش: محمد جواد شمس تاریخ پرسش: ۱۳۹۷/۶/۱۰

لطفاً در خصوص حدّ دزدی توضیح دهید. اینکه قرآن می‌فرماید دست دزد باید قطع شود از کجا باید متوجه شد که دقیقاً از کجای دست باید قطع شود؟

پاسخ به پرسش شماره: ۵ تاریخ پاسخ به پرسش: ۱۳۹۷/۶/۱۵

شیعه معتقد است که دست دزد از بیخ چهار انگشت قطع می‌شود و سایر مذاهب به استثنای خوارج معتقدند که آن از مچ قطع می‌شود و خوارج معتقدند که آن از کتف قطع می‌شود؛ چراکه خداوند با اطلاق فرموده است: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱]؛ «و مرد دزد و زن دزد دستانشان را ببرید به عنوان جزایی برای آنچه کسب کردند و عقوبتی از جانب خداوند و خداوند عزّتمندی حکیم است»، در حالی که این فرمان مجمل است و شامل هر مقداری از دستان آن دو می‌شود؛ زیرا هر مقداری از دستان آن دو -هر چند اندک- بریده شود، می‌توان گفت که دستان آن دو بریده شده؛ چنانکه خداوند درباره‌ی زنان مصر فرموده است: ﴿فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ[۲]؛ «پس چون او (یعنی یوسف) را دیدند او را بزرگ داشتند و دستان خود را بریدند»، در حالی که مسلّماً مقداری اندک از دستان خود را بریدند، نه همه‌ی دستان خود تا مچ یا کتف را و با این وصف، تعیین مقدار بریدن دست بر عهده‌ی خلیفه‌ی خداوند در زمین است که خطاب به او فرموده است: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۳]؛ «و ذکر را بر تو نازل کردیم تا برای مردم چیزی که برایشان نازل شده است را تبیین کنی و باشد که آنان تفکّر کنند».

آری، «ید» در لغت بر کف یعنی سر انگشتان تا مچ دست اطلاق می‌شود[۴] و از این رو، هرگاه مطلق به کار رود، مراد از آن همین است؛ چنانکه خداوند در آیه‌ی تیمّم فرموده است: ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ[۵]؛ «پس خاکی پاک را قصد کنید، پس بر روی‌هاتان و دست‌هاتان بکشید»، در حالی که مراد از آن -به شهادت پیامبر و اهل بیت او- کشیدن بر سر انگشتان تا مچ دست‌ها است؛ مگر اینکه قرینه‌ای در سخن وجود داشته باشد؛ مانند سخن خداوند در آیه‌ی وضو که فرموده است: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ[۶]؛ «پس روی‌هاتان و دست‌هاتان تا آرنج‌ها را بشویید»، بلکه «ید» در کتاب خداوند بر خصوص انگشتان نیز اطلاق شده؛ چنانکه فرموده است: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ[۷]؛ «پس وای بر کسانی که کتاب را با دستان خود می‌نویسند و سپس می‌گویند که این از نزد خداوند است»، در حالی که مسلّماً آن را با انگشتان خود می‌نویسند، نه با همه‌ی کف دست خود و فرموده است: ﴿جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ[۸]؛ «پیامبرانشان با دلایل روشن به نزدشان آمدند، پس دستانشان را در دهان‌هاشان بردند»، در حالی که مسلّماً انگشتان خود را در دهان‌شان بردند، نه همه‌ی کف دست خود را و فرموده است: ﴿مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ[۹]؛ «زنانی که دستانشان را بریدند چه شدند؟»، در حالی که مسلّماً انگشتانشان را بریدند، نه همه‌ی کف دستشان را. بنابراین، بریدن انگشتان نیز در کتاب خداوند بریدن دست محسوب می‌شود و با این وصف، برای خلیفه‌ی خداوند در زمین جایز است که به آن بسنده کند؛ چنانکه از علیّ بن أبی طالب روایت شده که به آن بسنده کرده است[۱۰]، بلکه بسنده کردن به آن اولی است؛ چراکه از یک سو قاعده، حرمت بریدن دست مسلمان جز به مقدار واجب است و از سوی دیگر اصل بر عدم وجوب مقدار زائد است تا هنگامی که دلیلی قطعی بر وجوب آن برسد؛ خصوصاً با توجّه به اینکه بریدن کف دست، ادای فرائضی مانند وضو و نماز را مشکل می‌سازد، تا حدّی که می‌توان آن را سبب عسر و حرج شدید دانست، در حالی که خداوند فرموده است: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ[۱۱]؛ «خداوند برایتان آسانی می‌خواهد و برایتان سختی نمی‌خواهد» و فرموده است: ﴿مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ[۱۲]؛ «خداوند نمی‌خواهد که بر شما تنگنایی قرار دهد».

حاصل آنکه خلیفه‌ی خداوند در زمین می‌تواند هر مقدار از مچ تا انگشتان دست که مصلحت می‌بیند را ببرد؛ چراکه در هر صورت دست را بریده و امر خداوند را امتثال کرده و این راز اختلاف روایات از علیّ بن أبی طالب است[۱۳]، ولی بهتر است که به بریدن چهار انگشت بسنده کند و کف دست و انگشت شصت را باقی گذارد، تا ادای فرائضی مانند وضو و نماز برای سارق بیش از حد دشوار نشود و این روایت مشهور از اهل بیت است[۱۴].

↑[۱] . المائدة/ ۳۸
↑[۲] . یوسف/ ۳۱
↑[۳] . النّحل/ ۴۴
↑[۴] . لسان العرب لابن منظور، ج۱۵، ص۴۱۹
↑[۵] . النّساء/ ۴۳
↑[۶] . المائدة/ ۶
↑[۷] . البقرة/ ۷۹
↑[۸] . إبراهیم/ ۹
↑[۹] . یوسف/ ۵۰
↑[۱۰] . بنگرید به: الأمّ للشافعي، ج۷، ص۱۹۲؛ مصنف عبد الرزاق، ج۱۰، ص۱۸۵؛ تأويل مختلف الحديث لابن قتيبة، ص۱۴۸؛ المحلى بالآثار لابن حزم، ج۱۱، ص۱۶۱.
↑[۱۱] . البقرة/ ۱۸۵
↑[۱۲] . المائدة/ ۶
↑[۱۳] . بنگرید به: فتح الباري لابن حجر، ج۱۲، ص۸۷؛ عمدة القاري للعيني، ج۲۳، ص۲۷۸.
↑[۱۴] . بنگرید به: النوادر للأشعري القمي، ص۱۵۱؛ الكافي للكليني، ج۷، ص۲۲۲ و ۲۶۶؛ من لا يحضره الفقيه لابن بابويه، ج۴، ص۶۵؛ خصائص الأئمة للشريف الرضي، ص۸۵؛ تهذيب الأحكام للطوسي، ج۱۰، ص۱۰۲.