نویسندهی پرسش: عرفان | تاریخ پرسش: ۱۳۹۷/۳/۲۲ |
چند سؤال در رابطه با شبهات منکران وجود خداوند و عادلانه بودن نظام هستی از شما دارم.
۱ . بر چه اساس میگوییم که خدا وجود دارد؟ اگر به خاطر نیاز هر حادث به محدث و عدم امکان تسلسل این سخن گفته میشود، آیا نمیشود همین مطلب را در رابطه با دنیا هم گفت؟ مثلاً بگوییم که دنیا هم وجود داشته و نیازی نداشته کسی آن را به وجود بیاورد؟
۲ . اگر خدایی وجود داشته باشد، ما به جبری بودن نظام هستی پی میبریم؛ چراکه ما ناخواسته و بدون میل خودمان به وجود آمدهایم و باید یک سری دستورات که خدا داده است را انجام دهیم و اگر انجام ندهیم مجازات خواهیم شد و حتی حق گرفتن زندگی خودمان را هم نداریم. این چگونه قابل توجیه است؟
۳ . آیا این عادلانه است که اگر کسی از دین خارج شود و در واقع مرتد نامیده شود باید کشته شود؟ آیا حقّ تبلیغ راهی که یافته است را ندارد؟ آیا این با آزادی انسان و اختیار او منافات ندارد؟
پاسخ به پرسش شماره: ۱۴ | تاریخ پاسخ به پرسش: ۱۳۹۷/۳/۲۸ |
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
۱ . روشن است که هر چه دربارهی خداوند گفته میشود، نمیتوان دربارهی دنیا گفت؛ چراکه دنیا محدود است و مانند خداوند نیست. دنیا و همهی ذرّات آن، متغیّر است و متغیّر، حادث است و حادث، نیاز به محدث دارد. بنابراین، دنیا و همهی ذرّات آن، نیاز به محدث دارد. متغیّر بودن دنیا و همهی ذرّات آن، محسوس است؛ چراکه به وضوح مشاهده میشود و حادث بودن متغیّر، بدیهی است؛ چراکه حدوث معنایی جز تغیّر ندارد و نیاز هر حادث به محدث، قانون علّیّت است که قانونی مسلّم و بدیهی است. بنابراین، شکّی نیست که دنیا و همهی ذرّات آن، نیاز به محدث دارد و محدث آن، نمیتواند مانند آن متغیّر و حادث باشد؛ زیرا این به تسلسل میانجامد که ممکن نیست و با این وصف، دنیا و همهی ذرّات آن، مخلوق خداوندی ازلی و ابدی است که از هر عیب و نقصی منزّه است.
۲ . وجود خداوند، مستلزم جبر مطلق نیست؛ چراکه انسان از موهبت عقل برخوردار است و به وضوح میتواند راه، روش و هدف خود در زندگی را انتخاب کند و تغییر دهد، ولی مستلزم اختیار مطلق هم نیست؛ چراکه انسان، انسان بودن خود را انتخاب نکرده، به این دلیل که انتخاب آن ممکن نبوده؛ با توجّه به اینکه انسان پیش از انسان بودن خود، وجود نداشته است تا انسان بودن خود را انتخاب کند. بنابراین، وجود خداوند نه مستلزم جبر مطلق است و نه مستلزم اختیار مطلق، بل مستلزم حالت سومی در میان آن دو است که در روایات اهل بیت «الْمَنْزِلَةُ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ» نامیده شده و به معنای جبر و اختیار نسبی و متوسّط است و این از آن برخاسته که اختیار انسان محدود به حدّ امکان است و هر جا اختیار او امکان نداشته، جبر سایهی خود را افکنده است.
۳ . کشتن مرتد با اختیار او منافی نیست؛ چراکه اختیار او جنبهی تکوینی دارد و کشتن او جنبهی تشریعی. بنابراین، او با اختیار خود مرتد میشود، در حالی که میتواند مرتد نشود و میداند که در صورت ارتداد، کشته میشود؛ همچنانکه قاتل با اختیار خود مرتکب قتل میشود، در حالی که میتواند مرتکب قتل نشود و میداند که در صورت قتل، قصاص میشود و سارق با اختیار خود مرتکب سرقت میشود، در حالی که میتواند مرتکب سرقت نشود و میداند که در صورت سرقت، قطع دست میشود و هر مجرم دیگری با اختیار خود مرتکب جرم میشود، در حالی که میتواند مرتکب جرم نشود و میداند که در صورت جرم، مجازات میشود. بنابراین، اختیار انسان از حیث تکوینی، با جبر او از حیث تشریعی منافات ندارد؛ چراکه اختیار او از حیث تکوینی و جبر او از حیث تشریعی، لازم و ملزوم یکدیگرند و برای امتحان و تکامل او ضرورت دارند. از اینجا دانسته میشود که اختیار انسان، به معنای عدم مسؤولیّت او نیست، بل به معنای این است که او میتواند هر کاری دوست دارد -چه خوب و چه بد- انجام دهد و سپس مسؤولیّت آن را بر عهده بگیرد و پیامدش را بپذیرد؛ وگرنه هر مجرمی میتوانست بگوید که اختیار دارد و مسؤول جرم خود نیست و کسی نباید او را مجازات کند، در حالی که همهی عاقلان نادرستی این سخن را درک میکنند و بر ضرورت مجازات مجرم اتّفاق دارند. حاصل آنکه منافی انگاشتن مجازات مرتد با اختیار او، مصداقی از منافی انگاشتن مجازات مجرم با اختیار اوست که از خلط میان تشریع و تکوین و نادیده گرفتن مسؤولیّت انسان برخاسته و شدیداً تحت تأثیر جهانبینی الحادی و انسانمحوری فردگرایانه در غرب است.
برای آگاهی از حکم مرتد در اسلام و حکمت آن، به پرسش و پاسخ ۱۸۵ مراجعه کنید.