نویسنده‌ی پرسش: علی راضی تاریخ پرسش: ۱۳۹۴/۷/۲۹

حکم ریاست و مدیریت زنان چیست؟ آیا باید از تبعیّت رئیس یا مدیر زن خودداری کنیم؟

پاسخ به پرسش شماره: ۱ تاریخ پاسخ به پرسش: ۱۳۹۴/۸/۱

اشتغال زن به کاری که مستلزم معاشرت مستمرّ او با نامحرم است، کراهت دارد و اگر مستلزم وقوع او در حرام باشد، بدون شک حرام است، ولی قطع نظر از این جنبه، هرگاه زنی مسلمان، عاقل و رشید باشد، منعی از ریاست او وجود ندارد و اطاعت از او در محدوده‌ی شرع، جایز است؛ چنانکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پیش از نبوّت، در کاروانی تجاری کار می‌کرد که رئیس آن خدیجه رضي الله عنها بود.

آری، ابو بکرة روایت کرده است: «لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قَدْ مَلَّكُوا عَلَيْهِمْ بِنْتَ كِسْرَى، قَالَ: لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً»[۱]؛ «هنگامی که به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر رسید که ایرانیان دختر کسری را بر خود حاکم ساخته‌اند، فرمود: قومی که زمام امور خود را به زنی بسپارد، کامیاب نخواهد شد» و این -در صورتی که ثابت باشد- بر کراهت ریاست زنان، خصوصاً در عرصه‌ی حکومت، دلالت دارد، ولی با توجّه به داستان بلقیس در کتاب خداوند، قادر به اثبات حرمت آن نیست؛ چراکه کتاب خداوند از حکومت بلقیس یاد کرده و آن را به نیکی و انتظام وصف نموده، آنجا که فرموده است: ﴿وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ[۲]؛ «و از هر چیزی به او داده شده بود» و فرموده است: ﴿قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ[۳]؛ «گفتند: ما دارندگان نیرو و جنگاورانی سخت هستیم و کار در اختیار توست، پس بنگر که چه فرمان می‌دهی» و در چهار جا به حسن عقل و تدبیر او اشاره کرده است: اول آنکه نامه‌ی سلیمان علیه السلام را ارج نهاد: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ[۴]؛ «(بلقیس) گفت: ای درباریان! نامه‌ای ارزشمند به سوی من افکنده شده است» و این از عقل او بود؛ دوم آنکه مستبد نبود و با درباریانش مشورت می‌کرد: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ[۵]؛ «(بلقیس) گفت: ای درباریان! در کارم نظر دهید که من هیچ گاه بدون مشورت شما کاری را نهایی نکرده‌ام» و این از عقل او بود؛ سوم آنکه پیشنهاد جنگ با سلیمان علیه السلام را نپذیرفت، بلکه با نظر به عاقبت کار و مصلحت عامّه، هدیه‌ای فرستاد و صلح و دوستی را اختیار کرد: ﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ۝ وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ[۶]؛ «(بلقیس) گفت: پادشاهان هنگامی که به شهری وارد شوند، آن را به تباهی می‌کشند و عزیزانش را خوار می‌دارند و این گونه عمل می‌کنند و من هدیه‌ای به سوی آنان می‌فرستم، پس می‌نگرم که فرستادگان با چه چیزی باز می‌گردند» و این از حسن تدبیر او بود؛ چهارم آنکه وقتی دریافت سلیمان علیه السلام پیامبر است و در پی دنیا نیست، دعوتش را اجابت کرد: ﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۷]؛ «(بلقیس) گفت: پروردگارا! هرآینه من به خودم ظلم کردم و با سلیمان برای خداوند، پروردگار جهانیان اسلام آوردم» و این از عقل او بود و شکّی نیست که قومی که زمام امور خود را به او سپرد، کامیاب شد؛ چراکه او اسلام آورد و آنان را نیز به اسلام وارد کرد و اگر آنان زمام امور خود را به مردی از درباریان می‌سپردند، حتماً هلاک می‌شدند؛ زیرا آنان به جنگ با سلیمان توصیه کردند. این داستان دلیل بر آن است که حدیث مذکور از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ثابت نیست؛ چنانکه ابو بکر بزاز گفته است: «لَا نَعْلَمُ رَوَاهُ غَيْرُ أَبِي بَكْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ»[۸]؛ «غیر از ابو بکرة کسی را سراغ نداریم که این حدیث را از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده باشد» و اگر ثابت باشد نیز حمل بر غالب می‌شود، نه بر اطلاق و با این وصف، اگر زن مسلمانی یافت شود که از عقل و تدبیر کافی برخوردار باشد، منعی از ریاست او وجود ندارد، مگر آنکه مانع دیگری برای ریاستش وجود داشته باشد.

↑[۱] . مسند أبي داود الطيالسي، ج۲، ص۲۰۵؛ مصنف ابن أبي شيبة، ج۷، ص۵۳۸؛ مسند أحمد، ج۳۴، ص۱۴۴؛ صحيح البخاري، ج۶، ص۸؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۲۷؛ سنن النسائي، ج۸، ص۲۲۷؛ معجم الصحابة لابن قانع، ج۳، ص۱۴۳؛ السنن الكبرى للبيهقي، ج۱۰، ص۲۰۱
↑[۲] . النّمل/ ۲۳
↑[۳] . النّمل/ ۳۳
↑[۴] . النّمل/ ۲۹
↑[۵] . النّمل/ ۳۲
↑[۶] . النّمل/ ۳۴-۳۵
↑[۷] . النّمل/ ۴۴
↑[۸] . مسند البزار، ج۹، ص۱۳۲