نویسنده‌ی نقد: جمعی از جوانان دوستدار حضرت مهدی تاریخ نقد: ۱۳۹۴/۲/۳

لطفاً در صورت صلاحدید، حدیث زیر را در سایت درج نمایید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هنگامی که پرچم‌های سیاه از خراسان به راه افتاد به سویشان بشتابید اگرچه با سینه‌خیز رفتن بر روی برف‌ها؛ چراکه صاحبان آن پرچم‌ها اهل حق هستند. حق را مطالبه می‌کنند، ولی به آن‌ها داده نمی‌شود، بار دیگر آن را مطالبه می‌کنند، ولی به آن‌ها داده نمی‌شود، پس نبرد می‌کنند و پیروز می‌شوند و آنچه می‌خواستند به آن‌ها داده می‌شود، ولی دیگر نمی‌پذیرند. گویی با چشم خود می‌بینم که شمشیرهای خود را حمایل کرده‌اند و پیش می‌تازند تا پرچم‌ها را به مهدی علیه السلام تسلیم کنند. آگاه باشید که آن‌ها یاران مهدی هستند و زمینه‌ی حکومت او را فراهم می‌سازند. دل‌های‌شان چون پاره‌های آهن است».

پاسخ به نقد شماره: ۳ تاریخ پاسخ به نقد: ۱۳۹۴/۲/۴

این مضمون حدیث متواتری است که در میان اهل حدیث به «حدیث الرایات» مشهور است و قدیمی‌ترین، مشهورترین و صحیح‌ترین روایت رسیده از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، صحابه و اهل بیت در باب علائم ظهور مهدی علیه السلام محسوب می‌شود، تا جایی که الهام‌بخش قیام‌هایی در تاریخ اسلام مانند قیام عبد الرّحمن بن أشعث بر ضدّ عبد الملک بن مروان[۱] و قیام حارث بن سریج بر ضدّ نصر بن سیار[۲] و قیام ابو مسلم خراسانی بر ضدّ امویان[۳] بوده و از دیرباز در کتب همه‌ی مذاهب اسلامی -اعم از شیعه و سنّی- انعکاس یافته است؛ چنانکه به عنوان نمونه، از میان اهل سنّت کسانی چون ابن حمّاد (د.۲۲۸ق) در الفتن[۴]، ابن ابی شیبة (د.۲۳۵ق) در المصنّف[۵]، احمد بن حنبل (د.۲۴۱ق) در المسند[۶]، ابن ماجه (د.۲۷۳ق) در سنن[۷]، ابو داوود (د.۲۷۵ق) در سنن[۸]، احمد بن عمرو بزار (د.۲۹۲ق) در المسند[۹]، رویانی (د.۳۰۷ق) در المسند[۱۰]، ابو سعید شاشی (د.۳۳۵ق) در المسند[۱۱]، مکرم بزاز (د.۳۴۵ق) در فوائد[۱۲]، مطهر بن طاهر مقدسی (د.حدود۳۵۵ق) در البدء والتاریخ[۱۳]، طبرانی (د.۳۶۰ق) در المعجم الأوسط[۱۴] و المعجم الکبیر[۱۵]، ابن عدی (د.۳۶۵ق) در الکامل[۱۶]، حاکم (د.۴۰۵ق) در المستدرک علی الصّحیحین[۱۷]، بیهقی (د.۴۵۸ق) در دلائل النبوّة[۱۸]، خطیب بغدادی (د.۴۶۳ق) در الرحلة في طلب الحدیث[۱۹]، ابن کثیر (د.۷۷۴ق) در البدایة والنهایة[۲۰]، و از میان شیعه، کسانی چون محمّد بن سلیمان کوفی (د.بعد۳۲۰ق) در مناقب امیر المؤمنین[۲۱]، محمّد بن ابراهیم نعمانی (د.۳۶۰ق) در الغیبة[۲۲]، قاضی نعمان مغربی (د.۳۶۳ق) در شرح الأخبار[۲۳]، محمّد بن جریر طبری شیعی (د.بعد۴۱۱ق) در دلائل الإمامة[۲۴]، محمّد بن حسن طوسی (د.۴۶۰ق) در الغیبة[۲۵]، ابن طاووس (د.۶۶۴ق) در الملاحم والفتن[۲۶] و ابن ابی حاتم عاملی (د.۶۶۴ق) در الدرّ النظیم[۲۷]، آن را با اسناد متعدّد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند. به عنوان نمونه، بسیاری از آنان روایت کرده‌اند که وقتی چشمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به جوانانی از بنی هاشم افتاد، رنگ مبارکش پرید و گریان شد و وقتی اصحابش علّت اندوه او را پرسیدند فرمود:

«إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ لَنَا اللَّهُ الْـآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَإِنَّ أَهْلَ بَيْتِي سَيَلْقَوْنَ بَعْدِي بَلَاءً وَتَشْرِيدًا وَتَطْرِيدًا، حَتَّى يَأْتِيَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ -أَوْ قَالَ: مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ- مَعَهُمْ رَايَاتٌ سُودٌ يَسْأَلُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ، ثُمَّ يَسْأَلُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ، ثُمَّ يَسْأَلُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ، فَيُقَاتِلُونَ فَيُنْصَرُونَ، فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا، فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ مِنْكُمْ أَوْ مِنْ أَعْقَابِكُمْ، فَلْيَأْتِهِمْ وَلْيُبَايِعْهُمْ وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ، فَإِنَّهَا رَايَاتُ هُدًى، يَدْفَعُونَهَا إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَظُلْمًا»؛ «هرآینه ما اهل بیتی هستیم که خداوند آخرت را برایمان به دنیا ترجیح داده است و هرآینه اهل بیت من پس از من بلا و راندگی و آوارگی خواهند دید، تا آن‌گاه که گروهی از جانب مشرق -یا فرمود: از جانب خراسان- بیایند که با آنان پرچم‌های سیاهی است، پس حق را می‌طلبند، ولی به آنان داده نمی‌شود، پس بار دیگر آن را می‌طلبند، ولی به آنان داده نمی‌شود، پس بار دیگر آن را می‌طلبند، ولی به آنان داده نمی‌شود، پس می‌جنگند و به پیروزی می‌رسند و آن گاه چیزی که می‌طلبیدند به آنان داده می‌شود، پس هر کس از شما یا از آیندگان شما که آنان را یافت، باید به سویشان بشتابد و با آنان بیعت کند، اگرچه چهار دست و پا بر روی برف؛ چراکه پرچم‌های آنان پرچم‌های هدایت هستند، آن‌ها را به مردی از اهل بیت من می‌سپارند که زمین را از عدالت پر می‌کند همان‌طور که از ظلم و ستم پر شده است».

این نصّ صریح و مهمّی است که از حیث سندی اعتبار فراوانی دارد؛ چراکه راویان آن از رجال مشهور و نیکنام در میان مسلمانان بوده‌اند؛ مانند معاویة بن هشام قصّار ابو الحسن کوفی درگذشته‌ی ۲۰۴ یا ۲۰۵ قمری که از رجال صحاح ستّه غیر از بخاری است و علی بن صالح ابو محمّد همدانی کوفی درگذشته‌ی ۱۵۱ یا ۱۵۴ قمری که از رجال صحاح است و گروهی او را ثقه شمرده‌اند و گروهی دیگر حدیثش را صحیح دانسته‌اند و یزید بن ابی زیاد قرشی ابو عبد الله کوفی درگذشته‌ی ۱۳۶ یا ۱۳۷ قمری که محمّد بن فضیل او را «از پیشوایان بزرگ شیعه» و بخاری و مسلم او را صدوق و یعقوب بن سفیان او را عادل و ثقه شمرده‌اند و ابراهیم بن یزید نخعی کوفی درگذشته‌ی ۹۶ قمری که وثاقتش مورد اتّفاق است و فقیهی بزرگ از رجال صحاح ستّه شمرده می‌شود و علقمة بن قیس نخعی درگذشته‌ی ۶۲ قمری که تابعی و از رجال صحاح ستّه است، بل شکّی نیست که این حدیث متواتر محسوب می‌شود؛ چراکه راویان آن تنها از یزید بن ابی زیاد قرشی در منابع مختلف به ۱۰ نفر می‌رسند و آنان علی بن صالح، صباح بن یحیی مزنی، محمّد بن فضیل، عبد الله بن ادریس، جریر بن عبد الحمید، خالد بن عبد الله، فطر بن خلیفة، مندل بن علی، خلف بن عبد الله و عمرو بن قاسم بن حبیب هستند، در حالی که یزید بن ابی زیاد قرشی در روایت آن از ابراهیم نخعی تنها نیست، بل کسان دیگری چون حکم بن عتیبة و عمارة بن قعقاع که از بزرگان و ثقات مسلمین هستند نیز آن را از ابراهیم نخعی روایت کرده‌اند، در حالی که ابراهیم نخعی در روایت آن تنها نیست، بلکه کسان دیگری چون زید بن رفیع و حسن بصری و جابر بن یزید نیز آن را روایت کرده‌اند و راویان آن‌ها مانند شریک، علاء بن عتبة، حمزه‌ی نصیبی و جزری نیز از راویان آن در این طبقه محسوب می‌شوند که در مجموع به ۷ نفر می‌رسند، در حالی که علقمة در روایت آن از عبد الله بن مسعود تنها نیست، بلکه کسان دیگری چون اسود بن یزید، عبیدة السلمانی و ابو عبیدة عامر بن عبد الله بن مسعود نیز آن را از عبد الله بن مسعود روایت کرده‌اند، در حالی که عبد الله بن مسعود در روایت آن از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تنها نیست، بلکه کسان دیگری چون عبد الله بن عباس، ثوبان و ذو مخمر نیز آن را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند و راویان آن‌ها مانند ابو اسماء رحبی، سعید بن مسیّب، تمیم بن حذلم، عبد الواحد و زید بن حسن نیز از راویان آن در این طبقه محسوب می‌شوند که در مجموع به ۹ نفر می‌رسند، در حالی که این حدیث بدون تفاوت مهمّی در الفاظش با طرق دیگری از امامان اهل بیت مانند علی و ابو جعفر باقر علیهما السلام نیز رسیده است و با این وصف، تردیدی نیست که «متواتر لفظی» محسوب می‌شود و آن بالاترین حدّ تواتر است؛ فارغ از اینکه مضمونش به صورت کلّی توسّط کسانی مانند عمّار بن یاسر، عبّاس بن عبد المطلب، عبد الله بن عمرو، عمرو بن مرّة جهنی، عبد الله بن حرث بن جزء زبیدی و ابو هریره از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و توسّط کسانی مانند ابو رومان، عامر بن واثلة، محمّد بن حنفیّة، حارث همْدانی، اصبغ بن نباتة و سجّة بن عبد الله از علی علیه السلام و توسّط کسانی مانند جابر بن یزید، داود دجاجی، ابو بکر حضرمی، إسرائیل بن عبّاد و معروف بن خرّبوذ از ابو جعفر باقر علیه السلام و توسّط کسانی مانند ابو بصیر، فضیل بن یسار، عبد الحمید بن ابی العلاء و عبّاد بن محمد مدائنی از ابو عبد الله صادق علیه السلام روایت شده و با این وصف، «تواتر معنوی» آن واضح است و از این رو، می‌توان آن را قطعی و حتمی دانست؛ چراکه انصافاً هیچ روایت دیگری در این باب از چنین قدمت، شهرت و طرقی برخوردار نیست.

به موجب این حدیث یقین‌آور، پیوستن به نهضتی که از شرق خراسان بزرگ با پرچم‌های سیاه ظاهر می‌شود و به سوی اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عموماً و مهدی علیه السلام خصوصاً دعوت می‌کند و برای حاکمیّت مهدی علیه السلام زمینه‌سازی می‌نماید، بر هر مسلمانی واجب است و این نهضتی است که بسیاری از اهل علم و انصاف آن را نهضت منصور هاشمی خراسانی می‌دانند؛ چراکه نهضت این عالم مصلح و عظیم الشأن، از شرق خراسان بزرگ با پرچم‌های سیاه ظاهر شده است و به سوی اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عموماً و مهدی علیه السلام خصوصاً دعوت می‌کند و برای حاکمیّت مهدی علیه السلام زمینه‌سازی می‌نماید و پیش از آن هیچ نهضت دیگری با این خصوصیّت در این منطقه‌ی جغرافیایی ظاهر نشده است و پس از آن نیز هر نهضت دیگری که -فرضاً- با این خصوصیّت در این منطقه‌ی جغرافیایی ظاهر شود، ناگزیر دنباله‌رو و ادامه‌دهنده‌ی آن خواهد بود؛ زیرا در واقع کاری را انجام خواهد داد که پیش‌تر به وسیله‌ی آن آغاز شده و آغاز دوباره‌اش تحصیل حاصل است که معنا ندارد و با این وصف، تنها پیروی از نهضت منصور هاشمی خراسانی ممکن است، در حالی که قطعاً پیروی‌کننده از پیروی‌شونده اولی به پیوستن نیست تا امر خداوند به آن معقول باشد؛ چراکه مقدّم داشتن تابع بر متبوع قبیح است و از خداوند صادر نمی‌شود؛ چنانکه فرموده است: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى ۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۲۸]؛ «آیا پس کسی که به حق راه می‌نماید سزاوارتر است که پیروی شود یا کسی که خود راه نمی‌یابد تا آن گاه که راهنمایی شود؟! شما را چه می‌شود چگونه قضاوت می‌کنید؟!»؛ همچنانکه مقدّم داشتن مسبوق بر سابق قباحت دارد و بر خلاف حکمت و عدالت خداوند است؛ چنانکه فرموده است: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ[۲۹]؛ «سپس کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزیدیم میراث دادیم، پس از آنان کسی است که به خود ستم می‌کند و از آنان کسی است که میانه‌رو است و از آنان کسی است که به اذن خداوند در خیرات سبقت می‌گیرد و آن همانا فضیلت بزرگ است» و فرموده است: ﴿أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ[۳۰]؛ «آنان در خیرات شتاب می‌کنند و آنان در آن پیش‌گامانند». از این رو، به باور این دسته از اهل علم و انصاف، اگر نهضت منصور هاشمی خراسانی که در این منطقه‌ی جغرافیایی برای دعوت به سوی مهدی و زمینه‌سازی ظهور او ظاهر شده است، مصداق این حدیث نباشد، هیچ نهضت دیگری پس از آن، مصداق این حدیث نخواهد بود؛ زیرا هر نهضتی که پس از آن در این منطقه‌ی جغرافیایی ظاهر شود، از دو حال بیرون نخواهد بود: یا مانند نهضت منصور، به سوی مهدی دعوت و برای ظهور او زمینه‌سازی خواهد کرد که در این صورت مانند نهضت منصور مصداق این حدیث نخواهد بود و یا بر خلاف نهضت منصور، به سوی مهدی دعوت و برای ظهور او زمینه‌سازی نخواهد کرد که در این صورت به طریق اولی مصداق این حدیث نخواهد بود؛ چراکه این حدیث، دعوت به سوی مهدی و زمینه‌سازی برای ظهور او را مهم‌ترین نشانه و ویژگی مصداق خود دانسته است.

از اینجا دانسته می‌شود که قول به تحقّق یافتن این حدیث در نهضت منصور هاشمی خراسانی، قولی است در نهایت قوّت، بلکه قطع به آن، چنانکه برای برخی از اهل علم و انصاف حاصل شده، در غایت وجاهت است و این فارغ از اوصاف و علامات دیگری است که در این شخصیّت ممتاز وجود دارد و با احادیث این باب موافق است. آری، با این همه، او خود تصریح به آن نمی‌کند و این می‌تواند از جهت ورع باشد؛ با توجّه به اینکه از ادّعا درباره‌ی خود کراهت دارد، یا از جهت تقیّه باشد؛ با توجّه به اینکه از کافران و ظالمان بر جان خود بیمناک است، یا از آن جهت باشد که اخذ به قدر متیقّن را درباره‌ی خود کافی می‌داند؛ با توجّه به اینکه یاری او به اعتبار دعوتش به سوی مهدی و زمینه‌سازی‌اش برای ظهور آن حضرت، کافی است و غرض را حاصل می‌کند، ولی تردیدی نیست که هر یک از این سه حالت باشد، تشخیص موضوع بر عهده‌ی مردم است و آنان این توانایی را دارند که با نظر به زمان و مکان ظهور او و چند و چون دعوتش به سوی مهدی و علم و فضل آشکارش و سایر اوصاف و علاماتش، صدق یا عدم صدق این حدیث بر او را تشخیص دهند و توفیق از جانب خداوند است و او هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند.

↑[۱] . بنگرید به: الفتوح لابن أعثم، ج۷، ص۸۵.
↑[۲] . بنگرید به: تاريخ الطبري، ج۷، ص۳۳۱؛ تجارب الأمم لابن مسكويه، ج۳، ص۲۴۴؛ الكامل في التاريخ لابن الأثير، ج۴، ص۳۴۷.
↑[۳] . بنگرید به: أخبار الدولة العباسية لمؤلف مجهول، ص۲۴۵؛ العقد الفريد لابن عبد ربّه، ج۵، ص۲۱۸؛ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج۵، ص۳۷۹.
↑[۴] . الفتن لابن حماد، ج۱، ص۳۱۰-۳۴۸
↑[۵] . مصنف ابن أبي شيبة، ج۷، ص۵۲۷
↑[۶] . مسند أحمد، ج۱۴، ص۳۸۳، ج۳۷، ص۷۰ و ۷۱
↑[۷] . سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۶۶ و ۱۳۶۷
↑[۸] . سنن أبي داود، ج۴، ص۱۰۸
↑[۹] . مسند البزار، ج۴، ص۳۱۰، ج۱۰، ص۱۰۰
↑[۱۰] . مسند الروياني، ج۱، ص۴۱۷
↑[۱۱] . المسند للشاشي، ج۱، ص۳۴۷ و ۳۶۲
↑[۱۲] . مجموع فيه ثلاثة أجزاء حديثية – جرار، ص۳۴۰
↑[۱۳] . البدء والتاريخ للمقدسي، ج۲، ص۱۷۴
↑[۱۴] . المعجم الأوسط للطبراني، ج۶، ص۲۹
↑[۱۵] . المعجم الكبير للطبراني، ج۱۰، ص۸۸
↑[۱۶] . الكامل لابن عدي، ج۵، ص۳۷۸، ج۶، ص۲۳۲
↑[۱۷] . المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج۴، ص۵۱۰، ۵۱۱ و ۵۴۷
↑[۱۸] . دلائل النبوة للبيهقي، ج۶، ص۵۱۵
↑[۱۹] . الرحلة في طلب الحديث للخطيب البغدادي، ص۱۴۵
↑[۲۰] . النهاية في الفتن والملاحم لابن كثير، ج۱، ص۵۳-۵۶
↑[۲۱] . مناقب أمير المؤمنين لمحمّد بن سليمان الكوفي، ج۲، ص۱۱۰
↑[۲۲] . الغيبة للنعماني، ص۲۸۱
↑[۲۳] . شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار لابن حيّون، ج۳، ص۴۰۱
↑[۲۴] . دلائل الإمامة للطبري الإمامي، ص۴۴۲ و ۴۴۶
↑[۲۵] . الغيبة للطوسي، ص۴۵۲
↑[۲۶] . الملاحم والفتن للسيّد بن طاووس، ص۱۱۹
↑[۲۷] . الدر النظيم لابن أبي حاتم، ص۷۹۸، ۷۹۹ و ۸۰۰
↑[۲۸] . یونس/ ۳۵
↑[۲۹] . فاطر/ ۳۲
↑[۳۰] . المؤمنون/ ۶۱
تعلیق شماره: ۱ نویسنده‌ی تعلیق: علی تاریخ تعلیق: ۱۳۹۹/۷/۱۵

برخی ایراد وارد می کنند که چیزی که در روایات به تواتر نقل شده، صرفاً خروج یک گروه زمینه‌ساز از خراسان است و وجود شخصی به نام خراسانی ثابت نیست و تنها در چند روایت واحد آمده است. نظر شما چیست؟

پاسخ به تعلیق: ۱ تاریخ پاسخ به تعلیق: ۱۳۹۹/۷/۲۱

سخن اینان، یک «سفسطه» است و از سست‌ترین و مضحک‌ترین بهانه‌هایی است که اهل عناد و تعصّب گرفته‌اند؛ زیرا واضح است که روایات متواتر رسیده درباره‌ی ظهور و قیام یک گروه زمینه‌ساز از خراسان، از جهات مختلف بر شخص خراسانی دلالت می‌کنند:

جهت یکم

روایات متواتر رسیده درباره‌ی ظهور و قیام یک گروه زمینه‌ساز از خراسان، به «دلالت عقلی» بر شخص خراسانی دلالت می‌کنند؛ با توجّه به اینکه طبیعتاً ظهور و قیام یک گروه زمینه‌ساز از خراسان، بدون وجود رهبری برای آنان ممکن نیست و با این وصف، امر به بیعت با آنان، امر به بیعت با رهبر آنان محسوب می‌شود؛ خصوصاً با توجّه به اینکه بیعت با تک تک آنان ممکن نیست و معنا ندارد.

جهت دوم

روایات متواتر رسیده درباره‌ی ظهور و قیام یک گروه زمینه‌ساز از خراسان، به «دلالت التزام» بر شخص خراسانی دلالت می‌کنند. دلالت التزام، دلالت لفظ بر لازمه‌ی معنایی است که برای آن وضع شده است، مانند دلالت سپاه بر فرمانده‌ی آن؛ با توجّه به اینکه فرمانده، لازمه‌ی سپاه است و وجود سپاه، با وجود فرمانده‌ای برای آن ملازمه دارد. به همین دلیل است که گاهی کار سپاه را به فرمانده‌ی آن و کار فرمانده‌ی آن را به آن نسبت می‌دهند؛ چنانکه مثلاً می‌گویند: «پیامبر مکّه را فتح کرد»، در حالی که سپاه او به فرمان او این کار را کرد، یا گفته می‌شود: «مسلمانان در حدیبیه صلح کردند»، در حالی که پیامبر به عنوان فرمانده‌ی آنان این کار را کرد. این از تعابیر بسیار شایع در قرآن و سنّت است؛ مانند سخن خداوند که فرموده است: ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا[۱]؛ «از شهری که در آن بودیم سؤال کن»، در حالی که منظورش از شهر اهل شهر است، یا سخن او که فرموده است: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ[۲]؛ «و هرآینه بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا برداشتیم» در حالی که منظورش از دریا، کشتی است که بر روی دریا شناور است؛ همچنانکه در بسیاری از آیات، خود را با ضمیر جمع یاد کرده، در حالی که یکی است؛ چنانکه فرموده است: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۳]؛ «ما خود قرآن را نازل کردیم و ما خود پاسدار آن هستیم» و فرموده است: ﴿وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ[۴]؛ «و ما هستیم که زنده می‌کنیم و می‌میرانیم و ما هستیم که وارث خواهیم شد» و فرموده است: ﴿نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ[۵]؛ «ما شما را خلق کردیم، پس چرا تصدیق نمی‌کنید؟!» و فرموده است: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ[۶]؛ «ما شما و آنان را روزی می‌دهیم». به همین دلیل، نمی‌توان ادّعا کرد که این آیات، از آنجا که با صیغه‌ی جمع آمده‌اند، درباره‌ی خداوند نیستند و بر او دلالتی ندارند!

جهت سوم

روایات متواتر رسیده درباره‌ی ظهور و قیام یک گروه زمینه‌ساز از خراسان، به «دلالت تضمّن» بر شخص خراسانی دلالت می‌کنند. دلالت تضمّن، دلالت لفظ بر جزئی از معنایی است که برای آن وضع شده است؛ مانند دلالت گروه حق بر رهبر آن؛ با توجّه به اینکه رهبر آن جزئی از آن است. این نیز از تعابیر بسیار شایع در قرآن و سنّت است؛ زیرا آیات و روایات فراوانی وجود دارند که کار یک تن را به همه‌ی گروه او نسبت داده‌اند؛ مانند سخن خداوند که فرموده است: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ[۷]؛ «هرآینه انسان ستمگری ناسپاس است»، در حالی که منظورش برخی از انسان‌ها هستند و فرموده است: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ[۸]؛ «یهودیان گفتند که عزیر پسر خداست»، در حالی که منظورش برخی از یهودیان زمان پیامبر هستند و فرموده است: ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۹]؛ «بگو پس برای چه پیش‌تر پیامبران خدا را کشتید اگر مؤمن بودید؟!» در حالی که منظورش برخی از یهودیان گذشته هستند. در روایات نیز آمده است: «كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِذَا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّيْءُ لَمْ يَقُلْ: مَا بَالُ فُلَانٍ يَقُولُ، وَلَكِنْ يَقُولُ: مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَقُولُونَ كَذَا وَكَذَا»[۱۰]؛ «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، هرگاه چیزی از کسی می‌شنید، نمی‌فرمود: فلانی را چه می‌شود که می‌گوید، بلکه می‌فرمود: گروهی را چه می‌شود که چنین و چنان می‌گویند»؛ یعنی به جای صیغه‌ی مفرد از صیغه‌ی جمع استفاده می‌کرد؛ با توجّه به اینکه وقتی حکم یک جمع مشخّص شد، حکم افراد آن نیز مشخّص می‌شود؛ چنانکه گفته‌اند: «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» و با این وصف، وقتی وجوب اجابت و یاری گروهی که برای زمینه‌سازی در خراسان ظهور و قیام می‌کند مشخّص شد، وجوب اجابت و یاری رهبر آن نیز مشخّص می‌شود؛ چراکه رهبر آن نیز جزئی از آن است و این واضح‌تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد!

جهت چهارم

روایات متواتر رسیده درباره‌ی ظهور و قیام یک گروه زمینه‌ساز از خراسان، «به طریق اولی» بر شخص خراسانی دلالت می‌کنند؛ چراکه وقتی حقّانیّت کلّ این گروه ثابت است، حقّانیّت بنیان‌گذار و رهبر آن، به طریق اولی ثابت است و وقتی حمایت از کلّ این گروه واجب است، حمایت از بنیان‌گذار و رهبر آن، به طریق اولی واجب است؛ چراکه علّت حقّانیّت کلّ این گروه و وجوب حمایت از آن، در شخص بنیان‌گذار و رهبر آن، «پیش‌تر» و «بیش‌تر» وجود دارد و با این وصف، حقّانیّت او و وجوب حمایت از او «قدر متیقّن» حاصل از روایات متواتر محسوب می‌شود.

بی‌گمان هر یک از این جهات چهارگانه، در صورتی که هیچ روایتی درباره‌ی شخص بنیان‌گذار و رهبر این گروه نرسیده بود، کافی بود، چه رسد به اینکه بیش از ۲۰ روایت مختلف از پیامبر و اهل بیت، درباره‌ی شخص او رسیده است؛ مانند روایتی که «خُرُوجُ الْخُرَاسَانِيِّ» را از نشانه‌های پنج‌گانه‌ی ظهور مهدی دانسته[۱۱] و روایتی که در پاسخ به سؤال «مَتَى يُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ مِنَ الظَّالِمِينَ؟»؛ «چه وقت خداوند زمین را از ظالمان پاک می‌کند؟» فرموده است: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ»[۱۲]؛ «هنگامی که قیام‌کننده در خراسان قیام کند» و روایتی که از حاکمانی ظالم پیش از ظهور مهدی یاد کرده و فرموده است: «يَخْرُجُ عَلَيْهِمُ الْخُرَاسَانِيُّ وَالسُّفْيَانِيُّ، هَذَا مِنَ الْمَشْرِقِ وَهَذَا مِنَ الْمَغْرِبِ»[۱۳]؛ «خراسانی و سفیانی بر آنان خروج می‌کنند، این از مشرق و آن از مغرب» و روایتی که از سفیانی یاد کرده و سپس فرموده است: «فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَلَيْهِ فَتًى مِنَ الْمَشْرِقِ يَدْعُو إِلَى أَهْلِ بَيْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، هُمْ أَصْحَابُ الرَّايَاتِ السُّودِ الْمُسْتَضْعَفُونَ، فَيُعِزُّهُمُ اللَّهُ، وَيُنَزِّلُ عَلَيْهِمُ النَّصْرَ، فَلَا يُقَاتِلُهُمْ أَحَدٌ إِلَّا هَزَمُوهُ»[۱۴]؛ «پس خداوند جوانی از مشرق را در برابر او بر می‌انگیزد که به سوی اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دعوت می‌کند، آنان همان صاحبان پرچم‌های سیاه هستند که ضعیف شمرده می‌شوند، ولی خداوند آنان را عزّت می‌بخشد و یاری‌اش را بر آنان نازل می‌کند، تا جایی که هیچ کس با آنان نمی‌جنگد مگر اینکه او را شکست می‌دهند» و روایتی که در آن آمده است: «يَلْتَقِي السُّفْيَانِيُّ وَالرَّايَاتُ السُّودُ، فِيهِمْ شَابٌّ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ، فِي كَفِّهِ الْيُسْرَى خَالٌ، فَتَكُونُ بَيْنَهُمْ مَلْحَمَةٌ عَظِيمَةٌ، فَتَظْهَرُ الرَّايَاتُ السُّودُ، وَتَهْرُبُ خَيْلُ السُّفْيَانِيِّ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يَتَمَنَّى النَّاسُ الْمَهْدِيَّ وَيَطْلُبُونَهُ»[۱۵]؛ «سفیانی با پرچم‌های سیاه روبه‌رو می‌شود، در میان آن‌ها جوانی هاشمی است که در کف دست چپش نشانی وجود دارد، پس میانشان جنگ عظیمی در می‌گیرد، پس پرچم‌های سیاه پیروز می‌شوند و سپاه سفیانی می‌گریزد، آن هنگام است که مردم تمنّای مهدی می‌یابند و او را طلب می‌کنند» و روایتی که در آن آمده است: «يَخْرُجُ شَابٌّ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ، مِنْ خُرَاسَانَ بِرَايَاتٍ سُودٍ، بَيْنَ يَدَيْهِ شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ، يُقَاتِلُ أَصْحَابَ السُّفْيَانِيِّ فَيَهْزِمُهُمْ»[۱۶]؛ «جوانی از بنی هاشم خروج می‌کند، از خراسان با پرچم‌های سیاه، در رکابش شعیب بن صالح است، با یاران سفیانی می‌جنگد و آنان را شکست می‌دهد» و روایتی که در آن آمده است: «فَعِنْدَ ذَلِكَ تُقْبِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ خُرَاسَانَ عَلَى جَمِيعِ النَّاسِ شَابٌّ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ»[۱۷]؛ «پس آن هنگام است که پرچم‌های سیاه از خراسان روی می‌آورند و (رهبر و پیشوا) بر همه‌ی مردم جوانی از بنی هاشم است» و روایتی که در آن آمده است: «تُقْبِلُ رَايَاتٌ مِنْ شَرْقِيِّ الْأَرْضِ غَيْرَ مُعْلَمَةٍ، لَيْسَتْ بِقُطْنٍ وَلَا كَتَّانٍ وَلَا حَرِيرٍ، يَسُوقُهَا رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، تَظْهَرُ بِالْمَشْرِقِ وَتُوجَدُ رِيحُهَا بِالْمَغْرِبِ كَالْمِسْكِ الْأَذْفَرِ»[۱۸]؛ «پرچم‌هایی از شرقِ زمین روی می‌آورند که هیچ نشانی در خود ندارند، نه از پنبه‌اند، نه از کتان، نه از ابریشم، مردی از آل محمّد آن‌ها را رهبری می‌کند، در مشرق ظهور می‌کنند، ولی بوی‌شان مانند مشک ناب در مغرب به مشام می‌رسد» و روایتی که در آن آمده است: «اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمْ طَالِعَ الْمَشْرِقِ سَلَكَ بِكُمْ مَنَاهِجَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَتَدَاوَيْتُمْ مِنَ الْعَمَى وَالصَّمَمِ وَالْبَكَمِ، وَكُفِيتُمْ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَالتَّعَسُّفِ، وَنَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ، وَلَا يُبَعِّدُ اللَّهُ إِلَّا مَنْ أَبَى وَظَلَمَ وَاعْتَسَفَ وَأَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ، ﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ[۱۹]»[۲۰]؛ «بدانید که اگر شما از ظهور کننده در مشرق پیروی کنید، شما را به راه‌های پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رهسپار خواهد ساخت و آن گاه از کوری و کری و گنگی شفا خواهید یافت و از زحمت جستجو و تکلّف بی‌نیاز خواهید شد و بار سنگین را از گردن خود بر خواهید داشت و خداوند دور نمی‌گرداند مگر کسی را که از این کار خودداری کند و به ظلم و بی‌انصافی روی آورد و چیزی را بگیرد که برای او نیست <و کسانی که ستم کردند خواهند دانست که به کدامین بازگشت‌گاه باز می‌گردند>» و روایتی که به صراحت فرموده است: «إِذَا أَقْبَلَتِ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ خُرَاسَانَ فَائْتُوهَا وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ، فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ الْمَهْدِيِّ»[۲۱]؛ «هرگاه پرچم‌های سیاه را دیدید که از خراسان روی آورده‌اند، به سوی آن‌ها بشتابید اگرچه چهار دست و پا بر روی برف؛ چراکه خلیفه‌ی مهدی در میان آن‌هاست» و روایتی که پس از یاد کردن از سیاه‌پرچمان خراسان فرموده است: «فَإِذَا رَأَيْتُمْ أَمِيرَهُمْ فَبَايِعُوهُ وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ»[۲۲]؛ «پس چون امیر آنان را دیدید با او بیعت کنید، اگرچه چهار دست و پا بر روی برف» و روایتی که از او نام برده و فرموده است: «رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ يُوَطِّنُ أَوْ يُمَكِّنُ لِـآلِ مُحَمَّدٍ كَمَا مَكَّنَتْ قُرَيْشٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَجَبَ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ نَصْرُهُ»[۲۳]؛ «مردی که به او منصور می‌گویند، برای آل محمّد زمینه‌سازی می‌کند، همان طور که (مؤمنان) قریش برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم زمینه‌سازی کردند، یاری او بر هر مؤمنی واجب است» و روایات دیگری از این دست که همگی درباره‌ی شخص خراسانی و نشانه‌های او هستند و بر حقّانیّت او و وجوب یاری‌اش دلالت دارند؛ صرف نظر از آثار صحابه و تابعین در این باره که فراوانند و قاعدتاً از پیامبر و اهل بیت اخذ شده‌اند؛ چراکه مسلّماً صحابه و تابعین علم غیب نداشته‌اند و کاهن نبوده‌اند، بلکه از نعمت ارتباط با پیامبر و اهل بیت بهره می‌برده‌اند. با این اوصاف، می‌توان گفت که بیش از ۲۰ روایت مختلف از پیامبر و اهل بیت و آثار فراوان رسیده از صحابه و تابعین، در مجموع «متواتر معنوی» یا دست کم «اخبار آحاد محفوف به قرینه‌ی قطعی» محسوب می‌شوند؛ چراکه به وضوح هماهنگ با روایات متواتر رسیده درباره‌ی ظهور و قیام یک گروه زمینه‌ساز از خراسان و ضرورت عقلی وجود یک رهبر شایسته برای آن هستند.

از اینجا دانسته می‌شود که شبهه‌افکنان، یا گروهی بسیار جاهل و بی‌سوادند که هیچ اطّلاعی از روایات اسلامی و دلالت آن‌ها ندارند و با این حال، درباره‌ی چیزی که نمی‌دانند اظهار نظر می‌کنند و با این کار ناروا، جاهلان و بی‌سوادانی مانند خود را گمراه می‌سازند و یا گروهی مغرض و دروغگویند که بغض و حسد نسبت به جناب علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، این زمینه‌ساز راستین ظهور مهدی علیه السلام، چشمانشان را کور کرده و آنان را به مقابله با او به هر نحو ممکن واداشته است؛ تا جایی که از فرط عناد، به کتمان حق، بلکه وارونه ساختن آن روی آورده‌اند و چنان بر بازداشتن مردم از آن حریص‌اند که حتّی از انکار محسوسات و حاشا کردن واضحات باکی به خود راه نمی‌دهند و خشمگینانه، با چنگ و دندان، به هر دری می‌زنند و به هر حیلتی متوسّل می‌شوند تا حق را ضایع سازند و نور خداوند را خاموش گردانند! غافل از آنکه خداوند حق را حفظ می‌کند و نور خود را گسترش می‌دهد، اگرچه آنان کراهت داشته باشند؛ چنانکه فرموده است: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[۲۴]؛ «می‌خواهند نور خداوند را با دهان‌های خود خاموش کنند، در حالی که خداوند گستراننده‌ی نور خود است، اگرچه کافران کراهت داشته باشند». با این وصف، برای آنان بهتر است که دست از لجاجت و بهانه‌گیری بردارند و به سفسطه و خودفریبی پایان دهند و به جای شبهه‌سازی، اشکال‌تراشی و زیر سؤال بردن واضحات و محسوسات، در برابر حق تسلیم شوند، تا به سعادت دنیا و آخرت دست یابند؛ چراکه خداوند توبه‌پذیر و مهربان است و کسانی که دست از عقاید و اعمال نادرست بر می‌دارند را می‌بخشد، ولی کسانی که پس از آشکار شدن حق، بر عقاید و اعمال نادرست پای می‌فشارند و تعصّب می‌ورزند را بی‌کیفر نمی‌گذارد و کیفر او بسیار سهمگین است.

↑[۱] . یوسف/ ۸۲
↑[۲] . الإسراء/ ۷۰
↑[۳] . الحجر/ ۹
↑[۴] . الحجر/ ۲۳
↑[۵] . الواقعة/ ۵۷
↑[۶] . الأنعام/ ۱۵۱
↑[۷] . إبراهیم/ ۳۴
↑[۸] . التّوبة/ ۳۰
↑[۹] . البقرة/ ۹۱
↑[۱۰] . سنن أبي داود، ج۴، ص۲۵۰؛ شرح مشكل الآثار للطحاوي، ج۱۵، ص۱۱۴؛ الآداب للبيهقي، ص۶۸
↑[۱۱] . بنگرید به: الغيبة للنعماني، ص۳۰۱.
↑[۱۲] . الغيبة للنعماني، ص۲۸۳
↑[۱۳] . الغيبة للنعماني، ص۲۶۴ و ۲۶۷
↑[۱۴] . الملاحم لابن المنادي، ص۳۰۹؛ جامع الأحاديث للسيوطي، ج۲۹، ص۴۳۷؛ كنز العمّال للمتّقي الهندي، ج۱۴، ص۵۹۷
↑[۱۵] . الفتن لابن حماد، ج۱، ص۳۲۱؛ عقد الدرر في أخبار المنتظر للمقدسي، ج۱، ص۱۹۴؛ جامع الأحاديث للسيوطي، ج۳۰، ص۲۱۷؛ الفتاوى الحديثية لابن حجر الهيتمي، ص۲۹؛ كنز العمّال للمتّقي الهندي، ج۱۴، ص۵۸۸
↑[۱۶] . الفتن لابن حماد، ج۱، ص۳۱۲؛ عقد الدرر في أخبار المنتظر للمقدسي، ج۱، ص۱۹۵؛ الملاحم والفتن للسيّد بن طاووس، ص۱۲۰؛ الحاوي للفتاوي للسيوطي، ج۲، ص۸۲
↑[۱۷] . الفتن لابن حماد، ج۱، ص۳۱۶؛ الحاوي للفتاوي للسيوطي، ج۲، ص۸۳
↑[۱۸] . بحار الأنوار للمجلسي، ج۵۲، ص۲۷۲
↑[۱۹] . الشّعراء/ ۲۲۷
↑[۲۰] . الكافي للكليني، ج۸، ص۶۳؛ الإرشاد للمفيد، ج۱، ص۲۹۱
↑[۲۱] . ميزان الإعتدال في نقد الرجال للذهبي، ج۳، ص۱۲۸
↑[۲۲] . غاية المرام للبحراني، ج۷، ص۱۰۸
↑[۲۳] . سنن أبي داود، ج۴، ص۱۰۸؛ الفردوس بمأثور الخطاب للديلمي، ج۵، ص۵۱۴؛ مصابيح السنة للبغوي، ج۳، ص۴۹۴؛ المسالك في شرح موطأ مالك لابن العربي، ج۷، ص۳۲۲؛ جامع الأصول لابن الأثير، ج۱۱، ص۳۳۰؛ عقد الدرر في أخبار المنتظر للمقدسي، ج۱، ص۱۹۸؛ التذكرة بأحوال الموتى وأمور الآخرة للقرطبي، ص۱۲۰۲؛ النهاية في الفتن والملاحم لابن كثير، ج۱، ص۵۳؛ الجامع الصغير وزيادته للسيوطي، ص۱۴۵۵۵
↑[۲۴] . الصّفّ/ ۸
تعلیق شماره: ۲ نویسنده‌ی تعلیق: عماد فضلی تاریخ تعلیق: ۱۴۰۲/۲/۲۱

در روایتی از امام محمّد باقر عليه السلام آمده است که فرمود: «كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ، يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ، ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ، فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ، فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ، فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا، وَلَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ، قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ، أَمَا إِنِّي لَوْ اَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ» (الغیبة للنعماني، ص۲۸۱)؛ «گویا من گروهی را می‌بینم که در مشرق خروج کرده‌اند و حق را می‌طلبند، ولی به آنان داده نمی‌شود، بار دیگر آن را می‌طلبند، ولی به آنان داده نمی‌شود، پس چون این را می‌بینند شمشیرهای خود را بر دوش می‌گیرند، پس چیزی که خواستند به آنان داده می‌شود، ولی دیگر آن را نمی‌پذیرند تا اینکه قیام می‌کنند و آن را جز به صاحب‌تان (امام مهدی علیه السلام) نمی‌سپارند، کشتگانشان شهیدند. آگاه باشید که من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم».

لطفاً بفرمایید که آیا این حدیث معتبر است؟ اگر بله، منظور امام محمّد باقر عليه السلام از فراز آخر آن چیست؟ برخی از کسانی که یاری خراسانی موعود را واجب نمی‌دانند، به این فراز استناد می‌کنند.

پاسخ به تعلیق: ۲ تاریخ پاسخ به تعلیق: ۱۴۰۲/۲/۳۱

این حدیث معتبری است، اگرچه در سند آن «حسین بن موسی» وجود دارد؛ زیرا او «حسین بن موسی الحنّاط» است که برخی رجال‌شناسان شیعه او را ثقه و برخی دیگر او را حسن الحدیث دانسته‌اند[۱]، ولی کسانی که یاری خراسانی موعود را با استناد به فراز آخر آن واجب نمی‌دانند، در دل‌هاشان انحرافی است؛ زیرا محکمات احادیث را وا می‌گذارند و از متشابه آن‌ها، که تأویلش را نمی‌دانند، پیروی می‌کنند؛ مانند کسانی که خداوند درباره‌ی‌شان فرموده است: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۲]؛ «اما کسانی که در دل‌هاشان انحرافی است، از متشابه آن پیروی می‌کنند، به دنبال فتنه و به دنبال تأویلش و تأویلش را جز خداوند و راسخان در علم نمی‌دانند» و راسخان در علم کسانی هستند که تأویل متشابهات را با توجّه به محکمات در می‌یابند؛ چراکه می‌دانند در سخنان خداوند و خلفاء او تناقضی نیست. بنابراین، در می‌یابند که مراد امام محمّد باقر علیه السلام از عبارت «من اگر آن زمان را درک می‌کردم، جانم را برای صاحب این امر نگاه می‌داشتم»، این نیست که یاری خراسانی موعود واجب نیست؛ زیرا این در تناقض با روایات متواتر و صریحی است که یاری خراسانی موعود و شتافتن به سوی او را -اگرچه چهار دست و پا بر روی برف- واجب می‌دانند، بل در تناقض با صدر همین روایت است که خراسانی موعود را طالب حق و رساننده‌ی حکومت به امام مهدی علیه السلام می‌داند و کشته شدن در رکابش را شهادت می‌شمارد! مراد امام محمّد باقر علیه السلام از عبارت مذکور تنها آن است که هر چند کشته شدن در رکاب خراسانی موعود شهادت است، ولی بهتر است که یاران او خود را برای امام مهدی علیه السلام زنده نگاه دارند و این سخن درست و دقیقی است؛ چراکه اساساً هدف خراسانی موعود، جمع کردن یاران کافی برای امام مهدی علیه السلام است و با این وصف، کشته شدن هر یک از یارانش، بر خلاف هدف اوست و کار را برای او دشوارتر می‌کند. به بیان دیگر، امام محمّد باقر علیه السلام پس از آنکه یاران شهیدِ خراسانی موعود را ستود، خواست این نکته را گوشزد فرماید که یاران زنده‌ی او از یاران شهیدش بهترند؛ چراکه توفیق یاری امام مهدی علیه السلام را می‌یابند و با این وصف، نباید خود را به سبب جا ماندن از برادران شهیدشان، زیان‌کار بپندارند و این مصداق سخن خداوند است که فرموده است: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۳]؛ «از مؤمنان مردانی هستند که عهد خود با خداوند را راست گرداندند، پس برخی‌شان جان خود را نهادند و برخی‌شان منتظرند و (راه و روش و آرمانشان را) تغییر ندادند» و فرموده است: ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ[۴]؛ «بگو آیا برای ما جز یکی از دو نیکی را انتظار می‌برید؟» یعنی شهادت یا پیروزی را و فرموده است: ﴿وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا[۵]؛ «و هر کس در راه خداوند بجنگد، پس کشته شود یا به پیروزی رسد، او را پاداشی عظیم خواهیم داد».

پس خوشا به حال کسانی که در یاری خراسانی موعود کشته می‌شوند؛ چراکه آنان نزد پروردگارشان زنده‌اند و روزی می‌خورند و بیش از آنان، خوشا به حال کسانی که در یاری خراسانی موعود زنده می‌مانند؛ چراکه آنان ظهور امام مهدی علیه السلام را می‌بینند و او را یاری می‌کنند، در حالی که همچنان فرصت شهادت را دارند و این کامیابی عظیمی است.

↑[۱] . بنگرید به: الفائق في رواة وأصحاب الإمام الصادق للشبستري، ج۱، ص۳۸۵.
↑[۲] . آل عمران/ ۷
↑[۳] . الأحزاب/ ۲۳
↑[۴] . التّوبة/ ۵۲
↑[۵] . النّساء/ ۷۴