تحولات افغانستان؛ درس‌ها و عبرت‌ها

بعد از ظهر روز یکشنبه ۲۴ مرداد (اسد) ۱۴۰۰ هجری شمسی، در حافظه‌ی تاریخی مردم افغانستان ثبت شد؛ روزی که طالبان، پس از پیشروی‌های برق‌آسا و بی‌سابقه‌ی خود در سرتاسر افغانستان و تصرّف شهرهای مهمّ این کشور یکی پس از دیگری، به کابل رسیدند. آن‌ها که در طول ۲۰ سال جنگ، هیچ گاه نتوانسته بودند حتّی مرکز یک ولایت کوچک را به تصرّف کامل و پایدار خود درآورند، به دنبال خروج حامیان خارجی دولت و تسلیم شدن عجیب قوای نظامی و امنیّتی آن بدون کمترین مقاومت، ناگهان خود را در برابر دروازه‌های کابل یافتند و سپس بدون آنکه حتّی وارد این شهر شوند، آن را در اختیار گرفتند؛ زیرا دریافتند که اشرف غنی، رئیس جمهور فرومایه و بزدل افغانستان، بی‌درنگ و بی‌خبر پا به فرار گذاشته و آن را به آنان واگذار کرده است! شاید این سریع‌ترین، آسان‌ترین و مضحک‌ترین تصرّف یک کشور در طول تاریخ بوده باشد؛ چنانکه یکی از دوستان به مزاح می‌گفت: «وقتی شنیدم که طالبان به دروازه‌های کابل رسیده‌اند، برای قضای حاجت بیرون رفتم و وقتی برگشتم شنیدم که آن را گرفته‌اند! این یعنی گرفتن آن از قضای حاجت آسان‌تر بود!» با ورود طالبان به کابل، چهره‌ی این شهر به یکباره تغییر کرد و نفس‌ها در سینه حبس شد. پرچم‌های سه‌رنگ دولت در خیابان‌ها و بلندی‌ها به زیر کشیده شد و به جای آن‌ها پرچم‌های سفید طالبان به اهتزاز درآمد. هر از چند گاهی خودروها/ موترهای قدرتمندی که نیروهای مسلّح طالبان را حمل می‌کردند، با سرعت سرسام‌آور و شور و هیجان و صدای تکبیر و ترانه‌های مخصوص طالبان، از کنار مردم می‌گذشتند و آنان را به توقّف و تماشا وا می‌داشتند. کابل به شهری بهت‌زده تبدیل شد و ساکنانش مات و مبهوت و بی‌آنکه توان تحلیل اوضاع را داشته باشند، منتظر حوادث جدید بودند. حوزه‌های امنیتی شهر کابل، یکی پس از دیگری و بدون شلیک حتّی یک گلوله/ مرمی تسلیم شدند. زندان مرکزی پل چرخی که هزاران زندانی را در خود جای داده بود، به یکباره گشوده شد و خیل عظیمی از زندانیان را به شهر کابل سرازیر نمود. آری، طالبان بعد از حدود ۲۰ سال، بار دیگر به قدرت رسیدند.

بی‌گمان این تحوّلات سریع و عجیب در افغانستان، برای هر انسان عاقلی در جهان، درس‌ها و عبرت‌هایی دارد که در زیر به مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱ . قدرت در دنیا دوامی ندارد و شایسته‌ی دلبستگی نیست.

شاید این نکته‌ی مهم را بسیاری از مردم شنیده بودند که قدرت و ثروت در دنیا، دیری نمی‌پاید و تبعاً قابل اتکا و شایسته‌ی دلبستگی نیست، ولی هیچ گاه آن را با این وضوح ندیده بودند! حکومتی که قدرت و ثروت را در اختیار داشت و به نظر می‌آمد که به این زودی از بین نمی‌رود، ناگهان در چند روز فرو ریخت و قدرت و ثروت را به گروهی دیگر واگذار کرد که در مقایسه با آن، از قدرت و ثروت چندانی برخوردار نبود. این بدون شک درس بزرگی برای حاکمانی است که مست قدرت و ثروتند و به حمایت متّحدان خود دل بسته‌اند و می‌پندارند که نظامشان تا ابد باقی خواهد ماند و با همین خیال باطل، لاف‌ها می‌زنند و رجزها می‌خوانند و وعده‌ها می‌دهند و تهدیدها می‌کنند و برنامه‌های بیست‌ساله و چهل‌ساله و صدساله می‌ریزند؛ زیرا با چشم خود دیدند که چگونه حاکمانی مانند آنان، تنها در عرض چند روز سقوط کردند و جای خود را به حاکمانی دیگر سپردند! همچنانکه وابستگان آنان که اکنون بر سر سفره‌ی‌شان نشسته‌اند و برای نزدیک کردن خود به آنان، به ظلم و جنایت و دشمنی با حق دست می‌زنند، باید از این رویداد درس بگیرند و باور کنند که سرنوشت اربابان آنان نیز چندان متفاوت نخواهد بود و با این حساب، آنان نیز مانند وابستگان حکومت افغانستان، دیر یا زود باید به دنبال جایی برای فرار یا مخفی شدن باشند تا مورد خشم و انتقام حاکمان بعدی قرار نگیرند! همچنانکه مردم نیز باید از این رویداد درس بگیرند و فریب لاف‌ها و رجزها و وعده‌ها و وعیدها و برنامه‌های رنگارنگ رهبران نادان و مغرورشان را نخورند و تصوّر نکنند که نظام آنان جاودان خواهد بود و مغلوب شدن آن در برابر زمینه‌سازان ظهور امام مهدی علیه السلام یا گروهی دیگر، امکان نخواهد داشت؛ زیرا با چشم خود دیدند که چگونه حکومتی دارای قدرت و ثروت و برخوردار از حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب و شرق، سرانجام در برابر یک گروه شبه‌نظامی با امکاناتی محدود تسلیم شد و همه‌ی معادلات و محاسبات تحلیلگران را به هم ریخت!

۲ . حاکمان و رهبران سیاسی غیر معصوم، شایستگی حمایت را ندارند.

تحوّلات اخیر افغانستان، نقاب از چهره‌ی حقیقی حاکمان و رهبران سیاسی مردم در این کشور برداشت. اشرف غنی رئیس جمهور این کشور، تنها چند روز قبل از فرار مفتضحانه‌اش، در یک سخنرانی، از امان الله خان پادشاه اسبق افغانستان، به خاطر فرارش از کشور انتقاد می‌کرد و با لحن احمقانه و رجزگونه‌ی مخصوص به خود می‌گفت که او هرگز از کشور فرار نخواهد کرد! بنا بر گزارش‌ها، او حتّی یک روز قبل از فرار بزدلانه‌اش، در تماسی تلفنی با رئیس جمهور آمریکا، به او اطمینان داد که تا آخرین نفس در برابر طالبان مقاومت خواهد کرد! آیا این دورویی بی‌شرمانه یا دگرگونی سریع، نباید عاقلان را درباره‌ی حمایت از حاکمان و رهبران سیاسی غیر معصومشان، به تردید و تأمّل وادارد؟! کسانی چون عطا محمّد نور والی اسبق بلخ و عبد الرشید دوستم مارشال پرآوازه‌ی نظامی که در کنار یکدیگر، مافیای قدرت و ثروت در شمال افغانستان را در اختیار داشتند نیز، بنا بر بدبینانه‌ترین محاسبات، می‌توانستند با نیروها و امکانات نظامی خود، دست کم هفته‌ها در مقابل طالبان مقاومت کنند، اما با وجود وعده‌هایی که در برابر مردم برای ایستادگی تا پای جان داده بودند، خیلی زود از کشور گریختند و حامیان خود را در برابر طالبان تنها گذاشتند! همچنانکه سایر رهبران حزبی و قومی افغانستان نیز به وضوح نشان دادند که افرادی ابن الوقت و فرصت‌طلب هستند و جز بر اساس مطامع و منافع کوتاه‌مدّت خویش، موضعی اتّخاذ نمی‌کنند و با تغییر شرایط، به سرعت تغییر می‌کنند و گاه حتّی به ضدّ خود تبدیل می‌شوند! آنان دوستداران و حامیان خود را برای رسیدن به اهداف شخصی‌شان مصرف می‌کنند و به محض رسیدن به اهداف خود، آنان را وا می‌گذارند و به سراغ قربانیان جدیدی می‌روند! این تجربه‌ی عینی و ملموس مردم افغانستان در طول سالیان دراز است و اگر پای سخن آنان بنشینید، حکایت‌ها و نمونه‌های فراوانی از سرخوردگی و پشیمانی‌شان در این زمینه برایتان نقل می‌کنند. هر چند متأسفانه هیچ گاه از این حکایت‌ها و نمونه‌های فراوان عبرت نگرفته‌اند و دست از حمایت حاکمان و رهبران سیاسی گوناگون برنداشته‌اند و هرگاه خیانت و ظلم آنان برایشان آشکار شده است، به یکی دیگر مانند آنان یا بدتر روی آورده‌اند! بی‌توجّه به اینکه تنها رهبر عادل و حاکم قابل اعتماد برای آنان، خلیفه‌ی خداوند در زمین، امام مهدی علیه السلام است که در صورت حمایت کافی آنان از او، ظهور می‌کند و به همه‌ی مشکلات مادّی و معنوی آنان پایان می‌دهد. این همان درس بزرگی است که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در نامه‌ی ۱۴ خود، به رساترین شکل ممکن برایشان بیان کرده؛ چنانکه فرموده است:

«به امید دست یافتن بر عدالت، به هر حکومتی دل بسته‌اید و مدّتی از آن پیروی کرده‌اید، تا آن‌گاه که از آن ظلم دیده‌اید و دریافته‌اید که در آن عدالت نیست، پس فریادکنان آن را بر انداخته‌اید و به حکومت دیگری روی آورده‌اید! پس این گونه، در جستجوی عدالت، گاهی به شرق میل کرده‌اید و گاهی به غرب؛ گاهی به چپ دویده‌اید و گاهی به راست؛ گاهی به زید روی آورده‌اید و گاهی به عمرو؛ گاهی به سلطنت دل بسته‌اید و گاهی به جمهوریّت! در حالی که عدالت، نه در شرق بوده است و نه در غرب؛ نه در چپ بوده است و نه در راست؛ نه در زید بوده است و نه در عمرو؛ نه در سلطنت بوده است و نه در جمهوریّت! عدالت تنها در حکومت خداوند بوده است که از قدرها و جاهای شما آگاه است و جز او کسی به آن راه نمی‌یابد اگرچه بسیار پویش و کوشش کند، مگر کسی که او به آن مهدیّش ساخته است، امّا شما از رحمت او ناامید و از مهدیّ او غافل شده‌اید و از این رو، حکومتی که او برای مهدیّش خواسته است را به کسانی سپرده‌اید که او حکومتی برای آنان نخواسته است! تو گویی حکومت، میراث پدرانتان است که آن را از هر کس می‌خواهید می‌گیرید و به هر کس می‌خواهید می‌دهید و گویی از آنِ خداوند نیست... این چه رسوایی است که تاریخ را فرا گرفته و این چه دیوانگی است که جهان را گرفتار کرده است؟! آیا مردمان را چشم نیست تا ببینند که حاکمان‌شان همه ستم می‌کنند و عدالت نمی‌ورزند؟! یا آنان را گوش نیست تا بشنوند که سیاست‌مدارانشان همه دروغ می‌گویند و راست نمی‌گویند؟! یا آنان را هوش نیست تا پی برند که رهبرانشان همه گمراه می‌کنند و راه نمی‌نمایند؟! پس تا به کِی این زخم چرکین، گشوده خواهد بود و تا به کِی این دیوانگی ادامه خواهد داشت؟! هان، ای مردمان! به من بگویید! تا به کِی باید مانند سیاه‌مستان، از راست به چپ و از چپ به راست بلنگید، تا آخِر الأمر بفهمید که راست و چپ برای شما یکسان است و در هیچ یک عدالت نیست؟! به من بگویید! چند حکومت دیگر را باید بیازمایید و تاوان چند اطاعت دیگر را باید بپردازید، تا سرانجام دریابید که هیچ حکومتی جز حکومت خداوند، شما را به عدالت نمی‌رساند و هیچ اطاعتی جز اطاعت خلیفه‌اش، شما را از ظلم نمی‌رهاند؟!»

۳ . اعتماد و وابستگی به کافران، عاقبتی جز ذلّت و ناکامی ندارد.

در طول ۲۰ سال گذشته، حاکمان و بسیاری از مردم افغانستان، تحت تأثیر القائات آمریکا و تهاجم تبلیغاتی غرب، فرهنگ اسلامی خود را فراموش کردند و داعیه‌دار دموکراسی و پاسداری از ارزش‌های دروغین غربی مانند لیبرالیسم، آزادی بیان، حقوق زنان، حقوق بشر و ... شدند. این انحراف تا جایی پیش رفت که سبک زندگی و نوع نگرش آنان را خصوصاً در شهرهای بزرگ کاملاً تغییر داد و آنان را به شیفتگان غرب و دوستداران ایالات متّحده به عنوان «سرزمین فرصت‌ها و آرزوها» تبدیل کرد، ولی تحوّلات اخیر این کشور که با امضای توافق‌نامه میان آمریکا و طالبان بدون در نظر گرفتن خواست و نظر حاکمان و مردم افغانستان آغاز شد و به حوادث تلخ و عجیبی مانند کشته شدن مردم در فرودگاه کابل به دلیل ازدحام برای فرار و شلیک مستقیم نیروهای آمریکایی و پرتاب شدن چند نفر از هواپیمای در حال پرواز(!) و باقی ماندن بقایای اجساد در لای چرخ هواپیماهای آمریکایی انجامید، به خوبی نشان داد که اعتماد و وابستگی به کافران، عاقبتی جز ذلّت و بدبختی ندارد. به راستی آیا این شرم‌آور نیست که مسلمانی در یک کشور اسلامی، برای رفتن به آمریکا یا کشور غیر اسلامی دیگری، خود را به فجیع‌ترین شکل ممکن به کشتن بدهد یا به کافران برای انتقال خویش التماس کند و عاقبت سر از اوگاندا یا مقدونیه‌ی شمالی درآورد؟! یا این عبرت‌آموز نیست که اشرف غنی رئیس جمهور این کشور که به وضوح در خدمت آمریکا بود، از شدّت ترس و واهمه -به گفته‌ی خودش- با دمپایی/ چپلق از کشور فرار کند و در آن شرایط دشوار، هیچ حمایتی از اربابان خویش دریافت نکند؟! پیام روشن این حوادث به مسلمانان آن است که به کافران -خواه از غرب باشند و خواه از شرق- دل نبندند و اعتماد نکنند؛ زیرا تنها چیزی که برای آن‌ها مهم است منافع خودشان است و هیچ اهمّیّتی برای سرنوشت مردم و حاکمان مسلمان قائل نیستند.

۴ . آزموده را آزمودن خطاست.

این نخستین باری نیست که طالبان، با شعار اجرای قوانین شریعت، قدرت را در افغانستان به دست گرفته‌اند. آنان پیش‌تر نیز یک بار همین کار را کرده‌اند و میزان اهلیّت و صداقت خود در اجرای قوانین شریعت را به جهانیان نشان داده‌اند! بدون شک اگر آن بار موفّق به این کار شدند، این بار هم خواهند شد؛ زیرا روشن است که اگر توانایی این کار را داشتند، در همان بار قبل انجامش می‌دادند! آنان در حکومت قبلی، تنها اسباب وهن اسلام را فراهم ساختند و چهره‌ای بسیار زشت، خشن و غیر منطقی از آن را به نمایش گذاشتند و حتّی نتوانستند به بسیاری از احکام مسلّم آن که خود قبول داشتند پایبند بمانند! در حالی که بسیاری از آموزه‌های آن را اصلاً نمی‌دانستند و درک آنان از آن در حدّ ریش و پشم بود! اکنون نیز آنان به اشتباهات خود پی نبرده‌اند و به جهل و گمراهی خود در گذشته اقرار نکرده‌اند، بلکه حداکثر سیاست‌مدارتر شده‌اند و زبان نرم‌تری را برای بیان چیزی که قبلاً هم می‌گفتند آموخته‌اند و با این وصف، واضح است که صلاحیّت و کفایت لازم برای اجرای قوانین شریعت را ندارند. اساساً آنان کیستند که بتوانند مجری قوانین شریعت باشند؟! آنان چه اندازه قوانین شریعت را می‌شناسند که بتوانند آن را اجرا کنند؟! آیا قوانین شریعت این قدر بی‌صاحب و بیچاره است که به مجریانی مانند آنان محتاج باشد؟! آیا قوانین شریعت بدون مجری رها شده است تا اینان اجرای آن را در اختیار بگیرند؟! واضح است که چنین نیست؛ زیرا خداوندی که قوانین شریعت را تعیین کرده، مجری آن را نیز تعیین کرده و او خلیفه‌اش در زمین امام مهدی علیه السلام است و با این وصف، نه طالبان و نه هیچ گروه دیگری در جهان، حقّ ورود به این حوزه را ندارند. البته از طالبان انتظار نمی‌رود که این حقیقت را درک کنند و به جای بازگشت به عقب و تکرار اشتباه قبلی، به جلو حرکت کنند و راه جدیدی را در پیش گیرند و به زمینه‌سازان ظهور امام مهدی علیه السلام ملحق شوند؛ زیرا عطش آنان برای قدرت که آن را در زیر شعاری اسلامی مخفی کرده‌اند، اجازه‌ی چنین کاری را به آنان نمی‌دهد، ولی دیگران که یک بار در گذشته، شیوه و عواقب حکومت آنان را دیده‌اند، چرا به حامیان آنان تبدیل شده‌اند؟! در حالی که روایت شده است: «لَا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ»[۱]؛ «مؤمن از یک سوراخ دو بار گَزیده نمی‌شود» و عاقلان گفته‌اند: «مَنْ جَرَّبَ الْمُجَرَّبَ حَلَّتْ بِهِ النَّدَامَةُ»؛ «هر کس چیزی که یک بار آزموده است را بار دیگر بیازماید، پشیمان خواهد شد». شاید از همه عجیب‌تر حمایت رهبران و حاکمان ایران از طالبان باشد؛ نه به این دلیل که از آنان بعید است؛ زیرا از کسانی که به وضوح عقل و ایمان خود را از دست داده‌اند و حتّی در برابر دعوتی پاکیزه به سوی اهل بیت ایستاده‌اند، بعید نیست، بل به این دلیل که از یک سو لاف «بصیرت» می‌زنند و از سوی دیگر داعیه‌ی «ولایت امر مسلمین جهان» را دارند! آیا آزمودن دوباره‌ی حکومتی که قبلاً آزمون خود را پس داده و عدم دانش و توانایی خود را به اثبات رسانده است، با ادّعای بصیرت سازگاری دارد؟! یا دادن اجازه‌ی ظهور و حاکمیّت به «یک امیر المؤمنین دیگر» در همسایگی خود، با داعیه‌ی «ولایت امر مسلمین جهان» قابل جمع است؟! کسانی که از فرط تکبّر، خودخواهی، تنگ‌نظری و انحصارطلبی، حتّی اجازه‌ی فعّالیتی علمی و فرهنگی به علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی برای خدمت به اهل بیت را نمی‌دهند و هر گونه اقدام مستقل از خود را هر اندازه مفید و سالم باشد، انحرافی معرّفی می‌کنند، چگونه است که با طالبان کنار آمده‌اند و آنان را آشکارا «برادران مجاهد» لقب می‌دهند و وقتی با تعجّب و انتقاد مردم خود مواجه می‌شوند، خام‌اندیشانه و ساده‌لوحانه عذر می‌آورند که «این طالبان، آن طالبان قبلی نیست»؟! بل حقیقت آن است که این طالبان، همان طالبان قبلی است و این رهبران و حاکمان ایران هستند که تغییر کرده‌اند و نادان‌تر، ریاکارتر و بی‌پرواتر از قبل شده‌اند! هر چند بعید نیست که به زودی، به خبط عظیم خود پی ببرند و سیاست خود را تغییر بدهند و بار دیگر به مخالفان طالبان تبدیل شوند؛ زیرا از یک سو، اصول و اهدافی اسلامی که زمانی مدّعی التزام و پیگیری آن‌ها بودند را رها کرده‌اند و تابع منافع کوتاه‌مدّت و ناپایدار سیاسی شده‌اند و این آنان را به رهبران و حاکمانی مذبذب و مردّد با مواضعی متغیّر و متناقض تبدیل کرده است و از سوی دیگر، ذات استکباری و انحصارطلب نظامشان اجازه نمی‌دهد که رقیبی مذهبی مانند طالبان تحت عنوان «امارت اسلامی» به حیات خود ادامه دهد؛ همچنانکه اجازه نمی‌دهد هیچ شخصیّت یا جریان اسلامی دیگری در جهان، بیرون از دایره‌ی کنترل و مدیریت آنان وجود داشته باشد! بنابراین، بسیار محتمل است که آنان دیر یا زود با «برادران مجاهد» خود به مشکل بخورند و با ماله‌کشیدن به روی مواضع قبلی خود در حمایت از آن‌ها، به تقابل با آن‌ها روی آورند!

۵ . دوران یکّه‌تازی ابرقدرت‌ها به پایان رسیده است.

تحوّلات اخیر در افغانستان، پیام دیگری نیز داشت و آن همانا پایان یکّه‌تازی آمریکا و زوال هیمنه و اقتدار ابرقدرت‌ها بود؛ چراکه آنان با وجود تلاش و همکاری همه‌جانبه و صرف میلیاردها دلار و به کار بردن انواع تعلیمات و تجهیزات نظامی و امنیّتی در افغانستان، نتوانستند دولت دست‌نشانده و ساختار سیاسی مورد تأیید خود را در این کشور نگاه دارند. این گواهی آشکار بر آن است که آمریکا و سایر ابرقدرت‌ها در جهان، قادر به اجرای همه‌ی برنامه‌ها و پیشبرد همه‌ی اهداف خود با بهره‌گیری از پول و سلاح نیستند، بلکه ممکن است در برابر یک گروه نسبتاً کوچک با امکانات محدود شکست بخورند و در برابر واقعیّت‌های ناخوشایند منطقه تسلیم شوند. هر چند برخی معتقدند که آنان با رضایت خود، حکومت را به طالبان واگذار کرده‌اند و انتقال قدرت در این کشور بدون اجازه‌ی آنان صورت نگرفته است، ولی حتّی اگر همین طور باشد، نتیجه یکسان است، بلکه در این صورت باید پرسید: چه بر سر آنان آمده است که مجبور شده‌اند به حکومت طالبان رضایت دهند و اجازه‌ی انتقال قدرت از یک دولت کاملاً دست‌نشانده و وابسته به گروهی که معلوم نیست چه اندازه به وعده‌های خود پایبند باشند را صادر کنند؟! واقعیّت آن است که آمریکا و سایر ابرقدرت‌ها در جهان، بیش از این توان ماندن در افغانستان را نداشتند و خروج آنان از این کشور، ناشی از بیچارگی و درماندگی بود، نه اقتدار و انتخاب؛ همچنانکه انسجام، همکاری و عزم راسخ طالبان برای گرفتن قدرت، در برابر اختلاف، پراکندگی و بی‌عملی رقیبان سیاسی‌شان، نقشی غیر قابل انکار در رقم خوردن این شرایط داشت. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که اقتدار آمریکا و سایر ابرقدرت‌ها در جهان، همیشگی و نامحدود نیست و پول و سلاحشان نمی‌تواند همه‌ی مشکلاتشان را حل کند و مسلمانان می‌توانند در صورت همبستگی و استقامت، آنان را مجبور به پذیرش خواسته‌های خود کنند.

این‌ها برخی از درس‌ها و عبرت‌هایی است که می‌توان از تحوّلات اخیر افغانستان گرفت. امیدواریم که هر چه زودتر مسلمانان جهان، با بهره‌گیری از این درس‌ها و عبرت‌ها و شنیدن ندای بیداری‌بخش علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، متنبّه شوند و راه راست و کار درست یعنی زمینه‌سازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام را در پیش گیرند.

↑[۱] . مسند أحمد، ج۱۰، ص۱۷۵؛ مسند الدارمي، ج۳، ص۸۳۰؛ صحيح البخاري، ج۸، ص۳۱؛ صحيح مسلم، ج۴، ص۲۹۵؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۳۱۸